موضوع : نصایح عرفانی امام خمینی (قدس سره) در حکمت متعالیه
پژوهشگر: محمدرضا حق طلب
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
خمینی کبیر( رحمةالله علیه ) از بزرگترین عارفان دل سوخته و حکیمان وارسته ی سده ی اخیر بود که به حق زیبنده ی اطلاق عنوان امام است چرا که جانش به جمیع علوم الهی که از لسان عارفان بالله صادر شده بود بارور و نفس الهی اش به اسماء کمالیه ی حق تعالی منقوش گردید . او جامع وحدت و کثرت بود و هر آنچه را که به عقل و عشق و شهود در سیر إلی الله پیموده بود به عائله ی الهی عرضه کرد و خود با حقیقت خلق و خلق حقیقی درآمیخت و به مقصد حکمت متعالیه که تشبه به حق جل و علی و صیرورة عالم عقلی می باشد ؛ نائل گردید. نصایح و مواعظ او همواره خاصه و عامه را مخاطب قرار می داد حال آنکه او خود را مخاطب همه ی سخنانش می دانست . دغدغه او مشاهده ی وجود حقیقی در پس همه ی موضوعات عرفان و حکمت الهی و تحصیل توحیدات ثلاثه بود « بارالها! این دل هر جائى ما را یکجائى کن، و این چشم دوبین را یک بین فرما، و جلوه توحید و تفرید و تجرید را در طور قلب ما متجلّى کن، و جبل انانیّت و انیّت ما را مندکّ و فانى فرما، و ما را به حدّ فنا رسان تا از رؤیت توکّل نیز فارغ شویم ، إنَّکَ الْوَلیُّ المفضال. » بدین سبب بر تزکیه ی نفس و تطهیر باطن که بذر تجلیات الهی و اصلاح موقف طبیعت که دانه ی ملکات خلقیه حمیده بود ؛ تأکید بسیار داشت « هان اى عزیز گوش دل باز کن و دامن همت به کمر زن و به حال بدبختى خود رحم کن، شاید بتوانى خود را به صورت انسان گردانى و از این عالم به صورت آدمى بیرون روى که آن وقت از اهل نجات و سعادتى. مبادا گمان کنى اینها موعظه و خطابه است، اینها همه نتیجه برهان حکمى حکماى عظام و کشف اصحاب ریاضت و اخبار صادقین و معصومین است ، در این اوراق بناى اقامه برهان و نقل اخبار و آثار زیاد نیست . » لذا همواره ندای رساندن معارف از منزل عقل به موطن قلب را سر می داد و از وقوف در حیطه ی مفاهیم و حجاب های آشکار و نهان بر حذر می داشت . آن چه او در آثار عرفانی و اخلاقی اش نگاشته است راهگشای عارفان ، حکیمان ، مفسران و فقیهان می باشد چرا که مقاصد علوم را به خوبی می دانست و از حجاب ها ، مهلکات و آفات پیش رو آگاه بود . این مهم ما را بر آن داشت تا شمه ی اندک از کلمات شریفش را در باب ملزومات تحصیل حکمت متعالی الهی و بایسته های موضوعات و مسائل آن جمع آوری و به رشته ی تحریر در آوریم .
کلمات کلیدی : حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، علم عملی ، علم نافع ، مراتب نفس
حب شهرت را از سر بیرون کنید
کسی که کمالات علمی و ملکات نیک اخلاقی خود را به رخ خلق خدا بکشد ؛ سالکی است که به قدم نفس پیش می رود نه به قدم حق و چنین خودبینی راه به خدابینی نمی برد بلکه معرفت و توحیدی خیالی خواهد بود . امام خمینی ( ره ) می فرمایند که وقتی مالک حقیقی جمیع کمالات وجودی ظاهراً و باطناً وجود واحد حقیقی است پس غرّه شدن به اندک متاعی که انسان با مفاهیم و پاره ای اصطلاحات دست یافته ؛ به بیراهه رفتن است و طالب معرفت و حکمت باید چنین محبوبیتی را از خدا بخواهد بلکه رأساً چنین حبّی را از سر بیرون کند . ایشان می فرمایند :
« پس اى عزیز، نام نیک را از خداوند بخواه. قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش کن با تو باشد. تو کار را براى خدا بکن، خداوند علاوه بر کرامتهاى اخروى و نعمتهاى آن عالم در همین عالم هم به تو کرامتها مىکند، تو را محبوب مىنماید، موقعیت تو را در قلوب زیاد مىکند، تو را در دو دنیا سر بلند مىفرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت قلب خود را از این حب هم بکلى خالص نما، باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود و قلب متوجه حق گردد، روح بىآلایش شود، کدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف، شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز، چه فایدهاى دارد. فرضاً فایده داشته باشد، یک فایده ناچیز جزئى چند روزه است. ممکن است این حب عاقبت کار انسان را به ریا برساند و خداى نخواسته آدم را مشرک و منافق و کافر کند، اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیاء عظام او و ملائکه مقربین رسوا شود، سرافکنده گردد، بیچاره شود. رسوایى آن روز را نمىدانى چه رسوایى است. سرشکسته در آن محضر را خدا مىداند چه ظلمتها دنبال دارد. آن روز است که به فرموده حق تعالى کافر مىگوید: «اى کاش خاک بودم » و دیگر فایده ندارد. »
طریقه مشایخ حفظ اسرار علوم الهیه از غیر اهلش است
کتمان سرّ ، سنتی است الهی ؛ آنگاه که حضرت علی اعلی خود را در موطن ذات مشاهده نمود ؛ جود ذاتی اش اقتضاء کرد که به هر موجودی به قدر استعدادش افاضه ی نور وجود نماید . خلیفه حق و آینه دار اسماء حسنای او مظهر تمام چنین وصفی است که همواره « یعطی کلّ ذی فضل فضله » پس طالبان علوم الهی و حکمت متعالی می بایست مطالب این رشته را که در واقع شئون وجود حقیقی است از غیر اهلش حفظ نمایند چرا که تحمّل چنین مطالبی بر آنها دشوار می گردد و چه بسا به عناد و ستیزه یا کفر و الحاد و یا فهم قشری سست بنیه منتهی شود . امام خمینی ( قدس سره ) در این باره می فرمایند :
« و مکرر مىگردانم وصیت خود را به آنچه که مشایخ عظام به ما سفارش کردند؛ و آن، فاش نساختن اسرار معارف است مگر به اهلش، و دهان نگشودن به حقایق عوارف مگر در محلش. پس خداوند- که والاست نامش- فرمود: وَ نُنَزّلُ مِنَ الْقُران ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ الاّ خَسارا »
« فرمود به عمر بن حنظله که تحمیل نکنید بر شیعیان ما، و رفق و مدارا کنید با آنها؛ زیرا که مردم تحمُّل نمىتوانند بکنند آنچه شما تحمُّل مىکنید و این حدیث شریف، دستور کلّى است براى خواص؛ زیرا که مردم هم در تحمل علوم و معارف و هم در تحمل اعمال قلبیّه و قالبیّه مختلفند، و هر علمى را خصوصاً در باب معارف، نتوان افشا پیش هر کس کرد، بلکه سرایر توحید و حقایق معارف، از اسرارى است که پیش اهلش باید مکتوم و مخزون باشد. و نوع گمراهیها و إضلالها و تکفیرها از این باب پیدا شده و این که مردم، حتى علماء ظاهر، از علوم الهیّه احتراز کنند و گرد معارف و حقایق نمىگردند، براى همین است که بعضى از ارباب اصطلاح و ذوق یا اصحاب علوم رسمیّه عرفانیّه تهتّک کردند، و مقاصد شریفه را با الفاظ زشت و قبیح بیان کردند، و از اصطلاح قرآن و حدیث بیرون رفتند با آن که همان مقاصد به طور أکمل در کتاب خدا و احادیث ائمّه هدى- علیهم السلام- موجود است، ولى آنها به صورت بدى آن را جلوه دادند. از این جهت، اسباب تنفّر طباع ظاهریین شده است. اینها نیز طاقت آن نداشتند که لُبّ را از قشر و حقیقت را از صورت و معنى را از لفظ جدا کنند؛ یکسره با اصل مطلب مخالف شدند و شاید اشاره به این معنى باشد روایاتى که ایمان را تسهیم نموده به هفت سهم یا ده درجه یا چهل و نه جزء و فرمودهاند کسى [که] داراى یک سهم است، نباید دو سهم بر او تحمیل کرد، و کسى که داراى دو سهم است، نباید سه سهم بر او تحمیل نمود و همین طور. »
از درک حقیقت اصالت وجود محجوب نمانید
اصل اصیل اصالت وجود زیربنای مکتب فلسفی صدرایی بلکه معرفت ناب عرفانی است چرا که عرفان حقیقی مبتنی بر وحدت شخصی وجود است و وحدت شخصی وجود از لوازم اصالت وجود می باشد . از این رو درک صحیح و عمیق این اصل ، شاه کلید جمیع مسائل حکمی و عویصات معرفتی می باشد . امام خمینی ( ره ) اصالت وجود را مبنای مقام توحید می دانند و می فرمایند « مقام توحید فقط با مبناى اصالت وجود ممکن است، ولى بنا بر اصالت ماهیت، توحید غیر ممکن است، و اگر جهت وحدت را که وجود است اعتبارى بدانیم وحدت حقیقیه، غیر ممکن و محال است، پس دستگاه توحید به هم خورده و اصل مبدأ از دست مىرود و ذات و اسماء و صفات، ماهیات غیر مرتبط به هم مىشوند و ماهیات دیگر هم به آنها مربوط نمىشوند. و بالاخره هر ماهیتى مستقل و غیر مربوط به دیگرى است و تمام عالم از متباینات بالذات تشکیل مىیابد و همه یا واجب مىباشند و یا ممکن و فقط اسمى از واجب و ممکن به طور تشریفاتى مطرح خواهد بود، اینها همه نتیجه اصالت ماهیت است، ایّها الموحّد المقدّس! »
معرفت به ذل عبودیت و عز ربوبیت ثمره فهم وجود ربطى
تعلّق خلق به حق در سقف بنای حکمت متعالیه و عرفان حقیقی تعلّق فقری و ربطی است که به معنای « ذاتٌ ثبت له الربط » نیست بلکه عین ربط می باشد چرا که هم ذات مستقلی که متعلَّق ربط قرار گرفته است و هم ذاتی که به این نگاه به خلق می نگریسته دریده و خرق می شود . باید دقت داشت که خود نگاه نیز مشمول عین ربط بودن می شود ؛ پس جمیع حجاب های مفاهیم و مراتب خرق می گردد . امام خمینی ( ره ) درک صحیح چنین ربطی را به طور طوطی وار و مفهومی دست نیافتنی می دانند و تحصیل ملکه معرفت به ذل عبودیت و عزّ ربوبیت را ماحصل مسئله ی وجود ربطی می دانند .
« این یکى از لباب معارف است که در علوم عالیه و حکمت متعالیه به وضوح پیوسته که جمیع دار تحقّق و تمام دایره وجودْ صرف ربط و تعلّق و محض فقر و فاقه است. و عزّت و ملک و سلطنت مختصّ به ذات مقدّس کبریا است و احدى را از حظوظ عزّت و کبریا نصیبى نیست، و ذل عبودیّت و فقر در ناصیه هر یک ثبت و در حاقّ حقیقت آنها ثابت است. و حقیقت عرفان و شهود و نتیجه ریاضت و سلوک، رفع حجاب از وجه حقیقت و رؤیت ذلّ عبودیّت و اصل فقر و تدلّى است در خود و در همه موجودات. و دعاى منسوب به سیّد کائنات صلّى اللَّه علیه و آله: اللّهُمَّ أرِنِى الاشیاءَ کَما هِى. شاید اشاره به همین مقام باشد؛ یعنى خواهش مشاهده ذلّ عبودیّت که مستلزم شهود عزّ ربوبیّت است نموده. »
قائل به وحدت شخصی هر حمدى را به وجود حقیقى نسبت دهد
بنای علم عرفان عبارت از وحدت شخصی وجود می باشد . اصالت وجود در حکمت متعالیه تفصیلاً پرداخته می شود ؛ همین طور تصویر اعتباریت ماهیت و لا اقتضایی آن به نحوی که ماهیات متکثره عبارت می باشند از نمودها و جلوات وجود اصیل و چون کثرت استقلالی از میان رفت ؛ آنچه می ماند وجود واحد شخصی است که بر کل اشیاء انبساط و احاطه ی سریانی دارد. پس هر کمالی که به ماهیتی از ماهیات نسبت داده می شود ؛ اصلاً و فرعاً و ظاهراً و باطناً و أولاً و آخراً کمال وجود حقیقی است و جمیع محامد مختص وجود حق تعالی می گردد . پس او حقیقت کمالات هر محمودی است کما اینکه حقیقت کمالات هر حامدی نیز می باشد . حضرت روح الله خمینی (ره) چنین می فرمایند :
« بدان اى عزیز که در تحت این کلمه شریفه « الله » سرّ توحید خاصّ بلکه اخصّ خواصّ است. و اختصاص همه محامد از جمیع حامدان به حق تعالى، به حسب برهان نزد اصحاب حکمت و ائمه فلسفه عالیه، واضح و آشکار است؛ زیرا که به برهان پیوسته که تمام دار تحقّق ظلّ منبسط و فیض مبسوط حضرت حق است، و تمام نعم ظاهره و باطنه، از هر منعم باشد به حسب ظاهر و در انظار عامه، از حق تعالى جل و علا است و احدى از موجودات را شرکت در آن نیست، حتى شرکت اعدادى نیز نزد اهل فلسفه عامیّه است نه فلسفه عالیه؛ پس، چون حمد در مقابل نعمت و انعام و احسان است و منعمى جز حق در دار تحقق نیست، جمیع محامد مختص او است. و نیز جمال و جمیلى جز جمال او و او نیست، پس مدایح نیز به او رجوع کند و به بیان دیگر، هر حمد و مدحى که از هر حامد و مادحى است، در ازاء آن جهت نعمت و کمال است، و محل و مورد نعمت و کمال که آن را تنقیص و تحدید نموده به هیچ وجه مدخلیّت در ثنا و ستایش ندارد بلکه منافى و مضادّ است، پس جمیع محامد و مدایح به حظّ ربوبیّت، که کمال و جمال است، رجوع کند، نه به حظّ مخلوق که نقص و تحدید است. »
سالک حکمت الهیه و عرفان تمام عمر را صرف استدلال و اصطلاح نکند
مقصد از حکمت الهیه و متعالیه تشبّه به اله و توحیدی شدن یعنی رجوع إلی الله بر وجه حقیقی مطابق با کیفیت نزول حقایق و رقایق از حضرت حقیقة الحقایق است . پر واضح است که تغور در الفاظ و اصطلاحات قوم بلکه تکیه ی صرف بر برهان عقلی ؛ طالب حکمت را از سراب کثرت رهایی نداده و وی را از مشاهده ی نور وجود محروم گرداند.
« و بدان که سالک الى اللَّه و مجاهد فى سبیل اللَّه نباید به حدّ علمىِ این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال که حجاب بلکه حجاب اعظم است کند، چون که طى این مرحله با پاى چوبین بلکه با مرغ سلیمان نیز نتوان کرد؛ این وادى وادى مقدّسین است و این مرحله مرحله وارستگان. تا خلع نعلین حبّ جاه و شرف و زن و فرزند نشود و القاء عصاى اعتماد و توجه به غیر از یمین نگردد، به وادى مقدس که جایگاه مخلصان و منزلگاه مقدسان است قدم نتوان گذاشت. اگر سالک به حقایق اخلاص در این وادى قدم زد و پشت پا به کثرات و دنیا- که خیال اندر خیال است- زد، اگر بقایایى از انانیّت مانده باشد از عالم غیب از او دستگیرى شود، و به تجلّیات الهیّه جبل انّیّت او مندک شود و حال «صعق» و «فنا» براى او دست دهد. و این مقامات در قلوب قاسیه، که جز از دنیا و حظوظ آن خبرى ندارند و جز به غرور شیطانى با چیز دیگر آشنا نیستند، سخت ناهنجار آید و به بافته اوهام آن را نسبت دهند؛ با آنکه فنایى را که ما اکنون در طبیعت و دنیا داریم- که بکلّى از تمام عوالم غیب که در هر جهت و حیثیّت ظاهرتر از این عالمند، بلکه از ذات و صفات ذات مقدّس که ظهور مختصّ به ذات او است غافل هستیم و براى اثبات آن عوالم و ذات مقدس حق جلّ و علا متشبّث به ذیل برهان و استدلال مىشویم- به مراتب غریب و عجیبتر است تا آن فنائى که اصحاب عرفان و سلوک ادعا مىکنند. »
نتیجه ى دیدن صورت فاعلیت حق تعالى در نظام وجود
ایشان استعانت حقیقی ، تسلیم تام و خضوع تمام در برابر حق تعالی را از ثمرات مشاهده ی فاعلیت الهی در نظام وجود می داند و می فرماید :
« بدان اى عزیز که چون بنده سالک در طریق معرفت تمام محامد و مدایح را مختص به ذات مقدّس حق دانست و قبض و بسط وجود را از او دانست و ازمّه امور را در اول و آخر و مبدأ و منتهى به ید مالکیّت او دانست و توحید ذات و افعال در قلبش تجلّى نمود، حصر عبادت و استعانت را به حق کند و جمیع دار تحقّق را طوعاً و کرهاً خاضع ذات مقدّس بیند و در دار تحقّق قادرى نبیند تا اعانت را به او نسبت دهد. و این که بعضى از اهل ظاهر گفتهاند حصر عبادتْ حقیقى است و حصر استعانت حقیقى نیست زیرا که استعانت به غیر حق نیز مىشود و در قرآن شریف نیز فرماید: تَعاوَنُوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقْوى و مىفرماید: اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ و الصَّلوة و نیز معلوم است بالضّرورة که سیره نبىّ اکرم و ائمّه هدى علیهم السلام و اصحاب آنها و مسلمین بر استعانت از غیر حق بوده در غالب امور مباحه، مثل استعانت به دابّه و خادم و زوجه و رفیق و رسول و اجیر و غیر ذلک- کلامى است با اسلوب اهل ظاهر. و اما کسى که از توحید فعلى حق تعالى اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعلیّت حق تعالى مىبیند و لا مُؤَثِّرَ فی الوُجُود را یا برهاناً یا عیاناً یافته، با چشم بصیرت و قلب نورانى حصر استعانت را نیز حصر حقیقى داند و اعانت دیگر موجودات را صورت اعانت حق داند. و بنا به گفته اینها، اختصاص محامد به حق تعالى نیز وجهى ندارد، زیرا که براى دیگر موجودات- بنا بر این مسلک- تصرّفات و اختیارات و جمال و کمالى است که لایق مدح و حمدند؛ بلکه احیاء و اماته و رزق و خلقْ دیگر امور مشترک بین حقّ و خلق است. و این امور در نظر اهل اللَّه شرک، و در روایات از این امور به شرک خفى تعبیر شده؛ چنانچه اداره انگشترى براى یادماندن چیزى، از شرک خفى محسوب شده است. »
مراتب اشتداد غیرمتناهی است پس عذاب های اخروی فوق تصور است
اشتداد از نظر مفهوم فلسفی آن مناسب با معنای لغوی آن « قوت » است و مقابل ضعف است و نوعی حرکت در کیف است که به نام استحالت خوانده می شود و اشتداد جوهری را به نام تکوین می نامند . بعضی منکر اشتداد در جوهر هستند . صدر المتألهین ( قدس سره ) می فرماید که فرقی بین اشتداد جوهری و کیفی نیست . ایشان وجود را قابل اشتداد و ضعف می داند و می گوید : « وجود اصل در موجودیت بوده و ماهیات تابع انحاء وجوداتند و افراد وجود بعضی اشد و بعضی اضعفند و بالجمله اشتداد چه آنکه در هیآت کیفیه باشد یا در صور جوهریه عبارت از حرکت در وجود شئ است نه در ماهیت آن » امام خمینی ( ره ) مبتنی بر این اصل مراتب عذاب های پیش روی انسان را در عوالم برزخ و آخرت نامتناهی دانسته و می فرمایند :
« اى عزیز، در علوم عالیه ثابت شده است که مراتب اشتداد غیر متناهى است هر چه تو تصور کنى و تمام عقول تصور کنند شدت عذاب را، از آن شدیدتر هم ممکن است. اگر برهان حکما را ندیدى یا کشف اهل ریاضت را باور ندارى، تو که بحمد اللّه مؤمنى، انبیا، صلوات اللّه علیهم، را صادق مىدانى، تو که اخبار وارده در کتب معتبره ما را، که همه علماى امامیه قبول دارند، درست مىدانى، تو که ادعیه و مناجات وارده از ائمه معصومین، سلام اللّه علیهم، را صحیح مىدانى، تو که مناجات مولاى متقیان، امیر المؤمنین، سلام اللّه علیه، را دیدى، تو که مناجات سید الساجدین، علیه السلام، را در دعاى أبو حمزه دیدى، قدرى تأمل کن در مضمون آنها، قدرى تفکر نما در فقرات آنها. لازم نیست یک دعاى طولانى را یک دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفکر در معانیش نکنى، بنده و شما حال سید سجّاد، علیه السلام، را نداریم که آن دعاى مفصل را با حال بخوانیم، شبى یک ربع آن را، یک ثلث آن را، با حال بخوان و تفکر کن در فقراتش شاید صاحب حال شوى. از همه گذشته، قدرى تفکر در قرآن کن ببین چه عذابى را وعده کرده که اهل جهنم از مالک مىخواهند که آنها را بکشد، هیهات! که مرگ در کار نیست. ببین خداى تعالى مىفرماید: یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطتُ فی جَنْبِ اللّه . آیا این چه حسرتى است؟ که خداى تعالى با آن عظمت با این تعبیر ذکر مىفرماید. تدبر کن در آیه شریفه قرآن، بى تأمل و تدبر از آن مگذر: یومَ تَرَونَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النّاسَ سُکارى وَ ما هُمْ بِسُکارى وَ لکنَّ عَذَابَ اللّهِ شَدید . وصف روز قیامت را مىکند مىفرماید: «روزى که فراموش مىکند هر شیر دهى از آنچه شیر مىدهد، و مىاندازد هر آبستنى بچه خود را، و مىبینى مردم را مست، با اینکه آنها مست نیستند و لکن عذاب خدا سخت است.» درست تفکر کن عزیزم، قرآن نعوذ باللّه کتاب قصه نیست، شوخى با شما نمىکند، ببین چه مىفرماید؟ این چه عذابى است که عزیزها را از یاد مىبرد، حامله را بىبار مىکند. آیا چه عذابى است که خداوند تبارک و تعالى با آن عظمت او را وصفت مىکند به «شدت» و جاى دیگر به «عظمت». چیزى را که خداى تبارک و تعالى که عظمت او حدّ و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد توصیف به شدت و عظمت کند آیا چه خواهد بود؟ خدا مىداند عقل من و تو و فکر همه بشر از تصورش عاجز است. اگر مراجعه به اخبار و آثار اهل بیت عصمت و طهارت کنى و تأمل در آنها نمایى، مىفهمى که قضیه عذاب آن عالم غیر از این عذابهایى است که فکر کردى. قیاس به عذاب این عالم کردن قیاس باطل غلطى است. »
اخلاص و خداخواهی را سرلوحه خود قرار دهید
به فرموده ی امام خمینی ( ره ) اخلاص عبارت از خالص شدن هویت انسانی به تمامی شئون غیبی و ظاهری از انائیت و غیریت است و کمال آن، ترک غیر است مطلقاً و پا نهادن بر انّیّت و انانیّت و غیر و غیریّت است یکسره . ایشان در توصیه ی به طالبان حقیقت این گونه ندا سر می دهند که :
« اى عزیز، این قدر لاف خدا مزن! این قدر دعوى حب خدا مکن. اى عارف، اى صوفى، اى حکیم، اى مجاهد، اى مرتاض، اى فقیه، اى مؤمن، اى مقدّس، اى بیچارههاى گرفتار، اى بدبختهاى دچار مکاید نفس و هواى آن، اى بیچارههاى گرفتار آمال و امانى و حب نفس- همه بیچاره هستید! همه از خلوص و خداخواهى فرسنگها دورید. این قدر حسن ظنّ به خودتان نداشته باشید. این قدر عشوه و تدلّل نکنید. از قلوب خود بپرسید ببینید خدا را مىجوید یا خودخواه است؟ موحد است و یکى طلب، یا مشرک است؟ پس این عجبها یعنى چه؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنى دارد؟- عملى که فرضا تمام اجزاء و شرایطش درست باشد و خالى از ریا و شرک و عجب و سایر مفسدات باشد، قیمتش رسیدن به شهوات بطن و فرج است چه قابلیتى دارد که این قدر تحویل ملائکه مىدهید؟ این اعمال را باید مستور از چشمها داشت. این اعمال از قبایح و فجایع است! باید انسان از آنها خجلت بکشد و ستر آنها کند. خداوندا به تو پناه مىبریم ما بیچارهها از شرّ شیطان و نفس اماره. تو خودت ما را از مکاید آنها حفظ فرما بحق محمد و آله، صلّى اللَّه علیهم. »
علم عرفان و حکمت هم عملی است
حضرت روح الله خمینی ( ره ) جمیع معارف الهیه را عملی می دانند که طالب آن می بایست آن مفاهیم را به قلب خود رسوخ دهد ؛ در غیر اینصورت حجاب مشاهده ی جمال و جلال حق تعالی و موجب دوری از فطرت می گردند .
« بدان که از موجبات تکبر کردن، به واسطه آن امورى که ذکر شد، یکى کوچکى دماغ و ضعف قابلیت و پستى و کم حوصلگى است، و بالجمله چون ظرفیتش کم است، به مجرد آنکه یک کمالى در خود مىبیند و یک امتیازى در خود مشاهده مىکند گمان مىکند داراى مقام و مرتبهاى است، با آنکه اگر با نظر اعتبار و انصاف نظر کند، به هر رشتهاى که وارد است و به هر کمالى که متصف است، مىفهمد که آنچه را که کمال گمان کرده و به آن افتخار و تکبر نموده، یا اصلا کمال نبوده، یا اگر بوده در مقابل کمالات دیگران قدر قابلى نداشته، و بیچاره صورت خود را به سیلى سرخ کرده و استسمن ذا ورم مثلا عارفى که به واسطه عرفان خود به سایرین به چشم حقارت نظر کرده تکبر مىکند و «قشرى» و ظاهرى مىگوید، آیا از معارف الهیه چه دارد جز یک دسته مفهومات که همه حجاب حقایقاند و سدّ طریق، و یک مقدار اصطلاحات دلفریب با زرق و برق که به معارف الهیه ارتباطى ندارد و باخداشناسى و علم به اسماء و صفات مراحلى فاصله دارد؟ معارف صفت قلب است. علم عرفان و حکمت هم عملى است و به عقیده نویسنده تمام این علوم عملى هستند نه محض دانستن مفاهیم و بافتن اصطلاحات. ما به این عمر کوتاه و اطلاع کم، در این عرفاء اصطلاحى، و در علماء سایر علوم، اشخاصى دیدیم که به حق عرفان و علم قسم است که این اصطلاحات در دل آنها اثر نکرده، بلکه اثر ضد کرده! »
عرفان حقیقی کدام است ؟
آنچه امام خمینی ( ره ) از عناوین رایج در علوم الهی همچون حکیم ، عارف ، معرفت ، علم ، تفسیر ، مفسر ، فقه ، اخلاق ، اخلاقی و ... بیان می فرماید ارائه ی معیاری عینی و روشن مبتنی بر اطلاع دقیق از مقاصد علوم و مطالب آنها و متکی به شناخت عمیق انسان می باشد تا هر کس خود و دیگران را با پیمانه های تعریف شده ای موازنه نماید . ایشان به کم و کیف « عرفان بالله » می پردازد و در مطلب آینده چهره ای روشن از « حکیم » ارئه می نماید :
« اى عزیز، عرفان باللّه به قول تو قلب را محل تجلیات اسماء و صفات و جلوه ذات و محل ورود سلطان حقیقى مىنماید که محو آثار مىنماید و تلوین را مىبرد و تعینات را مىزداید: إنَّ المُلُوکَ إذا دَخَلُوا قَرْیَةً افْسَدُوها و جَعَلوُا أَعِزِّةَ أَهْلِها أَذِلَّة. قلب را احدى احمدى مىکند، پس چرا قلب تو را محو جمال خودت کرده! تلوین را افزوده اضافات و تعینات را افزایش داده، تو را از حق تعالى و تجلیات اسمائى او غافل نموده، قلب تو را منزلگاه شیطان نموده، بندگان خدا و خاصان درگاه حق و جلوات جمال محبوب را به نظر تحقیر و پستى نگاه مىکنى! واى به حال تو عارف که حالت از همه کس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است. تو تکبر به حق مىکنى! فرعونیت به حضرت اسماء و صفات و تجلیات ذات مىنمایى! اى طلبه مفاهیم! اى گمراه حقایق! قدرى تأمّل کن ببین چه دارى از معارف؟ چه اثرى در خود از حق و صفاتش مىبینى؟ علم موسیقى و ایقاع شاید از علم تو دقیقتر باشد، هیئت و مکانیک و سایر علوم طبیعى و ریاضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است، همان طور که آنها عرفان باللّه نمىآورد، علم تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است، نه از او کیفیتى حاصل شود نه حال. بلکه در شریعت علم علوم طبیعى و ریاضى از علوم شما بهتر است، زیرا که آنها نتیجه خود را مىدهد، و از شما بىنتیجه یا به عکس نتیجه مىدهد! مهندس نتیجه هندسه را، و زرگر نتیجه صنعت خود را مىبرد، شما از نتیجه دنیایى باز مانده به نتیجه معارف هم نرسیدید، بلکه حجاب شما غلظتش بیشتر است. تا صحبت احدیت در پیش مىآید، یک ظلمت بىانتهایى تصور مىکنید! و تا از حضرت اسماء و صفات سخنى مىشنوید یک کثرت لایتناهى در نظر مىآورید! پس راهى به حقایق و معارف از این اصطلاحات پیدا نشد، و خود سرمایه افتخار و تکبر بر علماى حقه گردید. معارفى که کدورت قلب را بیفزاید معارف نیست. واى بر معارفى که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند، کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد، مطرود درگاه شد، تو که به همه آدم و آدمزادهها کبر مىکنى نیز مطرودى »
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |