صفات الهی در کلمات امیرالمؤمنین
خدای متعال که هر متدینی با یک زبان بر حقیقت این واژه سر تعظیم فرود میآورند این مفهوم را به ذهن القاء میکند که مسمای آن حد و مرزی ندارد و از هر عیب و نقصی به دور است و در یک کلمه، او کامل مطلق است. حضرت علی (ع) میفرماید: «الذی سالت انبیاء فلم تصفه بحد و لانقص» او خدایی است که پیامبران مورد پرستش قرار دادند و او را به حد و نقص توصیف نکردند برای او مرزی نیست تا در مرزش انتها یابد پس هر کس گمان برد خدای خلق محدود است حقا به خالق معبود جاهل است که هر کس به سوی او اشاره کند او را محدود کره و هر کس او را محدود کند او را ناقص شمرده است چون او کامل مطلق است با عطا کردن ناقص نمیشود و عطا و بخشش او را نیاز ضد نمیکند چرا که از دهندهای جز او فرو کاسته میشود حدالاشیاء عند خلقه لها ابانه له من شبهها... تعالی عما ینحله المحددون من صفات الاقرار و نهایات الاقطارو ثاثل المساکن و تمکن الا ما کن فالحد اخلقه مضروب الی غیره منسوب و لایقال له حد و لا نهایه و لا انقطاع و لانمایه و لا اشیاء تحویه فتقله» لم یتعاوره زیاده و لا نقصان.
صفات سلبی در کلام امیرالمومنین
در اصطلاح: به صفاتی که دال بر نقص و محدودیت موصوف باشد «صفات سلبی» گفته میشود چرا که ذات ربوبی از این اوصاف منزه و پاک است و این صفات را نمیشود به خدا نسبت داد چون خدا کامل مطلق است. برخی از اوصاف در کلمات حضرت علی (ع) از خداوند نفی شده است بدون آنکه بر نفی آنها استدلالی بیاورند زیرا روشن است که این اوصاف دال بر نقصند و ساحت ربوبی از این اوصاف مبر است.
الحمد الذی لایموت حد فدایی را سزد که نمیمیرد
اندی لم یلد فیکون فی الغر مشارکاً و لم یولد فیکون موروئاً هاکلاً خدایی که ترایید تا در عزت (با غیر خود) شریک باشد و زاده نشد تا موروی و هالک باشد.
الذی لم یسبقه وقت و لا بتقدمه زمان و لم یتعاوره زیاده و لانقصان و لا یوصف باین و لابمکان خدایی که وقت بر او سبقت نگرفته و زمان بروی مقدم نگشته ؟؟ و نقصانی عارض نگشته و نه به کجایی توصیف گردد و نه به مکان.
توقیفیت اسما وصفات از نظر عرفانی
به نظر میرسد عارفان، توقیفیت را به هر دو معنی مطرح کردهاند هم نظر به الفاظ داشتهاند و هم به اسماء عینی خارجی، هم توجه به بحث فقهی آن داشتهاند و هم به بحث عرفانی در آنجا که نظر به اسماء اسماء یا اسماء ملفوظ داشتهاند و اشاره به جنبة فقهی کردهاند مثل علامه طباطبائی که میفرماید: از نظر فقهی مقتضای احتیاط در دین است که ؟؟ خداوند را محدود کنیم به اسمایی که خودش ؟؟ به آنها خوانده است
یا به تعبیر برخی از ایشان «مقتضای ادب شرعی اینست که خدای متعال را نفامیم مگر به آنچه خودش خود را به آن نامیده است در عین حال که به اقتضای کشف و شهود کاملاً علم داریم به نامتناهی بودن اسماء الهی در همة این موارد توقیفیت را با تناهی اسماء کلیه الهیه نشان میدهند یعنی اسماء کلیه الهیه را متناهی میدانند و از باب ادب شرعی تسمیه الهی را فقط در همان اسماء مجاز میدانند.
توقیفیت به معنی عرفانی کاملاً با آنچه از لحاظ فقهی مطرح شده است، فرق دارد زیرا در تلقی فقهی کلامی بحث از جواز تسمیه خداوند به یک لفظ است یا عدم جواز آن. در حالیکه عرفانی بحث از خود اسماء یعنی حقایق وجودی خارجی است.
این ترکه اصفهانی در کتاب تمهید القواعد در باب توقیفیت اسماء میگوید:
مسائل عرفان نظری عبارتند از مباحث مربوطه به تعینات الهی یعنی اسماء و صفات حق و متعلقات آنها و بحث از متعلقات در واقع بحث از جایگاه اسماء و صفات است که هر اسمی موطنی دارد که از آن جدا نمیشود مرتبهاش همان است.
در ناظم هستی تقدیم موثر و تاخیر مقدم روانیست هر یک از موجودات مظهر اسمی از اسماء الهیاند که مشخص کنندة موطن آن اسم است و آن موطن اختصاص به آن اسم دارد و توقیفیت اسماء ترد عارفان به این معنی است
در جای دیگر در بحث از قوس نزول عالم هستی،کیفیت انتشای اسماء و صفات الهی و اسناد آنها به ذات باری تاکید میکند که هر اسمی موطنی دارد و در آن ظهور میکند و به اعتبار همین ظهور در موطن خاص است که به خدا اسناد داده میشود و یکی از معانی توقیفیت اسماء حق که از سوی پیشوایان دین مطرح شده همین است.
در جایی دیگر در بحث از علم الهی به ذات، صفات و اسماء خود تعبیر واضعتری از توقیفیت دارد به این مضمون که در توس ترول که بیانگر تحلیات حضرت حق است. طفره محال است یعنی تا تجلی در مقام عقل صورت نگیرد در مقام مثال صورت نمیگیرد و همین طور عالم طبیعت سیر تجلیات باری تعالی در سلسله مراتب طولی نزولی است بر حسب استعدادات، همچنین در قوس صعود که بیانگر سبک مراتب است تا مرتبة پایین به دست نیاید مرتبة بالا حاصل نمیشود هر موطنی اقتضایی دارد که باید مقتضای آن حاصل است.
بنابراین توقیفیت به معنی نظمی است که در دو قوس نزول و صعود، انشای خلق از حق و بازگشت خلق به حق وجود دارد و امکان تخلف و تبدیل در آن نیست.
و سر انجام در بحث از تعینات ذات حق در صورت اسماء ذات و اسماء فعل، سخنشان در این باب است که خصوصیات هر موطنی باعث ظهور حضرت حق در آن موطن است و فقط اسم مناسب با همان مون را میتوان به خدا نسبت داد و نه اسم دیگری را زیرا اسماء الهی توقیفیاند.
نتیجه اینکه همة عالم هستی در سلسله طولی و عرضی آن جلوههای ذات حق است و مظاهر تعینات اوست.
هم اسماء کلیه و هم اسماء جزئیه نامتناهی و متعلقاتی آنها حاکی در این است که به لحاظ فقهی کلامی اسماء و صفات الهی توقیفی نیست.
اما در باب توقیفیت عرفانی باید گفت که هر موجودی در نظام طولی که بیانگر دو سیر منالحق در قوس نزول ومن الحق الی الحق در قوس صعود، سیر تجلی ذات حق در مراتب عبد به سوی خدا جایگاهی خاص دارد و هر موجودی بیانگر اسمی از اسماء الهی است که مختص همان موطن و جایگاه است و این نظم دقیق توقیفی است.
چند اصل در صفات خدا
اصل اول
از آنجا که ذات خداوند حقیقتی غیر متناهی است و مثل و نظیری ندارد انسان راهی به درکنه ذات خداوند نخواهد داشت در عین حال میتوان او را از طریق صفات جلال و جمال شناخت.
مقصود از صفات جمال صفاتی است که نشاندهندة کمال وجودی خداوند است. مقصود از صفات جلال نیز صفاتی است که خدا برتر از آن است که به آنها ؟؟ شود زیرا این صفات نشانة نقص و کاستی است و خدای متعادل غنی مطلق و منزه از هر عیب و نقصی است. گاهی از این دو نوع صفات به ثبوتی و سلبی نیز تعبیر میشود که مقصود از هر دو یک چیز است.
اصل دوم
در بحث شناخت مطرح میشود که راههای عمدة شناخت حقایق حس، عقل و وحی است برای شناخت صفات جلال و جمال الهی نیز میتوان از این دو بهره گرفت.
1- راه عقل: مطالعه جهان آفرینش و اسرار و زموز نهفته در آن که همگی مخلوق خداوند است ما را به کمالات وجودی خدا رهبری میکند البته در مطالعه جهان طبیعت عقل این راه را به کمک حس میپیماید.
2- راه وحی: آنگاه که دلایل قطعی نبوت و وحی را اثبات کرد و روشن شد که کتاب و سنت از جانب خداست طبعاً آنچه در کتاب آمده است میتواند راهگشای بشر در شناخت صفات خدا باشد.
اصل سوم
صفات خدا از زاویه دیگر به دو قسم تقسیم میشود.
الف) صفات ذات: صفاتی است که در وصف خداوند به آنها تصور ذات کافی است و به اصطلاح از مقام ذات انتزاع میشود.
ب) صفات فعل: صفاتی است که ذات خداوند یا ملاحظه صدور فعل از او به آنها متصف میشود به عبارتی دیگر تا از خداوند معنی بنام خلقت صادر نشود او را خالق نمیتوان خواند هر چند قدرت ذاتی بر خلقت دارد.
همة صفات فعل خداوند از ذات و کمالات ذاتی خدا سرچشمه میگیرند یعنی خدا دارای کمال مطلقی است که مبداً همه این کمالات فعلی است.
اصل چهارم
قرآن کریم خدا را به صفت تکلم وصف کرده و میفرماید «و کمله الله موسی تکلیما» بنابراین در اینکه تکلم یکی از صفات خداست شکی نیست سخن درباره حقیقت آن است و اینکه این صفت از صفات ذات خداست یا از صفات فعل.
پیداست تکلم به آن صورتی که در انسان موجود است برای خدا قابل تصور نیست تکلم خدا با بندگان خویش به سه نحو میباشد
1- الهام به قلب
2- از پشت پرده بطوریکه بشر سخن خدا را میشنود ولی او را نمیبیند
3- فرشتهای را میفرستد تا به اذن پرودگار به او مینماید.
پس تکلم خدا به این صورت بیان شده است که وی کلامی را ایجاد میکند گاه بدون واسطه فرشته. پس در هر سه صورت تکلم به معنی ایجاد کلام بوده و از صفات فعل خداوند است.
اصل پنجم
یکی از صفات کمال خداوند حکمت است مقصود از حکیم بودن خداوند اینست که:
اولاً : افعال خداوند در نهایت انفاق و کمال برخوردار است.
ثانیا: خداوند از انجام کارهای ناروا و ؟ منزه است
در نتیجه خداوند کمال مطلق است و فعل او نیز باید از کمال برخوردار باشد و از ؟ بیهودگی پیراسته باشد
اصل ششم
در تقسیم صفات گفته شد که صفات الهی بر دو نوع است: صفات جلال و صفات جمال
آنچه که از سنخ کمال است صفات ثبوتی خوانده میشود و آنچه از سنخ جلال است صفات سلبی نام دارد.
هدف از صفات سلبی،تنزیه ساحت خداوندی از نقص و نیازمندی است – ذات خدا به حکم اینکه غنی و کمال مطلق است از هر وصفی که حاکی از نقص و نیازمندی باشد پیراسته است.
اصل هفتم
آنچه تاکنون از صفات الهی بیان شد همگی از نوع صفاتی بودند که عقل به اثبات و یا نفی آنها در مورد خداوند داوری میکرد ولی یک رشته صفات در قرآن و احادیث وارد شده است که جز نقل، مدرک دیگری برایآنها نیست.
مانند:
1- ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم.
2- ولله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجهالله ان الله واسع علیم
3- واضع الفلک باعیننا و وجینا
4- الرحمن علی العرش استوی
علت اینکه اینها را صفات خبریه میگویند اینست که فقط نقل از آنها خبر داده است.
لازم به یادآوری است که از نظر عقل نمیتوان این صفات را بر معنای عرفی آن حمل نمود زیرا لازمه است آن تشبیه و تجسیم که عقل بر نادرستی آن گواهی میدهد.
بدین جهت برای دستیابی به تفسیر واقعی این صفات باید مجموع آیات قرآن را در نظر گرفت.
دلایل اتحاد ذات خدا با صفات او
الف) کمال مطلق و نامحدود بودن ذات حق:
خداوند وجودی نامحدود و بینهایت از هرجهت است از اینرو هیچ صفت کمالی بیرون از ذات او وجود ندارد و هرچه هست در ذات او جمع است و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زائد بر ذات ما هستند. دلیل آن محدودیت ماست که روزی فاقد آنها و روزی دارنده آنها هستیم و نیز هریک از صفات علم و قدرت در وجود ما جدای از یکدیگرند چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به روح ماست.
اما در ذات نامحدود خداوند که کمال مطلق میباشد و دومی برای او قابل تصور نیست.
هیچ صفتی خراج از آن نمیتوان تصور کرد.
حضرت علی (ع) در نفی صفات زاید بر ذات خداوند میفرماید:
کسی که او را توصیف نماید او را محدود دانسته است و کسی که او را محدود داند او را شمارش کرده و کسی که او را رد شمارش کند ازلی بودن ابطال نموده و کسی که بگوید چگونه است او را توصیف کرده است و کسی که بگوید کجاست مکانی برای او قرار داده است. همانا او دانا و توانا بوده آنگاه که معلوم و پرورده شده و مقدوری نبوده (زیرا ذات او عین کمالات اوست.)
ب) راهنداشتن ترکیب در ذات خداوند
نیتجه یگانگی ذات و صفات پیداتر بودن ذات خدواند از هرگونه جزء داشتن است و در صورتی که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از هم دیگر جدا بدانیم نتیجهاش دوگانگی و ترکیب خواهد بود و موجود مرکب از ذات و صفات به اجزای خویش نیازمند است درحالیکه پیش از این ثابت شد که هیچ گونه ترکیب خارجی و عقلی در ذات خدواند راه ندارد و او از هر احتیاج و نیازی پیراسته است.
دلایل اتحاد ذات خدا با صفات
حضرت علی میفرماید:
توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است زیرا هر صفتی گواهی دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفی گواهی میدهد که وجود او غیر از وجود صفت است پس هرکس خدا را توصیف کند پس او را با چیزی همراه ساخت و در نتیجه او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است) برای او جزئی قایل شده و کسی که اجزایی برای او تصور کند او را درست نشناخته است.
آیا تعدد صفات با بساطت ذات منافات دارد
با توجه به بسیط بودن ذات خدواند و پیراستگی او از هرگونه جزءداشتن اکنون این سؤال مطرح میشود که چگونه برای خداوند صفات متعددی را اثبات مینماییم آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات خداوندی با این صفات گوناگون است؟
در پاسخ باید گفت هرچند خداوند ذات بسیطی است که هیچگونه تکثری در آن راه ندارد اما عقل انسان با توجه به نوعی از کمال که آن را درک میکند آن را با قید متعدد به خداوند نسبت میدهد.
وگرنه در عالم خارج،صفاتی متعدد و جدا از ذات خداوندی وجود ندارد و این جدایی تنها در عالم مفهوم است.
امام صادق (ع) میفرماید:
پروردگار ماذاتش سراپا نور است تمام ذاتش عالم است تمام ذاتش صمد است.
نظریه جدایی صفات خدا از ذات او
یکی از دیدگاها دربارة صفات ذات خدا، نظریه گروهی به نام اشاعره است که گفتهاند صفات الیه چیزی خارج از ذات اوست همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او قدیم و ازلیاند.
اینان معتقد به قدمای هشت گانه شدهاند که عبارت است از ذات الهی وهفت صفت ذاتی وقدیم دیگر.
نقد این نظریه
یکی از اشکالات وارد بر نظریه اشاعره اینست که اگر هر یک ازصفات الهی دارای مصداقهایی خارج از ذات الهی و بینیاز از آفریننده فرض شود در اینصورت قدیم و واجب بالذات منحصر به ذات خدواند نمیباشد و باید به جای یک قدیم ازلی معتقد به هشت واجب و قدیم ازلی گردد و این با توحید ذات سازگاری ندارد و موجب شرک در ذات است که هیچ مسلمانی نمیتواند بهآن ملتزم گردد.
اشکال دوم بر این نظریه اینست که اگر هر یک از صفات الهی مصداق و ما به ازای جداگانهای داشته باشد یا این است که مصادیق آنها در داخل ذات الهی فرض میشوند که لازمهاش اینست که ذات الهی مرکّب از اجزاء باشد و قبلاً ثابت شد که چنین چیزی محال است.
و یا اینکه مصادیق آنها خارج از ذات و آفریدة خدا متصور میشود که مستلزم آن است که ذات الهی که طبق فرضـ فاقد این صفات است آنها را بیافریند وسپس به آنها متصف گردد.
• در صورتی که محال است علت هستی بخش در ذات خود،فاقد کمالات مخلوقاتش باشد و یا برای رسیدن به صفاتی همچون علم و حیات و... از آفریدگانش استمداد بگیرد و به آنها نیازمند باشد نتیجه پیرو مطالب ذکر شده نتیجهگیری میشود که صفات خداوند نامحدود و نامتناهی است و ذات و صفات عین یکدیگرند و صفات نیز عین یکدیگرند و از هم متمایز نیستند.
• همچنین صفات واجب الوجود اموری زائد بر ذات واجبالوجود نیستند. چنانکه اشاعره معتقدند و میگویند صفات الهی معانی ومفاهیمی هستند زائد بر ذات و قائم به ذات و نمیتوان گفت که کلیه صفات اصولاً و به طور کلی از ذات واجبالوجودمنتفی است چنانکه معتزله به تعطیل ذات و خلف آن کلیه صفات گفتهاند و ایشان کلیة صفات را از ذات واجبالوجود نفی کردهاند و معتقدند که فقط آثار آن صفات در ذات متققاند.
• اما ما متعتقدیم به اینکه ذات الهی منزه از تشبیه و تعطیل است بلکه وجود حق تعالی که عین ذات و ماهیت اوست مظهر جمیع صفات کمالیه است بدون آنکه کثرت و انفعال و فعلی در ذات وی لازم آید و فرق مابین ذات وصفات او مانند فرق بین وجود و ماهیت است همچنین است صفات و اسماء الهی که در حد ذات واز حیث معانی و مفاهیم ذاتیه خویش موجود نیستند بلکه ازحیث حقیقت احدیت (که همان اسما و صفات در مرتبه ذات است) موجودند
فهرست منابع:
1ـ توحید علمی و عینی سیدمحمد حسین حسینی طهرانی
2ـ اسماء الحسنی آیتالله استاد محمد شجاعی
3ـ توحید شیخ صدوق
4ـ معارف قرآن درالمیزان سید مهدی امین
5ـ فرهنگ معارف اسلامی دکتر سیدجعفر سجادی
6ـ فرهنگ علوم فلسفی و کلامی دکتر سیدجعفر سجادی
7ـ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا دکتر سیدجعفر سجادی
8ـ اصول فلسفه و روش رئالیسم سیدمحمد حسین طباطبائی
9ـ نهایه الحکمه سیدمحمد حسین طباطبائی
10ـ شناخت صفات خدا جعفر سبحانی
11ـ خداوند و صفات جمال و جلال جعفر سبحانی
12ـ اسماء و صفات حق تعالی جعفر سبحانی
13ـ خداشناسی موسی خسروی
14- www.balagh.net
15- www.molla sadra.com
16- www.majma- a.com
17- www.omomi.mihanblog.com
18-www.tebyan.net
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |