قضا وقدر
زیر نظر استاد: دکتر شاهرودی
گرد اورنده: سعیده ذاکری
دانشگاه: فردوسی
اردیبهشت87
فهرست صفحه
مقدمه 3
بررسی لفظی قضا وقدر 4
بررسی لفظ قضا وقدرازنظرعرف ولغت عرب 6
معنی قضا وقدر از نظرمکاتب 9
قضا وقدر در منابع اسلامی 12
قضا وقدر در قران وحدیث 13
قضا وقدر وعلم حق تعالی 15
تقدیرعینی چیست 17
تقدیر بر قضا مقدم است 18
جائی که قضا بر تقدیر مقدم است 19
نظر سبزواری در منظومه درباره حوادث جهان 20
ایا قضا وقدر قابل تغییر است 23
مقدمه:
این مسائل سومین مسأله از مباحث مربوط به افعال الهی است . در این مسأله ،قضاوقدریعنی نوع رابطه وپیوند اشیاء و مخلوقات از نظر حتمیت وقطعیت.
وازنظر میزان دخالت سایر عوامل در پدید اوردن اشیاء،ومخصوصا میزان استقلال واختیار وازادی انسان مورد بحث قرار می گیرد.
در این مبحث یک مسئله بالخصوص مورد توجه واقع می شود وان مسئله وقوع شرور درنظام عالم وکیفیت استناد انها به ذات واجب وجود است.
البته مباحث زیادی درباره قضا وقدر الهی هست،مخصوصااز جنبه معارف اسلامی.
در معارف اسلامی یعنی در ایات ودر روایات اسلامی حقایق زیادی در این زمینه گفته شده و همانها الهام بخش حکما وفلاسفه الهی شده است.
البته مسئله قضاوقدر در اصل جزء مسائل فلسفی است وباید در میان مسائل فلسفی جستجوکنیم چه ازنظر موضوعی وچه از نظر هدف تبلیغاتی اما در این تحقیق به غیر از مسائل فلسفی در بعضی مسائل تاریخی وبعضی روانی یا اخلاقی یا اجتماعی ودینی مورد بحث قرار می گیرد.
علیهذا منظور از صحبت در این باره اولاً تحقیق در اثرات مثبت ومنفی این امور در ترقی وانحطاط اجتماع اسلامی است واز جهتی معتقدین خود را به سستی می کشاند و مردمی که به این عقیده می گرایند خواه نا خواه به انحطاط کشیده خواهد شد.
ثانیاً:اینکه اسلام در زمینه چگونه تعلیم داده و چه تاًثیری گذاشته است.
تین مسئله در میان مسلمین سابقه طولانی دارد از صدر اسلام در میان مسلمین مطرح بوده .
مفسرین ،متکلمین،فلاسفه ،عرفا وحتی شعرا درباره ان بحث کرده اند به علاوه ایات وروایات زیادی که نمونه عمق معارف اسلامی است دراین مورد وارد شده است
یکی از مسائلی که توجه بشر را به خود جلب کرده این است که ایا جریان کارهای جهان طبق یک برنامه وطرح قبلی وغیر قابل تخلف صورت می گیرد وقدرتی نامرئی به نام قضاو قدر بر وقایع حکم رانی می کند وانچه در زمان حاضر درحال صورت گرفتن است یا اینده صورت خواهد گرفت در گذشته تعیین شده یا اصلا ًچنین چیزی وجود ندارد یا فرض سوم اینکه سرنوشت،در نهایت اقتدار بر سراسر وقایع حکمرانی می کند در عین حال این نفوذ غیر قابل رقابت کوچکترین لطمه ای به ازادی بشر ندارد ولی چگونه می توان ان را توجیه کرد.
اصولی که در این باره لازم است مورد توجه قرار گیرد: معنی لغوی واصطلاحی، مفهوم ان در کتب واثار اسلامی وتفاوت ان با دیگر مکتبها ومعنی ان در قران وحدیث.
برسی لفظی قضا وقدر:
قضاوقدر دو لفظ متداول است که در اصطلاح توده مردم در معنی واحد که همان تقدیر و
وسرنوشت می باشد به کار می رود ونوع مردم این دو کلمه را به یکدیگر عطف نموده واز هر دولفظ یک معنی می فهمند ولی در اصطلاح علمی این دومعنی مختلف دارند،
زیرا مقصود از قضای قطعی وحتمی بودن وجود یک پدیده ومنظور از قدر شکل گیری وتعیین خصوصیات وجودی حادثه است.
توضیح اینکه وجود هر پدیده ای تا قطعی وضروری نگردد تحقق نمی پذیرد وهمچنین هیچ معلولی بدون تحدید حدود وخصوصیت ،جامه ی وجود به خود نمی پوشد ،زیرا لازمه معلول بودن داشتن حد وکیفیت است وبه عبارت دیگر در جهان خلقت وافرینش یک پدیده به سر حد قطعیت نرسد وحدان ضروری ونبودن ان ممتنع نگردد وحالت اجتناب ناپذیری به خود نگیرد جامه هستی به خود نمی پوشد .همچنین هر حادثه ای تا با یک سلسله خصوصیات زمان ومکانی وکیفیات درونی وبیرونی توأم نگردد گام به صحنه هستی نمی گذارد .
فرض کنید سنگی به شدت به شیشه ای اصابت می کند در این صورت هم شکسته شدن ان ضروری است وهم یک نوع خصوصیت وکیفیت همراه می باشد
از اجا که شیشه در برابر سنگ ناتوان ومقاومت ان نا چیز است ،شکستگی ان به صورت یک امر ضروری واجتنا ب ناپذیردر می اید واین همان قضا خا رجی وعینی است.
از انجا که این پدیده (شکسته شدن شیشه )با یک سلسله خصوصیت وکیفیت همراه است در این موقع دارای مشخصاتی است که انرا از دیگری جدا می کند و پدیده با یک نوع ضرورتها در خارج تحقق پذیرفته است.
کلمه قضابه حسب اصل لغت همان طورکه راغب درمفردات القران می گو ید به معنی
فیصله دادن است ، خواه قولی خواه به خداوند نسبت داده شود ویا به غیر خداوند.
کلمه(قضا)در مورد (حکم) زیاد استعمال می شود.ظاهراً این بدان جهت است که حکم پایان دهنده و قطعی کننده یک جریان است.
کلمه قضا مرادف با حکم نیست زیرا در مواردی به کار برده می شود که استعمال کلمه حکم در ان موارد به هیچ وجه صحیح نیست ،مثل ((فقضا هن سبع سموات))در این جا مفهوم فیصله دادن است ولی صحیح نیست که در این موارد به جا ی کلمه قضا کلمه حکم به کار برده شود البته در مواردی صحیح است و ان زمانی است که حکم تشریعی یا تکوینی سبب فیصله دادن و قطعی یک چیز شده است مثل (و کان امراً مقضیاً)
کلمه قدر به معنی اندازه است.موارد استعمال این کلنه همین مفهوم را می رساند ،مثل ((انا کل شیء خلقناه بقدر)) علیهذا کلنه تقدیر به معنی اندازه کیری کردن و یا تعیین وتشخیص اندازه یک شی است.
در تجرید و شروح ان در مبحث افعال باری ،ادعا شده است که هر یک از قضا وقدر به سه معنی اطلاق شده است:
خلق
الزام وایجاب
اعلام.
ولی به نظرمی رسد که این مطلب صحیح نیست.همه مواردی که ادعا شده است که بمعنی (خلق ) یا(اعلام) استعمال شده است همان مفهوم (فیصله دادن وقطعی کردن )را می دهد.
ادعای اینکه این کلمه مفهوم خلق یا اعلام دارد از باب اشتباه مفهوم با مصداق است ویا نوعی تأویل و توجیه کلامی است.متکلمین معمولا هنگامی که با تعبیری در قران مواجه می شوند که با اصول مسلم خودشان جور در نمی اید دست به توجیه و تأویل می زنند.
بنابر این معنی قضای الهی درباره حوادث جهان این است که این حوادث از ناحیه ذات حق قطعیت وحتمیت یافته اند ،حکم قطعی حق دربا ره ایها چنین ویا چنان است ومعنی تقدیر الهی این است که اشیاءاندازه خود را ازان ناحیه کسب کرده اند وچون خداوند فاعل بالعلم و بالمشیه وبالاراده است بازگشت قضا وقدر به علم وبه اراده ومشیت الهیه است
بررسی لفظ قضا وقدر از نظر عرف ولغت عرب
لفظ قضا در قران در معانی مختلفی به کار رفته است، حتی استاد کلام شیعه مرحوم شیخ مفید،ادعا کرده اسم که لفظ مزبور در قران در معانی گونا گونی مانند: امر وایجاب،اعلام و اهبار ، تمام وفراغ ،حکم وداوری استعمال گردیده است و برای هر یک ازاین معانی با ایه ای از قران استدلال نموده است ولی حقیقت وروح همه ی این معانی یکی است و به عبارت صحیح تر، همه ی اینها از حقیقت واحدی حکایت می نمایند، واز تمام این معانی به ظاهر مختلف یک معنی جامع تجلی می کند .
نخستین کسی که به این مطلب توجه نموده است لغت شناس معروف زبان عرب (( احمد بن فارس بن زکریا))در تألیف خود (المقاییس)که برای تعیین ریشه معانی مختلف الفاظ نوشته شده است می باشد ودر این کتاب می نویسد:
برای این همه معانی به ظاهر گوناگون لفظ قضائ یک ریشه بیش وجود ندارد وهر کاری که با نهایت اتقان واستحکام یا پایداری واستواری خاصی انجام گیرد به ان قضا میگویند مصلا از انجا که اسمانها با استواری خاصی افریده شده اند ، خداوند خلقت انها را با لفظ قضی بیان نموده است چنانکه میفرماید :
(فقضا هن سبع سموات) اسمانها را با استواری کاملی افریده وخلقت انها را به پایان رسانید.
از انجا که حکم قاضی معمولا استحکام خاصی دارد ولازم الاجراء است حکم او را قضا وشخصی او را قاضی می نامند.اگر در زبان عرب به مرگ قضا می گویند از این نظر است که مرگ در موجودات زنده به صورت یک ناموس طبیعی تغییر ناپذیر شناخته شده است.
اگر قران تکالیف الهی مر بوط به پرستش خدای یگانه ونیکی به والدین را به لفظ قضا اورده و می فرماید :
((وقضی ربک الا تعبد والا ایاه و بالوالدین احسانا ))
خداوند دستور داده است که جز اورا نپر ستید و به پدران ومادران نیکی به نمایید .
برای استحکام و اتقانی است که در اوامر خداوند وجود دارد و همچنین است معانی دیگری که بر این لفظ بیان شده است.
(راغب) در کتاب مفردات ریشه ی دیگری برای این معانی تصور نموده و می فرماید:
حقیقت قضاء در عرف ولغت فیصله دادن ویکسره کرن هر کاری به وسیله ی قول ولفظ یا فعل وعمل می باشد ،َ سپس بسیاری از ایات گذشته را بر این معنی تطبیق نموده است
شاید گفته ی هر دو دانشمند لغت شناس به یک حقیقت باز گشت می مند زیرا یکسره کردن کار وفیصله دادن به موضوع به وسیله ی فعل ویا قول بر اثر استحکام وقدر تی است که فعل وقول او دارد که به هرج ومرج و نا بسامانی پایان می بخشد . متیجه ی بحث اینکه هرنوع کاری که دارای انقان واستحکام وقطعیت وضرورت است وحالت یک طرفی بخود گرفته واز تزلزل وتردد پیراسته می باشد قضا نامیده می شود.
بررسی لفظ قدر :
همانطور که از موارد استعمال ان استفاده می شود به معنی حد و اندازه است واین لفظ در قران در این معنی زیاد استعمال شده ا ست مانند :
(( انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدر ها))
از اسمان اب نازل نمود ،سیلات دردره ها به اندازه ی خود جریان یافت.
((والله بقدر الیل والنهار ))
خداوند شب وروز را اندازه گیری وتعیین می کند.
ابن فارس می گوید : ارزش واندازه ی هر چیزی را قدر به فتح دال وبا قدر به سکون ان می گویند واگر گاهی در معنی ضیق استعمال می شود(و من قدر علیه رزقه )
(کسانی که از نظر زندگی در فشار وضیق هستند )
برای این است که این افراد امکانات کم ومحدود در اختیار دارند.
راغب می گوید : تقدیر در اشیاء این است که خداوند هر چیزی را به مقتضای حکمت بالغه خود، به اندازه ی خاصی افریده است ، زیرا موجودات جهان بر دو نوع هستند قسمتی ازانها:
مو جو دی است که به طور دفعی افریده شده اند وجنبه تدر یجی ندارند مانند موجودات مجرد فرشتگان دسته ی دیگر موجوداتی است که اگر چه اصل وریشه ی انها به طور فعلی وجود دارد: ولی نیاز به گذشت زمان دارند ، تا اسم ریشه برای ان هدفی که افریده شده است ، برسد مثلا هسته ی یک در خت اگر چه بالفعل رکود دارد ولی زمانی بس طولانی لازم است تا هسته ای در خت شود و نطقه ی انسانی انسان انان چنان
اندازه گیری کرده که یک هسته یا یک نطفه پس از طی مراحلی به هدفی که برای ان افریده شده اند برسند شاید برای اشاره به این حقیقت است که قران می فرماید :
((والذی قدر فهدی))
( وجود هر پدیده ای را به انداره ی خاصی افریده و انرا به هدفی که با ید به ان برسد راهنمائی نمود)
در حدثی که بونس بن عبدالرحمان که از رجال علمی شیعه است از حضرت رضا (ع)
نقل کرده است حقیقت معنی قضاء وقدر به نحوی که توضیح داده شد کاملا منعکس می باشد.
می گوید به حضرتش عرض کرد م قدر چیست ؟
فرمود: قدر عبارت است از مهندسی واندازه گیری موجوات وتعیین مقدار بقاء ونابودی انها سپس می گوید : عرض کردم قضا چیست ؟
فرمود: ایجاد اشیاء وبه پا داشتن انها .
توضیح اینکه هر فاعلی پیش از انجام هر کاری حدود انرا تعیین می نماید خیاط پیش از انکه پارچه را قیچی کند و یا دست به نخ و سوزن به برد پارچه مورد نظر وبدن شخصی
را که لباس برای او میدوزد اندازه گیری می نماید د رودگر پیش از ساختن در اندازه ی
محلی راکه در لازم دارد تعیین می کند و این همان قدر است .هنگامی از طریق علت وجود معلول قطعی گردید در این صورت مرحله ی قضاء(قطعی بودن وجود پدیده ) تحقق می پذیرد در روایت باد شده به هر دو مطلب تصریح شده است تا انجا که امام مقام
اندازه گیری وشکل گرفتن پدیده را (قدر )ومقام قطعی شدن حادثه را (قضاء )خوانده است .
قضا وقدر از نظر مکاتب مختلف:
صاحب مواقف که از مشاهیر متکلمین است در باره معنی ومفهوم قضاوقدر کی گوید:
قضای الهی از نظر اشاهره عبارت است از اراده ازلی حق که به وجود اشیاء در ظرف خود تعلق گرفته است،وقدر الهی عبارت است از ایجاد اشیاء به وجه خاص واندازه معین از نظر ذات وصفات .
از نظر اشاهره قضاوقدر الهی عام است یعنی شامل همه چیز می شود، هیچ چیزی نیست که از حیطه قضا وقدر الهی خارج باشد، ولی از نظر معتزله بعضی چیزها ومخصوصاً
افعال اهتیاری انسانها ازحیطه قضاوقدر الهی خارج است .
معتزله عقیده اشاعره را بر عمومیت قضا وقدر الهی مستلزم جبر ومخالف عدل الهی می دانند واشاعره عقیده معتزله رابر (عدم) عمومیت قضاوقدر شرک می دانند .
در کتب کلانیه می نویسند که قاضی عبدالجبار معتزلی به محضر صاحب بن عباد وزیر معروف وارد شد در حالی که ابواسحق افتاد گفت :((سبحان من تنزه هن الفحشاء))(منزه است خدایی که دامن عزتش از اراده کارهای زشت پاک است) اشاره به اینکه تو با اعتقاد به عمومیت قضا وقدر کارهای زشت را نیزقضای الهی می دانی وحال انکه خداوند ار کار زشت منزه است،وبع عبارت دیگر : عقیده تو مخالف اصل عدل الهی است .
ابو اسحق فوراً گفت: ((سبحان من لا یجری فی ملکه الا ما شاء))(منزه است خدایی که در ملک او چیزی جز به مشیت او جاری نمی شود)اشاره به اینکه تو با اعتقد به عدم عمومیت قضاوقدر معتقد هستی که در ملک خداوند اموری حادث می شود بر خلاف مشیت او، به عبارت دیگر:
عقیده تو مخالف اصل توحید (توحید در افعال )الهی است.
اشاعره ومعتزله همواره یکدیگر را مورد انتقاد قرار می دادند .
معتزله به اصل عدل تمسک کرده واشاعره را ضد عدل می دانستند واشاعره به اصل توحید(توحید در خالقیت ودر افعال) چسبیده ومعتزله را ضد توحید می دانستند،در مقابل
معتزله در مسأله توحید صفات ،اشاعره را مشرک وضد توحید می خواندند زیرا اشاعره معتقد به مغایرت صفات باذات وتعدد قدما بودند ومعتزله منکر صفات بودند.
لهذا معتزله خود را (اهل العدل والتوحید )می نامیدند.
ولی حقیقت این است تنها مکتبی که توانست که هم اهل العدل باشد وهم اهل التوحید، ودر توحید جمع کند میان توحید ذات و افعال ، مکتب ائمه اهل البیت (ع) بود.
در این مکتب تضادی که میان اصل عدل واصل توحید در خالقیت متصور است وهیچ صاحب مکتبی نتوانسته است ان را حل کند حل شده است.
به هر حال معتزله که منکر عمومیت قضای الهی می باشند برای اینکه ایات وروایاتی را که در زمینه عمومیت قضای الهی امده است بتوانند توجیه کنند می گویند:
یکی از معانی قضای الهی(اعلام )است و قضای عام الهی به معنی اعلام عام الهی است نه به معنی خلق وایجاد ، ونه به معنی الزام وایجاب .
حکمای فلاسفه اسلامی قضای الهی را به گونه ای تفسیر می کنند .انها اولاً قضای الهی را فعل الهی می دانند ،وثانیاً ان را عبارت از نوعی وجود علمی اشیاء درمرتبه ای از مراتب وجود می دانند وثالثا ان را عام وشامل همه چیز میدانند .
معمولاً در تعریف ((قضای الهی)) می گویند:
(القضاء عبارة عن وجود جمیع الموجودات فی العالم العقلی ومجتمعة و مجملة علی سبیل الابداع ) قضای الهی عبادت است از وجود جمیع اشیاء به نحو بسیط در عالم عقل .
عالم عقل اولاً مخلوق باری تعالی است ولی به نحو ابداع نه به نحو تکوین ، ثانیاً نسبت ان عالم با عالم تکوین نسبت علت به معلول است و ثالثاً هیچ حلدثه ای نیست مگر انکه در ان عالم ، وجود علمی وعقلی دارد ووجود عینی ان ناشی از همان وجود است.
حکمای اسلامی ایه کریمه (( و ان من شیءالا عندنا خزائنه وما ننزله الا بقدر معلوم ))
(هر چیزی ریشه ومخزنی بلکه مخازنی دارد واز ان مخازن بدین جهان فرود می اید )
را اشاره به عالم قضائ می دانند ؛وهمچنین ایه کریمه ((وعنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو ویعلم ما فی البر والبحر وما تسقط من ورقة الا یعلمها ولا حبة فی ظلمات الارض ولا رطب ولایابس الا فی کتا ب مبین))
که اشاره می کند به حقیقی که (مفتاح غیب ) به شمار می روند وهمانها مناط کشف اشیاء
می باشند، وهم اشاره می کند به حقیقتی که ان را (کتاب مبین ) باید خواند.
در قران از حقیقتی یاد شده است که ان را (ام الکتاب ) می خواند واز حقیقتی که ان را ((قلم ))وحقیقتی که ان را لوح محفوظ می خواند.
همه اینها اشاره به حقایقی است غیبی ومجرد از ماده.
واما ((قدر)) به معنی اندازه است. قدر الهی عبارت است از نسبتی که حدود اشیاء به ذات
باری تعالی دارند.
همان اختلاف نظری که در باره عمومیت قضای الهی هست درباره قدر الهی نیز هست.
از نظر کسانی که معتقدند به عمومیت قدر الی ، حدود واندازه همه اشیاء منتسب است به علم و مشیت واراده الهی، همچنانکه وجود ووجوب وضرورت انها به علم ومشیت الهی منتسب است.
بدیهی است که علم یا اراده الهی (خواه علم در مراتب ذات ویا علم در مرتبه فعل انچنان
که حکما معتقدند )از ان جهت قضای الهی نامیده مشود که مؤثر در وجود وایجاد اشیاء است وحکم به وجود اشیاء است و اشیاءبه موجب ان ضرورت وحتمیت پیدا می کنند و همچنین علم الهی ( ویا مرتبه ای از علم الهی) از ان جهت ( قدر) نامیده می شود که حدود اشیاء واندازه انها بدان منتسب است.
علیهذا(قضای علمی) عبارت است از علمی که منشأ حدود واندازه اشیاء است.
قضاوقدر احیاناً در مورد اعیان موجودات نیز اطلاق می شود و(قضاوقدر عینی) نامیده می شود ودر این صورت (قضای الهی ) عبارت است از نفس وضرورت و حتمیت اشیاء از ان جهت که منتسب است به واجب الوجود ، .و ( قدر الهی )عبارت است از نفس تعین وجو د و اندازه وجود اشیاء از ان جهت که منتسب است به واجب الوجود
این معنی نیز ملحوظ شده است:
((از راه نظر اول ( نسبت ضرورت )جهان واجزاءجهان را به واحب الوجود نسبت داده وضرورت هستی انها را (قضاء )می نامیم که به معنی حکم قطعی است.
واز نظر دوم (نسب امکان ) تعین وجود و مشخص شدن راه پیدایش انها را (قدر) می نامیم که به معنی اندازه وجود است
قضا وقدر در منابع اسلامی
هرفردی از افرا د بشر ،در زندگی خود با یک سلسله رویدادهای غیره منتظره ونا به هنگام روبه رو می گردد وباحوادثی که هرگز وجود انها را پیش بینی نمی کرد ویا از اندیشه ی او خطور نمی نمود گلاویز می شود چه بسا پدیدهای نا به هنگام تحولات عظیم
در وضع زندگی فردی واوضاع سیاسی واجتماعی به وجود می اورد وبسیاری از رؤیاها
شیرین ومحاسبات خیالی انسانها را نقش بز اب می سازد وافراد متفکر را دچار حیرت وتفکر می نماید.
در این اوضاع واحوال انسان با خود چنین می اندیشد:
سر چشمه ی این حوادث کجا ست ؟وسر نخ زندگی دست چه کسی است؟
اگر طراح نقشه زندگی خود بشر است وعامل نامرئی ودست دیگری در کار نیست
پس چرا در مواقع زیادی محاسبات انسانها غلط از اب در می اید ؟
چه عاملی در کار است که کوششهای زیاد وفعالیتهای توانفرسای افراد را از نتیجه باز می دارد ؟ اینجاست که بذر یک اندیشه ی فلسفی در محیط فکر انسان بوجود می اید وبا سیر زمان وتکرار حوادث وپختگی افکار شروع به رشد ونمو می کند وزیر بنای مسائل
جبر واختیار قضا وقدر ریخته می شود وهر فردی خواستار حل وگشوده شدن این مسأله
علمی می گردد.
بنابر این برای پیدایش مسأله جبر واختیار یا تقدیر وسرنوشت نمی توان یک تاریخ قطعی تعیین کرد زیرا این مسأله ومانند انها از روزی که بشر با الفبای مسائل فلسفی وکلامی اشنا شده است در هر عصری به صورت خاصی برای بشر مطرح بوده وکم وبیش پیرامون انها بحث وگفتگو می نموده است.
عدل توجه مسلمانان به بحث در باره ی تقدیر وجبر واختیار علاوه بر اینکه اندیشه در این مسائل یک خصیصه انسانی است جهت دیگری نیز داشته است که موب گسترش بحث وتألیف کتب ورسائل فراوانی پیرامون این مسائل گردیده است وان جهت عبارتست از توجه خاصی که قران به بیان معارف عقلی وطرح مسائل کلی دارد زیرا یکی از علل مایه گیری فلسفه اسلامی وتکانل همه جانبه ای ان که توانستند مدت کوتاهی فلسفه موروثی یونان باستان را با تأسیس مسائلی به صورت یک مکتب جامع وجهانی دراورند
همان معارف کتاب الهی وسخنان ارزندهی پیشوایان معصوم اسلام است تا انجا که فلسفه ی اسلامی در مدت بسیار کمی از فلسفه ی یونانی فاصله زیاده گرفت وپس از مدتی با افزودن پانصد مسأ له بر دویست مسأله ای موروثی به صورت یک مکتب جامع وپیشرو سازنده در امد.
لذا هنوز نیمه ی نخستین قرن اسلامی به پایان نرسیده بود که مسأله قضاوقدر در محافل اسلامی مورد بحث وگفتگو قرار گرفت تا جائی که هنگام باز گشت امیرمؤمنان از جنگ صفین مرد سالخورده ای شر فیاب محضر امام گردید وپرسید :
ایا سفر ما به تقدیر خداوند است؟
به خدائی که دانه را زیر زمین شکافت وانسان را افرید روی هیچ بلندی قرار نگرفتیم و به هیچ دره ای سرازیر نشدیم مگر بقضاوتقدیر خداوند.
در این موقع برای رنج ما پاداشی نیست وهمگی مربوط به خدا می باشد؟
خدتاوند بزرگترین پاداش را در حال رفتن وباز گشتن برای شما منظور داشته است زیرا در هیچ یک از حالات مجبور نبودید وهر دو را از روی اختیار انجام داده اید .
چگونه ما مختار واز ادیم در صورتی که قضا وقدر سر نوشت الهی ما را به هر دو کار سوق داده است؟
توتصور می نمائی همه کارها از روی تقدیر اجباری و حتمی (بدون اختیار واراده بشر)
انجام می گیرد ؟
اگر چنین باشد برای پاداش کیفر موضوعی باقی نمی ماند خداوند به بندگان خود امر ونهی فرموده و امر ونهی فرموده و انان را در انجام هر دو مخیر ساخته است انان را به کارهای ممکن مکلف ساخته وهرگز به امر محال فرمان نداده است .
در برابر عمل کوچک پاداش بزرگ معین نموده است ، نافرمانیهای بندگان خدا را مغلوب نمی سازد واطاعت بندگان صالح از روی جبر واضطرار نیست و خداوند پیامبران وکتاب های اسمانی را لغو و عبث نفر ستاده است.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |