توصیف زبان ازدیدگاه ویتگنشتاین متاخر وعلامه طباطبایی
پژوهشگر: مسلم قربانی
زیر نظر استاد دکترحسینی شاهرودی
چکیده
ویتگنشتاین درفلسفه متاخر خود در باب شکل گیری زبان وانواع کاربرد زبان نظریه جدیدی دارد, که دراین نظریه , تنها نوع معتبر زبان دیگر نضریه تصویری نیست وانواع گوناگونی ازکاربردهای زبان(بازی های زبانی) را دراین که بتوانند به طور معتبر درزبان باشند, جایز می داند.وتنها کاری که ازفلاسفه ودیگران می خواهد این است که بازی های زبانی را بایکدیگر خلط نکرده, چون درغیراین صورت بامشکلات لاینحلی از شکل فلسفه روبرو خواهندشد.درضمن اینکه مانبایدبازی زبانی تسمیه رابنیادی ترین نوع بازی زبانی بدانیم, زیراخود این بازی هم نیازبه انواع دیگر بازی زبانی دارد-علامه نیزکه درباب واقع نمایی زبان همان نظرفلاسفه دیگراسلامی را دارد, ادراکات اعتباری مارابه دونوع اعتباری وحقیقی تقسیم میکند که در این میان ادراکات اعتباری رانحوه ای ازادراکات می داند که نه در خارج بلکه در وهم مطابقت دارند. واینکه اصلی ترین نوع کاربرد زبان بازی تصویرگر, ازنوع تسمیه می داندومادراین مقاله گفته ایم که این نوع اعتقادعلامه سبب بروزنوعی زبان خصوصی خواهدشد.
کلیدواژه ها: بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری وحقیقی.
پیش گفتار
من دراین تحقیق درصدد هستم که به توصیف زبان وویژگیهای آن ازدیدگاه ویتگنشتاین وعلامه طباطبایی بپردازم. درآغاز به توصیف ویتگنشتاین اززبان پرداخته ام وبعدازآن به توصیف علامه.درآنجاکه توصیف علامه رابیان کرده ام به چند نقد که بر اساس اصول ویتگنشتاین است اشاره کرده ام. ودراین عمل آنچه ویتگنشتاین درخصوص زبان گفته, مفروض الصحیح گرفته ام تا بتوانم در مورد
علامه که به طور مجزابه بحث زبان نپرداخته ,اما درنوشته های اواصولی که آشکار کننده دیدگاه اونسبت به زبان است بپردازم.ودرهیچ جا به نقد دیدگاه ویتگنشتاین نپرداخته ام و قصد من از این تحقیق نیز آن نبوده است واگرنه بحث های اودرباب زبان وفلسفه توسط فیلسوفان دیگر مورد نقد ومناقشه قرار گرفته است.برای نمونه استدلالی است که کریپکی علیه استدلال زبان خصوصی
ویتگنشتاین کرده است. ومن معتقدم برای اینکه رویکردفیلسوفان اسلامی نسبت به زبان آشکارشود بحث هایی ازاین نوع لازم هستند.ودراین میان ویتگنشتاین که به گونه ای سرآمداین رویکرد در فلسفه است می تواند کمک شایانی دراین امر باشد. این تحقیق برای درس فلسفه تطبیقی انجام گرفته است.
دیدگاه ویتگنشتاین
ویتگنشتاین درفلسفه متاخرش برخلاف فلسفه متقدم,دیگرزبان راتصویرجهان نمی داند؛آن هم تصویری که رابطه یک به یک با اشیاء جهان داردوبه ما اطمینان می بخشند که حرف ما عینیت دارد وبی معنا نیست,بلکه در«آموزه بعدی, [منظور مترجم احتمالا متاخر است] ویتگنشتاین
این است که خارج از کلام وتفکرانسانی هیچ پایه مستقل وعینی وجودندارد.ومعناوضرورت فقط دراعمال زبانی که متضمن آنها هستند حفظ می شوند.معنا وضرورت فقط به خاطر اعمالی اطمینان بخش هستندکه ازطریق قواعد به نوعی تثبیت می شوند.اما قواعد همیشه تفسیرات
مختلفی رامی پذیرد.آن چه واقعا به اعمال ماثبات می بخشداین است که مادربارهتفسیر قوانین توافق داریم.مافقط می توانیم بگوییم که این نوعی بختیاری است واین درست مثل آن است که بگوییم این بختیاری است که حیات روی زمین جو روی زمین را تحمل می کند.آن چه باید بگوییم آن است که به همان اندازه ثبات وجوددارد که وجود دارد.»( پیرس ,ویتگنشتاین, ص
179).
ویتگنشتاین درباب این عملی که دربن تمام نحوه های کاربردزبان,(آنچه اوبازیهای زبانی می نامد)برای زندگی معمولی وعملکردهای گوناگون آن بنیانی عینی وغیرروانشناختی قائل است. اوازآن به عنوان آنچه برای همه ما مسلم مینماید یاد می کند ومعتقداست که«دلیل آوردن , توجیه شواهدبه پایان می رسدولی پایان این نیست که پاره ای گزاره ها بی واسطه به ما صادق
بنمایدیعنی نوعی دیدن از جانب مانیست,بلکه عمل کردن ماست که دربن بازی زبانی واقع است»( ویتگنشتاین ,درباب یقین ,پاره 204).ازجهت واقع گرا بودن یا غیر واقع گرا بودن,ویتگنشتاین توصیف خود از زبان را فراتر می برد ومعتقد است که واقع گرا بودن یا ایده آلیست بودن در نحوه یادگیری واشاره گری زبان , تاثیری ندارد و در فهم زبان ما وآنچه به زبان می آید بی تاثیر است. ورابطه ورابطه زبان را با واقع گرا بودن یا نبودن استلزامی نمی داند,بلکه همان گونه که گفته شد آن رارابرعمل مبتنی می کند آنجا که
می گوید «فردی واقع گرای پر وپا قرصی است ,دیگری ایده آلیست پروپا قرصی,وهر کدام کودکانش را مطابق آن آمووزش می دهد. در موضوعی مهم مثل بود یا نبود عام خارج ,آنها نمی خواهند به کودکانشان چیزغلطی یاد بدهند واما چه چیزی به کودکان آموخته خواهد شد؟ ازجمله این گفته که«اشیای مادی وجود دارند»یا خلافش؟ اگر فردی به جن وپری باور ندارد,لازم نیست به
کودکانش بیاموزد که «جن وپری وجود ندارند»بلکه می تواند از آموختن واژه جن وپری به آنان درگذرد.در چه موقعیتی آنها باید بگویند«...وجود دارد»,یا«... وجود ندارد»؟ فقط وقتی به مردمی برخورد کنند که به خلاف ان باوردارند[و]ولی با این حال ایده آلیست به کودکانش واژه صندلی را یاد خوهد داد,چون البته که می خواهد به آنان بیا موزد این کار وآن کار را بکنند, مثلا صندلی را بیاورند.پس سخنان کودکان ایده آلیستی تربیت شده چه تفاوتی با کودکان واقع گرای تربیت شده خواهدداشت؟ آیا تفاوت فقط تفاوت در رجز نخواهد بود؟»( ویتگنشتاین ,برگه ها
پاره های414-413).
درست است که اودرفلسفه متاخرش نظریه تصویری درمعنا را رد می کنداماآن رابه عنوان نوعی بازی زبانی می پذیرد,امامعتقداست که این بازی زبانی پایه دیگرانواع بازی زبانی نیست واین بازی زبانی وقتی کامل می گرددکه شخص بداند همه اشیاء به چه نامی خوانده می شوند.هراسمی به به وسیله اشاره حسی آموخته می شود؛یعنی با اشاره کردن به شی وادای لفظی که اسم آن است.اما تعریف به اشاره حسی خود مستلزم علم به زبان است.مثلا فرض کنیدمی خواهیم کلمه سرخ رابه اشاره حسی تعریف کنیم.دراین صورت به شئ سرخ رنگی اشاره کرده ومی گوییم:"این سرخ است"یا"این رنگ سرخ است"یافقط می گوییم "سرخ".این تعریف را اگربه کسی بگوییم که معنی رنگ را می داند,خواهد فهمید ودرغیر این صورت چیزی دستگیر او نخواهدشد.زیراممکن است تصورکند(ودراین صورت محق خواهدبود)که سرخ است"رابه این معنا بگیردکه شکل آن شئ به نام سرخ خوانده می شود,یااین قسم شئ راسرخ می نامند,یاشایدسرخ را اسم خاص آن شئ بداند(همانطورکه مثلازیداسم شخص خاص است)درنتیجه عقلاغیرممکن است که کلمه سرخ رابه هیچ یک ازاین طرق مختلف بفهمد.پس
ازاین رو«تعریف به اشاره مستلزم آشنایی با زبان است.ازاین جهت بازی لغوی «تسمیه» نمی تواندمبنای سایربازیهای لغوی شودبلکه به عکس خودآن برفرض قبلی سایربازیهای لغوی است.بایدزبان رادانست تابتوان باآن چیزی را نامید.»( هارتناک ,ویتگنشتاین ,ص88).
ویتگنشتاین درکتاب پژوهشهای فلسفی لیستی ازانواع بازیهای زبای ارائه می کند «دستوردادن و اطاعت ازآن- توصیف پیداشدن فلان چیز,یا اندازه های آن- ساختن چیزی از روی یک توصیف(ترسیم)- گزارش یک رویداد- تامل درباره یک رویداد- تشکیل وآزمون فرضیه- ارائه نتایج یک آزمایش باجدول ونمودار- خلق یک داستان وخواندن آن- بازی درنمایشنامه-
خواندن آواز- حدس زدن جواب معما- ساختن لطیفه ,گفتن ان- حل مساله ای در ریاضیات- ترجمه از زبانی به زبان دیگر- خواهش ,تشکر,فحش ,خوشامد,دعا»(پاره23). آن چه اودراینجا می گوید,همانطورکه خوداوادعا نکرده است,تمام انواع بازیهای زبانی نیست که می توان تصورکرد واین تکثرچیزی ثابت نیست که یک باربرای همیشه ارائه شود,بلکه انواع تازه زبان,بازیهای زبانی تازه به وجود می آیندوانواع دیگربازیهای زبانی مهجور و فراموش می شوند. وبنابراین او ب زبان همچون ابزاری می نگرد که می توان از آن استفاده های بسیارکرد, استفاده هایی که ازآغاز با این ابزار همرا بوده است واستفاده هایی که سپس می توان از آن کرد.«به واژه ها به منزله ابزارهایی فکرکن که کاربردشان معرف آنهاست, وبعدفکرکن به کربردچکش, کاربرد اسکنه, کاربرد گونیا, کاربرد ظرف چسب, وکاربرد چسب»(ویتگنشتاین ,کتاب آبی , ص111).
وبین بازهای زبانی ساده وپیچیده تفاوتی که ازشکل تباین باشد,وجود ندارد وشکلهای پیچیده تر بازی های زبانی, به عبارتی, شکلهای پیچیده شده همان بازی های زبانی ساده است که در فرایند تدریجی پیچیده شده اند و«اگربخواهیم مشکلات صدق وکذب, مطابقت وعدم مطابقت گزاره ها با واقعیت, ماهیت ادعا, وفرض وسوال را بررسی کنیم, خیلی مفید خواهدبودکه شکلهای ابتدایی زبان راتحقیق کنیم که این شکلهای فکرکردن, بدون فرایندهای آشفته فکری به غایت پیچیده, درآنهاظاهر می شوند.وقی چنین شکلهای زبانی ساده را تحقیق می کنیم, مه ذهنی ای که به نظرمی رسد کاربرد عادی زبان ما را دربرگرفته است, ناپدید می شود. ما فعالیتها و واکنش هایی را می بینیم که روشن وشفاف اند.ازطرف دیگر در این فرایندهای ساده شکلهای زبانی را تشخیص می دهیم که با یک گسست از شکلهای زبانی پیچیده ترما جدانشده اند.می بینیم که می توانیم با افزودن تدریجی شکلهای جدید, ازشکلهای ابتدایی شکلهای پیچیده را بسازیم.»(همان, ص31).
هادسن معتقد است که درباره این بازیهای زبانی دونکته دارای اهمیت است « 1.غرض ازاستعمال اصطلاح (بازی زبانی)برجسته ساختن این واقعیت است که با زبان سخن گفتن , بخشی از یک فعالیت یا بخشی از یک نحوه معیشت است و2.کاری که ما در بازی زبانی مان می کنیم همیشه مبتنی است بر پیش فرض تلویحی.وباید بکوشیم تا مراد اورا ازنحوه معیشت
وپیش فرض تلویحی دریابیم.درمقام توضیح«نحوه معیشت پیچرسخن عجیب وغریب ویتگنشتاین رانقل می کند:اگر شیر می توانست سخن بگوید ما نمی توانستیم مقصود او را بفهمیم وسپس شرح می دهد:فرض کنید که شیری بگوید"الان ساعت سه است"اما به ساعت دیواری یا ساعت مچی اش نگاه نکرده باشد-وما می توانیم تصور کنیم که اگر آن شیراین جمله
را در حالی بگوید که ساعت واقعا سه باشد,این امرصرفا ناشی از تصادف است.یافرض کنید که بگوید:"وای خدای من ساعت سه است؛بایدعجله کنم تاسرقرارم حاضرشوم "اما همچنان,بنا به عادت شیران,خمیازه کشان بلمد و ازجای خود تکان نخورد.درچنین اوضاع واحوالی-با فرض اینکه رفتارمتعارف این شیر,ازهرحیث دقیقا مانند رفتارمتعارف یک شیرعادی باشد,البته به استثنای توانایی حیرت انگیزش در ادای جملات فارسی-نمی توانیم بگوییم که این شیرخبر داده یابیان کرده است که ساعت سه است,هرچند واژه مناسبی ادا کرده باشد.اگر اصلا
خبری داده باشد,نمی توانیم بگوییم که آن خبرچیست,زیراشیوه های رفتاری ای که کاربرد اژه هابا آن شیوه ها درهم تنیده است باشیوه های رفتاری ما ازبیخ وبن تفاوت دارد,ما مقصود او را نمی فهمیم,چون در نحوه های معیشت ذیربط با ماشریک نیست....برای فهم مرا د ازپیش فرض تلویحی یک بازی زبانی,نحوه سخن گفتن مارا درباره اشیاء مادی ,مانندماه ملاحظه کنید
ما از ماه به عنوان موجودی مستمرسخن می گوییم,مثلا می گوییم :دیشب ماه,ماه تمام نبود.تایک هفته دیگرماه تمام می شود.با این همه تجربه ما از آن نامستمراست.اما در بازی زبانی علوم طبیعی یا فهم عرفی پیش فرض تلویحی این است که احکام راجع به تجارب نامستمرما(شهادت حواس ما)مبنای محکمی اند برای احکام راجع به موجودات مستمر»( هادسن ,لودیگ
ویتگنشتاین,ربط فلسفه اوبه باوردینی,ص8-67).
مخالفت با کلی:
ویتگنشتاین با آنچه کلی به معنای متعارف است مخالف است.یعنی اینکه ما را ازاین برحذر می دارد که درپی ذات کلی درمیان تمام آنچه به یک لفظ خوانده می شود بگردیم واینکه «
گرایش به جستجو درپی چیزی مشترک میان همه اشیایی که ما معمولا تحت یک اصطلاح کلی می گنجانیم.متمایلیم که فکرکنیم مثلا میان همه ی بازیها باید چیزی مشترک باشد,واین
ویژگی مشترک اطلاق اصطلاح کلی "بازی"بر بازیهای مختلف راتوجیه می کند,حال آنکه بازیها خانواده ای را می سازندکه اعضایش شباهت خانوادگی دارند.برخی از آنها بینی یکسان
دارند,برخی دیگرابروهای یکسان وبرخی دیگرهم راه رفتن یکسان,واین شباهتها همپوشانی
دارند.تصور یک مفهوم کلی که ویژگی مشترک نمونه خاص خود است,با تصورات ابتدایی
وبسیار ساده دیگری ازساختار زبان پیوند دارد.قابل مقایسه است با این تصور که ویژگیها
اجزای سازنده ی چیزهایی هستندکه آن ویژگیها را دارند,مثلا زیبایی جزءسازنده همه ی
چیزهای زیباست,چنانکه الکل جزء سازنده آبجو وشراب است,وازاین رو می توان زیبایی ناب
داشت,عاری از ناخالصی همه چیزهای زیبا»( ویتگنشتاین,کتاب آبی , ص32).
آنچه سبب می شودکه اینگونه بیندیشیم ,گرایشی است که ریشه درشیوه های بیانی معمولی ما دارد. یعنی گرایش به اینکه فکر کنیم کسی که یادگرفته است اصطلاحی کلی را بفهمد,مثلا اصطلاح برگ را, با این کارنوعی تصویرکلی ازبرگ کسب کرده است,درتقابل با تصویر برگهای خاص. موقع یاد گرفتن معنای واژه برگ,برگهای مختلف را به او نشان داده اند,ونشان دادن برگهای خاص به اوفقط وسیله ای بود برای این هدف که دراوتصوری ایجاد شود که ما خیال می کنیم نوعی تصویرکلی است. می گوییم که اوچیزی را که مشترک میان همه این برگهاست می بیند واین درست است اگر منظورمان این باشد که وقتی ازاو بخواهند,می تواند علائم یا ویژگی هایی را که آنها مشترک دارند, نام ببرد. ولی ما متمایلیم که فکرکنیم تصویر کلی از یک برگ چیزی است مثل تصویربصری ,منتهی تصویربصری ای که قط شامل چیزهای مشترک میان همه برگهاست.
مخالفت بازبان خصوصی
مخالفت ویتگنشتاین با زبان خصوصی مخالفت با قائل شدن وجود ذهنی برای آنچه ما به زبان
می آوریم ومعتقدیم که آنچه میگوییم نفس الامری درآنچه ذهن می نامیم دارد«ممکن نیست
چیزی از چیزها راکاملا تنها وفقط برای خودش بفهمیم,زیرا هیچ کسی در درون خودش
شرایط کافی را نداردکه اصلا چیزی را بفهمد,هرفهمیدنی مستلزم یک زبان است,هیچ کس فقط
برای خودش یک زبان ندارد.دلیلش این نیست که واژه ها فقط در زمینه جمله هاو جمله فقط در
یک زبان معنا دارند.اصل زمینه دراینجا مفروض نیست.بلکه نتیجه ی نامکنی معانی ذهنی
است.چون هیچ کس نمی تواند معانی خصوصی داشته باشد.برای هیچ کس هم ممکن نیست
برای خودش تنها- براساس ذهنی مختص به خود-زبانی داشته باشد.ولی وقتی هیچ کس نمی
تواند زبانی برای خودش داشته باشد,فهم یک جمله ویژه وابسته به فهم یک زبان است.»( فسنکول
گفتنی ها- ناکفتنی ها,ص80).
ویتگنشتاین مدعی است که زبانی را که ما برای بیان احساسات خود به کار می بریم یک
بازی تسمیه نیست.یعنی زبانی نیست که احساسات خصوصی رانامگذاری کند. اوعدم امکان
عقلی چنین زبانی رابه این طریق ثابت می کند:فرض کنید من احساسی را حاصل می کنم و آن
را"م"مینامم,وتصمیم می گیرم که هردفعه چنین احساسی برایم حاصل گردید,دردفتر خود"م"را
یادداشت کنم.س "م"دراین مورداسم است,نه وصف (مثل خارش یا سوزش و....)وخود احساس
فقط بااشاره حسی قابل تعریف است.من احساس رامتوجه می شوم .توجه خود راکم و بیش
برآن متمرکزمی سازم وسپس تصمیم می گیرم اسم آن را"م"بگذارم .یکی ازاثرات چنین تسمیه
,این است که دفعه دیگرکه متوجه این احساس شدم,آن را"م"خواهم نامیدودر دفتر خود یادداشت
خواهم کرد.حالافرض کنید چندی بعد از تسمیه این احساس دوباره برمن عارض شود و من
باز"م"رادردفترخودمی نویسم.آیا این موجه است؟ پس ازاینکه متوجه احساس می شوم,توجه
خود رابران متمرکز می کنم وتشخیص می دهم که"م"است یعنی همان احساسی که قبلا برایم
حاصل شده بودوآن را"م"نامیده بودم.اما این اسم تنها درصورتی به طور صحیح اطلاق می
شود که من احساس را درست تشخیص داده باشم.اما سخن ازدرستی وصحت,متضمن مناط و
ملاک صحت است.اگر چنین ملاکی نباشد,صحبت از صحت بی معناست وصرف عقیده من به
این که چنین است ملاک ومناط نمی باشد .
«من ازفریند های درونی کسی که دارد با توجه جمله ای را می خواند, چه می دانم ؟ وآیا او می تواند پس از آنکه جمله را خواند, آنها را برای من توصیف کند؛ وآنچه او احتمالا توصیف می کند, همان فرایند مخصوص توجه است؟ »( ویتگنشتاین ,برگه ها,ص31).
واینکه چراقواعد آشپزی را دلبخواهی نمی نامم, وچرا وسوسه می شوم قواعد دستور را دلبخواهی بنامم؟ چون آشپزی با غایتش تعریف می شود, حال آنکه "سخن گفتن "نه. به این دلیل است که به معنایی معین کاربرد ربان, خودمختار ست؛ آشپزی وشستشو به آن معنا خودمختار نیستند.کسی که در آشپزی از واعدی غیر از قواعد درست پیروی کند, بد آشپزی می کند؛ ولی کسی که از قواعدی غیرازقواعد شطرنج پیروی کند, بازی دیگری انجام می دهد
وکسی که از قواعد دستوری دیگری غیراز فلان قواعد پیروی کند, در این صورت سخن نادرست نمی گوید, بلکه از چیزدیگری سخن می گوید. واگرقاعده ای که مربوط به واژه ای ازجمله است, به جمله ضمیمه شود, معنای جمله تغییر نمی کند. زبان برای ما به عنوان نهادی تعریف نمی شودکه هدفی معین را برآورده می کند,بلکه زبان برای ما نام یک مجموعه است, وما از آن زبان آلمانی, زبان اتگلیسی والی آخر را می فهمیم, وبه علاوه نظامهای نشانه ای مختلفی که با این زبانها بیش یا کم خویشاوندی دارند.
دیدگاه علامه
همه ما میدانیم که فلسفه اسلامی در زمینه شناخت به واقع گرایی معتقد است وعلامه طباطبایی
نیزازاین قاعده مستثنی نیست.و واقع گرایی در اینجا بدین معناست که واقعیتی به غیر از من
شناسنده وجود داردکه به شناخت من درمی آید,چنانکه «بدیهی است که ما انسانهااشیاء موجود
هستیم وبا ما اشیاء دیگری (نیز)موجودهستندچه بسا درما موثرندیااز ما متاثرند چنانکه ما نیز
(به نوبه خود)دراشیاء دیگر موثر هستیم یا ازآنهامتاثریم...بدیهی است که از هوای موجود,
استنشاق می کنیم و ازموادحیات زای موجود دنیا تغذیه می نماییم ومحل هایی رابرای سکونت
می گزینیم ودرروی زمین تقلا وتلاش می کنیم...وبه طورکلی تمام اموری که چه ما آنهارا
درک بکنیم وچه آنها که وجود دارندولکن ما آنها را درک نمی کنیم,هیچ کدام ازآنها امور و
پدیده های پوچ وباطل وبی هدفی نیستند زیرا بطور قطع موجود ودر واقع ثابت هستند و
واقعیت دارند»( علامه ,شرح کتاب نهایه الحکمه ,صص6-35).
ایشان درمورد علم هم معتقدندکه ویژگی کاشفیت ازخارج وبیرون نمایی دارد,یعنی ما می
توانیم به آنچه درخارج است علم پیداکنیم واین علم مامطابق باآن چیزی باشدکه درخارج وجود
دارد و این نحوه ازعلم,علم به وجود ماهیت است که با وجود ذهنی موجود است و«چون در
وجود ذهنی ذاتا خارج ملاحظه شده است پس وجود ذهنی بذاته وبه ملاحظه ذاتش از ماوراء
خود خکایت می کند.در این صورت محال است که برای شئ,وجود ذهنی باشد بدون اینکه
وجودخارجی محققی داشته باشد»(همان؛ص102).
اما در این میان زبان هم حامل امین معرفت ماست یعنی زبان دقیقا آنچه را بیان می کندکه به
ادراک درآمده باشد و رابطه معروفی که بین وجود خارجی ,وجود ذهنی ,وجود لفظی و وجود
کتبی است به همین اشاره دارد وعلامه معتقد است که زبان می تواند حامل معانی باشد واین
معانی را به دیگران انتقال دهد.وابزاری برای آن چیزی باشد که گوینده قصد دارد به شنونده
بگوید.ایشان درجایی درباب زبان عربی می گویندکه «بطورمسلم,لغت عربی,زبانی است
نیرومند وپهناور که می تواند مقاصد درونی انسان رابروشنترین و دقیقترین وجهی ادا کند و
دردر این خصوص هیچ زبانی به پایه زبان عربی نمی رسد»( علامه ,مباحثی در وحی و قرآن
, ص8).وهمچنین درکتاب دیگری درباب قران مجیدکه «ازسنخ کلام است ماندسایرکلامهای
معمولی ازمعنی مراد خود کشف می کند وهرگزدر دلالت خود گنگ نیست وازخارج نیزدلیلی
وجود نداردکه مراد تحت اللفظی قران جزآن است که ازلفظ عربیش فهمیده می شود»( علامه, قران دراسلام ,ص18).
اما ادراکات ما دوگونه اند,گونه ادراکات که حکایت از نفس الامر دارندوثابت هستند وبا
عوض شدن شرایط زمانی ومکانی وتحولاتی که ازنوع پیشرفت هستند,عوض نمی شوند.این
نوع ادراکات ادراکات حقیقی هستند.اما ادرات دیگر,یعنی ادراکات اعتباری,ادراکاتی هستند که
از نفس الامر حکایت نمی کنند وثابت نیستند وباتغییر در شرایط ومحیط اجتماعی وزمان و
مکان خاص دچارتحول می شوند واین نوع ادراکات هستندکه بیشتر ما رابه بحث درباره زبان
می کشانند.چون به خاطرعدم حکایت گری از نفس الامرواینکه فقط دردرظرف توهم مطابق
هستند ,می توانند به راحتی ما را به عرصه زبان خصوصی بکشانند(البته اگروارد بودن یا
نبودن این استدلال را به ادراکات حقیقی نادیده بگیریم زیراکه استدلال ویتگنشتاین دراصل به
بعضی از ادراکات که علامه حقیقی می خواند متعلق است)و «این اعتباریات عملی مولودیا
طفیلی احساساتی هستند که متناسب قوای فعاله می باشندواز جهت ثبات وتغییروبقاء وزوال
تابع آن احساسات درونی اند واحساسات نیزدوگونه هستند:احساسات عمومی لازم نوعیت نوع
وتابع ساختمان طبیعی چون اراده وکراهتمطلق مطلق حب وبغض واحساسات خصوصی قابل
تبدل وتغییر»(علامه ,اول فلسفه و روش رئالیسم ,ص313).
ازجمله این ادراکات اعتباری آن چیزی است که درشعر رخ می دهدوشاعربا استفاده ازتخیل
(تخیل در اینجا به معنای تشبیه,استعاره,مجازوتمثیل)به خلق معانی می پردازد,که این معانی با
خارج تطابقی ندارند:مثلا مردشجاعی راشیرمی خواند وما اگربخواهیم حدود لفظ شیر را با آن
مطابقت دهیم,خواهیم دید که این کار ممکن نیست,اما«اگر بسوی یک شاعر ویا هرکسی که با
احساسات ویژه خود یک تمثیل و نمود تخیلی را می سازدنگاه کنیم خواهیم دیدکه برای الفاظ
استعاری یا جمله های تمثیلی خودمطابق دارد وآثار خارجی نیز ازوی نتیجه می گیرد(اگرچه
با ازمیان رفتن احساسات ویژه همه ازمیان می رود).»(همان ,ص285).
علامه برای این ادراکات چند ویژگی را بیان میکند:
1.این معانی وهمیه درظرف توهم مطابق دارند.اگرچه درظرف خارج مطابق ندارند,یعنی در
ظرف تخیل وتوهم مثلا انسان مصداق شیریاماه است.اگرچه درظرف خارج چنین نیست,یعنی
در پندار,حد شیریا ماه به انسان داده شده,اگرچه درخارج از آن یک موجود دیگری است.
2.این مصادیق تازه دارای این حدود هستندتاجایی که احساسات ودواعی موجودند وبا ازمیان
رفتن آنهااز میان می روندوبا تبدل آنهامتبدل می شوند,چنانکه مثلامی توان یک روزی یک
فرد انسان را از روی احساسات ویژه شیرتصورکرد و روزی دیگر به واسطه احساسات
دیگری موش قرار داد.پس این معانی قابل تغییرمی باشند وباتبدل عوامل وجودی خود( احساسات
درونی)متبدل می شوند.
3.هر یک از معانی وهمی روی حقیقتی استواراست,یعنی هرحد وهمی را که به مصداقی می
دهیم,مصداق واقعی دیگری نیز که از آنجا گرفته شده.مثلا اگر انسانی را شیر قرار دادیم یک
شیر واقعی نیز هست که حد شیر از آن اوست.
4.این معانی وهمی درعین حال که غیرواقعی هستندآثار واقعیه دارند,پس می توان کفت اگر
یکی ازاین معانی وهمیه فرض کنیم که اثر خارجی (مناسب با اسباب وعوامل وجود خود)
نداشته باشد,ازنوع این معانی نبوده وغلط حقیقی یا دروغ حقیقی خواهد بود(لغو- بی اثر),پس
اینمعانی هیچگاه لغو نخواهدبود.
5.این عمل فکری را طبق نتایج گذشته می توان تحدید کرده وگفت عمل نامبرده اینست که با
عوامل احساسی حد چیزی را بچیز دیگری بدهیم ,به منظورترتیب آثاری که ارتباط با عوامل
احساسی خود دارند.
6.این ادراکات ومعانی چون زائیده عوامل احساسی هستند دیگر ارتباط تولیدی با ادراکات
وعلوم حقیقی ندارند وبه اصطلاح منطق یک تصدیق شعری را با برهان نمی شود اثبات کرد
ودراین صورت برخی ازتقسیمات معانی حقیقیه درمورداین معانی وهمیه ,مثل بدیهی ونظری
ومانند ضروری ومحال وممکن جاری نخواهد بود.
7.ممکن است این معانی وهمیه را اصل قرار داده ومعانی وهمیه دیگری ازآنها بسازیم وبه
واسطه ترکیب وتحلیل کثرتی در آنها پیدا شود.(سبک مجاز از مجاز).
من درباب تمام ویژگی هایی که علامه درمورداین نوع ادراکات گفته بحث نخواهم کرد وتنها
به بعضی از آنها خواهم پرداخت.
درمورد ویژگی اول سوالی که می توان مطرح کرد و قبلا هم به آن اشاره کرده ام این است که
آیااگر ظرف مطابق شئ ای درتوهم باشد ودر خارج مطابقی برای آن یافت نشوداین سبب نمی
شود که ادراک ما ادراکی خصوصی باشد و بالنتیجه وقتی به زبان آید,تنها امری خصوصیباشد
برای دیگر افرادغیرقابل دسترس وبنابراین دیگر ملاک ومناطی برای اینکه آن را صادق یا
کاذب بدانند ندارند.وآیابه این وابسته نخواهد شدکه دیگری تنها درصورتی می تواند آن را
تصدیق کند که چنین احساسی در او هم برانگیخته شود. ودرغیر اینورت نمی تاند در مورد آن
قضاوت کند؟
شایدکسی بگویدمی توان درپاسخ به این مسئله گفت که باتوجه به آن چه در ویژگی سوم گفته
شد,یعنی اینکه هر یک از این معانیوهمی روی حقیقتی استواراست...,بتوان آن را ازاین شکل نجات داد,یعنی باتوجه به این که این نوع ادراکات وابسته به ادراکات حقیقی هستند شخص می تواند با
تکیه براین معنای حقیقی درظرف توهم برای آن نفس الامری در نظر بگیرد وبراین مبنا به فهمی
از آن نائل شود.البته این پاسخ تنها می تواند ازاین باب پاسخگو باشد که این معانی درخارج
نفس الامری برای مطابقت ندارند,اما ازاین جهت که این ادراکات وابسته به احساسات هستند
نمی تواندجوابگو باشدوخود علامه هم درباب پایداری ومشترک بودن این ادراکات دربین
تمامی افراد ادعایی ندارد,اما اگر واقعا اشکال زبان خصوصی وارد باشد]این اشکال برنظریه علامه وارد خواهدبود.
نکته بعدی را می توان درمورد ویژگی سوم مطرح کرد که معانی وادراکات حقیقی را مبنای
دیکر ادراکات قرار می دهد.ومی توان به تفاوتی که بین علا مه وویتگنشتاین است اشاره
کرد.علامه درکتاب اصول فلسفه وروش رئالیسم می گوید که« نیازمندی به ساختن سخن و
وضع دلالت کننده ازچیزهایی است که انسان (وغالب جانوران صدادار تا آنجا که می دانیم)
در اولین مرحله اجتماع پی به آن می برند.زیراهراجتماع کوچک یابزرگ احتیاج افرادخودرا
بفهمیدن مقاصد ومنویات همدیگر تثبیت می کند.
والبته این ساخته اجتماعی نیزمانندسایرساخته های پرشاخ وبرگ اجتماعی نخستین باربطور
خیلی ساده ازیک فطرت بسیارساده وبی آلایش سرچشمه گرفته است وچنانکه میان نوزادان
حیوانات ومادرهای آنها در نخستین تفهیم وتفهم و همچنین درفهمانیدن وفهمیدن نوزادان انسانی
مشاهده می نمائیم این کار ازمحسوسات شروع می شودچنانکه مرغ به جهت فهمانیدن جوجه
برابر چشم اونوک من قار بدانه زده وبرداشته ومی خورد وجوجه نیزهمان کار راکرده ورفع
حاجت(گرسنگی)خود راحس می کند.واگرچنانچه جوجه غافل بوده باشد مرغ صدایی کرده و
این کاررا انجام می دهد وجوجه نیز به موجب غریزه بحث ازعلل وحوادث که غریزه حیوانی
است متوجه جهت صداشده وکارمادررا دیده وخودنیزباتقلید همان کاررا انجام می دهد ونظایر
این کار درانسان وسایر حیوانات زیاد می باشد.وچنانکه می بینیم دراین مرحله دلالت صدا به
معنی مقصود دلالت عقلی بوده وبالملازمه است وخود معنی مقصود(باوجودخارجی)بمخاطب
نشان داده می شود-وهمه صداها در افاده غرض یکسان بوده وتمیزی لازم نیست-ولی پس
ازچند بار تکرار,ذهن مخاطب میان مقصود صدا یک نحو ملازمه (نظیرتداعی معانی)معتقد
شده باشنیدن صدا ازدوربسوی مادر بقصد دانه می شتابد.
وازطرف دیگراختلاف احساسات درونی مانندمهر وکینه ودوستی ودشمنی وانفعال وشفقت
وتملق وشهوت جنسی وغیرآنها درشکل صدا اختلافاتی غیرقابل انکاربوجود می آورد وبه این
وسیله صداها تنوع پیداکرده وکم وبیش تمیز وتعدد می پذیرندودر این مرحله مستمع یک گام
فراتر گذاشته وباصداهای مختلف به مقاصد نسبتا گوناگونی استدلال کرده وبه چیزهای غایب
ازحواس پی می بردولی باز چنانکه روشن استدلالت صدا برمقصودعقلی وطبیعی است ودر
این حال ذهن مستمع وخاصه انسان برابطه میان حادثه وصدای ویژه وی کم وبیش آشنا می
گردد وکم کم حوادث رابا صداهای ملازم وجود آنهاحکایت می نمایدودرنتیجه حروف تهجی
از همدیگرتمیزپیدا کرده وکلمات مرکبه پیدا می شودچنانکه می بینیم مقدار زیادومتنابهی از
کلمات درلغتهای گوناکون حکایت اصواتی است که درحوادث صدادارمقارن حادثه پیدا می
شوند.درین باب اسعمال اشاره با سر ودست وچشم سایر اعضاءزیاد موثر هستند ومقارن این
احوال,دیگر انسان به مجردشنیدن کلمه بی توقف به یاد حادثه می افتد ودلالت عقلی وطبیعی
جای خود را به دلالت لفظی می دهد وانسان باپیداکردن شعورباین خاصه کار تکلم رایکسره
می نماید.»(ص6-335).
آنچه اینجا علامه به عنوان چگونگی ساخت الفاظ واشاره گری این الفاظ در اشارت شان گفته
همانند است با آنچه ویتگنشتاین بازی تسمیه می نامد.وهمانطور که قبلا در بحث ویتگنشتاین هم
گفته شد,این بازی نمی تواند به طور مستقل وجود داشته باشد ومبنای دیگر بازیها قرارگیرد,
چون برای انجام این بازی به دیگربازیها نیاز است وبدون دانستن زبان نمی توان بیان کرد که
این کلمه من دقیقا به چه چیزی اشاره دارد.پس اکر آنچه ویتگنشتاین درباب وابستگی این بازی
به کل زبان می گوید درست باشد,این اشکال به علامه وارد خواهد وتوصیف علامه از زبان
توصیف کاملی نخواهد بود.
تفاوتها وشباهتها
1.در علامه زبان بر اساس اعتقاد به واقع گرایی اشاره کننده ونشان دهنده واقع ونفس الامر است جز آنچه درباب ادراکات اعتباری گفته است؛با اینکه در توهم برای آنها نفس الامرقائل شده است. اما ویتگنشتاین به خاطر این نظریه معناداری که معنابرکاربرد مبتنی است,معتقد است که واقع گرایی یاعدم آن درکاربرد ما از زبان تاثیری نخواهد داشت.
2.ویتگنشتاین زبان خصوصی را رد می کند,اماآنچه علامه درباب ادراکات اعتباری می گوید, بر اساس تفسیرما, می توان اورا معتقد به زبان خصوصی دانست؛با اینکه می توان تصورکرد که علامه باتفسیر مامخالفت کند.
3.علامه ان گونه استفاده از زبان را که ویتگنشتاین زبان تصویری می نامد,پایه واساس زبان می داند
اما ویتگنشتاین معتقداست که همه بازیهای زبانی ما ازجمله بازی زبانی نمایشی وتصویری مبتنی بر کل زبان است.
4.شباهتی که بین ویتگنشتاین وعلامه است در این است که درهردو زبان مادرعمل مورد اعتماد است ,درویتگنشتاین براساس تفسیرخاص او از عملگرایی,ودعلامه براساس دیدگاه واقع گرایانه ایشان.
منابع:
1.طباطبایی ,محمدحسین ,اصول فلسفه وروش رئالیسم ,بی جا,بی تا.
2طباطبایی,محمدحسین ,شرح کتاب نهایه الحکمه ,شرح وتحقیق حسین حقانی ,قم,شکوری ,چاپ
اول1369.
3.طباطبایی ,محمدحسین ,قرآن دراسلام ,قم,هجرت ,بی تا.
4.طباطبایی,محمدحسین ,مباحثی دروحی وقرآن ,بنیادعلوم اسلامی ,چاپاول1369.
5.ویتگنشتاین ,لودویگ ,پژوهشهای فلسفی ,فریدون فاطمی ,تهران,مرکز,چاپ اول,1388.
6.ویتگنشتاین ,لودویگ ,برگه ها ,لودویگ ,مالک حسینی ,تهران,هرمس ,چاپ اول,1384.
7.ویتگنشتاین,لودویگ ,کتاب آبی ,مالک حسینی؛تهران,هرمس؛چاپ اول1385.
8 ویتگنشتاین, لودویگ ,درباب یقین ,مالک حسینی؛تهران,هرمس ,ویراست دوم,چاپ اول1387.
9. فسنکول ,ویلهلم ,گفتنی ها- ناگفتنی ها ,مالک حسینی؛تهران,هرمس؛چاپ اول 1385.
10.هارتناک , یوستوس ,ویتگنشتاین ,منوچهربزرگمهر؛تهران,خوارزمی؛چاپ اول1351.
11. پیرس , دیوید ,ویتگنشتاین؛ ؛نصرا... زنگویی؛تهران,سروش؛چاپ اول1379.
12. هادسن , ویلیام دونالد ,لودویگ ویتگنشتاین:ربط فلسفه او به باوردینی؛ ؛مصطفی ملکیان؛تهران
نگاه معاصر؛چاپ اول1388.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |