جوانشیر
فهرست:
مقدمه 3
ذات و صفت 4
وحدت ذات و صفات 4
شناخت صفات خدا 5
تعداد اسماء و صفات خدا 5
توصیف صفاتی 6
توحید صفاتی 8
توحید صفاتی در روایات 8
معنای صفات خداوند 10
تقسیم بندی صفات الهی 11
تقسیمبندی صفات از دیدگاه صدالمتالهین 12
صفات فعلی و ذاتی 13
نفس حد در اسماء و صفات الهی 14
نامتناهی بودن اسماء و صفات از نظر عارفان 16
صفات الهی در کلمات امیرالمؤمنین 17
صفات سلبی در کلام امیرالمومنین 18
توقیفیت اسماء و صفات از نظر عرفانی 21
چند اصل در صفات خدا 23
دلایل اتحاد ذات خدا با صفات 29
آیا تعدد صفات با بساطت ذات منافات دارد 29
نظریه جدایی صفات خدا از ذات او ونقد ان 30
نتیجه 31
مقدمه
بحث اسماء و صفات الهی از مسائل مطرح و اساسی در علم کلان ـ فلسفه و عرفان است این اهمیت قبل از هر چیزی به طرح این دو صاف در متون دینی مرتبط است.
وجود اسماء و صفات بسیار در قرآن دو ادعیه به طور طبیعی این سوال را طرح میکند که این اسماء و صفات به چه معنا هستند؟ آیا آنها دقیقاً به همان معنایی که در مورد ممکنات به کار میروند در مصداق ربوبیشان معنا میدهند؟
آیا میتوان آنها را شناخت به رابطة اسماء و صفات الهی با ذات چیست؟
در میان بحثهایی که به شناخت ذات و صفات خدا میپردازد و بحث صفات از مباحث مشکلتری است همچنین بحث در صفات مهمتر از بحث اثبات ذات خداست.
و شناختن صفات ثبوتیه خدا علاوه بر آنکه در کمال معرفت اثر دارد نشناختن بعضی از ص
فات در حد نشناختن خود ذات است. البته باید اذعان داشت بحث در صفات مهمتر از بحث اثبات ذات خداست زیرا اثبات خدا برای هم قابل درک و فهم است و برای انسان واقعیتگرا آسان است اما اختلاف مذهبهای مختلف در مورد صفات خداست.
ذات و صفت
اگر انسانی را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید ذاتی دارد که همان انسانیت شخصی اوست و صفاتی نیز همراه دارد که ذاتش با آن شناخته میشود.
در مورد انسان این صفت و ذات هر دو محدود و متناهی است زیرا اگر ذات انسان نامحدود بود صفات را نیز فرا میگرفت و صفات نیز یکدیگر را فرا میگرفتند.
از این بیان روشنمیشود که برای ذات خداوندی صفت (به معنایی که گذشت) نمیتوان اثبات نمود زیرا صفت بیحد صورت نمیگیرد و ذات مقدس باری تعالی از هر تحدیدی منزه است.
وحدت ذات و صفات
ذات و صفات از نظر مصداق با هم وحدت دارند و اختلاف و تعدد آنها از نظر مفهوم میباشد.
به عنوان مثال: نفس انسان به خود عالم است یعنی علم حضوری دارد در اینجا سه مفهوم علم و عالم و معلوم انتزاع میشود در حالیکه مصداق همگی چیزی جز نفس نیست یعنی نفس هم مصداق علم است هم مصداق عالم و هم مصداق معلوم.
انتزاع مفاهیم و صفات مختلف از ذات بسیط خداوندی نیز همین گونه است بنابراین نظریه زیارت صفات بر ذات و مغایرت آنها با ذات که اهل سنت و شاعره معتقدند نادرست و نظریه عینیت صات با ذات که امامیه و معتزله معتقدند صحیح است.
شناخت صفات خدا
در مباحث خداشناسی سه دیدگاه در زمینه شناخت صفات خدا وجود دارد: 1ـ دیدگاه افراطی که نتیجهاش شبیه خدا به مخلوقات است 2ـ دیدگاه تفریطی که نتیجهاش تعطیلی عقل نسبت به شناخت صفات الهی است 3ـ دیدگاه معتدل در فرد میانه و اعتدال است.
برای بررسی بیشتر ابتدا باید با حدود شناخت خدا (معرفت حضوری و شهودی، معرفت و عقلانی) آشنا شد تا هم موضوع ناممکن بودن احاطه محدود به نامحدود از راه معرفت حضوری و هم موضوع قابل تکامل بودن معرفت حصولی روشن شود. یادآوری این نکته ضروری است که معرفت حصولی به وسیلة مفاهیم ذهنی قابل دستیابی است.
تعداد اسماء و صفات خدا
در آیات قرآن دلیلی که دلالت کند بر عدد اسماء و صفات خدا و آن را محدود کند نیست هر اسمی در عالم باشد که اثر جهت معنا احسن اسماء باشد آن اسم از آن خداست پس نمیتوان اسماء حسنی را شمرده و به عدد معینی محدود کرده آن مقداری که در قرآن آورده شده است صدو بیست و هفت اسم است.
و معنای اسامی را خدا به نحو اصالت داراست و دیگران به تبع او دارا هستند پس مالک حقیقی این اسماء و صفات خداست و دیگران چیزی از آن را مالک نیستند مگر آنچه را که خداوند به ایشان تملیک کرده باشد که بعد از تملیک هم باز مالک است.
توصیف صفاتی
به معنی نفی هر گونه کثرت و ترکیب از ذات است. ذات خداوند با این که به اوصاف کمالیه، جمال و جلال متصف است دارای جنبههای مختلف عینی نیست.
اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یکدیگر لازمة محدودیت وجود است. همانطور که برای وجود لاتیناهی دومی و منویتی قابل درک نیست کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصور نیست.
پس توحید صفاتی یعنی درک و شناخت یگانگی ذات و صفات خدا و اعتقاد به اینکه صفات خداوند در عین ذات او و عین یکدیگرند و همین طور که ذات او ازلی و ابدی است صفات ذاتی او نیز ازلی و ابدیاند.
و اینگونه نیست که این صفات زاید بر ذاتش باشند و جنبه عارض و معروض داشته باشند بلکه عین ذات اوست صفات خدا از یکدیگر جدا نیستند بلکه هر یک از صفات او عین دیگری است یعنی حقیقتعلم او غیر قدرتش نیست بلکه سراسر وجود او علم و قدرت و دیگر صفات ذاتی اوست.
توحید صفاتی دو معنا دارد: 1ـ خدا در صفات بیهمتاست زیرا اولاً صفات خدا از خود اوست و کسی آنها را به او نداده است ثانیاً صفات کمال دو غیر متناهی و نامحدود است و این هر دو مقتضای واجب بالذات بودن خدا و غنا و بینیازی مطلق اوست.
2ـ صفات کمال و ذاتی خداوند عین ذات اویند یعنی اگر چه از نظر مفهوم مختلفاند ولی از نظر مصداق متحدند و به عبارت دیگر چنین نیست که ذات خداوند از یک جهت عالم باشد و از جهت دیگر قادر بلکه علم و قدرت و اختیار او عین حقیقت او میباشند زیرا اگر صفات خدا زائد بر ذات و مغایر با یکدیگر باشند در آن صورت نوعی کثرت و ترکیب و محدودیت در ذات الهی راه خواهد یافت که همگی در حق خداوند محالند.
راز طرفی ذات در ایجاد موجودات و اعطای علم و قدرت به آنها به صفات خود نیازمند است و آنها غیر ذات اویند و نیازمندی باوجوب و غنای ذاتی خاوند منافات دارد.
توحید صفاتی در روایات
در احادیثی که از ائمه (ع) روایت شده توحید صفاتی بسیار مورد تاکید قرار گرفته است و اعتقاد به زیارت صفات ذاتی خداوند بر ذات او مردود دانسته شده است. امام علی (ع) نفی صفات زائد بر ذات را کمال اخلاص در توحید دانسته و فرموده است: و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه
آنگاه افزوده است: لازمه اعتقاد به صفات زائد بر ذات اعتقاد به نوعی کثرت گرایشی و تجزیهپذیری در ذات خداوندی است که نشانة جهالت به ساحت و مقام الوهی است.
فمن و صف الاه سبحانه فقد قرنه و من قرنه فقد ثناه و من ثناه فقدا جزأه و من جزأ فقد جهله.
آنکه خدا را به صفاتی توصیف کند برای او قرین قائل شده است و آنکس که برای او قرین قائل شود او را دو گانه دانسته است و آن کس که او را دو گانه بینگارد ذات خدا را تجزیه دانسته و آنکه چنین باوری داشته باشد به خداوند جهل ورزیده است.
بدیهی است که مقصود از نفی صفات از خداوند صفات زائد بر ذات است نه واقعیت صفات زیرا نفی صفات کمال از خداوند محال است و از طرفی امام علی (ع) خدا را در بسیاری از سخنان به صفات کمال توصیف کرده است.
قرآن در مقام تنزیه خداوند میگوید:
سبحان رب العزّه عمّا یصفون منزه است پروردگارت پروردگار با عزت از توصیفهایی که آنان میکنند.
حضرت علی (ع) در مورد نامتناهی بودن صفات خدا میگوید: سپاس خدای راست که شفایش فزون از نیروی سخنوران و دهشهایش بیرون از گنجایش شکار شگران وادای حقش فراتر از توان سختکوشان است. هم او که هیچ اندیشه دور پروازی، شناختش را فرا چنگ نیاورد و هیچ هوش ژرف بینی به ژرفایش راه نیابد او که ویژگیاش را نه مرزی پایانپذیر، نه تعریفی آمادهانه زمانی سنجیدنی و نه پایانی شناختنی است.
امام جواد (ع) فرموده است خداوند «احدی المعنی» است و معانی و صفات کثر و مختلف در ذات تو راه ندارد انه واحد احدی المعنی ویس بصفات کثیره مختلفه
امام حسن مجتبی نیز میفرماید: صفات خداوند از نظر واقعیت با یکدیگر اختلافی ندارند زیرا اگر چنین باشد ذات خداوند از نظر کمالات وجودی مشاهی و محدود خواهد بود «ولا اختلاف صفه فیتناهی»
معنای صفات خداوند
همانطور که گفته شد صفات بر دو قسمند صفات کمال و صفات نقص.
صفات کمال معانی اثباتی هستند که موجب ارزش وجودی بیشتر و آثار وجودی افزونتر برای موصوفات خود میباشد چنانکه با مقایسه یک موجود زنده با یک موجود فرموده روشن است. ولی صفات نقص صفاتی هستند بر خلاف آن.
وقتی در معانی صفات نقص دقیق شویم خواهیم دید که بر حسب معنا منفی بوده و از فقدان کمال و نداشتن یک نوع ارزش وجودی حکایت میکند مانند جهل و عجز و ...
بنابراین، نفی صفات نقص معنای صفات کامل میدهد و از اینجاست که قرآن هر صفت مالی را مستقیماً برای خدای متعال اثبات میکند و هر صفت نقصی را نفی کرده و منفی آن را برای او اثبات میکند.
و هو العلیم القدیر هو الحی و لا تآخذ سنته و لا نوم و اعلمو انکم غیر مجعزیالله
خدای متعال واقعیتی است مطلق که هیچگونه حد و نهایتی ندارد و دو صفت مالی که در موردش اثبات میشود معنای محدودیت را نخواهد داشت. لیس کمثله شی
امام رضا(ع) میفرماید: خداوند تبارک و تعالی با زمان و مکان و حرکت و انتقال و شئون متصف نمیشود بلکه او افرینندة زمان و مکان و حرکت و شئون است.
تقسیم بندی صفات الهی
بعضی از صفات خدا صفاتی است که معنای ثبوتی را افاده میکند از قبیل علم و حیات و اینها صفاتی هستند که مشتمل بر معنای کمالند و بعضی دیگر آن صفاتی است که معنای سلبی را افاده میکند مانند سبوح و قدوس صفاتی که خدای را منزه از نقایص میسازد پس از این نظر میتوان صفات خدا را به دو دسته تقسیم کرد 1- صفات بتوتیه 2- صفات سلبیه
پارهای ازصفات خدا صفاتی است که عین ذات اوست نه زائد بر آن مانند حیات و قدرت و اینها صفات ذاتیاند و پارهای دیگر صفاتی هستند که تحققشان محتاج به اینست که ذات قبل از تحقق آن صفات محقق فرض شود مانند خالق و رزاق که اینها صفات فعلیاند و اینگونه صفات زاید بر ذات و منتزع از مقام فعلند.
همچنین صفاتی مانند رحمت و مغفرت صفات فعلی است است که بر خدا اطلاق میشود بدون اینکه خداوند به معانی آنها مقلبس باشد چرا که اگر خدا حقیقتاً به معانی آنها مقلبس میبود باید آن صفات، صفات ذاتی خدا باشد نه خارج از ذات پس از این نظر هم میتوان صفات خدا را به دو دسته تقسیم کرد 1ـ صفات ذاتیه 2ـ صفات فعلیه تقسیم دیگری که در صفات خدا هست تقسیم به نفسیت و امنافیت است آن صنعتی که معنایش هیچ اضافهای به خارج از ذات ندارد صفات نفسی است و آن صفتی که اضافه به خارج دارد و صفت اضافی است و صفت اضافی خود دو قسم دارد زیرا بعضی از اینگونه صفات، نفسی هستند و به خارج اضافه دارند و آنها را صفات نفسی ذات اضافی مینامیم و برخی دیگر صرفاً اضافیاند و آنها را صفات اضافی محض مینامیم.
تقسیمبندی صفات از دیدگاه صدالمتالهین
صفات به طور کلی به دو قسم تقسیم میشوند
1- صفاتی که اولاً و با لذات از آن موجود بماهو موجود هستند و در اتصاف این اوصاف لازم نیست که موصوف ابتدا طبیعی یا تعلیمی باشد صفاتی از قبیل علم، قدرت و اراده از این قسمند
2ـ قسم دیگر صفاتی هستند که در اتصافشان به موصوف لازم است که موصوف ابتدا طبیعی یا تلعیمی باشد
از آنجا که واجب الوجود، حقیقت وجود است پس باید صفاتی را که اولاً و بانوات از آن وجود است را دارا باشد و همچنین این صفات مانند وجودند در اینکه صدقشان بر مصادیق به نحو اشتراک معنوی و تفاوت میان مصادیق، تفاوت به شلیک است.
صفات فعلی و ذاتی
صفات فعلی نامی است که بر افعال خداوند نهاده میشود، بر ذات خداوند و ادراک آن بقدر وسع ممکنالوجودی بشر میسر است نه درک ذاتی آن.
مثلاً چون خلق را میبینیم درک میکنیم او خالق است اما کل اجزاء خلقت در کل کائنات را که نمیبینیم پس به قدر وسع ادراکمان درک میکنیم. اما ذات خالقیت همان ذات خداست که قابل ادراک نیست.
صفات فعلی تنها به موصوف (خدا) قائم نیست بر خلاف صفات ذاتی، و موصوف برای اینکه با آن صفت متصف شود نیازمند تحقق چیز دیگری است.
پس صفات خدا هم از قسم صفات ذاتی است و صفاتی که در تحقق آنها پای دیگری در میان است عین ذات او نیست بلکه زائد بر ذات او و صفت فعلند.
مراد از صفت فعل اینست که پس از تحقق فعل، معنای صفت از فعل گرفته شود نه از ذات. مانند آفریدگار که پس از تحقق افرینش از آفریدهها آفریدگار بودن او مفهوم میشود و به خود آفریدهها قائم است نه با ذات مقدس خدا تا ذات با پیدایش صفت از حالی به حالی تغییر کند.
نفی حد در اسماء و صفات الهی
ما جهات نقص و حاجتی را که در اجزای عالم مشاهده میکنیم از خدای متعال نفی میکنیم مانند مرگ و فقر و صفات کمال را برای او اثبات میکنیم از قبیل حیات و قدرت.
این صفات در دار وجود ملازم با جهانی از نقص و حاجت است و ما آن را از خدای متعال نفی میکنیم از طرف دیگر وقتی بنا باشد تمامی نقایص و حوایج را از او سلب کنیم بر میخوریم به اینکه داشتن حد هم از نقایص است. برای اینکه چیزی که محدود بود به طور مسلم خودش خود را محدود نکرده است و موجود دیگری بزرگتر از آن و مسلط بر آن بوده که برایش حد تعیین کرده، لذا همه انحاء حد و نهایت را از خدای متعال نفی میکنیم و میگوییم خدای متعال در ذاتش و همچنین در صفاتش به هیچ حدی محدود نیست پس او وحدتی را داراست که آن وحدت به هر چیزی قادر است و چون قادر است احاطه به آن هم دارد.
اینجاست که قدم دیگری پیش رفته و حکم میکنیم به اینکه صفات جذای متعال عین ذات اوست و همچنین هر یک از صفاتش عین صفت دیگر است و هیچ تمایزی میان آنها نیست مگر به حسب مفهوم ـ معنای کلمه برای اینکه فکر میکنیم اگر علم او غیر قدرتش باشد و علم و قدرتش غیر ذاتش بوده باشد باید صفاتش هر یک آن دیگری را تحدید کند و آن دیگری منتهی به آن شود پس بازیابی حد و انتها و تناهی به میان میآید.
و همین است معنای صفت احدیت او که از هیچ جهتی از جهات ؟؟ نمیشود و نه در خارج و نه در ذهن متکثر نمیگردد .
در خطبه اول نهجالبلاغه آمده است: الذی لیس لصفته حد محدود: آنکه در صفات او حد و نهایتی متصور نیست یعنی صفات خدا محدود نیست بلکه به نامحدودیت ذات است که عین ذات اوست و صفاتی که خداوند مبرا از اوست صفت محدود است که غیر از ذات و صفات دیگر است.
نامتناهی بودن اسماء و صفات از نظر عارفان
ابن عربی در خصوص الحکم میگوید: چون که خداوند خواست از جهت اسماء حسنایش که قابل شمارش نیستند اعیان آنها را ببیند عالم را پدید آورد.
مقصود از اسماء حسنی، اسماء کلی و جزئی است نه تنها نودو نه اسم که در حدیث آمده است. البته اسماء جزئی نامتناهیاند اگرچه کلیات آنهامتناهی است.
اسماء خداوند نامتناهی است زیرا این اسماء واسطه آنچه از آنها صادر میشود دانسته میشوند و آنچه از آنها صادر میشود نامتناهی است اگر چه همة آنها به اصول متناهی که امهات اسماء خوانده میشوند بر میگردند و در واقع جز یک حقیقت وجود ندارد که پذیرای همة این نسب و اضافات است که از آنها به اسماء الهی تعبیر میشود.
چنانکه ملاحظه میشود ابنعربی امهات اسماء یا اسماء کلی الهی را محدود میداند ولی از نظر اسماء جزئیه الهی که تحت آن اسماء کلی قرار دارند و جمیع تغیات را شامل میشوند نامتناهیاند.
عبدالرحمن جامی در نقد النصوص میگوید:
کلیات اسماء حسنای الهی 99 (به یک نقل) یا هزار و یک اسم است (به نقل دیگر) ولی جزئیات آن بیشمار است زیرا اسماء تعینان الهیاند در حقایق ممکنان و از آنجا که ممکنان بیشمارند تعینات الهی که حقایق آنها نیز نامتناهی خواهند بود پس اسماء الهی نیز نامتناهیاند.
نتیجه اینکه از نظر عارفان، تجلیات حق یک سلسله مرابت طولی دارد که اولین تجلی مقام و احدیت است که تجلی اسماء خداوند است و اسماء کلیه مربوط به این مقام است و بعد از ترکیب، اسماء جزئیه پدید میآیند که هر یک مظهری از عالم کاینات دارند و از آنجا که عالم کاینات نامحدود است اسماء جزئیه نیز نامحدودند اگرچه کلیات این اسماء که به مقوله اصول آنها نیز هر دو قابل شمارشند.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |