اعاده معدوم از نظر ملاصدرا
پژوهشگر: سیده فهیمه امیدخدا
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
غوغای شبهات: شبه ی اعاده معدوم
جای شک نیست که کالبد جسمانی هر بشری پس از مرگ به کلی فاسد شده و متلاشی می شود و پس از مدتی ذرات پراکنده از بین رفته و معدوم می گردد؛ چگونه امکان دارد چیزی که بکلی معدوم شده و از صحنه ی هستی رخت بربسته، دوباره وجود پیدا کند و به حالت اولیه ی خوبش بازگردد؟
به تعبیر فلسفی، بازگشت معدوم، امری نامعقول و غیرممکن است، بادستاویز قرار دادن قدرت پروردگار هم مشکل حل نمی شود، زیرا اولا امور جهان بر پایه ی علل طبیعی است و ثانیا محالات از قلمرو قدرت الهی بیرون است و به تعبیر بهتر اموری که در عداد محالات قرار دارند، قابلیت آن را ندارند که در ظرف قدرت پروردگار قرار بگیرند؛ چیزی که به حسب ذات نشدنی است، ممکن نیست در ردیف امور((شدنی)) واقع شود.
شبهه ی آکل و ماکول:
آکل و ماکول شبهه ای دیرینه در باب معاد جسمانی است. تقریر شبهه چنین است: اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای ماکول در روز واپسین یا در بدن آکل باز می گردد یا در بدن ماکول.
به هر صورت که فرض شود بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز ستاخیز محشور نخواهد شد، اکنون اگر فرض شود که آکل کافر است و ماکول مومن، شبهه قوی تر و اشکال بیش تر می شود زیرا لازمه ی این فرض این است که یا مومن معزب باشد و یا کافر متنعم پاسخ صدرالمتالهین بر شبهه مذبور:
به عقیده ی صدرالمتالهین، آنچه از انسان در روز رستاخیز محشور می شود نه یک بدن مثالی است و نه یک بدن عنصری دیگر جز بدن عینی انسان در این جهان. آنچه در رستاخیز محشور می شود نفس و بدن انسان است بعینه؛ به گونه ای که این فرد در جهان دیگر قابل شناسایی است. دلیل مدعی آن است که ملاک حقیقت و تشخیص ناطقه ی اوست و صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست.
جواب شبهه ی اول (اعاده معدوم):
مساله ی اعاده معدوم اعم از اینکه ممکن باشد یا ممتنع – البته ممتنع است – هیچ مربوط به مساله ی معاد نیست زیرا آدمی که مرد نه اجزاء بدنش معدوم می وشد و نه روح قدسی او خالی گردد بلکه بدن باجزائه و روح باقی است و به طور کلی هیچ موجودی معدوم نخواهد شد.
بروجوب اصل بقای ماده و انرژی ذرات بدن انسان به صورت های مختلف و در اعماق زمین و اوج آسمان محفوظ است و صفات روحی و ملکات اخلاقی هم که با روح انسان هم آغوشند هنگامی که روح به کالبد جسمانی بازگشت نماید انسان مجددا با همان مشخصات سابق زنده می شود.
(((کل شیء هالک الا وجهه)) همه چیز در معرض هلاکت وفنا است مگر آنچه که وجهه الهی داشته باشد
اگر اعاده معدوم محال است پس معاد چگونه امکانپذیر است؟
مسئله بالا از این توهم ناشی شده است که معاد همان اعاده معدوم است، اعاده معدوم محال است، پس معاد هم محال است. به همین دلیل هم برخی برای حل این مشکل معتقد شده اند که اعاده معدوم محال نیست در حالی که فلاسفه با دلایل روشن عقلی ثابت کرده اند که امتناع معدوم محال است. پاسخ سوال بالا قبول جواز امتناع معدوم نیست بلکه باید گفت معاد اصلا از مصادیق امتناع معدوم نیست. بنابراین هم می توان به امکان معاد و هم عدم امکان اعاده معدوم پایبند بود. خلقت مجدد بدن و تعلق دوباره نفسی که خلود وجاودانگی دارد، به بدنی که بار دیگر خلق شده، مصداق اعاده معدوم نیست. در روز قیامت بدنی که صورت انسانی آن مبدل به صورت خاک شده در مرتبه دوم همان صورت اولی را به خود میگیرد، به طوری که هر کس او را ببیند می گوید این همان است. به این در اصطلاح فلاسفه خلع و لبس صورت می گویند (یعنی صورتی از بین می رود و صورت دیگری به خود می گیرد). علاوه بر اینکه در این بازگشت مجدد، زمان و مکان قابل تکرار نیست و به همین دلیل نمی توان این احیاء ابدان را اعاده معدوم دانست. انسان ها معدوم نمی شوند تا این که پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند.
آیات قرآن نیز بر این ام گواهی می دهند که معاد نمی تواند از مصادیق اعاده معدوم محسوب شود:
«قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»
بگو همان کسى که نخستینبار آن را پدید آورد و اوست که به هر [گونه] آفرینشى داناست (یس/79)
« یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ»
«روزى که آسمان را همچون در پیچیدن صفحه نامهها در مىپیچیم همان گونه که بار نخست آفرینش را آغاز کردیم دوباره آن را بازمىگردانیم وعدهاى است بر عهده ما که ما انجامدهنده آنیم» (انبیا/104)
معاد جسمانی در نظر صدرالمتالهین
از نظرملاصدرا قائلین به معاد جسمانی نتوانسته اند دلیل وبرهان قاطعی بر اثبات این مدعا ارائه دهند . وی مدعی است که مطالب مربوط به معاد جسمانی در اثر تزکیه وتصفیه نفس برای ضمیر او حاصل شده است ( صدرالدین شیرازی -1380_ص469)
ملاصدرا در اسفار پس از ذکر یازده اصل معاد را در نظریه خود چنین به تصویر می کشد ( صدرالدین شیرازی 1380 ج9 ص 185_197)
اصل اول _اصالت وجود
ملاصدرا در اصل نخست به اصا لت وجود و اعتباریت ماهیت حکم می کند وبیان میدارد که حقیقت هر چیزی همان نحوه وجود خاص آن است نه ماهیت آن . وی در این اصل با دیدگاه کسانی که وجود را امری اعتباری قلمداد می کنند همانند شیخ اشراق مخالفت می کند .
اصل دوم _عینیت تشخص و وجود
دومین اصلی که صدرا بیان می کند ناشی از اصل اول است . اگر اصالت با وجود است و ماهیت امری اعتباری است تشخص هر موجودی نیزبه وجود آن است .
بر این اساس وجود وتشخص ازنظر ذات ومصداق متحدند، اما از نظر مفهوم و لفظ متفاوت می باشند . این اصل در مقابل دیدگاه کسانی قرار می گیرد که تسخص هر موجودی را برامده از عوارض دانسته اند و به همین جهت آنها را« عوارض مشخصه » نامیده اند .
به نظر می آید ملاصدرا با بیان این اصل می خواهد نشان دهد تغییرات ظاهری بدن ، این همانی شخصیت انسان را در قیامت مخدوش نخواهد کرد.
اصل سوم ـ تشکیک وجود
وجود حقیقتی مشکک است که دارای شدت و ضعف می باشد . شدت و ضعف وجود« امری ذاتی » است و نه عارض بر حقیقیت وجود. باید دقت کرد که ذاتی را در اینجا ، با ذاتی به معنای ماهوی خلط نکنیم ، ذاتی بودن شدت و ضعف برای وجود ، بدان معناست که وجود شدید، ترکیبی از وجود و شدت نیست و نیز وجود ضعیف را نباید مخلوطی از وجود و ضعف بدانیم، بلکه شدت و ضعف ، عین وجود در هر مرتبه وجودی است .
اصل چهارم ـ حرکت جوهری
وجود دارای حرکت اشتدادی است و از مراتب ضعیف به مراتب قوی در حال تکامل می باشد. از آنجا که حرکت امری متصل می باشد و اجزاء بالفعل ندارد و نیز ماهیت، منترع از حد وجود است ، ماهیتهای منتزعی که به ازاء مراتب وجود ، در حال حرکت هستند نیز تحقق بالفعل ندارند . در واقع صدرالمتالهین با بیان این اصل ، در صدد آن است که توضیح دهد نفس از مراتب ضعیف و با حدوثی برآمده از جسم ، در مسیری استکمالی قرار میگیرد و در طول زمان کامل و کاملتر میگرددو زمان مرگ طبیعی ، زمان استکمال نفس و استغنای کامل ان از بدن است .
بنابراین از نظر صدرا علت مرکگ ، اشتداد وجودی نفس در مسیر تکامل و استقلال تدریجی آن از بدن است ، نه متل شده کار بدن و ضعف مزاج ، آن چنان که پزشکان معتقدند .
اصل پنجم ـ شیئت شیئ به صورت است نه به ماده
اصل دیگری که از ارکان معاد می باشد ، این است که شیئت هر موجودی که مرکب از ماده و صورت است ، وابسته به صورت آن است و تمام حقیقت شیئ فصل اخیر اوست . به عنوان مثال، آن چه شمشیر را شمشیر می کند ، تیزی آن است نه فلز موجود در آن و آنچه حیوان را حیوان می کند ، نفسش است نه حسدش . علت این مسئله آن است که زابطه ماده و صورت از نظر ملاصدرا رابطه کمال و نقص است . ماده ناقص است و صورت ، تام . از این رو ماده محتاج صورت است اما صورت از نظر وجودی نیازمند ماده نیست . پس اگر بتوان صورت یک شیئ را بدون ماده آن موجود دانست خللی به شیئیت آن وارد نمی شود
ملا صدرا با بیان این اصل توضیح می دهد تغییر بدن از بدن عنصری به بدن مثالی موجودیت و هویت بدن را به خطر نمی اندازد ، زیرا انچه در اینجا اهمیت دارد صورت است نه ماده . لذا صورت جسمانی یعنی صورتی که مبدأ امتداد در ابعاد سه گانه است ، می تواند در عالمی دیگز ، بدون ماده عنصری تحقق داشته باشد و در عین حال همان بدن سابق تلقی شود .
اصل ششم ـ هویت انسان به نقس است نه به بدن
این اصل نیز در واقع تبیینی است دیگر برای این حقیقیت که انسان در دنیا و آخرت ، همان انسان است و تدیل عالم ضرری به هویت و این همانی او وارئد نمی سازد
اصل هفتم ـ تشخص به نفس است
این اصل را باید تکمیل کننده اصل دوم بدانیم ، ملاصدرا در این اصل ، هویت و تشخص بدن را ناشی از نفس معرفی می کند و توضیح می دهد که مثلا زید به واسطه نفسش زید است نه جسدش
به همین خاطر وجود زید مادامی که نفسش باقی است استمرار دارد هرچند که اجزایش تغییر و تبدل یابند و لوازمش عوض شود . همچنین اگر صورت طبیعی زید به صورت مثالی( که در عالم خواب اتفاق می افتد) مبدل شود یا به صورت اخروی ( که در اخرت اتفاق می افتد ) زید باز همان زید است .
ملا صدرا با ذکر این مطلب ، در صدد پاسخ به این اشکال مقدر است که اگر انسان با مرگ ، بدن خود را از دست می دهد و بدن مثالی می یابد ، چگونه می توان عینیت بدن دنیوی و اخروی را تبیین نمود ؟ صدرا در پاسخ می گوید بدن برای انسان در حکم ماده است و ماده به نحو جنسیت وابهام مد نظر است و لذا بر بدن مثالی نیز عنوان بدن صدق می کند.
اصل هشتم ـ تجرد خیال
این اصل از مهمترن اصولی است که صدرالمتالهین با کمک آن دیدگاه خود را در باب معاد جسمانی تبیین و تشریح می نماید.وی بیان می دارد که قوه خیال ، جوهری قائم به ذات است و بدن یا اعضای بدن محل آن نمی باشد و در هیج کدام از ابعاد این عالم طببیعی جای ندارد ، بلکه از این عالم مجرد است و درعالمی میان عالم مفارقات عقلی ( عقول ) و عالم طبیعت قرار دارد . لذا هنگام متلاشی شدن بدن به حال خود باقی است و هیچگونه فساد و اخلالی در آن راه ندارد
اصل نهم ـ قیام صور خیالی و ادراکی به نفس در تمام مراتب
در این اصل بیان می شود که صور ادراکی قائم به نقس اند چنان که فعل ، قائم به فاعلش است نه آن طور که قابل قائم به مقبولش است . این بدان معناست که تمام صور ادراکی ساخته خود نقس است و لذا پس از مرگ نیز که نفس از بدن قطع تعلق می کند ، نفس به کار صورت آفرینی خود ادامه می دهد
اصل دهم ـ چگونگی خلاقیت نفس پس از خروج از طبیعت
در این اصل صدرالمتالهین صور مقداری را به دو دسته تقسیم می کند . دسته اول با مشارکت ماده حاصل می آیند .اما دسته دوم نیازمند ماده نبوده بلکه صرف تصور آنها در نزد عقول سبب پیدایش آنها شده است . وی سپس مثال می زند که افلاک و وکواکب از مبادی عقلی صادر شده اند . همین طور صور خیالی که از نقس انسان صادر می شوندو ابسته به ماده نیستند هرچند که دارای مقدار( امتداددر ابعاد سه گانه ) هستند . صدرا در ادامه توضیح میدهد که نقس هنگام تعلق به بدن جرتخیل و تعقل به تدبیر بدن نیز اشتغال دارد و لذا قوه خیال نسبت به حس آن گاه که نفس از بدن مفارقت می کند بسیار ضعیف است . اما وقتی تعلق نفس از بدن قطع می شود ، نفس صوری خیالی می افریند که مرتبه وجودی بالاتری نسبت به ماده دنیوی دارند، آنچه از عبارت ملاصدرا برمی آید آنست که نفس در آخرت یعنی پس از مفارقت از بدن به وسیله قوه خیال بدن مثالی را می آفریند و بدن اخروی معلول نفس است
اصل یازدهم ـ انسان جامع اکوان سه گانه طبیعی ، مثالی و عقلی
در این اصل به تثبیت عوالم حکم کرده بیان می دارد که عوالم وجود در عین کثرت بی شمار خود ، ازلحاظ نوع منحصر در سه عالم است .او میان این عوالم رابطه وجودی برقرار می کند . به عبارت دیگر هر یک از عوالم پایین تر سایه و تجلی مرتبه بالاتر از خود می باشند . بر این اساس ، او عالم طبیعت را پایین ترین مرتبه وجود می داند که سایه عالم صور خیالی است و در بالاترین مرتبه ، عالم صورتهای عقلی یا مثل الهی قرار دارد که میان این دو عالم را عالم صور ادراکی مجرد از ماده تشکیل داده است
سپس ملا صدرا این مطلب را در باره انسان به کار می گیرد، وی توضیح میدهد که در میان موجودات عالم تنها موجودی که دارای هر سه نوع وجود در هر سه عالم است ، انسان است و در عین حال وحدت شخصیه او به قوه خد باقی است بر این اساس انسان در عالم طبیعت انسانی طبیعی است و آنگاه با حرکت جوهری به عالم دوم واردشده و انسانی نفسانی و اخروی می شود که واجد اعضای نفسانی است ، و سپس به سمت کمال پیشرفته وجودی عقلانی می یابد و انسانی عقلی می شود که دارای اعضای عقلی است .
بنابراین هر انسانی سه مرتبه وجودی در سه عالم مختلف را داراست و درعین حال یک شخص است و نحوه های وجود وحدت شخصیت او را تحت الشعاع قرار نمیدهند
نتیجه اصول یازدهگانه
صدرالمتالهین با مقدمه قرار دادن اصول فوق ، تصویری از معاد ارائه می دهد که در آن قوه خیال نقش اساسی را ایفا می کند . همچنین حرکت جوهری و تشکیک وجود و ترتب عوالم وجود از اهمیت بسیاری برخوردار می باشند .
ازنظر وی مرگ ناشی از تقویت نفس و شدت وجودی آن است و به عبارت دیگر بر خلاف دیدگاه پزشکان که مرگ را ناشی از ضعف بدن می دانند ، سبب مرگ تقویت نقس و تضعیف تعلق آن به بدن است . با ضعیف شدن این تعلق ، بدن به ضعف می گراید و قطع تعلق کامل نفس از بدن همان مرگ است ( صدرالمتالهین شیرازی ، 1379، ج9،ص51)حداقل چیزی که انسان هنگام مرگ خود به همراه دارد ، قوه خیال است . نیروی خیال پس از مرگ ، ذات خود را آنگونه که در این جهان بوده می یابد( همو 1361ه ، ص74)با ورود انسان به عالم نفوس قوه خیال به دلیل عدم توجه نفس به بدن تقویت میشود و این قدرت قوه خیال سبب می شود که صور ادراکی را ایجاد کند که در عین برخورداری از مقدار ، فاقد ماده عنصری است .
ملاصدرا در «شواهد الربوبیه» توضیح میدهد که این قدرت که برای اصحاب کرامات در این دنیا است ، برای عامه مردم در آخرت خواهد بود ، چه سعدا و چه اشقیا . تنها تفاوت در این است که سعدا به جهت صفای درونشان و نیکی اخلاقشان قرین انواع نعمات و کرامتهای خداوند تبارک و تعالی خواهند بود .اما حلیس اشقیا به جهت خباثت درونشان و فساد اخلاقشان ، عذاب جهنم و مارها و عقربها خواهد بود . چرا که همه این امود نتیجه اعمال و رفتار انسان در این دنیا است( صدرالدین شیرازی ، 1346ه ، ص 261 ) صدرالمتالهین درخاتمه نتیجه می گیرد که معاد در روز قیامت ، همین موجود محسوس عالم طبیعت خواهد بود وی در ادامه تاکید می کند که منکر این امر ، منکر شریعت است و منکر شریعت کافر می باشد و آنکه قائل به بازگشت مثل بدن اول است نه عین آن ، در حقیقت معاد را انکار کرده است ( همو ص 261)
ارجاعات:
دانش نامه ی کلام اسلامی
فصلنا مه ی طلوع ، شماره ی 13 و14، تابستان 84 .
سایت noormags
سایت tahoor
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |