ایمان آن است که راستى را بر گزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد ، و گفتارت بر کردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دلت آید . [نهج البلاغه]
مقالات
مقولات نزد کانت و علامه طباطبایی قسمت اول
چهارشنبه 90 آبان 25 , ساعت 8:30 صبح  

موضوع : مقولات نزد کانت و علامه طباطبایی
پژوهشگر: مهدی صانعی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
ارسطو برای اولین بار در رساله "قاطیغوریاس" ادعا کرد "ماهیات اولیه" یا "مقولات اولیه"، ده مقوله بیشتر نیستند. به نظر کانت اگر ما بتوانیم تعداد قضایای اصلی را پیدا کنیم، می‌توانیم تعداد مفاهیم ماقبل تجربی فاهمه را هم پیدا کنیم  به نظر وی تعداد قضایای اصلی را به دوازده عدد معین کنیم. از نظر کانت احکام از چهار جنبه صادر می‌شود که هر کدام از آنها نیز سه حالت دارند:  الف:بر اساس کمیت ب: بر اساس کیفیت ج: بر اساس نسبت د: براساس جهت.
تعداد مقولات از نظر کانت محدود است، در عین حال که قایل به وجود متفرعاتی برای آنها می‏باشد.در مورد کاربرد مقولات و مفاهیم درج در باب واقعیات، کانت معتقد است که ذهن آنچه را که از پیش خود بطور ذاتی و ساختاری دارد بر واقعیات تحمیل می‏کند و در واقع رنگ خود را بر وقایع می‏زند ولی از نظر علامه ذهن آنچه را که از خود واقع، با فعالیتهای خاص ادراکی بدست آورده است، بر واقع بار می‏کند. در این حالت چارچوبهای ثانوی ذهن جزو ساختار ذهن نیستند بلکه از واقعیات اخذ شده‏اند و منتزع از آنها هستند.
کلمات کلیدی: مقولات،  ارسطو،کانت، علامه طباطبایی،
مقدمه
   بحث مقولات به ازسطو باز میگردد مقولات یا قاطیغوراس یا کاته گوریا، تعبیری است که ارسطو از بحث مقولات دارد بحث از جایگاه مقولات، از جمله مباحثی است که همواره مورد گفتگو بین فیلسوفان بوده است و بزرگان  فلسفه غرب و نیز فلسفه اسلامی  به این مقوله پرداخته اند . از آنجمله اند کانت در فلسفه غرب و علامه طباطبایی در فلسفه اسلامی. در این تحقیق به بررسی مقایسه ای آرائ این دو بزرگ  پرداحته میشود . لکن از آنجا که ارسطو در این خصوص مقدم بوده و پیش از همه به این مقوله پرداحته ایت جهت آشنایی  اجمالی با این مقوله نگاهی خواهیم افکند به  مقولات از نظر ارسطو.
مقولات از نظر ارسطو
ارسطو برای اولین بار در رساله "قاطیغوریاس" ادعا کرد "ماهیات اولیه" یا "مقولات اولیه"، ده مقوله بیشتر نیستند و تمام مقولات دیگر از همین ده مقوله سرچشمه می گیرند. در زمان ترجمه رساله قاطیغوریاس به عربی، نام این کتاب را به دلیل ده مقوله بودن این ماهیات، از قاطیغوریاس به "مقولات عشر" یا "مقوله های دهگانه" تغییر دادند و این مقولات در زبان عربی به "مقولات عشر" معروف شدند.
  البته در تعداد واقعی اجناس عالیه اختلاف های اساسی وجود دارد و عددهای بسیار متفاوتی برای این مقولات بیان شده است بعضی تنها چهار مقوله را پذیرفته اند و بعضی دیگر تا بیست و چهار مقوله پیش رفته اند[ شهابی،1382 ، 25]، خود ارسطو نیز در دیگر رساله های خود تعداد مقولات را کمتر از ده مقوله بیان کرده است، اما به هر حال تعداد ده مقوله در بین اکثر منطق دانان مورد قبول واقع شد و مقولات دهگانه به عنوان اجناس عالیه پذیرفته شد.   
تقسیم بندی مقولات عشر
  ارسطو مقولات را در نگاه  اول به دو دسته تقسیم بندی کرد؛ اول مقوله هایی که برای وجود داشتن متکی به چیز دیگری نیستند مانند تمام اجسام  و حیوانات مثل چوب، سنگ، پرنده و... اینها همه مقوله-هایی هستند که به خودی خود قابل تصورند و نیاز به چیز دیگری ندارند، اما دسته دوم مقوله هایی هستند که حتما باید به وسیله شیء دیگر تصور شوند. به طور مثال رنگ از دسته دوم است یعنی رنگ به تنهایی نمی تواند وجود داشته باشد بلکه حتما یک شی لازم است تا رنگ برای آن شی مشخص شود واگر هیچ شیی وجود نداشته باشد رنگ بی معناست؛ اندازه، حجم و ... نیز مانند رنگ  از مقوله های دسته دوم هستند.
 در نظر ارسطو تمام مقوله های دسته اول به یک مقوله اساسی باز می گردند که ارسطو به این مقوله "اوسیا" یا "جوهر" می گوید[ سعیدی مهر،1376،139] و مقولات دسته دوم که مقوله های غیر متکی به خود هستند به نام "عَرَض" خوانده می شوند و در کل به نُه مقوله باقیمانده از مقولات عشر باز می گردند، بنابراین مقولات عشر عبارتند از جوهر و نُه "عَرَض" که مفهوم هر یک از آنها به صورت خلاصه و کوتاه بیان می شود.                                                                          
مقولات دهگانه
جوهر:
همانطورکه گفته شد "جوهر" اولین مقوله از مقولات دهگانه است که مقوله های تمام اشیاء و حیوانات به آن منتهی می گردد؛ بنابراین اگر سلسله مقوله های هر یک از اجسام و جانداران  را تا انتها پیش برویم در آخر به مقوله "جوهر" می رسیم ؛ یعنی "جوهر" آن چیزی است که درون مایه واصل تمام موجودات مستقل و جانداران است.
  منطق دانان برای جوهردر مرتبه اول پنج نوع مشخص کرده و سپس هر نوع را به انواع مختلف تقسیم بندی می کنند تا این تقسیم تمام اجسام و جانداران را شامل شود و جایگاه هر موجود نسبت به جوهر و دیگر موجودات روشن شود.
اعراض:
کمّ: اولین مقوله از اعراض "کمّ" است که معنای لغوی آن "اندازه" و "مقدار" می باشد. بنابراین هر مقوله عَرَضی که دارای مقدار بوده یا قابل اندازه گیری باشد از جنس مقوله "کمّ" به حساب می آید، مانند اعداد، محیط، وزن و .... که همگی قابل اندازه گیری و دارای مقدار هستند. 
کِیف: دومین مقوله از اعراض "کِیف" است که کلمه "کیفیت" در فارسی نیز از همین ریشه گرفته شده است؛ "کیف" در لغت به معنای حالت و چگونگی است و هر مقوله ای که به حالت یا چگونگی باز گردد از مقوله کیف خواهد بود؛ به عنوان نمونه سردی یا گرمی اشیاء و یا سفیدی و سیاهی آنها وحتی غمگینی و خوشحالی افراد همگی از مقوله کیف هستند.
وضع: سومین مقوله "وضع" است که کلمه "وضعیت"  در فارسی از همین لغت گرفته شده است و در اصطلاح به معنای نسبت یک شئ با دیگر اشیاء و یا نسبت هر جزء با جزء دیگر است؛ برای  نمونه از مقوله وضع می توان از راست بودن یا خمیده بودن و یا تمام ویژگی هایی که دارای شدت و ضعف هستند[ سعیدی مهر،1376،139] نام برد. 
أین: أین در زبان عربی به معنای کجا و کدام مکان است اما در اصطلاح مقولات عشر به معنای "در جا و مکان مشخصی قرار گرفتن" بکار می رود. بنابراین هر مقوله ای که به جا و مکان اشیاء باز گردد از مقوله أین به حساب می آید. به طور مثال بالا بودن یا درون چیزی بودن و یا زیر چیزی بودن و ... همگی از مقوله این هستند.  
متی: متی نیز مانند أین یک لغت پرسشی در زبان عربی است و به معنای کی و چه وقت به کار می رود اما در اصطلاح مقولات عشر به معنای "در زمان خاصی بودن" به کار می رود پس مقوله هایی که مربوط به زمان اشیاء می شود در انتها به مقوله متی باز می گردند به عنوان مثال دیر بودن، زود بودن یا در ساعت خاصی بودن، همگی از مقوله "متی" هستند. 
مِلک (جده، له): مقوله بعدی "مِلک" است که کلمه "ملکیت" در فارسی از همین لغت گرفته شده و به معنای دارا بودن و همراه بودن است؛ به عنوان مثال دارای لباس بودن، صاحب خانه بودن و... که حکایت از یک نسبت ملکیت بین دو موجود می کند همگی از مقوله "ملک" هستند. 
فعل: "فعل" یا "أن یفعل" یکی دیگر از مقولات عشر است که به معنای تاثیر گذاری یک شئ بر شئ دیگر است یعنی هر اتفاقی که در عالم رخ می دهد به لحاظ فاعلی از جنس مقوله "فعل" است به عنوان نمونه فعل آتش زدن، دزدی کردن و.... 
انفعال: انفعال یا أن ینفعل دقیقا مقابل فعل است و به معنای تاثیرپذیری است پس هرگاه مقوله فعل وجود داشته باشد حتما مقوله انفعال نیز هست، بنابراین تمام مثال هایی که برای فعل گفته شد در حالت مفعولی مثال برای انفعال است مانند آتش گرفتن، دزدیده شدن و...
اضافه: "اضافه" یا "مضاف" یکی دیگر از مقولات عشر است که از اهمیّت زیادی برخودار است ودرصورت لزوم می تواند تمام نُه مقوله دیگر را در بر بگیرد ؛ مقوله "اضافه" یعنی موضوعی در نسبت با موضوع دیگر معنی و مفهوم پیدا کند، به طور مثال پدر بودن تنها زمان معنی می دهد که فرزندی وجود داشته باشد و گرنه پدر بودن بی معنی است بنابراین رابطه پدر و فرزندی یک رابطه "اضافی" است، یا پر رنگ بودن زمانی معنی می دهد که رنگی باشد و گرنه پر رنگی بی معنی است پس پر رنگی نیز یک مقوله اضافی است.
ارسطو بحث مقولات را هم درآثار منطقی و هم در آثار فلسفی خود مطرح کرده است. او در رساله مقولات، مقولات را از دیدگاه زبان‌شناختی و منطقی مورد بحث و تحلیل قرار می‌دهد، زیرا باب تعریفات در منطق به مقولات نیازمند است و ما برای تعریف اشیاء باید اجناس، فصول و نیز اعراض شیی را دقیقاً شناسائی کنیم و اینکار مستلزم طرح مقولات می‌باشد، البته به‌اندازه نیاز در منطق. بنابراین، منظور ارسطو از بحث زبانی مقولات، طبقه‌بندی اشیای خارجی و تعیین جنس و فصل و اعراض آنهاست. ارسطو نمی‌خواهد صرفاً بحثی زبان شناسانه و منطقی ارائه دهد، بلکه مقولات برای ارسطو هم کاربرد منطقی دارند و هم کاربرد فلسفی. کاربرد فلسفی مقولات در نظر ارسطوعبارت است از اینکه مقولات حالات بالفعل وجود را در عالم خارج از ذهن نشان می‌دهند. به‌عبارت دیگر مقولات ارسطوئی بیانگر چگونگی فعلیت وجود در عالم خارج هستند. مقولات ارسطوئی صرفاً قالب‌های مفاهیم یا حالات تصور ذهنی، ما نیستند.
بر این مبنا می‌توان به مقولات ارسطوئی از دو منظر نگریست:
الف: منظر زبان‌شناختی یا منطقی
ب: منظر هستی‌شناختی یا فلسفی
مقولات به‌لحاظ منطقی و زبان شناختی، صور کلی و مفاهیم کلی اشیاء هستند که این مفاهیم، همان صورت مستقیم اشیاء در ذهن هستند (معقولات اولی). این مفاهیم را ذهن از اشیاء انتزاع می‌کند. زمانی که یک یا چند ادراک از طریق حس یا باطن برای انسان حاصل می‌شود، عقل از آن ادراکات، یک مفهوم کلی را انتزاع می‌کند. به‌عبارت دیگر مقولات برای تعریف حدی و رسمی و طبقه‌بندی اشیاء و تعیین جنس و فصل برای کاربرد زبان شناختی و منطقی به‌کار گرفته می‌شوند. اما مقولات به‌لحاظ هستی‌شناسی و فلسفی البته اگر موضوع هستی‌شناسی - را جوهر بدانیم - حالات بالفعل وجود را مشخص می‌کنند. زیرا برای اینکه وجود موجود باشد نیازمند وجود جوهر است. به‌عبارت دیگر جوهر خاستگاه وجود است. البته باید توجه داشته باشیم که جنبه هستی‌شناسی مقولات ارسطو، ظهور و نمود بیشتری نسبت به جنبه زبان شناختی و منطقی دارند.
نکته دیگری که باید ذکر کنم تعداد و کمیت مقولات است. کمیت مقولات هم از جمله مواردی است که باعث اختلاف بین فلاسفه شده است. ارسطو تعداد مقولات را قاطعانه نکرده است. او در رساله‌های مقولات و جدل تعداد آنها را ده و در آنالوطیقای دوم تعداد آنها را هشت تعیین کرده است و دو مقوله دیگر، یعنی مِلک و وضع را تحت سایر مقولات رده‌بندی می‌کند. بنابراین او هیچ دلیلی برای انحصار مقولات در ده و یا هشت، ارائه نکرده و به‌عبارت دیگر روش تحدید مقولات از نظر ارسطو استقرائی می‌باشد. کانت بر این روش تحدید مقولات به ارسطو ایراد می‌کند و چنین می‌گوید:
«ولی چون او از اصلی پیروی نمی‌کرد، مرتجلاً مفهوم‌هائی را که بر سر راهش قرار می‌گرفتند گرد می‌آورد. بدین‌سان او نخست ده تا از آنها را پیدا کرد که مقوله نامید. سپس چنین باور داشت که باز پنج تا دیگر را کشف کرده است که تحت نام کلیات خمس به آنها افزود، ولی با این همه جدول او هم چنان ناقص ماند. به‌علاوه چند وجه حسی متی، این، وضع، تقدم، مقارن و هم چنین یک مقوله حرکت در میان آنها موجود است، ولی هیچ یک از اینها به هیچ روی به فهرست تباری فهم تعلق ندارد. به‌علاوه در جدول او مفهوم‌های اشتقاقی فعل و انفعال تحت مفهوم نخستین آورده شده‌اند، حال آنکه برخی مفهوم‌های نخستین به‌کلی فراموش شده‌اند.»[ رحمانی، 1382 ، 117]
«بنابراین، نمی‌توان گفت که ارسطو استنتاج مقولات را قطعی تلقی کرده است. با وجود این، حتی اگر ارسطو تقسیم مقولات را به ده مقوله تقسیم قطعی به شمار نیاورده باشد دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم که وی فهرست مقولات را به‌عنوان فهرستی اتفاقی و تصادفی، عاری از نظم و ترتیب اساسی، تلقی می‌کرد. بر عکس، فهرست مقولات دارای ترتیبی منظم است؛ یعنی طبقه‌بندی مفاهیم و انواع اساسی مفاهیمی است که بر معرفت علمی ما حکومت می‌کنند.» [کاپلستون،1370،321]
بنابراین ارسطو به‌ روش استقراء هشت یا ده مفهوم را کلی‌ترین مفاهیم یعنی مقولات به‌شمار آورد.
مقولات از نظر کانت
کانت می‌گوید کار فاهمه، حکم کردن است و حکم کردن اختصاص به قضیه دارد پس اگر ما بتوانیم تعداد قضایای اصلی را پیدا کنیم، می‌توانیم تعداد مفاهیم ماقبل تجربی فاهمه را هم پیدا کنیم. من با کمک گرفتن از مقولات و قضایای ارسطوئی توانستم تعدادی از قضایای اصلی را پیدا کنم و با ‌اندیشیدن بیشتر توانستم تعداد قضایای اصلی را به دوازده عدد معین کنم. از نظر کانت احکام از چهار جنبه صادر می‌شود که هر کدام از آنها نیز سه حالت دارند:
الف: بر اساس کمیت
هر حکم به لحاظ صوری از سه حالت خارج نیست:
1- الف: کلیه مانند هر انسانی فانی است.
2- الف: جزئیه مانند بعضی انسانها کاتب‌اند.
3- الف: شخصیه مانند ارسطو مدون علم منطق است.
ب: بر اساس کیفیت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1- ب: موجبه مانند هر انسانی فانی است.
2- ب: سالبه مانند هیچ انسانی سنگ نیست.
3- ب: معدوله مانند سقراط غیر فانی است.
ج: بر اساس نسبت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1- ج: حملیه مانند هر انسانی حیوان ناطق است.
2- ج: شرطیه متصله مانند اگر هوا ابری باشد آنگاه باران می‌بارد.
3- ج: شرطیه منفصله مانند عدد یا زوج است یا فرد.
د: براساس جهت
هر حکم به لحاظ صوری دارای سه حالت است:
1- د: احتمالی
2- د: تحقیقی
3- د: ضروری
کانت بعد از اینکه احکام یا قضایای دوازده گانه را بیان کرد، می‌گوید ما وقتی در مورد اینها بیشتر تفکر کنیم به مفاهیمی دست خواهیم یافت که کانت آنها را مقوله می‌نامد. بنابراین مفاهیم مقولی از نظر کانت عبارت هستند:
الف: مفاهیم مقولی متناسب با کمیت.
احکام کلیه با مقوله وحدت، احکام جزئی با مقوله کثرت و احکام شخصی با مقوله کلیت در ارتباط‌‌اند.
ب: مفاهیم مقولی بر اساس کیفیت.
احکام موجبه با مقوله واقعیت، احکام سالبه با مقوله سلب و احکام معدوله با مقوله حصر مطابقت دارند.
ج: مفاهیم مقولی بر اساس نسبت.
احکام حملی با مقوله جوهر و عرض، احکام شرطیه متصله با مقوله علیت و وابستگی و احکام شرطیه منفصله با مقوله مشارکت یا فعل و انفعال مطابقت دارند.
د: مفاهیم مقولی بر اساس جهت
احکام احتمالی با مقوله امکان عام و امتناع، احکام تحقیقی با مقوله وجود و عدم و احکام ضروری با مقوله وجوب و امکان خاص مطابقت دارد.
کانت معتقد است که مقوله سوم از این مقولات ترکیبی از مقوله اول و دوم است؛ بنابراین تمامیت در مقوله کمیت حاصل ترکیب وحدت و کثرت، معدوله در مقوله کیفیت حاصل ترکیب ایجاب و سلب، مشارکت در مقوله نسبت حاصل ترکیب جوهر و علت و وجوب – ضرورت در مقوله جهت حاصل ترکیب امکان – لا امکان و وجود – لاوجود است. ریچارد فالکنبرگ این نظر کانت را چنین تفسیر می‌کند: «این بیان شسته رفته کانت موجب پیدایش روش ثلاثی فیخته و روش دیالکتیکی هگل شده است.» [‌هارتناک،1376،55] .
استنتاج استعلائی مقولات
بعد از اینکه کانت احکام و مقولات متناظر با هر یک از مقولات را بیان کرد، استنتاج استعلائی مقولات را مطرح می‌کند که هدف آن اثبات موجه بودن اطلاق مقولات برداده‌های حسی است. به‌عبارت دیگر استنتاج استعلائی می‌خواهد ثابت کند که مفاهیم و مقولات پیشینی فاهمه شرایط پیشینی امکان تجربه هستند. البته کانت در حسیات استعلائی مکان و زمان را نیز ازشرایط پیشینی تجربه دانست. لیکن مکان و زمان شرایطی هستند که ضرورتاً برای اینکه اعیان به ذهن داده شوند، مورد نیاز هستند. عمل استنتاج استعلائی این است که ثابت نماید که مقولات شرایطی هستند که ضرورتاً برای اینکه اعیان مورد تفکر قرار گیرند، مورد نیاز هستند. موجه ساختن اطلاق مقولات به اعیان باید به این صورت باشد که اثبات کند که ممکن نیست اعیان جز از راه مقولات ترکیب کننده فاهمه مورد تفکر واقع شوند و از آنجا که تفکر در اعیان برای معرفت آنها لازم است، اثبات این که اعیان جز ازطریق مقولات قابل تفکر نیستند، معادل است با اثبات این که آنها جز از راه مقولات نمی‌توانند مورد معرفت قرار گیرند و این معادل است با اثبات این که استفاده از مقولات موجه است، یعنی آنها اعتبار عینی دارند.
اولین مرحله در استنتاج استعلائی را کانت استنتاج ذهنی می‌نامد که کثرت تصورات است. تجربه حسی کثرتی از تاثیرات حسی مختلف است. این تاثیرات حسی به اعتقاد هیوم از هم گسسته‌اند و یک تاثیر حسی ماورائی در شئ وجود ندارد که این تاثیرات حسی مختلف را وحدت بخشد. بنابراین هم‌چنان که قبلاً اشاره کردیم این عامل وحدت بخش، فاهمه است. کانت در تبیین خود میان ادراک، بازسازی و بازشناسی تمایز قائل می‌شود. کانت معتقد است اینکه شهود یک شئ عبارت از دریافت چنین توالی و لذا عبارت از ترکیب یک کثرت است، امری ضروری است، چرا که این شهود بالضروره در زمان واقع می‌شود. این ترکیب مقدم بر تجربه و مبین وحدت آگاهی است. بنابراین شهود در زمان اتفاق می‌افتد و این امر مستلزم آن است که شهود ترکیب یک کثرت باشد؛ ترکیبی که فراهم آمده ادراک، بازسازی و بازشناسی است. بدون چنین ترکیبی هیچ نوع خود آگاهی‌ای یا حتی آگاهی‌ای وجود ندارد. این سه مفهوم یعنی ترکیب، شناخت یک شئ و وحدت آگاهی از نظر منطقی به یکدیگر وابسته‌اند و هر یک بدون ترکیب دوتای دیگر ناممکند. هر یک از این سه مفهوم را اگر در اختیار داشته باشیم دوتای دیگر نیز بالضروره وجود خواهند داشت. مرحله دوم استنتاج استعلائی گذر از استنتاج ذهنی به استنتاج عینی است.
بنابراین وحدت ترکیبی یکی از شرط‌های لازم برای اطلاق مقولات است. یعنی اگر کثرات وحدت ترکیبی نداشته باشند، ممکن نیست قابل اطلاق بر مقولات باشند. این کثراتی که بوسیله عمل فاهمه ترکیب و وحدت یافته‌اند مستلزم وحدت ذهن متفکر و مدرک است یا به‌عبارت دیگر وحدت تفکر و ادراک در ذهن. برای تحقق این وحدت تنها چیزی که مورد نیازبرای وحدت خویش در‌اندیشه و ادراک است، امکان این خود آگاهی است. بنابراین فاهمه در عمل ترکیب و وحدت کثرات، نسبتی بین ذهن و تصورات برقرار می‌شود که کانت این نسبت را ادراک نفسانی محض می‌نامد. کانت این وحدت ادراک نفسانی محض را، وحدت استعلائی ادراک نفسانی می‌خواند واو با این نامگذاری آن را به‌عنوان یکی از شرط‌های ضروری حصول تجربه عینی در توجیه اطلاق مقولات قرار می‌دهد. وحدت استعلائی ادراک نفسانی محض، شرط ضروری حصول تجربه عینی و کسب شناخت یا معرفت است زیرا بدون آن هیچ امر خارجی قابل تفکر نخواهد بود. وحدت استعلائی ادراک نفسانی صورت فهم است به همان معنا که مکان، صورت ادراک خارجی است. پس اعیانی وجود دارند که به تجربه در می‌ایند و ما چنین اعیان را ادراک می‌کنیم و با تطبیق مفاهیم بر آنها، متعلق فکر قرارشان می‌دهیم. شناخت این‌گونه اعیان به دو چیز مشروط است:
1: شهود که در مکان و زمان عرضه می‌شود.
2: اعمال مقولات به اموری که در شهود عرضه می‌شوند.
نه شهود و نه مقولات به تنهائی نمی‌توانند موجب شناسائی شوند. و اینجاست که سخن کانت یعنی مقولات بدون شهود تهی هستند و شهود بدون مقولات نابینا هستند، معنا پیدا می‌کند. از این‌رو مقولات شرط لازم شناخت تجربی به‌شمار می‌ایند. کانت یک چنین شناخت تجربی را تجربه می‌نامد.
شاکله‌سازی
از نظر کانت اطلاق این مفاهیم بر ادراکات بدون وساطت شکلواره‌ها امکان‌پذیر نیست. سوال که به ذهن می‌رسد این است که منظور کانت از شکلواره‌ها چیست؟ شکلواره‌ها را کانت قاعده‌ای برای ترکیب در مخیله به‌کار می‌برد. به‌عبارت دیگر تصور روش کلی مخیله در ایجاد صورتی خیالی برای یک مفهوم، را کانت شکلواره می‌نامد. همان‌طور که قبلاً گفتیم فهم به فاهمه تعلق دارد و مصداق به ادراک ولی شکلواره حالت بینابین دارد.
کانت شکلواره‌های مقولات را به چهار گروه بر مبنای تقسیمات چهارگانه صور احکام و خود مقولات تقسیم می‌کند. مقولات کمیت به سلسله زمانی مربوط می‌شوند.مقولات کیفیت به محتوای زمان مربوط می‌شوند. مقولات نسبت به نظم زمانی مربوط می‌شوند. مقولات جهت به کلیت زمان مربوط می‌شود.
کانت برای تکمیل سیستم شناخت استعلائی خود علاوه بر شاکله سازی، اصول دیگری را به‌عنوان اصول ترکیبی پیشین فاهمه مطرح می‌کتد که هدف از آن برقراری ارتباط بین مقولات و امکان حصول تجربه عینی می‌باشد. فاهمه پاره‌ای اصول پیشینی تولید می‌کند که شرایط امکان تجربه عینی را بیان می‌کند به‌عبارت دیگر فاهمه بعضی اصول پیشینی ایجاد می‌کند که قواعدی برای استفاده عینی از مقولات هستند.
از نظر کانت انسان دارای دو قوه برای حصول معرفت بنام‌های حس و فاهمه است. انسان به‌وسیله قوه حس تصورات را از اشیاء دریافت می‌کند و در چهار چوب ادراک مکان و زمان، به فاهمه می‌فرستد یعنی حس هر تصور حسی را در یک نسبت زمانی و مکانی، معین می‌نماید. مقولات فاهمه شرایط پیشینی معرفت هستند. یعنی شرایط پیشینی برای امکان مورد تفکر قرار گرفتن اعیان هستند. بنابراین مقولات کانت در حقیقت واسطه برای حصول شناخت اعیان هستند، به نحوی که بدون این مقولات در سیستم معرفتی کانت، حصول معرفت ابترمی‌ماند. از نظر او برای اینکه احکام عینیت پیدا کنند باید مطابق با یکی از مقولات فاهمه باشد برای همین مقولات فاهمه را کشف کرد. ولی مقولات فاهمه به تنهائی کافی برای حصول معرفت نیستند مگر اینکه از طریق شکلواره‌ها صورت بگیرد. به‌عبارت دیگر شکلواره‌ها شرط‌هائی را تعیین می‌کنند که طبق آن شرایط مفهوم مورد نظر را می‌توان به مصداق آن اطلاق کرد. سپس کانت برای استفاده عینی از مقولات یک‌ سری اصول فاهمه را که پیشینی هستند که توسط خود فاهمه ایجاد می‌شوند، معرفی می‌کند تا سیستم معرفت استعلائی خود را تکمیل کند.
خلاصه اینکه: مقولات برای کانت
الف: پیشینی یا ماقبل تجربی‌اند.
ب: فاهمه آنها را ایجاد می‌کند.
ج: از طریق شکلواره‌ها قابل اطلاق بر داده‌های حسی هستند
د: قابل اطلاق بر شئ پدیدار هستند نه شئ فی نفسه.
و: ضامن عینیت احکام صادره از فاهمه هستند.
منطق استعلایی کانت بررسی قواعد ذهنی ماتقدم است. کانت منطق استعلایی خود را به دو بخش تحلیل استعلایی و دیالکتیک استعلایی تقسیم کرده است که اولی به منطق آنچه درست است و دومی به منطق آنچه نادرست است می پردازد. تحلیل استعلایی خود شامل دو بخش تحلیل مفاهیم و تحلیل اصول است که اولی استنتاج متافیزیک مفاهیم محض و استنتاج استعلایی این مفاهیم و دومی سیستم اصول را نتیجه می دهد. کانت از رشته راهنما استفاده می کند و می گوید که فاهمه یا درک همان قوه قضاوت کننده است که عملکردش همان مقوله ها هستند. فاهمه در واقع قوه شناخت از طریق مفاهیم است که این عمل همان قضاوت کردن است و ذهنیات را به هم مربوط می کند.
فاهمه یا ادراک راه شناخت در دانش فیزیک است و این دانش بر اساس قدرت فاهمه یا ادراک بنا شده است. در بحث تحلیل استعلایی کانت می گوید که بررسی استعلایی متافیزیک تنها بررسی علت و معلول نیست بلکه  بررسی چون و چرایی آن نیز هست. او مفاهیمی را معرفی می کند که این مفاهیم یا مقوله ها همان شرط ماتقدم احکام است. کانت دوازده مقوله ای که مطرح می کند را در چهار وجه یا دسته کمیت (کلی یا جزئی یا شخصی) کیفیت (ایجابی یا سلبی یا عدولی) نسبت (حملی یا شرطی یا انفصالی) و جهت (ظنی یا قطعی یا یقینی) تقسیم بندی می کند. کانت تفاوت بین فاهمه یا درک را با عقل این طور توضیح می دهد که فاهمه توانایی پایین تر ما برای شناخت است درحالی که عقل توانایی برتر ما برای شناخت می باشد. فاهمه یا درک کارش قضاوت به وسیله مفاهیم است یعنی داده های متنوع شهود حسی را گرد هم می آورد که این کار همان سنتز داده های حسی ست درحالی که عقل همان توانایی داشتن ایده هاست. از نظر کانت شهود فقط حسی ست. او مفاهیم را دو نوع می داند: مفاهیم یا تجربی هستند که داده های شهودی را گرد می آورند یا محض هستند که همان مقوله ها هستند. شناخت از کنش بین فاهمه و حس به دست می آید. تنها کار مفهوم به هم مربوط کردن داده های حسی ست. کانت می گوید که مقوله ها همان مفاهیم اصلی هستند و بقیه مفاهیم از آنها مشتق می شوند. او دو گروه مقوله های مربوط به کمیت و کیفیت را مقوله های ریاضی و دو دسته مقوله های مربوط به نسبت و جهت را مقوله های دینامیک می نامد. ریاضی مربوط به اشیاء شهودی حسی ست که قابل تعیین کمی و اندازه گیری اند ولی دینامیک مربوط به وجود این موضوعات است درحالی که مقوله های دینامیک به ارتباط دینامیک اشیاء با خودشان مربوط است که با قوه فاهمه یا درک مرتبط است. فیزیک محض از نظر کانت دانش محض قوانین موجود در طبیعت است.
مقوله ها نزد ارسطو نیز مطرح بود اما کانت تغییراتی در فهرست مقوله های ارسطو وارد کرده است. ده مقوله نزد ارسطو عبارت بود از: جوهر- کیفیت- کمیت- نسبت- مکان- زمان- وضعیت- مالکیت- کشش وعمل. مقایسه فهرست مقوله های کانت و ارسطو نشان می دهد که: 1. مقوله های ارسطو هستی شناختی ست ولی مقوله های کانت منطقی و ذهنی ست. 2. فهرست مقوله های کانت سیستماتیک است ولی فهرست ارسطو این ویژگی را ندارد. 3. کانت از فهرست حکم ها به عنوان رشته راهنما برای رسیدن به فهرست مقوله ها استفاده کرد اما ارسطو از آن استفاده نکرده است.
کانت در بحث استنتاج استعلایی دو اشکال را بررسی کرده: 1. اشکال مربوط به امکان شناخت ماتقدم منطبق با تجربه. 2. اشکال مربوط به عدم امکان شناخت ماتقدم خارج از تجربه. کانت در بخش مربوط به اشکال اول نشان می دهد که فاعل شناسایی کننده قواعد ماتقدم را بر طبیعت تحمیل می کند و سپس با رفع این اشکال شناخت ماتقدم طبیعت را توجیه می کند. در بخش مربوط به اشکال دوم محدودیت شناخت در حیطه تجربه را نشان می دهد. منطق قواعد ذهنی ست که برپایه تضاد می باشد اما منطق دیالکتیک این تضاد را به حرکتی ذهنی تبدیل می کند (فرمول تز- آنتی تز و سنتز). به این معنا که شناخت من به غیر من محدود می شود و فعالیت عملی من روی غیر من اثر می کند. شناخت قوانین طبیعت نه به دلیل آنکه با تجربه تایید می شود قابل توجیه است بلکه چون فاهمه یا درک این قواعد را به صورت ماتقدم لازم می کند.
کانت از هیوم که درباره قانون علیت بحث کرده مثال گرم شدن یک سنگ توسط خورشید را آورده است. گرم شدن سنگ معلول حرارتی ست که از خورشید گرفته و ما به عنوان فاعل شناسنده پدیده ها گرم شدن سنگ (معلول) و خورشید (علت) را می بینیم اما علیت یعنی حرارتی که از خورشید به سنگ منتقل شده را نمی بینیم. کانت درباره مقوله ها توجیه عینی را می پذیرد و شک گرایی هیوم را که طبق آن شناخت عینی ممکن نیست رد می کند اما می گوید که نمی توان از مقوله ها کاربرد ورای تجربه انتظار داشت یعنی همه مفاهیم محض محدود به تجربه حسی ست. کانت می گوید که نظر هیوم شناخت علمی را رد می کند. علم وجود دارد پس ارزش عینی مقوله ها توجیه پذیر است. وی همچنین امکان شناخت محض از طریق عقل را بررسی می کند که هیوم اصلا عقل را به عنوان منبع شناخت قبول ندارد و فقط به تجربه به عنوان منبع شناخت معتقد است. استنتاج در نظر کانت همان توجیه و تایید است. بنابراین او به دنبال قواعد محض می گردد که تجربه را ممکن سازد. مفاهیم محض یا مقوله ها همان شرایط محض امکان تجربه اند. اصلی که کانت مطرح می کند ”اصل سنتز“ نام دارد که طبق آن مرتبط کردن داده های متنوع حسی به عهده فاهمه یا درک است و این عمل سنتز داده های حسی نامیده می شود. دومین اصل که کانت در کتابش آورده ”اصل پدیدارها“ می باشد به این معنا که مقوله های فاهمه تنها به این دلیل ممکن هستند که ما به شناخت پدیده ها می پردازیم. سنتز محض پدیدارها تجربه را فراهم می کند. اصل سوم مورد بررسی کانت ”اصل زمان“ است. طبق این اصل می توان واحدهای محض یعنی داده های حسی و مفاهیم محض یا مقوله ها را تحت قواعد سنتز درآورد. طبق قاعده زمان همه ذهنیات ما در تداوم زمانی به هم مرتبط می شود و تحت شرط خطی بودن زمانی درمی آید.

 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 381 بازدید
بازدید دیروز: 515 بازدید
بازدید کل: 2859650 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]