عدم تعین جسم دنیوی
بخش دوم
پاسخ سوم: تغییر و تبدیل بدن از نظر عقلی، موجب تغییر وتبدیل ذاتی نمیشود.
تغییر و تبدیل بدن از حالت لاغری به فربهی از نظر عقل موجب تحول ذاتی نمیشود، به همین سبب اگر کسی در سنین جوانی قتل وجنایتی انجام دهد و از چنگال عدالت فرار کند و در پیری او را دستگیر کنند، مقامات قضایی او را به حبس ابد یا اعدام محکوم میکنند واگر متهم در مقام دفاع بگوید:« من آن مجرم نیستم چون از نظر فیزیولوژی تمام سلولهای بدن من تغییر کرده و مواد دیگری بدن کنونی مرا تشکیل میدهد، پس من مجرم گذشته نیستم، خردمندان و حقوقدانهای جهان به چنین دفاعی میخندند و گوینده را به جنون نسبت میدهند، زیرا عقلاء در همان حال که به صحت این نظریه معتقدند، بر این باورند که شخصیت و واقعیت انسان(که کلمهی«من» از بقای آن حکایت دارد) با تعویض سلولهای بدن و اجزای کالبد از بین نمیرود ودر تمام دگرگونیهای ظاهری، ثابت و محفوظ است.
هرگاه که عضوی از بدن جدا شود و ارتباط خود را قطع کند، به وسیله آن عامل ثابت از انسان نفی میگردد و هر چیزی که جزو بدن وی گردد به وسیله آن عامل به انسان نسبت داده میشود،زیرا میگوئیم: این جزو بدن من است و آن دیگری مربوط به کالبد من نیست.
بنابراین در مجموع هیکل آدمی،غیر از روح جسم ثابتی نیز وجود دارد که موسوم به«پریسپوی» است و در حال حیات همواره همراه بدن متغیر مادی است و هر غذایی که جزو بدن محسوب میگردد،توسط آن جسم ثابت روان به آدمی منسوب میشود.
در هر صورت آنچه لازم است پایه اعتقاد ما درباره معاد جسمانی قرار بگیرد، عبارتست از:
« بازگشت روانها به قسمتی از مواد بدن که در روایات «طینت» نامیده میشود ولی برگشت تمام ذات بدن از آغاز کودکی تا هنگام پیری در قیامت ضرورتی ندارد.
نقد پاسخ سوم:
این پاسخ از دو بخش تشکیل شده است.
الف) تغییر و تبدیل بدن از حالت لاغری به فربهی از نظر عقل موجب تحول ذاتی نمی شود.
سؤال: آیا عدم تحولی ذاتی به جسم بازگشت میکند یا به روح؟
اگر بگوئید: مرادمان عدم تحول ذاتی جسم است.
میگوئیم: این نظریه با نظریه دانشمندان فیزیولوژیست که جسم انسان همواره در حال تغییر است متعارض است.
اگر بگوئید: مرادمان عدم تحول ذاتی روح است.
میگوئیم: در این رابطه هیچ اختلافی نیست چرا که بحث مادر «جسم» است نه در«روح».
ب) بازگشت روانها به قسمتی از مواد بدن که در روایت «طینت» نامیده میشود.
در حقیقت این بخش از پاسخ به پاسخ دوم برمیگردد، لذا نقدهای وارد بر پاسخ دوم، بر این بخش از پاسخ سوم نیز وارد میشود.
پاسخ چهارم: خداوند قدرت دارد، لذا هر بدنی را که بخواهد برمیگرداند.
برخی از متکلمین اسلامی جهت رفع این شبهه گفتهاند.
درست است که بدن انسان همواره در حال تغییر و تحول است و یک انسان هفتاد ساله دارای ده بدن میباشد ولی هیچ اشکالی براینکه کدام بدن باز میگردد؟ وارد نیست چرا که خداوند«قادر» است وهر بدنی را که بخواهد بر میگرداند.
دلیل این مطلب،آیات قرآنی است که دلالت بر قدرت خداوند میکند مانند.
الف) او لم یرو ان الله الذی خلق السموات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم.
(آیا( این منکران معاد) ندیدند و ندانستند که آن خدایی که زمین و آسمانها را آفریده قادر است مانند اینها را باز خلق کند).
ب) اولیس الذی خلق السموات و الارض بقارد علی ان یخلق مثلهم بلی وهو الخلاق العلیم.
(آیا آن خدایی که آسمانها و زمین را آفریده، بر آفرینش مانند شما قادر نیست؟ آری البته قادر است چرا که او آفریننده وعالم است).
ج) نحن قدرنا بینکم الموت وما نحن بمسبوقین علی ان نبدل امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون.
( ما مرگ را بر همه خلق مقدر ساختیم و هیچ کس بر قدرت ما سبقت نتواند برد،اگر بخواهیم شما را فانی کرده و خلقی دیگر مثل شما بیافرینیم و شما را بصورتی که اکنون ازآن بی خبرید بر میانگیزیم.
نقد پاسخ چهارم:
الف) درست است که خداوند قدرت دارد،ولی آیا دلیلی بر وقوع این مطلب نیز وجود دارد؟
آیاتی که بعنوان مؤید ذکر شد، دلالت بر امکان دارد نه وقوع.
ب) در این آیات شریفه قرآن، صحبت در خلق مثل انسانهاست نه همین جسم عنصری چرا که قائلین به معاد جسمانی عنصری، در ارتباط با همین جسم عنصری بحث میکنند نه مثل آن.
ج) علاوه بر اینکه موضوع بحث در مورد هر بدنی نیست،صحبت این است که هر بدنی عمل حسن یا قبیح انجام داده که همان بدن عاصی باید عقاب شود نه بدنهای دیگر.
پاسخ پنجم: حقیقت و شخصیت انسان به صورت نوعیه اوست نه کالبد شخصی.
شخصیت انسان را«صورت نوعیه» او تشکیل میدهد نه ماده متغیر بدن و نفس ناطقه(روح) که قوام و هستی بدن به او بستگی دارد،کالبد شخصی خود را همیشه به همراه دارد و هرگز آن بدن شخصی از روح جدا نمیشود.
بنابراین آن جسم ثابت و لطیف در هر مادهای حلول کند صورت انسانی به وی میبخشد و از این جهت تغییرات لاینقطعی که در ماده بدن حاصل میشود در شخصیت آدمی تغییر پیدا نمیکند، به این علت که صورت نوعیه در تمام تبدلات به قوت خود باقی و ثابت است و حقیقت هر موجودی را در صورت نوعیه او باید جستجو نمود و آن هم همواره ثابت میباشد و از بین نمیرود.
به تعبیر دیگر: برخی از فلاسفه استحقاق عقاب وثواب را امری عرضی میدانند و میگویند:
باید دید که عقلاًء در کجا عقاب را میپسندد و در کجا نمیپسندد و همچنین ثواب را، یعنی اگر کسی ده سال پیش ظلمی کرده و گریخته باشد،آیا پس از یافتن وی نمیگوئید که این شخص همان شخصی است که ده سال پیش به من ظلم کرده است؟ آیا او را مستحق کیفر نمیدانید؟ آیا هیچ عاقلی در این مطلب به شما اعتراض میکند؟
اگر چه سلولهای بدن او کاملاًدگرگون شده است ولی او همان شخصی است که به شما ظلم کرده و مستحق کیفر است، در رابطه با اکرام واحترام نیز چنین است.
البته نباید توهم کرد که بناء عقلاء، اساس محکمی ندارد،بلکه ریشه فلسفی دارد.
این ریشه از جمله معروف فلاسفه«حقیقت شیء به صورت است نه به ماده» گرفته شده است.
یعنی حقیقت انسان به«منیت» اوست.
به دیگر سخن، حقیقت انسان چیزی است که به آن، به وسیلهی الفاظی چون«من» ، «تو» و «او» اشاره میشود این« من» ،«تو» «او» هیچگاه از بین نمیرود و تغییر نمییابد و گذشت زمان اگرچه باعث دگرگونی سلولهای بدن و تغییر کامل جسم انسان میشود اما در حقیقت او بی تأثیر است چنانکه وقتی به شخصی که 20 سال پیش به شما خوبی کرده است بر میخورید، این شخص را همان شخص 20 سال پیش میدانید و میگویید:«تو» 20 سال پیش گره از کار بسته«من» گشودی، یعنی«تو» همان شخصیت 20 سال پیش را داری ومن نیز همان شخص 20 سال پیش هستم.
بنابراین «من»،«تو» و «او» هیچگاه معدوم نمیشوند تغییر نمییابند و آن چیزی که در معرض دگرگونی قرار دارد«جسم» و به تعبیر حافظ«خرقه» است، در واقع جسم همچون لباس است واز این رو جسم نو، به منزله لباس نو است،همانگونه که لباس وسیله حفظ انسان از سرما وگرما است ،جسم نیز وسیلهای است که انسان به واسطه آن لذت یا کیفر میبیند.
پس کسی که تعزیر میشود، روح به وسیله جسمش کیفر میبیند، همچنین هرگونه لذتی نیز مربوط به روح است که به وسیلهِ جسم،صورت وتحقق میپذیرد، لذا هیچ مردهای از گلباران شدن لذتی نخواهد برد، زیرا جان در بدن ندارد،تنها انسان زنده است که از گلباران شدن لذت میبرد و این لذت مربوط به روح اوست.
با این بیان روشن شد که جسم، تنها به منزله لباس برای انسان است و آن که باید لذت ببرد یا الم ببیند«من» یا حقیقت انسان است و جسم(هرجسمی که باشد) تنها وسیله تحقق لذت یا رنج است.
«تو» و «من»(حقیقت انسان) نمیتواند بدون جسم کیفر و پاداش ببیند، زیرا« من» و « تو» همان تشخص انسانی است و اگر جسم نباشد،«من» و «تو» نمیسوزد و ناراحتی جهنم را نمیتواند بچشد.
با تبیین ریشه فلسفی بناء عقلاء، این نتیجه حاصل میشود که:
« روح انسان، پاداش یا کیفر میبیند،اما وسیله عقاب و ثواب روح انسان،«جسم» است».
نقد پاسخ پنجم:
در تحلیل و بررسی شبهات باید به«مبنا»ی موضوع مورد بحث توجه داشت،پیش از این گفتیم که این شبهه بر مبنا ومعتقدین به معاد جسمانی عنصری وارد است نه بر مبنا و معتقدین به معاد روحانی یا مثالی.
بنابراین آنچه از فلاسفه در قالب پاسخ پنجم ذکر شد برای معاد روحانی و اثبات آن خوب است ولی جهت پاسخ به شبهه«عدم تعیّن جسم دنیایی» که ناظر به معاد جسمانی عنصری است کفایت نمیکند.
پاسخ ششم: پاسخهای صحیح:
الف) حق آن است که در روز قیامت، آخرین بدن باز میگردد زیرا قرآن میگوید:
«مردگان از قبرها بر میخیزند و استخوانهای پوسیده و خاکها بار دیگر جان میگیرند واین به معنی بازگشت آخرین بدن است.
ترجیحی که این بدن بر سایر بدنها دارد این است که تمام صفات ویژه آنها را در خود حفظ کرده، زیرا اجزائی که جای خود را به اجزای آینده میدهند، صفات خویش را به آنها منتقل میسازند، به این ترتیب آخرین بدن،عصاره تمام اعمال و اوصاف گذشته را در خود جای داده است و اگر چشم واقع بینی باشد میتواند تمام گذشتهها را در پیشانی آخرین بدن بخواند.
البته این هیج منافاتی با آن ندارد که بهشتیان و مؤمنان صالح به صورت جوان شادابی محشور شوند، این بدان میماند که خاکهای فرسوده یک خشت کهنه را گل کنند و در قالب نو بریزند و به صورت خشت نو درآید.
جالب اینکه سلولها به هنگام تعویض حتی عوارض اکتسابی را نیز به خود جذب میکنند، مثلاً کسانی که روی بدن خود خال کوبی کردهاند، این خالها ممکن است تا آخر عمر از آنها جدا نشود، یا اینکه انسان دچار بیماری مزمنی میشود که سالهای متمادی آن را یدک میکشد.
با اینکه سلولها عوض میشوند، این به خوبی نشان میدهد که حتی صفات اکتسابی نیز نقل مکان داده، به سلولهای جانشین منتقل میگردند.
آیات متعددی از قرآن مجید نیز مؤید این نظریه میباشد که معاد رستاخیز با آخرین بدن انجام میگیرد:
« وان الله یبعث من فی القبور».
( وخداوند مردگان را که در قبرها هستند بر میانگیزد).
از این آیه و مانند آن بخوبی استفاده میشود که رستاخیز با آخرین بدن صورت میگیرد.
قانون خرد نیز اقتضاء میکند که چنین باشد، زیرا بدنی که عصاره و فشرده همه بدنهای دوران عمر است در حقیقت همیشه با روح بوده است واز هر جهت تناسب و سنخیت با آن دارد، و روح تنها با آن میتواند زندگی کاملی داشته باشد، بنابراین از این جهت مشکلی در امر معاد جسمانی پیدا نخواهد شد.
خلاصه آنکه با توجه به اینکه میدانیم اجزای بدن انسان، بارها از زمان کودکی تا هنگام مرگ عوض میشود حتی سلولهای مغزی با اینکه از نظر تعداد کم و زیاد نمیشود، از نظر اجزاء عوض میگردد، زیرا از یک طرف تغذیه میکنند واز سوی دیگر تحلیل میروند واین خود باعث تبدیل کامل آنها با گذشت زمان است، بنابراین در مدتی حدود هفت سال تقریباً هیچ یک از ذرات پیشین بدن انسان باقی نمیماند، ولی باید توجه داشت که ذرات قلبی به هنگامی که در آستانه مرگ قرار میگیرند، همه خواص و آثار خود را به سلولهای نو و تازه میسپارند، به همین دلیل خصوصیات جسمی با گذشت زمان ثابت هستند، این نیست مگر به خاطر انتقال صفات به سلولهای تازه بنابراین آخرین اجزاء بدن هر انسانی که پس از مرگ مبدل به خاک میشود دارای مجموعه صفاتی است که در طول عمر کسب کرده و تاریخ، گویایی است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر.
ب) آنچه گفتیم لب کلام بود که اگر پذیرفته نشود میگوئیم:
اگر روح بخواهد در روز قیامت به بدن بازگردد، باید یکی از این دو کار انجام شود:
1- همانطور که در دنیا بدنهای تدریجی داریم،در آخرت نیز بدنهای تدریجی داشته باشیم، یعنی در آخرت هر سال روح انسان در بدن خاص خودش وارد شود.
2- یقیناً نفس هر انسانی در قیامت به کمال میرسد، لذا با وجود این کمال،حفظ تمامی بدنهای دنیوی برایش میسور و ممکن خواهد بود.
با وجود چنین پاسخهایی، شبهه مذکور(عدم تعین جسم دنیوی) که در حقیقت استبعادی بیش نیست محلی از اعراب نخواهد داشت.
جمع بندی مطالب:
آنجه در این جستار گفته شد، قطرهای بود از اقیانوس شبهات وارده بر بحث معاد، بنام «عدم تعین جسم دنیوی».
این شبهه که در حقیقت استبعادی بیش نیست در صورتی وارد است که مبنای معاد جسمانی عنصری را پذیرفته باشیم، لذا ما در این بحث، ادله معاد جسمانی عنصری را تمام شده تلقی نمودیم و بدون پرداختن به اثبات معاد جسمانی، به پاسخ از این شبهه پرداختیم.
شبهه «عدم تعین جسم دنیوی» متکی به یک نظریه علمی اثبات شده است، چرا که دانشمندان فیزیولوژیست اثبات کردهاند پس از مدت زمانی( یک یا هفت سال، طبق اختلاف نظریات) تمامی سلولهای انسان از بین میروند و سلولهای دیگری جایگزین میشوند، بنابراین هر انسانی در طول عمر خود با چندین بدن دنیوی مواجه است.
از طرف دیگر طبق معاد جسمانی عنصری، همین زبانی که در سال وماه و روز و ساعت و دقیقه و ثانیه مشخصی گناه کرده باید عقاب شود، دیگر اعضاء بدن از نظر ثواب و عقاب نیز همین سرنوشت را خواهند داشت، لذا در روز قیامت کدام بدن باز خواهد گشت؟
اگر قرار باشد تمامی بدنهای دنیوی بازگردند، باید در روز قیامت هر انسانی، بدنی کوه آسا داشته باشد که در دنیا چنین بدن کوه آسایی وجود نداشته.
اگر قرار باشد بدن خاصی برگردد، با کدام مرجحی؟ ترجیح بلا مرجح خواهد شد.
نتیجه آنکه با این شبهه، معاد جسمانی عنصری مورد خدشه قرار میگیرد.
متفکران و اندیشمندان در برابر این شبهه پاسخهای متفاوتی بیان کردهاند که عبارتند از:
1- در روز قیامت، اجزاء اصلی بدن باز میگردد.
2- در روز قیامت، قسمتی از اجزاء ا صلی بدن باز میگردد.
3- تغییر وتبدیل بدن از نظر عقل موجب تغییر و تبدیل ذاتی نمیشود.
4- خداوند قدرت دارد لذا هر بدنی را که بخواهد باز میگرداند.
5- حقیقت وشخصیت انسان به صورت نوعیه است نه کالبد شخصی.
اما هر کدام از این پاسخها یا دارای اشکال میباشند و یا با بحث ما بیگانهاند، اما پاسخی را که میتوان بعنوان پاسخ نهایی و پذیرفته شده مطرح کرد عبارتست از:
« در روز قیامت، آخرین بدن انسان که روح از آن جدا شده است باز میگردد، ترجیح این بدن بر بدنهای دیگر این است که آخرین بدن تمام خصوصیتهای بدنهای سابق را دارد( آیات قرآن نیز مؤید این نظریه میباشند).
اگر این پاسخ پذیرفته نشود میگوئیم:
اگر در روز قیامت روح بخواهد به بدن باز گردد، باید یکی از این دو کار انجام شود:
الف) همانطور که در دنیا بدنهای تدریجی داریم، در آخرت نیز بدنهای تدریجی داشته باشیم،یعنی در آخرت، هر سال روح انسان در بدن خاص خودش وارد شود.
ب) یقیناً نفس هر انسانی در قیامت به کمال میرسد، لذا با وجود چنین کمالی، حفظ تمامی بدنهای دنیوی برایش میسور وممکن خواهد بود.
بنابراین شبهه مذکور نمیتواند معاد جسمانی عنصری را خدشه دار کند.
« وآخر دعوانا ان الحمد الله رب العالمین»
کتابنامه:
1- قرآن کریم.
2- آئین رستگاری، مرتضی رزاقی، انتشارات مکتب اسلام.
3- انسان موجود ناشناخته، دیوید کارل، ترجمهی حسن میکائیلیان، انتشارات دانشگاه تهران/1360 ه.ش.
4- بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، انتشارات داراحیاء التراث العربی، چاپ سوم/1403 ه.ق.
5- پرسشها و پاسخها پیرامون معاد، سید جواد رضوی، انتشارات دارالنور، چاپ اول/1382 ه.ش.قم.
6- پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ناشر: مطبوعاتی هدف، چاپ اول/ 1369 ه.ش قم.
7- الفروع من الکافی، ابو جعفر محمد بن یعقوب ابن اسحاق کلینی رازی، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم/ تابستان 1362،تهران.
8- فیزیولوژی بدن انسان، آرتور گایتون، ترجمه،گروه فیزیولوژی دانشگاه تبریز، انتشارات ذوقی، چاپ اول/1368.ه.ش.
9- مجموعه آثار، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، چاپ نهم، فروردین 1369.
10- معاد انسان و جهان، جعفر سبحانی، انتشارات مکتب اسلام.
11- معاد شناسی، سید محمد حسین حسینی طهرانی، انتشارات علامه طباطبائی، چاپ پنجم/1422 ه.ق. مشهد مقدس.
12- معاد در قرآن، حسین مظاهری، انتشارات شفق، چاپ اعتماد/1364 ه.ش. قم.
13- معاد در نگاه عقل و دین، محمد باقر شریعتی سبزواری، مؤسسه بوستان کتاب قم، چاپ چهارم/1382ه.ش.
14- معاد در نگاه وحی و فلسفه، محمد باقر شریعتی سبزواری، انتشارات دانشگاه تهران/خرداد 1361.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |