عینیّت صفات و ذات الهی از دیدگاه علامه طباطبایی
استاد دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی
نگارنده: زهره مهشاد
کارشناسی ارشد
بهار 1387
فهرست مطالب
صفحه
پیشگفتار
1- نقد و بررسی منابع
2- سیر تاریخی بحث عینیت صفات و ذات حق تعالی
¬
3- عینیت صفات و ذات الهی
الف) تقسیم صفات
ب) بیان دیدگاه¬های مختلف در رابطه¬ با عینیت صفات و ذات حق تعالی
1) ابن¬سینا
2) ملاصدرا
3) حکیم سبزواری
4- عینیت صفات و ذات در اندیشه¬ی علامه طباطبایی
¬الف- صفات ذات
¬الف- 1¬) اقوال مختلف درباره¬ی صفات ذات
الف-2) اشکالات علامه بر اقوال
الف-3) قول مختار علامه طباطبایی
ب) صفات فعلیه
ج) بیان چند نکته
نتیجه¬گیری
منابع و مآخذ
[ هو اللهُ الخالقُ الباریُ المصورُ له الأسماءُ الحسنی]
(او است پروردگار پدیدآورنده و نگارنده¬ی عالم که او را نامهای نیکویی است)(حشر/24)
صحبت و نگاشتن درباره¬ی کیفیت و چگونگی تطابق ذات و صفات خداوند متعال امری بسیار دشوار و گاه غیرممکن می¬نماید؛ چگونه انسان محدود و محصور می¬تواند جز کرانه¬ای از بی¬کرانه بشناسد و در آن غور کند. اگر نبود توصیفات قرآن کریم و تجویز صاحبان و خبرگان دین، گفت و شنود از صفات الهی نوعی کفر و الحاد تلقی می¬شد؛«کائنٌ لاعَن حدثٍ، موجودٌ لاعن عدمٍ، مع کلِّ شیءٍ لابمقارنةٍ و غیرُ کلِّ شیءٍ لابمزایلةٍ، فاعلٌ لابمعنی الحرکاتِ و الآلةِ، بصیرٌ إذ لامنظورَ إلیه من خلقه»(خطبه¬ی اولِ نهج¬البلاغه). موضوع عینیّت و غیریّت صفات و ذات در میان مسلمانان آنقدر بااهمیت بوده که به عنوان یکی از تفاوتهای برجسته¬ی برخی مذاهب مطرح گردیده است.
از آنجایی که بحث، حول «عینیت صفات و ذات الهی» می¬چرخد، نگارنده در این مجال کوتاه سعی دارد با کند و کاوی تاریخی و فلسفی این اندیشه را از روزگار گذشته پیش¬گیرد و خواننده را با دیدگاه¬های جریان اعتزالی، اشعری و یا جریان فکری اندیشمندانی چون ابن¬سینا، ملاصدرا، حکیم سبزواری آشنا سازد، آنگاه این موضوع را در اندیشه¬ی فیلسوفِ متأله، علامه¬ طباطبایی مورد بررسی قرار دهد.
¬ امید آن می¬رود که خوانندگان فهیم و خردورز به ویژه استاد گرامی، نویسنده را از انتقادات و کاستی¬های این سطور محروم ننمایند و راهنمایی¬های ایشان راه پژوهش بهتر و پر بارتر را هموار سازند.
خرداد 1387
1- نقد و بررسی منابع
چنان که از عنوان برمی¬آید، منابع اصلی این نوشتار مبتنی بر آثار، نوشته¬ها و اندیشه¬های علامه سید محمدحسین طباطبایی می¬باشد اما برای بیان بهتر مطالب از منابع متفاوت و متعددی استفاده گریده است؛
دوکتاب «بدایة¬الحکمة» و« نهایة¬الحکمة» نوشته¬ی علامه طباطبایی از منابع اصلی این تحقیق به شمار می¬روند که دکتر علی شیروانی به ترجمه و شرح آنها همت گمارده است که در مجلد چهارم بدایة¬¬الحکمة و مجلد سوم کتاب نهایة¬الحکمة بحث مبسوطی در زمینه¬ی «صفات الهی» ارائه گردیده است. همچنین در این¬باره از کتاب«شرح نهایة¬الحکمة» اثر آیت الله محمدتقی مصباح یزدی برای تبیین نظر علامه استفاده شده است.
جلد پنجم کتاب«اصول فلسفه و روش رئالیسم» که شرح و پانوشتهای استاد مرتضی مطهری بر مباحث فلسفی علامه محسوب می¬گردد، اگر چه به مطالب ابتدایی این موضوع می¬پردازد که در جای خود بسیار مهم است، اما اشاره¬ی چندانی به مبحث عینیت صفات وذات نداشته است.
در کنار منابع اصلی فوق برای بیان و فهم بهتر این موضوع از کتابهای ابتدایی¬تر که به تعریف و تشریح برخی اصطلاحات پرداخته استفاده شده مثلاً «کلیات فلسفه¬ی اسلامی» اثر غلامحسین آهنی، «پایه¬شناسی دین» نوشته¬ی محمدعلی کوشا، «فرهنگ معارف اسلامی» اثر سید جعفر سجادی، «فرهنگ فلسفی» نوشته¬ی جمیل صلیبا.
از آنجایی که بحث صفات الهی جایگاه بسیار والایی در میان مذاهب اسلامی دارد، در این نوشتار از کتابهایی در این حیطه مانند کتاب«الملل و النحل» اثر عبدالکریم شهرستانی، مجلد اولِ کتاب «تاریخ اندیشه¬های کلامی در اسلام» اثر عبدالرحمن بدوی که به اندیشه¬های معتزلیان پرداخته است، «آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی» نوشته¬ی رضا برنجکار بهره گرفته شده است.
برای آشنایی با دیدگاه علامه طباطبایی می¬بایست آراء و تفکرات قدما به ویژه صدرالمتألهین که علامه از زمره¬ی پیروان وی محسوب می¬شود، مباحثی مطرح کرد که از فصل¬های مرتبط مانند «المبدأ و المعاد» اثر ملاصدرا کمک گرفته شده است.
پژوهشها و تحقیقات متفکران و استادان متأخر در این موضوع بسیار مفید واقع شد مانند «أسماء و صفات حق تبارک و تعالی» نوشته¬ی غلامحسین ابراهیمی دینانی که جا داشت فصلی راجع به اندیشه¬های علامه طباطبایی اختصاص پیدا می¬کرد و «فلسفه¬ی علم کلام» هری اوسترین ولفسن که بیشتر به ریشه¬شناسی تاریخی و رابطه¬ی کلام مسیحی و اسلامی پرداخته است.
2- سیر تاریخی بحث عینیت صفات و ذات حق تعالی
یکی از مهمترین مسائلی که اندیشه¬ی فلاسفه و متکلمین اسلامی را به خود مشغول داشته، بحث صفات الهی است. پرسشهای زیادی در این¬باره اذهان را به خلجان وا داشته، اینکه خدا را با چه صفاتی باید توصیف کرد؟ چه صفاتی را باید از خدا سلب کرد؟ ملاک ما در اثبات و یا برخی صفات چیست؟ و . . .
ریشه تاریخی پیداکردن برای چنین موضوعی بسیار دشوار می¬نماید. هری اوسترین ولفسن نویسنده¬ی کتاب «فلسفه¬ی علم کلام» ادعا نموده است که موضوع صفات الهی در میان مسلمانان از اندیشه¬ی مسیحیان درباره¬ی واقعیت شخص دوم، یعنی کلمه و شخص سوم یعنی روح¬القدس اقتباس گردیده است. او برای اثبات دیدگاه خود ابراز داشته که صفات خدا در اسلام با دو واژه¬ی معنی و صفت یاد شده که توسط مسیحیان عرب زبان رایج گریده که در گذشته چنین لغاتی در میان آنها مرسوم نبوده است.
اما شواهدی وجود دارد که نشان می¬دهد پژوهش ولفسن تنها در قلمرو فلسفه و کلام اسلامی و قرآن بوده در حالی که لغت صفت در بیان و گفته¬های گذشتگان وجود داشته است؛ برای نمونه، علی بن أبی¬طالب(ع)(م.40ق.) در یکی از خطبه¬های خویش تبیین نموده¬اند که «الحمدُالله الذی . . . لیسَ لصفتِه حدٌ محدودٌ و لا نعْتٌ موجودٌ . . . »(شکر از آن خدایی است که صفتش را نهایتی نیست و هیچ وصفی خود او را در بر نمی¬گیرد)
البته قراینی وجود دارد که نشان می¬دهد مسلمانان، بحث اسم و معنی را از آموزه¬ی صفات مسیحی أخذ کرده¬اند؛ تئودور أبوقرّه در کتاب خود توضیح می¬دهد که لفظ«پرَگْما» برای هر یک از سه اقنوم تثلیث به کار رفته است که منعکس¬کننده¬ی الفاظ عربی«شیء یا اسم» و«معنی» است و مسلمانان در اثر قرابت با مسیحیان شرقی با این آموزه آشنا شدند و از آنها به اسم و صفت یاد نموده¬اند.
اما با قطعیت می¬توان گفت که اولین بحثهای جدی در باب «صفات» در میان مسلمانان توسط معتزله و در اوایل قرن سوم هجری روی داده است.
آنها معتقدند که واجب¬الوجود به دلیل اینکه بسیط من جمیع¬الجهات و احدیّ¬الذات است، موصوف به هیچ صفتی و منعوت به هیچ نعتی نمی¬گردد چرا که صفت داشتن مستلزم نوعی تکثر است که از مختصات مخلوقات محسوب می¬شود. معتزله برای این اعتقاد به متون اسلامی مانند اللهُ الصَّمد، إنَّه بکلِّ شیءٍ علیمٌ، إنَّه علی کلِ شیءٍ قدیرٌ، لا اله إلّا هو الحیّ القیّوم و هو الله الخالق الباریُ المصورُ و . . . استناد کرده¬اند.
معتزله در این¬باره مسأله¬ی نیابت را مطرح ساخته¬اند و گفته¬اند: هر چند ذات حق از هر صفتی عاری است ولی نوع فعل ذات حق، شبیه فعل ذاتی است که دارای صفاتی از قبیل علم، حیات، قدرت و . . . می¬باشد و ذاتِ عاری از صفات او کار ذاتِ واجدالصفات را انجام می¬دهد. آنها قائل به نیابت شده و معقدند ذات خداوند در عین وحدت و بساطت، نائب مناب علم شده و کار علم را انجام می¬دهد و در مورد سایر صفات کمالیه، ذات حق نائب مناب قدرت و اراده شده و کار قدرت و اراده می¬کند. در این نظریه، صفات حق نفی شده و ذات حق نائب مناب صفات گشته است.
عبدالکریم شهرستانی درباره¬ی واصل بن¬عطاء(م.131ق.)، بنیانگذار فرقه¬ی معتزله، می¬گوید که وی معتقد بود«و مَن أثبَتَ معنی صفةٍ قدیمةٍ فقد أثبَتَ إلاهَینِ» اثبات صفات قدیم برای خدا، تعدد خدایان را به همراه می¬آورد یعنی پذیرفتن توحید ذاتی، توحید افعالی است. در نتیجه به انکار صفات باری تعالی اعم از علم و قدرت و اراده و حیات پرداخت که بعدها توسط پیروانش این انکار تنها به نفی صفات زائد بر ذات الهی محدود شد.
أبوالهذیل علاف(م.226ق.) به عینیت صفات با ذات الهی اعتراف داشته و به این نتیجه که «إنَّ الباری تعالی عالمٌ بعلمٍ و علمُه ذاتُه، قادرٌ بقدرةٍ و قدرتُه ذاتُه و حیٌ بحیاةٍ و حیاتُه ذاتُه» رسیده یعنی صفات چیزی غیر از ذات نبوده بلکه عین ذات¬اند یا این جمله از ابوالحسن اشعری که درباره¬ی اعتقاد ابوالهذیل می¬گوید:«علمِ باری تعالی که برخوردار از تنزیه است خودش، خودش محسوب می¬شود و قدرتش، شنیداری¬اش، بینایی¬اش بر همین¬ سیاق می¬باشد¬».
أبوعلی جبّائی(م.295ق.) به انکار صفات و نیابت ذات از صفات قائل بود و اظهار ¬داشته است: «الباری تعالی عالمٌ لذاتِه، قادرٌ حیٌ لذاتِه» خداوند برای عالم بودن به صفت علم نیازی ندارد، او به ذات خویش عالم است.
أبوهاشم جبائی(م.321ق.) برخلاف پدرش، صفات الهی را پذیرفت اما این صفات را «أحوال» نامید و در حقیقت حد وسطی میان نظریه¬ی انکار و اثبات صفات و ذات قلمداد می¬شود. وی معتقد بود که عالم¬بودن خدا به معنای اثبات حالتی به نام علم است و حال، صفتی است که نه موجود است و نه معدوم، نه معلوم است و نه مجهول. در چنین صورتی حال به تنهایی قابل شناخت نیست بلکه همیشه همراه با یک ذات شناخته می¬شود.
در این نظر اگر حال، موجود فرض شود، صفات زائد بر ذات اثبات می¬گردد و اگر حال معدوم باشد، صفات زائد بر ذات انکار می¬گردد.
ابراهیم نظّام(م.231ق.) از بزرگان معتزله¬ی بصره بر این باور است که صفات خداوند، اثبات ذات خداوندی و در عین حال نفی اضداد این صفات می¬باشد یعنی اینکه می¬گوییم:«خداوند عالم است» اثبات ذات حق و نفی جهل و نادانی از او است. اینکه خداوند قادر است، اثبات ذات او و نفی ناتوانی از او می¬باشد و اینکه خداوند زنده است، اثبات ذات حق و نفی مرگ از او است.
قاضی عبدالجبار معتزلی(م.416ق.) در کتاب«شرحُ الأصولِ الخمسةِ» در مبحث توحید بیان می دارد که «آنچه از علوم توحید، مکلف، ملزم به دانستن آن است همین است که قدیم را بدان صفاتی که او مستحق آن می¬باشد بشناسد و بداند خداوند چگونه استحقاق این صفات را دارد و همچنین از آنچه در همه وقت برای او واجب است و از آن صفاتی که در همه وقت بر او محال است و آنچه تنها در وقتی از اوقات او مستحق آن است آگاهی داشته باشد.»
آنچه تا کنون ذکر شد برآمده از اندیشه¬های متفاوتی از چهره¬های بزرگ معتزلیان بود که مطرح شد اما در کنار آنها اشاعره حضور داشتند که به لحاظ مرام و مسلک، راهی دیگر را در پیش گرفتند.
اشاعره، صفات حق را زائد بر ذات او دانسته و معتقدند که حق تعالی به علم عالم است و به قدرت قادر می¬شود و به اراده مرید می¬گردد. به تعبیر استاد مطهری آنها می¬گفتند که«ذاتِ حق موصوف به پاره¬ای از صفات و منعوت به پاره¬ای نعوت است و آن صفات به حکم این که صفت باید غیر از موصوف باشد، مغایر با ذات حق¬اند و به اصطلاح زائد بر ذات حق¬اند و چون موصوف، واجب¬الوجود و قدیم¬الوجود است باید این صفات هم مانند موصوف، واجب¬الوجود و قدیم¬الوجود باشند.»
فاضل مقداد-متکلم و شارح معروف شرح باب حادی¬عشر علامه حلی- درباره¬ی صفت مرید بودن خداوند در نگاه اشاعره، کرّامیه و برخی از معتزله می¬گوید: آنها این صفت را زائد بر ذات و مغایر با صفات قدرت و علم می¬دانند و در این بین اشاعره این صفت را قدیم برشمرده¬اند.
أبوالحسن اشعری(م.324ق.)، صفات الهی را به صفات ذاتیه و خبریه تقسیم می¬کند. منظور از صفات ذاتیه، کمالاتی چون علم و قدرت است که عقل آنها را برای خدا اثبات می¬کند. صفات خبریه، صفاتی¬اند که در آیات و اخبار آمده و عقل به خودی خود این صفات را برای خدا اثبات نمی¬کند مانند داشتن دست و پا و صورت برای خدا.
3- بحث عینیت صفات و ذات الهی
الف) تقسیم صفات
صفت(Attribute) در قاموس فلسفه، چیزی است که قائم به خود نباشد و از موصوف خود منفصل نشود ، البته از صفت به عنوان حالت خاص نیز نام برده¬اند که طبیعت شیء را محدود می¬کند.
زمانی که صحبت از صفات خداوند به میان می¬آید، منظور حالات ثابت و قدیم و ازلی¬اند که برای خداوند متصور است و خداوند به آنها متصف می¬گردد.
فلاسفه و حکمای اسلامی این صفات را به گونه¬ی ذیل تقسیم¬بندی کرده¬اند؛
حقیقی محض(حیات، وجوب)
حقیقی حقیقی ذات اضافه(علم و قدرت)
ثبوتی
صفات الهی اضافی اضافی محض(رزق، خلق و عالمیت)
سلبی (فقر و جهل)
صفات حقیقی محض، برای ذات واجب¬الوجود محقق است و در اینها اضافه¬ی به¬غیر اعتبار نمی¬شود، از این صفات به صفات کمالیه نیز نام می¬برند؛ مانند حیات ذاتی، وجوب ذاتی و علم به ذات.
عالم و قادر و حی است و مرید و مُدرِک هم قدیم و ازلی پس متکلم صادق
صفات حقیقی ذات اضافه، این صفات را نیز صفات کمال گویند و در مفهوم آنها اضافه¬ی به¬غیر اعتبار گردیده است مانند علم به¬غیر، اراده¬ی به¬غیر و قدرت به¬غیر.
صفات اضافه¬ی محض، عبارتند از اضافه و انتساب میان موصوف و صفت مانند عالمیت و قادریت که مشتمل بر نسبت میان علم و معلوم و یا قدرت و مقدور می¬باشد.
صفات سلبیه، به وسیله¬ی این صفات، سلب نقص از واجب¬الوجود می¬شود مانند اینکه خدا جاهل نیست، خدا فاعل بالطبع نیست، إنه لیس بجسمٍ.
نه مرکب بود و جسم و نه مرئی نه محل بی¬شریک است و معانی تو غنی¬دان خالق
حال این بحث میان فلاسفه و متکلمان اسلامی وجود دارد که ذات با صفات الهی چگونه رابطه¬¬ای پیدا می¬کند؟ یا به عبارت دیگر ذات الهی این صفات را چگونه می¬پذیرد و به آن متصف می¬گردد؟
جدای از دیدگاه¬های معتزله و اشاعره، گروه دیگری که از آنها به «حکما و اندیشمندان اسلامی» نام می¬برند، نظری دیگری دارند. به نظر این دسته از متفکران اسلامی مانند فارابی، ابن¬سینا و پیروانش، شیخ اشراق، خواجه نصیرالدین، میرداماد، ملاصدرا و رهروانش، صفات حقیقی واجب اعم از حقیقی محض یا حقیقی ذات اضافه، عین ذات واجب¬اند.
ب) بیان دیدگاه¬های مختلف در رابطه¬ با عینیت صفات و ذات حق تعالی
بنابراین، منظور از عینیّت(Same-ness / Identity) در این بحث این¬همانی و یکسانی ذات و صفات الهی است که در این نوشته سعی گردیده به آرای تنی چند از متفکران متقدم بر علامه طباطبایی اشاره گردد؛
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |