رابطه قضا و قدر با اختیار انسان
زیر نظر استاد دکتر شاهرودی
گردآوری: ملیحه ابراهیمی
مفهوم قضا وقدر
رابطه قضا و قدر با اختیار انسان
آیا از قضای الهی می توان فرار کرد ؟
قضا و قدر و مسئله جبر
جبر
تفاوت دو مکتب الهی و مادی
نتیجه
منابع و مأخذ
مقدمه
یکی از مسائلی که در ادیان آسمانی و بخصوص دین مقدس اسلام در زمینه خداشناس مطرح شده و متکلمین و فلاسفه الهی به تبیین عقلانی و فلسفی آن پرداخته اند مسأله « قضا و قدر » است که یکی از پیچیده ترین مسائل الهیات بشمار می رود و محور اصلی غموض آن را رابطه آن با اختیار انسان در فعالیتهای اختیاریش تشکیل می دهد . یعنی چگونه می توان از یک سو به قضا و قدر الهی ، معتقد شد و از سوی دیگر ، اراده آزاد انسان و نقش آن را در تعیین سرنوشت خودش پذیرفت ؟
در اینجاست که بعضی شمول قضاء و قدر الهی را نسبت به افعال اختیاری انسان پذیرفته اند ولی اختیار حقیقی انسان را نفی کرده اند ، و برخی دیگر دایره قضا و قدر را به امور غیر اختیاری ، محدود کرده اند و افعال اختیاری انسان را خارج از محدوده قضاء و قدر شمرده اند ، و گروه سومی در مقام جمع بین شمول قضاء و قدر نسبت به افعال اختیاری انسان و اثبات . اختیار و انتخاب وی در تعیین سرنوشت خویش برآمده اند و نظرهای گوناگونی را ابراز داشته اند .
دو مسئله جبر و قدر از نیمه دوم قرن اول هجری در میان متکلمین اسلامی آغاز و مورد تجزیه و تحلیل واقع شده و قدیمی ترین مسئله کلامی همین مسئله است . متکلمین نتوانستند این مسئله را درست تجزیه و تحلیل کنند و منحرف شدند . گروهی طرفدار جبر و گروهی طرفدار قدر شوند . در میان عموم اهل کلام اعتقاد به تقدیر مساوی با جبر و اعتقاد به اختیار و آزادی شد مساوی با نفی تقدیر شناخته می شد .
قرآن کریم و روایات زیاد در این زمینه که از شخص رسول اکرم یا ائمه رسیده است با کمال صراحت هم می گویند همه چیز به قضا و قدر الهی است و هم انسان را عامل موثر در سرنوشت خود مسئول اعمال خود معرفی می کنند .
مثلا آنجا که قرآن کریم ، هدایت و ضلالت و عزت و قدرت ، رزق و سلامت و حتی حسنات و سیئات را به تقدیر الهی هستند می کند و می گوید :
فیضل الله من یشاء و یهدی من یشاء : خدا هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را خواهد هدایت می کند ان الله هوالرزاق ذوالقوه المتین . همانا خداوند تنها کسی است که روزی دهنده ، صاحب نیروی محکم است .
هیچ یک از اینها مستلزم نفی دخالت علل طبیعی نیست بنابراین بین این آیات و آیاتی که صریحا دخالت خود بشد را در هدایت و ضلالت یا در عزت و قدرت و یا در رزق و سلامت یا در حسنات و سیئات تایید می کند منافاتی نیست مثلا اینکه فاما ثمود فهدینا هم فاستحبو السعی علی الهدی
اما ثمود ما آنها را هدایت کردیم پس آنها خودشان کوری را بر هدیات ترجیح دادند .
و اذا قیل لهم انفقو مما رزقکم مما رزقکم الله قالوا انطعم من لو یشاء الله اطعمه
هر گاه به آنها گفته شود از روزیهاییکه خداوند به شما داده انفاق کنید می گویند آیا کسانی را سیر کنیم که خدا اگر می خواست خودش آنها را سیر می کرد .
مفهوم قضاء و قدر
واژه « قضاء » بمعنای گذراندن و بپایان رساندن و یکسره کردن ، و نیز بمعنای داوری کردن ( که نوعی یکسره کردن اعتباری است ) بکار می رود . و واژه « قدر » و « تقدیر » بمعنای اندازه و اندازه گیری و چیزی را با اندازه معینی ساختن ، استعمال می شود . و گاهی قضاء و قدر ، بصورت مترادفین ، بمعنای « سرنوشت » بکار می رود . و گویا نکته استفاده از واژه « نوشتن » در ترجمه آنها این است که بر حسب تعالیم دینی ، قضا و قدر موجودات ، در کتاب و لوحی نوشته شده است .
با توجه به اختلاف معنای لغوی قضاء و قدر می توان مرتبه قدر را قبل از مرتبه قضاء دانست زیرا تا اندازه چیزی تعیین نشود نوبت به اتمام آن نمی رسد . و این نکته ای است که در بسیاری از روایات شریفه به آن ، اشاره شده است .
تبیین فلسفی قضاء و قدر
بعضی از بزرگان ، قضاء و قدر را بر رابطه علی و معلولی بین موجودات ، تطبیق کرده و قدر را عبارت از « نسبت امکانی شیء با علل ناقصه » و قضا را « نسبت ضروری معلول با علت تامه » دانسته اند . یعنی هر گاه معلولی با هر یک از اجزاء علت تامه یا با همه آنها به استثناء اخیر ، سنجیده شود نسبت آن « امکان بالقیاس» و هر گاه با کل علت تامه سنجیده شود نسبت آن « ضرورت با لقیاس » خواهد بود که از اولی به « قدر» و از دومی به « قضا» تعبیر می شود .
این تطبیق هر چند فی حد نفسه قابل قبول است اما آنچه در این مسأله می بایست بیشتر مورد توجه قرار گیرد .
ارتباط سلسله اسباب و مسببات با خدای متعال است زیرا اساساً تقدیر و قضاء از صفات فعلیه الهی است وبه همین عنوان باید مورد بحث قرار گیرد .
برای اینکه جایگاه این صفت در میان الهی روشن شود بایستی نکاتی را پیرامون مراتبی که عقل را برای تحقق فعل در نظر می گیرد مورد توجه و دقت قرار دهیم .
رابطه قضاء و قدر با اختیار انسان
اشکال در کیفیت جمع بین قضاء و قدر الهی و اختیار انسانی همان اشکالی است که با شدت بیشتری در توحید افعالی بمعنای توحید در افاضه وجود پیش می آید و در درس شصت و چهارم به دفع آن پرداختیم.
حاصل جواب از این اشکال آن است که استناد فعل به فاعل قریب و مباشر و به خدای متعال ، در دو سطح است و فاعلیت الهی در طول فاعلیت انسان ، قرار دارد و چنان نیست که کارهایی که از انسان سر می زند یا باید مستند به او باشد و با مستند به خدای متعال ، بلکه این کارها در عین حال مستند به اراده واختیار انسان است در سطح بالاتری هستند به خدای متعال می باشد و اگر اراده الهی تعلق نگیرد نه انسانی هست و نه علم و قدرتی و نه اراده و اختیاری ، و نه کار و نتیجه کاری و وجود همگی آنها نسبت به خدای متعال عین ربط و تعلق و وابستگی است و هیچکدام هیچگونه استقلالی از خوشان ندارند .
به بیان دیگر : کار اختیاری انسان با وصف اختیاریت ، مورد قضای الهی است و اختیاری بودن آن ، از مشخصات و از شئون تقدیر آن است . پس اگر بصورت جبری تحقق یابد قضای الهی تحلف یافته است .
خاستگاه اصلی اشکال این است که تو هم می شود که اگر کاری متعلق قضاء و قدر الهی باشد دیگر جایی برای اختیار و انتخاب فاعل نخواهد داشت . در صورتی که کار اختیاری ، صرف نظر اراده فاعل ، ضرورت نمی یابد و هر معلولی تنها از راه اسباب خودش متعلق قضاء و قدر الهی قرار می گیرد .
حاصل آنکه : تقدیر و قضاء علمی ، دو مرتبه از علم فعلی است که یکی ( تقدیر علمی ) از انکشاف رابطه معلول با علل ناقصه اش انتزاع می شود و دیگری ( قضاء علمی ) از انکشاف رابطه معلول با علت تامه اش . و بر حسب آنچه از آیات و روایات ، استفاده می شود مرتبه تقدیر علمی به « لوح محو و اثبات » و مرتبه قضاء علمی به « لوح محفوظ » نسبت داده می شود و کسانی که بتوانند از این الواح ، آگاه شوند از علم مربوط به آنها مطلع می گردند .
و اما تقدیر عینی ، عبارت است از تدبیر مخلوقات بگونه ای که پدیده ها و آثار خاصی بر آنها مترتب گردد و طبعاً بحسب قرب و بعد به هر پدیده ای متفاوت خواهد بود چنانکه نسبت به جنس و نوع و شخص و حالات شخص نیز تفاوت خواهد داشت مثلاً تقدیر نوع انسان این است که از مبدء زمانی خاص تا سرآمد معینی در کره زمین زندگی کند و تقدیر هر فردی این است که در مقطع زمانی محدود و از پدرو مادر معینی بوجود بیاید ، و همچنین تقدیر روزی و سایر شئون زندگی و افعال اختیاریش عبارت است از فراهم شدن شرایط خاص برای هر یک از آنها .
و اما قضای عینی ، عبارت است از رسیدن هر معلولی به حد ضرورت وجودی از راه تحقق علت تامه اش و از جمله ، رسیدن افعال اختیاری به حد ضرورت از راه اراده فاعل قریب آنها . و چون هیچ مخلوقی استقلالی در وجود و آثار وجودی ندارد طبعاً ایجاب همه پدیده ها هستند به خدای متعال خواهد بود که دارای عنی و استقلال مطلق است .
لازم به تذکر است که قضاء به این معنی قابل تغییر نخواهد بود و بنابراین ، آنچه در روایات شریفه درباره تغییر قضاء وارد شده بمعنای قضاء مترادف با تقدیر است که حتمی بودن و نبودن آن نسبی می باشد .
ضمناً روشن شد که تقدیر عینی از آن جهت که مربوط به روابط امکانی پدیده ها ست قابل تغییر می باشد و همین تغییر در تقدیرات است که در متون دینی بنام « بداء » نامیده شده و به لوح محو و اثبات ، نسبت داده شده است « یمحو الله ما یشا و یثبت و عنده ام الکتاب » . و نیز تقدیر علمی تبع تقدیر عینی تغییر پذیر است زیرا تقدری علمی ، علم به نسبت امکانی و تحقیق پدیده بطور مشروط است نه علم به نسبت ضروری و تحقق پدیده بطور مطلق .
آیا از قضای الهی می توان فرار کرد ؟
در حدیث آمده است که از رسول اکرم ( ص) سوال شد که با وجود اینکه در حادثه ای که در همان رخ می دهد به تقدیر الهی و قضاء حتمی است ، دعا و دوا چه تأثیری می تواند داشته باشد ؟ در پاسخ فرمودند : دعا نیز از قضا و قدر است در روایت دیگر آمده است که علی علیه السلام در پای دیواری نشسته بود متوجه شد که دیوار شکسته است و ممکن است فرو ریزد فوراً برخاست و از آنجا دور شد مردی اعتراض کرد که از قضای الهی می گریزی ؟ یعنی اگر بنا باشد تو بمیری خواه از کنار دیوار خراب فرار کنی یا فرار نکنی خواهی مرد و اگر بنا نباشد صد مه ای ببینی در هر صورت محفوظ خواهی بود بنابراین فرار از دیوار شکسته چه معنی دارد ؟ حضرت در پاسخ فرمود : اخرمن قضاء الله الی قدره : از قضای الهی است . اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند قضاء خدا و قانون خداست و اگر از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن درقانون خدا و تقدیر خداست اگر انسان بیمار گردد قانون است و اگر هم دوا بخورد و از بیماری نجات یابد نیز قانوناست بنابراین اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار رود کاری بر خلاف قانون خدا و قضاء الهی انجام نداده است و در چنین شرایطی قانون خدا این است که از مرگ مصون باشد و اگر در زیر دیوار بنشیند و با سقوط دیوار نابود گردد این نیزقانون آفرینش است . قرآن کریم این حقیقت را به شکل جالبی بیان فرموده در سوره طلاق می خوانیم :
و من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدرا « هر کس پرهیزکاری کند خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات قرار می دهد و از طریقی که گمان ندارد روزیش را می رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی واگذارد خدا برای او کفایت است همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه می رساند و آنچه را بخواهد تخلف ندارد راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه معین تعیین کرده است .
قضاء و قدر و مسئله جبر
با توجه به اینکه تقدیر الهی به معنای قانون داشتن و سنت داشتن جهان است . اشکال جبر از ناحیه اعتقاد به قضا و قدر نیز حل می گردد . این اشکال از این ناحیه پیدا شده است که گروهی پنداشته اند معنای تقدیر الهی این است که خدا مستقیما و بیرون از قانون جهان هر پدیده ای را اراده کرده است منسوب به خیام این است :
من می خورم و هر که چو من اهل بود می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می دانست گرمی نخورم علم خدا جهل بود
سراینده این شعر پنداشته است که اراده انسان نسبت به یک کار در مقابل اراده خدا و معارض با آن است و لذا گمان کرده است اگر انسان بخواهد می نخورد ممکن نیست زیرا اراده خدا این بود که می بخورد و چون اراده و علم خدا تخلف بردارنیست آدمی چه خواهد و چه نخواهد می خوارگی را انجام می دهد این سخن بسیار سست است و از روی نادانی گفته شده است لذا به سختی می توان باور کرد که گوینده آن خیام فیلسوف باشد هر فیلسوف و نیمه فیلسوفی این قدر می فهمد که خداوند نه می خوردن کسی را مستقیماً اراده می کند و نه می نخوردن کسی را . خدا برای هجهان نظامی و قانونی پدید آورده است و هیچ کاری در جهان بیرون از قانون انجام نمی گیرد همان طوری که هیچ حادثه طبیعی بدون علت طبیعی رخ نمی دهد افعال اختیاری انسان ها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمی دهد . قانون خدا در مورد انسان این است که آدمی دارای اراده و قدرت و اختیار باشد و کارهای نیک و بد را خود انتخاب کند . اختیار و انتخاب ، مقوم وجودی انسان است . انسان غیر مختار محال است .
جبر
اعتقاد به قضا و قدر عمومی و اینکه هر حادثه ای و از آن جمله اعمال و افعال بشر قضا و قدر الهی است مستلزم جبر نیست . اعتقاد به قضا و قدر آنگاه مستلزم جبر است که خود بشر و اراده ی او را دخیل در کار نداریم و قضا و قدر را جانشین قوه و نیرو وارده بشر بداریم . از ممتنع ترین ممتنعات این است که ذات حق بلا واسطه در حوادث جهانی موثر باشد زیر ذات حق وجود هر موجودی را فقط از راه علل و اسباب خاص او ایجاب می کند . قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببی جهان از علم و اراده الهی نیست و لازمه قبول اصل علیت عمومی و اصل ضرورت علی و معلولی و اصل سنفیت علی و معلول این است که سرنوشت هر موجودی با علل مقدمه خود بستگی داشته باشد . خواه آنکه طبق نظر الهیون مبدأ الهی در کار باشد و یا آنکه طبق نر ما دیدن مبدأ الهی در کار نباشد . اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است چنین قضا و قدر و سرنوشتی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد . درحکمت الهی بر اهین که جای هیچ گونه شکی باقی نمی گذارد بر بی اساس بودن چنین سرنوشتی اقامه شده است .
در این جا یک سوال پیش می آید و آن اینکه اگر ما قضا و قدر الهی را بلاواسطه علل و اسباب با حوادث مرتبط بدانیم دیگر آزادی و اختیار بشر مفهومی نخواهد داشت و اما با قبول اصل علیت عمومی آیا می توان آزادی و اختیار بشر را قبول کرد یا اینکه اصل علیت عمومی نیز با آزادی و اختیار بشر منافات دارد ؟ تنها راه عقیده به آزادی و اختیار بشر این است که اعمال و افعال بشر و اراده ی او را با هیچ علت خارجی مربوط ندانیم بسیاری از متفکرین قدیم و جدید گمان کرده اند که اصل عمومی با آزادی و اختیار بشر مناجات دارد و ناچار به اراده و به اصطلاح « آزاد» یعنی اراده ای که با هیچ علت ارتباط ندارد قائل شده اند ودر حقیقت صرفه و اتفاق و گزاف را ، ولو در مورد اراده بشر پذیرفته اند .
گذشته از اینکه اصل علیت عمومی نه قابل انکار است و نه استثنا پذیر اگر رابطه اراده را با علتی ماوراء خود انکار کنیم باید بپذیریم که اعمال و افعال بشر به کلی از اختیار او خارج است یعنی به جای اینکه بتوانیم با قبول نظر عدم ارتباط ضروری اراده با علتی از علل به نوعی اختیار برای بشر ثابت کنیم او را بی اختیار تر کرده ایم . بشر مختار و آزاد آفریده شده یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است . بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او رااز بالا به پایین رها کرده اند و تحت تأثیر جاذبه زمین به زمین سقوط می کند و مانند گیاه و حیوان نیست . بشر همیشه خود را در سرچهار راههایی می بیند و هیچگونه اجباری ندارد که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ، سایر راهها بر او بسته نیست انتخاب یکی از آنها به نظرو فکر و اراده و مشیت شخصی او مربوط است . اینجاست که پای شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و سوابق تربیتی و موروثی و میزان عقلی و دور اندیشی بشر به میان می آید و معلوم می شود که آینده سعادت بخش یا مقاومت بار هر کسی تا چه اندازه مربوط است به شخصیت و صفات روحی و مکلفات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او و بالاخره به راهی که برای خود انتخاب می کند .
تفاوت دو مکتب الهی و مادی
مادیون ، موضوع قضا و قدر را دستاویز حمله به اسلام قرار داده اند و می گویند لازمه اعتقاد به قضا و قدر این است که انسان خود را مجبور بداند و نقش خود را در ایجاد و تکوین و سازندگی بهتر اجتماع فراموش کند و منتظر سرنوشت بنشیند و این اشتباه از اینجا ناشی شد که میان اعتقاد به قضا و قدر عقیده جبر فرق گذاشته نشده است .
طبق عقیده جبر ، انسان از خود اراده و اختیاری ندارد و عامل واقعی گفتار و کردار خویش نیست . صفات و روحیات خودش تاثیری در سرنوشتش ندارد ، ولی طبق عقیده قضا و قدر ، علم و اراده الهی هیچ چیزی را جز از مجرای علل و اسباب خود ایجاب نمی کند زیرا با یگانگی و وساطت ذات اقدس الهی منافات دارد و علم و اراده الهی به افعال انسان و سعادت یا شقاوت وی نیز از طریق علل و اسباب مربوطه تعلق می گیرد .
قضا و قدر الهی است که انسان را مختار و موثر در سرنوشت آفریده و چون چنین است فرق میان مکتب الهی و مکتب مادی نیست .
اگر حدوث حتمی و ضروری هر حادثه و از آن جمله افعال انسان از طریق علل و اسباب خود مستلزم جبر انسان است ایرادی است که به هر دو مکتب وارد است و اگر مستلزم جبر نیست باز فرق میان مکتب الهی و مادی از این جهت نیست . اکنون اضافه می کنیم که یک تفاوت بین این دو مکتب است ، به موجب این تفاوت ، اعتقاد به قضا و قدر از نظر جهان بینی الهی در ایجاد امید و نشاط فعالیت و اعتماد به نتیجه گرفتن از سعی و عمل اثر خارق العاده دارد ، بر خلاف جهان بینی مادی که فاقد این مزیت است .
نتیجه
افعال و اعمال انسانها در عین اینکه به خداوند منسوب است جبری در بین نیست و با اینکه به انسان نسبت داده می شود مستلزم تفویض نمی شود .
هیچ کاری نیست که بدون شعود و علم فاعل به آن انجام بگیرد و همچنین هیچ کار ارادی نیست که فاعل هیچگونه محبت و رضایت و میل به آن نداشته باشد .
پس اگر چه خداوند به تمام اعمال و افعال بندگان علم دارد ولی علم او به افعال انسانها همراه با اختیار آنهاست . خداوند به اینکه ما در فلان زمان قدم به مکانی خاص می گذاریم علم دارد ولی علم او به این است که ما به اختیار خود قدم به این مکان می گذاریم و در غیر این صورت علم خدا جهل بود .
و همچنین اگر انسان مجبور آفریده می شد و از خود اختیار و اراده ای نداشت آنگاه پاداش و عقاب معنایی نداشت و انسانها باید به خاطر انجام گناهی که در انجام آن هیچ اختیار و اراده ای نداشته اند عقاب شوند و به خاطر کار نیکشان پاداش داده شوند و این خلاف عدل الهی است .
منابع و مآخذ
شهید مطهری ، مرتضی ؛ عدل الهی ، انتشارات صدرا ، موسسه چاپ فجر ؛ مهر 85 مطابق رمضان 1427 ؛ ص 117 و 118
شهید مطهری ، مرتضی ؛ انسان و سرنوشت . ص 37 تا 41 و ص 88 تا 97
مصباح ، محمد تقی ؛ آموزش فلسه ، جلد دوم ، ناشر : سازمان تبلیغات اسلامی چاپ اول ، 1365 ص 48 تا ص 413
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |