عدم تعین جسم دنیوی
روح الله کمالی فر
بخش نخست
فهرست مطالب
عنوان صفحه
کلیات
پیشگفتار 3
خلاصه جستار 5
پیشینه تاریخی 6
ضرورت بحث 7
تغییرات دائمی کالبد 8
بخش اول: 11
تبیین شبهه 11
بخش دوم: 13
تحلیل و بررسی پاسخها: 13
پاسخ اول: عناصر اصلی بدن باز میگردد 13
نقد پاسخ اول: 13
پاسخ دوم: قسمتی از اجزاء اصلی بدن باز میگردد. 16
نقد پاسخ دوم 17
عنوان:
پاسخ سوم: تغییر و تبدیل بدن از نظر عقل موجب تغییر وتبدیل ذاتی نمیشود. 17
نقد پاسخ سوم. 19
پاسخ چهارم: خداوند قدرت دارد از هر بدنی را که بخواهد بر میگرداند. 20
نقد پاسخ چهارم: 21
پاسخ پنجم: حقیقت وشخصیت انسان به صورت نوعیه اوست نه کالبد شخصی 21
نقد پاسخ پنجم 24
پاسخ ششم: پاسخهای صحیح 24
جمع بندی مطالب 26
کتابنامه 29
پیشگفتار:
کلیات: پیشگفتار
مسأله معاد و اعتقاد به آن یکی از اصول مسلم اعتقادی ادیان و مذاهب مختلف است وهر مکتبی به نوعی به آن پرداخته و مباحث مربوطه را مورد تحلیل وبررسی قرار داده است، مخصوصاً فلاسفه ومتکلمین اسلامی که بحثهای مختلفی در رابطه با این مسأله حیاتی و پرهیجان وجنجالی انجام دادهاند.
تمامی مباحث معاد مورد توجه است چرا که جهانی است ماوراء طبیع وعالَمی است فراتر از ذهن و هوش بشر،اما مهمترین و حساسترین مبحث معاد که گریبان گیر تمامی احوال و دیدگاهها در رابطه با کیفیت معاد است، بحث «شبهات معاد» میباشد قائلین به معاد جسمانی با دستهای از شبهات مواجهاند، قائلین به معاد روحانی نیز با دستهای دیگر از شبهات و قائلین به معاد مثالی هم شبهات مخصوص به خود را دارند، بنابراین هر دیدگاهی جهت اثبات مدعای خویش، علاوه بر استدلال وبرهان اثباتی، باید شبهات وارده را از میان بردارد.
جستار حاضر کنکاشی است در رابطه با تحلیل و بررسی یکی از شبهات معاد جسمانی، به نام«عدم تعیّن جسم دنیوی»، توضیح اجمالی شبهه به این صورت است که امروزه دانشمندان ثابت کردهاند تمامی سلولهای انسان پس از گذشت زمانی کوتاه از بین میروند و سلولهای جدیدی جایگزین میشود، بنابراین یک انسان پنجاه ساله حداقل باید چند بدن داشته باشد حال سؤال این است: طبق معاد جسمانی، روح انسان به کدامیک از این بدنها باز میگردد؟ و با چه کالبدی ثواب یا عقاب را میچشد؟
پیشگفتار:
در نقد و بررسی این شبهه به شش پاسخ از ناحیه متکلمین وفلاسفه اشاره شده که برخی از آنها خالی از اشکال نیستند.
نکته اساسی که در این شبهه باید به آن توجه داشت این است:
الف) شبهه برمبنای معاد جسمانی وارد است نه بر مبنای معاد روحانی یا مثالی.
ب) این شبهه ربطی به شبهه آکل ومأکول ندارد، زیرا چنانچه شبهه آکل ومأکول حل شود همچنان این سؤال باقی است که کدام یک از بدنهای دنیوی انسان در آخرت باز میگردد؟
در پایان از زحمات استاد محترم حجة الاسلام دکتر حسینی شاهرودی، که با راهنمائی خود به این جانب یاری رساندند، کمال تشکر و قدردانی دارم، امید که این جستار مورد توجه شما خواننده عزیز و محترم قرار بگیرد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
روح الله کمالی فر
مدرسه علمیه عالی نواب
رشته تخصصی کلام اسلامی/ورودی82 .
16/3/1387، مطابق با یکم جمادی الثانی 1429 ه.ق.
خلاصه جستار:
تغییرات دائمی کالبد انسان و سوخت وساز سلولها در علم فیزیولوژی امری اثبات شده تلقی میگردد، طبق این مبنا سلولهای مغز و اعصاب پس از دوازده سال وباقی سلولها پس از هفت سال از بین میروند وسلولهای جدیدی جایگزین می شوند، بر همین اساس بر معاد جسمانی عنصری شبههای به این صورت وارد میشود:
«انسانی که بعنوان مثال هفتاد سال عمر کرده است، طبق نظریه دانشمندان فیزیولوژیست باید دارای ده بدن باشد که در هر یک از این بدنها عمل خیر یا گناهی را مرتکب شده است، حال در آخرت کدامیک از این بدنها باز میگردند وثواب و عقاب می بینند؟
در رابطه با این شبهه رویکردهای مختلفی از جانب فلاسفه و متکلمین ارائه شده که برخی از آنها خالی از اشکال نیستند، مانند:
1- درآخرت، فقط عناصر اصلی بدن باز میگردند. نقد:الف) از نظر علمی چیزی به نام اجزاء اصلی که همواره در بدن باقی باشد وجود ندارد.
ب) برفرض که انسان دارای اجزاء اصلی باشد، آن اجزاء کدامند؟
ج) اگر چیزی به نام اجزاء اصلی وجود داشته باشد که درآخرت باز میگردد،از آنجایی که هر عملی ثواب یا عقاب خاص خودش را دارد، ثواب یا عقاب اجزاء اصلی با عدالت خداوند سازگار است، چرا که اجازء اصلی بدن در واقع عمل خیر یا گناهی را انجام ندادهاند.
2- قسمتی از عناصر اصلی بدن باز میگردند. نقد: این دیدگاه همان اشکالات دیدگاه اول را داراست.
3- تغییر وتبدیل بدن از نظر عقلی، موجب تغییر و تبدیل ذاتی نمیشود، نقد: این رویکرد با نظریه دانشمندان فیزیولوژی در تعارض است.
4- خداوند قدرت دارد تا هر بدنی را که خواست برگرداند. نقد: بله خداوند قدرت دارد، اما آیا دلیلی بر وقوع چنین فعلی وجود دارد؟
5- حقیقت و شخصیت انسان به صورت نوعیه اوست نه کالبد شخصی، لذا آنچه مهم است وثواب یا عقاب میبیند، روح است ولو در هر بدنی که باشد نقد: این رویکرد برای معاد روحانی خوب است نه معاد جسمانی، چونکه طبق معاد جسمانی همین بدن دنیوی باز میگردد نه هر بدنی.
6- پاسخ صحیح: آخرین بدن انسان که روح ازآن جدا شده است، باز میگردد، چرا که این بدن تمامی خصوصیتهای بدنهای سابق را دارد، آیات قرآن نیز مؤید این نظریه میباشد.
اگر این پاسخ پذیرفته نشود میگوئیم:
اگر روح بخواهد در قیامت به بدن بازگردد، باید یکی از این دو کار انجام شود.
الف) همانطور که در دنیا بدنهای تدریجی داریم، در آخرت نیز بدنهای تدریجی داشته باشیم، یعنی در آخرت، هر سال روح انسان در بدنی وارد میشود.
ب) یقیناً نفس هر انسانی در قیامت به کمال میرسد، لذا با وجود چنین کمالی، حفظ تمامی بدنهای دنیوی برایش میسور و ممکن خواهد بود.
پیشینه تاریخی:
معمولاًهر بحث علمی که بین مردم و دانشمندان مطرح میشود شود عوارضی به همراه دارد، یکی از این عوارض، سؤالات و شبهات ویا اتهاماتی است که در موضوع مورد بحث وارد میشود.
مبحث معاد از این قاعده مستثنی نیست لذا میتوان ادعا کرد شبهات معاد از همان مراحل آغازین مطرح شدن معاد وارد مباحث علمی شده است.
البته هر شبههای بستر مناسب خود را میطلبد چرا که برخی از شبهات مبنای علمی دارند ولی برخی دیگر طبق توهمات و خیالات به ذهن مستشکل رسیده است.
استاد شهید مطهری در مورد شبهه مورد نظر(عدم تعین جسم دنیوی) وشبهات نظیر این موضوع مانند:
شبهه اعاده معدوم ویا عدم گنجایش زمین در آخرت برای تمامی انسانها و...میفرمایند:
« اینگونه شبهات وبحثها از چندین صد سال پیش مطرح شدهاند»
بنابراین اینگونه شبهات و امثال اینها همان شبهات قدیمی هستند که امروزه برخی از مستشکلین آنها را در قالبی جدید و رنگ ولعابی تازه مطرح میکنند.
ضرورت بحث:
از آنجایی که«معاد» یکی از اصول اعتقادی ادیان و مذاهب مختلف است و حیاتی است که انسان پس از گذراندن عالم ناسوت وبرزخ وارد آن میشود، لازم است نسبت به آن اطلاعات لازم و کافی کسب شود وحداقل آن را برای خود حل شده تلقی کند و آن را با استدلال برهانی اثبات کند، لذا جهت اقناع وجدان، باید موانع را از سر راه برداشت که یکی از این موانع، شبهات بحث معاد است، بنابراین برای اثبات هر موضوعی سه گام برداشته میشود:
الف) شناخت موضوع مورد بحث.
ب) اثبات موضوع مورد بحث.
ج) دفاع از موضوع مورد بحث.
دفاع از موضوع منوط به این است که سؤالات و شبهات وارده با استفاده از ادله عقلی و نقلی مورد نقد و بررسی قرار بگیرند.
لذا ضرورت ایجاب میکند تا شبهات معاد را شناسایی و مورد تحلیل وبررسی قرار داد،چرا که این امر، حداقل دو امتیاز دارد:
اول اینکه: منجر به پایداری در اعتقاد به معاد میشود.
دوم اینکه: منجر میشود تا معاد و زندگی فردی واجتماعی انسان تأثیر فراوانی بگذارد.
تغییرات دائمی کالبد:
پیش از آنکه وارد بحث اصلی شویم و به بیان شبهه و پاسخ آن بپردازیم، مناسب است مروری گذرا بر بدن انسان و فعالیتهای سلولها داشته باشیم و نیز از نظریات برخی از دانشمندان فیزیولوژیست اطلاع پیدا کنیم تا معلوم شود که شبهه عدم تعیّن جسم دنیوی مبتنی بر یک نظریه علمی است.
جسم آدمی از تودههای متراکم سلول تشکیل یافته که به قول زیست شناس بزرگ فرانسوی، دکتر«کارل» در مجموع بدن آدمی دو میلیارد سلول یا دو میلیارد ملکول آلبومین وجود دارد.
از نظر فیزیولوژی تمام سلولها در حال تبدیل و تغییرند و هنگامی که پیر میشوند نمیتوانند درست تغذیه نمایند لذا بصورت فضولات و یا به شکل انرژی از محیط بدن رخت بربسته و بلافاصله سلولهای جدیدی جای آنها را پر میکنند، این تحولات همواره بر ساختمان جسمانی ما حکومت دارد.
حتی برخی از دانمشندان معتقدند که در مدت هفت سال تمام قسمتهای داخلی وخارجی بدن ما تغییر پیدا میکند، در این صورت اگر کسی با عینک علمی به بدن کنونی خود بنگرد، میداند که این بدن غیر از بدن هفت سال پیش است، زیرا در این مدت از پوست ظاهری گرفته تا عمق بدن (با مختصر تفاوتی در کوتاهی و درازی عمر سلولها) بطور کلی تغییر یافته است.
دکتر کارل میگوید: هر چه از عمق به سطح میآئیم، سلولها پیرتر میشوند و در سطح خارجی این سلولهای مرده قطعات منظمی به صورت ورقه قرار میگیرند، ورقههای روئین میافتند و ورقههای زیرین جای آنها را میگیرند.
فیزیولوژیستها معتقدند هر حرکتی که از انسان یا حیوان صادر میشود، یک دسته از سلولهای بدن آنها مانند بنزین می سوزد وهر عملی را که انجام میدهد یک قسمت از نسوج بدن مبدل به «انرژی» گردیده و بدن را ترک میگویند و سلولهای تازهای جای آنها را پر میکنند، به موجب این اصل علمی، کالبد جسمانی ما پیوسته در حال اتلاف و تجدید است ودر نتیجه، بدن هر انسانی در دوران زندگی چندین بار از بین رفته وتجدید میگردد.
«مولیشوف» میگوید: در هر ماه یک مرتبه تمام بدن انسان عوض میشود، در حالی که« فلورنس» معتقد است که تجدید تمام سلولهای بدن در طی مدت هفت سال به انجام میرسد.
بنابراین پیکر ما بدون اندک توقفی در حال تجدید و معاوضه است و این موضوع و تغییر آن از نظر اطبا به ویژه از نظر بافت شناسی و آسیب شناسی قابل تعمق و بحث زیادی است، مثلاً: حرکت، عرق ماده تراوشی یک سلول زنده است ویا حرکت موقعی گفته میشود که حالت مریضی در کار است وگرنه لاشه یک سلول عادی در حال سلامتی بوسیله سلولهای بیگانه خواری ربوده میشوند مانند عزرائیل که جان انسانها را می رباید.
بخش اول:
تبیین شبهه:
جسم آدمی در طول زندگی پیوسته در معرض تکامل و دگرگونی است و در طی گذشت زمان، سلولهای بدن از بین میروند و گروههای تازهای جایگزین آنها میگردند، درست مانند استخری که از یک سو به آهستگی آب در آن وارد شود و از سوی دیگر خارج گردد، بعد از مدتی مسلماً تمام آب این استخر عوض خواهد شد.
بنابراین طبق معاد جسمانی عنصری، کدامیک از این بدنها در قیامت زنده میشود؟
و حشر روان در کدام یک از قالبهای مذکور تحقق پیدا میکند؟
و انسان با چه کالبدی مجازات میگردد؟
چون اگر روح انسان گنهکار لازم باشد در بدنی که کارهای ناپسند را در پوشش آن انجام داده محشور شود، چنین چیزی امکان ندارد، زیرا بدن جنایتکار از آغاز بلوغ تا هنگام مرگ دهها بار عوض شده است واگر بنا شود تمام ذرات کالبدش بازگشت نماید،بدون تردید با یک اندام کوه آسا محشور گردید در حالی که در زندگی دنیوی خود چنین بدنی نداشته است.
اگر بگوئید: قسمتی از ماده جسم وی برمیگردد.
میگوئیم: بنابراین لازم میآید قسمتی از عناصر بدن را بر سایر قسمتها، بدون مرجح صحیحیای توضیح دهیم، در نتیجه قسمتی از بدن عذاب میشود و قسمتی هم وانهاده میشود.
اگر بگوئید: در صورتی که مجازات جنایتکار در هر یک از کالبدها انجام بگیرد مقصود ما حاصل شده است.
تبیین شبهه
خواهیم گفت: پس باید عذاب روان در قالب جسمی که در آن کردار بدی انجام نداده صحیح باشد ولی این مطلب بر خلاف عدل الهی است.
دونکته اساسی:
الف) این شبهه بنابر پذیرش معاد جسمانی است، والا طبق دیگر دیدگاهها در رابطه با کیفیت معاد، شبهه مذکور جایگاهی نخواهد داشت.
ب) این شبهه ربطی به شبهه آکل ومأکول ندارد، جرا که در صورت رفع شبهه آکل ومأکول باز هم این سؤال باقی است که در آخرت کدام بدن دنیوی باز میگردد؟
تحلیل و بررسی پاسخها» پاسخ اول» نقد پاسخ اول».
بخش دوم:
تحلیل و بررسی پاسخها:
در رابطه با سؤال مورد بحث، پاسخهای متفاوتی داده شده که برخی از آنها خالی از اشکال نیستند، بنابراین ابتدا به پاسخهای مورد خدشه میپردازیم، سپس پاسخهائی را که میتوان به عنوان پاسخهای صحیح بیان کرد، مطرح میکنیم:
پاسخ اول: عناصر اصلی باز میگردد.
توضیح آنکه: از نظر علمی، حجم واقعی هر موجود به اندازه یک میلیون میلیونیم حجم ظاهری قیافه خارجی آن پدیده مادی است و بقیه فقط فضای خالی است، بنابراین اگر بدن یک انسان را در کارخانه مخصوصی قرار دهند و به وسیله فشار شدید، فواصل الکترونها و فضاهای آنرا تخلیه کنند ماده اصلی بدن به قدری کوچک میشود که فقط توسط میکروسکوپ باید آنرا مشاهده کرد، در روز قیامت آنچه که باید برگردد همان موارد اصلی بدن است نه فضایی که در داخل ذرات بدن وجود دارد؟
نقد پاسخ اول:
الف) پیش از این نظریه دانشمندان فیزیولوژیست را بیان کردیم که تمامی اجزاء بدن پس از چند سال تغییر میکنند، لذا چیزی بنام اجزاء اصلی بدن که همواره در بدن باقی باشند وجود ندارد.
ب) بر فرض که انسان دارای اجزاء اصلیه و اجزاء فضلیه باشد و تنها اجزاء اصلیه باز میگردند از قائلین به این نظریه میپرسیم:
این اجزاء اصلیه کدام است و اجزاء فضلیه کدام؟ به ما نشان دهید!
میگویند: اجزاء اصلیه آن اجزاء اولین است که اصل انسان را تشکیل میدهد.
میگوئیم: کدامست؟ آیا آن طفل نوزادی است که به دنیا میآید؟
میگویند: آری.
میگوئیم: این طفل که قبلاً در شکم مادر بود، چیزهائی به او اضافه شد تا این کودک کامل شد و به دنیا آمد، آن اجزاء اصلیه جنین و طفل در رحم چه بوده است؟
میگویند: اجزاء اصلیهاش همان قطره نطفه بوده، چون در رحم قرار گرفت دائماً اضافاتی بر آن زیاده شد و رشد کرد تا بدین سر حد رسید.
میگوئیم: آیا اجزاء اصلیه، تمام نطفه بوده یا مقداری از آن؟
میگویند: یک ذره از نطفه بوده که آن را«اسپرم» گویند.
نتیجه آنکه: انسانی که در دنیا یا در حال موت،وزن بدنش هشتاد کیلوگرم است وخداوند او را حشر میفرماید و میخواهد عذاب کند یا ثواب دهد، باید فقط یک «اسپرم» از آن را یعنی یک ذره نامرئی(یکی از چند میلیون ذره در یک قطره) را زنده فرماید و سؤال و جواب و صراط و کتاب و حشر ونشر و بهشت و دوزخ و...همه با این یک اسپرم است، از او یک بدن میسازند و مورد پاداش یا عقاب قرار میدهند!
چنین ادعایی تنگ نظری شریعت و فلسفه اسلام را میرساند که برای دفاع از آن ناچار باشیم به این فرضیههای باطل رو بیاوریم.
بعلاوه شما بیایید اجزاء اصلیه را از اجزاء فضلیه جدا کنید! این نطفه که همان ذره اسپرم است چون در شکم مادر میرود و اجزائی را به خودش ضمیمه میکند آن اجزاء مثل خودش میشوند آنکه آن اسپرم با همان خصوصیات و با همان شخصیت و با همان صورت به حال خودش باقی بماند و سپس چیزهائی به آن اضافه گردد.
بنابراین آن اجزاء اصلیه وجود انسان که اجزاء اضافی و فضلیهای در آن داخل شد یک مجموعه واحد بدون تمییز شدند، اجزاء فضلیه بعینه بصورت اجزاء اصلیه درآمدند و از آنها شدند وجزء آن خانواده گشتند.
بدن طفلی که قبلاً جنین و قبل از آن به صورت نطفه بود و رشد کرد و استخوان بندیش کامل شد، آن نطفه اولین که بصورت نطفه بود که از بین رفت، صورتش را از دست داد، دیگر نطفه نیست، اسپرم نیست، در لحظه دوم صورت دیگری به خود گرفت، چیز دیگری شد و حقیقتش نطفه نیست علقه است وبه شکل و صورت خون بسته شده، در لحظه سوم چیز دیگری شد وحالا که بچه شده و وزنش سه یا چهار کیلوگرم است، تمام اجزاء بدن او در همدیگر آمیخته شده و مخلوط و ممزوج شده است.
بنابراین بدن طفل به یک صورت واحد درآمده است، نه اینکه نطفهای که مبدأ پیدایش و تکون این طفل بوده است الآن در وجود این بچه در یک گوشه قرار گرفته و در کنار قلبش یا در کنار مغز و کبدش پنهان شده است.
ج) نقد سومی که میتوان بر این پاسخ وارد کرد این است.
اگر چیزی بنام اجزاء اصلیه وجود داشته باشد که درآخرت باز گردد،از آنجایی که هر عملی ثواب یا عقاب خاص خودش را میطلبد، ثواب یا عقاب اجزاء اصلی با عدالت خداوند ناسازگار است، چرا که اجزاء اصلی بدن در واقع عمل خیر یا گناهی را مرتکب نشدهاند، بلکه این اجزاء فضلیه فعل حسن یا قبیح انجام داداند.
توضیح آنکه:
طبق معاد جسمانی عنصری، همین دست که به صورت فلانی سیلی زده باید عذاب شود، یا همین چشمی که مرتکب گناه شده باید چشنده عذاب الهی باشد، در حالی که طبق نظریه اجزاء اصلی بدن، آنچه باز میگردد و ثواب یا عقاب میبیند، اسپرم است نه دست یا چشم چرا که دست یا چشم از اجزاء اصلی بدن نیستند بلکه از اجزاء فضلیهاند که بر نمیگردند، بنابراین آن جزئی(اسپرم) که اصلاً گناه نکرده باید عذاب شود که این مطلب عین بی عدالتی است.
نتیجه آنکه: نظریه«بازگشت اجزاء اصلی بدن» (اسپرم) هم از نظر تئوری و علمی خطا است وهم از نظر علوم تجربی وهم از نظر فلسفه.
پاسخ دوم: قسمتی از عناصر اصلی بدن باز میگردد.
در روز قیامت بازگشت تمام ذرات بدن ضرورتی ندارد، قسمتی از عناصر اصلی که برگشت مقصود حاصل می شود، شاید مقصود از متلاشی شدن بدن و بقای طینت همین مطلب باشد.
توضیح آنکه:
امام صادق علیه السلام در پاسخ مسألهای فرمودند:«بدن انسان در قبر متلاشی میشود، تنها طینت در قبر در حال چرخش باقی میماند».
علامه مجلسی، «مستدیره»(در حال چرخش) که در روایت آمده را به یکی از این دو معنا تفسیر کردهاند:
الف) مستدیره به معنی هیئة الاستداره است یعنی آن جزء اصلی بصورت دایره و کروی در قبر باقی میماند.
ب) منظور از مستدیره، در جریان بودن است یعنی بدن انسان از حالی به حال دیگر در جریان است ولی خداوند بر آن طینت اصلی در همه حالات تحفظ میکند.
ممکن است منظور امام صادق علیه السلام، همان ذرات اتم بدن باشد که الکترونها به دور هسته، پیوسته در حال چرخشاند، چون متلاشی شدن به معنای پراکندگی است نه نابود شدن، یعنی در قبر بدن میپوسد و ذرات آن که مواد تشکیل دهنده کالبد است به صورت چرخش دایره واری در آنجا میمانند،سلولها میمیرند ولی اتمهای بدن بطور ثابت باقی خواهند ماند.
البته احتمال هم دارد که متقصود از قبر، جایگاه روح در عالم برزخ باشد که در این صورت همان جسم لطیف برزخی خواهد بود که حافظ همه ویژگیهای افراد انسان است.
نقد پاسخ دوم:
اول اینکه: نقدهای وارد بر پاسخ اول، براین پاسخ نیز وارد است.
یعنی:1 از نظر علمی، چیزی بنام اجزاء اصلی نداریم تا بخواهد قسمتی از آن برگردد.
2- این اجزاء اصلی کدامند که قسمتی از آن باز خواهد گشت؟! دوباره همان سؤال و جوابهایی که پیش ا زاین بیان کردیم، مطرح میشود.
3- در حقیقت برخی از این اجزاء ا صلی که عمل خیر یا قبیح انجام ندادهاند تا ثواب ببینند یا عقاب شوند.
دوم اینکه: روایت امام صادق علیه السلام که بعنوان مؤید این پاسخ ذکر شد، خود مجیب اعتراف میکند که«احتمال دارد مقصود از قبر، جایگاه روح درعالم برزخ باشد که در این صورت همان جسم لطیف برزخی خواهد بود که حافظ همه ویژگیهای افراد انسان است» با این احتمال، استدلال تمام نخواهد بود چرا که بحث مادر مورد جسم عنصری است نه جسم لطیف برزخی که همان روح باشد.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |