حسادت و تملّق روا نیست، جز درجستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مقالات
بررسی قاعده بسیط الحقیقه و لوازم آن قسمت اول
شنبه 87 خرداد 25 , ساعت 1:27 عصر  

بررسی قاعده بسیط الحقیقه و لوازم آن
استاد دکتر حسینی شاهرودی
تهیه و تنظیم: حمیده مصباح
دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
دوره کارشناسی ارشد خرداد 1387
فهرست
 
چکیده 3
مقدمه 4
اثبات بسیط‌الحقیقه بودن واجب‌الوجود: 6
- اقسام ترکیب 6
- آیا ترکیب از بود و نبود یک ترکیب واقعی است؟ 6
- بازگشت همه اقسام ترکیب به ترکیب از وجدان و فقدان است 7
- مقایسه ترکیب از ماهیت و وجود با ترکیب از وجود و عدم 8
- بساطت واجب تعالی (از ترکیب از وجود و عدم) 8
- مقصود از بسیط در واجب تعالی چیست؟ 9
- توضیح بساطت واجب‌الوجود 9
بیان قاعده بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء 11
مفاد قاعده 13
حمل در بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء چه حملی است؟ 13
تاریخچه قاعده بسیط‌الحقیقه 14
تفسیر آیات بر ابن سینا 16
سیمای قاعده بسیط‌الحقیقه در آیات و روایات 17
آثار، نتایج و کابردهای قاعده 19
- اقامه برهان بر توحید واجب 22
بسیط‌الحقیقه کال الاشیاء نمایانگر کدام اسم الهی است؟ 23
دعای سحر و قاعده بسیط ‌الحقیقه 24
لوازم قاعده 24
- معرفت‌پذیری بسیط‌الحقیقه 24
- برهان پذیری بسیط‌الحقیقه 28
- حل مسئله کثرت 30
اشکالات وارده بر قاعده 31
نتیجه 33
فهرست منابع 36
چکیده
پژوهشی را که در پیش رو دارید در پی بررسی قاعده بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء می‌باشد.
در این پژوهش با اقامه براهینی به اثبات می‌رسد که واجب‌الوجود بسیط‌الحقیقه است. بعد از این‌که بسیط‌الحقیقه بودن واجب به اثبات رسید این قاعده مطرح می‌شود که: بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء است.
استدلال این قاعده به این شرح است: هر بسیط حقیقی تمام اشیاء وجودی است. واجب‌تعالی بسیط حقیقی است. پس او تمام اشیاء است.
مفاد این قاعده کثرت در وحدت است یعنی مرتبه‌ای از وجود که جامع همه وجودات به نحو اعلی و اشرف است.
ملاصدرا از این قاعده برای تفسیر برخی آیات بهره جسته است. همچنین این قاعده در مواضع متعددی کاربرد دارد از جمله در توحید واجب تعالی، در علم تفصیلی واجب به خلق، قبل از ایجاد، در بحث النفس فی وحدتها کل القوی، در اثبات وحدت غیر عددی واجب و... .
از لوازم این قاعده که مورد بررسی قرار می‌گیرد این است که: 1. آیا بسیط‌الحقیقه معرفت‌پذیر هست یا نه؟ با توجه به اینکه چون واجب بسیط است اگر شناخته شود یا به تمامه شناخته می‌شود یا اصلاً شناخته نمی‌شود.
2. آیا بسیط‌الحقیقه برهان پذیر هست یا نه؟ واجب‌الوجود بسیط است و برهان مرکب از حدود. با این اوصاف بسیط‌الحقیقه برهان پذیر هست یا نه؟
3. مسئله کثرت چگونه حل می‌شود؟ وقتی این قاعده بیان می‌کند که واجب‌الوجود بسیط‌الحقیقه و کل الاشیاء است آیا جایی برای غیر باقی می‌ماند؟
 
مقدمه
مسئله شناخت خدا مهمترین بحثی است که در الهیات بالمعنی الاخص پس از اثبات وجود حق تعالی مورد بررسی قرار می‌گیرد. مسیرهایی که برای دستیابی به این هدف پیموده شده است گوناگونند. مشهورترین دلائل که تا کنون اقامه شده:  1. برهان فطرت  2. برهان مبدأ بودن حق تعالی برای جهان 3. برهان غایت بودن حق برای جهان 4. برهان بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء 5. برهان اطلاق ذاتی واجب، می‌باشد.
نخستین بار ملاصدرا اندیشه لطیف بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء را با مقدمات عقلی و فلسفی در حکمت متعالیه وارد کرد و با طرح این قاعده، زمینه فهم عقلی وحدت حقه حقیقه خدا را مهیا کرد.
مفاد این قاعده که واجب‌الوجود واجد تمامی کمالات هستی است در افلوطین، فارابی، ابن سینا، میرداماد، آناکساگوراس، پارمنیدس و... دیده می‌شود؛ اما اقامه این برهان و تبیین آن از افتخارات ملاصدرا می‌باشد.
ضرورت طرح این مسئله از آن جهت است که با توجه به اینکه واجب‌الوجود باید واجد همه حقایق وجودیه باشد و شأن و جایگاه او اقتضا می‌کند که فاقد هیچ کمالی از کمالات نباشد (چراکه در غیر این صورت، ممکن خواهد بود و خصوصیات ممکن الوجود را خواهد داشت حال آنکه او واجب است و واجب غیر از ممکن است.) قاعده بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء به زیبایی این جنبه وجودی واجب‌الوجود را تبیین می‌کند.
این قاعده از جمله مواضعی است که عظمت حق تعالی را با ژرف نگری ترسیم می‌کند.
هدف از طرح این مسئله نیز در ضرورت آن نهفته است. موجودی که واجب تعالی است، چگونه می‌شود واجب باشد، پروردگار ما باشد، رب و مولای ما باشد اما فاقد کمالی از کمالات باشد؟! پس این موجود باید همه هستی باشد به گونه اعلی و اشرف، تا این‌که شأنیت واجب‌الوجود بودن را داشته باشد؛ او باید چنین باشد و الا مرکب از وجدان و فقدان خواهد بود و این با وجوب وجود ناسازگار است؛ و او چنین است و این مسئله وجودم را سرشار از عظمتش می‌کند:" پروردگار من بسیط‌الحقیقه است و بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء است." پس پروردگار من چقدر زیباست.
رویارویی با این مسئله مرا در عبودیت محکم‌تر می‌کند. پروردگار زیبایم را زیباتر و زیباتر می‌بینم؛ عظمتش هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود؛ آخر پروردگار من بسیط‌الحقیقه است و بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء است!
با طرح این مسئله او را بیشتر از گذشته باور می‌کنم؛ بیشتر و بیشتر از گذشته باور می‌کنم بندگی من «تا» ندارد؛ بیشتر و بیشتر از گذشته باور می‌کنم که در اوج این عظمت و جلال، چه زیبایی و جمالی نهفته است؛ نه نهفته نیست، بلکه آشکار است.
و من دانستم که هنوز اول ندانستن من است.
و من دانستم که:
حجاب چهره جا می‌شود غبار تنم   خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
و من دانستم که:
ز صورت پرستیدنت می‌هراسم  که تا زنده ای ره به معنی ندانی
حال من:
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس  که سراچه ترکیب تخته بند تنم
نمی‌دانم!!!
والسلام
حمیده مصباح
اثبات بسیط‌الحقیقه بودن واجب‌الوجود:
- اقسام ترکیب
مرکب بودن یک شئ می‌تواند چهره‌های گوناگون داشته باشد که به طور فهرست‌وار در 6 نوع ترکیب به شرح زیر بیان شده‌اند:
1. ترکیب از اجزاء مقداریه همانند کم که مرکب از اجزاء خود می‌باشد.
2. ترکیب از ماده و صورت خارجی مثل موجودات مادی.
3. ترکیب از ماده و صورت ذهنی.
4. ترکیب از جنس و فصل.
5. ترکیب از وجود و ماهیت.
6. ترکیب از فقدان و وجدان وجود و عدم.
نفی 5 قسم اول ترکیب از واجب تعالی با برهانهای مستدل و روشن اثبات شده است و نیازی به ذکر آنها نیست؛ زیرا لازمه ترکیب نیاز است ؛بدین گونه که هر جزئی نسبت به کل خود هم تقدم زمانی و هم تقدم طبعی و یا دست کم تقدم طبعی دارد (غیر از اجزاء مقداریه) و در تقدم بالطبع کل در مقام ذات خود و به حسب گوهر خویش از جزء متأخر است و در همان مرتبه ذات نیاز به متقدم است: تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. اما درباره نوع ششم: یعنی ترکیب از وجود و عدم نیاز به توضیح ویژه دارد تا دانسته شود که: نخست آنکه آیا نفی ترکیب از وجود و ماهیت مستلزم نفی ترکیب از بود و نبود نیز هست یا نه؟ دیگر اینکه: آیا در واقع ترکیب از وجود و عدم را می‌توان ترکیب نامید؟ و دیگر این که دلیل نفی این ترکیب از واجب تعالی چه خواهد بود؟

- آیا ترکیب از بود و نبود یک ترکیب واقعی است؟
هر موضوعی که برخی کمالها را داشته باشد و بعضی از کمالها را نداشته باشد، مصداق 2 قضیه خواهد بود: یکی قضیه موجبه و دیگری قضیه سالبه و به طبع آنچه مصحّح حمل ایجابی است با مصحح حمل سلبی متفاوت خواهد بود زیرا یکی حیثیت وجدان است و دیگری حیثیت فقدان. در مثل وقتی انسان و لافرس را به عنوان دو محمول که بر یک موضوع واحد حمل شده‌اند در نظر بگیریم این به آن معنی است که آن موضوع دارای 2 حیثیت جدای از هم است: حیثیت انسان بودن (وجدان) و حیثیت فرس نبودن (فقدان). از طرف دیگر این 2 حیثیت گرچه در خارج عین یکدیگرند و حتی در ذهن عادی نیز عین هم هستند ولی آیا در تحلیل عمیق عقلی هم یک حیثیت هستند یا دو حیثیت جدای از همدیگرند؟
پاسخ این است که دو حیثیت جدای از یکدیگرند و هرگز عین یکدیگر نیستند؛ زیرا: نخست آنکه اگر این دو حیثیت عین یکدیگر باشند مستلزم جمع بین دو نقیض خواهد بود و چون لازم محال است پس ملزوم هم محال خواهد بود؛ زیرا حیثیت وجدان و فقدان در تناقض با همدیگرند و دیگر این که: اگر این دو حیثیت عین یکدیگر باشند لازم است که از تعقل حیثیت اول تعقل حیثیت دوم حاصل شود؛ در مثل تعقل انسان باید عین تعقل لافرس باشد در حالی که اینگونه نیست؛بلکه تعقل انسان و تعقل فرس نه تنها عین هم نیستند و لافرس نه تنها عین ماهیت انسان نیست بلکه لازمه معنای انسان نیز نیست. از این رو تعقل انسان با غفلت از معنای لافرس نیز سازگار است. پس انسان عین لافرس است و نه ملازم با آن. و دیگر اینکه: اگر انسان لافرس باشد از آن جا که سلبهای گوناگون دیگری غیر از لافرس بر مفهوم مثل انسان صادق می‌آید چنانچه انسان عین آن سلبها باشد مستلزم آن خواهد بود که انسان به منزله مجموعه‌ای از سلب‌ها باشد در حالی که این گونه نیست بنابراین چون این دو حیثیت عین یکدیگر نیستند، پس ناگزیر دارای ترکب خواهند بود و موجودی که در این دو جهت صادق باشد به طور حتم مرکب است نه بسیط. چون اثبات یک شیء غیر از سلب شیء دیگر است.
حتی مجردات تامه نیز دچار این ترکیب هستند زیرا دارای درجه تمام و فاقد درجه فوق التمام هستند پس بسیط‌الحقیقه نیستند؛ لکن اگر یک موضوع فاقد هیچ کمالی نبود قضیه سالبه درباره او مصحح نخواهد داشت؛ پس چیزی از او قابل سلب نیست و در نتیجه مرکب از فقدان و وجدان نیست و آنچه که بسیط باشد هیچ کمالی از او قابل سلب نخواهد بود که او کل الاشیاء و کل الکمالات است و این است مفاد بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء.

- بازگشت همه اقسام ترکیب به ترکیب از وجدان و فقدان است
تا کنون روشن شد که ترکیب از وجدان و فقدان نوعی ترکیب عقلی است که برابر تحلیل عقلی هر موجودی که واجد برخی کمالها و فاقد برخی دیگر باشد مرکب از دو حیثیت خواهد بود. حاج ملاهادی سبزواری بر این باور است که این ترکیب بدترین گونه‌های ترکیب نیز هست به این بیان که در ترکیب از اجزاء مقداریه جمیع اجزاء امور وجودیه هستند در ترکیب از جنس و فصل ترکیب از یک وجود بالفعل (صورت) و یک وجود بالقوه (ماده) است و در ترکیب از وجود و ماهیت ترکیب از یک وجود اصیل (وجود) و یک وجود تابع (ماهیت) است ولی به هر حال اجزاء بهره‌ای از وجود دارند اما در این قسم ششم ترکیب از یک وجود و یک عدم تشکیل شده است پس بدترین گونه‌های ترکیب خواهد بود. به عبارت دیگر در اقسام پنج‌گانه ترکیب چون اجزاء سهمی از وجود دارند بالاخره به یک نوع وحدت برمی‌گردند؛ اما در ترکیب از وجود و عدم چنین نیست و هیچ وحدتی میان وجدان و فقدان یافت نمی‌شود.
از نقطه نظر دیگر می‌توان چنین گفت: در اصل بازگشت تمام اقسام ترکیب به این نوع از ترکیب یعنی وجود و عدم است؛ زیرا در اقسام دیگر آنچه بالقوه است مثل ماده، بهره‌ای از عدم دارد همچنانکه ماهیت که امری است تابع، فی حد ذاته بهره ای از وجود نخواهد داشت. اجزاء مقداریه نیز همراه با عدم غیر خود هستند. خلاصه آنکه: هیچ یک از اقسام ترکیب مادام که به ترکیب از وجود و عدم باز نگردند ترکیب حقیقی نخواهد بود زیرا وجود که امری است بسیط هرگز مایه ترکب نیست.

- مقایسه ترکیب از ماهیت و وجود با ترکیب از وجود و عدم
در خصوص این‌که آیا نفی ترکیب از ماهیت و وجود مستلزم نفی ترکیب از وجود و عدم نیز هست یا خیر؟
پاسخ منفی است؛ زیرا وجود مقدم بر ماهیت است به تقدم حقیقت بر مجاز. بدین معنا که می‌توان وجود را بدون توجه به ماهیت لحاظ کرد ولی همین وجود نیز قابل تقسیم به وجود فاقد بعض کمالها و وجود دارای تمام کمالهاست. یعنی حتی اگر فاقد ماهیت نیز باشد باز ممکن است واجد تمام کمالها باشد یا فاقد بعضی از آنها باشد. چنانکه در مورد مجردات تامه این گونه هست؛ آنها فاقد ماهیت هستند اما بعضی از کمالها را واجد نیستند؛ زیرا فاقد درجه فوق التمام هستند. آنها مرکب از وجود و ماهیت نیستند اما مرکب از وجدان و فقدان هستند پس بسیط‌الحقیقه نخواهند بود. از همین روی آنچه در المعة الالهیه زنوزی آمده است که با نفی ترکیب از ماهیت و وجود جمیع اقسام ترکیب نفی خواهد شد، چندان موجه به نظر نمی‌رسد همچنانکه در تعلیقه بر نهایة الحکمه نیز همین نکته تکرار شده است:
(فاذا ثبت بساطت وجود الواجب تعالی علی الاطلاق من طریق نفی اللمهیه عنه کما الشرنا الیه انفا.)
زیرا ممکن است ترکیب از وجدان و فقدان در جایی فرض شود که نه کمیت وجود دارد و نه ماده و صورت و نه جنس و فصل و نه ماهیت ولی در عین حال این ترکیب موجود باشد.
خلاصه آنکه وجود در مرحله خودش تقدم دارد بر ماهیت به تقدم حقیقت بر مجاز. در همان رتبه متقدم وجود را دو گونه می‌توان تصور کرد: واجد تمام کمالها به گونه بساطت و یا فاقد برخی از کمالها؛ بنابراین نفی ماهیت از واجب مستلزم نفی این گونه ترکیب از او نخواهد بود.

- بساطت واجب تعالی (از ترکیب از وجود و عدم)
الف. منشأ ترکیب از وجود و عدم نقص وجودی و محدودیت آن است و اگر وجودی کامل من جمیع الجهات بود هیچ کمال وجودی از او قابل سلب نیست چه آنکه در غیر این صورت مفاسدی بر آن مترتب خواهد شد که با وجوب وجود آن کامل علی الاطلاق و تمام بودن آن ناسازگاری خواهد داشت.
علامه طباطبایی می‌نویسد: و معنی دخول النفی فی هویة وجودیة نقص وجودی فی وجود مقیس الی وجود آخر.
ب. بساطت واجب تعالی از جهت وجود ذاتی: این برهان از یک صغری و یک کبری تشکیل شد است:
هر جزئی نسبت به کل خود دست کم دارای تقدم بالطبع است؛ یعنی عقل انسان می‌یابد که نسبت وجود به جزء قبل از نسبت وجود به خود مرکب است و این یک اصل کلی است که در تمام اقسام مرکب حتی قسم ششم نیز جریان دارد. (غیر از اجزاء مقداریه) زیرا بین مرکب و اجزاء آن تلازم عدمی وجود دارد. هر جزئی از اجزاء که معدوم گردد مرکب نیز معدوم خواهد شد.
بنابراین حکم تقدم بالطبع آن است که از کل به حسب گوهر ذات خویش متأخر و محتاج به متقدم است.
کبری: احتیاج با وجوب ذاتی سازگار نیست؛ زیرا نشانه امکان است.

- مقصود از بسیط در واجب تعالی چیست؟
اقسام بسیط: 1. بسیط خارجی 2. بسیط ذهنی 3. بسیط عقلی 4. بسیط مقداری 5. بسیط وجودی یا تحلیلی (آنچه که مرکب از وجود و ماهیت نباشد مانند وجود. 6. بسیط حقیقی(آنچه که مرکب از وجود و عدم باشد مانند وجود صرف). مقصود از بسیط همین قسم است.

- توضیح بساطت واجب‌الوجود
در اثبات توحید ذاتی واجب‌الوجود می‌گوییم که:
1. واجب تعالی بسیط‌الحقیقه است. 2. آنچه که بسیط حقیقی باشد نه تنها واحد است بلکه فرض تعدد آن هم محال است؛ زیرا فرض تعدد در جایی ممکن است که ترکیب از وجدان و فقدان، بالفعل یا ممکن باشد و بسیط‌الحقیقه واجد همه کمالات وجودی است و وجدان محض است و الا آنچه بسیط فرض شده مرکب می‌شود. بنابراین: تعدد بسیط حقیقی محال است هم در خارج هم در ذهن. بنابراین: واجب‌الوجود واحد است.
در اثبات مقدمه اول می‌گوییم که: 1. واجب تعالی منتهی الیه همه حاجات و تعلقات است. 2. و چیزی که اینگونه باشد مبرا از هر حاجت و تعلقی است زیرا دور یا تسلسل است. 3. چیزی که اینگونه باشد مرکب نیست.

بنابراین واجب‌الوجود بسیط است و نه مرکب از اجزاء خارجیه است و نه از از اجزاء ذهنی.
توضیح:
1. واجب تعالی نه مرکب از جنس و فصل است و نه از ماده و صورت خارجی و نه ماده و صورت ذهنی که در اعراض و بسائط خارجی و عقول است؛ زیرا اولاً: واجب بالذات، ماهیت ندارد بنابراین حد ندارد. پس جنس و فصل ندارد. پس اجزاء خراجی و ذهنی ندارد چون آنها یعنی ماده و صورت که عین جنس و فصل‌اند حقیقیاً و غیر آنند اعتباراً.
ثانیاً: اگر واجب بالذات جزء داشته باشد، لازم می‌آید مسبوق و متوقف بر جزء باشد؛ زیرا بالضروره جزء بر کل متقدم و کل بر جز متوقف است و لازم محال است چون مسبوقیت و توقف بر چیزی با وجوب وجود نمی‌سازد.
ثالثا: اگر واجب، مرکب از اجزاء باشد: یا همه اجزاء آن واجب‌اند یا بعضی واجب و بعضی ممکن است یا همه ممکن‌اند؛ ولکن1 محال است چون رابطه واجب‌ها با هم امکان بالقیاس است نه وجوب و علیت و معلولیت و امکان بالقیاس جزء حقیقی بودن برای مرکب حقیقی نمی‌سازد چون در ترکیب حقیقی باید اجزاء در هم دیگر تأثیر و از یکدیگر تأثر داشته باشند.
توضیح اینکه: اگر حضرت حق دارای اجزاء و مرکب باشد و اجزاء او همه واجب‌الوجود باشند، نسبت به یکدیگر ممکن بالقیاس‌اند؛ در این صورت احتیاج و تلازمی ندارند؛ یعنی نسبت به هم نه ضروری الوجود و نه ضروری العدم‌اند؛ بود و نبودشان در بود و نبود هم تأثیر ندارد؛ پس چون احتیاجی در میان نباشد جدایی و افتراق دارند و ترکیب صورت نخواهد گرفت و اگر ترکیب نباشد وحدت هم نیست؛ پس لازم می‌آید چندین واجب‌الوجود و خدا باشد و این خلاف توحید و یگانگی حضرت واجب است. بنابراین واجب‌الوجود مرکب از اجزاء واجب نیست.
همچنین دارای اجزاءو مرکب هم نیست؛ زیرا در این صورت هر مرکبی محتاج اجزاء خود است؛ چون احتیاج به اجزاء از لوازم ترکیب است؛ پس لازم می‌آید که خدا ممکن الوجود و معلول اجزائش باشد که آن اجزاء هم ممکن الوجودند و چون اجزائش هم ممکن است یا دور و یا تسلسل لازم می‌آید، علاوه بر اینکه احتیاج به اجزاء لازم می‌آید با فرض اینکه اجزا ممکن باشند خلف لازم می‌آید یعنی لازم می‌آید که خدای غنی محض و صرف مشوب به فقر و امکان که یک امر عدمی است باشد.
فرض دوم هم محال است؛ زیرا لازم می‌آید اولاً: احتیاج واجب به ممکن؛ ثانیا: دخول ماهیت در حقیقت واجب .
فرض سوم هم محال است به دلیل که فرض دوم محال است.
2. این براهین در نفی اجزاء مقداری از واجب کافی نیست؛ زیرا اجزاء مقداری اجزاء بالقوه‌اند نه بالفعل. ولی می‌توان گفت برهان اول کافی است؛ زیرا اگر جنس و فصل و ماده و صورت ندارد پس جسم نیست؛ پس کمیت و مقدار ندارد؛ پس اجزاء مقداری و کمی ندارد.
همچنین اگر واجب جزء مقداری داشته باشد، آن جزء یا ممکن است یا واجب. فرض اول محال است چون اختلاف ذاتی بین جزء مقداری و کلش لازم می‌آید. در فرض 2 هم لازم می‌آید واجب بالذات موجود بالقوه باشد نه بالفعل.
3. همچنین واجب‌الوجود مرکب از وجدان و فقدان نیست چون در غیر این صورت تحصیل از ایجاب و سلب خواهد شد و مرکب. عکس نقیض آن می‌شود: "ذاتی که بسیط‌الحقیقه است، هیچ کمال وجودی از او مسلوب نیست."
اشکال: لازمه این حرف، صحت حمل بین واجب و هر موجود است.
پاسخ: حمل شایع درست نیست؛ چون لازم آن ترکب واجب از ایجاب و سلب است. بلکه حمل حقیقت و رقیقت صحیح است؛ یعنی وجدان واجب هر کمال وجودی را. وجدان به نحو اعلی و اشرف، مانند وجدان علت کمالِ معلول خود را با اینکه معلول و علت با هم متباین‌اند.
همین وجدان واجب و کمال موجود را به نحو اعلی، مراد از قول فلاسفه، «بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء» می‌باشد.

بیان قاعده بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء
مقدمه 1. هر بسیط حقیقی تمام اشیاء وجودی است مگر آنچه که تعلق به نقائص و اعدام دارد.
مقدمه 2. واجب تعالی بسیط حقیقی است و از تمام وجوه واحد و یکتاست.
نتیجه: او تمام وجود است همانگونه که تمامش وجود است.
مفهومه کل الوجود لان کله الوجود (اشاره دارد به آنکه گفتیم: بسیط حقیقی تمام موجودات است این از باب تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت است پس می‌شود: او بواسطه بساطتش تمام وجود است. پس کاف در این عبارت برای تعلیل است مثل: اذکر والله کما هداکم پس می‌شود: او تمام وجود است به دلیل آنکه تمامش وجود است.)
استدلال به این نحو هم می‌توان بیان کرد که: 1. بسیط‌الحقیقه از جمیع جهات بسیط است و هیچ ترکیبی در او راه ندارد.
2. هویتی که از جمیع جهات بسیط باشد نمی‌توان از او چیزی را سلب کرد.
نتیجه: از بسیط‌الحقیقه هیچ کمالی را نمی‌توان سلب کرد. زیرا: "کل هویة سلب عنها شیء، مفهوم مرکب" و عکس نقیض آن هم عبارتست از اینکه: بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء.
مطابق این قاعده چون واجب بسیط‌الحقیقه است و هیچ گونه ترکبی در او وجود ندارد پس او واجد تمام کمالات است. بنابراین آنچه از اراده و علم و قدرت و کمال تصور شود باید خارج از حیطه علم و قدرت و اراده حق نباشد. بلکه حق در مقام ذات چون واجد همه نشئات وجودیه به نحو صرافت و تمامیت است در وجود و علم و قدرت و اراده ثانی ندارد. صرف علم و... یعنی آنچه از سنخ این معانی فرض شود، عین او یا تفصیل بعد از اجمال باشد. اگر مرتبه‌ای از کمال وجودی فرض شود که در حق به نحو اعلی و اتم نباشد بنابراین ذات حق فاقد آن است پس ذات حق مصداق سلب آن کمال واقع می‌شود و ترکب شیء از وجدان و فقدان حاکی از نقص وجودی و محدودیت ذاتی است.
این برهان را به صورت دیگر هم تقریر  می‌کنند: اگر هویت بسیط الهی تمام اشیاء نباشد پس باید قوام ذاتش از بودن چیزی و نبودن چیز دیگر حاصل شود و ذاتش ترکیب پیدا کند و حال آنکه فرض شد او بسیط حقیقی است و این خلف است. پس فرض بر این است که او بسیط است اگر چیزی غیر از چیز دیگر باشد، حیثیت الف بودنش به عینه حیثیت ب بودنش نیست و گرنه باید مفهوم الف و مفهوم ب نبودن یک چیز باشد بنابراین لازم باطل است (به خاطر محال بودن اینکه وجود و عدم یک چیزند.) ملزوم هم باطل است پس ثابت شد که بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء است.
توضیح: هر موضوعی که مصداق ایجاب و سلب محمول مواطات و یا اشتقاق است، مرکب می‌باشد؛ زیرا هرگاه در ذهنت صورت آن و صورت آن محمول سلبی را حاضر آوردی و مقایسه کردی به اینکه یکی از آن دو از دیگری سلب می‌شود، آنچه به آن موضوع صدق می‌کند که این گونه است، غیر از چیزی خواهی یافت که اینگونه نیست خواه مغایرت به حسب خارج باشد (د راین صورت ترکیب خارجی از ماده و صورت لازم می‌آید) و یا به حسب عقل باشد (که ترکیب عقلی از جنس و فصل یا ماهیت و وجود لازم می‌آید). وقتی مثلا می‌گوییم: انسان فرس نیست. حیثیت فرس نبودن برای انسان از دو حالت بیرون نخواهد بود. آن دو حالت به ترتیب عبارتند از:
1. حیثیت فرس نبودن عین حیثیت انسان بودن است. 2. حیثیت فرس نبودن، غیر حیثیت انسان نبودن است.
حالت نخست بدین معناست که انسان از آن جهت که انسان است لافرس است. لازمه این معنا آن است که هرگاه ما ماهیت انسان را تعقل کنیم باید معنی لافرس بودن را هم تعقل کنیم در حالی که واقعیت امر خلاف آن را نشان می‌دهد؛ زیرا تعقل انسان الزاماً همراه با تعقل فرس نبودن آن نیست چه رسد به اینکه تعقل انسان عین تعقل فرس نبودن آن باشد. بنابراین حالت دوم تعین می‌یابد. حالا اگر این فرض به دقت بررسی ‌شود که معلوم شود حیثیت وجدان چیزی بعینه حیثیت فقدان چیز دیگر نیست بنابراین اگر شیئی دارای 2 حیثیت وجدان و فقدان باشد ناچار مرکب خواهد بود. منشأ این ترکیب جز نقص وجود و کاستی در هستی چیز دیگری نیست. بنابراین موجودی که نقص ندارد و بسیط‌الحقیقه است همه اشیاء است.

مفاد قاعده
کثرت در وحدت است نه وحدت در کثرت: فلاسفه و عرفا در باب حقیقت وجود قائل به تشکیک‌اند و برای آن سلسله طویلی از مراتب وجودی را باور دارند. پایین ترین این مراتب، ماده اولی است که فعلیتی جز عدم فعلیت ندارد و بالاترین آن، حق تعالی است. این حقیقت، دارای وحدت حقه حقیقیه است. این ذات به دلیل وحدت و بساطتش تمام اشیاء است: آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد. سلب هیچ کمالی از او ممکن نیست. این معنای قاعده است که مورد نظر صدرا است. مفاد، کثرت در وحدت است که برخی طبق گفته سبزواری به اشتباه از آن «وحدت در کثرت» را فهمیده‌اند و به طعنه زدن پرداخته‌اند.
پس مفاد بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء، کثرت در وحدت است. یعنی: مرتبه ای از وجود (با وحدت و بساطتش) جامع همه وجودات است. مفاد این قاعده، وحدت در کثرت نیست. چنانکه بسیاری پنداشته‌اند و گفته‌اند در این صورت لازم می‌آید، سنگ و کلوخ و... همگی واجب‌الوجود باشند. اینها گرفتار ایهام انعکاس شده‌اند. یعنی تمام اشیاء هم بسیط حقیقی‌اند (اما متوجه این مطلب نشده‌اند که: مسأله وحدت در کثرت در کتب عرفا فراوان آمده است ولی کثرت در وحدت که مفاد قاعده بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء از خصائص صدرا است و هیچ کس جز ارسطو بر او پیشی نگرفته) همچنین مفاد قاعده این خواهد شد که (بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء وجودیه علما و قدره و کمالا و سعه و لیس بشیء منها نقصا) بسیط‌الحقیقه داخل در اشیاء است لابالممازجة و خارج از آنهاست لابالمباینه ورود آن در اشیاء مانند ورود یک شی در شی دیگر نیست و خروج آن از اشیاء هم مانند خروج یک شی از اشیاء دیگر نخواهد بود.
حمل در بسیط‌الحقیقه کل الاشیاء چه حملی است؟
حمل اشیاء بر بسیط‌الحقیقه از قبیل حمل شایع صناعی نیست. حمل اولی ذاتی هم در این مورد معنای محصلی ندارد. چون ملاک صحت حمل در مورد حمل اولی ذاتی اتحاد موضوع و محمول در مفهوم است در حالی که در مورد حمل اشیاء بر بسیط‌الحقیقه اتحاد در مفهوم نیست؛ بنابراین حمل اشیاء بر بسیط‌الحقیقه نوعی از حمل است که حقیقت و رقیقت می‌باشد.
پس بسیط‌الحقیقه تفسیری است بر حمل حقیقت و رقیقت، چنانکه فهم دقیق قاعده بسیط‌الحقیقه بدون تأمل در اقسام حمل و فرق حمل حقیقت و رقیقت با سایر اقسام حمل امکان پذیر نیست.


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 300 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859951 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]