علم اجمــــالی در عین کشــف تفصــــیلی
استاد راهنــــــــمادکتر سید مرتضی شاهرودی
باهتمــــــــــــام: فاطــمه عابدینی(دانشجوی ارشد فلسفه اسلامی)
خرداد1387
چکیده
درین مقاله که عنوانش علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است .نخست به تعریف علم و اقسام علم و تعریف علم اجمالی و تفصیلی پرداختم و به انواع علم خداوند که شامل علم به ذات و علم به ماسواست پرداخته شده و بعد از آن نیز به نحوه ی علم به ماسوا از دیدگاه صدر المتالهین اشاره گردیده است که محور اصلی بحث ماست .در قسمت علم خداوند به ماسوا آراء مختلفی وجود دارد که عده ای این نوع علم خداوند را انکارکرده اند و گروهی نیز به تشریح نحوه ی این نوع علم خداوند پرداخته اند و تمام آراء درین زمینه همراه با اشکالاتی که از ناحیه ی ملا صدرا به اینها ایراد شده است مورد بحث واقع گردیده است و در نهایت نیز به نظر خود ملا صدرا که در واقع علم اجمالی خداوند در عین کشف تفصیلی است پرداخته شده است.
کلمات کلیدی:علم اجمالی،علم تفصیلی، قاعده ی بسیطه الحقیقه،علم اجمالی در عین کشف تفصیلی
مقدمه
علم اجمالی در عین کشف تفصیلی علم خداوند به موجودات پیش از ایجاد است و آن به این معنی است که خداوند چون بسیط حقیقی است و جامع کمالات ،به همه ی علم تفصیلی دارد چون اگر به موجودات علم تفصیلی نداشته باشد از کمال تهی است و حال آنکه فرض شده است که او جامع جمیع کمالات است و از آن طرف جون تمام موجودات در ذات حق تعالی به وجود جمعی جمعند خداوند به همه علم اجمالی دارد و این یعنی علم اجمالی در عین کشف تفصیلی .
تا کنون پیرامون علم خداوند بحث های زیادی شده است مشائیان به نحوی به آن پرداخته اند و اشراقیان به نحوی دیگر .گروهای دیگر نیز به آن پرداخته اند و گروهی من جمله اشراقیان علم واجب قبل از ایجاد را به تمامه انکار کرده اند و هیچ کدام به علم اجمالی در عین کشف تفصیلی اذعان نداشته مگر ملاصدرا .
بررسی نحوه ی علم خداوند به موجودات به نظر من به این دلیل ضرورت دارد که در ارتباط بنده با خالق دخیل است ،خداوند باید در همه ی حالات به موجودات علم داشته باشد نه به نحو اجمال بلکه به نحو تفصیل .با چنین مخلوقی هر لحظه و هر جا میتوان ارتباط برقرار کرد و این خدایی است که قرآن با این عنوان معرفی میکند"انه بکل شیء علیم"و انسانی که خویشتن را پیوسته در احاطه ی علمی خداوند می بیند پیوسته او را ناظر بر کارهای خویشتن می یابد و هرگز جز فرمان او را بر نمی گزیند و جز خواسته ی او را طالب نیست. در ین تحقیق سعی شده که به آرای پیشینیان پیرامون علم خداوند به نحو اجمال پرداخته شود و ایرادات هر کدام از آنها نیز بیان شده و در نهایت نظر ملاصدرا که در برابر نظر پیشینیان ابداعی نو محسوب میشود بیان شده است .
امیدوارم که این اندک زمینه ی تحقیقات بیشتر را پیرامون علم خداوند فراهم کند.
"ومن الله التوفیق"
تعریف علم
علم یک امر بدیهی است و نیاز به تعریف ندارد و چنان که صدر المتالهین درین باره میگوید :
"چیزی روشن تر از علم و شناخته شده تر از آن نیست زیرا علم یک حالت وجدانی و نفسانی است که موجود زنده ی دانا آن را در آغاز بدون هیچ ابهام واشتباهی در ذات خود می یابد و چنین چیزی را هرگز نمیتوان با مفهومی که از وضوح وظهور بیشتری برخوردارباشد تعریف نمود"
علم از جهات مختلف تقسیمات مختلف دارد از یک جهت به علم حضوری و حصولی تقسیم میشود و از جهتی نیز به علم اجمالی و تفصیلی و بحث ما اکنون علم اجمالی و تفصیلی است نخست تعریفی از علم اجمالی و تفصیلی را ارائه میدهیم و آنگاه به نحوه علم خداوند میپردازیم .
تعریف علم تفصیلی و اجمالی
علم تفصیلی علم به اشیاء متعدد است به صورتی که هر کدام متمایز از دیگری و جا هستند و علم اجمالی علمی است که به همه اشیاء به صورت واحد علم داشته باشیم ودرین علم اشیا متمایز و جدای از یکدیگر نیستند به بیان دیگر علم تفصیلی علم مرکب است و علم اجمالی علم بسیط مثال معروفی که درین زمینه آورده میشود این است که زمانی که سؤالات متعددی از انسان پرسیده میشود ،انسان پاسخ همه آنها را نزد خویش حاضر میبیند ودرک میکند که پاسخ همه آنها را میداند ولی به صورت اجمالی .این همان علم اجمالی است ولی وقتی شروع به پاسخ گفتن یکایک آنها میکند و هر یک از آنها را به تفصیل پاسخ میدهد علم تفصیلی است .
علم تفصیلی علم واجب الوجود در سه مرحله میتواند مورد بررسی قرار بگیرد :
1.علم واجب به ذات خود :هرموجود مجردی نسبت به ذات خدا عالم است زیرا ذاتش برای خودش حضور دارد ازآنجایی که مانع حضور ماده است و موجود مجرد ماده ندارد بنابرین ذاتش برای خودش حضور دارد و علم حضور شیء برای شیء است .در نتیجه خداوند نسبت به ذاتش علم دارد
2.علم واجب به مخلوقات است که خود به دو بخش تقسیم میشود.علم واجب به مخلوقات پیش ازافرینش که این علمی است اجمالی در عین کشف تفصیلی و دیگر علم واجب به مخلوقات درمرتبه ذات مخلوقات است واز ذات خداوند بیرون است
پیرامون علم واجب الوجود آراءمتفاوتی وجود دارد و چه بسا کسانی به انکار علم واجب الوجود پرداخته اند وعده ای نیز ان را اثبات کرده اند .
این مسئله تا قبل از صدرا به طور کامل تحقیق نشده بود،تحقیق کامل در مسئله علم واجب به طور تفصیل در مقام ذات قبل ایجاد اشیا اختصاص به ملا صدرا دارد.
در ابتدا لازم است که به آرای سایرین حکما پیرامون علم باری بپردازیم و در نهایت نظریه ملاصدرا را مورد بحث قرار دهیم.
آرای حکمای پیشین پیرامون علم واجب تعالی
1.ابو نصر فارابی و ابوعلی سینا و اتباع آنها عم تفصیلی مبدا را به صور مرتسمه در ذات میدانند
2.شیخ اشراق و محقق طوسی و سید محقق میرداماد ،جمیع صفحات وجود را از مجردات و مادیات بسائط و مرکبات ،علم تفصیلی حق میدانند
3.جمعی مانند فرفریوس و کثیری از مشائین از باب اتحاد صور عقلیه و حقایق معقوله با وجود حق تعالی ،حق را عالم به اشیا میدانند (علم حق تعالی از باب اتحاد با معلوم است)
4.افلاطون میگوید علم تفصیلی حق تعالی همان عقول مجرد و مثل الهی است که به نحو تفصیل کالات انواع را در خود را دارد
5.معتزله اعتقاد دارند که ماهیت در حال عدم ونیستی از یک ثبوتی برخوردارند و علم واجب تعالی پیش از ایجاد علم به همین ماهیات ثابت است
6.صوفیه نیز معتقدند که ماهیات به تبع اسماء و صفات الهی از یک ثبوت برخوردار است و علم واجب پیش از ایجاد به همین ماهیلت تعلق میگیرد
7.جمع ذات واجب را علم اجمالی مقدم بر موجودت میدانند و مقارن این علم قائل به علم تفصیلی میباشد
8.برخی ذات واجب را علم تفصیلی نسبت به معلول اول و علم اجمالی نسبت معالیل امکانی میدانند و ملاک علم تفصیلی حق را به اشیاء به صورت های مرتسمه در عقل اول میدانند و از جمله پیروان این نظریه محقق طوسی است .
ملا صدرا در اسفار تک تک این نظریه ها را مورد بررسی قرار میدهد و ایراداتی بر هر کدام وارد میسازد و در پایان نیز نظر خویش ر بیان میدارد که همن علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است .
حال به توضیح هر کدام از این نظر یه ها میپردازیم:
1. برهان مشائی :حکمای مشاء باری ابات سخن خویش که علم تفصیلی مبدا را به صور مرتسمه در ذات میدانند این گ.نه میگ.یند که واجب الوجود عالم به ذات خویش است وذات او علت تمام موجودات است و علم به علت علم به معلول را در پی داردو چون نسبت دادن علم به عالم مستلزم تعلق عالم است به معلوم لذا در تحقق علم وجود معلوم لازم وحتمی است و از آنجایی که تعلق علم به صفتی از صفات خویش و یا به معدوم صرف محال و ممتنع است این وجود معلوم باید وجودی مباین با علت داشته باشد ئتحقق اشیاء وممکنات در ازل به وجود اصیل عینی و همراه با حدود و عوارض امکانی محال و ممتنع است زیرا تحقق عالم به جمیع اجزاء در ازل به وجود اصیل عینی مستلزم ازلیت عالم و قدم آنست بنابرین کلیه موجودات عالم امکانی به وجود غیر اصیل یعنی وجود علمی و صور علمیه موجود در ازلندو چون انفصال و استقلال صور علمیه وقیام آنها به ذات خویش محال است لذا این صور علمیه قائم یه حق و مرتسم در ذات اویند.
"شیخ الرئیس میگوید کسی گمان نکند که صور عقلی مرتسمه در ذات واجب الوجود به منزله ی اجزای ذات و مستلزم عروض ترکیب در ذات است زیرا بدیهی است که علم واجب الوجود به صور عقلیه اشیاء معلول علم به ذات اوست و علم به ذات او عین ذات و متقدم علم به معلئچولات است و نیز نسبت به معلولات و صور عقلیه نسبت فاعل مفیض و نسبت عقل بسیط خلاق تفاصیل است نه نسبت قابل مستفیض و یا نسبت نفس به معلولات خود .سپس میگوید وجود صور علمیه برای واجب الوجود یا از قبیل وجود لوزم متاخر از ذات و یا به قول افلاطون موجود به وجود عقلی موجود و منفصل از ذات.و یا موجود در عقلی در عقول یا نفسی از نفوسند به نحوی که عقل یا نفس مانند موضوع حامل صور عقلیه اشیاء ب.ده و علم عقل و یا نفس به صور حاصل در ذات وی علم انفعالی ولی علم واجب بدین صور حاصله در ذات عقل یا نفس علم فعلی بوده باشد سپس میگوید اگر صور علمیه به منزله ذات واجب باشند تکثر و تعدد در ذات واجب لازم می آید و اگر به منزله اعراض و اواحق متاخره ی از ذات باشند باید گفت واجب الوجود من جمیع الجهات از جهت علم و ملاحقت با اعراض و لواحق ممکنه الذات ،فاقد وجوب وجود گشته و بدین سبب واجب الوجود من جمیع الجهات نیست و اگر صور علمیه مانند سایر صور عقلیه منفصل از ذات و مستقل در وجود و قائم به ذات خود باشند قول به وجود مثل افلاطونی را تایید و تثبیت نموده ایم و در خاتمه کلام احتمال دوم را که صور علمیه اشیاء به منزله اعراض و لواحق ذاتند تایید نموده و اشککال وارد برآن را بدین نحو مرتفع میسازد که چون کمال و جمال ذات الهی در تعقل اشیاء و ارتسام صور علمیه آنها نیست بلکه کمال و جمال واجیب که شایسته مقام واجب الوجودی و زیبنده ی اوست در علم ذاتی اوست کهذات واجب به نفس ذات خویش میداء فیضان نظام عقلی و نظام عینی عالم است ولذا عروض امکان بر ذات واجب الوجود و لحوق اضافه امکانیه از ناحیه علوم و صور عقلیه متاخر از ذات ،قادح در وجوب ذاتی و وجوب کمالات ذاتیه ی اوست."
قضاوت صدرالمتالهین
صدرالمتالهین میگوید شیخ الرئیسدر اینجا به اصولی عالی اشاره کرده است ولی تنها اصلی که نادرست است حکم به ارتسام صور عقلیه در ذات واجب است
نظریه صدرالمتالهین در علم ارتسامی و صور مرتسمه در ذات الهی :صدرالمتالهین این اصل را با سه دلیل ذیل باطل میکند
1.لازم شی ء یا لازم وجود ذهنی است یا لازم وجود خارجی و یالازم ماهیتی و چون خداوند در اذهان نمیگنجد بنابرین لازم وجود ذهنی ندارد و چون ماهت او همان انیت اوست بنابرین لوازم واجب الوجود لازم وجود خارجی است بنابرین صور علمیه که از لوازم ذات واجبند موجود در خارج و منفصل از ذات واجب خواهند بود و بنابرین صور علمیه مانند وجود ذهنی اعراض قائم به ذات و مرتسم در ذات نخواهند بود
2.مقصود حکما ازین جمله که میگویند علم به علت مستلزم علم به معلول است ،علم به ماهیت علیت یا علم وجودیت مطلقه علت نیست بلکه علم تامم به وجود و خصوصیت وجودیه ی علت است که مستلزم علم تام به وجود معلول است از طرفی علم تام به هویت اعیان وجودیه جز از طریق اتحاد یا از طریق شهود ممکن نیست بنابزرین علم تالم به معلول یعنی علم به هویت وجودیه ی معلول مستلزم شهود معلول و حضور معلول در وجود اوست بنابرین علم واجب الوجود به معلولات خویش که نفس وجودات خاصه ی آنهاست مستلزم شهود و حضور موجودات ممکنه در برابر واجب است بنابرین صور معلولات به صور علیه و ارتسام ماده به آن در صور عقلی ذهنی کافیدر علم واجب الوجود به هویت تام عینیه ی معلولات نخواهد بود نتیجه باید گفت که ذات واجب الوجود به علم ذاتی ازلی صادق بر اشیاء ، علم به حقیقت اشیاء محیط بر هویت آنهاست وجود اشیاء تفاصیل علم وصور و صور تفصیلی علمیه ی اویند.3.قاعده امکان اشیاء بیان میدارد که وجود هر موجود عالی در سلسله وجود از وجود دانی ، اعلا و اشرف است.
بنابرین اصل باید وجود صور علمیه که در مرتبه ی وجود و صدور اقدم از وجود خارجی اشیاء هستند اشرف از وجود خارجی اشیاء باشد و حال آنکه امر برعکس است نتیجه علم ذاتی کمالی واجب الوجود به اشیاء نه صور مرتسمه در ذات و چنانچه که بعضی تصور میکنند نفس وجود عینی اشیاء و ممکنات است
تقریر عقیده ی شیخ اشراق
شیخ اشراق علم واجب را به موجودات بر اساس قاعده اشراق چنین تقریر میکند که چون واجب الوجود وجود صرف است و حقیقت وجود عین ظهور است علم واجب به ذات خویش عبارتست از ظهور ذات برای ذات و علم او به سائر موجودات (مجردات ومادیات عبارتست از ظهور موجودات برای ذات بواسطه اشراق ذات و اضافه ی اشراقیه ی ذات به سائر موجودات که ناشی از علیت و فاعلیت ذات و لازمه ی احاطه ی نوریه ی اوست و واجب الوجود در علم به اشیاء مانند علم به ذات ، مستغنی از صور علمیه ی متصله یا منفصله اشیاء است زیرا اشراق ذات به تسلط مطلق ذات در موجودات در حضور و ظهور ماسوی کافیست نتیجه علم واجب الوجود به موجودات عل=بارتست از اشراق نور ذات به ماسوی که عین ایجاد موجوات واظهار اعیان ممکنات است چنانکه وجود ممکنات عین حضور و ظهر اعیان وجودیه ی آنهاست در برابر ذات .
نظریه صدر المتالهین در عقیده شیخ اشراق
خود صدرا گویا در ابتدا در باب علم خداوند نظریه اشراق را برزیده بود و با آن موافق بود چنانچه در اسفار میگوید"بدان که صاحب کتاب حکمه الاشراق علم واجب را بر قاعده اشراقی ثابت کرده است و من در گذشته در این امر از او پیروی میکردم تا آنکه حقیقت برایم روشن گشت و پروردگارم برهانش را به من نمود"
از جمله اعتراضات صدرا بر شیخ اشراق اینست که 1.این نظام عجیب و نقشه ی زیبای آفرینش تابع نظام عقلی است و نقشه ی کامل علمی است که سابق بر ایجاد اشیاء بوده است وحکما آنرا علم عنایی الهی نامیده اند و انکار صور علمیه ی الهی و انحصار آن در اضافه ی اشراقیه مستلزم نفی علم الهی و عنایت الهی سابق بر اشیاء خواهد بود و اگر وجود نظام بدیع را تابع نظام عجیب و ترتیب بدیع عالم عقلی بدانند میگوییم حسن ترتیب وجودات نظام عالم عقلی تابع چیست؟بنابرین نظام عالم عقول یا تابع هندسه یا نظام عقلی دیگریست و یا تابع نظام علمی وعلم ذاتی کمالی سابق بر ایجاد ماسواست وچون شق اول مستلزم دور و یا تسلسل در نظام عقلی است بنابرین شق دوم حتمی وقطعی است.
2.اینکه علم به طور کلی یا مطابق با واقع است و یا مخالف با آن و علم به طور کلی یا تصور است یا تصدیق ،بدیهی است که اضافه ی محض خواه اشراقی یا مقولی قابل تقسیم به اقسام مزبور نیست
3.اینکه اقسام علم بع طور کلی در تعقل ، تخیل ، توهم و احساس منحصر است بنابرین علم واجب و سائر مجردات عقلیه نسبت به اجسام و صور جسمانیه یا از قبیل احساس و مانند علم ماست یا نوع دیگر ی از علم است که ازین اقسام خارج است در حالیکه حصر اقسام علم ، حصر عقلی است ونسبت احساس به مجردات مستلزم تجسم و منافی یا تجرد است
4.این که اضافه سبتی است تابع طرفین بنا بر این حصول علم برای واجب تابع وجود معلوم ومحتاج به اوست
نظریه فرفریوس:علم واجب تعالی به صورت اتحاد با معلوم است
اشکال این نظریه این است که این سخن بیانگر آنست که علم تحقق دارد و این علم به صورت اتحاد عقل با معقول میباشد نه به نحو عروض و ماند آن و این اندازه برای بیان اینکه علم واجب تعالی پیش از ایجاد است یا پس از آن کافی نیست.
نظریه افلاطون و ارسطو
ملاصدرا میگوید قصور و انحرافی که در عقیده ی ارسطوست اینست که علم واجب الوجود را به ماسوی صور مرتسمه ی در ذات و اعراض قائمه به ذات الهی دانسته اما قصور و انحراف افلاطون اینست که نفس اعیان موجودات وهویات وجودیه ی ممکنات را عین علوم تفصیلیه واجب الوجود دانسته و علم واجب را به ماسوا منحصر در وجود خارجی اشیاء کرده است واما بطلان عقیده افلاطون و پیروان او اینست که صدور و ایجاد اعیان ممکنات در خارج اگر مسبوق به علم ذاتی ازلی و سابق بر ایجاد و صدور نباشد نسبت جهل به واجب الوجود داده ایم واگر ایجاد اشیاء مسبوق به علم وتعقل آنهاست این علم ذاتی ازلی یا عبارتست از صور موجودیه ی خارجیهی منفصله از ذات الهی و یا عبارتست ا زصور الهیه ی متصله به ذات الهی است در صورت اول تسلسل در وجود صور علمیه لازم آید زیرا وجود هر صورت علمیه مسبوق به علم وتابع صورت علمیه ی دیگریست و در صورت دوم علم واجب منحصر است در صور متصله به ذات الهی و احتیاج به وجود علمی به نحو دیگر نیست. ونیز میگوید وجود علم وسایر اسما وصفات واجب الوجود وجودی است الهی و از سنخ وجود ذات وهویت مقدسه الهیه .بنابراین نباید علم الهی را از سنخ وجودات امکانیه دانست.
نظریه معتزله
معتزله معتقدند که ماهیات در حال عدم ونیستی از یک ثبوتی برخوردارندوعلم پیش از ایجاد واجب تعالی به همین ماهیات ثابت تعلق دارد
اشکال این نظریه این است که قول به ثبوت ماهیات ممکن معدوم قولی باطل ومحال است
قضاوت صدر المتالهین در عقیده صوفیه:
اگر چه که این قول هم نظیر قول معتزله است ودر بطلان وفساد نیز مانند ان استزیرا ثبوت معدوم در حال مجرد از وجود خواه ثبوت عینی که معتزله میگویندویا ثبوت عینی ذهنی که صوفیه قائلن دطبق ادله و براهین مستحکم محال است ولی چون گروهی از بزرگان اهل کشف و شهودند که علومشان گرفته شده از منبع کشف و اتصال به عقل فعال است به ثبوت علمی ماهیات و هویات ممکنات تصریح کرده اند لذا باید عقیده ایشان را به وجهی که مطابق با دلیل و برهان است بدین نحو توجیه نمود که ثبوت معدوم بوجود خاص تفصیلی چه وجود عینی و چه وجود علمی در مرتبهی ذات باطل و محال است ولی ثبوت ماهیات و اعیان موجودات به وجود علمی اجمالی وحدانی به عین وجود ذات که جامع جمیع وجودات و تفاصیل حقایق موجودات است خالی از اشکال بلمه طبق اصول لازم وحتمی است
بنابرین ماهیات و اعیان موجودات به وجودات خاصه تفصیلی عینی و یا علمی چنانچه معتزل صوفیه میگویند در مر تبه ی ذات ثبوت وتحققی ندارند و قاطبه ی اعیان و ذوات و حقایق موجودات به وجود تبعه ی وحدانی علمی وعقل بسیط موجود ومتحققند
نظریه صدرالمتالهین در عقیده متاخرین وانحصار علم واجب در علم اجمالی :
عده ای از متاخرین علم واجب الوجود را به وجودات را منحصر در علم ذاتی دانسته، میگویند چون واجب الوجود مبدا موجودات و هم عالم به ذات خویش است علم او به ذات او علم اجمالی است به ماسوا و چون علم به ذات مقدم بر وجود و ایجاد ماسواست علم به موجودات مقدم بر موجودات خواهد بودو چون وجود ماسوامتاخر از ذات واجب است به این سبب نمیتوان وجود ممکنات و اعیان کائنات چنانکه افلاطون معتقد است ملاک علم ذاتی کمالی سابق بر معلوم دانست
برهان متاخرین برعقیده ی مزبور :
متاخرین میگویند ذات واجبالوجود علت وجود موجودات خاصه ی ممکنات است و مبدا تمیز هر چیز عین علم به آن چیز است بنابرین وجود واجب الوجود به وجود موجودات متمیزه الوجود عین علم اجمالی است.
ایراد ملا صدرا بر نظریه مزبور :
چون اشیاء در مرتبه ی ذات به مجرد علم اجمالی به ذات خاص و متعین میگردند در حالیکه هنوز اشیاء به وجودات خاصه ی تفصیلیه ی خویش موجود نگشته اند و نیز میگوید تمیز اشیاء در حال عدم قبل از ایجاد به وجود تفصیلی تمیز اعدام و قول به ثبوت معدوم قبل از وجود اوست که این باطل است.
نظریه صدر المتالهین در عقیده گروهی که ذات حق را علم تفصیلی نسبت به معلول اول و علم اجمالی به سایر معالیل امکانی میدانند:
چنانچه اشاره شد عقیده ی جمعی در علم واجب الوجود به ماسوی این بود که ذات واجب الوجود به نفس خود، علم تفصیلی است به معلول اول و علم ذاتی تفصیلی به معلول اول سبب علم اجمالی به ماسوای معلول اول است و همچنین ذات معلول اول علم تفصیلی دارد به معلول ثانی و علم اجمالی به ماسوای آن.
صدر المتالهین میگوید این عقیده از چند جهت باطل است و بر خلاف موازین عقلی و اصول متقن فلسفی است نخست اینکه نیازواجب تعالی در علم تفصیلی به بیشتر از اشیاء به ماسوای خود لازم می آید.
دوم اینکه به عقیده ی ایشان واجب الوجود علم به هر موجودی را در مرتبه ی معینی از مراتب وجود بدست آورد و موجود مذکور در مراتب دیگر مجهول ومخفی در ذات واجب الوجود باشد زیرا به عقیده ی ایشان علم واجب الوجود به معلول ثانی مثلا در مرتبه ی وجود معلول اول علم اجمال ی است نه تفصیلی بنابرین معلول ثانی در مرتبه ی وجود معلول اول،معلول بالتفصیل و مشهود ذات واجب الوجود نیست در حالیکه مسلم است هر موجود از موجودات در جمیع مراتب وجود بالتفصیل معلوم و مشهود واجب الوجود خواهد بود.
وسوم اینکه بر او تجدد بر علم او وانتقال از معلومی به معلومی دیگر چنانکه شأن علوم نفسانی است لازم می آید.
و دیگر اینکه براو و نبودن علم به بیشتر از اشیاء –در بیشتر از مراتب نفس الأمر و واقع –و پنهان ماندن بسیاری از معلوم ها بر او دربیشتر مقامات وجودی لازم میآید واین به ضرورت برهان ممتنع و محال می باشد.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |