روز قیامت، نخستین کسانی که بر حوض [کوثر] وارد می شوند، دوستان در راه خداوند ـ عزّوجلّ ـ هستند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
مقالات
برهان وجوب و امکان قسمت اول
چهارشنبه 87 خرداد 29 , ساعت 11:3 صبح  
برهان وجوب و امکان
استاد دکتر حسینی‌شاهرودی
گردآورنده: زینب شعرباف اکبری
کارشناسی ارشد
بهار 87
فهرست مطالب:
مقدمه: 2
معنای امکان 3
برهان وجوب و امکان 5
مناط احتیاج معلول (ممکن) به علت چیست؟ 6
برهان علیت و معلولیت 9
نقد برهان امکان ماهوی از نظر ملاصدرا 10
امکان فقری 13
فرق برهان امکان با برهان صدیقین 15
اشکالات برهان امکان 19
پاسخ اشکال: 19
اشکال دوم 20
پاسخ اول 23
پاسخ دوم: 24
نکته‌ای در مورد اشکالها 29
نقد اشکال هیوم 31
انتقال از امکان ماهوی به امکان فقری 33
دلالت امکان فقری بر غنای ذاتی واجب 37
برهان صدیقین در بیان بوعلی‌سینا (ره) 42
برهان صدیقین درحکمت متعالیه 45
نتیجه: 48
منابع 50
مقدمه:
برای اثبات
1ـ در فلسفه براهینی آورده شده است از جمل? آن براهین برهان امکان و وجود (امکان ماهوی) و برهان امکان فقر است.
برهان امکان و وجود (امکان ماهوی) از ابداعات ابن‌سینا است و ابن‌سینا آن را برهان صدیقین شمرده است.
ابن‌سینا می‌گوید هر موجودی یا واجب است یا ممکن اگر واجب باشد فهوالمطلوب و اگر ممکن باشد برای اینکه موجود باشد به مرجح نیاز دارد. آن مرجح نیز یا واجب‌ است یا ممکن اگر واجب باشد فهوالمطلوب و اگر ممکن باشد آن نیز به مرجح نیاز دارد لاجرم باید به مرجحی منتهی شود که واجب باشد و گرنه منجر به دور یا تسلسل می‌شود.
این‌سینا می‌گوید ببینید که چگونه واجب‌الوجود را اثبات کردم فقط از راه مطالعه در وجود یا صانع را اثبات کردیم و هیچ یک از خلق خدا را به عنوان واسطه در دلیل خود اخذ نکردیم…
اما ملاصدرا این برهان را برهان نزدیک به صدیقین می‌داند و می‌گوید چون ابن‌سینا در برهان خود امکان را که از خواص ماهیت است حد وسط برهان قرار داده است نمی‌شود برهان صدیقین باشد چون غیر وجود در آن مطرح شده علاوه بر این برای اثبات صانع به ابطال دور و تسلسل نیاز است و این برهان نزدیک به برهان صدیقین است و امتیاز آن نسبت به سایر براهین آن است که خلق خدا واسط? اثبات نیست.
ملاصدرا برهان امکان فقری را مطرح می‌کند و می‌گوید امکان در وجود به معنای امکان فقری است و فقط ا… است که مستغنی بالذات است و ماسوا ا… عین فقر و نیاز و ربط به ا… هستند.
در این تحقیق ما به بررسی برهان امکان و وجود و برهان امکان فقری می‌پردازیم و این 2 را با هم مقایسه می‌کنیم در ضمن از زحماتی که استاد در طول ترم کشیدند تشکر می‌کنیم و توفیق روز افزون ایشان را از خداوند متعال خواستارم با امید اینکه در سای? این بررسی‌ها و کاوش ما به معرفت ا… و معرفت حقیقی دست بیابیم. و خداوند متعال و ائم? معصومین (ع) از ما راضی باشند.
معنای امکان
در مورد امکان معانی و اصطلاحات زیادی وجود دارد. (امکان ذاتی (امکان ماهوی) امکان فقری، امکان استعدادی، امکان وقوعی، امکان استقبالی).
امکان ماهوی (امکان ذاتی) سلب ضرورت وجود و سلب ضرورت عدم است به عبارت دیگر سلب ضرورت از جانب وجود و عدم است. در این صورت شیء نسبت به ضرورت وجود و عدم لااقتضائیست محض است از اینجا مفهوم «وجوب» و «امتناعی» نیز روشن می‌شود. واجب، موجودی است که وجودش ضروری و حتمی بوده و ممتنع مفهومی است که عدمش ضروری است.
بنابراین در خارج چیزی به نام معدوم نداریم و هر چه در خارج است وجود است. و این وجود به 2 قسم «ممکن» و «واجب» تقسیم می‌شود.
ماهیت من حیث هی‌هی (یعنی با نظریه به ذاتش) ممکن است یعنی نه وجود برایش ضروری است و نه عدم. هر چیزی که هم اکنون از وجود بهره‌مند شده است حتماً باید ضرورتی در جانب وجود پیدا کرده باشد و واجب شده باشد ماسوا ا… وجوب لغیره دارند و فقط ا… است که وجوب لذاته دارد.
«الشیء ما لم یجب لم یوجد» هر چیزی مادامی که وجوب پیدا نکند وجود پیدا نمی‌کند.
و گفتیم که ماهیت با نظر به ذاتش نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم پس هر ممکنی به علتی نیاز دارد تا آن را از این حالت تساوی خارج کند و مادامی که از جانب علتش پیدا نکند وجوب پیدا نمی‌کند و وجود خارجی پیدا نمی‌کند. هر موجودی که در خارج است «واجب بالغیر» می‌باشد و فقط ا… «واجب بالذات» است. پس ممکن الوجود تا از ناحی? علتش در وجوب پیدا نکند موجود نمی‌شود این همان قاعده مشهور الشی ما لم یجب و لم یوجد است.
برهان وجوب و امکان
یکی از مهمترین براهین خداشناسی و در عین حال قدیمی‌ترین آنها برهان امکان و وجوب ابن‌سینا است ابن‌سینا این برهان را در کتاب اشارات نمط چهارم آورده است.
ابن‌سینا می‌گوید: موجود به حسب فرض عقلی یا واجب‌الوجود است یا ممکن‌الوجود
یعنی اگر ذات و ماهیت هر چیزی را نگاه کنید یا موجود بودن، ضروری ذات اوست چنین موجودی واجب‌الوجود است یا موجود بودن ضروری ذات او نیست یعنی ذات او ذاتی است که نه ایجاب می‌کند که موجود باشد و نه ایجاب می‌کند که معدوم باشد چنین موجودی ممکن الوجود است.
ممکن‌الوجود به واجب‌الوجود نیاز دارد. زیرا ممکن‌الوجود از ناحی? ذات خود ایجاب نمی‌کند که موجود باشد یا معدوم پس موجود بودن یا موجود نبودن او وابسته به علتی خارج از اوست که با موجود بودن آن علت، موجود می‌شود و با موجود نبودن آن معدوم می‌گردد. حال آن علت یا واجب الوجود است یا ممکن‌الوجود. اگر واجب الوجود باشد فثبت‌المطلوب و اگر ممکن الوجود است که ثبت‌المطلوب و اگر ممکن الوجود است آن هم به علت نیاز دارد و همین طور الی آخر که باید به واجب‌الوجود منتهی شود زیرا اگر منتهی نشود یا دور لازم می‌آید یا تسلسل که هر دو باطل است.
ابن‌سینا این برهان را بهترین برهان دانسته زیرا در این برهان مخلوقات خداوند حدوسط در اثبات واجب قرار نگرفته است و این برهان را صدیقین نامیده است.
ولی صدرالمتألهین معتقد است که این برهان برهان صدیقین نیست زیرا حدوسط آن امکان است نه وجود
(ملاک)
مناط احتیاج معلول (ممکن) به علت چیست؟
متکلمین می‌گویند ملاک احتیاج معلول به علت حدوث است.
مشائیان می‌گویند ملاک احتیاج معلول به علت حدوث است.
حکمت متعالیه می‌گوید ملاک احتیاج معلول به علت حدوث است.
ابن‌سینا می‌گوید که حدوث، صفت وجود است. صفت از لحاظ مربته، پس از موصوف است (علت، قبل از معلول است) پس باید مناط، قبل از وجود محقق باشد در حالی که حدوث، صفت وجود است و ابتدا باید وجود، باشد تا صفت آن که حدوث است وجود داشته باشد پس حدوث نمی‌تواند علت وجود باشد.
مراتب طولی تحقق ماهیت:
الشیء قُرّرَ فَاَمکَنَ، فَاحتَاجَ، فَاُوجِبَ، فَوَجَبَ، فَاُوجِدَ، فَوَجَدَ، فَحَدَثَ
ابن‌سینا می‌گوید حدوث در مرتب? هشتم است و احتیاج در مرتبّ? سوّم؛ اگر حدوث بخواهد علت احتیاج باشد باید قبل از احتیاج باشد و حال آنکه حدوث، بعد از احتیاج است به 5 مرتبه.
پس ملاک احتیاج معلول به علت، حدوث نیست.
فلسفه مشاء می‌گوید سر نیاز معلول به علت، امکان ماهوی است موجود یا واجب‌ است یا ممکن اگر موجود ممکن بود به علت نیاز دارد. امکان ماهوی یعنی سلب ضروت وجود و سلب ضرورت عدم یعنی نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم برایش ضرورت دارد.
اگر چیزی در خدا ذاتش نه وجود برایش ضروری بود و نه عدم برایش ضروری بود (امکان) چنین چیزی به علت احتیاج دارد تا او را از حالت تساوی درآورد وجود را برایش ضروری کند تا موجود شود.
پس ملاک احتیاج امکان ماهوی است
ملاصدرا می‌گوید ملاک احتیاج معلول به علت امکان فقری است.
بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، ماهیت در ذهن، مقدم بر وجود است امّا در خارج، وجود بر ماهیت مقدم است و تقدم ؟ با وجود است و تا وجود نباشد ماهیتی در کار نیست. امکان ماهوی صفت ماهیت است تا ماهیت نباشد امکان ماهوی هم نیست.
ملاصدرا می‌گوید همان اشکالی که ابن‌سینا بر متکلمین وارد کرده است شبیه همان اشکال بر ابن سینا وارد است صدرا به شیخ می‌گوید امکان ماهوی بعد از وجود است در حالی که ملاک احتیاج باید قبل از وجود باشد.
الشیء قُررَّ مَاَمکَنَ، فَاحتُاجَ، فاوجب، فوجب، فاوجد، فَوَجد، فحدث
ابن‌سینا «فامکن» را امکان ماهوی در نظر می‌گیرد و ملاصدرا «فامکن» را امکان فقری در نظر می‌گیرد.
ملاصدرا می‌گوید: ماهیت نه علت است و نه معلول (ماهیت مجعول نیست). وجود و هستی محتاج و فقیر است و به علت نیاز دارد و احتیاجش ذاتی است هر چه ذاتی باشد به علت احتیاج ندارد (الذاتی لایعلل) ما سوا ا… عین ربط و تعلق و فقر است و این ذاتی‌اش است.
این حرف ملاصدرا بر چند پایه است:
1ـ ممکن الوجود ماهیت و وجودی دارد
2ـ اصالت از آن وجود است.
3ـ مجعول، وجود است و ماهیت، مجعول نیست
4ـ وجود، عین فقر است.
فقط ا… عین استغناء است و بقیه ممکنات عین فقر و نیاز و ربطند.
برهان علیت و معلولیت
برخی از متکلمین غربی مثل توماس آکوئیناس  در کتاب «خلاصه الکلام» برهان علیت و معلولیت را دلیل جداگانه‌ای برای اثبات واجب دانسته‌اند و با استفاده از علیّت و استحال? تسلسل علل برهانی برای اثبات وجود خداوند ذکر می‌کنند و حال آنکه اصل علیت در تمامی براهینی که برای اثبات وجود خداوند اقامه می‌شود، مأخوذ است چه اینکه با تردید در علت، راه قیاس و استدلال و ضرورت وصول به نتیجه از طریق مقدمتین نیز مسدود، و طریق اندیشه و تفکر متروک می‌گردد.
پس علیت با صرف نظر از اموری مثل امکان، حدوث و یا حرکت که زمین? استفاده از آن را برای تشکیل برهان فراهم می‌آورد، یک برهان مستقل فلسفی نیست؛ در این مورد نیز به لحاظ بطلان دور و تسلسل مورد استناد قرار می‌گیرد و اگرد در مواردی از فلسفه اسلامی راه علیت طی شده است به لحاظ ما وقتی است که بین امکان فقری ـ و نه ماهوی ـ با معلول و یا به لحاظ غنای ذاتی و یا اطلاقی است که برای علت حقیقی اشیاء اثبات می‌گردد و چنین استدلالی به برهان امکان فقری و مانند آن بازگشت خواهد کرد.
نقد برهان امکان ماهوی از نظر ملاصدرا
صدرالمتألهین در فصل اول کتاب اسفار ج6ـ می‌گویند طرق الی ا… فراوان است.
استدلال بر واجب از راه امکان، پیمودن راهی است که در آن رونده و راه هر دو جدا از هم و از هدف جدا هستند. در برهان صدیقین، راه عین هدف است و با تأمل در هدف که همان حقیقت هستی است به ضرورت ازلی آن پی‌برده می‌شود. این تفکیک احیاناً در حد مفهومی خواهد بود؛ و مصداقاً انفکاک وجودی ندارند.
در فصل دوم ج  6ـ اسفار برهان مطرح است که گروهی از حکماء آن را به عنوان برهان صدیقین پنداشته‌اند اما حقیقتاً برهان صدیقین نمی‌باشد بلکه نزدیک به برهان صدیقین است. اولین منهجی که در این فصل نقل می‌شود، برهان امکان ابن‌سینا است.
(فمنها ما اشرنا الیه فی‌العلم الکلی و الفلسفه الاولی) «لاَنّا بینّا خواصّ واجب الوجود و حدته، حیث ذکرنا اَنّ الموجود ینقسم بحسب المفهوم الی واجب و ممکن» یکی از مسائل تقسیمی فلسفه اولی این است که «الموجود امّا واجب و امّا ممکن» این مسئله به دنبال بحث از ضرورت و امکان و امتناع مطرح می‌شود و این جهات 3‌گانه اول در فلسفه به اثبات می‌رسد، آنگاه در منطق پیرامون این جهات سه‌گانه مرکباً بحث می‌شود، و قضایای موجهه تشکیل شود.
روش حکما در اثبات جهات ثلاث این است که می‌گویند، شی‌ء نسبت به وجود و عدم، یا اقتضای وجود دارد و یا اقتضای عدم و یا لااقتضا است، اگر چیزی  نسبت به هستی اقتضا داشت، و ذاتاً مقتضی هستی بود، آن شیء واجب است. و اگر چیزی ذاتاً مقتضی نیستی بود «ممتنع» است، و اگر چیزی ذاتاً نسبت به هستی و نیستی لااقتضا بود، «ممکن» نامیده می‌شود. این تقسیم که حصر عقلی است، و سه طرف دارد باید به 2 منفصل? حقیقیه برگردد؛ زیرا حصر عقلی جز با منفصل? حقیقیّه میسور نیست و منفصل? حقیقیّه قضیه‌ای است که مقدم و تالی آن از نقیضین تشکیل می‌شوند. پس قهراً منفصل? حقیقیه بیش از یک مقدم و تالی نخواهد داشت. بنابراین قضی? «الشیء امّا واجب و امّا ممتنع و امّا ممکن» منفصل? حقیقیه نخواهد بود و چون حصر عقلی است، باید محصولش بیش از یک منفصل? حقیقیه باشد. قضیه متصله؟ اول، یک قسم را نتیجه می‌دهد که عبارت است از: الشی امّا یقتضی الوجود اولا. قضی? منفصل?دوم، 2قسم دیگر را را نتیجه می‌دهد که عبارتند از: و ما لایقضی الوجود، امّا یقتضی العدم اولا. آن شی که اقتضاء وجود دارد واجب است و آن شیء که مقتضی عدم است ممتنع می‌باشد و آن شیء که نسبت به وجود و عدم الااقتضا است، ممکن می‌باشد پس محصول این 2 منفصله حقیقیه همان حصر عقلی 3ضلعی است که الشیء اما واجب و اما ممکن و اما ممتنع بر این مطلب اشکال وارد شده، و آن این است که راه تنظیم این دو منفصله یک راه سطحی و ابتدائی است. اینکه می‌گوییم «الشیء امّا یقتضی الوجود» صحیح نیست زیرا هر گز شیء مقتضی وجود خود نخواهد بود. نه هیچ مفهومی اقتضای هستی خود را دارد، و نه هیچ ماهیّتی مقتضی هستی خود خواهد بود. همچنین در ممتنع هرگز ذاتی نیست که اقتضای امتناع خود کند. زیرا «ممتنع» یعنی لاذات، نه آنکه ممتنع چیزی است که مقتضی نیستی خود باشد. پس این تقسیم و تثلیث اقسام با نظر سطحی است نه عمیق. برای جبران این نقص چنین گفته شده که، شیء نسبت به وجود و عدم سه حالت دارد: یا وجود برای آن حتمی و ضروری است و یا نیستی برایش حتمی است و یا وجود و عدم هیچ کدام برای آن شیء ضروری نمی‌باشد. اما این بیان هم خالی از اشکال نیست. زیرا ممتنع چیزی نیست که نسبت نیستی به آن ضروری و نسبت به هستی به آن محال، باشد. بلکه «متنع لاذات» است. همچنین «واجب» ذاتش عین هستی است، نه آنکه نسبت هستی به او ضروری است. بنابراین ممتنع، که لاشیء است، از این تقسیم خارج می‌شود؛ و تقسیم به این صورت بیان می‌شود که «الشیء امّا واجب و اما ممکنٌ» آنچه شیئیت دارد، یا وجود برایش ضروری است، و یا وجود برایش ضروری نمی‌باشد.
امکان فقری
صدرالمتألهین این تحلیل را نیز مورد اشکال قرار می‌دهد، و می‌فرماید: این چنین نیست که واجب شیء با شد که نسبت وجود برای او ضروری و حتمی است؛ زیرا واجب عین هستی و وجود است و نیز این چنین نیست که ممکن چیزی باشد که نسبتش به وجود دو عدم علی‌السّوی باشد.  این امر در امکان ماهوی درست است. اما امکان وجودی به آن معنا نیست که نسبت وجود و عدم علی‌السّوی باشد. این امر در امکان ماهوی درست است. اما امکان وجودی به آن معنا نیست که نسبت وجود و عدم به آن علی‌السوی باشد زیرا نسبت وجود، به وجود امکانی عین ضرورت ما دام‌الذات است و نسبت عدم به او عین امتناع می‌باشد. امکان در وجود به معنای امکان فقری می‌باشد چه اینکه ضرورت در واجب به معنای غنا و استقلال ذاتی خواهد بود. آنگاه مسئله «الوجود امّا واجبٌ و امّا ممکنٌ» به این تحلیل بر می‌گردد به این که «الموجود امّا غنّی و امّا متعلّق»، «و الموجود امّا مستقلٌ و اما رابطٌ» صدرالمتألهین مسئله علت و معلول و حدوث و قدم را هم به مستقل و رابط بر می‌گرداند.
شیئ که ذاتاً ممکن است، وجودش بر عدم رجحان نمی‌یابد. زیرا نسبت به آن وجود و عدم علی‌السوی است. هر گز احدالمتساویین خود به خود بر مساوی دیگر رجحان پیدا نمی‌کند. تساوی حالتی است که هیچ رجحان در بین نیست. حال اگر با حفظ تساوی رجحان حاصل شود، جمع نقیضین خواهد شد. لذا اَحَدی قائل به جواز ترّحج احدالمتساویین بر دیگری نیست. اگر چه به بعضی مانند اشاعره نسبت داده‌اند که به جواز ترجیح بلا مرّجح قائل شده‌اند. و چون ترجیح بلا مرّجح با تحلیل دقیق به ترجّح بلامرجح بر می‌گردد پس آن حالت نیز محال خواهد بود؛ زیرا ممکن که نسبتش به وجود و عدم علی السوی است، هرگز خود به خود موجود نخواهد شد. پس ممکن نیاز به مرجح دارد، که آن مرجّح هم باید خارج از ذات ممکن باشد. چون ذاتش نسبت به هر دو جهت علی‌السّوی است.
و الّا ذاتش مرجّح احدالطرفین خواهد بود. و اگر عامل رجحان یک طرف، خود ذات باشد، چون مرجح که همان ذات باشد موجود است، پس رجحان هم ضروری خواهد بود، و چیزی که وجودش ضروری الرجّحان است واجب می‌باشد. در حالی که فرض شد ممکن است. چون ممکن، نسبتش به وجود و عدم علی السوّی است، همان طور که وجود برایش ضرورت ندارد عدم نیز برایش ضرورت نمی‌باشد زیرا اگر خود به خود معدوم گردد، ممتنع می‌شود نه ممکن بنابراین اگر جهان، ممکن‌الوجود باشد، ضرورتاً واجب هم موجود خواهد بود چون آن مرجح خارجی واجب می‌باشد. ممکن بدون واجب‌الوجود یافت نمی‌شود، پس واجب در جهان موجود است و اگر یکی از اینها واجب نباشد حتماً سلسله ممکنات به واجب منتهی می‌شود؛ زیرا هر واحد از این سلسله به غیر نیازمند است و اگر آن غیر هم به این شیء نیازمند، محتاج باشد مستلزم دور است، و اگر سلسل? نیازمندها به جایی منتهی شود، تسلسل لازم می‌آید امّا چون دور و تسلسل محال‌اند ضرورتاً سلسل? ممکنات باید به واجب منتهی شود.
فرق برهان امکان با برهان صدیقین
صدرالمتألهین می‌فرماید: این روش نزدیک‌ترین راه به طریق? صدیقین است اما راه صدیقین نیست. برخلاف تصور ابن‌سینا در پایان نمط چهارم اشارات و تنبیهات و همچنین شارحان این فصل، که آن را برهان صدیقین پنداشته‌اند. زیرا در برهان صدیقین نظر در حقیقت وجود است و حال آنکه در این برهان توجه و تأکید بر مفهوم وجود است. واضح است که حقیقت غیر از مفهوم است. البته در این برهان، مفهوم از آن جهت که حاکی از حقیقت است، مورد بحث واقع شده است. به همین جهت این برهان شبیه برهان صدیقین است. و الاشباهتی در بین نبود.
گذشته از آنکه در این برهان از غیر، به واجب راه پیدا می‌کنیم نه از تأمل در حقیقت هستی صرف که همان ذات واجب است. همچنین این برهان به مسئله ابطال دور و تسلسل نیاز دارد. دیگر اینکه پس از طی راهی طولانی تنها به اثبات واجب‌الوجود می‌رسیم ولی توحید واجب را نمی‌توان با آن اثبات کرد؛ بر خلاف برهان صدیقین که از تأمل در حقیقت هستی، به ضرورت ازلی آن پی‌می‌بریم، که این از مقصد به مقصود رسیدن است؛ و از همان راه وحدانیت او هم ثابت می‌شود.
بین فلسف? مشاء و حکمت متعالیه در تقریر برهان صدیقین تفاوت وجود دارد.
آیت‌ا… جوادی آملی 3 فرق قائل شده‌اند.
فرق اول: در فلسف? مشاء، مصب برهان صدیقین بررسی مفهوم و ماهیت است. اگر چه در آنجا مفهوم به عنوان حاکی و مرآت مصداق مورد نظر است امّا به هر حال بحث در مفهوم و ماهیت است که «الشی اما واجب و اماممکن» ولی در حکمت متعالیه بحث در حقیقت هستی است نه مفهوم وجود. در این تقریر حقیقت هستی مورد نظر است که این قائم بالذات است یا ذاتاً متعلق به غیر است. پس این یک فرق ماهوی و جوهری است که در فلسفه مشاء از راه تقسیم مفهوم و ماهیت و در حکمت متعالیه از راه تقسیم حقیقت وجود، استدلال صدیقین مطرح شده است.
فرق دوم: این است که در فلسف? منظور از امکان، امکان ماهوی است ولی در حکمت متعالیه «امکان فقری» مطرح است زیرا مفهوم موجود که در حکمت مشاء مورد بحث است هم شامل واجب می‌شود و هم شامل ممکن و هم بر ماهیت‌های موجوده حمل می‌شود. ولی در حکمت متعالیه حقیقت هستی مورد نظر است.
ماهیت نمی‌شود، بلکه مرحل? عالیه آن معنی بالذات است و مراحل مادون آن ذاتاً ربط به آن مرحل? عالیه‌اند. پس صحبت ماهیت اصلاً مطرح نیست. و قهراً امکان ماهوی هم مطرح نخواهد بود و فقط امکان فقری یعنی عین الربط بودن مطرح است.
فرق سوم: این است که چون برهان صدیقین درحکمت مشاء بر محور تقسیم مفهوم موجود به واجب و ممکن دور می‌زند و مراد از این امکان، امکان ماهوی است قهراً نیازمند به بطلان دور و تسلسل خواهد بود چون اگر ممکن به واجب منتهی نشود یا مستلزم دور است و یا تسلسل، ولی براساس حکمت متعالیه مسئل? دور و تسلسل اصلاً مطرح نیست بلکه با قطع نظر از اینکه دور محال است و تسلسل مستحیل می‌توان برای اثبات واجب بالذات برهان اقامه کرد در تقریر این برهان بر مبنای حکمت متعالیه اول واجب بالذات ثابت می‌شود و سپس در پرتو اثبات آن دور و تسلسل ابطال می‌گردد. ولی بنابر روش مشائیان اول باید دور و تسلسل را ابطال کرد تا به کمک ابطال دور و تسلسل، واجب‌بالذات ثابت شود.
صدرالمتألهین آنچه را ابن‌سینا در فصل 29 از نمط چهارم الاشارات و التنبیهات به عنوان برهان صدیقین نامیده در فصل دوم از بخش اسفار ج6 ص 26 نقل کرده و آن را از جرگه برهان صدیقین خارج دانسته است و اگر چه وی این طریقه از نزدیک‌ترین روش به برهان صدیقین می‌داند ولی آن را به عنوان برهان صدیقین به حساب نیاورده است.
فرق چهارم آنکه با تقریر برهان براساس حکمت متعالیه، گذشته از اثبات اصل ذات واجب، توحید آن نیز ثابت می‌شود ولی در تقریر آن بر مبنای حکمت مشاء این چنین نخواهد بود. بنابراین امتیازهای جوهری بین این 2مکتب در این باب عبارت است از:
1ـ در فلسف? مشاء صحبت از مفهوم موجود است و شامل واجب و ماهیات امکانی و ماهیت موجوده می‌شود ولی مقسم در حکمت متعالیه، حقیقت هستی است که جز مراتب هستی و اعلی‌المراتب چیز دیگری را شامل نمی‌شود.
2ـ چون در فلسفه مشاء امکان ماهوی مطرح است. نیاز به ابطال دور و تسلسل می‌باشد ولی چون در حکمت متعالیه امکان فقری مورد بحث است احتیاجی به ابطال آنها نیست.
3ـ با برهان مشائیان نمی‌توان توحید را اثبات کرد ولی با برهان صدرالمتألهین هم واجب بالذات ثابت می‌شود و هم وحدانیّت آن ذات؛ یعنی با یک دلیل هم ذات واجب ثابت می‌شود و هم وحدانیت آن ذات.
اشکالات برهان امکان
اشکال اولی که بر این برهان وارد شده این است که این برهان، برهان صدیقین نیست. چرا که در این برهان از غیر واجب به واجب استدلال شده است. و در حقیقت همان برهان معروف حکما می‌باشد که امکان را دلیل حاجت گرفته، و از راه امکان، واجب را ثابت می‌کنند. البته این اشکال بر اصل برهان وارد نشده، بلکه تنها اشاره به آن دارد که این برهان امکان و وجوب همان برهان صدیقین نیست.
بر حکمایی نظیر ابن‌سینا و همفکران او اشکال شده که شما در این برهان وجود ممکن را اخذ کرده‌ایم؛ بدین ترتیب که گفته‌اید: موجودات عالم، ممکن هستند زیرا سابق? عدم دارند یا لاحق? عدم؛ و اگر واجب می‌بردند، سابقه یا لا حق? عدم نمی‌داشتند پس از راه ممکن به واجب استدلال کرده‌اید. بنابراین برهان شما، برهان صدیقین نیست.
پاسخ اشکال:
در پاسخ چنین گفته‌اند گاهی استدلال بدین گونه مطرح می‌شود که در عالَم، ممکن به معنای متساوی النسبه الی الوجود و العدم، موجود است، و از این نقطه استدلال آغاز می‌گردد. و گاهی استدلال به گونه‌ای دیگر مطرح می‌شود به این ترتیب که در خارج موجودی «هست»، که اصل موجودیت مورد بحث می‌باشد. این موجودات اگر واجب باشد مطلوب ما حاصل است و اگر ممکن باشد ناچار به واجب استناد دارد زیرا دور و تسلسل محال می‌باشد، پس این برهان غیر از آن برهان معروف حکما است که در آن از طریق امکان، استدلال بر وجود واجب می‌شود.
اشکال دوم
اشکال دوم ناظر به این است که اساساً این استدلال، برهان نیست. این اشکال، ایراد مشترکی است که بر هم? براهین اثبات واجب وارد است. در  منطق ثابت شده ثابت شده که تنها برهان مفید یقین می‌باشد، و یقین آن است که با تحلیل چهار  امر را دربر داشته باشد اول: جزم به ثبوت محمول برای موضوع که این حکم مطابق واقع باشد، دوم جزم به امتناع سلب محمول از موضوع سوم و چهارم: جزم در ایجاب و جزم در سلب، جزمی لایزول باشد. لذا گفته‌اند در مادیات شخصی جزم حاصل نمی‌شود، چون در معرض زوال و تغیر است اساساً چیزی که مشمول حرکت و دگرگونی است، مورد تعلق یقین نخواهد بود. شئی که بدین ترتیب مورد یقین قرار می‌گیرد یا باید بدون سبب و علت بوده و بذاته شناخته شده باشد، یا اگر دارای سبب و علت است باید از راه سبب و علتش مورد شناخت قرار گیرد. حصول یقین از راهی غیر از این دو ممکن نیست. پس پی بردن به یک شیء از راه معلول امکان پذیر نمی‌باشد، زیرا شناخت معلول ما را به علت نمی‌رساند، بلکه تا آن حد آشنا می‌کند که سببی دارد. امّا شناخت سبب معین هرگز به وسیله شناخت معلول میسّر نمی‌باشد. معلول ما را به علت نمی‌رساند، بلکه تا آن حد آشنا می‌کند که سببی دارد. امّا شناخت سبب معین هرگز به وسیله شناخت معلول میسّر نمی‌باشد. چون استدلال وقتی مفید یقین است که مقدمات آن یقینی باشد. چگونه با شک در علت، به معلول یقین پیدا می‌شود؟
پس ممکن نیست قبل از یقین به علت، به معلول، یقین پیدا کرد، و آنگاه از راه علم به معلول، علم به علت حاصل شود. در تمام استدلالهایی که حد وسط معلول است و مفید یقین می‌باشد، اگر به خوبی تحلیل شود، به علت منتهی می‌گردد، یعنی در واقع از علت به معلول پی‌برده می‌شود، نه از معلول به علت. توضیح آنکه بین حدوسط و حد اکبر لزوماً باید پیوندی باشد، زیرا در غیر این صورت هرگز نمی‌توان از مقدمه به نتیجه پی‌برد. پیوند بین آنها به یکی از این سه‌ طریق حاصل می‌شود.
الف ـ حد وسط علت ثبوت حد اکبر برای حد اصغر باشد.
ب ـ حد اکبر علت حدوسط باشد.
ج ـ حد وسط و حد اکبر هر دو معلول امر ثالث باشند. اگر در برهانی حدوسط علت ثبوت واقعی حد اکبر برای حد اصغر بود، این برهان هم مفید اثبات حدّ اکبر برای حدّ اصغر است و هم مفید ثبوت آن. چون در تمام قیاس‌های برهانی حد وسط علت اثبات حد اکبر برای حدّ اصغر است چنین برهانی را برهان لمّی گویند.
اما اگر ثبوت نفسی حدوسط معلول ثبوت حد اکبر برای حد اصغر بود گر چه آن حد وسط در مقام استدلال مفید اثبات اکبر برای اصغر است ولی مفید ثبوت و وجود واقعی آن برای اصغر نیست، و یقین‌آور هم نخواهد بود چنین برهانی را انّی گویند. از احدالمعلولین هم در حد یقین نمی‌توان به معلول دیگری پی برد. زیرا رابط بین دو معلول جز علت مشترک چیزی دیگر نیست. آنگاه می‌توان از احدالمعلولین به معلول دیگری پی برد که ابتدا از یکی از آن دو پی به علت برده، سپس از راه علت به معلول دوم پی می‌بریم. لازم? این انتقال فکری آن است که ما ابتداء پی به علت ببریم، در صورتی که هرگز ممکن نیست با شک در علت، علم به معلول داشته باشیم تا بتوانیم از راه معلول یقینی پی به علت مشکوک ببریم. پس از این طریق هم یقین به معلول دیگر به دست نمی‌آید. از طرفی می‌دانیم هر آنچه غیر واجب است ممکن بوده، و معلول واجب می‌باشد، و واجب خود معلول هیچ موجودی نیست. امام علی (ع) در نهج‌البلاغه در خطبه توحیدی می‌گوید: «کلُ قائمٍ فی سواه معلولٌ» هر موجودی که به غیر خود قیام دارد معلول است. این سخن 3 مطلب دارد:
1ـ تبیین نظام علیّت
2ـ حصر علت مستقل و تامه در واجب‌تعالی است
3ـ تثبیت معلولیت نظام امکان است با توجه به این مطلب پس هر استدلالی که برای اثبات واجب‌الوجود ارائه گردد دلیل انّی خواهد بود. که تنها مفید ظن است.
بین حد اکبر و حد وسط تلازم است، نه علیت و معلولیت. پس از معلول به علت نرسیدیم، بلکه از حد المتلازین پی به ملازم دیگر بردیم. پس آنچه یقین به آن حاصل شد متلازم با معلول است نه علت آن و آنچه علت است مورد یقین واقع شد. و چون در استدلال واجب، از معلول پی به علت می‌بریم، هرگز ممکن معلول، ما را به علت راهنمایی نمی‌کند. زیرا معلول حد ناقص علت و علت حد تام معلول است. ناقص هرگز ؟ کامل نخواهد بود. مگر در حد نقص و ظن.

نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 232 بازدید
بازدید دیروز: 231 بازدید
بازدید کل: 2860435 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]