لوازم اصالت وجود
زیر نظر استاد دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی
پژوهشگر: زینت حیدری
چکیده
در پیشینه تاریخی اندیشه انسانی، موضوعات و مسائل بسیاری میان اندیشهوران مطرح شده که برخی از آنها در رفع مشکلات فکری و یا اجتماعی و در تعیین خط سیر زندگی بشر نقش بنیادین داشته است و برخی نیز صرفاً انتزاعی بوده و ارتباط وثیق با زندگی انسان نداشتهاند.
اصالت ماهیت و وجود و تشکیک وجود از جمله مباحثی است که در فلسفه اسلامی مورد توجه فیلسوفان و اندیشهوران اسلامی بود و با آنکه در فلسفه مشاء به صراحت عنوان نشده، در حکمت اشراق و حکمت متعالیه بسیار مورد توجه بوده است. براساس ذهنیت حاکم بر این مسئله، این پرسش مطرح میشود که چه اثر معرفتی بر اصالت وجود مترتب است؟ و ما در پی آن هستیم که برخی از آثار و لوازم فلسفی این مسئله را بیان نمائیم.
تبیین صحیح توحید اعم از ذاتی و صفاتی، تبیین حرکت جوهری، تبیین معاد جسمانی توجیه وجود رابطه، تبیین تشخص را میتوان از جمله آثار مترتب بر مسئله اصالت و تشکیک وجود دانست.
واژگان کلیدی: وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری.
مقدمه:
مسألة اصالت وجود که در مقابل اصالت ماهیت مطرح شده است، در فلسفه اسلامی یک مسأله مستحدث است. یعنی در فلسفه ارسطو و حتی در فلسفه فارابی و بوعلی چنین مسألهای مطرح نیست. این مسأله اول بار در زمان میرداماد و ملاصدرا به این صورت مطرح شد که آیا اصالت با ماهیت است یا با وجود، منتهی میرداماد با اینکه مشائی بود طرفدار اصالت ماهیت شد و بعد هم ملاصدرا که شاگرد او بود ابتدا نظریه استاد را پذیرفت و بعد به شدت با آن مخالفت کرد و طرفدار اصالت وجود شد به طوری که تقریباً میشود گفت که افکار اختصاصی ملاصدرا در همه فلسفه بر محور اصالت وجود است، یعنی همة آنها مسائلی است که از این اصل گرفته میشود.
این مسأله دو ریشه داشته است تا به اینجا رسیده است یعنی دو منبع داشته است که این دومنبع به اینجا منتهی شده است؛ 1ـ بحثهای فلسفی متکلمین است. متکلمین در بسیاری از مسائل فلسفی و حرفهای فلاسفه را مورد سؤال قرار میدادهاند و لذا آنها یک سلسله مسائل را طرح کردهآند که اگرچه حرفهای خود آنها مقبول فلاسفه واقع نشد ولی راهی گشود برای مسائل جدید 2. منبع دیگر، حرفهای عرفا است. البته از محی الدین به این طرف، تا دوره محی الدین مسألة وحدت که در عرفان مطرح بوده است به صورت وحدت وجود به این معنا که بعدها مطرح شده است نبوده است. اینکه درباره وجود به شکل فلسفی بحث شود برای اولین بار به وسیله محیالدین و شاگردهای محیالدین انجام گرفته است. مسئله اساسی که در بررسی آن هستیم توجه به آثار فلسفی این موضوع است، زیرا مهمترین پرسش مربوط به بحث این است که نتیجه پذیرش اصالت ماهیت و یا اصالت وجود چیست و اصولاً اصالت وجود چه مشکل فکری و یا اعتقادی را میگشاید که اصالت ماهیت از گشایش آن ناتوان است؟ آیا اختلاف طرفداران این دو نظر صرفاً حول یک موضوع ذهنی است که هیچ اثر خارجی زیر بر آن مترتب نیست و یا پذیرش هریک دیدگاهها آثار و نتایجی ویژه را به دنبال دارد؟ نخست به بررسی واژههای مرتبط با مسئله میپردازیم:
1ـ وجود:
نکته که درباره واژه وجود و مفهوم آن قابل تذکر است این است که لفظ وجود از آن جهت مبدأ اشتقاق (موجود) به حساب میآید مصدر و متضمن معنای [حدث] و نسبت آن به فاعل یا مفعول است و معادل آن در فارسی واژه (بودن) میباشد. الفاظی که در زبان عربی به صورت مصدر استعمال میشوند گاهی از معنای نسبت به فاعل یا مفعول، تجرید شده به صورت اسم مصدر به کار میروند که دلالت بر اصل حدث دارد. بنابراین برای وجود هم میتوان چنین معنای اسم مصدری را در نظر گرفت. این مباحث در اصل مربوط به دستور زبان است که قواعد آن قراردادی و در زبانهای مختلف متفاوت است.
بنابراین وجود بر دو قسم است وجود عام و وجود خاص. وجود عام مفهومی عبارت است از معنی عام و مفهوم مطلق وجود که او را بر زبان فارسی هستی و مقابل نیستی خوانیم. این مفهوم شامل کلیه موجودات خواهد بود یعنی واجب و کلیه اقسام وجود ممکن در مفهوم هستی مطلق مشترکند واین کلمه به همان مفهوم و معنای که گفته شد بر همگان صدق می باشد. بنابراین کلیه موجودات در اصل حقیقت وجود متحد و در تحت مفهوم عام وجود و معنی موجودیت مندرجند اگرچه درجات و مراتب مختلفند. بنابراین وجود به لحاظ تحقق خارجی، امری روشن، اما از نظر حقیقت و واقعیتش دارای خفا و پنهان است (مفهومه من اعرف الاشیاء و کنهه من غایه الخفاء سبزواری شرح منظومه حکمت). دلیل ملاصدرا در این مسئله این است که تعریف هر چیزی یا به حد است یا به رسم. تعریف به حد تعریف به جنس و فصل است و چون مفهوم وجود و حقیقت هستی مطلق بسیط و عاری از هرگونه ترکیبی است. بنابراین تعریف به جنس و فعل برای آن امکان ندارد. و تعریف به رسم معمولاً به چیزی است که در ذهن از معرف اجلی و اعرف بوده باشد. و چون مفهوم وجود در ذهن مقدم بر هر مفهوم و معروف تو از هر تصوری است بنابراین تصور برای وجود نیز مقدور نخواهد بود. حاصل آنکه مفهوم فلسفی وجود مساوی است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و به اصطلاح، نقیض آن است و از ذات مقدس الهی گرفته تا واقعیتهای مجرد و مادی، و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات همه را در بر میگیرد.
2ـ ماهیت:
واژه «ماهیت) که مصدر جعلی از (ماهو (= چیست؟) میباشد در اصطلاح فلاسفه به صورت اسم مصدر (= چیستی) به کار میرود ولی با همان شرط تجدید از معنای (حدث) تا اینکه قابل حمل بر ذات باشد. این واژه در فلسفه به دو صورت، استعمال میشود که یکی از آنها اعم از دیگری است. اصطلاح خاص آن را به این صورت تعریف میکنند (ما یقال فی جواب ماهو) یعنی مفهومی که در پاسخ از سؤال درباره چیستی شی گفته میشود . اما اصطلاح اعم آن را به این صورت تعریف میکنند(ما به الشیء هوهو) و آن را شامل حقیقت عینی وجود و شامل ذات مقدس الهی نیز میدانند و طبق این اصطلاح است که در مورد خدای متعال گفته میشود و الحق ماهیته اینته یعنی ماهیت خدا همان هستی اوست.
در مبحث اصالت وجود واژه ماهیت همان اصطلاح اول است ولی نه خود مفهوم این کلمه یا ماهیت به حمل اولی، بلکه بحث درباره مصادیق این مفهوم یعنی ماهیت به حمل شایع مانند انسان است زیرا قائلین به اصالت ماهیت مع اعتراف دارند که خود این مفهوم، مفهومی است اعتباری و به تعبیر دیگر درباره مفاهیم ماهوی است نه مفهوم ماهیت.
3ـ اصالت:
اصیل در زبان عربی به چیزی گفته میشود که دارای اصل و بن و ریشه باشد و اصل هر چیزی عبارت از بنیان آن است که بر آن استوار است. و در مقابل فرعیت به معنای شاخهای بودن به کار میرود و در این مبحث در مقابل (اعتباری به معنای خاص) استعمال میشود.
4ـ اعتباریت:
اعتباریت از نظر مفهومی در برابر اصالت قرار دارد و به چهار معنا به کار میرود:
1ـ به معنای معقول ثانی 2ـ به معنای وابسته که وجود مستقل ندارد 3ـ به معنای تصوری یا تصدیقی که جز در ظرف عمل تحقق ندارد مانند ریاست یک قبیله و یا یک قوم 4ـ به معنای اعتباری در برابر اصیل، منظور از اصیل چیزی است که ذاتاً منشأ اثر است. اعتباریت در بحث اصالت وجود به این معنا منظور است.
دلایل اثبات اصالت وجود:
1ـ سادهترین دلیل بر اصالت وجود این است که ماهیت ذاتاً اقتضائی نسبت به وجود و عدم ندارد و چنین چیزی نمیتواند نمایانگر واقعیت عینی باشد. نیز تا مفهوموجود را حمل بر ماهیت نکنیم از واقعیت عینی آن سخن نگفتهایم.
ملاصدر در مشاعر میگوید: موجودیه الأشیاء بنفس ماهیاتها لا بأمر آخر، لأمتنع حمل بعضها علی بعض، و الحکم بثی منها عی شیء، کقولنا: (زید حیوان و الإنسان ماشی).
اگر وجود اصل نباشد اصل خارجی همان شیئیت ماهوی انسان باشد چون ماهیت مشار کثرت و اختلاف دوئیت و غیریت است، جهت وحدت و اتحاد بین موضوع و محمول محقق نخواهد شد و حمل به محمول بر موضوع حمل احد المتبائنین بر یکدیگر خواهد بود. خلاف آنکه وجود اصل باشد ممکن است وجود واحد به اعتبارات مختلف منشاء انتزاع معانی و مفاهیم کلیه متغایر باشد مثل انسان با آنکه وجود واحد است منشاء انتزاع معانی مغایر بحب نفس مفهوم میباشد.
2ـ اگر ما ابن مطلب را به عنوان اصل موضوع قبول کنیم که خیر در تحلیل نهائی به وجود و شربه عدم برمیگردد آن وقت میگوئیم آیا میتواند همه خیرات امور اعتباری باشد و آیا خیر امر حقیقی است یا اعتباری به خیر امر حقیقی است پس وجود مع امر حقیقی است. پس وقتی همه خیرات به هستی برمیگردد و همه شرور به نیستی برمیگردد، دیگر نمیتوانیم وجود را یک امر اعتباری بدانیم. خیر یک امر حقیقی است پس وجود هم امر حقیقی است. این یک برهانی است که بر اصالت وجود است و به این عبارت گفته شده است. لانّه منبع کل شرف.
3ـ لَوْ لَمْ مؤصَلْ وحده ما حصلت. غیره مثار کثره أتَتْ. اگر وجود اصالت نمیداشت وحدتی صورت نمیپذیرفت زیرا غیر وجود (ماهیت) خاستگاه غبار کثرت آمده است.
اگر وجود اصیل نباشد، بین ماهیات یگانگی هرگز پیدا نمیشود. زیرا ماهیات همه با یکدیگر تباین ذاتی دارند. اگر وجود اعتباری باشد وحدت هم اعتباری خواهد پس هرگز میان موضوعات و محمولات یگانگی واقعی برقرار نمیشود. پس هیچ قضیهای نمیتواند صادق باشد و حال آنکه بالضروره صادق میباشد.
4ـ واقعیت هر چیز، همان است که منشأ آثار و احکام آن میباشد. پس ملاک واقعیت داشتن منشأ اثر بودن است. پس صرف ماهیت منشأ هیچ گونه اثری نیست. بنابراین ماهیت باید موجود شود تا منشأ اثری باشد. بنابراین، تحقق هر چیز وابسته به وجود است. که ماهیت بیوجود منشأ آثار و احکام نیست. از آنجا که تحقق هر چیزی به وجود است پس به طور مسلم و بنا به قاعده الویت، خود وجود متحقق است. پس از بررسی واژههای محوری بحث و دلایل اثبات اصالت وجود، اینک به بررسی نتایج و آثار فلسفی میپردازیم که متوجه پذیرش هریک از دیدگاههای اصالت ماهیت و یا اصالت وجود میباشد.
1ـ اثبات توحید:
توحید از اصول بنیادین و تقریر صحیح آن به لحاظ ذات و صفات در پرتو دیدگاه اصالت وجود ممکن است، زیرا شبهاتی در بحث تولید مطرح شده که برخی از بزرگان علم از گشودن آن اظهار ناتوانی کردهاند، ولی در پرتو دیدگاه اصالت وجود شبهات زدوده میشود.
الف: توحید ذاتی:
برهانی که ملاصدرا برای اثبات توحید واجب الوجود برپایه اصالت وجود میآورد برهان صدیقین است تقریر آن این است. خلاصه این برهان براساس حکمت متعالیه این است که اصالت از آن وجود است و حقیقت خارجی را هستی تشکیل میدهد و این هستی، واحد محض از نوع وحدت شخصیه نیست که در عرفان مطرح است و کثرت محض هم نیست که منسوب به حکمت مشاء است بلکه وحدت این حقیقت عین مراتب کشیده است به طور یکه هر مرتبه قابل انحلال به جامع و خصوصیت نیست تا آن اشکالی که برمبنای اصالت ماهیت و تشکیک ماهیت وارد بود، بر این مبنا وارد شود؛ در نتیجه این حقیقت یا غنی بالذات است با بغنی متعلق است و به تعبیر دیگر موجود، بما هو موجود یا مستقل است یا رابط، اگر ذاتاً مستقل و غنی محض باشد واجب بالذات است و اگر رابطه باشد مرتبط به مستقل است چون وجود رابط وجودی است که ربط عین ذات اوست و ذاتی جز ربط ندارد. بنابراین در هر دو حال وجود واجب یعنی حقیقتی که عین هستی است و هستی برای او ضروری و ازلی است، ثابت میشود.
شبههای که پیرامون توحید واجب مطرح شده مشبهه منسوب به این کمونه است که این شبهه با توجه به اصالت وجود به راحتی قابل پاسخگویی است. خلاصه این شبهه آن است که دو واجب الوجود را فرض کنیم که دارای دو هویت مستقل است و حقیقت آن دو نیز مجهول است و ذاتاً با یکدیگر تباین دارند و هیچ گونه وجه اشتراکی میان آن دو وجود ندارد و ذاتاً واجب الوجودند.
چنانچه عنوان واجب الوجود را از آن دو انتزاع و سپس بر هر دو حمل کنیم مانند حمل وجود بر وجودهای متباین، این حمل از نوع حمل بالضمیمه مانند حمل ابیض برجسم نیست. بنابراین اشتراک این دو واجب الوجود در یک امر ذاتی نیست. بلکه در یک امر عرضی است که خارج از ذات آن دو است مانند اجناس عالیه عرضی که به رغم تمایز و تباین ذاتی آنها با یکدیگر با توجه به اینکه اجناس عالی ببسطاند و تباین آنها نیز به تمام ذات آنهاست و هیچ نقطه اشتراکی نیز با یکدیگر ندارند، عرض بر آنها حمل میشود.
حل این شبهه بر مبنای اصالت ماهیت دشوار است و سر دشواری، آن این است که اگر ماهیت اصیل بود میتوان دو واجب فرض نمود که هرکدام ماهیت بسیط مجموله الکنه باشد. آنگاه مفهوم واجب الوجود که ما به الاشتراک بین آنها است خارج از ذاتشان بوده و از ذات هرکدام انتزاع شود. ولی بنابر اصالت وجود برای مفهوم وجود مصادیق خارجیه و حقیقیه میباشد و اطلاق آن بر واجب اصطلاح محض نیست. اگر مصادیق حقیقی کثرتی که دارند متباین به تمام ذات باشند هرگز از حقایق متباین بما هی متباینه مفهوم واحد انتزاع نمیشود و اگر متفاوت به تشکیکاند و با یکدیگر در کمال و نقص اختلاف دارند توهم دو واجب خطا است چون مصداق کامل محض هستی واجب است و مصادیق دیگر آن که صرف کمال و محض هستی نیستند ممکن بودو فیض او میباشند.
ب: توحید صفات در پرتو اصالت وجود:
متکلمان اسلامی در مورد صفات خداوند و چگونگی ارتباط آن با ذات الهی نظراتی ابراز نموهاند:
1ـ مغایرت مفهومی و محدانی صفات با یکدیگر و تغایر آنها با ذات، خواه صفات قدیم شمرده شوند و یا حادث باشند.
2ـ اتحاد صفات با ذات و اتحاد مفهومی و محداتی صفاست با یکدیگر، لازمه این سخن آن است که صفات به نوع اشتراک لفظی بر خداوند و بر ممکنات اطلاق شوند.
3ـ سومین نظر در باب صفات حق دیدگاه امامیه است. از نظر امامیه صفات به لحاظ مصداقی با ذات متحدند، ولی از نظر مفهومی تغایر دارند. بنابراین ازن منظر پذیرش اصالت وجود مسئله اتحاد صفات با ذات و یکدیگر حل میشود و توحید صفاتی در پرتو این اندیشه به راحتی قابل تقریر است، اما از منظر اصالت ماهیت با توجه به اینکه صفات از نظر مفهومی با یکدیگر و با ذات مغایرند و از سویی ماهیت ویژگی آن این نه آنی است توحید صفات قابل تقریر نیست.
2ـ تبیین حرکت جوهری:
فلاسفه پیشین اعم از مشایی و اشراقی حرکت را ویژه اعراض میدانستند و نه تنها حرکت در جوهر را اثبات نمیکردهاند بلکه آن را امری محال میپنداشتهاند. از فلاسفه یونان باستان هم کسی نیست که صریحاً حرکت در جوهر را محال و آن را اثبات کرده باشد. تنها از (هراکیلتوس) سخنانی نقل شده که قابل تطبیق بر حرکت جوهریه است و حداکثر به کسانی از فلاسفه و متکلمین اسلامی و غیر اسلامی که قائل به آفرینش مستمر و نو به بودهاند میتوان گرایش به حرکت جوهریه را نسبت داد. اما کسی که صریحاً این مسئله را عنوان کرد و برخلاف فیلسوفان به نام جهان شجاعانه بر اثبات آن پای فشرد صدرالمتألهین شیرازی بود. ملاصدرا از مبنای اصالت وجود رسید به اینجا که هرچه در این عالم طبیعت است هر چیزی که زمان بر او میگذرد و در فضا و مکان قرار دارد یعنی عالم طبیعت دائماً در حال سیلان است. حتی نه فقط در اعراض حرکت واقع میشود، نه فقط امراض و حالات اجسام طبیعی متغیرند بلکه خود ذوات دائماً در تحول و تغییرند. و اگر نظرات اشیاء متغیر نمیبود، احوال و صفات و اعراض متغیر نمیشوند و نه تنها ذرات و اجسام متغیرند بلکه عین حرکت و تغیرند عین ضرورت و شدن می باشند. در قدیم میگفتند جسم یا ثابت است یا متغیر، ولی این ملاصدرا میگوید در جسم ثابت معنی ندارد بلکه این هستی است یعنی همان حقیقت واحد اصیل که در برخی مراتب خود ثابت است و در برخی مراتب سیال. هستی ثابت و مساوی است با ماوراء طبیعت.
شبهه منکرین حرکت در جوهر:
سخنان کسانی که حرکت در جوهر را محال میپنداشتهاند بر این محور دور می زند که یکی از لوازم بلکه مقومات هر حرکتی، وجود متحرک و به اصطلاح موضوع حرکت است. چنانکه وقتی میگوییم کره زمین به دور خودش و به دور خورشید میچرخد، یا سیب از سبزی به زردی و به سرخی تکامل مییابد در همه این موارد ذات ثابتی داریم که صفات و حالات آن تدریجاً دگرگون میشود. اما اگر بگوییم خود ذات هم ثباتی ندارد و همانگونه که صفات و اعراض آن دگرگون میشوند جوهر آن هم تحول مییابد این دگرگونی را به چه چیز نسبت دهیم؟ و به دیگر سخن حرکت در جوهر، حرکتی بیمتحرک و صفتی بیموصوف خواهد بود و چنین چیزی معقول نیست.
جواب شبهه این است: حرکت، از عوارض تحلیله وجود است نه از اعراض خارجیه موجودات و چنین مفهومی نیاز به موضوع و معنایی که برای اعراض اثبات میشود ندارد و تنها میتوان منشا انتزاع آن را همان وجود سیال جوهری یا عرضی موضوع آن به عوارض تحلیله نسبت داده میشود یعنی موضوعی که وجود خارجی آن عین عارض است و انفکاک بین آنها جز در ظرف تحلیل ذهن محال است.
دلایل ملاصدرا بر اثبات حرکت جوهریه:
1ـ آن که به حکم اصالت وجود گفتیم که مرا بالعرش بما بالذات منتهی میگردد کلیه حرکات عرضیه باید به حرکت جوهری منتهی میگردد زیرا حرکت در کمیت و کیفیت و یا حرکت در وضع و یا أین، حرکت در امر عرفی است و باید منتهی گردد به حرکت در ذات و جوهر. بنابراین ظهور تغیر و تبدیل در اعراض جسم حاکی از وقوع تغییر در ذات و گوهر اوست.
2ـهر متحرکی دارای طبیعتی است که آن طبیعت مبدأ قریب و فاعل مباشر حرکت اعم از اینکه حرکت طبیعی یا قمری یا ارادی باشد. هر معنای حرکت طبیعی آن است که حرکت عارض طبیعت و طبیعت متحرک باشد در حرکت قاسریه هم علت معده حرکت و علت معده علت بالذات نمیباشد و چون ذاتی نمیباشد در حرکات ارادیه چون افعال جسمانی نفس مستقیماً بلاواسطه از نفس صادر نمیشوند نفس قوای سافله را جهت حرکت جسمانیه استخدام مینماید و مبدأقریب در افاعیل نفس طبیعت جسمانی است. مبدأ وجود حرکت و فاعل مزوال و مباشر آن طبیعت جسمانیه است حرکت حقیقتی غیر از انقضاء و تجدد و تصرم ندارد. باید نحوه وجود طبایع جسمانی که مبدأحرکت میباشند سیال و یک آن ثابت نباشد وچون این حرکت در جوهر است آن را ملاصدرا حرکت جوهری مینامد. اگر کسی بگوید: موفق حرکت باید امری ثابت باشد بنابر حرکت جوهریه باید ثبات به حسب ماهیت و معنا را قصد نماید نه ثبات به حسب وجود خارجی. تصویر این مطالب مبتنی بر اصالت وجود وعدم تباین وجود است و اشتراک معنوی هستی و تشکیک در حقیقت وجود است.
آنچه در حرکت جوهریه که مبتنی بر اصالت وجود است از دیدگاه ملاصدرا مهم است طبیعت در تمام موجودات است به دیده او جوهر است و عبادت دیگری است از صور نوعیه. تجدد مستمر طبیعت مستند به فیض حق است که آنا فآناً به موجودات میرسد و همین کل موجودات را به حرکت درآورده و از قوه به فعل سوق میدهد. پس همه موجودات جسمانی من فانه متجدد الوجود ند و صورت آنها صورت تغییر و استعاله است. جهان باتمام اجزایش از افلاک تا اجسام طبیعی در سیلان و جریان دائمیآند. ابن کون و فساد و تبدل صورتها نیاز به علت دارد که عبارت از فیض مستمر ذات حق است. یعنی همه این تجددها و تحرمها و قوها و فعلیتها و تبدل صورنا مستند به فاعل تام الوجود و دائم الفیض است.
3ـتبیین معاد جسمانی:
یکی از مسائل مشکل فلسفه و کلام، مسأله معاد یعنی بازگشت و زنده شدن اجسام مادی در روز حشرات، بحث در این است که چگونه جسد فانی و تباه شده و پراکنده با همان وضعی که در این دنیا دلعته زنده میشود مورد عتاب و پاداش اعمال خود در این دنیا واقع میگردد، در حالی که ادیان الهی قائل به حشر اجساد و عقوبت و مثوبت در روز رستاخیزند که از آن به قیامت تعبیر شده است. ملاصدرا با استناد چند مقدمه که مبتنی بر اصالت وجود است بر آن رفته که معاد، جسمانی است. برخی از مهمترین آنها عبارتست از 1: وجود، اصل در موجودیت هر چیز است، و ماهیات امور تبعی و اعتباریاند. حقیقی هر چیزی نحوه وجود آن است. 2ـ تشخص هر موجودی عبارت از نحوه وجود آن است 3ـ طبیعت وجود بسیط بوده و قابل شدت و ضعف است نفس وجود نه مرکب به ترکیب ذهنی است و نه به ترکیب خارجی 4ـ هویت هر موجود مرکب به «صورت» آن است نه به ماده 5ـ وحدت شخصی در هر چیز عین وجود آن است یعنی وجود او و نحوه آن، اساس وحدت شخصی هر چیزی را محدود و مشخص میکند. 6ـ هویت بدن و تشخص آن به نفس است نه به ماده و جرم بدن 7ـ اجناس عوالم و نشأت با وجود کثرت بیحساب همه سه عالماند، هرچند دار وجود یکی است.
عمده بیانات ملاصدرا در مورد معاد ابدان محشور در روز حشر، در اطراف دو اصل دور میزند: یکی تشخص و هویت موجودات به ویژه انسان دوم نشآت وجود و اینکه وجود هر نشأت مناسب با آن نشأت است. در شواهد الربوبیه چند اصل در این باره آورده است: اول آنکه تشخص بدن از آن حیث که بدن ان نفس است به همین نفس است هرچند ترکیب بدن، تبدل و تغییر پذیرد.
اصل دوم تشخص هر چیزی همان وجود مخصوص به اوست، خواه مجرد، خواه مادی.
اما اعراض اذلوازم تشخصاند نه از مقومات آن. سوم شخص واحد جوهری، مانند انسان، شایسته و آماده است تا در مسیر اشتداد اتحالی و تحرک جوهری قرار گیرد و هر لحظه از حدی به حد دیگر ارتقا یابد و به درجه عالیتری از وجود نایل گردد. آن درجه، اصل و حقیقت اوست اما اوصاف و احوال همه از آثار و لوازم آن درجهاند.
چهارم، صور و مقادیر همانطور که از ناحیه فاعل برحسب استعداد ماده قابل و با مشارکت و دخالت آن حاصل میگردد. همچنین از ناحیه فاعل بدون مشارکت قابل حاصل میشود. مانند وجود افلاک و کواکب و حصول آنها از ناحیه مبادی فعاله. اصل پنجم، خدای متعال نفس انسان بدان گونه آفرید که قادر بر ابداع صور غایب از حواس، بدون مشارکت ماده است. اصل ششم، مادهای را که حکما برای وجود حوادث و حرکات صور و طبایع جسمانیات ثابت کردهاند حقیقت آن جز قوه و استعداد نیست. اصل و منشأ قوه و استعداد امکان ذاتی است و منشأ امکان، خوا، امکان ذاتی یا استعدادی، نقص وجود و یا فقر و احتیاج اوست.
بنابراین با توجه به بقای نفس و اختلاف ماده در نحوه وجود، معلوم است که بقای شخص مرهون بقای خصائص او نیست. یعنی شخص معاد و روز قیامت، هم از حیث نفس و هماز حیث بدن عیناً همان شخص است که در دنیا میزیسته و تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود ومقدار و وضع و سایر امور، ضروری به بقای شخص بدن نمیرساند. زیرا تشخص و تعین هر بدنی فقط مرهون بقای نفس او با ماده عام و نامعلومی است که در ضمن هر ماده خاص معینی تحقق میپذیرد، هرچند خصوصیات هریک تبدیل یابد. چنانکه وقتی انسانی در زمانی دیده شودو سپس هم او سالیانی پس از ملاقات گردد در حالی که احوال و اوضاع و خصوصیات جسمانی او تغییر یافته، میتوان حکم کرد که این شخص همان انسانی است که قبلاً دیده شده است. پس با فرض بقا و انحفاظ نفس اعتبار و اعتنایی به تبدل ماده بدن نیست. این قاعده نه فقط در مورد مجموع بدن، بلکه در تشخص هر عضوی از اعضای بدن نیز جاری است. زیرا هر نحوی به دو اعتبار لحاظ میشود؛ یکی به اعتبار اینکه عضوی مخصوص است دیگری به اعتبار آنکه خود در حد ذات خویش جسم معینی از اجسام است.
4ـ تبیین وجود رابط:
یکی از موضوعات بنیادی در فلسفه که بسیاری از پندارها را از قلمرو توحید زدوده «وجود رابط و مستقل» است. براساس این نظریه، معلول، عین ربط و پیوند به علت مقیضه است.
بحث از وجود رابط یک مفهوم ادبی (قراردادی) و یا منطقی (معقول ثانی) نیست بلکه از مباحث تقسیمی فلسفی است؛ زیرا تقسیم وجود به رابط و نفس آنچنان که در فسفه مطرح است از باب تقسیم مفهوم و معنای کلمه به حرفی و مستقل نیست، آنطوری که در علوم اعتباری مطرح است، بلکه به لحاظ حقیقت هستی است، خصوصاً بنابر اصالت وجود، چون وجود تابع حقیقت آن است بدین جهت راهی برای اثبات مستقل و یا تابع بودن جز از طریق شناخت مصداق و منشأ انتزاع آن نیست.
اگر مفهوم وجود از وجود مستقل گرفته شده و از آن حکایت کند دارای معنای اسمی است و اگر از وجود ربطی اخذ شده و حاکی از آن باشد دارای معنای غیر مستقل خواهد بود. آنجا که وجود رابط در ظرف ذهن محقق میشود موجب مفهومی بودن بحث از آن نمشود، چه اینکه بحث از اصل وجود ذهنی به عنوان مرتبهای از مراتب خارجی یک بحث فلسفی است.
بحث از برخی احکام وجود رابط در مباحث منطقی نیز موجب غیر فلسفی بودن تقسیم مذکور نمیشود زیرا تقسیم وجود به رابطی و نفسی اصل هستی وجود رابط محل بحث قرار میگیرد و حال آنکه منطق هیچگاه درباره اصل هستی مبادی تصوری و تصدیقی خود به بحث نمیپردازد.
فلسفه نه تنها با بحث از هستی وجود رابط، مبدأ لازم برای برخی از مباحث منطقی را فراهم میآورد، بلکه با بحث از هستی تصور و تصدیق و کلیات نص و یا مواد ثلاث، مبادی موردنیاز دیگر ابحاث منطقی را نیز تأمین مینماید. بنابراین وجود رابط که بسیاری از معارف دین براساس پذیرش آن استوار است تابعی از اصالت وجود است.
5ـ تبیین تشخص:
تشخص یکی از موضوعات اساسی در فلسفه است. منشأیت اثر به ویژگی تشخص بازمیگردد و این موضوع در پرتو اصالت وجود توحیدپذیر است، زیرا تشخص با وجود مساوق است و از آنجا که ماهیت مفهوم است با گرد آوردن چند مفهوم در کنار یکدیگر، هیچگاه تشخص پدید نمیآید و در واقع گرد آوردن چند ماهیت در کنار یکدیگر مانند گرد آوردن چند گدا و نیازمند در کنار یکدیگر است نه تنها، بینیازی را به دنبال نخواهد داشت، بلکه موجب شدت نیازمندی آن مجموعه میشود. البته گردآوری ماهیات در کنار هم و انضمام آنها با یکدیگر موجب نوعی بازشناسی میگردد که آن را تمیز مینامند مانند انضمام عنوان (حیوان) با (ماشی)، اما تشخص در گروه وجود و عین آن است فی ما اذا اکملی مثله التحق عن التمیز التشخص مفترق هنگامی که کلی در کنار کلی دیگر قرار گیرد نوعی بازشناسی و تمیز حاصل که از تشخص نیز باز شناخته میشود. بنابراین تشخص از رهگذر وجود حاصل میشود و به جز وجود هیچ چیز دیگر عامل تشخص نیست زیراغیر وجود ماهیت است که از آمیختن چند ماهیت به یکدیگر تشخص پدید نمیآید.
نتیجهگیری:
از مجموعه این تحقیق که مورد بررسی قرار گرفت میتوان نتیجه گرفت که: 1ـ اصالت وجود و تشکیک وجود به عنوان یک موضوع فلسفی جایگاه بنیادین در مجموعه مسائل فلسفه اسلامی دارد. 2ـ این موضوع فلسفی را نباید صرفاً یک امر اعتباری ذهنی بدون آثار خارجی پنداشت، بلکه با بررسی هرچه بیشتر درباره این موضوع میتوان به آثار و نتایجی در عرصههای مختلف فلسفه و کلام و منطق و مباحث معرفتشناسی دست مییابیم. 3ـ ارائه صحیح و بحث ناب توحید ذات و افعال و شبهاتی که بر آن وارد شده با توجه به همین موضوع هست که قابل حل است. 4ـ تبیین درست حرکت جوهری که با توجه به اصالت وجود است که حتی بسیاری مسائل مانند توحید با آن قابل توجیه است. 5ـ معاد جسمانی که بسیار فلاسفه نتوانستند با دلایل عقلی آن را ثابت کنند در پرتو اصالت وجود قابل توجیه است. 6ـ توجیه درست از وجود رابط و مبحث فلسفی بودن آن برپایه اصالت وجود. 7ـ تبیین تشخص وجود در پرتو اصالت وجود.
منابع:
1ـ آموزش فلسفه جلد 1 و2، مصباح یزدی، محمدتقی، شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1376.
2ـ اسفار جلد 1، ملاصدرا، محمد صدرالدین شیرازی، انتشارات مصطفی، 1386.
3ـ ترجمه و شرح نهایه الحکمه جلد 1، شیروانی، علی، انتشارات درالفکر، 1386.
4ـ رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، بخش یکم از جلد اول، آیه الله جوادی آملی، مرکز نشر اساء، 1375.
5ـ دیباچه بر حکمت متعالیه ملاصدرا، سجادی، سید جعفر، انتشارات طهوری، 1384.
6ـ شرح منظومه جلد 1، مطهری، مرتضی، انتشارات حکمت، 1360.
7ـ شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا، آشتیانی، سید جلال، نشر نهضت زنان مسلمان.
8ـ شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، بخش یکم از جلد ششم، آیه الله جوادی آملی، عبدالله، انتشارات الزهراء، 1386.
9ـ مشاعر ملاصدرا، این، سید حسن.
10ـ شرح رساله المشاعر به تصحیح آشتیانی، سید جلال، انتشارات امیرکبیر، 1376.
11ـ شرح مبسوط منظومه جلد اول، مطهری، مرتضی، 1366.
12ـ فصلنامه فلسفه و کلام اسلامی آینه معرفت، سعیدی، حسن، دانشگاه شهید بهشتی، 1386.
13ـ فلسفه عالی حکمت صدرالمتألهین، مصلح، جواد، انتشارات دانشگاه تهران.
14ـ مقالات فلسفی جلد سوم، مطهری، مرتضی، انتشارات حکمت، 1369.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |