نظریه ی ملا صدرا
نظر ملا صدرا درباره علم قبل از ایجاد یا علم واجب تعالی به موجودات در مرتبه ی ذات بطور خالاصه این است که ذات واجب تعالی حقیقت صرف وبسیط وجود است و از وحدت حقه برخوردار میباشد و هیچ نقصان و عدمی در او راه ندارد ازینرو واجب تعالی همه ی کمالات وجودی را که در صخحنه ی آفرینش گسترده است با نظامی که میان آنها برقرار است بگونه ای برتر و شریفتردر خود داردو البته چون ذات او صرف و بسیط است این کمالات در ذات او متمایز و جدا از یکدیگر نیستند بنابرین واجب تعالی در مرتبه ی ذات به همه ی موجودات علم دارد و این علم علمی است که اجمال و تفصیل را توأمان دارد در عین حال که تفصیلی است مجمل یا به عبارتی دیگر بسیط است و در عین حال که مجمل است تفصیلی می باشد بنابرین علمی که واجب تعالی به دیگر موجودات در مرتبه ی ذات دارد علمی است اجمالی در عین کشف تفصیلی یعنی علمی است که در عین حال که بسیط است و هیچ کثرتی دران نیست روشن وخالی از ابهامی است.
بیانی دیگر از دیدگاه ملا صدرا (علم اجمالی در عین کشف تفصیلی )
ذات حق تعالی محل ظهور همه ی اسماء و صفات اوست.
اسماءو صفات او محل ظهور صورتهای همه ی ممکنات است .ظهور یاد شده سبب حلول یا اتحاد نمی گردد .حلول نخواهد بود زیرا حلول مستلزم وجود دو چیز است به گونه ای که هر کدام از آنها وجود ی غیر از وجود دیگر ی داشته باشد ولی نه ذات واسماء دو وجود جدا از هم دارند نه اسماء و صور ممکنات دو وجود جدا از هم دارند پس حلول نیست.اتحاد م نخخواهد بود زیرا اتحاد در صورتی است که دو چیز به یک وجود تحقق داشته باشد به گو نه ای که آن وجو واحد به هریک از آنها بالذات قابل اسناد باشد در حالیکه ذات و صفات اینگونه نیستند چون وجود حقیقتأ و بالذات به ذات نسبت داده می شود ولی اسناد وجود به اسماء و صفات بواسطه ی ذات است نه بالذات .
نتیجه :واجب تعالی با نظر به ذات خود به صفات و اسماء نیز نظر کرده است و با نظر به صفات واسماء خود به صور ممکنات که در ذات و اسماء وجود دارند نیز نظر کرده است . علمم او تفصیلی ست چون همه ی موجودات همانگونه که هستند معلوم اویند و هیچ چیزی بر او پوشیده نیست.
اجمالی است چون در آن مرتبه که علم تحقق یافته است یعنی در مرتبه ی ذات واجب تعالی هیچ موجودی وجود جدا و متمایز از حق تعالی ندارد پس علم او در عین حال که اجمالی است کشف تفصیلی است یعنی اجمال در عین کشف تفصیلی است.
حالا به تفصیل نظریه ملا صدرا پیرامون علم قبل از ایجاد که مشتمل بر چند مقدمه است می پردازیم
حقیقت مقدسه حق چون بحسب وجود بسیط الحقیقه جمیع نشئات وفعلیات ومبدأهمه ی کمالات است باید در مقام ذات همهی مراتب وجودی مکشوف ومعلوم او باشد و به نحو تفصیلی به همه ی عوالم وجودی عالم باشد به همین معنا اشاره فرموده است "و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو"مفاتیح صور تفصیلیه و غیب مقام ذات و غیب هویت حق کنز مخفی است که از آن لا اسم له و لا رسم له تعبیر شده است.دلیل بر عالم بودن حق به جمیع عوالم ( به نحو تفصیل )همان عقل بسیط و بسیط الحقیقه بودن و واجد جمیع شئونات کمالات بودن اوست .صدر المتالهین از این علم تفصیلی تعبیر به علم عنایی فرموده است .عنایت بنابر طریقه ی صدر الدین که قائل به علم تفصیلی در موطن ذات است عبارتست از علم ذاتی حضوری کاشف از جمیع اشیاء به نحو تفصیل در مرتبه ی ذ ات قبل از وجود موجودات .برهان براین مطلب عظیم که از مبتکرات این علامه است توقف بر بیان مقدماتی دارد :
مقدمه ی اول : آنکه موجوداتی که دارای ماهیت کلیه اند در مصداق بودن برای مفاهیم مختلفند .برخی به حسب وجود خارجی بسیطند اگر چه در موطن عقل ترکیب دارند،بعضی از موجو مرکب از ماده وصورت خارجیه اند وهر ماده وصورت خارجیه هم به نحوی از انحاء اتحاد با هم متحدند آنچیزی که منشأو مبدأانتزاع جنس و فصل است وجود واحدی است که دارای دو جهت است یا بیشتر از دو جهت دارد ولی همه ی جهات به یک وجود موجودند .مرکبات موجوده در عالم طبیعت اختلاف دراند ممکن است یک وجود به حسب قوت جامع همه ی مفاهیم مختلفه موجوده در عالم طبیعت باشد وهمه ی مفاهیم متفرقه ی موجوده به وجودات منحازه در یک وجود موجود باشند هر هویت وجودیه ای که به حسب نحوه ی وجود کامل تر باشد جامعتر است نسبت به مفاهیم مختلفه نظیر وجود انسان که جمیع مفاهیم متفرقه در جماد و نبات و حیوان با جمیع ذاتیات و عرضیات آن در او جمعند.
مقدمه ی دوم :
وجود خاص ازهر نوعی از انواع آن وجودیست که بر حسب وجود خارجی متمایز از غیر خودش میباشد مثلأانسان اگرچه در طور وجود و نحوه ی تحقق مشتمل بر جماد ،جسم نامی ،حساس ومتحرک بالاراده هست ولی از تجمع این معانی در انسان لازم نمی آید که وجود انسان همان وجود جماد و نبات و حیوان باشد به نحوی که انسان از افراد این معانی گردد .معنای اشتمال انسان بر این معانی آنست که انسان در درجه ی وجود و هستی فعلیتی را دارد که همه ی معانی متفرقه در این وجود واحد جمعند و این معانی ناشی از استکمالاتی است که از مرتبه ی جمادی شروع و به مرتبه ی بالفعل و عقل بالمستفاد بلکه نسبت بلکه نسبت به برخی از افراد تا فنای فی الله ختم میشود.
مقدمه ی سوم:
صدر المتالهین بیان کرده است که علت مفید وجود باید ازمعلول به حسب ذات اشرف اکمل باشد زیرا تساوی در مرتبه منافی با علیت و معلولیت است علت اصل و معلول فرع و قائم به علت است .
وقتی این مقدمات را درست بررسی کنیم معلوم میشود که حقیقت بسیطه ی حق باید جامع جمیع نشئات وجودیه باشد به نحوی که آنچه از کمال در متن اعیان فرض شود آن حقیقت همه ی آنن کمالاترا به نحو اعلا و اتم واجد باشد و آنچه از کمالات به طور تفرق در اشیاء دیده میشود به نحو صرافت و عدم محدودیت در آن وجود مجتمعند( و لایشذ عن حیطه علمه شیء من الاشیاء)
مراتب علم حق عبارتند از:
1. عنایت که نزد مشائی صور مرتسمه و نزد صدرالمتالهین عین ذاتت حق میباشد.
2. قضا که عبارتست از عقول طولیه و عرضیه که علوم فعلی و تفصیلی خارجی حقند و حقیقت حق آنها را شهود مینماید.صدرالمتالهین صور مجرده و عقول قدسیه را از لوازم وجود مبدأ میداند و چون حیثیت عدمیه و جهات امکانیه در آنها نمیباشد آنها را جزء علم نمیداند .عقول قدیم بالذات و باقی به بقای حقند و بین آنها و حق انفصال
وجودی نیست .
3.مرتبه ی سوم علم حق وجودات برزخیه ی در قوس نزولند که به جمعیت وجود عقلی و تفرق وجود مادی نیستند چون از ماده ی جسمانی تجرد دارند .
4.مرتبه ی چهارم علم حق نزد برخی از وجودات منغمردر ماده اند که از آنها به سجل کون مشتمل بر دفتر وجود نموده اند.صدر المتالهین وجودت مادی را چون ملاک ادراک در آنها نیست از مراتب علمی حق نمیداند.
بیان قاعده ی بسیطه الحقیقه کل الاشیاء :
این قاعده از ارسطو نقل شده است و صدرالمتالهین در اثبات علم تفصیلی به این قاعده استدلال کرده است ماحصل این قول آنست که حق تعالی چون بسیط من جمیع الجهات ووجود وقدرت و اراده و اختیارصرف است و همه ی کمالات را به نحوصرافت واجد است هر آنچه که در عالم، کمال فرض شود باید آن حقیقت مقدس به نحو اعلا و اتم آنرا واجد باشد و در مرتبه ی علم به ذات علم به همه ی اشیاء داشته باشد.
صرف حقیقت و حقیقت صرف آن حقیقتی را گویند که ازهمه ی متقابلات آن حقیقت
خالی باشد و آن حقیقت به وجهی از وجوه به عدم آن حقیقت متصف نباشد مثلأ سیاهی یا سفیدی صرف به سفیدی ای گویند که به عدم هیچ نحوی از انحاء سفیدی متصف نباشد و آنچه که از سنخ سفیدی فر ض شود داخل در این حقیقت باشد حقیقت محض سفیدی دارای جمیع ممراتب سفیدی و فاقد جمیع مراتب سیاهی است یا به عنوان مثال نور صرف نوری را گویند که ظلمت ابدا در ان راه نداشته باشد واگر نوری فاقد از مرتبه ای ضعیف از نور باشد نور صرف نمی شود و نوری قوی تر از آن در عالم وجود تصور میشود و همین ترتیب در عالم هستی نمی شود برای هر حقیقت صرفی مرتبه ی فقدانی تصویر نمود چون فقدان یک مرتبه ی ضعیف از آن حقیقت ملازم با ترکیب شیء از وجدان و فقدان خواهد بود. همین طوروجود صرف وجودی را گویند که غیر از جهت وجودی امر دیگر با آن لحاظ نشود و نیز وجودی کاملتر و جامعتراز آن قابل تصور نباشد و از همه ی جهات عدمی به کافه ی مفاهیم و ماهیات مبری باشد هر امر وجودی و آنچه که کمال از برای وجود مطلق است دران حقیقت بسیطه به نحو اعلا و اتم موجود باشد و آنچه که راجع به شرور و اعدام و ظلمات است از آن مرتفع باشد به طوریکه صادق باشد که در حق او گفته شود علم کله و قدرت کله و اراده کله .پس واجب الوجود بالذات آن موجودی را گویند که از جمیع جهات عدمیه و تمام حیثیات اقناعیه و کافه مفاهیم و ماهیات منزه باشد وجودش بالذات و للذات که عبارت اخرای ازلیت ذات و ضرورت ازلیه و ملازم با طرد عدم واستغنای از غیر در مرتبه ی ذات است بوده باشد به عبارت دیگر مستقل و قائم بالذا و جامع جمیع صفات وجودی و متصف به همه ی اسمای لطیفه و قهریه ،جلالیه و جمالیه ،و منشأ ظهور بروز جمیع ماهیات و مصدر کافی فعلیات و محل شهود همه ی حقایق وجودیه باشد بنابرین منظور از بسیط الحقیقه کل الاشیاء اینست که حقیقت حق چون بسیط به تمام ذات است قهرأفردانیه الذات و صفات خواهد بود و چون وحدتش اطلاقیه است همهی حقایق را در بردارد لذا از آن حقیقت تعبیر به حقیقه الحقایق نموده اند و از حیطه ی وجودش هیچ چیز خارج نمی باشد،این قاعده موافق با این قول حق تعالی است که میفرماید "هو القاهر فوق عباده-الا انه بکل شیء محیط "مفاد این قاعده لزوم دارابودن حقیقت جمیع حقایق وجودیه راست.
آنچه که نتیجه میشود که حقیقت مقدس حق بواسطه ی بساطت ذات به تمامیت جامع جمیع نشئات و فعلیات است و به مقتضای احاطه قیومی آن ذات کروبی صفات به جمیع اشیاء و مبدأ بودن آن به علت العلل نسبت به جمیع عالم عوالم غیب و شهود در مقام ذات باید همه ی کمالات را به نحوی که هیچ موجودی از حیطه ی او خارج نبشد بلکه همهی فعلیات مستجمع در مقام ذاتش باشند ،دارا باشد "لا یشذ عن حیطه وجوده علمه و قدرته شیء من الاشیاء"
در طریقه می ملاصدرا اصالت از آن وجود است و وجود هر چه از ترکیب دور باشد وجدان آن مراتب پایین را تمامتر و جامعیت آن برای انتزاع معانی کمالیه خواهد بود تا به وجودی برسد که از غایت صرافت و تمامیت در دار وجود از سنخ خود دومی نداشته باشد و هر وجود غیر محدود زیر از آنجایی که وجود عی همهی کمالات است صرف همه ی کمالات و صفات کمالیه میباشد در واقع آن حقیقت علمی است که جهل در آن راه ندارد قدرتیست که ضعفی در آن راه ندارد و به همهی مقدورات تعلق گرفته است اراده ای است که هیچ موجودی از تحت حیطه آن خارج نیست "ماشاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن"پس واجب الوجود صرف و واجد همه ی کمالات است و هیچ کمالی دراو محدود نیست و درکل کمالاتش نمی توان کمالی را پیدا کرد که انتها داشته باشد.
در نتیجه هر وجود قوی به نحو اعلا و اتم واجد وجودات پاین تر از خود میباشد و تمامی و جودات به وجود جمعی قرآنی در ذات موجودند.وچون این علم حد ورز ندارد میشود ازآن به انکشاف تفصیلی تعبیر نمود.و چون وجودات تفصیلی در ذات به وجود جمعی تعلق دارند میشود از ین علم به علم اجمالی در عین کشف تفصیلی تفسیر نمود چون صرف علم و انکشاف محض و تام انکشاف را گویند که به هیچ حدی کحدود نباشد و جهل به هیچ وجهی از وجوه دران تصور نشود.اگر درعالم موجودی تصور شود که در ذات مکشوف حق نباشد لازم می آید که حق تعالی مرتبه ای از مراتب علم را فاقد باشد .لازمه ی این سخن این است که علم خداوند محدود شود و محدود شدن از خواص وجود امکانی است نه وجود وجوبی . "پس ثابت شد که علم واجب تعالی درتمام اشیاء در مرتبه ی ذاتش به ذات خودش –پیش از وجود ماسوای خودش –حاصل است ،خواه صور عقلی که به ذات او قائمند باشد و یا از ذاتش خارج یا منفصل باشد .این به وجهی آن علم کمالی تفصیلی است و به وجهی علم اجمالی .بدان جهت که معلومات با کثرت و تفصیلشان به حسب معنی به یک وجود بسیط موجودند و درین مشهد الهی و مجلای ازلی ،تمامی موجودات کشف و آشکار میشوند به گونه ای که هیچ کثرتی در آنها نباشد پس او در وحدت تمام موجودات است "
نتیجه گیری
این نظریه ی ملاصدرا یعنی علم اجمالی در عین کشف تفصیلی در مورد علم خداوند به موجودات پیش از ایجاد موجودات است .
به نظر من با توجه به اصول مسلم فلسفه که عبارتند از این که علت اگرتامه باشد به محض ایجاد علت ،معلول نیز ایجاد میشود و به بیان دیگر این که بین علت و معلول تقدم زمانی مطرح نیست و اگر تقدمی است آن تقدم رتبی است نه زمانی و روی همین اصل است که حکما به قدیم زمانی عالم اعتقاد دارند بنابرین بین علت و معلول یعنی بین خداوند و عالم (که عقل اول نیز از جمله موجودات عالم است )زمانی مطرح نیست و در اینجا که گفته میشود علم پیش از ایجاد ،چون از کلمه ی پیش مفهوم پیش زمانی برداشت میشود و همانطور که دیدیم بین علت و معلول از لحاظ زمانی فاصله ای نیست بنابرین علم پیش از ایجادی نخواهد بود.درین مورد نظریه ی شیخ اشراق تایید میشود که علم خداوند همان ایجاد آنهاست البته که اشکالاتی نیز برین نظریه وارد خواهد بود .
ولی اگر منظور از موجودات در علم خداوند پیش از ایجاد موجودات ،موجودات زمانی باشند که وجودشات مستلزم گذر زمان است البته که نظر ملاصدرا بر سایرین ارجح است یعنی همان علم اجمالی در عین کشف تفصیلی . والسلام
منابع و مآخذ
- آشتیانی، جلال الدین، شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، چاپخانه خراسان، مشهد، بی تا.
- سبزواری ،ملاهادی،تعلیققه علی الشواهدالربوبیه،المرکز الجامعی النشر،مشهد،1360.
- سبزواری، ملا هادی، غرر الفرائد فی فن الحکمه و شرحها،حواشی محمد تقی آملی،1289، بی جا.
- شیرازی ،صدرالمتالهین ، اسفار، ترجمه محمد خواجوی، سفر سوم، ج 1، انتشارات مولی،بی جا،بی تا.
- طباطبایی،محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه علی شیروانی، جلد 3، انتشارات، دفتر تبلیغات، چاپ پنجم،1381.
- لاهیجانی، ملا محمد جعفر، شرح رساله المشاعر ملاصدرا،مشهد ،1342.
- مصلح ،جواد،فلسفه عالی،بی جا،بی تا.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |