اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
پژوهشگر: سیده عارفه وارسته حسینی نژاد
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
اعاده معدوم از مسائلى است که حکیمان ومتکلمان اسلامى درباره آن سخن گفته اند. همه حکیمان و برخى از متکلمان اسلامى اعاده معدوم با تمام خصوصیات را محال دانسته اند ، ولى اکثر متکلمان به دلیل حفظ اصل اعتقاد به «معاد جسمانى بشر» بر امکان آن تأکید کرده اند (تلخیص المحصل ، ص 39 ، شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ، شرح تجرید الاعتقاد ص 60).
معتقدان معتزلى به اعاده معدوم معتقدند: هیچ گاه «عدم» سراسر شىء معدوم را فرا نمى گیرد ، بلکه ذاتى از آن به نام «ماهیت» باقى مانده و فقط وجود آن معدوم مى شود و اگر بار دیگر بازگشت ، «معدوم مطلق» باز نمى گردد ، بلکه وجود آن که بسان عرض نسبت به موضوع است ، باز مى گردد. این عقیده بدان سبب است که این گروه به مسئله «تقرّر ماهیات قبل از وجود» عقیده راسخ دارند ، و در نتیجه معتقدند ذات شىء هیچ گاه از بین نمى رود ، چه قبل از وجود نخست ، چه پس از معدوم شدن.
ولى دیگران ، با این که به تقرر ماهیات قبل از وجود ، اعتقاد ندارند ، اعاده معدوم را ممکن مى دانند. مطابق این دیدگاه هیچ حلقه مشترکى میان مبدأ و معاد وجود ندارد (شرح المواقف ، ج8 ، ص 289 ; المجموع ، ج2 ، ص 305ـ 307 ; المغنى ، ج11 ، ص 459).
کلید واژه ها: اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی ،
مقدمه :
اعاده معدوم از دو مفهوم “اعاده” و “اعدام” تشکیل شده است. اعدام در هر یک از موارد ذیل بکار مىرود: فنا و نیستى محض، تجزیه مرکبات، تبدّل صور، غیبت یک موجود. اعاده نیز در معانى ذیل استعمال شده است: اعاده عین وجود اوّل(وحدت شخصى)، اعاده مثل وجود اول(وحدت نوعى). آن چه که در امتناع آن بحث مىشود نوع اول از اعاده و نوع اول از اعدام است
اعاده معدوم به دو گونه قابل تصور است:
- دو وجود و یک هویت: وجود دوّم غیر از وجود اول باشد؛ براهین اصالت وجود در ابطال این وجه کفایت مىکند.
- یک وجود و یک هویّت که دو گونه قابل فرض است:
الف) یک وجود و دو ایجاد: این وجه با تبیین وحدت وجود و ایجاد باطل
مىشود.
ب) یک وجود و یک ایجاد: در این وجه نیز اصلاً اعادهاى صورت نگرفته است.
بسیارى از قائلان اعاده معدوم محل نزاع را به درستى نشناخته بودند لذا گاه نزاعها صرفاً لفظى بوده است. به همین دلیل برخى در یک جا قائل به امتناع و در جائى دیگر قائل به جواز شدهاند و برخى دیگر نیز قائل به تفصیل شدهاند. اینها همه ناشى از این است که بحث در جاى طبیعى خود که امور عامه باشد قرار نگرفته است. بلکه در معاد از آن بحث مىشود. مشکل عمده در این بحث تصورى است نه تصدیقى، لذا براهین آن نیز تنبیهى هستند نه تعلیلى نکته دیگر آن که تفاوتى میان ایجاد دو وجود واحد در طول زمان و ایجاد آن دو در زمان واحد نیست. فلاسفه از اولى بعنوان امتناع اعاده معدوم و از دوّمى به عنوان استحاله اجتماع مثلین یاد کردهاند. براهین هر دو نیز مبتنى بر این اصل عمده مىباشد که تمایز و تشخص مساوق وجود است. خلط میان وحدت شخصى و نوعى نیز گاه موجب قول به اعاده شده است
تعریف اعاده معدوم :
یکی از مباحث مهم فلسفه مبحث اعاده معدوم است . اعاده معدوم یعنی این که یک شئ موجود، معدوم گردد و سپس عین همان شئ –و نه مثل آن – مجدداً موجود شود . پس در مورد چیزهایی که مثل و مانند آنها اعاده می شوند بحثی نداریم، این گونه مسائل را تکرار می گویند (نه اعاده) یعنی وجود یک شئ تکرار می شود .
در تکرار، وجوداتی در طول زمان پیدا می شود که شبیه وهمانند یکدیگرند . همان طور که ممکن است دو شئ شبیه وهمانند در دو زمان قرار گیرند، ولی مسلم است که هر کدام غیر از دیگری است.
پس اعاده معدوم یعنی اعاده عین همان شئ که فقط بین آن شئ در دو زمان «عدم» فاصله شده باشد .
اکنون اگر فرض کنیم که انسانی واقعاً نیست و نابود شود و برای مرتبه دوم عین همان شخص، پس از مدت زمانی اعاده شود به طوری که فقط زمان، بین آن دو فاصله شده باشد، در اینجا اعاده معدوم انجام گرفته است . ( شرح مختصر ، ج1 ، ص 174 )«3»
تاریخچه
این بحث را متکلمان برای اولین بار مطرح کرده اند و در قدیمی ترین کتاب اعتقادی شیعه نیز فصلی به آن اختصاص داده شده است. (ابن نوبخت، 191) متکلمان، معاد و خصوصاً حشر جسمانی را متوقف بر آن می دانسته اند(فخر ـ براهین، 305؛ فخر ـ محصل، 395؛ صدرا ـ اسفار، 361)؛ البته کرامیه و ابوالحسین بصری و زمخشری و محمود خوارزمی از معتزله، اعاده را ممتنع دانسته اند(کاشی، 61؛ مقداد ـ ارشاد، 394؛ ربانی، 1/168؛ فخرـ محصل،390).
مشایخ معتزله که قائل به ثبوت معدومات بوده اند، بر همین اساس اعاده معدوم را نیز جایز دانسته اند(مقدادـ ارشاد، 394؛ فخرـ براهین، 289؛ طوسی ـ قواعد، 463). از سوی دیگر اشاعره نیز گرچه ثبوت معدومات را انکار کرده اند، ولی اعاده عین معدوم را روا دانسته اند(فخرـ براهین، 298؛ مقدادـ ارشاد، 394؛ طوسی ـ قواعد،463).
متکلمان متقدم امامیه برخی همچون ابن نوبخت در یاقوت صریحاً اعاده را جائز دانسته اند( ابن نوبخت، 192) و از متأخران علامه مجلسی ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است(مجلسی، 6/331). لیکن اکثر متکلمان امامیه همچون خواجه طوسی و علامه حلی به طور صریح و امثال شیخ مفید ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمرده اند(طوسی ـ قواعد، 463؛ حلی ـ شرح یاقوت، 192؛ لاهیجی ـ گوهر مراد، 450؛ فیض، 17؛ مجلسی6/325).
ادله قائلان بر امکان اعاده
معتزله مى گویند: هر موجودى که داراى سه ویژگى مى باشد ، اعاده آن امکان پذیر است:
1. قابلیت بقا داشته باشد ، به دیگر سخن ، ذات متعلق به زمان خاص نباشد ، و لذا اصوات و حرکات امکان اعاده را ندارند.
2. موجودى که معدوم گردیده از افعال الهى باشد نه افعال انسانى ، زیرا افعال انسان محدود به زمان خود مى باشند.
3. از امور تولیدى که از مخلوقات دیگر به وجود مى آید نباشد ، زیرا امور تولیدى وابسته به امورى اند که به زمان خاص خود محدودند (المجموع ، ج2 ، ص 305).
در حالى که اشاعره هیچ کدام از این شرایط را براى امکان اعاده لازم نمى دانند ، ولى هماهنگ با معتزله بر امکان اعاده معدوم به سه وجه استدلال نموده اند:
الف: هرگاه بازگرداندن شىء معدوم محال باشد به سبب یکى از سه چیز است:
ـ یا شىء فى حدّ نفسه محال است ;
ـ یا به سبب یک لازم ذاتى ;
ـ یا به خاطر یک عنوان عرضى که قابل جدا شدن است.
دو احتمال نخست منتفى است ، زیرا اگر بذاته ، ویا به دلیل یک لازم ذاتى محال باشد ، باید مطلقاً وجود نپذیرد ، طبعاً احتمال سوم متعین است ، در این صورت با برطرف شدن آن عارض خارجى از آنجا که لازم نیست ، اعاده ممکن خواهد بود. (نهایة الحکمة، ج1، ص 46
در نقد این استدلال گفته شده است: امتناع اعاده معدوم ، ماهوى نیست ، بلکه به سبب لازم ماهیت شىء است و آن این است که ماهیت موجوده ، پس از عدم قابل بازگشت نیست ، و به تعبیر دیگر ، وجود بعد العدم مانع از آن است که شىء بار دیگر به همان خصوصیات جامه وجود بپوشد ، و چون این لازم در ایجاد ابتدایى موجود نیست ، از وجود ابتدایى مانع نخواهد بود (شوارق الالهام ، ج1 ، ص 514).
ب: حکم روشن عقل این است که هر چه را شنیدى تا دلیل قاطع بر امتناع آن اقامه نشده آن را طرد مکن ، و اعاده معدوم از مصادیق این قاعده است.
با توجه به ادله امتناع اعاده معدوم ، نمى توان آن را از مصادیق قاعده عقلى مزبور دانست (شرح اشارات ، ج3 ، ص 418).
ج. اعاده معدوم به سان یادآورى شىء پس از نسیان آن است. یادآورى ، بازگرداندن علم پیشین است ، نه علم جدید ، در حالى که بین علم پیشین و یادآورى نسیان فاصله شده است (کشف الفوائد ، ص 323).
نادرستى این استدلال روشن است ، زیرا یادآورى از قبیل اعاده معدوم نیست ، چون صورت ذهنى در ذهن موجود است ، و معدوم نشده است ، آنچه آسیب دیده است ، توجه به صورت ذهنى است (تلخیص المحصل ، ص 399).
قاضی القضاة عبد الجبار بن احمد همدانی
او عبد الجبار بن احمد بن عبد الجبار همدانی اسد آبادی ملقب به قاضی القضاة است و این لقب به غیر او اطلاق نمی شود. خطیب بغدادی می نویسد:او در فروع،از مذهب شافعی پیروی کرده و در اصول از معتزله و دارای مؤلفاتی است و مدتها قاضی شهرستان ری بود و در راه حج وارد بغداد شد و در آنجا به تدریس پرداخت. آنگاه اضافه می کند:در راه سفرم به خراسان پیش از آنکه به ری برسم، قاضی عبد الجبار در گذشته بود و این جریان در سال 415 رخ داد. (همان مدرک. )
حاکم جشمی (م 494 هـ) در کتاب«شرح عیون المسائل»می نویسد:او از معتزله بصره و از مروجین مذهب ابی هاشم بود. او نخست نزد أبی اسحاق بن عیاش، آنگاه نزد شیخ ~ابی عبد الله بصری~ تلمذ کرد،سپس حاکم اضافه می کند: من سخنی ندارم که بتواند مراتب فضل و دانش او را بیان کند،زیرا او کسی است که کلام را به زبان روشن بیان کرد و درباره آن کتابهایی نوشت که دانشجویان برای فراگیری آن رنج و سفر بر خود هموار می سازند و آثار او به شرق و غرب رسید و آن چنان نکات دقیق و ظریفی را بیان کرد که پیش از او کسی به آن کار موفق نگردیده بود. او از عمر طولانی بهره مند گشت و در این مدت پیوسته به کار تدریس و املا اشتغال داشت و ریاست مذهب اعتزال در دوره او به وی منتقل گشت و به شیخ معتزله شناخته شد و کتابهای او مورد اعتماد گشت و در سایه این اقبال،کتابهای دیگران منسوخ شد.
او اهل اسد آباد همدان بود، سپس به بصره رفت و در دوران جوانی بر مذهب اشعری بود. وقتی با معتزله نشست و برخاست کرد و به مناظره پرداخت، مذهب اعتزال را برگزید و از ابی اسحاق بن عیاش و ابو عبد الله بصری بهره گرفت و بر اقران خود تقدم جست. در سال 360 ه صاحب بن عباد او را به ری دعوت کرد تا در آنجا تدریس کند و او در آنجا اقامت گزید و در سال 415 هـدر همان جا درگذشت. او مدتی شیخین را بر علیـعلیه السلام تفضیل می داد، ولی در آخر عمر از این عقیده برگشت و به تفضیل علی علیه السلام معتقد شد. (فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة،مقدمه به قلم فؤاد سید:ص. 131)
غزالی
بدون تردید، غزالی از دانشمندان بزرگ اسلام، متکلم اشعری مذهب و از جمله اشخاص نادری است که در زمان خود، آثارش مورد توجه اکابر و اعلام قرار گرفت . جان کلام آنکه تا علوم و معارف اسلامی باقی است، آثار او ارزش خود را حفظ کرد و دانشمندان بیش از پیش به اهمیت آثار وی توجه خواهند نمود.
• غزالی و قبول اعاده معدوم:
یکی از مباحث صاحب تهافت بحث در انعدام اعیان خارجیه است هنگام ظهور قیامت و تجلی حق در اعیان به اسم قهار. ایشان از فنای اشیا در قیام قیامت، تبدیل حقایق وجودیه، از جمله نفوس مجرده و ملائکه - که از باب عدم تقید به ماده، منشأ فساد، زوال و انعدادم در آنها راه ندارد- تبدیل وجودات به عدم صریح را فهمیده است و صریحاً اعاده ی معدوم را به تمام هویت، جایز دانسته و از اشکالات عدیده ی وارد بر این عقیده ی سست بنیان غفلت کرده است . همه ی اموری را که از این قبیل بوده و محالند، حواله به قدرت حق داده است که حق به قدرت باهره ی خود اشیاء را تبدیل به عدم محض کرده و آن را به قدرت خود دوباره ایجاد می کند. او نفهمیده است که قدرت مطلقه ی حق، مصحح مقدوریت محالات نمی شود. از آنجا که قدرت حق عین ذات اوست، قدرت مطلقه است؛ بحث درمتعلق قدرت است که مسلماً به محال تعلق نمی گیرد و مصحح مقدوریت و وقوع مقدور تحت سیطره ی سلطان قدرت، امکان است و شی ء تا ممکن نیاشد، متعلق قدرت نمی شود، لذا ارباب معرفت از جمله شیخ تصریح کرده اند: امکان، مصحح مقدوریت است نه قادریت .
دیدگاه متکلمان در باب اعاده معدوم
بسیارى از متکلّمان اعاده معدوم را محال مىدانند؛ ولى بیش تر آنان به جواز رأى دادهاند.
و این بدان سبب است که پنداشتهاند معاد همان اعاده معدوم بعینه است و ناممکن دانستن آن به معناى انکار معاد است.
نقد و ارزیابی نظریه متکلمان
امّا این نادرست است؛ زیرا انسان با مرگ نابود نمىشود؛ بلکه پاى به مرحلهاى دیگر مىگذارد
برخى گمان بردهاند که با مرگ، بدن انسان نابود مىشود و معاد ، آفرینشى دیگر است؛ ولى بیشتر متکلمان امامیه و حکما معتقدند که اجزاى بدن نابود نمىشوند و خداوند در قیامت ، پارههاى پراکنده را دوباره گرد هم مىآورد.
قرآن در برابر کسانى که معاد را بر نمىتابند و بازگشت مردگان را نمىپذیرند، مىفرماید: «خدایى که آسمانها و زمین را آفریده است، مىتواند همانند شما را در قیامت بیافریند..
اینکه این آیه قرآنى از تعبیر «همانند شما» استفاده مىکند، به دلیل آفرینش دوباره بدنها در قیامت است و از این گذر به منکران معاد پاسخ مىدهد؛ ولى از آن رو که روح پس از مرگ بدن همچنان زنده مىماند، خداوند همان انسانها را در قیامت گرد هم مىآورد که در دنیا زیستهاند نه همانند آنان را
از قرآن بر مى آید که حقیقت انسان ، روح او است و همان است که شخصیّت او را مىسازد و با مرگ انسان، روح از بدن جدا مىشود و به عالم برزخ مىرود و در قیامت ، خداوند متعال ، بارى دیگر، انسان را زنده مىکند و اجزاى پراکنده بدن او را فراهم مىآورد. بدین سان، روح همواره زنده است؛ همان گونه که در دنیا زنده است و اجزاى بدن پیوسته در تغییر و تحوّلاند. قرآن در پاسخ به کسانى که متلاشى شدن بدن را دلیل انکار معاد مىدانند، مىفرماید: « ملک الموت که خدا براى مرگ شما گمارده است، روح شما را نگاه مىدارد.» [9] این پاسخ نشان مىدهد که حقیقت و شخصیّت انسان، روح او است که با مرگ بدن ، نمىمیرد و باقى مىماند
. دلیل قرآنی
آیات قرآن نیز بر این امر گواهی می دهند که معاد نمی تواند از مصادیق اعاده معدوم محسوب شود:
«قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»
بگو همان کسى که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشى داناست (یس/79)
« یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ«
»روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در مىپیچیم همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم وعدهاى است بر عهده ما که ما انجامدهنده آنیم» (انبیا/104)
«یوم الحسرة» نشان دهنده وضعیت انسانهایی است که سخت در حسرت و ندامت فرو می روند و احساس غبن می کنند که چرا خود را برای چنین مرحله ای آماده نکرده اند. و از آن حیث که قیامت بزرگترین خبرها و عظیم ترین حادثه هاست «نبأ عظیم» نامیده شده است (مرتضی مطهری، زندگی جاوید یا حیات اخروی: 28)
یکی از دلایل اینکه کسانی برای حل مسئله معاد مجبور شده اند یک قاعده عقلی (امتناع اعاده معدوم) را زیر پا بگذارند این است که این عده تجرد روح را قبول نداشته اند. آنها منکر بقای نفس هستند و گمان می کردند هویت و تشخص انسان به جسم و بدن اوست. به همین دلیل گمان می کردند با مرگ انسان ها نابود می شوند. از سویی آنها با روایات و آیاتی مواجه بودند که مسئله معاد را اصلی ضروری در اعتقادات دینی بر می شمارد. ایشان برای حل این تعارض به این فکر افتادند که انسان (که به نظر آنها تنها هیکل محسوس است) بعد از مرگ نیست و نابود می شود و مجدداً در روز قیامت دوباره آفریده می شوند
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |