عروض وجود بر ماهیت
پژوهشگر: محمد صادق رجائی پور
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
اصالت وجود یکی از مهمترین بلکه اساسی ترین اصل اساسی فلسفه رائج میان حکما در فلسفه وحکمت متعالیه است ؛ وبه تبع یکی از منازعات عمده و اصلی میان تابعین صدرا و مخالفین ایشان نیز هست لذا هر کوششی در تایید ویا در طرد آن بااهمیت بوده وشایسته دقت وتنقیح می باشد.
طبعا برای دانشجوی فلسفه اسلامی که دغدغه ایی جز اثبات اصول مورد خدشه از طرف مخالفین ندارد، تلاش برای اثبات اصالت وجود اجتناب ناپذیر است .
لکن بحث اصالت وجود مقدماتی چون بحث عروض وجود بر ماهیت دارد واز آنجا که هر ذو المقدمه ایی برای تنقیح وتبیین نیازمند به شفاف ساختن مقدماتش است لذا برای محصلی چون حقیر چاره ایی نیست مگراینکه مقدمات این مسئله را بیان کرده وتلاش نمایم تا موجزی مفید برای بررسی این مسئله (عروض وجود بر ماهیت ) که بحسب مفهوم از مقدمات بحث اصالت وجود است وبحسب مصداق از از فروعات آن است بپردازم واقوال را بیان کرده وقول برتر را بیان کنم . امید آنکه مقبول بیفتد؛ انشاالله .
بیان اجمالی مسئله :
برای اینکه مسئله کاملا واضح گردد، ضرورة باید اجزاء اصلی مسئله عروض را بیان بکنیم ؛ لذا هریک از وجود وماهیت راجداگانه بررسی کرده ونحوه پیدایش آندو در ذهن را بیان می کنیم . سپس چگونگی لزوم ترکیب وجود از این دو ونوع ترکیبشان را تبیین نموده ،بعد از آن در مقام بیان معنای عروض وجود بر ماهیت وزیادت وجود بر آن خواهیم بود وادله این مسئله را طرح خواهیم کرد وسرانجام اقوال در مسئله را بیان کرده قول برتر را بیان میکنیم . انشاالله .
وجود چیست ؟
برای وجود سه نحوه استعمال وجود دارد :
وجود گاه به صورت معنای حرفی بکار می رود ، که رابط میان قضایا بوده ودر فارسی از آن به است تعبیر می کنند .
گاهی به صورت مصدری به کار می رود ، که در بر دارنده نسبت به فاعل است ،وجود مرادف آن لفظ بودن است .
وگاهی به صورت اسم مصدر به کار می رود که مرادف آن در فارسی لفظ هستی است.
مراد ما در این بحث وجود به معنای بودن یعنی معنای دوم است .
ماهیت چیست ؟
ماهیت دارای دو معنا می باشد :
1:ماهیت یک مصدر جعلی است که از ماهو گرفته شده است وبه معنای اسم مصدری است که در فارسی مرادف واژه چیستی می باشد .
مفاهیم ماهوی مفاهیمی هستند که ذات وذاتیات مصادیق خود را منعکس می کنند،
وبیان می کنند که اشیاء خارجی چه چیزی هستند .
مرحوم استاد شهید مطهری درباره کیفیت تحقق این معنا از ماهیت می فرمایند:
آنچه در ذهن به صورت معروض ومتلبس جلوه میکند ومثل چیزی است که لباس هستی پوشیده یاچیزی است که از کتم عدم وظلمت نیستی خارج شده ((ماهیت )) است. مثلا این که می گوییم خط یا عدد یا انسان موجود است ، خط وعدد وانسان ،ماهیت هایی هستند که واقعیت دار شده اند .
2:ماهیت اصطلاح دیگری نیز دارد که اعم از اصطلاح نخست آن است ؛ در بیان اصطلاح دوم ماهیت می گویند ((ما به الشی هو هو )). یعنی ماهیت همان هویت وحقیقت شی است. اعم بودن این اصطلاح از آن جهت است که واجب را هم شامل می شود بر خلاف اصطلاح نخست که اختصاص به ممکنات دارد . به عبارت دیگر واجب تعالی چیستی ندارد ولی هویت دارد .
مراد ما در بحث کنونی معنای اول ماهیت است که از آن به عنوان کلی طبیعی یاد می کنند .
کیفیت آشنایی ذهن با مفهوم وجود :
برخی قائلند اولین کسی که به بیان نحوه حصول مفهوم وجود برای ذهن پرداخته است مرحوم علامه طباطبایی بوده است .
علامه در این باره فرموده اند :
انسان ابتدا وجود رابط را که در واقع فعل نفس است حضورا می یابد، وذهن از آن مفهومی حرفی میگیرد که در زبان فارسی از آن با کلمه است حکایت می شود . سپس در آن به نحو استقلالی می نگرد وجود مفهوم اسمی وجود را با قید اضافه ( وجود مضاف ) انتزاع می کند ؛ بعد قید آنرا حذف کرده به صورت مطلق آنرا درک می کند .
استاد مصباح در آموزش فلسفه فرموده اند :
هنگامی که نفس ، یک کیفیت نفسانی ، مثلا ترس را در خودش مشاهده کرد وبعد از برطرف شدن آن ،دو حالت خود را، درحالت ترس ودر حالت فقدان ، باهم مقایسه بکند، ذهن مستعد می شود که از حالت اول مفهوم وجود ترس واز حالت دوم مفهوم عدم ترس را انتزاع کند وپس از تجرید آنها از قید اضافه ونسبت ، مفهوم های مطلق وجود وعدم را بدست آورد.
این شیوه ای است که در انتزاع سایر مفاهیم فلسفی هم بکار می رود واز مقایسه دو موجود از دیدگاه خاصی ، دو مفهوم متقابل انتزاع می شود . واز اینجا راز جفت بودن این مفاهیم آشکار می شود . مانند علت ومعلول ، وجود ذهنی وجود وجود خارجی ، بالقوه وبالفعل ،ثابت ومتغیر و...
کیفیت آشنایی ذهن با ماهیت :
صرف نظر از قول افلاطونیان که ادراک ماهیت را به مشاهده حقایق مجرد یا یادآوری مشاهده قبلی آن تفسیر می کنند ؛ مشهور بین فلاسفه این است که ادراک ماهیت از راه تجرید مدرکات خاص از عوارض مشخصه ، صورت می پذیرد. وبر این اساس ،تقدم ادراک چند مورد جزئی ومشخص را لازم می دانند .
حقیقت این است که مفهوم ماهوی یک ادراک انفعالی است که برای عقل حاصل می شود وتنها تقدم یک ادراک شخصی، برای حصول آن کفایت می کند،همانگونه که ادراک خیالی یک ادراک انفعالی خاصی است که به دنبال ادراک حسی واحدی ،در قوه خیال ، تحقق می یابد .
مثلا هنگامی که چشم ما رنگ سفیدی را دید صورت خیالی آن در صورت خیال وجود مفهوم کلی آن در عقل انعکاس می یابد که از آن به ماهیت سفیدی تعبیر می شود وهمچنین درباره سایر مدرکات حسی وشخسی دیگر.
آنچه موجب پیدایش چنین نظریه ای شده (که در ماهیت کلی از راه تجرید وتقشیر از عوارض حاصل می شود ) این است که؛ در موجودات مرکب مانند انسان که اجزاء واوصاف آن با حواس مختلف وحتی با کمک ابزارهای علمی وتجزیه وتحلیل های ذهنی واستنتاجات آن شناخته می شود، طبعا مفاهیم عقلی گوناگونی از آنها بدست می آید؛ چگونه می توان ماهیت واحدی را به آنها نسبت داد ؟
در چنین مواردی اینگونه اندیشیده اند که نخست باید جهات عارضی آنها را شناخت ، جهاتی که تبدیل وتبدل و زوال آنها موجب از بین رفتن اصل آن موجود نمی شود مثلا اگر رنگ پوست انسان ازسفیدی به سیاهی گروید باعث زوال انسانیت انسان نمی شود.
پس همه این جهات واوصاف ،نسبت به انسان ،عارضی هستند وبرای شناخت آنها باید آنها را حذف کرد .
طرح بحث :
در فلسفه قانونی وجود دارد که میگوید ((کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیة ووجود))؛ باید دقت داشت مراد از ماهیت در این قاعده چیستی شی است ؛ یعنی مراد ایشان از ماهیت ؛ کلی طبیعی بوده است ؛ نه ماهیت به معنای ما به الشی هوهو که معنای اعمی از کلی طبیعی دارد وهمانطور که گفتیم شامل واجب الوجود نیز می شود. استفاده کلمه ممکن در این قاعده نیز مؤید مطلب ماست زیرا با آمدن این کلمه ، واجب الوجود ازدایره شمول قاعده خارج می شود که در این صورت بیانگرماهیت به معنای اولی است که در ابتدای مقاله بیان شد.
ادله اثبات قاعده کل ممکن زوج ترکیبی له ماهیة ووجود :
در صورت ثبوت این قاعده لازم می آید هر ممکنی از وجود وعدم ترکیب شده باشد؛حال سؤال این است که آیا این قاعده ثابت می شود ؟
حکما برای اثبات این قاعده ادله ایی را بیان کرده اند که به شرح ذیل است :
دلیل اول:
چون هر ممکنی معلول است ونیز هر معلولی منحط از در علتش است ؛به همین مقدار که از مرتبه علتش پایین تر است دارای محدودیت است ؛ وحد هم چیزی غیر از حد شی نیست. حد، منشاء انتزاع ذهن است که از آن مفاهیمی انتزاع می کند بدین صورت که حد مال وجود است؛ وجود که محدود شد،ذهن از این حد ماهیت را انتزاع می کند . پس در واقع ماهیت وحد یک چیزهستند .
به عبارت دیگر ماهیت حدعقلی وجود است ، همانطور که اشیاء در خارج دارای حدود حسی هستند مانند یک کشور که از لحاظ جغرافیای محدود است . لذا می توان گفت ممکنات از لحاظ عقلی حدودی داند که در واقع اندام وجودی ایشان است وآن حدود یا اندام چیزی نیست جز همین ماهیات.
پس خلاصه دلیل اول این شد که :
هرممکنی معلول است ؛ هر معلولی ناقص است؛ وهر ناقصی محدود است ، وحدود هم همان ماهیات می باشند ؛ لذا در با وجود هر ممکنی وازنحوه وجودش ماهیت آن نیز بدست می آید واین مثبت قاعده مذکوراست ( که هر ممکنی دارای وجود وماهیت است ) .
دلیل دوم :
این است که این قاعده برای ما وجدانی است .یعنی ما اشیاء را که در خارج مشاهده می کنیم می بینیم که در امر واحدی باهم شریک هستند ودرامر دیگری از هم جدا واز یکدیگر متمایزند. مثلا کتاب ومیز وانسان همگی از اموری می باشند که در خارج تحقق دارند پس همه آنها در یک امر شریک می باشند وآن وجود داشتن ( وهستن) است .اما بالبداهة می دانیم که میز غیراز کتاب است ونیز کتاب نیزکتاب غیراز انسان است وغیریت نشانه تفاوت میان آنهاست واین نشان دهنده اینست که همه امور فوق در محمول هست وبودن متفق می باشند لکن هریک موضوع خاص هستند. نتیجه این است که در هر ممکنی یک ما به الاشتراک وجود دارد ویک ما به الامتیاز؛ که نام ما به الامتیاز را ماهیت ونام مابه الاشتراک را وجود گذاشته اند.
نحوه ترکیب وجود وماهیت :
بوسیله ادله فوق قاعده مذکور ثابت می شود ؛اما جای این سؤال باقی است که اگر هر ممکنی از وجود وماهیت ترکیب شده است این ترکیب از چه نوع ترکیبی می باشد؟
در پاسخ باید گفت ترکیب میان این دو ترکیب اتحادی است ،البته به نحو ترکیب امر متحصل با امر غیر متحصل ؛چرا که آنگونه که فلاسفه می گویند در ترکیب اتحدی ترکیب مرکب از یک امر اصیل ویک امر اعتباری است وترکیب میان دو اصیل ویا دو اعتباری بدون وساطت وجود نشدنی است .
زیادت وجود بر ماهیت :
هرچند ممکن است از مباحث سابق حکم مسئله بدست آید لکن برای تصریح به مدعی این فصل را جدا گانه مطرح می کنیم که آیا وجود غیر از ماهیت است یا اینکه تمام ماهیت یا جز آن می باشد . از این مسئله به عنوان زیادت وجود برماهیت تعبیر می شود .
این مسئله را به دو صورت می توان مطرح کرد، یکی به اعتبار خارج ودیگری به اعتبار ذهن؛ زیادت وجود درخارج به این معناست که ما در خارج دو شیء داشته باشیم ، یکی وجود ودیگری ماهیت و در خارج وجود بر ماهیت عرض شده باشد مانند رنگی که در خارج بر دیوار عارض می شود از این بحث به زیادت وجود بر ماهیت در خارج تعبیر می کنند که نزد تمامی فلاسفه مطرود است .
اما زیادت وجود بر ماهیت در ذهن به این معناست که مفهوم وجود در ذهن غیر از مفهوم ماهیت است یعنی در تحلیل عقلی این دو جزء آشکار می شوند وازهمین جهت وجود بر ماهیت در ذهن حمل می شود. به دیگر سخن معنای زیادت وجود بر ماهیت اینست که عقل می تواند در ظرف تحلیلات خود، فی المثل مفهوم وجود را از مفهوم ماهیت جدا کند وجود مفهوم وجود را برآن حمل کند. در این صورت وجود نه عین ماهیت است ونه جزء آن .
ادله زیادت وجود بر ماهیت :
دلیل اول :درعلم اصول ثابت کرده اند که ازعلائم حقیقت ومجاز، صحت سلب وعدم صحت سلب است.
قیاس استثنائی:اگر وجود عین ماهیت وبالعکس باشد نباید سلب وجود از ماهیت صحیح باشد،لکن این سلب صحیح است ، پس وجود عین ماهیت نیست .یعنی این جواز وصحت سلب دلیل بر آن است که وجود نه عین ماهیت است ونه جزء آن می باشد.لذاست که می توان گفت که انسان معدوم است یا بقر معدوم است ووجود را از ماهیت سلب کرد.
دلیل دوم :
در فلسفه ثابت شده است که الذاتی لا یعلل الا بدلیل نفس الذات ؛ والعرضی یحتاج فی وجوده الی دلیل آخرغیردلیل الذات ؛ماهیت برای وجودش دلیل مستقلی از وجود دارد پس معلوم می شود وجود جزء ماهیت یا تمام آن نسیت .
قیاس استثنائی:اگر وجود جزء ذات یا عین ذات ماهیت باشد دلیلی غیراز دلیل ماهیت نخواهد داشت؛لکن دلیل ماهیت غیراز دلیل وجود است. پس وجود وماهیت جز یا عین یکدیگر نیستند.
دلیل سوم :
اگر وجود وماهیت عین هم باشند نباید حین تصور ماهیت از وجود غافل شویم ، درحالیکه ماهیت را می توانیم بدون اینکه توجه ای به وجودشان داشته باشیم واین دال بر رد عینیت وجود برای ماهیت ویا جزئیت وجود برای آن است.
دلیل چهارم :
بنا بر اصح اقوال وجود مشترک معنوی است ؛حال اگر فرض شود که وجود وماهیت عین هم باشند دراین صورت لازمه اش این است که وجود با همان معنایی واحدی که داردومشترک بین تمام موجودات است ماهیت آنها هم باشد.
ولازمه این حرف این است که وجود به حمل اولی ذاتی بر تمام اشیاء مثل انسان ودرخت واسب و... حمل شود ؛وچون حسب الفرض ماهیت های آنها هم با وجودشان یکی است لازم می آید انسان همان اسب واسب همان انسان باشد،درحالیکه این مطلب بالبداهة باطل است.
دلیل پنجم:
فرض می کنیم که م وجود دارد آنگونه که برخی گفته اند؛وحسب الفرض این وجود جزء ماهیت باشد، در این صورت ماهیت حدائقل باید یک جزءدیگر غیر از وجود داشته باشد،چراکه حسب الفرض ماهیت مرکبی است که وجود یکی از دو جزء آن است .
پس حدائقل باید یک جزء دیگرغیر از وجود داشته باشد،خوب نکته اساسی دز اینجا این است که آن جزء دوم ماهیت هم چون ذاتی دارد باید حدائقل یکجزء وجودی داشته باشد وآن جزءوجودی ماهیت نیز باید حدائقل یک جزء وجودی داشته باشد وهکذا هلم جرّا.
دلیل ششم :
ملا صدرا نیز مطلبی دارد که می تواند به عنوان دلیل دیگری بر زیادت وجود بر ماهیت باشد. او برای تبیین مفهوم بودن معنای وجود ؛از خصیصه تبدل پذیری نحوه وجود ماهیت باحفظ ذاتیات استفاده کرده است ومی گوید :
ماهیت معنایی است که باحفظ ذات وذاتیات خود ، تبدل وجودی می یابد وقابل انتقال به ذهن است.
عکس نقیض این قضیه این است که هرچه در وجود خود تبدل ناپذیر باشد؛یا به عبارت دیگر،هرچه از خارج قابل انتقال به ذهن باشد،ماهیت نیست .
آنچه مطلوب را نتیجه می دهد،انضمام عدم تبدل پذیری به کبرای کلی فوق است؛به این بیان که ، وجود تبدل پذیر نیست، وهرچه تبدل پذیر نباشد ماهیت نیست ، پس وجود ماهیت نیست.
اقوال در مسئله :
از اتصاف ماهیت به وجود برداشتهای متفاوت وبالطبع اقوال گوناگونی بوجود آمده است :
1:نظریه اشاعره : ماهیت به حمل اولی وجود است وحمل وجود بر ماهیت به مثابه حمل شیء بر خودش است.
پاسخ این قول رابا بیان ادله زیادت وجود بر ماهیت قبلا بیان کردیم .
2:این اتصاف به معنای عروض وجود بر ماهیت است .
3: بالعکس دوم .(بطلان این دو دلیل بواسطه دلیل قول چهارم آشکارتر می شود)
4:ماهیت چیزی نیست جزهمان حد وجود .
دلیل این قول اینست که :
ماهیت یعنی تحقق وجود ممکن که محدود است ،لذا در مقابل وجود چیزی نیست تا او بر وجود حمل شود یا معروض وجود قرار بگیرد. به عبارت دیگر ماهیت خود مرتبه ایی از وجود است وشاید بتوان اسم آن را وجود ذهنی نهاد .
در میان اقوال مذکور قول آخر که مطلوب ما نیز هست از ملاصدرا می باشد.
نتیجه گیری:
لذابراساس مطالب ومباحث مطروحة وبیان ادله وذکراقوال می توان گفت این بحث وحتی عنوان آن یک بحث مجاز فلسفی می باشد ؛ به خصوص اگربه بیان ملاصدرا در مسئله دقت کافی بشود مدعای ما راحتر تحصیل می گردد.
والحمدلله رب العالمین
محمد صادق رجائی پور
منابع :
1 : منظومة ملا هادی سبزواری
2 :فلسفه صدرا- استاد جوادی آملی
3 : شواهد الربوبیة – صدرالمتالهین
4 :آموزش فلسفه استاد مصباح یزدی
5 :فرهنگ اصطلاحات فلسفی – دکتر شیروانی
6 :نهایة الحکمة –مرحوم علامة طباطبایی
7 :اصول فلسفه وروش رئالیسم حاشیه استاد مطهری
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |