تناسخ از دیدگاه صدرالمتالهین شیرازی و شیخ اشراق
پژوهشگر: سیده نفیسه حسینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
تناسخ یکی از تعابیر نادرست و شکل تحریف شده معاد جسمانی و حیات پس از مرگ است . این مسأله از دیر باز در اندیشة برخی ملل مانند هندوان ویونانیان و برخی از حکمای باستان وجود داشته است که معتقدان به چنین اندیشه ای ضمن انکار معاد، دنیا را محل ثواب و عقاب افراد انسانی می دانند. اکثر حکمای اسلامی به مسأله تناسخ توجه کرده و به نقد و بررسی آن پرداخته اند .
در این مقاله برآنیم که به بیان دیدگاه صدرالمتألهین شیرازی و شیخ اشراق در باب این مسأله بپردازیم . ملا صدرا ضمن تفکیک اقسام تناسخ ، براهینی را در ابطال آن اقامه نموده است در این نوشتار به دو برهان از مهّم ترین براهین وی پرداخته شده است که یکی برهان قوّه و فعل است که این برهان جمیع اقسام تناسخ اعم از نزولی و صعودی را ابطال می کند و دیگری برهانی است که بر مبنای حرکت جوهری اقامه شده است که تناسخ نزولی را باطل می کند و در پایان به اشکالات انکار تناسخ و پاسخ به آنها از دیدگاه وی پرداخته شده است . در ادامة بحث به بررسی دیدگاه های شیخ اشراق در این باره در کتب مختلف وی پرداخته شده است.
سهروردی در کتاب حکمه الاشراق آراء مختلف در باب تناسخ را بیان می کند امّا به طور صریح نظر خود را اظهار نمی کند بلکه به صورت غیره واضح و با تردید در مورد رد و یا قبول آن سخن می گوید.
کلید واژه ها :
تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل
مقدمه
یکی از مسائلی که برای هر انسانی در طول مدت زندگی خویش مطرح بوده و هست مسأل? وضعیت انسان پس از مرگ می باشد.تاریخ اندیش? بشری شاهد نظریات متعددی در این مسأله بوده است که در میان این نظریات،عقید? کسانی است که زندگی بعدی انسان را استمرار زندگی پیشین او در همین دنیا می دانند تا اینکه انسان به حیاتی غیر شخص وارنایل گردد.این عقیده مشهور همان تانسخ است که خود شامل نظریات مسخ،فسخ،رسخ،ونسخ می باشد که به ترتیب بیان می کندکه روح انسان پس از مرگ به بدن حیوان،جماد،گیاه و انسان منتقل می شود تا آنگاه که از هر زشتی پاک گردد.زیربنای چنین عقیده ای آئین های بودایی و برهمایی می باشد.ایشان در عین اعتقاد به پاداش و کیفر،معاد را انکار می کنند و می گویند انسان نتیج? اعمال خوب و بد خویش را در همین دنیا می بیند اگر نیکوکار باشد پس از مرگ روح او وارد بدن انسان سعادتمند می شود و اگر بدکار باشد وارد بدن حیوانات پست یا انسان بدبخت می گردد.
از آنجا که این مسأله به انکار معاد منجر می شود،طرفداران ادیان وحیانی به این مسأله پرداخته و آن را مورد نقد قرار داده اند.از جمله کسانی که در این باره به بحث پرداخته و براهینی را در رد آن اقامه نموده صدرالمتألهین شیرازی می باشد.وی در کتابهای خویش ضمن تعریف تناسخ و بیان اقسام آن،براهین را در رد تناسخ بیان کرده است که در این نوشتار به بیان آنها پرداخته می شود.
تعریف تناسخ
تناسخ در لغت از ماده»نسخ«به معنای انتقال است و نیز به معنای زائل کردن یک چیز به وسیل? چیز دیگر جایگزین آن می شود.مانند زائل شدن سایه وسیله نور خورشید و از بین رفتن جوانی به وسیل? پیری،ودر اصطلاح عبارتند از انتقال نفس از بدن مادی و طبیعی به بدنی دیگر که از اوّلی جداست .
اقسام «تناسخ»
تناسخ را می توان به دو قسم تقسیم کرد:
1- تناسخ ملکی: یعنی انتقال نفس از بدن مادی به بدن مادی دیگر پس از مرگ که به چندین صورت قابل فرض است:
الف- تناسخ مطلق : به این معنا مه هر نفسی برای همیشه در همین دنیا از بدنی به بدن دیگر منتقل می شود خواه بدن انسان باشد یا حیوان و یا گیاه.
ب- تناسخ نزولی : به این معنا که برخی از نفوس از بدنی به بدن دیگر اتنقال می یابد تا بالاخره به مرحله ای می رسد که به عالم عقل می پیوندد.ملاصدرا در توضیح تناسخ نزولی می گوید«نخستین بدن برای نفس،بدن مادی است که آن را دریچ? پیدایش حیات در بدن های حیوانی وگیاهی می نامند(باب الابواب)».
«یوذاسف تناسخی» معتقد بود که نفوس انسان های سعادتمند که به حّد کمال رسیده اند پس از رها شدن از بدن به عالم عقل می پیوندند امّا نفوس دیگران از یک بدن به بدن دیگر از نوع انسان(نسخ) و نه دیگر منتقل شده و آن را تدبیر می کنند.برخی دیگر فقط انتقال روح به بدن حیوان را جایز دانسته اند(مسخ)وبرخی انتقال از بدن انسان به بدن گیاه را نیز جایز شمرده اند_فسخ)حتّی گروهی انتقال نفس به جامد را نیز پذیرفته اند(رسخ).
ج- تناسخ صعودی : به این معنا که حیات ابتدا به گیاه که از استعداد بیشتری برای حیات برخوردار است وبرای کسب فیض جدید،نسبت به حیوان و انسان اولویت دارد می شودو سپس به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل می شود.
این قسم از تناسخ ظاهرا شبیه حرکت جوهری ملاصدرا است ولی با دقت نظر معلوم می شود تفاوت عمده ای با آن دارد زیرا در تکامل صعودی،تکامل به صورت گسسته و ناپیوسته است یعنی نفس نباتی از گیاه به بدن حیوان و سپس به بدن انسان منتقل می شود ولی حرکت و تکامل در حرکت جوهری به صورت پیوسته است.
2- تناسخ ملکوتی :یعنی این که نفس با عقیده و افعال خود بدنی مثالی ساخته و به صورت آن مجسم می شود.علاوه بر این ملاصدرا در الشواهد الربوبیه می گوید:تناسخ در نزد ما به سه گونه قابل تصور است اول آنکه نفس در این عالم از یدنی به بدن دیگر منتقل می گردد خواه این انتقال از بدن موجودات اشرف به اخس باشد یا بالعکس که این نوع از تناسخ محال و مقتنع است.قسم دوم عبارتند از انتقال از بدن دنیوی به بدن اخروی که مناسب با اوصاف و اخلاقی است که در دار دنیا کسب نموده است وچنین نفسی در آخرت به صورت حیوانی که صفات وی در آن نفس غلبه کرده نموده است ظاهر می شود و این مسأله ای است که در میان اهل کشف و شهود مسلم گردیده و آیات قران کریم نیز همگی بر این قسم از تناسخ تفسیر می گردد.سومین قسم از تناسخ مسخ است که خود بر دو نوع است یکی مسخ باطنی یدون تغییر صورت و دیگر مسخ باطنی با تغییر صورت است.ملاصدرا می گوید این قسم از تناسخ جایز و ممکن است بلکه در مورد گروهی از کفار و فجار و فساق که شقاوت نفس د رآنها غلبه پیدا کرده و نیروی عقل ضعیف شده،بوقوع پیوسته و لذا بر اساس نظر ملاصدرا تنها قسم اول از اقسام تناسخ محال و ممتنع است و دو قسم دیگر غیر از تناسخ به معنای مشهوراست .
براهین ملاصدرا بر ابطال تناسخ
در این جا دو برهان از مهّمترین براهین ابطال تناسخ در فلسفه ملاصدرا بیان می گردد :
1- برهانی که بر اساس حرکت جوهری اقامه شده و تناسخ نزولی را ابطال می کند.
2- برهانی که آن را برهان قوه و فعل می نامند که جمیع اقسام تناسخ اعم از نزولی و صعودی و مطلق را ابطال می کند.
(بر هان اول)
این برهان مبتنی بر حرکت جوهری است و می توان آن را چنین تقریر نمود:
نفس پس از مرگ به بدن دیگری تعلق می گیرد(فرض تناسخ)،عالم مادهّ دارای حرکت جوهری است و نفس برآمده از حرکت جوهری بدن است.این نفس در اثر حرکت اشتدادی جوهری از حالت ضعف و نقص بیرون آمده و تدریجا وجودش قوی تر می شود وقوت یافتن وجود نفس موجب استقلال نفس از بدن مادی می گردد.حال تعلق نفس پس از جدایی از بدن اول به بدن دیگر به معنای حرکت رجوعی از شدید به ضعیف و از کامل به ناقص خواهدبود.حرکت رجوعی از شدید به ضعیف ذاتا ممتنع و محال است پس تعلق نفس به بدن دیگر پس از مرگ(تناسخ) هم باطل است.
(برهان دوّم)
این برهان،برهان قوه و فعل نامیده می شود و تقریر آن چنین است :میان نفس و بدن تعلق ذاتی وجود دارد و ترکیب میان آن دو ترکیب اتحادی است نه افماسی،همچنین نفس و بدن در اوّل حدوث امری بالقوه اند و نفس به همراه بدن در اثر حرکت جوهری به فعلیت می رسد.اگر نفس پس از مرگ به بدن دیگری تعلق بگیرد آن گاه اتحاّد امر بالفعل(نفس مفارق فعلیت یافته) با امر بالقوه(بدن دوّم که قوّه محض بوده و آماده پذیرش نفس است)لازم می آید بنابراین انتقال نفس بعد از مرگ به بدن دیگر باطل است زیرا اتحاد امر بالفعل با چیزی که بالقوه است محال است.
اشکالات انکار تناسخ و پاسخ به آنها
انکار تناسخ باعث پیش آمدن اشکالاتی می شود از این قرار:
1- اشکالاتی که ناشی از متون دینی و برخواسته از پاره ای از آیات و روایات می باشد که بنابر آنها خداوند گروهی از آدمیان را به خاطر اعمال و رفتار بدشان مسخ نموده و به شکل خوک و میمون در می آورد یا مانند مسأل? رجعت که به عقید? شیعه امامیّه خداوند متعال در هنگام قیام حضرت مهدی(عج)گروهی از شیعیان آن حضرت که قبلا مرده اند را به همان صورتی که بوده اند به دنیا بر میگرداند و برخی دیگر ناشی از دیدگاه های خاص فلسفی دربار? سرنوشت انسانهای گنهکار است زیرا بر اساس آرای فلسفی مربوط به معاد،نفوس انسانهای زشت کردار نه تنها رشد نیافته اند بلکه ناقص تر و پست تر از آنچه در آغاز فطرشان بوده اند،شده اند لذا پس از مرگ احتیاجشان به بدن بیشتر از آغاز خلقتشان می باشد و از آنجا که بدن قبلی آنها باقی نیست پس باید با بدنی از نوع دیگر اتحاد یابند و تناسخ هم به طور دقیق به معنای همین اتحاد نفس با یدن دیگر است.ملاصدرا با استفاده از مبانی خاص فلسفی اش در جلد9 اسفار به برخی از این اشکالات پاسخ داده است.از نظر وی نفوس رشد نیافته یا نفوسی که در این دنیا اعمال زشتی مرتکب شده اند با تجسّم اعمال و حالات روانی ذاتی که در این زندگی تحصیل کرده اند بدنی از خود به صورت بدن عالم مثال خلق می کنند که در آن هم? حالتها و طبایع روانی به صور عینی دگرگون می شوند مثلا نفسی که حریص است خود را به صورت مورچ? واقعی خواهد دید.البته وی در جای دیگری می گوید:چنین افرادی حتّی در این زندگی نیز می توانند به جایی برسند که در ظاهر مانند حیواناتی باشند که ویژگی های درونی آنان همانند آنهاست.او می گوید"حشر ارواح به صورتی که در آخرت مناسب با آن ارواح باشد موضوعی است که در تمام ادیان آمده است و از همین رو گفته اند هیچ مذهبی نیست مگر آنکه تناسخ در آن گامی محکم دارد".از نظر وی نظری? معاد جسمانی متفاوت از نظریه تناسخ است زیرا اوّلاً تناسخ دربار? زندگی اخروی سخن نمی گوید بلکه مربوط به همین جهان است و زندگی در این دنیا فقط یکبار رخ می دهدو دیگر تکرار نمی شود و مجال و فرصت عمل و پیشرفت مربوط به این دنیاست و این فرصت تنها یکبار به دست می آید هرچند تحول در جهان دیگر هم می تواند باشد امّا نه بر اساس فعلیت استعدادها و کارکردن،بلکه از راه علل دیگر ممکن است،کارکردن و کسب خیر و شر تنها از ویژگی های زندگی این دنیاست وثانیاً بنابر نظری? تناسخ نفس پس از مرگ به بدن دیگری در جای دیگر سفر می کند و در نتیجه هوّیت خود را از دست می دهد.در حالی که بر اساس نظری? معاد جسمانی تغییر تکاملی یا تغییر در شؤون موجودات،تنها زمانی است که شخص یکسان باقی بماند یعنی یک شخص(وجود) است که از مرحل? جنین تا مرحل? انسان رشد می کند و پس از مرگ هم? هویت خود را حفظ می کند.ملاصدرا به این اشکال نیز پاسخ می دهد و می گوید:تفاوت نفس های شرّ و ناقص خودش همه در نتیج? تکامل آنهاست چون چنین نفوسی درحالی که در این زندگی با انجام کارهای خوب و بد احساس درد نمی کنند بعد از مرگ که گامی است به جلو احساس درد نخواهند کرد از آنجا که نفس های بدکار عادت به لذت های جسمانی را در خود راسخ کرده اند وچون بدن مادی با مرگ از میان می رود این نفوس از تنها منشأ لذّتی که می شناخته اند یعنی بدن محروم شده اند.در باب مسأله رجعت نیز باید توجهّ داشت که به اندک دقتی در تعریف تناسخ تفاوت ان کاملاً آشکار می گردد زیرا رجعت جز این نیست که بار دیگر نفسی از بدن،از بدن جدا شده پیش از قیامت،دیگر بار به همان بدن برگردد نه به بدن دیگر و در این مدّت نفس به بدن دیگری انتقال می یابد واین سیر تبدل ابدان پیوسته ادامه دارد و هیچ دلیلی وجود ندارد بر اینکه این نفس به همان بدن اوّل رجوع کند.امّا تبدیل شدن صورت انسانی به نوع دیگری از حیوانات(مسخ شدن)مثل اینکه انسان به صورت خوک یا میمون درآید آن هم مانعی ندارد زیرا آن از قبیل صورت فوق صورت است نه اینکه صورت اوّل(صورت انسانی که نفس پیدا کرده)زائل می گردد و صورت دیگری مانند صورت میمون به جای آن می نشیند تا مصداق تنزّل و رجوع از فعلیت به قوهّ باشد یعنی در این حال فرد مزبور انسان میمون و انسان خوک خواهد بود.خلاصه آنکه نفس ادمی بر اثر ملکات مخصوصه صورتهایی را به خود می پذیرد و این صورتها در مقام نفس موجود است و هیچ مانعی ندارد که بعضاً در همین به مرحل? ظهور برسد چناچه در آخرت نیز چنین خواهد شد.
دیدگاه های شیخ اشراق در مورد تناسخ
شیخ اشراق در بسیاری از کتب خویش تناسخ را باطل دانشته با دلایل فراوان آن را مورد نقد قرار داده که برای نمونه ذکر برخی از آنها مناسب به نظر می رسد.
الف- در رسال? پرتو نامه می گوید : و بدان که تناسخ محال است به اتفاق علمای مشائین که چون مزاج تمام شود از واهب صوراستدعای نفسی می کند و نفس دیگر از ان حیوانی،اگر بدو تعلق گیرد یک حیوان را دو نفس باشد و هرکسی در خویشتن جز یک نفس نمی بیند و خود را یک ذات بیش نمی داند و نیز واجب نیست که وقت کون یکی وقت فساد دیگری باشد و کائنات و فاسدات را اعداد بایکدیگر راست آید و این بدترین مذاهب وحشو مطلق بود.دراین عبارت هم اصل تناسخ محال دانسته شده و هم استحال? آن .
ب- در لوح چهارم از الالواح العمادیه تناسخ را به طور مطلق محال می داند.آن جا که می نویسد:التناسخ محال;فان النفس لو انتقل تصرفها الی بدن من حبس بدنها لکان لصلوح مزاج البدن الثانی لتصرف النفس،فیسحق من واهب الصور نفسا اخری وانتقل الیها نفس،فتحصل للحیوان الواحد نفسان-المستنسخه و فائضه-وهو محال،و ایضاً إن نزلت من الانسان الی الحیوان فتفضل الابدان علی النفوس المستنسخه وإن صعدت منها الی الانسان از دادت النفوس علی الابدان وکل هذا محال.وبدان که تناسخ محال است،زیرا اگر تصرف نقل کند به تنی از جنس خودش،از بهر صلاحیت آن است که در اوتصرف کند.پس او را از واهب نفسی حاصل شود و این نفس منتقل هم در او تصرف کند.پس لازم آید که یک تن را دو نفس باشد:یکی فایض ویکی مستنسخ،و این محال است.و همچنین اگر از مردم نزول کند به جانوران دیگر،بدن ها بر نفوس زیادت شود و اگر از حیوان بالا رود به انسان،نفوس زیادت شوند برابدان و این همه محال است.در این عبارت هم? انواع تناسخ مورد نقد قرار گرفته است.
ج- در کلمه التصوف می نویسد :بدان که تناسخ محال است،زیرا مزاج حیوان از واهب صور،کلمه(نفس)را طلب می کند.اگر نفسی که ازبدن دیگر جدا شده براین بدن وارد شود،لازم آید دو ذات و مدرک و مدبر در حیوان واحد جمع شوند که چنین چیزی محال است.
د- در کتاب التلویحات با عنوان"فصل فی الحجه فی امتناع تناسخ:بحث را آغاز و ضمن بیان دلایل امتناع تناسخ و نقد و بررسی آنها به دلایل عقلی و نقلی تناسخیان اشاره می کند و به نقد آنها می پردازد و درنهایت قضاوت در مسأله را به فرصتی دیگر واگذار می کند و می نویسد:"سیأتی تتمه هذالکلام من بعد ولیس هذا الکتاب محل تطویل"از عبارت شیخ در التلویحات نمی توان دیدگاه وی را به گونه ای دقیق استباط کرد بلکه تمایل او به امتناع بیش از امکان آن است و اگر مراد از تتم? کلام همان نکته ای باشد که در اواخر کتاب مزبور به آن اشاره کرده نتیج? آن چیزی جز اعتقاد به امتناع تناسخ نیست.البته در همین کتاب، عبارتی آورده که گویا بازگشت به سوی خداوند،کامل شدن است که از این عبارت،تمایل به تناسخ نزولی فهمیده می شود.
تا این جا به برخی از آثار شیخ اشراق اشاره کردیم و آنچه به دست آمد امتناع تناسخ بود ولی این نظر را نمی توان دیدگاه نهایی وی به شمار آورد زیرا در مهّم ترین و آخرین کتاب فلسفی اش به نام حکمه الاشراق،تقریباً همسو با التلویحات سخن می گوید ولی این بار تمایل بیشتری به تناسخ نزولی دربار? غیر کاملین(اصحاب شمال) نشان می دهد.بر این اساس آنها مستقیماً از ابدان انسانی وارد حیات اخروی نمی شوند بلکه باید سیر نزولی را طی کنند و وارد ابدان حیوانات یا نباتات شوند تا به کمال خویش نایل آیند ورذایل آنها گرفته شود.این درحالی است که مقربان مستقیماً وارد عالم عقل و سعادتمندان (اصحاب یمین)وارد عالم مثال می شوند زیرا به کمال لازم رسیده اند.خلاصه دیدگاه تناسخیان بنابرنظر شیخ اشراق این است که ابتدا نفوس مدبره در بدن انسانی قرار می گیرند زیرا انسان باب الابواب نفوس به شمار می آید ونفوس انسانی یا با مرگ مستقیماً به عوام بالاتر می رسند و یادر ابدان حیوانات قرار می گیرند و مستقیماً به عالم برزخ می روند و دیگر در بدن انسان قرار نمی گیرند. وی در این کتاب،پیش از ارائه اصل نظری? خویش،به مطالبی اشاره می کند که به راحتی نمی توان از کنار آنها گذشت ابتدا به اشتیاق نفس انسانی به عالم ماده و بازماندن از عالم نور اشاره کرد می گوید : مزاج برزخی وقی استعدادش برای وجود نفس و تعلقش به بدن کامل شود «نوراسفهبد» (نفس انسانی)به وجود می آید و به آن تعلق می گیرد نفسی که به دلیل فقرش استدعای تعلق به بدن را دارد و به سبب نوریتش ناظر به مافوق خود است.براین اساس،با بدن مادی اش انس و الفتی پیدا می کند و به گونه ای که بدن مظهر افعال،ظرف آثار و لشکرگاه قوای او می شود.از سوی دیگر،چون قوای ظلمانی بدن عاشق نفس اویند به گونه عشقی به نفس می چسبند و او را به عالم خویش جذب نموده از عالم نور باز می دارند در نتیجه شوق نفس از عالم نور قطع و به عالم ظلمت تعلق می گیرد. شیخ اشراق در ادامه به این نکته اشاره می کند که بدن انسان مزاج کامل ترین بدن است و به اعتقاد تناسخیان،اوّلین منزل نفس انسانی به شمار می آیدو می گوید :بدن انسان آفرینش کاملی دارد که هم? افعال از او صادر می شوند.از این رو،بر اساس دیدگاه حکمیان مشرق زمین(تناسخیان)ابدان انسان،نخستین بدنی است که محل نفس قرار می گیرد و باب الابواب هم? بدن های پسین است. شیخ اشراق در ادامه به تحلیل تناسخیان از تناسخ نزولی اشاره می کند.آنان در این تحلیل برآنند که چنین تناسخی نتیجه غلبه حالات و اوصاف مادی بر نفس است.براین اساس خلقی که هیأت ظلمانی نفسانی را بر نفس غالب می کند سبب می شود که پس از جدایی نفس از بدن،نخست علاق? او به بدن چارپایی که با این هیآت ظلمانی مناسبت دارد انتقال یابد،زیرا نفسی که از یک سو،وجودش ظلمانی وعاشق ابدان مادی است و از سوی دیگر نه از اصل خود را می شناسد نه عالم نور را،پس از جدایی از بدن انسانی،مجذوب ظلمت ها می شود و راهی جز انتقال به ابدان مادی حیوانی را ندارد.اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا در کلمات ایشان به تناسخ مساوی هم اشاره شده و می توان آن را از طرفداران تناسخ مساوی دانست به گونه ای که نفس از بدن انسانی به بدن انسان دیگر منتقل می شود؟پاسخ شیخ اشراق منفی است زیرا بدن انسان مزاج اشرف است و وقتی چنین مزاجی بوجود آمد رب النوع وی نفس انسانی جدیدی بر آن افاضه می کند بنابراین امکان ندارد نفس دیگری که از بدن انسان دیگری جداشده است بر این بدن وارد شود،زیرا در این صورت دو نفس در یک بدن قرار میگیرند در نتیجه هر انسانی دارای دو هویت ادراکی خواهد بود.
دلایل امتناع تناسخ از دیدگاه برخی فلاسفه و پاسخ شیخ اشراق
در بیان دیدگاه شیخ دربار? تناسخ اشاره شد که ایشان در آثار خویش قائل به امتناع تناسخ بودن ولی در مهّم ترین کتاب فلسفی خود حکمه الاشراق دلایلی بر تناسخ ارائه کرده اند و به طرفداران انکار تناسخ نزولی پاسخ هایی داده اند که به برخی از آنها اشاره می نماییم:
1- ناهماهنگی تعداد بدن های پیشین با بدن های پسین:
شیخ اشراق در این عبارت به یکی از دلایل فلاسف? مشاء در ابطال تناسخ و پاسخ به آن اشاره می کند این تقریر بدین گونه است:
1-اگر تناسخ نزولی درست باشد باید فساد هر بدن انسانی همزمان با تکوین بدن حیوانی صامت باشد بنابراین باید تعداد انسان ها با حیوانات برابر باشد در صورتیکه تعداد حیوانات خیلی بیشتر از انسانهاست پس تناسخ نزولی ممتنع است .
نقد وبررسی: شیخ اشراق در نقد استدلال مذکور می گوید: این استدلال نا تمام است زیرا نفوس انسانی که در طول تاریخ وجود دارند زیادند و به صورت تدریجی به ابدان پایین تر نازل می شوند.
2-ضرورت افاضه نفس از سوی نورقاهر
فیلسوفان معتقدند که وقتی بدنی آماده می شود خواه انسانی، خواه حیوانی، نفسی از سوی نورقاهر که رب النوع آن است به آن افاضه می شود بر این اساس انتقال نفس از یک بدن به بدن حیوانی هم با مشکل اجتماع دو نفس در یک بدن مواجه می شود و در نتیجه تناسخ نزولی نیز همانند صعودی و مساوی نا ممکن است.
نقد وبررسی: شیخ اشراق در نقد چنین استدلالی به کبرای استدلال اشکال می کند زیرا از نگاه ایشان تنها بدن انسان که مزاج اکمل است به چنین افاضه ای نیاز دارد و در ابدان حیوانی، افاض? نفس ضرورت وجود ندارد. بنابراین شیخ اشراق در مقام نور این استدلال مشائیان را نیز نا تمام می داند زیرا افاضه از سوی رب النوع ، تنها به بدن انسانی جریان دارد و ممکن است در ابدان غیر انسانی چنین نباشد.
نتیجه
تناسخ به عنوان مسأله ای از دیرباز در میان اقوام و ملل گوناگون مطرح بوده است و حکما و اندیشمندان نیز به تبین و توضیح و نقد آن پرداختند از جمل? ایشان ملاصدرا و شیخ سهروردی می باشند. ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی خود این مسأله را از زوایای گوناگون مورد نقد و بررسی قرار داده و براهین ویژه ای در ابطال تناسخ ارائه کرده است که برخی از این براهین مبطل هم? اقسام تناسخ است مانند برهان قوه و فعل که بر اساس آن لازم? قبول تناسخ ، قبول اتحاد امر بالفعل ( یعنی نفس مجرد از ماده بعد از مرگ ) با امر بالقوه ( یعنی بدنی که تازه به وجود آمده و آماد? پذیرش نفس است) می باشد که بطلان این امر واضح و روشن است . ملاصدرا با استفاده از حرکت جوهری ، تناسخ نزولی را نیز ابطال می کند زیرا پذیرش تناسخ نزولی مستلزم پذیرش حرکت ارتجاعی در وجود از اشدّ به انقص می باشد و این امر با سنّت حاکم بر جهان آفرینش یعنی سیر استکمالی موجودات از نقص به کمال بر مبنای حرکت جوهری منافات دارد.ملاصدرا در آثار خویش،قائل به نوعی از تناسخ صحیح می شود که غیر از معنای رایج آن می باشد و با معاد منافاتی ندارد و در حقیقت او معاد جسمانی را قسمی از تناسخ بر می شمرد در صورتیکه دیگران به علّت کج فهمی آن اعتقاد را تناسخ نپنداشته اند در مورد رجعت یعنی بازگشت گروهی خاص از افرادپس از مرگ به بدنهای دنیوی خود قبل از قیامت که برخی آن را تناسخ نپنداشته اند،ملاصدرا این مسأله را غیر از تناسخ به معنای رایج خود می داند زیرا در تناسخ نفس به همان بدن اوّل خود بازنمی گردد ولی در رجعت نفس به بدن اوّلیه خود بازمی گردد.در مورد مسخ نیز که قائلان به تناسخ آن را به عنوان دلیلی بر تناسخ ارائه می دهند ملاصدرا این مسأله رانیز تناسخ نمی داند زیرا در مسخ نفس ازبدن جدا نمی شود بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر می کند.بنابراین براساس حکمت صدرایی تناسخ هیچ جایگاه عقلی و نقلی ندارد و به هیچ روی توجیه پذیر نمی باشد.و امّا شیخ شهاب الدین سهروردی در بسیاری از کتب خویش مانند پرتو نامه،التلویحات،الالواح العمادیه،کلمه التصوف و...تناسخ را باطل دانسته و با دلایلی آن را مورد نقد قرار داده ولی این نظرنهایی او نیست زیرا در کتاب حکمه الاشراق با تردید در برخی از دلایل امتناع تناسخ،به تناسخ نزولی گرایش نشان داده و در نهایت از ارائه نظر قاطع ناتوان مانده است.
فهرست منابع:
1-صدرالمتألهین،محمّدبن ابراهیم،شواهد الربوبیه،دکتر جواد مصلح،تهران،انتشارات سروش،1366،ص342
2- صدرالمتألهین،محمّدبن ابراهیم،شواهد الربوبیه،دکتر جواد مصلح،تهران،انتشارات سروش،1366،ص343
3- صدرالمتألهین،محمّدبن ابراهیم،شواهد الربوبیه،دکتر جواد مصلح،تهران،انتشارات سروش،1366،ص344
4- صدرالمتألهین،محمّدبن ابراهیم،شواهد الربوبیه،دکتر جواد مصلح،تهران،انتشارات سروش،1366،ص345
5-صدرالدین محمّدبن شیرازی،الحکمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه،طهران،طبع بمطبعه الحیدری،1379،ص28-32
6-شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372
7- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372رسال? پرتونامه،جلد3،ص74
8- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372،ج4،الالواح العمادیه،ص81
9- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372،ج4،کلمه التصوف،ص120
10- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372،ج1،التلویحات،ص81-86
11- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372،ج2،حکمه الاشراق ص216-217
12- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372، ج2،حکمه الاشراق ص219
13- شیخ اشراق، مجموعه مصنفات،به اهتمام سید حسین نصر،تهران،مؤسس? مطالعات و تحقیقات فرهنگی،1372، ج2،حکمه الاشراق ص220
14-ملاصدرا،المبدأ والمعاد،تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی،تهران،انجمن حکمت و فلسفه ایران،1354،ص219
15- ملاصدرا،المبدأ والمعاد،تصحیح سیدجلال الدین آشتیانی،تهران،انجمن حکمت و فلسفه ایران،1354،ص220
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |