تجرد روح
پژوهشگر: معصومه بیات
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
بعد از اینکه اثبات شود انسان حقیقت دیگری از این بدن را دارد ، باید به این نکته پرداخت که آن حقیقت نیز آیا مادی بوده و حالات مادی را دارد ؟ یا امری است که از خواص ماده و آثار جسم مبراست .
فیلسوفان مادی و الهی و متکلمان در این باره دیدگاههایی متفاوت دارند . برخی از متکلمان معتقدند که روح ، جسم است ولی نه مانند دیگر محسوسات بلکه جسمی لطیف و نورانی دارند . موجودی زنده و متحرک است که در جمع اجزای بدن نقوذ دارد همان گونه که آب در برگ های گل و روغن دردانه های زیتون راه دارد و به حرکت در می آید و این روح است که به جسم و بدن حیات و حرکت می بخشد و پس از فساد بدن به عالم ارواح قدم می گذارد . این قول را نیز فخررازی نیکو شمرده و آنرا موفق با کتاب های آسمانی دانسته است .
گروه دیگری به نام مادی گراها به جسمانی بودن روح معتقدند و در مورد نظریه خود سرسختانه پافشاری می کنند ، می گویند غرض از حقیقت روح خواص معین از تشکل مخصوص به ماده است .
فیلسوفان الهی و جمعی از متکلمان به تجرد روح و نفس معتقد هستند که حق هم با ایشان بوده و دلایلی چند از قرآن کریم و عقل به آن دلالت می کند.
« مقدمه»
در حقیقت آدمی از آن هنگام که از اصل خود دور مانده و قدم به عرصه وجود نداشته است همواره بر اثر تامل به این نکته پی برده که در نهاد وی چیزی است اصیل که منشا حرکت و حیات و فکر می باشد و حق آن است که معرفت نفس و آثار آن در صدر شناخت اشیاء و موجودات قرار گیرد . زیرا احاطه بر جمیع فنون علوم حقیقیه در وسع انسان نمی گنجد خصوصا در حالتی که در این نشاه گرفتار علایق هیولانی باشد پس توجه به جانب تحصیل چیزی است که اهم و اشرف است و آن معرفت حق و شناخت باری تعالی با صفات و افعال و کیفیت صدور آن ... می باشد و بعد از آن معرفت نفس انسانی است . صدر المتالهین معرفت نفس را هم در شناخت مبدا و اوصاف و افعال آن نردبان ترقی می داند که بدون پیمودن مدارج آن نیل به معارف الهی هم میسور نیست و آن را کلید علم به حقایق ربانی و حکمت الهی می داند و هم آن را در شناخت معاد و شئون آن مفتاح گشایش می شمارد که بدون استمداد از آن ، آشنائی به درون گنجینه قیامت شناسی مقدور نخواهد بود .
اگر بخواهیم به طور اجمال عالم ارواح را از نظر قرآن مجید مورد بررسی قرار دهیم در اول باید توجه خود را به همان شناسائی روح و آیات مربوط به آن معطوف داریم و همچنین شناسائی نفس و آنچه در ارتباط به مسائل غیر مادی از قبیل شناخت حواس باطنه ، عقل و وجدان و فکر و اندیشه و کلیه عوالم درونی که در شئون روح می باشد و نیز باید اطلاعاتی هم به قدر مقدور از آفرینش موجود های نامرئی از ملائکه ، جن و شیاطین داشته باشیم که این ها همه مربوط به عالم ارواح است !
مضمون آیه 101 سوره مبارکه مومنون ، حاکی از آن است که بعد از مرگ عالمی وجود دارد که در آن پرده ها عقب زده می شود که هرکس از گذشته خود با خبر می شود و هم آینده را به خوبی می نگرد.
« نفس در لغت و اصطلاح »
نفس در لغت به معنای جان ، روان ، ذات ، حقیقت شیء ، خون ، ..... آمده است و در اصطلاح نفس جوهری است که بدون واسطه در جسم تصرف می کند ، از حیث تجردش ، فعلیت است و از حیث تعلقش به ماده ، قوه است.
نقس در قرآن و روایات به نامهای سر ، خفی ، روح ، قلب ، لکمه ، روع ، فؤاد ، صدر ، عقل ، نفس آمده است.
فلاسفه در نفس و روح اختلاف نظر دارند . گروهی بر این عقیده اند که نفس و روح با یکدیگر مغایر می باشند چون نفس ، تمام روح نیست و گروهی قائلند که آن دو یکی هستند ؛ زیرا نفس را به روح و روح را به نفس تعبیر می کنیم . غزالی نیز می گوید : برای نفس ناطقه انسانی نزد هم دسته ای نام خاصی است ، فلاسفه آن را نفس ناطقه ، قرآن آن را نفس مطمئنه و روح تعبیر می فرمایند و صوفیه از آن به قلب تعبیر می کنند اما در واقع اختلافی وجود ندارد و معنای هر دو یکی است .
« روح از نظر قرآن مجید »1
خدای تعالی در 21 مورد بر وجوه گوناگون در کتاب آسمانی خود درباره روح بیاناتی آورده که بعضی در مورد کیفیت حیات آدمی و بعضی از نظیر نیروی امدادی و برخی اشاره به وجود ملائکه است .
در تفسیر نمونه آورده است : « روح » از نظر لغت در اصل به معنی « نَفَس » و « دویدن » است ، بعضی تصریح کرده اند که روح و ریح « باد » هر دو از یک معنی مشتق شده است و اگر روح انسان ک گوهر مستقل مجردی است به این نام نامیده شده به خاطر آن است که از نظر تحرک و حیات آفرینی و ناپیدا بودن همچون نفس و باد است . به بعضی آیات که در این رابطه آمده اشاده می شود :
« و آتَیناعیسَی بن مریَم البیّنات و أیََّدناهُ بِرُوحِ القُدُس ». بقره / 253
« تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ و الرِّوحُ فیها بِاذنِ رَبّهِم مِن کُلّ أمرٍ » قدر / 4
« اؤلئکَ کتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الایمانَ و أیَّدَ هُم بِروح مّنه » مجادله / 23
« نَزَل به الرُّوحُ ألاُمینُ علی قُلبِکُ لِتَکوُنَ مِنَ المُنذِزرینَ » شعرا / 193
« یَومَ یَقوُمُ الرُّوحُ و الملائِکهُ صَفّاً » نبأ / 38
« وَکذالِکَ أوحَینا إلیکش روُحاً مِن أمرِنا » شوری / 52
« ثُمَّ سَوّیهُ و نُفِخَ فیه مِن روحِه » سجده / 9
« فَإذا سَوّیتُهُو نَفَختُ فیهِ مِن روُحی فَقَعُوا لَه ساجدین » حجر/ 29
1 – حقیقت روح – احمد زمردیان .
« عقائد عرفاوحکمادرباره نفس روح »
عقیده عرفا درباره نفس روح: در کتاب « عالم الروح » استاد محمد تقی یوسفی آورده است :
عرفا وبعضی از حکمای اسلام معتقد ند که روح غیر از نفس ناملقه است ونفس ناملقه را پرتوی از اشعه روح می دانند می گویند روح پیش از تعلق به جسم مادی در عالم تجرد ما فوق الطبیحه به طور مستقل موجود بوده و همه چیز را بهتر درک می کرده و بعدا به عالم مادی آمده که آخرین و پایین ترین درجه نزول اوست و چون اسیر بدن خاکی گردیده ، خاطرات و معلومات جهان گذشته را فراموش کرده است .روح در عوالم برزخی و ملکوتی که در جسم های لطیف تری موجود و فعال بوده است و بعد از تنزل او به این عالم ماده مجددا سیر صعودی به شروع نموده و پس از مرگ در جسم های لطیف تری مدتی باقی مانده و فعال می شود . این روایت می فرماید : « خَلَقَ الرَّواحَ قَبل الاُجادِ بِأَلَفی عام » که ارواح دوهزار سال قبل از به وجود آمدن اجساد خلق شده اند . روح به منزله آفتاب است و نفس ناطقه نیزز به منزله ماده که از آفتاب کسب نور می کند ! 1
نظر افلاطون درباره روح و مرگ : او مرک را به عنوان جدائی جزء غیر مادی فرد زنده « روح » از جسم خاکی « بدن » می داند و آنچه که افلاطون بیشتر به ذکر آن اقدام کرده آن است که این « زمان » جزء قلمرو و دنیای خاکی و ملموس نیست !
افلاطون گوشزد می کند که روح پس از مرگ و جدا شدن از کالبد می تواند بیش از پیش با روشنی بیشتری به تفکر پردازد و به مسائل عقلی روی آورد و همچنین ماهیت واقعی اجسام را به طور کلی بازشناسی کند .
حرکت جوهری ، صدرالمتألهین را بدین نکته رهنمون می شود که روح ، محصول حرکت جوهری بدن است و بدین قرار بدن و روح رابطه ای همچون رابطه درخت و میوه دارند و همان اندازه که میوه و شاخه به طور طبیعی در کنار هم و باهم زیست می کنند ؛
1 – حقیقت روح – احمد زمردیان . 2 –.
به همان اندازه روح و بدن هم از این گونه ارتباط مشفقانه و مهر آمیز برخور دارند و به هیچ وجه پیوند آنها یک پیوند جبری و مصنوعی نیست بلکه یکی دنباله رو دیگری است1؛ نفس در نظر ارسطو جوهر است ، مراد او از کمال همان فعلیت یعنی صورت است اما ابن سینا نفس را کمال می داند و صدرالدین شیرازی نفس را در ابتدای حدوث همان مورت حالّ در ماده می داند هرچند که قوه و استعداد و حرکت و استکمال در آن موجود است و بواسطه حرکت جوهری ذاتا متوجه عالم تجرد است . نفس حادث است نه قدیم ، صدرالمتألهین می کوشید که نظر افلاطون را این گونه تغییر کند که مراد افلاطون از قدم نفس « قدیم بودن » نبوده بلکه قدم نفس از جهت وجود عقلی معلول نزد علت منظور وی بوده است . 2
صدرالمتألهین در تعریف نفس « به کمال اول لجسم طبیعی آلی »بر این عقیده اند که این تعریف شامل همه مقوس می شود : زیرا مراد از آلت اعضا نمی باشد بلکه مراد قوای نفسانی مانند غدیه ، نامیه ، مولده در نفس نباتی ، خیال ، حس ، قوه شوقیه در حیوان که بر طبق این قول ، نفس فلکی داخل در تعریف می شود زیرا در افلاک علاوه بر نفس کلی دو نیروی دیگر یکی نفس منطبعه یا قوه مباشر برای تحریک و دیگری نیروی اماس وجود دارد و این دو نیرو به عنوان آلت جسم فلکی و به منزله نیروهای موجود در جسم نباتی و جسم حیوانی است با این تفاوت که نیروهای مختلف درجسم نباتی و حیوانی هر کدام در موضع مخصوص قرار دارد ولی نیروهای موجود در جسم نباتی و جسم حیوانی است با این تفاوت که نیروهای مختلف در جسم نباتی و حیوانی هر کدام و موضع مخصوص قرار دارد ولی نیروهای جسم فلکی در همه مواضع فلک موجود است بنابر این چون ماده فلک بسیط است پس فلک ، خیال و حس و ... می باشد . 3
1 - سروش ، عبدالکیم ، نهاد نا آرام جهان ، ص 62
2 - رساله حدوث و بقاء ناطقه از نظر ابن سینا و صدرالمتالهین – مهدی رحیمی
3 – رساله حدوث و بقاء روح – یحیی هاتف
« جایگاه اهمیت مسأله تجرد روح » 1
قرآن کریم هدف والای رسالت پیامبران را تهذیب نفس و تزکیه جان انسان می داند و این مهم جز با شناخت روح میسر نیست ؛ زیرا بدون معرفت نفس چگونه می توان در تهذیب ان کوشید و در تزکیه آن مجاهدت ورزید . اگر قرآن ، انسان را به خودش معرفی نکرده باشد ف چگونه می توان جهان هستی راب ه وی بشناسد ؛ وقتی از پیامبر اکرم ( صلی ا... علیه و آله وسلم ) درباره روح پرسش کردند جوابی که بر ابر وحی اسمانی داد این بود که روح از سنخ امر خداوند است : « یَسئلوُنکَ عَنِ الرّوح قُلِ الرُّوح مِن أمر رَبّی »2. و قرآن آن امر پرودگار از عالم ملکوت یعنی از جنبه پیوند و ارتباط هر موجودی به خداوند جهان می داند و آن را منزه از رمان و برتر از تدریج معرفی می کند : « وَما أمرُنا إلاّ واحُدَهُ »3 امر ما یکی بیش نیست . تحقق آن را به مجرد اداره پروردگار می داند بدون دخالت چیز دیگر و بدون توقف بر شرایط مادی و اسباب استعدادی و مانند آن :
« إنّما أمرُهُ إذا أرادَ شَیئاً أن یَقُولَ لَه کُن فَیکون » « فَسُبحانَ الّذی بِیَده مَلَکوتُ کُّلِ شَیءٍ وَ إلیهِ تُرجَعُونَ » 4
تنها معرف امر پروردگار این است که هرگاه چیزی را اراده کند به آن بگوید باش و می شود . پس خدائی که ملکوت و جنبه ارتباط تحقق هر چیزی بدست اوست ، منزه از هرگونه تدریج و مادیت می باشد و به سوی او بازگردانده می شوید .
« تجرد روح » 5
روح مجرد است ، یعنی منزه از ماده است ، یک معنای دیگر آن این است که روح آزاد و مستقل است ؛ بقاء روح نیز از همین مسأله تجرد او می باشد . اصولا اطلاق تجرد به چیزهائی می شود که از دید چشم پنهان است مثل عوالم عقول و فرشتگان . این مسأله بسیار روشن است که تقویت نیروی روحی بیشتر از ترک علاقه به مادیات و گرایش به عوالم معنویت است . با آنکه در جهان طبیعت ، روح و جسم لازم و ملزوم یکدیگرند و حتی روح در مسیر کمال خود به فعالیت های جسمی نیازمند است ولی چه بسا در اثر پیروی در مقام عبودیت و بندگی و تحصیل تقویت و تزکیه و ایصال به مراتب کمال کار به جائی برسد که روح خود را از استخدام جسمی بی نیاز داشته و آزادانه کارهای مستقل انجام دهد .
1 – ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد – آیه ا... جوادی آملی . 2 – سوره اسرا / 7 / 85 .
3 – سوره قمر / 54 /50 . 4 – سوره یس / 36/ 82 - 83 5 – احمد زمردیان ، حقیقت روح
علمای علم الروح گفته اند : روح انسان بریدن خود تسلط کامل دارد از این جهت است که گاهی اولیاء حق شایستگی این مقام را پیدا می کنند که در مرتبه ولایت تکوین به پاره ای از امور به امر خدای تعالی تصرف پیدا کرده و کراماتی از خود نشان دهند .
« برهان تجرد روح » 1
یکی از ادله وجود معاد ، برهان تجرد روح انسان است : حقیقت انسان هرگز از بین نمی رود و نابود نمیشود . انسان به استناد آنکه خویشتن را با علم حضوری می یابد و اشیاء دیگر را از راه اندیشه و تفکر ادراک می کند دارای حقیقتی مجرد و غیر مادی است به نام روح که هرگز احکام ماده و قوانین مادی در او راه ندارد و مرگ و نابودی نیز که از آثار و لوازم ماده است در حریم روح مجرد رخنه نمی کند ؛ بنابراین مرگ انسان جزرهائی روح از قفس تن و انتقال از این جهان به عالم دیگر نخواهد بود و معاد به معنی زنده نمودن روح نیست بلکه به معنی تعلق جدید همان روح زنده به بدن می باشد . در ادامه این مطلب یادآوری می شود که انسان دارای هر دوجنبه خواهد بود کعه در حقیقت در هر مرحله مناسب با نظام حاکم بر همان مرحله می باشد ، ولی با توجه به اینکه جنبه جسمانی بودن انسان بعد از مرگ تابع جنبه روحانی او خواهد بود ، گرچه در دنیا هم بدن تابع روح است . زیرا نه انسان دارای دو حقیقت اصیل است یکی روح و دیگری بدن و نه آنکه اصل انسان را بدن او تشکیل می دهد که روح ، تابع آن باشد بلکه اصل انسان را روح مجرد او تشکیل می دهد و لیکن این اصالت روح و تبعیت بدن در قیامت روشن تر خواهد شد .
اگر روح انسان مجرد نباشد و بعد از رهائی بدن حیات دیگری با نظام خاص نداشته باشد مجالی برای عذاب نخواهد بود ، مخصوصا عذابی که آتش برزخی باشد ؛ همچنین افراد وارسته اگر در درون فرضی از آتش سوخته شوند به محض مردن وارد بوستانی از بوستانهای بهشت خواهند شد . خلاصه ، اساس این برهان ، تجرد روح است و وجود شیء مجرد به اتکاء قدرت لایزال الهی از بین نمی رود .
1 – ده مقاله پیرامون مبدا و معاد – آیه ا... جوادی آمل
زیرا موجود مجرد به غیر از مبدأ فاعلی که همان موجود مجرد دائمی است نیازی به مبدأ دیگر یعنی مادی ندارد تا در نتیجه تغییر آن مبدأ مادی دگرگون گردد.
همچنین همان طوری که تجرد روح می تواند بیانگر ضرورت معاد و حتمی بودن قیامت باشد می تواند تبیین کننده انچه در متون اسلامی به عنوان برزخ و حیات متوسط بین دنیا و آخرت یاد شده است باشد ، یعنی برزخ را که خود یک قیامت کوچکی است می توان با تجرد روح توجیه نمود . 1
« مراتب روح » 2
در هر چیزی از اشیاء در عالم نوعی از مراتب روح وجود دارد ، در مباحث علمی بلکه در گفتارهای لفظی و عمومی در موضوع روح نباتی و حیوانی و انسانی سخن به میان آمده است که این نشانگر یک طبقه بندی خاص در مراتب روح است ، مثلا روحی که در نباتاب گلها را پرورش می دهد و آن روحی که درختان پر بار را می پروراند و آن روحی که خس و خاشاک و نی زار را حیات می بخشدو خلاصه آن روحی که آنچه را که در زمین است پرورش می دهد ، همه در مرتبه خاص و جداگانه ای هستند . اما این مراتب روح چه در ظاهر و چه در باطن به این آیه نورانی برخورد می کند :
« قُلِ الرُّوح مِن أمرِ رَبّی وَما اُوتیتُم مِن العِلم إلّا قَلیلا » که کسی از حقیقت آن آگاه نیست .
در هر حال آنچه که در عالم وجود در حرکت است به طور کلی همه صاحب روح جداگانه هستند فراموش نشود که از موجودات کوچک تا بزرگ ، بلکه از جاندار و غیر جاندار از مجموع کرامت آسمانی کواکب و نجوم و کهکشان ها ، همه در این امر داخلند :
2 – حقیقت روح – احمد زردیان . 1 – ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد – آیه ا... جوادی آملی
« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السّبعٌ و الأرضَ وَمَن فیهِنَّ ، وَ إن مِن شَیء إلّا یُیشبِحَ بِحَمدِه » 1
آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند ، همه تسبیح او می گویند ، و هر موجودی ، تسبیح و حمد او می گویند . این موجودات تا روح نداشته باشند نمی توانند ثناگوی باشند .
ساکنین عالم ارواح را هر گروه به مراتب و درجات ایمانی تقسیم بندی کرده اند گروهی که از انبیاء و اولیای حق تعالی بوده که جایگاه رفیع آنان قابل توصیف نیست . گروهی موحد و خداشناس که در دنیا اعمال صالح انجام داده و در منطقه مخصوص سعدا مقام دارند ، و گروهی معاندو مشرک و بدکار که از زندگی دنیوی خود جز خسران و زیان بهره ای نبرده اند ف و گروهی هم مستضعف که محبت بر آنان تمام نشده است . 2
ارواح انسان هائی که به مقام شامخ اطمینان به خداوند رسیده اند و از گزند هر گونه وسوسه فکری و آسیب هر نوع نوسان روحی و صدمه هر قسم تحیر و اضطراب درونی مصون شده اند هنگام مرگ و بعد از آن مورد خطاب خاص الهی قرار می گیرند و خداوند سبحان به آنان می فرماید :
« ای جان های آرسیده و مطمئن ، بسوی پروردگارتان بازگردید ، در حالی که شما از خداوند خشنود و خدا هم از شما امن و خشنود است .
چون خداوند از ماده و قوانین مادی منزه است بنابراین رجوع به سوی ذات بی سمت و سوی خدا هم رجوعی مادی
1 – اسراء / 44 2 – حقیقت روح – احمد زمردیان
نخواهد بود ف و قسمتی این چنین است رجوع کننده هم که همان روح انسان است مادی نخواهد بود و اگر رجوع کننده محکوم قوانین مادی باشد و خود نیز ماده چیز دیگری نباشد رجوع و بازگشت او نیز مادی خواهد بود . یعنی حتما با یک تحول خاص مادی انجام پذیر بوده و ما یک نوع دگرگونی مادی تحقق می یابد و لازمه این مطلب مادی بودن خداست که باید سمت معین و خاص و مانند آن داشته باشد تا یک شیء مادی با رجوع مادی به جهت عادی او بازگشت کند در حالی که پرودگار از هر گونه رنگ و بوی و جهت و لوازم مادی منزه است ،بنابراین می توان از مجرد بودن خداوندپی برد که رجوع به طرف پروردگار مادی نبوده و رجوع کننده به او نیز مجرد می باشد .
همین مطلب را مضمون آیه 55 و 54 سوره قمر ، به طور گسترده در باره همه ارواح و تمام جان ها تعیمیم میدهد ؛ زیرا همگان مشمول اصل بازگشت به طرف خداوند می باشند گر چه درجات آنان و مراتب بازگشت آنها یکسان نخواهد بود . 1
« بقاء روح »
بقاء روح پس از مرگ امری مسلم است .اما علی ( علی السلام ) می فرماید : « وَاعلَمُوا أَنَّکُم خُلِقتُم لِلبَقا لا لِلفَناء » بدانید که شما برای جاوید ماندن آفریده شده اید نه برای از میان رفتن .
حقیقتا اگر تمام اهل علم به دو مسئله مهم اعتقاد کامل داشته باشند دیگر هیچگونه فساد و تباهی در دنیا وجود نخواهد داشت ؛ یکی اعتقاد به خدا و دیگری اعتقاد به روز جزا خداوند متعال مکرر می فرماید :
1 – ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد – آیه ا... جوادی آملی .
«مَن عَمِلَ صالِحا فَلِنَفسِه وَ مَن أساءَ فَعَلَیها »1 ، « إن أحسَنتُم لإُنَفُسکُم و إن أسَاُتِم فَلَها ... »2 . این خود دلیل است که برای آدمی مراحلی در پیش است که در هر حال نتیجه کار و رفتار خود را در خواهد یافت و این معنا نشانگر آن است که بعد از مرگ روح آدمی در جهان ماندگار است .
کسانی که موقعیت روح و بقاء شخصیت آنرا بعد از مرگ جسم پذیرفته باشند ناگزیرند بهاین مراتب توجه داشته باشند که اولا ماهیت روح غیر از ماهیت بدن است ، چون روح باید آگاه به خویشتن باشد چون دارای احاس شادی و تألم می باشد و گرنه وجود یا عدمش یکسان خواهد بود 4. روح جوهری مجرد از ماده است و قائم به ماده بدن نمی باشد ، پس جدائی او هنگام مرگ موجب فنای او نخواهد بود . بنا به گفته بعضی از حکما روح و سایر و مجردات قابل هیچ گونه عدمی نیستند مگر عدم ذاتی که در قرآن مجید آمده است ؛ « کُلُّ شیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَه »3 [ در نزد اهل تحقق این معنا حمل بر عدم ذاتی است ]
1 – سوره فصلت /46 2 – سوره اسرا / 7 3 – سوره قصص / 88 4 حقیقت روح – احمد زمردیان
نتیجه گیری
روح یک جوهر مجرد و فرا طبیعی است و معنای تجرد آن چنین است که هیچکدام از خواص و صفات موجود مادی را ندارد ، یعنی نه جسم است و نه خواص جسمانی تظیر کمیت ، مقدار ، چگونگی ، مکان پذیر بودن ، قابل اشاره و حسی بودن را ندارد .
از آنجا که روح خواص ماده را ندارد پس به عنوان یک موجود مادی در بدن انسان به صورت مظروف در ظرف بدن نخواهد بود در نتیجه روح محدود به مکان هم نخواهد شد تا مستلزم این شود که با تجزیه بدن و اعضاء آن ، تجرد پذیر باشد چون تجزیه هم از صفات جسم وجسمانی است درحالی که روح مجرد است . نیز از تجرد روح می توان نتیجه گرفت که هرگز به صورت یک موجود مادی و جسمانی نظیر اعضای باطنی در بدن حضور ندارد بلکه روح انسان در واقع تعلق تدبیری نیست به بدن دارد نه اینکه داخل در بدن باشد .
در واقع تعبیرات روح در بدن و مانند آن ازباب مسامحه است و گرنه این بدن است که در روح است نه روح در بدن چرا که روح مجرد است و موجود مجرد احاطه بر موجود مادی و اشراف بر آن را دارد از این رو روح محیط بر بدن است .
و نتیجه آخر اینکه : روح در واقع همان «من» انسان است و حقیقت روح همان چیزی است که انسان از او به «من» یاد می کند نه اینکه روح غیر از «من» انسان باشد چون من همان روح است که در مقابل بدن و یا عضوی که از بدن جداشده است وجود دارد .
منابع
1 – قرآن کریم
2 - نهج البلاغه
3 – حقیقت روح – احمد زمردیان
4 ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد – آیه ا... جوادی آملی
5 – رساله حدوث و بقاء روح =- یحیی هاتفی
6 – رسابه حدوث و بقاء نفس ناطقه از نظر ابن سینا و صدر المتالهین – مهدی رجیمی کیکانلو
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |