موضوع :نفس و مراتب آن گردآورنده :زهرا بوژمهرانی زمستان 87 فصل اول – اشاره ای به مقام نفس مقام اول نفس و پایین ترین منزل آن ، منزل ملکه و ظاهر و صورت دنیایی آن است که انوار غیبیه در این بدن تابیده ولو او زندگی بخشیده است و قوای ظاهر آن ، چشم و گوش و زبان و شکم و فرج و دست و پا است و تمام این همت منطقه در تصرف نفس است به مقام وهم زیرا وهم سلطان قوای ظاهر و باطن نفس است . پس اگر وهم در آنها حکومت کند یا شیطان این قوا سربازان شیطان می شوند ولی اگر وهم در تصرف عقل و شرع باشد و حرکات و سکنات آنها در نظام عقل و شرع باشد مملکت رحمانی و عقلانی شود و شیطان و سربازانش از آن بیرون می روند . پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است و از کنترل شدن در راه حق تعالی بالاتر است ، در این مقام عبارت است از : غلبه کردن انسان برقراری ظاهر خود و آنها را تحت فرمان خالق قرار دادن و بدن را از وجود قوای شیطان و سربازان آن خالی نمودن . مراحل جهاد نفس ( تهذیب نفس ) 1- تفکر : شرط اول مجاهده با نفس و حرکت به سوی خدا ، تفکر است . تفکر عبارتست از : انسان لااقل در هر شب و روز مقداری- ولو کم هم باشد – فکر کند که در اینکه آیا مولای او که او را در این دنیا آورده تمام اسباب آسایش و راحتی او را فراهم کرده و بدن سالم و قوای درست که هر کدام منافعی دارد که عقل هر کس را حیوان می کند به او داده است و از طرفی این همه انبیاء را فرستاده و کتاب نازل کرده است و انسان را راهنمایی کرده است و از او دعوت کدره وظیفه ها را با این مولا چیست ؟ خلقت عالم بالا و بزرگتری می فهمد که مقصود از این کار ،چیز دیگری است و منظور از این خلقت عالم بالا و بزرگتری است و حیات حیوانی مقصود بالذات نیست و انسان عاقل باید به فکر خودش باشد و به حال خود رحم کند و در هر حال رحم کند و در هر حال از خدای خود با ناله و زاری بخواهد که به وظایف خود آشنا کند . 2- عزم مرحله بعد از تفکر مرحله عزم است عزم جوهر انسانیت و حیوان امتیاز انسان است و تفاوت درجات انسانی به تفاوت درجات عزم است . عزمی که مناسب با این مقام است عبارتست از : بناگذاری و تصمیم بر ترک معاصی و انجام واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در زندگی و بالاخره عزم کند که ظاهر و صورت خود را انسانی عقلی و شرعی کند . 2-مشارطه ، مراقبه و محاسبه : مشارطه : آنست که در ابتدای روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تعالی رفتار نکند ولی شیطان آنرا بزرگ جلوه می دهد . و پس از مشارطه باید به مراقبه پرداخت و آن چنین است که در تمام مدت شرط متوجه به عمل کردن به آن باشی و خود راملزم به عمل کردن به آن بدانی اگر خدای نخواسته در دلت افتاد که کاری را که بر خلاف فرموده خداست انجام دهی بدان که از شیطان و سربازانش است که می خواهند تو را گمراه کنند پس به آنان لعنت فرستاد محاسبه : عبارت از اینکه از نفس حساب یک شی که در شرطی که با خدای خود کردی به جا آوردی ؟ اگر درست وفا کردی خدا را شکر کن که مورد نظر و رحمت الهی هستی و خداوند ان شاءالله تو را راهنمایی می کند و در پیشرفت امور دنیا و آخرت وکار فردا آسانتر خواهد بود . 3- تذکر : عبارت است از یاد خدای تعالی و نعمت هایی که انسان داده است . از امور خطری که هر انسان فطرتاً به آن حکم می کند احترام مهم است و باید از کسی که به انسان نعمتی می دهد تشکر کند و معلوم است هر چه نعمت بزرگتر و منعم در انعام آن بی غرض تر باشد احترامش بیشتر و لازمتر است . مخالفت با نفس : قال الله تعالی – اما من خاف مقام ربه و نهی القس عن الهوی فان الجنه هی الماوئی . جابربن عبدالله می گوید که پیامبر صلی الله علیه و صلم فرمود : بیشترین چیزی که بر امت خویش بترسم متابعت هواست و درازی آروز . اما در متابعت هوا انسان را از راه حق باز می دارد و دارای آروز و آخرت و فراموشی می کند و بدانکه مخالفت نفس سر همه عبارت هاست و پرسیدند از اسلام ، گفتند : کشتن نفس است با شمشیر مخالفت ذوالنون مصری می گوید : فکر کلید عبارت است و علامت صواب . مخالفت بانفس و هوای است و مخالفت با نفس ، دست کشیدن از شهوت ها است . نفس در حوزه عرفان یکی از اساسی ترین مسائل است ؛ تمام ریشه عرفان عبارت از : تهذیب نفس از غیر خدا و شئون خداست . قرآن کریم در آیات متعددی تهذیب نفس را از مهترین و اصلی ترین اهداف انبیاءگرام الهی معرفی کرده . تمام بدبختی هایی که در ادوار حیات گریبانگیر بشر بوده ، علت و منشاش را طغیان نفس ، و آلوده بودن آن به رذائل دانسته اند . در صورتی که نفس اصلاح نشود و از آلودگیها پاک نگردد ، از صاحبش نباید توقع خیر داشت و اگر خیری هم از او سر بزند به خاطر رذائل نفسانی به قول قرآن آن خیر دچار حبط و پایمال شدن خواهد شد . قد افلح من زکاها ، تنها درباره نفس نازل شده و صریحاً متوجه نفس تزکیه شده است ، و قد خاب من دساها ، درباره نفس آلوده و ناقص مانده و اسیر چاه طبیعت و مادیت و رذالت فرود آمده سستی از اجرای برنامه های شریعت و آلوده بودن به رذائل و رذیلت ، از مهمترین نواقص نفس است . مخالفت با خواسته های غیر مشروع نفس از اهم وظایف انسان و در آثار اسلامی از آن به عنوان جهاد اکبر یاد شده است . در میان عباد الهی ، عارفان عاشق به تهذیب و تزکیه نفس ، توجه بیشتری داشته و بر اساس آیات قرآن و آثار اسلامی برای نفس هفت مرحله شمرده اند که عارف باید خود را با کمک خداوند به مرحله هفتم – که آخرین و پربارترین حالت نفس است – برساند ، و آن حالت مرضیه بودن آن است ، حالتی که خدای مهربان به تمام آثار و حرکات نفس خوشنود و راضی است ، و اینک توضیح هفت مرحله آن بنا به نقل یکی از کتبی که به جمع کردن قسمتی ازمعارف عرفانی اسلام اقدام کرده است . 1- نفس اماره دراین مرحله چنانچه قرآن مجید در سوره یوسف آیه 53 بدان اشارت می کند – نفس حیوانی در زندگی انسان کاملاً غلبه و تسلط دارد و نفس ناطقه به هیچ وجه نمی تواند رخساره ملکوتی خود را تجلی دهد ، در این گونه مردم جز آثار حیوانیت و بهمیت سر نمی زند . همه کارها و حرکات و سکنانت مرد ، در این مرتبه نشانی از طبیعت حیوانی است و نفس او همیشه امر به شرارت و بدی می کند . انسان دراین مرتبه های پایین فرق زیادی با حیوان ندارد ، و بلکه در پاره ای خصوصیات زشت او بر اعمال نیکش غالبند . این نفس اماره هنوز در اکثریت مردمان کنونی روی زمین و حتی در میان ملتهای متمدن که غرق هوسرانی و ماده پرستی هستند ولو موقت ، نفوذ و غلبه دارد . مردم سالک بیدار در این مرحله اول تزکیه نفس ، بیشتر با غلبه کردن به قوه های حیوانی و مادی جسم خود سر و کار دارد . و باید آنها را رام و مطیع خود گرداند ؛ یعنی پست ترین و مادی ترین تظاهرات نفس اماره را مغلوب سازد . در این مرحله جز مراقبت کامل نفس از ، شخص سالک چیزی توقع نمی توان داشت . 2- نفس لوامه دراین مرحله که آیه دوم از سوره هفتم و پنج سوره قیامت اشاره بدان می کند ، قوای عقلی کم کم شروع به نشو و نما می کنند ، و انسان در میان کارهای نیک و بد تمیز می دهد ، و یک حس درونی در دل او پیدا می شود ، که او را از ارتکاب کارهای بد می پرهیزاند ، ولکن این ندا و امر درونی هنوز ضعیف است و تاثیر بزرگی ندارد ، بنابراین جلوگیری از کارهای بد نمی تواند کرد ، ولی پس از ارتکاب هر کار بدی یک نوع پشیمانی حاصل می شود . و چون قوه اراده و عقل هنوز قدرت و نفوذ کامل ندارد ، که او را مانع از ارتکاب کارهای بد شوند ، از این رو اغلب اوقات و در سنجیدن نیک و بد به حبط می رود و شک می نماید و پس از حصول یقین نیز بازخودداری از کار بد نمی تواند نمود چون که عقل اراده هنوز ناتوانند . بدین جهت همیشه پس از ارتکاب کار بد یک نوع ناخرسندی و پشیمانی و دل تنگی به طور محسوس و گاهی هم پوشیده و بی نام در دل حاصل شده آن را بی آرام و مضطرب می سازد و اکثر اوقات مردم علت این حال را نمی توانند فهمید و دچار حیرت می شوند و یا سببهای آن را در دیگران و در چیزهای خارجی و حتی در تغییرات آب و هوا و حوادث طبیعت می جویند و تصور می کنند . ولی آنهایی که مراقب نفس خود هستند و سبب حقیقی بی قراری دل خود را می فهمند شروع به مذمت کردن نفس می نمایند . این حال دلالت بر بیدار شدن حس وجدان اخلاقی یعنی آمر درونی می کند ، و نشانه هدایت و اطاعت نفس است ، زیرا که این توبیخ و ملامت از خود نفس حیوانی سر نمی زند . بلکه ندای روح علوی و مربی ملکوتی ما ، چیز دیگر نیست ، گر چه این روح همیشه و در هر آن ما را ندا و هدایت می نماید و امر و نهی می کند ، اما داد و فریاد و جوش و خروش و جار و جنجال هوسهای نفسانی و شهوتهای حیوانی اجازه و مجال و قدرت نمی دهد که ما آن ندای لطیف آسمانی روح را بشنویم . در این دوره گر چه طبیعت ، بیشتر قوت خود را در بیدار کردن و به کار انداختن حسیات و قوای حیوانی صرف می کند ، ولی در مقابل آن مرد سالک نیز در این مرحله باید به رام کردن و مطیع نمودن همان حس ها و نیروهای نفس مشغول شود . وبه قول قرآن مجید علیکم انفسکم و در آیه دیگر قوا انفسکم واهلیکم نارا = بر شما باد به جلوگیری از ضررها نسبت به نفس ، و بر شما باد حفظ خود و خانواده خود را گرفتار شدن به عذاب دوزخ 3- نفس ناطقه یا متفکره در این مرحله قوه تفکر و تمیز در نفس انسانی به خوبی ظهور کرده و نشو و نمای محسوسی پیدا می کند ،از این جهت دراین مرحله صفت ناطقه یعنی متفکره ، بنفس داده شده است ، ولی این نمی رساند که در مرحله های سابق نفس ناطقه وجود نداشته است ، بلکه مقصود این است که در این مرحله با کمال قدرت خود جلوه گر می شود ، مانند ماه شب چهارده نسبت به هلال و ماه شب هفتم . « البته قدرت نفس دراین مرحله نتیجه و مزد کوششی است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن در دو مرحله سابق داشته است و به قول قرآن فمن جاهد فانما یجاهد لنفسه کوشش بشر در راه تزکیه به نفع خود اوست ، و در جای دیگر : و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ، « کسانی که در راه ما بکوشند آنان را به راههای خود راهنمایی می کنیم . اما با وجود این هوش و ذکاوت و قوه تمیز و تفکر چگونه انسان متمدن امروزی دچار اینهمه فساد اخلاق و اعمال زشت خانمان خراب کن و تمدن بر باد می باشد ، جای ملاحظه است . باید گفت علت این حال ناگوار ، این است که از یک طرف نیروهای نفسانی مانند حرص و طمع و خودپرستی و جاه طلبی و شهوترانی و تن پروری و هوسرانی در این دوره حد اعظم قدرت خود را نشان می دهند و بی اندازه قوی و غالبند ، و از طرف دیگر نیز قوای عقلی ماننده قوه تمیز و تعقل و اداره عالی هنوز تازه شروع به ظهور نموده و نشو و نما و قوت کامل نیافته است . از این رو قوه تمیز و تفکر واراده برای جلوگیری از خرابیها و آروزها و هوسهای نفس حیوانی به قدر کافی قوت ندارند و از اجرای شرایط تهذیب اخلاق و ضبط نفس نمی توانند برآمد ، پس علاوه بر فوت گرفتن این قوا یک اراده متین عقلی هم لازم است . انسان کنونی از این اراده بی بهره است ، چنانکه می بینیم که بسیاری از مردم ته دل می خواهند که کار بد و گناه نکنند ولی آن اراده قوی و الماسین را ندارند ،که ایشان را از ارتکاب کار بد باز دارد . عارفان حقیقت بین و دانایان راهنما ، اراده را به سه نوع منقسم کرده اند : یکی اراده نفس یا حیوانی است ، که امروز در اکثر مردم کنونی حکمران است ، دوم اراده عقلی که در تمدن جدید و در دل نژاد نو تولد و ظهور خواهد کرد و سیم اراده خدایی است . « و این اراده سوم است که انسان را پس از تمیز خوب و بد به وسیله نفس ناطقه و به وسیله شرایع می تواند بر تمام خواهشهای نفسانی و شهوات حیوانی حاکم کند ، و یک قسمت از فعالیت انبیاء و امامان و پیشوایان راه حق مصرف تقویت همین اراده می شد و خلاصه تا انسان چنگ به ریسمان محکم خدا که قرآن و انبیاء و عمل صالح است نزند ، آن به اراده را پیدا نخواهد کرد ، و تمام نقص و بدبختی بشر متمدن امروزی در همین عدم تمسک به ریسمان الهی خلاصه می گردد » اما باید گفت : این اوضاع کنونی و بحرانی امروزی نوع بشر ، که بسیاری از هوا خواهان آسایش روح و معرفت را نگران کرده و روی زمین را نمونه دوزخ ساخته و بالاخره پایان خواهد یافت ، و دوره عدل و داد نمایان خواهد شد . این سه مرحله نخستین تربیت و تزکیه نفس برای مرد سالک دوره غلبه و تسلط بر نفس است ، و وظیفه او مراقبت و هدایت ، و بلکه گاهی جنگ با نفس است و وظیفه او مراقبت و هدایت ، و بلکه گاهی جنگ با نفس می باشد . در این مرحله ها باید سینه را به سختی ها و زحمت ها و رنج های فراوان سپر ساخت ولی هیچ رنج و دردی بی سود و بی مکافات نمی ماند . در این رنج ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ، بلکه رام و مطیع و فرمانبر کردن اوست و انداختن قوای او در مجراهای جدید صالح سودمند و علوی به طوری که همه هوسها و حسها « با الهام گرفتن از آثار وحی » خادم قلب پاک و اراده عقلی و الهی نفس ناطقه شوند . 4- نفس عاقله یا ملهمه در این مرحله قوه تعقل نشو و نمای کامل و با قوه اراده عقلی تجلی و ظهور می کند ، چنانکه در مقاله قبل گفته شد ؛ قوه اراده عقلی غیر از اراده نفس است همین طور نیز قوه تفکر که مخصوص حالت سوم نفس است غیر از قوه تعقل است که میوه این مرحله چهارم می باشد . در این مرحله فقط عقل حکمفرما گشته و به وسیله اراده عقلی نیز احکام و اوامر عقل در همه شئون زندگی و اعمال بشر جاری خواهد شد . فرق مهم در میان قوه تفکر و تعقل این است که در قوه تفکر فعلیت پیدا کردن افکار شرط نیست و امکان هم ندارد ، چونکه هنوز اراده عقلی وجود ندارد ، چنانکه هر روز می بینیم که اغلب مردم کنونی که در مرحله سیم یعنی تفکر زندگی می کنند ، یا غالباً افکار بد و زشت می پرورند ، و یا موافق افکار نیک خود عمل نمی نمایند ، وگرنه روی زمین بهشت برین می شد . ولی در قوه تعقل که محصول مرحله چهارم است ، فعلیت شرط است ، چونکه اراده عقلی با قوه عقل یک جا نمو می کند و تعقل بی فعل و عمل ممکن نیست و اگر باشد آن را تعقل بی فعل و عمل ممکن نیست و اگر باشد آن را تعقل نباید نامیده بلکه تفکر باید خواند ، از اینجا فرق فاحش در میان مرد متفکر و مرد عاقل و همچنین در میان علم و عقل یعنی حکمت ظاهر می گردد . فرق دیگر در میان تفکر و تعقل و یا فکر و عقل این است که اعمال مرد متفکر همیشه خوب نیست چنانکه در زندگی و اوضاع کنونی عالم می بینیم اما مرد عاقل همیشه باید خوب باشد و گرنه عاقلش نباید خواند . چنانکه معروف است از مرد عاقل کار بد سر نمی زند اما از مرد متفکر باهوش و با ذکاوت کار بد سر می زند و حتی بدبختانه در این عصر بیشتر کارهای بد از مردمان عالم باهوش و ذکاوت سر می زند . در هر صورت حکمت و عقل از عمل جدا نیست و نمی تواند باشد ، و به نظر می رسد که تقسیم حکمت به عملی و نظری خطاست ، زیرا حکمت نظری و عملی همیشه در یک جاست ، و آن حکمت که تنها نظری است اصلاً حکمت نیست ، بلکه علم و یا فکر است . چنان که حکمت خداوند از مشیت و فعل او جدا نیست و خدا دو نوع حکمت ندارد ، همانطور باید در میان بشر نیز فقط یک نوع حکمت که جامع علم و عمل باشد و سعادت نوع انسان بسته به پیروی احکام این حکمت است و یعلمهم الکتاب و الحکمه . و این پیامبر برای تامین سعادت دنیا و آخرت مردم ، به آنان تعلیم و کتاب و حکمت بدهد . این دوره را از این رو مرحله نفس ملهمه نیز می توان نامید که در نفس مرد سالک نخستین بار پرتو الهام ربانی نورپاش می گردد . و نفس ماسواها فالهمها فجورها و تقواها . این مرحله چهارم از آن که برزخی است در میان سه مرحله اول و سه مرحله دیگر از این رو به موجب قانون تکامل و برزخیت دارای اشکال و صور و قوای هر دو طرف بالا و پایین می باشد . در این مرحله قوای سفلی و حیوانی آخرین درجات قوت و زور خود را به کار خواهند برد . تا موقع و نفوذ و حیات خود را نگاهداری کنند ، و از این حیث هم در اوضاع سیاسی و اجتماعی نوع بشر و هم در دل سالک که مشغول تزکیه نفس می باشد ، عصیانها و انقلابها و توفانها و زد و خوردهای بسیار قوی و بلکه خونین سر می زند ، ولی بالاخره قوای پست و فرودین حیوانی و آمال و غفلت مغلوب نور معرفت و فضیلت خواهد شد . مرد سالک در این مرحله چهارم از تزکیه نفس کم کم شروع می کند به چیدن میوه شیرین زحمتها و کوششها و ناکامیها و ریاضتها و مقاومتها و محرومیتها که با متانت و توکل و ایمان تحمل نموده است . از این تاریخ عملاً وارد مراحل بالاتر گشته ، واقعیت آنهمه حقایق را که درباره مقام و حالات گوناگون تزکیه نفس مانند مکاشفه و الهام و جذبه و ذوق و اشتیاق شنیده بود ، حالا از روی عمل و یقین احساس می نماید ، و قوت قلب و قوه توکل و ایمان و اعتمادش بر الطاف و فیوضات و هدایت پروردگار روز به روز قوی تر می گردد . 5- نفس مطمئنه در دوره چهارم که شرح آن گذشت ، با وجود تکامل یافتن قوه تعقل و اراده عقلی ، باز زندگی انسان خواه فردی ، خواه اجتماعی به کلی از خطا و گناه آزاد نخواهد ماند . چونکه قوای نفسانی و حیوانی به کلی ریشه کن نشده ، و به عبارت درست تر تبدیل به قوای روحانی نگشته و هنوز خام و نرسیده اند . از این رو در اکثر اوقات همان قوای حیوانی سر خود را بلند کرده و اظهار حیات و زور و قدرت خواهند نمود. این حال در زندگی مرد راهرو و عارف سالک بارها پیش می آید و گاهی او را گرفتار وحشت و حیرت و نومیدی می سازد ولی راهبران بینا دل این تجربه ها را کرده ، و از پیدا شدن این احوال ما را آگاهی و دلداری داده اند ، پس در این حال و در این گونه برگشتها و تنزلهای ناگهانی نباید دل از دست و نومید و مضطرب گردید بلکه باید به مراقبت افزود و با جان آن حادثات ناگوار و آن حالتهای پر اضطرار را پذیرفت و به رفع آنها کوشید ، زیرا که شرط سلوک و مقتضیات تزکیه نفس همین است . بنابراین در مرحله چهارم هنوز احتمال پس افتادن از مقام و مرتبه عقل و کمال باقی می ماند ، و نفس انسانی ا زمغلوب شدن دردست هوا و هوس و قوای حیوانی به کلی مطمئن و در امن و امان نیست ، و ممکن است با اندک اشتباه و غفلت و خطا پای دلش بلغزد و مقام خود را از دست بدهد و پایین تر بیفتد و از عهده مقاومت در مقابل فریب ها و حیله ها و مکرهای نفس حیوانی بر نیاید و زحمات گذشته اش به هدر رود ، چنانکه یک مریض که تازه ای از بستر ناخوشی بیرون آمده و دوره نقاهت و ضعف را می گذراند با اندک غفلت و ناپرهیزی و یا افراط و تفریط سبب برگشت ناخوشی خود می تواند شد . ولی در این مرحله پنجم که نفس عنوان صفت مطمئنه بخود می گیرد ، طوری در مقام خویش استوار و پافشار و برقرار خواهد بود ، که دیگر ترس لغزیدن و پائین افتادن و مغلوب هوسها و فریبهای نفسانی و گرفتار و ساوس شیطانی شدن باقی نخواهد نماند . بدین قرار راهرو و روشندل اطمینان کلی حاصل خواهد کرد ، که آن سرمایه معرفت و فضیلت و آن مقام پاکی و علویت که از پرتو زحمتها و کوششها و فداکاریها و ریاضتها و مراقبتها و محرومیتها و ناکامیها تحصیل و ذخیره نموده است دیگر از دستش نخواهند رفت . این مقام همان است که مضمون آیه « رفعناه مکاناً علیاً » شامل آن است و از آن به مقام محمود تعبیر نموده اند . در اینجاست که مرتبه حیوانی را تماماً ترک نموده ، هر دو پای خود را در عالم انسانی گذاشته و در این عالم قدم خواهد زد ، و از آن رو دیگر حیوان ناطق نامیده نخواهد شد . بلکه انسان خالص یعنی حقیقی خوانده خواهد شد . در این مرحله ارزش زمان و مکان از میان بر می خیزد و مرد عارف پرده های ظلمانی مادیت را دریده در دریای انوار بی پایان خدایی سیر می کند یعنی درهای ملکوت آسمان بر وی دل او گشاده می شوند ، و آنجا نشانی از زمان و مکان پیدا نیست . مرد عارف اکثر اوقات از خود بیخود گشته در حریم معرفت کل و در دایره انس ابدیت و سرمدیت جولان می نماید ، و حتی از قیود عقل بشری گاهی وارسته شده مستغرق دریای حیرت و ابدیت می گردد . 6- نفس راضیه این مرحله مقام عشق و وادی هولناک رضا و تسلیم است ، در این مرحله نفس انسانی به محک امتحان سخت سنجیده و در بوته مصائب درونی و روحی و در آتش شک و شبهه و تزلزل و بیم و امید که آنها را مغلوب کرده بود یک بار دیگر گداخته خواهد شد ، تا به کلی صافی و خلوص خود را ثابت و پایدار سازد . بنابراین این مرحله مقام فدای نفس و میدان جانبازی است ، نفس ناطقه انسانی باید اثبات کند که شایسته لطف و محبت روح ملکوتی و سزاوار عنایت و فیض جبروتی و لاهوتی شده است و در راه عشق خدائی برای فدا کردن هر چیز و حتی در زندگی خود نیز حاضر و بلکه مشتاق است . در اینجاست که دیگر فرقی بین مشیت آفریدگار و اراده بنده او نخواهد ماند ، وانسان از روی معرفت حقیقی اجرا کننده اراده و بلکه یاری دهنده اجرای نقشه آفرینش و تکامل جهان خواهد گشت . این مرحله از یک طرف مقام فدای نفس و تسلیم و رضای محض است و از طرف دیگر نیز موقع تجلی انوار کشف و الهام و وصال است در این مقام سایه جدائی و پرده ناتوانی دیگر وجود ندارد زیرا که نور عشق و تسلیم شدن باوامر و اراده او نمی بیند و نمی شناسد . در این مقام وصل در زیر شعله آتش جانسوز عشق خدایی همه نیروهای مخالف و اضداد طبیعت گداخته و با هم در آمیخته ، مبدل به قوه های زندگی بخش می گردند . این حالات درونی چیزی نیست که با خامه سخن آنها را بتوان شرح داد در حجله گاه دل و در شبستان اسرار روح می توان آنها را احساس نمود و چاشنی حیرت افزای آنها را چشید و از خود بیخود گردید . این یک بیخودی است که بیشتر از هزاران هشیاری و بیداری می ارزد ، زیرا در این حال وارستگی از خود ، آنچه از رموز آفرینش بر عقل بشر پنهان است در آینه دل عارف نمایان می شود ، آنگاه از پرتو تجلی انوار روح ملکوتی هر سو موی عارف چشمی بینا و گوشی شنوا می گردد . چنانکه عارف رومی در وصف این حال می گوید : هر دمم موجی ز بحر لامکان آید پدید هر دمم گنجی دگر از گنج جان آید پدید هر دمم صد موسی عمران و طور جلوه ایست گه ز دل سر بر زندگانی ز جان آید پدید به خاطر این اوصاف است که خداوند مهربان در پایان سوره الفجر این حالت از نفس را راضیه خوانده است ، که در این مقام جز رضا و تسلیم از روی آوازی بر نیاید و آرزوئی پدیدار نشود . نفس عارف در این مقام خود را آماده اجرای فرمان و آروزی محبوب می دارد و در راه رضای معشوق لا ریبی سینه خود را با کمال وجد و اشتیاق آماج تیر بلاها ، ابتلاها ، ستمها ، فتنه ها و سرزنش ها می سازد آری در این مقام است که عنقای نفس ناطقه عارف و روح ملکوتی او این ترانه را می نوازد و با این ترانه جانسوز ساکنان ملا اعلی را به رقص می آورد و به حیرت و ستایش می اندازد : اقتلونی اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیات فی الحیات 7- نفس مرضیه این مرتبه بالاترین و آخرین مقام کمال وجد و اشتیاق آماج تیر بلاها ، ابتلاها ، ستمها ، فتنه ها و سرزنش ها می سازد آری در این مقام است که عنقای نفس ناطقه عارف و روح ملکوتی یا با عالم ملکوت است . در مرحله ششم رضا و خرسندی از طرف عاشق بود ولی این عاشق از رضای معشوق به طور کامل مطمئن نبود و فقط آثاری از خرسند و شاد است یا نه ، ولی در این مقام هفتم اطمینان قلبی برای نفس ناطقه حاصل می شود ، بدین جهت نفس در این مرتبه مرضیه خوانده شده است به این معنی که خداوند نیز رضای خود را از نفس ناسوتی ، اظهار و عشق خود را به وی اثبات و اعلام می نماید . در این مقام نفس ناطقه با یقین عینی و بلکه با حق الیقین می داند و می فهمد که عشق از دو طرف بوده یعنی محبوب او نیز پا بسته مهر او بوده است بلکه او شوریده تر از این مجنون ناسوتی می باشد ، چنانکه در حدیث قدسی آمده است که ای فرزند آدم من دلباخته توام و این برای تو پنهان است پس تو هم دلباخته من باش . آری در این مقام پرده از روی آن سر مخفی که آفریدگار آشفته آفریده خودش است از پیش چشم عارف برداشته می شود ، چنانکه از یکی از عارفان نقل شده که گفت : سی سال خدا را می طلبم چون بنگریستم او طالب بود و من مطلوب . احساس و ادراک این لطف که و اصل به مقام هفتم هر روز و هر ساعت ، و بلکه هر دم در دل خود ذوق آن را خواهد چشید ، خود بزرگترین حظ روحانی و فیض آسمانی و شادی جاودانی است . در این مقام که وحدت و یگانگی نشانه آن است آنچه از دوگانگی باقی مانده بود در بوته دل عارف گداخته می شود ، رنگ و شکل و نام دوئی از میان بر می خیزد و یکدلی و یگانگی باطن نفس ناطقه می رسد . اما در این مقام سروش و هاتف روح القدس باطن نفس نیست بلکه همه اوست و او نفس ناطقه و روح است در اینجا رنگی و بویی از منی و اویی و از دویی و تویی دیگر پیدا نیست کثرت در وحدت وحدت نیز در خود مستغرق است . دراین مرتبه معنی آیه قرآن که ای نفس مطمئنه برگرد به سوی پروردگارت در حالی که خرسند و خرسند کرده شده ای ، که اشاره و دلالت به سه مرحله اخیر تزکیه نفس می کند معلوم و ظاهر می گردد و حقیقت پیدا می کند این آیه نشان می دهد که فقط آن نفس به بارگاه خدا خواهد برگشت که همه این هفت مرحله را پیمود و به درجه کمال رسیده باشد بدین جهت نفس ناطقه را در این مرحله در زبان عرفان نفس کامله می نامند . از این رو هر نفسی در این جهان اعیان که میدان تجربه و امتحان و پرورشگاه ورزش و ترقی بی پایان است ، آنقدر باید به تزکیه نفس بی پایان است ، آنقدر باید به تزکیه نفس بپردازد تا خود را به درجه کمال رسانده و شایسته حضور در حضرت آفریدگار بیچون و یکتا گرداند . راست است که همه نفوس موجودات به خدا برخواهند گشت . چه همه از اوئیم و برگشت همه ما به سوی اوست لکن در این برگشتن ها فرق و فاصله بسیار است و عارف کسی است که با توجه به مکتب انبیاء و اولیاء این مراحل را پشت سر می گذارد و خود را به مرحله هفتم نفس می رساند . البته برای رسیدن به مرحله نهایی نفس که مرتبه هفتم آن است باید دو توشه برداشت ، یکی توشه اراده ، که بدون آن حرکت در این راه به هیچ صورت میسر نیست و دیگر توشه عمل ، آن هم عمل به قواعد و قوانینی که تنها از طریق وحی و پیامبران و امامان معصوم به ما رسیده ، و به این نکته باید توجه داشت که تکیه کردن به دستورات این سه منبع فیض انسان را به کمال مطلوب رهنمون می شود . در این سفر پیروی کردن از دستورات غیر خدا و پیامبران و امامان عین ضلالت و گمراهی است و نه اینکه آدمی را به جایی نمی رساند بلکه در وادی هلاکت انداخته و انسان را دچار خزی دنای و عذاب آخرت می کند . منابع : کتاب عرفان اسلامی کتاب چهل حدیث : حضرت آیت الله خمینی فصل اول : اشاره ای به مقام نفس و مخالفت با آن فصل دوم : مراتب نفس
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد