عنوان مقاله: اثبات معاد نفوس از دیدگاه متکلمین
پژوهشگر: بیات
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
معادو سیر الی الله مهمترین حقیقت فرا روی انسان است بنابراین پرداختن به آن موجب زیادت قرب و مرضی پروردگار عالمان است . سر غموفن و پیچیدگی فهم معاد به این است که از ماوراء عالم حس حکایت می کند . لذا تلاش برای إرائه تفسیری حس گرایانه و دنیائی از معاد ، ناشی از عدم معرفت به کنه این مسئله است . در خصوص چگونگی معاد 3 قول است :
1 ) عده ای تنها معاد روحانی را مبرهن دانسته اند ، معدی که مشائیان بیان داشته اند ، منحصر در لذت های عقلی است که همان ادراک معقولات است .
2 ) گروهی دیگر باورشان بر معاد جسمانی است اینان روح را جرم لطیفی می دانند که در بدن ساری است همانند سریان آب در گل . اعتقاد ایشان بر عدم تجرد نفس است .
3 ) بسیاری از علمای امامیه و اکابر حکما و عرفا قائل به معادین می باشد و این خود بر دو قسم است : رأی گروهی معاد با بدن عنصری خاکی و رأی دیگر با بدن غیر مادی و اخروی است .
گمان بسیاری از متکلمان و دین باوران بر این است که معاد قرآنی همان معاد با بدن عنصری دنیوی است ، طبق این بارو در قیامت روح به پیکر هائی که از اجزای بدن ها خاکی دنیوی تشکیل یافته مرتبط می گردد و این کیفیت مردگان زنده می شوند .
اینان مهمترین ادله خود را صریح آیات و روایاتی می دانند که جای هیچگونه توجیه و تأویلی در آن نیست و ادله عقلی و کشفی خلاف این دیدگاه را فاقد اعتبار می دانند و گوینده آن را تا مرز تکفیر پیش می رانند .
« اقوال معاد »
تمام اهل عالم بدانند ، که پس از مرگ ، ارواح آن ها وارد عالم برزخ شده و در آن جهان اثیری زندگانی خاص خود را در مرتبه خود گذرانیده و سپس بر انگیخته شده و در صحنه قیامت محشور خواهند شد . البته اکثر مسلمانان معتقدین به امر معاد بر این عقیده هستند ولی چند گروه محدود عقاید آن ها در امر معاد در مسیر انحراف است ، همچنان که بعضی از فلاسفه با پیروی از عقاید روان پژوهان غربی قائل به معاد روحانی هستند و می گویند به هنگام مرگ روح برای همیشه از بدن خارج شده و در عالم ارواح باقی می ماند و دیگر بازگشتی در کار نیست و ثواب و عقاب هم در همان عالم به هر کس طبق اعمال خوب و بد به او داده می شود و لذت والمی پس از مرگ در عالم ارواح فقط جنبه ی روحانی دارد . البته بعضی فلاسفه بطلان این عقیده را ثابت کردند و این معنا را ثابت کردند که معاد جسمانی را با استدلال می شود تأیید نمود .1
« اثبات وقوع معاد جسمانی »
در اثبات وقوع معاد جسمانی دو طریق است ؛ طریق سمعی و طریق عقلی . از طریق سمعی چون به برهان عقلی ، جواز این حشر جسمانی درست شد به نقل متواتر اثبات آن از حضرت ختمی پناه (ص) منقول شد لذا دانسته شد که صادق از وقوع چیز ممکن – الوقوع خبر داده باشد . اما طریق عقلی دو نوع است : نوع اول آن است که هر روز در دنیا نیکوکار و بد کرداری را مشاهده می کنیم که اگر نیکوکار بمیرد در حالی که رنج دیده باشد و بدکردار نیز بمیرد در حالی که رنجی دیده باشد پس فردائی نباشد که نیکوکار را ثواب و بدکردار را عقاب کند این دنیا و خلق آن عبث و باطل است . نوع دوم آن است که آفریدگار تعالی چون خلق را آفرید و آن راحتی نیز در این عالم روانخواهد بود چون که در این عالم هیچ راحتی نیست و آنچه مردم آن را راحت می پندارند دفع الم است چنانکه گرسنه طعام خورد لذت پندارد حال آن که لذت نیست بلکه دفع کردن الم جوع است ، پس باید عالم دیگر باشد تا بعد از این عالم آم لذت و سعادت در آن عالم حاضر شود و این طریق اقناعی است.
1 . حقیقت روح ، احمد زمردیان 2 .
عقیده شیخ الرئیس ابن درباره حدوث جسمانی روح و فلاسفه قبل از او بر این بوده است که نفس انسان در ازل آفریده شده و هنگام پیدایش بدن ، نفس برای افعال خود تعلق بدبیری به بدن پیدا می کند . اما صدرالمتألهین در نتیجه اعتقاد به حرکت جوهری معتقد شد که نفس انسان با پیدایش بدن پیدا شد و تدریجا در نتیجه حرکت جوهری راه کمال پیموده و به مقام تجرد می رسد و با مردن بدن ، او نمی میرد ، زنده و جاوید می ماند . نفس بنابر عقیده او در اصل ماهیت و پیدا شدن و تکون ، احتیاج به بدن دارد و با بدن پیدا می شود . وجود انسان در نظر صدرا یک حقیقت تدریجی است که شامل ماده تا عقل است . حقیقت انسانیت از اولین سلول ماده شروع می شود و پس از گذشتن از مرتبه حس و خیال و وهم به مقام عقل می رسد و وارد درسلک مجردات گشته ، همیشه باقی می ماند . این حکیم به این کلام معروف گویا می باشد که : « روح جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء » است . روح با بدن پیدا می شود و در آغاز پیدا شدن وجود روح و بدن ممزوج و متحد با یکدیگر است و تدریجا جوهر روح شدت یافته وروبه کمال بالا می رود تا به مقام تعقل می رسد و مجرد می شود و باقی می ماند .1
به عبارت دیگر ابن سینا به حدوت بدن معتقد است ولی در عین حال آن را در آغاز پیدایش امر مجرد روحانی می داند ، بدین معنی که نفس به حسب ذاتش جوهر مجردی می باشد که با حدوث بدن حادث می شود نه اینکه جوهر مجرد قبل از حدوث بدن تقدم وجودی یا قدم وجودی داشته باشد . از نظر صدرالدین شیرازی نفس و بدن موجودی به وجود واحد می باشند و در واقع یک چیز است که در حرکت جوهری خودش از دنیای سه بعدی و چهار بعدی حرکت می کند و به دنیای بی بعدی می رسد یعنی دنیائی که نه طول دارد نه عرص نه عمق نه زمان این دو در حقیقت ، مراتب نقص و کمال حقیقت واحدی هستند که روح مانند جسم حادث می شود و مانند یک روح باقی می ماند .2
1 . حقیقت روح ، احمد زمردیان 2 . همان
امثال ملاصدرا گفته اند معاد جسمانی است اما همه معاد جسمانی را در داخل خود روح و عالم ارواح برده اند ؛ بعضی گفته اند این خصایص جسمانی در عالم ارواح وجود دارد . این فاصله ای که قدما از قبیل بوعلی میان روح و جسم قائل بوده اند و فقط عقل را روحی می دانستند و غیر عقل را روح نمی دانستند این فاصله وجود ندارد .
معاد قرآن را با این مطلب نمی شود توجیه کرد چون معاد قرآن تنها روی انسان نیست ف روی همه عالم است . قرآن اساسا راجع به عالم ماده بحث می کند نه تنها انسان .
آقای مهندس بازرگان این گونه می فرماید : دعوائی بین معتقدین به معاد جسمانی و معاد روحانی بوده است ، آن هائی که معتقد به معاد روحانی هستند به طور خلاصه می گویند احتیاجی نیست که این جسم دوباره زنده شود تا ما بخواهیم مشکلاتش را حل کنیم ؛ معاد ، روانی است و عذاب و لذت هم عذاب و لذت روحانی است . معتقدین به معاد جسمانی می گویند که این مغایر با نقش صریح قرآن است برای اینکه در حسابهای مختلفی قرآن توصیفی از بهشت و جهنم می کند کاملا حس می شود که از بهشت و جهنم جسمی توصیف می کند .
بنده سؤال می کنم که آیا برای لذت یا رنج جسمانی بودن ، احتیاج به اینکه حتما جسم وجود داشته باشد هست یا خیر ؟ در جواب گفته می شود لزومی ندارد که این جسم با همین شکل و هیأت و ابعاد وماده وجود داشته باشد تا احساس لذت جسمی بشود . بهترین نمونه اش ، خواب است . ما در خواب ، لذت و رنج جسمی را به طور کامل احساس می کنیم ، لذت و الم آخرت در عین اینکه برای ما صدرصد جسمی حس می شود هیچ لزومی ندارد که جسمی باشد ، یعنی این بدن دوباره آنجا جمع می شود و در آنجا واقعا آتش حاضر می کنند . او مسئله « آکل و مأکول » نتیجه می گیریم که روحی وجسمی وجود دارد . بعنی ما به جسمی معتقدیم که از همین عناصر معمولی مادی تشکیل شده و به روحی معتقدیم که حیات و شخصیت می دهد ، و آن روح است که شخصیت افراد را بالاختصاص معین می کند .1
بر صاحبان خرد پوشیده نیست ضعف پاسخ هائی را که متکلمین درباره شبعه ی آکل و مأکول دادند ؛
1 . معاد - استاد مرتضی مطهری
چون اولا کدام متکلمین مبتنی بر آن است که شیئیت شیء به ماده ی ان است نه به صورتش ، و این گفتار جدا سخیف است چون لازمه اش آن است که هسته ی خرما نخل و درخت خرما باشد !
ثانیا در این صورت دیگر قیامت ، عالم آخرت نیست بلکه عالم دنیاست ، غایت نیست بلکه مُغَیّا است .
ثالثا لازم می آید که حق تعطیل شود زیرا می دانیم که برای اجزای مادیه استعدادات قبول صورت های مختلف جاری می گردد و استعداد صادق همان است که با زبان استعداد گویا باشد ، و لازمه ی گفتار متکلمین این می شود که حق متعال حق استعدادان را ندهد با آنکه خود ، بندگانش را از تعطیل حقوق نهی نموده است .
و رابعا اکثر شبهات وارده بر معاد جسمانی مثل شبه ی تناسخ و شبه ی آکل و مأکول و شبه ی عدم وفا نمودن مواد به نفوس غیر متناهیه بنابر این قول است .1
متکلمین قدیم معتقدند که اعاده ی معدوم محال نیست ، معاد یعنی اعاده ی معدوم ، قیامت یعنی اعاده ی معدوم ؛ یعنی اول فرمن می کردند اشیاء معدوم می شوند آن وقت می گفتند آیا اگر چیزی معدوم مطلق شد بار دیگر امکان وجود پیدا کردن دارد یا خیر . یکی از مسائلی که فلاسفه با متکلمین گلاویز بودند مسئله اعاده ی معدوم است . فلاسفه می گویند اولا اشخاص معدوم نمی شوند تا بخواهند اعاده شوند و متکلمین نیز می گفتند اعاده ی معدوم ممکن است .2
معادی که اکثر متکلمین باور دارند ، اشکال عدم تمایز نشئه ی دنیا و آخرت را در بر دارد ؛
« یُعمَلوُنَ ظاهِرا مِن الحَیاهِ الدُنیا وَهم عَنِ الآخِرهِ هُم غافِلوُنَ »3
حکمائی چون صدرالمتألهین ، حکیم سبزواری ، امام خمینی رحمه الله علیه و ... بدن اخروی را ملکوت و باطن همین بدن دنیوی می دانند که در آن نشئه ی متناسب را اعمال و نیات و اعتقاداتش ظهور بروز یافته ؛
1 . علوم و معارف اسلامی جلد 6 ، از قسمت معاد شناسی – حضرت آیه الله سید محمد حسین حسینی مهرانی
2 . معاد - مرتضی مطهری 3 . روم / 7
ایشان عود بدن دنیوی به نفس یا بالعکس را نمی پذیرند آقا علی حکیم ، رفیعی قزوینی و ... برای اثبات معاد عنصری برارتباط روح با بدن مقبور تاکید دارند به اعتقاد ایشان ، بدن با حرکت جوهری تکامل می یابد و به سوی روح حرکت کرده و مستعد تعلق روح به آن در نشأه آخرت می شود .1
بعضی از متکلمین گفته اند که پس از مرگ اجزاء فرده ی لاتتجزی از انسان باقی می ماند و آن اجزاء را حضرت باری تعالی در معاد به واسطه ی اتصال دادن ، لباس و حدت می پوشاند و به صورت های پیشین در دنیا مصور می گرداند و برای بار دیگر نفس به آن تعلق می گیرد .
اشراقیون نیز معاد جسمانی را برای نفوس متوسطین از اهل سعادت و اصحاب یمین و اصحاب شمال به عالم مثال تصحیح کرده اند که آنرا عالم اشباح نیز می گویند و در تمام این اقوال ، نفوس همانند تغییری نمی کنند .
بسیاری از متکلمین مانند فخر رازی و هم قطارانش ، در باب اعتقاد در حشر اجسام ، معاد را مادی طبیعی با عمین ماده ی کثیف ظلمانی می دانند .
« نظر متکلمین در معاد جسمانی »
معاد در نظر آنان عبارت است از جمع اجزاء مادیه متفرقه پهلوی اجزاء اصلیه ای که در نزد آن ها باقی می ماند .
و تصویر آن بار دیگر به صورتی مانند صورت سابق تا آنکه نفس برای بار دیگر به آن تعلق گیرد .
متوجه نشده اند که این فرضیه محصلش حشر در دنیاست نه در نشئه آخرت . و اینعقیده مرجعش به تناسخ است.
1 . رساله ی بررسی معاد عنصری در حکمت متعالیه و آیات و روایات - سید محسن حسینی
پس معنای استحاله ی تناسخ و گفتار خدای متعال چه می شود ؟!
« بیانات فیلسوف نامی شرق در بطلان تناسخ »
فیلسوف شهیر و نامی ملاصدرا در کتاب مشهور خود ، بنام « اسفار » آورده است که : روح در آغاز پیدایش خود « استعداد و قوه ی » محض است و در هیچ قسمت به مرحله ی نرسیده است . « روح و بدن » دوش به دوش یکدیگر پیش می روند و آن چه در آنجا صورت « قوه و استعداد » نهفته است تدریجا به مرحله ی فعلیت و ظهور می رسد .
همان طور که جسم پس از رسیدن به یک مرحله از فعلیت محال است دوباره به حال استعداد و قوه بازگردد مثلا مرکز یک جنین کامل به مرحله ی « نطفه » یا « علقه » تنزل نمی کند هم چنین روح هم پس از رسیدن به یک مرحله از فعالیت محال است دو مرتبه بازگشت به قوه نماید . چه اینکه حرکت این رو ، روح و جسم از « قوه » به « فعل » از نوع حرکت جوهری است که در ذات اشیاء صورت می گیرد و بازگشت در حرکت جوهری امکان پذیر است .حال اگر فرض کنیم روح پس از رسیدن به فعلیت بازگشت به بدنی که در حال جنینی یعنی قوه و استعداد محض است می نماید لازمه ی آن این می شود که دو چیز متضاد با هم متحد گردند یعنی بدنی که در حال استعداد و قوه است با روحی که به مرحله ی فعلیت رسیده ، متحد شود تردیدی نیست که چنین اتحادی محال می باشد .1
صدرالمتالهین شیرازی در کتاب « مظاهر الاهیه » می گوید :
بدان که نفس در این دنیا از بدنی به بدن دیگر تناسخ نمی یابد خواه آن نفس ، نفس انسانی باشد که در این صورت « نسخ » نامیده می شود و خواه حیوانی که « مسخ » نامیده می شود و خواه جمادی باشد که « رسخ » نامیده می شود و اگر نباتی باشد نیز « فسخ » گویند . آری نفوس در جهان آخرت نشأت های گوناگون دارند ، و تناسخ به معنای دگرگونی نفس است بر حسب نشأتی دیگر که به صورتی حیوانی یانباتی یا جمادی مصور بوده و بر حسب اخلاق و عادات پست خویش دارای مراتبی ناقص باشد .2
1 . حقیقت روح - احمد زمردیان 2 . همان
فخر رازی در « تفسیر کبیر » خود استدلال کرده است بر آنچه به نظر خود فهمیده و تصور آن را از حشرو معاد نموده است به آیاتی از قرآن کریم که درباره قیامت و بعث وارد شده است ، محصل گفتار این است که این طایفه از اصحاب لقلقه و کلام واهل مجادله و اختصام ندانسته اند که مقصود از تکالیف الهیه و فرستادن شریعت ها و پیامبران و فرود آوردن کتب آسمانی ، فقط و فقط برای تکمیل نفوس انسان ، و رها کردن آن هاست از این عالم که دار ضداد است و این مرتبه از تکمیل و تجرید پیدا نمی شود مگر به تبدیل این عالم کهنه و متجرد به عالم باقی و ثابت . پس مقصود الهی از آیات معاد ، متوجه نمودن انسان است به نحوه دیگری از وجود ارشاد و راهنمائی به سوی عالمی که از این حواس غائب و از شهود خلائق نهان است و مسمی به عالم غیب است .1
« اثبات وقوع معاد روحانی »
جمله فلاسفه متأخر ، بر معاد روحانی اتفاق دارند . این بحث متفرع است بر آن که نفس نه جسم است نه جسمانی . در ان تفرع سه دسته وجود دارند :
یکی آنکه جمله نفوس بشریه بعد از موت جسد باقی است و این قول فلاسفه است .
دوم آن است که جمله نفوس فانی شود ، دلیل آن ها این است نفوس ازلی نیست چون که نفس من منم اگر من ازلی بود باید مرا از احوال گذشته آگاه می کرد لذا نفس ابدی هم نیست چون نفس محدث باشد پس حدوث او جز حدوث بدن نیست لیکن دورهای افلاک اول نیست پس ابدان که حادث شده باشد در ماضی متناهی بودند پس نفوس ناطقه که حادث شده باشد از ازل امروز متناهی است و اگر باقی و ابدی باشند لازم می آید ساعت نفوس نامتناهی موجود باشد و این محال است چون که آن عدد از نفوس که تا روزگار حضرت نوح (علیه السلام) موجود بوده کمتر از آن است که تاکنون موجود شده است و هر چه از چیز دیگری کمتر باشد متناهی است و مجموع دو متناهی خواهد بود .
1 . معاد شناسی - آیه الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
سوم آن طایفه اند که می گویند بعضی نفسها باقی است و آن نفوس داناست اما نفوس نادان فاسد و هلاک می گردند .1
دلیلی را که بعضی فلاسفه اقامه می کنند که معاد فقط روحانی است نه جسمانی این است که انسان حقیقتش به عقل است و به نفس ؛ وعقل و نفس مجرد هستند . وقتی که خداوند تبارک جمع فرمود بین نفس و عقل را با بدن ، هر دو با یکدیگر اجتماع پیدا کردند مثل روح و بدن انسان با هم سازشی و آشتی نمودند و روح از بالا آمد و رفت در قالب بدن ؛ مثل مرغ و رقاء که دارای مقام عزت و مناعت است . روح را خداوند بر بدن فرستاد تا به واسطه ی این بدن که آلت دست اوست دنبال کمالات خود برود و پس از حصول کمالات بین او و بدن جدائی می افتد روح بر می گردد ه محل خودش و بدن انسان که اصلش از خاک است نیز در درون خاک رفته و رفته رفته تبدیل به خاک می شود ، روح چون مجرد است و ملکوتی است محلش عالم تجرد و ملکوت خواهد بود . برای عدم معاد و جسم دلیل آوردند که چون روح مجرد است و غذایش همان غذاهای عقلانی است که در پروردگار می خورد و بدن هم که در زیر زمین به صورت دیگر مبدل می شود . اگر به این ها گفته شود که انسان دارای قوه ی خیال و عالم مثال است در پاسخ می گویند : قوه خیال و مثال که همان احساسات و عواطف انسان است و ذهن که به واسطه تماشای صورت های زیبا التذاذ می برد ، این ها قائم به بدن هستند ، اگر بدنی باشد این صورت و خیال هست و اگر بدن نباشد صورت و مثال کجاست ؟! اگر بدنی باشد در این بدن قوای متخیله و متفکره و احساسات هست و اگر بدن از بین برود قوه خیال و حس مشترک هم از بین می روند . محصل مطالب آن که ، جهنم و بهشت به واسطه تصورات ذهن است و ذهن متوقف است بر وجود بدن ، اگر بدنی نباشد ذهنی هم نیست . بعضی از متکلمین جواب داده اند که همان بدنی را که از بین برده است با تمام آن شرایط ، خداوند اعاده می کند ، و اعاده معدوم می نماید . پاسخ صحیح آن است که اولا نفس انسان گرچه خود به خود در عالم خود می رود و در آنجا مسرور می شود ؛ ولی خود نفس دارای سمع و بصر و ادراک است . ثانیا اصولا خود قوه خیال و عالم مثال مجرد است و انسان در اثر تکامل می تواند خیال خود را از بدن خلع کند و انسان به وجود روحانی در عالم مثال و صورت مثال و صورت هست و بدن اصلا نیست.
1 . البراهین در علم کلام - فخر الدین رازی
قائلین به معاد روحانی دو فرقه از فلاسفه اند که یکی را فرقه ی مشائیان و دیگری را اشراقیون گویند . فرقه ی اول قائلند به اینکه لذائذ و آلام جسمانی بعد از موت بالمره و منقطع می شود ناطقه و می گویند : معاد فقط روحانی است که عبارت از مفارقت نفس از بدن و اتصال آن به عالم مجردات و سعادت و شقاوت آن همان فضائل و رذائل نفسانیه است که در دنیا کسب کرده و معاد نامیده شده زیرا که روح عود کرده برحالت اصلیه خود که عبارت از تجرد محض است و تعلق آن به بدن در این عالم به جهت تحصیل کمالات است نه مقتضای ذات اوست و استدلال کرده اند بر بطلان معاد جسمانی به اینکه اعاده اشخاص بدن توالد از پدر و مادر باطل است . و گفته اند دوام احتراق با بقاء حیات در جهنم محال است ولی عقیده ایشان بر این معاد باطل است اولا به ضرورت دین و اجماع مسلمین بنابر ادله ای که استدلال معاد جسمانی می نماید همه بر خلاف ایشان است . استدلال دوم ایشان نیز باطل است از نظر امکان عقلی با ملاحظه به قدرت خداوند عالم ، و نیز با نقض وقوع تولد بدون والدین چنانکه در حضرت آدم (علیه السلام ) بوده است .
اما فرقه ی دوم که اشراقیون نامیده شده اند واغلب روانپژوهان غرب هم بر این عقیده اند قائلند به اینکه چون لذت والم روحانی بی تعلق به جسم نتواند حاصل شد لذا محتاج است به قالب مثالی.1
بسیاری از حکمای اسلامی معتقد به معاد روحانی و معاد جسمانی اند . معتقدند که بهشت روح در مقامات معرفت و محبت است و لذت جسد در ادراک محسوسات ، گر چه در دنیا جمع کردن میان هر دو لذت محال است زیرا که هر دو آن ساعت که مستغرق مقام تجلی باشد او را لذت محصوصه یاد نیاید و این ساعت که به لذات جسمی مشغول باشد از لذات محبت و معرفت محجوب باشد لیکن آن از ضعف و نقضان قوت روح است و چون سعادت روحانی به دلایل عقلی معلوم شد و سعادت جسمانی به دلایل سمعی معلوم شد و منافات میان هر دو پس ایمان باید آوردن و معرفت احوال در این عالم طلب باید کرد .2
« نتیجه گیری »
مسأله حشر بنابر چهار رکن است زیرا آدمی عالمی صغیر و جمله عالم ، عالم کبیر است بر خلاف عرفا که عالم را ، آدم کوچک و آدم را عالم بزرگ.
1 . حقیقت روح - احمد مزدیان 2 . البراهین در علم کلام – فخر الدین رازی
بحث از این دو عالم یا از خرابی او باشد و یا از معمور شدن او برای بار دوم ، پس چهار مطلوب پدید می آید : مطلوب اول آن است که عالم کوچک خراب شود و آن عبارت از مرگ آدمی . مطلوب دوم : بار دیگر معمور شود یعنی پس از آنکه بمیرد باز زنده شود .مطلوب سوم : عالم اگبر خراب شود مصلوب چهارم : عالم بعداز آنکه خراب شود بار دیگر معمور شود و این شرح عالم آخرت است .
اما مطلوب اول یعنی مردن ادمی که هیچ شک نیست در آن که این جسد بمیرد پس آن کسی که گوید نفس غیر جسد است و از موت جسد موت او لازم نیاید گوید چون جسد بمیرد انسان نمرده باشد لیکن مرکب آن مرده باشد ولی آن کس که گوید نفس عین جسد است یا اگر غیر جسد است لیکن از موت جسد موت او لازم آید گوید چون جسم که جسم است بمیرد نفس هم بمیرد پس معلوم شد که این مقام بنابد دو مسئله است یکی ماهیت نفس و یکی بقای نفس بعد از جسد . اما مطلوب دوم اعاده نفس است که در این مسأله 5 قول ممکن است یا اثبات معاد جسد فقط یا اثبات معاد روح فقط با اثبات معاد هر دو یا نفی هر دو یا توقف کردن در این اقسام .1 بسیاری از اکابر حکما و جمعی از متکلمین مانند حجه الاسلام غزالی و کعبی و حلیمی و راغب اصفهانی و بسیاری از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ ابی جعفر طوسی و سید مرتضی و علامه حلی و محقق خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیهم اجمعین ؛ قائل به هر دو قسم از معاد شده اند . و قول متین و استوار هم همین است چون انسان عبارت از نفس و بدن یا عقل و نفس است . بنابراین برای بدن کمالی است و مجازاتی ، برای نفس هم کمال و مجازاتی . برای نفس و قوای جزئیه او کمالات وغایاتی متناسب با خود او خواهد بود ؛ و برای عقل و قوای او که کلی است و کمالی و غایتی است ؛ و چون اکثر مردم با غایات روحانیه ی عقلیه سرو کاری ندارند درباره ی آن ها نسبت به قول کسانی که می گویند :معاد فقط روحانی است مستلزم تعطیل خواهد شد و بنابر قول کسانی که می گویند معاد فقط جسمانی است درباره گروه اقل از خواص و اخص از مردم مستلزم تعطیل خواهد شد .2
1 . البراهین در علم کلام - فخر الدین رازی
2 . معاد شناسی - آیه الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
اقوال دیگر در امر معاد ذکر شده است که به اختصار اشاره می شود :
1 ) معاد روحانی که از فلاسفه نقل شده است . 2 ) معاد جسمانی فقط ، که منکر نفس ناطقه مجرده اند .
3 ) معاد بدنی فقط ، لکن به معنی اعاده مثل بدن عنصری به خود ان و این جمعی از اشاعره اند .
4 ) معاد جسمانی لکن با جسم مثالی . 5 ) معاد جسد « هو رقلیائی » که شرحش گذشت .
6 ) انکار معاد مطلق که از دهریین و طبیعیین ذکر شده است. 7 ) توقف ، از جالینوس و اتباع او ذکر شده است.
8 ) ثبوت معاد جسمانی و روحانی توأم باهم ، به معنی عود روح بر دن عنصری دنیوی بعد از موت که این اصل مذهب متکلمین خاصه و عامه است .
صدرالمتالهین هم در الهیات خود بعد از تمهید مقدمات در ذکر نتیجه اصل مطبلب ، همین مذهب را اختیار نموده و مذهب فقهای اثنی عشریه هم این چنین است .
منابع :
1 - البراهین در علم کلام ، جلد 1 ، فخرالدین رازی
2 - حقیقت روح - احمد زمردیان
3 - رساله ی بررسی معاد عنصری در حکمت متعالیه و آیات و روایات - سید محسن حسینی
4 - علوم و معارف اسلامی ، جلد 6 ، از قسمت معاد شناسی – حضرت آیه الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
5 - معاد - مرتضی مطهری
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |