مفهوم معدوم و ممتنع از نظر ملا صدرا
پژوهشگر: ملیحه شفیق نامقی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
بحث از عدم در فلسفه که موضوعش وجود است بحثی اصیل محسوب نمی شود و به اصطلاح استطرادی است .
ما اگر عدم را نشناسیم نمی توانیم کثرت هستی را بشناسیم زیرا کثرت در جایی است که بعضی از موجودات فاقد بعضی دیگر باشند و از این جهت بحث عدم در فلسفه راه می یابد .
بنا بر اصالت وجود ضرورت شأن وجود امکان شأن ماهیت و امتناع از عدم است و چون معتزله معدومات را به دو قسم تقسیم نموده اند قسمی که ممتنع است . آنها را منفیات و قسمی که ممکن الوجود است و آنها را معدومات ثابته نامیده اند بحث از معدوم و ممتنع را کنار یکدیگر مطرح می نماییم .
مفهوم عدم و امتناع
عدم در لغت به معنای نیستی و نقطه مقابل وجود است. عدم نیز مانند وجود دو اطلاق دارد : عدم مطلق و عدم مقید . عدم مساوی است با نیستی مطلق و نداری محض و هیچ بهره ای از وجود ندارد و به همین جهت تمایز میان مصادیق آن راه ندارد و علیت هم به آن منسوب نمی گردد. 1
وحدت مفهوم عدم بی نیاز از برهان و بدیهی است . کثرت پذیر نبودن عدم هم مختص به ذهن یا خارج نیست . عدم در هیچ ظرفی جز از ناحیه اضافه به غیر متکثر نمی شود تمام اموری که در بقعه عدم فرض می شوند از آن جهت که معدومند فاقد کثرتند و معدوم در هر ضرفی اعم از ذهن و خارج بطلان و لاشیء است. تفاوتی میان عدم و معدوم نیست و اگر تمایزی به عدم راه می یابد متعلق به اموری است که عدم به آنها اضافه می شود. 2
امتناع یک چیز به معنی ضرورت عدم آن چیز می باشد.امتناع سه قسم است : بالذات ، بالغیر ، بالقیاس الی الغیر.
امتناع بالذات یک چیز امتناعی است که ذات ممتنع خودش صرف نظر از چیزدیگر برای اتصاف به ضرورت عدم کافی است یعنی عدم و ضرورت عدم آن چیز بر خاسته از ذات مفروض خودآن چیز است نه چیز دیگر نظیر " شریک خداوند " که از دات آن عدم بر می خیزد ولذا عدم برای ذات آن ضروری است. 3
اموری که ممتنع بالذاتند هیچ گاه نمی توانند به وجود آیند زبرا اگر بخواهند به وجود آیند یا باید ذات خود را از دست بدهند یا با همان ذات موجود شوند که اجتماع نقیضین و محال است.
از آنجا که امتناع بالذات یک چیز ناشی از عامل بیرونی نیست و از طرفی ممتنع بالذات هیچ گاه موجود نمی شود که در وجود یافتنش نیازمند علت باشد باید گفت اموری که ممتنع بالذاتند نیازمند هیچ علتی نیستند. 4
عقل انسان ممتنع بالذات را به سبب شدت نقص و بطلان محض بودن آن نمی توانند بفهمند و فقط وجهی از مفهوم و صفت آن را برای ما آشکار می کند .
1- طباطبایی ، محمد حسین ، نهایة الحکمه ، ص 28
2- جوادی آملی ، عبدا... ، رحیق مختوم ، ج 5 ، ص 8
3- شیرازی ، صدرالدین ، اسفار ، ج 1 ، ص 161
، نهایة الحکمه ، ص 84
4- شیرازی ، صدرالدین ، حاشیه بر الهیات شفا
احکام عدم
1- عدم به واسطه اضافه به ملکات و عدم مقید و مضاف شدن تمایز مجازی می یابد و به احکام وجود متصف می گردد یکی از این احکام استناد علیت به اعدام است . گفته می شود علت معدوم بودن معلول ، عدم علت است. 5
2- عدم وحدت پذیر و دارای تحصلی نیست زیرا وحدت مساوق با هستی است و هستی نقیض عدم و نیستی است به عبارت دیگر وحدت و کثرت فرع بر اصل هستی شیء هستند و عدم لاشیء است.
3- در میان اعدام علیت وجود ندارد زیرا عدم واقعیتی ندارد . در میان پوچی علیت و معلولیت معنی ندارد تا بگوییم عدمی علت برای عدم دیگر است. 6
4- از معدوم مطلق که هیچ بهره ای از تحصل ندارد نمی توان خبر داد زیرا از چیزی که شیئیت دارد می توان خبر داد و عدم معدوم مطلق شیئیتی ندارد. 7
5- امتناع اعاده معدوم یعنی محال بودن تکرار در وجود که برای این مسأله براهینی اقامه شده است .
الف) براساس اصالت وجود هر شیء هویت و شخصیت اوست و ماهیت اعتباری است. هویت هر شیء بیش از یکی نیست ( به خاطر مساوقت وجود با تشخص ) پس وجود هر شیء بیش از یکی نیست زیرا اگر قرار باشد یک موجود داشته باشد باید در همان حال که دارای یک هویت است دو هویت داشته باشد و این امر محال است.
اگر دو وجود در دو زمان فرض شوند یعنی عدم بین آنها فاصله اندازد شاید این سخن گفته شود که اگر دو وجود را در دو زمان فرض کردیم خود به خود از یکدیگر متمایز خواهند شد و بنابراین محالی پیش نخواهد آمد زیرا وجود اولی دارای وصف پیش از عدم و وجود دومی دارای وصف پس از عدم است و همین دو صفت مختلف موجب امتیاز آنها می شود .
5- جوادی آملی ، عبدا... ، رحیق مختوم ، ج 5 ، ص 10
6- مجموعه آثار مطهری ، ج 9 ، شرح مبسوط منظومه ، همان ، ص 533
7- ابن سینا ، الهیات شفا ، ج 1 ، ص 32
اما این سخن قابل پذیرش نیست چون عدم بطلان محض است نه امتیازی در آن راه دارد و نه می تواند اسباب امتیاز شود اگر قرار باشد عدم باعث امتیاز دو وجود شود باید برای آن ذاتی در نظر گرفته شود در حالی که عدم باطل الذات است و در واقع این تفاوتها کار وهم است.
ب) اگر موجودی در زمانی معدوم شود و سپس در زمان دیگر عینا با همان وجود موجود شود لازمه اش آن است که میان یک وجود عدم فاصله انداخته باشد این خود امری محال است . زیرا لازمه اش تقدیم زمانی شیء بر خود است.
ج) اگر اعاده معدوم جایز باشد باید گذشته و آینده یکی شوند زیرا وقتی موجود عینا در زمان دوم موجود شود باید با تمام خصوصیات و مشخصات موجود شود که از جمله آنها زمان است یعنی گذشته عین آینده شود. 8
احکام ممتنع بالذات
چون تقسیم اشیاء به واجب ، ممکن و ممتنع ، یک تقسیم فلسفی است که در بحث از مواد ثلاث مطرح می شود مسائل مربوط به موارد ثلاث نیز به تبع این تقسیم در سه بخش قرار می گیرد که مسائل مربوط به واجب و ممکن در موارد زیادی مطرح شده و مباحث مربوط به سومین قسم یعنی ممتنع در اینجا آغاز می گردد.
این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که چون موضوع فلسفه موجود حقیقی است و موجود حقیقی یا واجب و یا ممکن است مباحث اصیل فلسفی ، مربوط به همان دو قسم بوده و مباحث عدم و ممتنع به تبع آنها مطرح می گردند. دلیل طرح .... این مباحث در زمره مسائل فلسفی دو امر است :
اول اینکه برخی از مبادی اولی که زمینه ساز بسیاری از مسائل منطقی و فلسفی است از زمره قضایای سلبی است نظیر استحاله دور ، تسلسل ، جمع مندین ، و این گونه از قضایا هر چند از ابزار کار منطق نبز شمرده می شوند و لیکن اثبات آنها برعهذه فلسفه است.
8- ابن سینا ، الهیات شفا
دوم اینکه قصد اصلی فلسفه ، معرفت ذات اقدس اله است و صفات خداوند به دو بخش ثبوتی و سلبی تقسیم می شوند و صفات خداوند همگی ضروری بوده و در نتیجه صفات سلبی حق ممتنع و دارای ضرورت سلب می باشند و از این رو آشنایی با ممتنع بالذات و احکام آن در معارف اعتقادی لازم می آید و فلسفه از عهده آن برمی آید.
در کیفیت ادراک ممتنع بالذات صدرالمتألهین ، دشواری ادراک تصوری ممتنع بالذات را با سختی ادراک حقیقت واجب مقایسه کرده و می گوید :
همانگونه که ذهن عادی نمی تواند ذات اقدس اله را ادراک کند – زیرا آنچه در ذهن است امر مفهومی یا ماهوی است و واجب منزه از آنها می شود و از طرفی آنچه در زهن است محدود بوده و حقیقت واجب غیر محدود و در نهایت مجد و علوو عظمت و بزرگی است – از تصور ممکن بالذات از آن جهت که ممکن بالذات است نیز عاجز و ناتوان است زیرا ممتنع بالذات در نهایت نقص و بطلان محض و لا شیء است ، چه اینکه شیئیت،مساوق با هستی و وجود می باشد. ممتنع بالذات بهره ای از هستی ندارد تا مورد اشاره قرار گرفته و در احاطه عقل و ادراک شعور در آمده یا آنکه وهم را برای وصول به آن راهی باشد به همین دلیل آنچه از آن به ذهن می آید به حمل اولی ممتنع بالذات بوده و به حمل شایع موجودی ممکن است .
دشواری تصور ، مشکل تصدیق را نیز به دنبال دارد و به همین دلیل صدرالمتألهین حکم بر ممتنع بالذات بودن یک امر را از طریق برهانی که مستقیما متوجه به آن باشد میسور نمی داند بلکه دلالت برهان بر آن را بالعرض و تبعی می داند.
برهانی که در مورد ممتنع بالذات وجود دارد از طریق ذات و ذاتیات و علل و اسباب آن نمی تواند باشد زیرا امر عدمی ذات و ذاتی ندارد و علتی برای آن متصور نیست و اگر علتی هم برای آن تصویر شود نظیر همان قاعده است که عدم علت ، علت عدم معلول است . در این قاعده رابطه ای را که بین وجود علت و وجود معلول وجود دارد ، در ظرف عدم آن دو نیز تصور کرده اند وحال آنکه در ظرف عدم سببیتی در کار نیست تا آنکه عدم علت در عدم معلول اثر گذارد . در این مورد ذهن رابطه دو عدم را به تبع رابطه دو وجود ترسیم می نماید تا آن دو را ادراک کند .
مسائل و براهین مربوط به ممتنع بالذات نیز به کمک مسائل و براهین وجودی و به تبع آنها توسط ذهن حل می شود.
1- از زمره احکام ممتنع ، عدم اجتماع ممتنع بالذات و ممتنع بالغیر است.
2- حکم دیگر این است که هرگاه شیئی از وجوب یا امتناع بالغیر برخوردار باشد ممکن بالذات است زیرا در غیر این صورت واجب بالذات یا ممتنع بالذات خواهد بود ، و حال اینکه ممتنع بالذات ، ممتنع بالغیر یا واجب بالغیر نمی شود .
3- حکم دیگر اینکه هر چه مستلزم ممتنع بالذات باشد بدون شک از آن جهت که مستلزم ممتنع است ممتنع می باشد ولیکن این شیء به دلیل اینکه امتناع بالذات و امتناع بالغیر در یک مورد جمع نمی شوند ممتنع بالذات هم نبوده و در نتیجه ممکن بالذات می باشد .
چگونگی علم به ممتنع و معدوم
این عنوان یعنی چگونگی علم به ممتنع و معدوم خالی از مسامحه نیست زیرا معدوم اعم از معدوم ممکن و معدوم ممتنع بوده و در نتیجه قسم ممتنع نمی باشد امام رازی در بحث از ثبوت معدومات پس از تقسیم وجود به واجب و ممکن ، معدوم را نیز به دو قسم ممکن و ممتنع تقسیم کرده و معدوم ممکن و ممتنع را زیر پوشش معدوم مطلق قرار داده است . 9
اشکالی که بر ادراک ممتنع وارد نموده اند این است که گر چه ما ادراک ممتنعات و احکام مربوط به آن را وجدانا درمی یابیم ولیکن برهان بر امتناع آن گواهی می دهد ، و در حقیقت در مورد ممتنعات بین گواهی وجدان و برهان تعارض است .
برهانی که بر استحاله ادراک ممتنع اقامه می شود در قالب شکل اول قیاس اقترانی به این صورت است که شناخت و علم با تمیز همراه است ؛ یعنی هر معلومی متمیز و هر متمیزی موجود است پس هر معلومی موجود است.
در منطق ثابت شده است همانگونه که مفردات لوازمی دارند نظیر زوجیت که لازم عدد چهار است مرکبات و قضا یا نیز لوازمی دارند و از جمله آن لوازم این است که اگر قضیه ای صادق باشد عکس مستوی وعکس
9- جوادی آملی ، عبدا... ، رحیق مختوم
نقیض آن نیز لازمه آن بوده و صادقند .
بر این اساس نتیجه قیاس فوق نیز که یک قضیه صادق است ، عکس نقیض صادقی خواهد داشت به این صورت که هر چه موجود نیست معلوم نمی باشد : پس به عدم علم پیدا نمی کنیم .
همراهی علم با تمیز که صغرای قیاس فوق را تشکیل می دهد به این دلیل است که شناخت هر امری با امتیاز آن از دیگر معلومات همراه است . در اعدام از آن جهت که عدم هستند میزی وجود ندارد .
و اما دریافت وجدانی این است که ما ادراکات تصوری و تصدیقی فراوانی داریم در مورد اموری که معدوم و ممتنع هستند مانند آگاهی به شریک الباری و تصویر عدم آن که علمی تصویری است . پس بین این دریافت وجدانی که از ناحیه برخی بر آن هم برهان اقامه شده و آن برهان هم که بر استحاله علم به معدومات بیان شد چگونه می توان جمع کرد ؟
جواب اول ؛
امر معدوم ، یا بسیط بوده و ادراک آن تصوری است و یا مرکب است و ادراک آن تصدیقی می باشد . امور بسیط تصوری نظیر تصور عدم ضد و عدم شریک برای خداوند را از طریق سنجش و قیاس با امور وجودی ادراک می نماییم . اگر این مفردات را از طریق سنجش با امور وجودی اخز نکنیم از ادراک تصوری آنها برای واجب ناتوان خواهیم بود و در نتیجه درک تصدیقی و مرکب نیز که مشتمل بر حکم و داوری دارد و متاخر از تصور مفردات است نمی توانیم داشته باشیم . از این بیان معلوم می شود که ادراک امور مرکب و تصدیقی عدمی از طریق تحلیل آنها به بسایطی حاصل می شود که از راه قیاس با امور وجودی فهمیده می شوند .
جواب دوم ؛
پاسخ صدرالمتألهین است ، ذهن با قدرت خود برای معدومات ممکن بلکه ممتنع مفاهیم و عناوینی را اختراع می کند و این مفاهیم بر خلاف ماهیات هیچ مصداقی نداشته و هیچ ذاتی در زیر پوشش آنها واقع نمی شود و آنگاه ذهن به امور مناسب با این مفاهیم حکم می نماید . برخی از این احکام سلبی است.
عناوین و مفاهیم ذهن چون در ذهن تصور شده و وجود ذهنی پیدا کردند حظی از ثبوت داشته و همان مفاهیم عدمی از آن جهت که عنوان برای حقایق و عناوین خارجی نیستند محکوم به احکام دیگری می شوند نظیر اینکه هیچ خبری از آنها نمی توان داد.
با توجه به امتیاز و تفاوتی که بین این دو نوع از حمل وجود دارد تناقضی که در اشکال بین برهان و وجدان توهم شده مندفع می شود زیرا مفاهیمی مانند شریک الباری به حمل اولی شریک الباری و موضوع برای احکامی نظیر ممتنع الوجود می گردد و به حمل شایع صناعی محکوم به امکان گشته و یا آنکه موضوع برای خبر و گفتگو می گردد یعنی اصل حکم بر آنها به لحاظ وجود ذهنی و عنوانی است که به حمل شایع بر آنها حمل می شود و اما محکوم به و محمول ، به لحاظ چیزی است که با حمل اولی بر آنها صادق است.
نتیجه گیری
عدم از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است زیرا مفهوم عدم منشأ ایجاد قاعده مهم امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است که تا بحث از آن روشن نشود نمی توان هیچ قاعده علمی را اثبات کرد یعنی برای توضیح و تبیین امتناع (که یکی از مواد ثلاث است) ابتدا باید بحث از عدم مطرح شود چون امتناع امری عدمی است و از سوی دیگر طرح مسئله تناقض بدون ادراک عدم نا ممکن است زیرا اگر سلب و رفع اشیاء را که عدم آنهاست ادراک نکنیم تناقض را درک نخواهیم کرد .
فهرست منابع
1- جوادی آملی ، عبدا... ، رحیق مختوم ، قم ، نشر اسراء ، ج 1و5
2- طباطبائی ، محمد حسین ، نهایة الحکمه ، قم ، ج 1
3- مطهری ، مرتضی ، مجموعه اثار ، ج 9
4- شیرازی ، صدرالدین ، اسفار اربعه ، بیروت ، ج 1
5- شیرازی ، صدرالدین ، حاشیه بر الهیات شفا ، قم
6- بو علی سینا ، حسین بن عبدا... ، الهیات شفا ، قم ، ج 1
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |