ملاک نیازمندی معلول به علت از دیدگاه حکمت مشاء و حکمت متعالیه
پژوهشگر: عظیمه پورافغان
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
نظریه امکان فقری
صدرالمتألّهین براساس مبانى فلسفى خود به نوعى دیگر از امکان قایل شده است که مربوط به وجود و از اوصاف وجود است و از آن به امکان فقرى یا امکان وجودى تعبیر مى کند و در مورد رسیدن به حقیقت امکان فقرى مانند دیگرنو آوری ها خود مى گوید:
(و هذا مما یحتاج تصورها الى ذهن لطیف ذکى فى غایةالذکاء و الدقة و اللطافة و لهذا قیل ان هذا طور و راء طور العقل لان ادراکها یحتاج الى فطرة مستأنفة و قریحة ثانیة.)
در شرح امکان فقرى و تفاوت آن با امکان ماهوى مى نویسد: امکان در ماهیت به معناى مقتضى بودن نسبت به وجود و عدم است؛ امّا امکان در مورد وجود نمى تواند بعضى لااقتضا نسبت به وجود باشد؛ زیرا هرچیزى براى خود ضرورى است. بنابراین امکان در مورد وجود به معناى فقر و حاجت و وابستگى ذاتى است ؛ به این معنى که وجودات امکانى به تمام هویّتشان مرتبط به غیر و متعلّق به غیر هستند درحالى که ماهیات چنین نیستند؛ زیرا هرچند براى ماهیات خارج از ظرف وجود ثبوتى نیست امّا عقل مى تواند آنها را به طور مستقل از غیر تصوّر کند و در چنین حالتى نمى توان حکم به حاجت و نیاز آنها کرد. زیرا ماهیت به حسب ذاتش جز ماهیت چیزى نیست؛ امّا وجودات امکانى را با فرض انفصال از قیوم جاعل نمى توان مورداشاره عقلى قرار داد و حکم به ثبوت آنها براى خودشان نمود ؛ چون هویتى غیراز ربط و تعلّق به واجب ندارند تا مورداشاره قرار گیرد .
هرچند پیش از صدرالمتألّهین ابن سینا به مرتبه اى از امکان فقرى پى برده و در کتاب تعلیقات از آن به روشنى سخن گفته و صدرالمتألّهین نیز به آن استناد کرده است .امّا روشن گرى و ثابت کردن آن تنها با مبانى صدرالمتألّهین امکان پذیر است زیرا تصویرى که با ملاحظه وحدت وجود مى توان از امکان وجودى و فقرى داشت از راه قول به جدایى و ناسازى وجودات هرگز درخور دستیابى نخواهدبود. علاوه براین در حکمت متعالیه امکان فقرى به عالى ترین مرتبه خود صعود مى کند و با توحید عرفانى هم نوا مى شود یعنى مرتبه اى که سخن از وجود فقیر و وجود غنى نیست بلکه وجود یک حقیقت و یک واحد شخصى است که عین غنا و کمال و اطلاق است و هرچه جز آن است اشعه و ظهورات و تعیّنات همان حقیقت است و موجودات امکانى اعتبارات و شؤونات و اشعه و ظلال نور قیوّمى واجب هستند و استقلالى براى آنها نیست.
این نظریه را ملاصدرا براساس زیربنای نظام فلسفی خود یعنی"اصالت وجود"و"تشکیک وجود" مطرح می کند.ایشان قبول کرد که صدرالمتألهین قبول کرد که هر حادثی نیازمند به غیر است و هم قبول کرد که هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است ، ایرادهای فلاسفه را بر متکلمین وارد دانست و نظر فلاسفه را درباره اینکه هیچ مانعی ندارد که موجودی ، قدیم زمانی و دائم الوجود و ازلی و ابدی باشد و در عین حال وجودش وابسته و مخلوق و معلول باشد پذیرفت ، هم چنانکه نظر فلاسفه را درباره اینکه ملاک نیازمندی ها و وابستگی ها را در درون اشیاء باید جستجو کرد نه در عدم پیشین ، صحیح دانست ، ولی ثابت کرد هم چنانکه " حدوث " نمی تواند ملاک نیازمندی باشد ، " امکان ذاتی " نیز نمی تواند ملاک نیازمندی و وابستگی باشد ، زیرا " امکان ذاتی " از احکام ماهیت است ، این ماهیت است که گفته می شود در مرتبه ذات نسبت به هستی و نیستی بی تفاوت است و اجوف است و در درون خود پوک و خالی است و غیری باید تا آن را پر کند .اما نظر به اینکه ماهیت اعتباری است نه واقعی ، از حریم نیاز و بی نیازی وعلیت ومعلولیت وتأثیر وتأثر و بلکه از حریم موجودیت ومعدومیت خارج است.بنابراین امکان ماهوی نمی تواند ریشه اصلی این نیاز باشد. همه اینها یعنی موجودیت و معدومیت و علیت و معلولیت و نیاز و بی نیازی را به ماهیت می توان نسبت داد اما بالعرض و المجاز و بالتبع ، یعنی به تبع وجودی که ماهیت از آن انتزاع و اعتبار شده است . پس ریشه اصلی نیاز حقیقی و بی نیازی حقیقی را باید در خود وجود جستجو کرد .
او برای اندیشه خود اصولی را ذکر می کند که به اختصار چنین است :
الف)آنچه اصالت دارد وجود است وماهیت از وجود گرفته شده است.در حقیقت آنچه در خارج داریم موجود است وماهیت نمود آن موجود است
ب)وجود حقیقتی واحد اما دارای تشکیک ومراتب می باشد.همانند نور که حقیقت واحد است اما مراتب آن از قوی تا ضعیف متفاوت است.وجود نیز چنین است یک سر ومرتبه آن حقیقتی است در نهایت شدت وقوت.در نقطه مقابل درجه ضعیف میباشد که هیولی نام دارد که به قول ایشان در مرز عدم است.بقیه مراتب در وسط می باشند وقوت وضعف نسبی دارند.
ج)ملاک نیازمندی وبی نیازی را باید در وجود ومراتب آن یافت.سپس ایشان اینگونه نتیجه می گیرد:
کمال ونقص،شدت وضعف،بی نیازی ونیازمندی ومحدودیت وغیرمحدودیت همگی به وجود برمی گردد واز حقیقت وجود خارج نیست.بنابراین حقیقت وجود در ذات خود وبه طور محض مساوی با کمال وبی نیازی ولامحدودیت وجوب است یعنی وجود محض،وجود صرف ، وجودی که هیچگونه قید وحدی ندارد.مساوی با استغنا وبی نیازی است در برابر وجود محدود ومقید مساوی با نیازمندی است.
به تعبیر دیگر وجود یا صرف است ونامحدود ویا محدود است و مقید.اگر وجود صرف ومحض ودر نهایت شدت وقوت باشدوهیچگونه مرزی نداشته باشد،بی نیازوکامل است واگر محدود ومقید باشد ، نیازمند است؛زیرا موجود محدود ناقص است وهر ناقصی نیازمند می باشد.
به عبارت دیگر،نظر به اینکه وجود اصیل است ونیز وجوددارای مراتب است ولازمه ترتیب محدود بودن ومرز خاص داشتن ومعلولیت است ولازمه محدود ومعلول بودن نقص است ولازمه نقص نیازمندی؛بنابراین نظریه ملاک بی نیازی هستی محض بودن وصرف بودن است وبه نحوی واجب بو.دن وملاک نیازمندی محدودیت ومعلول بودن وامکان فقری داشتن است.
نکته قابل توجه این است که مراد از فقر وابستگی وتعلق وارتباط به مستقل داشتن است.نباید اینچنین تصور نمود که فقر وصف وصفتی از موجودات می باشد بلکه فقر عین ذات ممکنات می باشد.پس تمامی ممکنات وجودشان وابسته تعلقی وغین ربط به واجب الوجود است وتنها موجود مستقل ،خداوند تبارک وتعالی می باشد.
به طور کلی رابطه علت ومعلول (اثر ومؤثر) را دو گونه می توان در نظر گرفت:
الف)معلول دارای هویت وماهیت مستقل از علتش است.در مرحله بعد، نوعی ارتباط و وابستگی بین او وعلتش برقرار میشود؛ به گونه ای که یکی نیازمند به دیگری می گردد.با این فرض، مضاف ومضاف الیه هر کدام قبل از اضافه دارای استقلال هستند وهر کدام واقعیتی مخصوص به خود دارند بعد اضافه ای میان اضافه ، مضاف و مضاف الیه در این فرض امری حقیقی است.
ب)معلول قبل از اضافه هیج ماهیت ، هویت و واقعیتی مستقل از علتش ندارد؛ بلکه بطلان محض وعدم محض است یعنی بدین شکل نیست که معلول دارای استقلالی باشد، بعد از یک بُعد خاصی نیازمند .به علتش مربوط شود ؛ بلکه این وجود در عین حال که دارای یک نحوه خاص وجود –وجود ضعیف تعلقی ظلّی –است. اما به تمام ذات و هویتش وابسته به علتش می باشد. این نیاز وافتقار امری جدا از وجود و واقعیتش نیست، لذا نمی توان نوعی استقلال ، حتی بسیار ضعیف برای آن در نظر گرفت.ارتباط داشتن ومرتبط بودن به علت مقوم ذاتی آن است.بدین معنا که معلول نفس ارتباط به علت است نه " ذات ثبت له الربط". پس همانطور که نمی توان شیء را از خودش جدا کرد که بعد از جدایی هویت وواقعیتی برای آن باقی بماند،همچنین نمی توان معلول را از علتش جدا نمود.انفکاک معلول از علت مساوی با بطلان وهلاک محض است.در این فرض درست است که از نظر تحلیل عقلی می توان بین مضاف ومضاف الیه واضافه فرق نهاد، اما به حسب واقع هیج فرقی میان اضافه ومضاف، نیاز ونیازمند ، نسبت ومنتسب وجود ندارد. معلول به علت نیاز دارد، چون مرتبه وجودش مرتبه فقری است. در مراتب تشکیکی وجود هر مرتبه مادون، محتاج ووابسته به مرتبه مافوقش است.
بنابراین فهم وپذیرش نظریه امکان فقری ملاصدرا منوط به فهم وپذیرش « اصالت وجود وتشکیک وجود» است علاوه بر آن، بحث از گردونه ماهیت به وجود منتقل شد وواضح شد که علت ومعلول هر دو وجودند، نه انکه هر دو ماهیت، یا یکی وجود(علت) ودیگری ماهیت(معلول) یا بالعکس باشند.
عبارت ملا صدرا چنین است:
«کما أنّ الحاجة الماهیات الی علة وجوداتها من حیث أ نّها فی ذاتها متساویة النسبة
إلی الوجود والعدم...فکذلک حاجة الوجود إلی العلة وتقومه بها من حیث کونه بذاته
و هویته وجوداً ضعیفاً تعلقیاً ظلیاً والمستفاد من العلة نفسه الضعیفة لا کونه متصفاً
بالحدوث أو القدم...وهذا شدید الوضوح فیما علیه سلوکنا من کونه استناد الممکن إلی
الجاعل من جهة وجوده الذی یتقوم بوجود فاعله لا من جهة ماهیته.ف؟؟ الوجود مرتبة
إلی الفاعل وارتباطه إلی فاعل مقوم له أی لا یتصور بدونه والّا لم یکن الوجود هذا الوجود»
با توجه به مسائل مطرح شده فرقهاى امکان ماهوى و امکان فقرى به اختصار عبارتند از:
1. امکان ماهوى از اوصاف ماهیت و امکان فقرى از اوصاف وجود است.
2. امکان ماهوى با ضرورت قابل اجتماع نیست و به معناى لااقتضابودن نسبت به وجود و عدم است و امکان فقرى چون مربوط به وجود است و وجود نسبت به خود نمى تواند لااقتضا باشد پس با ضرورت قابل اجتماع است.
3. براساس امکان ماهوى نیاز و نیازمند و ملاک نیازمندى سه چیزند و براساس امکان فقرى نیاز و نیازمند و ملاک نیازمندى یک چیز است .
4. وجود ممکن به امکان فقرى چون عین ربط و فقر است متقوم به غیر است و چنانکه تصوّر و اکتناه ماهیات ممکن نیست مگر پس از تصوّر ذاتیّات و مقومات آنها اکتناه انحاء وجودات نیز ممکن نیست مگر به اکتناه مقومات آنها که همان علل و مبادى وجودى هستند.
آثار و لوازم امکان فقرى
بنابراین با توجه به مطالب مطرح شده ، بهترین بیانی که از ملاک نیاز مندی معلول به علت می توان ارائه داد؛ آنچیزی است که صدر المتألهین بر مبنای اصول حکمت متعالیه( اصالت و وحدت وجود ) مطرح می کند که همان نظریه "امکان فقری" می باشد که دارای آثار ارزشمندی نیز در فلسفه می باشد،که ازجمله آن ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. در پرتو امکان وجودى و فقرى ، توحید در فلسفه و حکمت به دقیق ترین تفسیر و تعریف خود دست یافت زیرا با توجّه به اصالت وجود و تعلّق جعل به آن و با توجّه به تعلّق فقرى ممکنات به واجب الوجود حقیقت وجود جز آن نخواهد بود و هرآنچه جز آن است شؤونات و ظهورات و تجلّیات آن ذات مطلق و نامتناهى خواهد بود.
2. تصویر جدیدى از رابطه علّت و معلول ارائه داد که برابر آن معلولِ شئ وابسته به علّت نیست ؛ بلکه هویتى جز وابستگى و پیوند به علّت ندارد.
3. معلول همان گونه که در حدوث نیازمند علّت است در بقا نیز نیازمند علّت است؛ زیرا چیزى که هویت آن عین وابستگى و ربط است ، تصوّر بقاى آن بدون وجود مقوم هویّتش محال است و مانند این است که بقاى ماهیت را بدون مقومات و ذاتیّاتش تصوّر کنیم و براساس این دیدگاه پرسش و پاسخ در مورد معلولهایى که در بقا مستقل از علّت مى نماید بسیار سطحى و کودکانه است.
4. با توجّه به امکان فقرى براى اثبات واجب الوجود دیگر نیازمند به باطل کردن دورو تسلسل نخواهیم بود؛ زیرا استناد به محال بودن تسلسل و دور براى این است که ارتباط معلولها را به علّت العلل اثبات کنیم و با فرض این که معلول عین ربط و وابستگى است و علّت مقوم هویّت معلول است و بدون اکتناه علّت اکتناه معلول ممکن نیست دیگر نیازى به باطل کردن تسلسل باقى نمى ماند.
5. براساس امکان وجودى و فقرى ملاک حاجت و نیازمندى ممکنات به واجب عین امکان است نه حدوث و نه امکان ماهوى؛ زیرا ملاک بودن حدوث اشکالهاى بسیارى دارد که در کتابهاى فلسفى بحث شده و ملاک بودن امکان ماهوى نیز هرچند اشکالات کم ترى دارد؛ امّا از آن جا که این نوع امکان انتزاعى و غیرعینى است نمى تواند ملاک نیازمندى در یک امر واقعى و عینى باشد.
فهرست منابع
صدرالمتألهین شیرازی ،الاسفار الاربعة،قم،انتشارات مصطفوی،1368
ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، بیجا، دفتر نشر کتاب، چاپ دوم، 1403 (ه.ق)، ج 3
..................،الهیات شفاء، قم، انتشارات کتابخانه آیهالعظمی مرعشی نجفی، 1405 (ه.ق)
علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1399 (ه.ق)
لاهیجی، عبدالرزاق، شوارقالالهام، کتابخانه فارابی، 1401 (ه.ق)
خواجه نصیرالدین طوسی،نقدالمحصل ،نشر دارالاضواء ،چاپ دوم ،1405(ه.ق)
محمدحسین طبابایی،نهایةالحکمة،ترجمه وشرح شیروانی ،انتشارات الزهرا-س-چاپ ششم،1383
مرتضی مطهری،علل گرایش به مادیگری ،بی تا ،
ملاصدرا ومطالعات تطبیقی(مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم صدرا) ،بنیاد حکمت اسلامی صدرا،چاپ اول،1380 ،ج3
عین ا... خادمی ،علیت از دیدگاه فیلسوفان مسلمان وفیلسوفان تجربه گرا،قم،نشر بوستان کتاب ،چاپ اول ،1380
محمد سعیدی مهر،حدوث ذاتی ونیازمندی به علت ، سایت کتابخانه تبیان،www.tebyan.net
سید محمد انتظام،ابتکارات فلسفی صدرالمتألهین،سایت کتابخانه تبیان،www.tebyan.net
فرشاد نوروز،تحلیل نظرات امکانی متکلمین وحکما، http://aboutphilosophy.mihanblog.com
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |