موضوع : اثبات وجود و توحید خدا از دیدگاه ماتریدی و اشاعره
پژوهشگر: محبوبه اعظمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مفهوم توحید
«توحید» در لغت واحد دانستن و یکی شمردن چیزی است و در اصطلاح علم عقاید و کلام به دو معنا به کار می رود: نخست به معنای اعتقاد وحدانیت خداوند متعال و نفی شریک و نظیر از اوست، که بر این اساس موحد نیز به کسی می گویند که چنین اعتقادی داشته باشد؛ در معنای دوم نیز توحید به معنای خداشناسی است که تمام مباحث ناظر به اثبات وجود خدا و اسما و صفات او را در بر می گیرد.
آنچه در این جا مورد نظر ماست معنای نخست ان یعنی اعتقاد به وحدانیت خداوند است که شامل توحید در ذات، صفات و افعال خداوند است.
اقسا م توحید:
1-توحید ذاتی:
توحید ذاتی خداوند دارای دو بعد اساسی است که یکی نفی ترکیب از خدا و توحید درون ذاتی است و دیگری نفی تعدد از ذات باری است که می توان ان را توحید برون ذاتی نامید.
الف) نفی ترکیب از خداوند: خداوند از هرگونه شائبه جسمیت و جسمانیت مبراست و به هیچ روی نمی توان او را جسم دانست- .از سوی دیگر از نظر ماتریدیان و اشاعره تنها جسم است که ترکیب یافته از دوجوهر و قابل قسمت است از این روی چون خداوند جسم نیست قسمت پذیر و ترکیب پذیر نخواهد بود.
همچنین از نظر ماتریدیان و اشاعره ترکیب در درون ذات خداوند، بعد دوم توحید ذاتی یعنی نفی شریک بیرونی از خداوند را مخدوش می سازد. یعنی ترکیب در درون ذات خداوند ناگزیر به تعدد خارجی خداوند می انجامد و این محال است. ابو معین نسفی می گوید: کثرت اجزا وتبعض و تجزیه بر خداوند محال است؛ زیرا در صورت پذیرش کثرت اجزا هریک از اجزای ان از دو حال خارج نیستند: یا متصف به صفات کمال اند که در این صورت هریک از اجزا حی و قادر و عالم و ... و در نتیجه هر یک خدا خواهد بود، و ناگزیر به خدایان متعدد منتهی می شود و میان اجزای مختلف تمانع رخ خواهد داد ...، یا هر یک از اجزا به صفات کمال متصف نیستند که در این صورت به ضداوصاف کمالی متصف خواهند بود و این از امارات حدوت و محال خواهد بود.
همچنین نسفی برای نفی ترکیب از ذات الهی چنین استدلال می کند که امر مترکب ناگزیر اوصاف و اشکالی متفاوت همکچون طویل بودن یا عریض بودن، مربع بودن یا مثلث بودن یا... به خود می گیرد، که اگر بگوییم ذات خداوند
امری مترکب است باید بگوییم تمام این اشکال در ذات خداوند وجود دارد و این مستلزم اجتماع اضداد در ذات واحد و محال است. یا این که بگوییم تنها برخی از این اشکال در ذات خدا وجود دارند که تعیین و ترجیح آن شکل خاص ناگزیر بر اثر مرجح و مخصص خواهد بود و این امر مستلزم قرار گرفتن خداوند تحت قدرت غیر و از امارت حدوت و مستلزم محال خواهد بود.
نمی توان گفت که ماتریدیان و اشاعره با نگاهی تنزیهی به خداوند می نگرند و با نگاه کاملا تنزیهی است که به توحید ذاتی خداوند در بعد درون ذاتی قایل می شوند.
2- نفی تعدد از خداوند:
مهم ترین بعد توحید در ذات که بیشتر مورد توجه متکلمان و به ویژه ماتریدیان و اشاعره قرار داشته است توحید در ذات به مفهوم نفی تعدد و شبیه و نظیر از خداوند است.
برای توحید در ذات خدا به مفهوم نفی شریک و نظیر استدلال های فراوانی اقامه کرده اند. ابومنصور ماتریدی سه نوع استدلال نقلی، عقلی و گواهی عالم خلقت را بر توحید الاهی اقامه کرده است. در استدلال نقلی وی از آیات قرآن و نیز اجماع مسلمانان و بلکه عموم انسان ها کمک می گیرد. ماتریدی عقیده دارد که عموم انسان ها حتی آنانی که مدعی ثنویت و چندگانه پرستی اند توحید را از باب این که«واحد» آغاز عدد و نشانه عظمت و سلطان ورفعت و فضل است می پذیرند.
ماتریدی در اثبات توحید الاهی از آیات پرشماری کمک گرفته و به آیاتی همچون «لیس کمثله شی»(شوری،11)
و «الهکم اله واحد لااله الا هو الرحمن الرحیم»(بقره،163) استدلال می کند.-1
همچنین وی از باب گواهی عالم خلقت بر توحید استدلال هایی اقامه می کند، یکی از این استدلال ها یکنواختی نظم حاکم بر عالم هستی است. این که جهان به صورت واحدی تدبیر می شود نشان آن است که جهان بر دست مدبری واحد تدبیر می شود.
همچنین وی اجتماع وجوه منافع و مضار را درستی واحد نشانه مدبر واحد می داند و معتقد است که اگر مدبر جهان متعدد می بود کار جهان به تناقض می کشید و اجتماع وجود منافع و مضار درستی واحد ناممکن می شد زیرا حرکت هر شیء به جانبی می بود که مدبرش آن را هدایت می کرد.
ولی آنچه در استدلال به توحید ذاتی اهمیت بیشتری دارد استدلال عقلی ماتریدیان و اشاعره است. برهانی را که به برهان تمانع معروف است بر وحدانیت خداوند اقامه کرده اند هرچند ابومنصور در استدلال عقلی بر توحید به ظاهر سه استدلال ارائه می دهد، به نظر می رسد هر سه استدلال وی در حقیقت مصادیق یا تقریرهایی از همین برهانی هستند که آن را برهان تمانع نامیده اند .
یک تقریراین برهان به این صورت است که اگر خالق هستی فرضا دو تا می بود و فرضا یکی از آن دو خلق زید و دیگری عدم آن را اراده می کرد در این صورت یا اراده هردو نافذ بود و محقق می گردید یا اراده یکی از ان دو و یا اراده هیچ کدام نفوذ اراده هردو مستلزم تناقض یا دست کم مستلزم تضاد و محال است، زیرا ممکن نیست زیدهم خلق شود و هم نشود. ولی اگر اراده یکی از آن دو مؤثر واقع شود دیگری مقهور و عاجز خواهد بودو مقهورشدن
و عجز نشانه نیازمندی و امکان و حدوت است. همچنین اگر اراده هیچ کدام تاثیر گذار نباشد ناگزیر باید خدا و خالق هستی واحد باشد.
ممکن است در پاسخ به این استدلال ماتریدیان بگویند دو خدایی که فرض می شود عالم و حکیم اند. از این روی چه اشکالی دارد که دو یا چند خدا و خالق وجود داشته باشد که همگی یک امر را اراده می کنند و اراده همگی موت واقع شود. متکلمین (اشاعره و ماتریدیان)به ویژه ماتریدیان در برابر این اعتراض پاسخ های فراوانی دارند که یک پاسخ این است: خدایی که پیش از این ثابت کردیم واجب الوجود و علت تامه جهان است و اگر قرار باشد اراده همه آنها در ایجاد یک شیء مؤثر باشد اجتماع چند علت تامه بر معلول واحد لازم می آید و این مستلزم محال است. همچنین اگر خدایان متعدد باشند چون هریک از خدایان مفروض در علیت مستقل اند لازم می آید جهان هم محتاج به هریک از آنها باشد چئن جهان ممکن و حادت نیازمند علت است و هم بی نیاز از آنها باشد چون با وجود هر یک از دیگری بی نیاز خواهد بود و در این صورت لازم می آید که هم جهان محتاج و نیازمند به آنها باشد و این محال و باطل است پاسخ دیگر این است که عادت پادشاهان و سلاطین این است که سلطه خود را بر تمام دیگر سلاطین و پادشاهان آشکار سازند و دیگران را تحت سلطه خود درآورند و خود یکه تاز میدان باشند. خداوند نیز که به نهایت کبریا و جبروت متصف است از این قاعده مستثنا نیست. از این روی اگر خدایی غیر از خدای واحدی که دین به آن باور دارد وجود می داشت آثار خالقیت او آشکار می شد و چون چنین نیست خداوند واحد است. ماتریدیان بر این پاسخ خود که در حقیقت از برهان تمانع است، به آیه «قل لو کان معه الهة لما یقولون اذا لا تبتغوا الی ذی العرش سبیلا»
(اسراء،42) وآیه « و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض سبحان الله عما یصفون» (مؤمنون،91) استدلال می کنند.
در هر صورت برهان تمانع مهم ترین برهانی است که بر توحید اقامه کرده اند و آنان بدون استثنا بر این باورند که این برهان از آیه «لوکان فیهما الهة الا الله لفسدتا»(انبیاء،22) برگرفته شده است. هرچند عده ای معتقدند که آیه مزبور اشاره ای به این برهان ندارد زیرا مفاد برهان این است که اگرچند خدا وجود می داشت، جهان پدید نمی آمد؛ اما از آیه برمی آید که اگر چند خدا وجود می داشت جهان فاسد می شد.
2- وحدت عددی و وحدت حقیقی:
در پایان بحث توحید ذاتی باید میان دو نوع وحدت عددی و وحدت حقیقی تمایز نهاد در تظر بسیاری از مردم وحدانیت خدا در قالب وحدت عددی تصور می شود، یعنی معنای «یکی بودن خدا» در نظر آنان همان معنایی است که معمولا از عبارت «یک خورشید» یا «یک زمین» درک می کنند. اما در کلام اسلامی معنای عمیق تری از توحید ذاتی در نظر است که گاهی از آن به «وحدت حقیقی» تعبیر می شود.
وحدت عددی آنجاست که شیئی مفهوم عامی قرار دارد به گونه ای که وجود مصادیق متعدد برای آن مفهوم ممکن است. بنابراین در کنار شی واحدی که وحدت عددی دارد می توان شی دوم یا سوم یا مشابه با ان فرض کرد به گونه ای که اگر آنها را در کنار هم قرار دهیم به دو سه یا ... می رسیم. اما در
واحد حقیقی به هیچ وجه با مفهوم عامه
که می تواند مصادیق مختلف داشته باشد روبرو نیستیم بلکه در این جا شی واحدبه گونه ای است که اساسا فرض دو سه یا ... برای ان ممتنع است- . با تامل در حقیقت ذات الهی می فهمیم که وحدت خداوند از قبیل وحدت عددی نیست و هرگز نمی توان وجود یک یا چند خدای دیگر را در کنار خداوند تصور کرد بلکه خداوند یکتا وجود محض و خالی از هرگونه قید و شرطی است و فرض وجود فرد دیگری از این وجود محال است. ماتریدیان و اشاعره هرچندتصریح ندارند که وحدت و یکتایی خداونداز نوع وحدت حقیقی است اولا،وحدت عددی را به صراحت نفی می کنند ومعتقدندنمی توان وحدانیت خداوند را به مفهوم وحدت عددی دانست؛وثانیا روح تصویری که از وحدانیت خداوند ارائه می دهند،همان وحدت حقیقی خداوند است. ماتریدیان و اشاعره در موارد متعددی تصریح می کنند که خداوند واحد است اما این وحدت عددی نیست بلکه او به ذات خود وجلال و عظمت خویش و بلندی و تنزه خود از مشابهت با خلق و از جمیع معایب آنها واحد است.
همچنین برای نفی وحدت عددی از خداوند چنین استدلال می کنند که اگر هر عددی را تصور کنیم می توان عددی دیگر را برآن افزود یا عددی را از آن کاست و چنین توحیدی در خداوند راه ندارد همچنین هر واحد عددی را می توان به اجزا و نصف قسمت کرد و خداوند منزه از اجزاست.
تفسیر ماتریدی از وحدانیت خداوند را می توان در این عبارت وی یافت:
خداوند واحد است و شبیهی برای او متصور نیست؛ دایم و قایم به ذات است که ضدی ندارد و این است تاویل قول خداوند که می فرماید:«لیس کمثله شی» حقیقت این تاویل است که هرچیزی همانندی دارد. تحت( مقوله )عدد واقع می شود و در نتیجه حداقل آن دو خواهد بود.همچنین هرچیزی که ضدی دارد در معرض فنا قرار می گیرد زیرا ضد آن فانی می شود... پس حاصل تاویل فرموده خداوند که فرموده است «واحد» یعنی واحد است در عظمت و کبریا، و در قدرت و سلطان، وواحد است به منزه بودن از اشباه
و اضداد.
به طور خلاصه می توان گفت تصویر ماتریدیان و اشاعره از وحدانیت خدا، وحدت عددی نیست بلکه وحدتی را در نظر دارند که می توان از آن به حدت حقیقی تعبیر کرد؛ به ویژه آن که تعبیر برخی از آنان درباره وحدانیت خدا شبیه آن چیزی است که در مفهوم وحدت حقیقی مطرح ساختیم.
ملاعلی قاری می گوید: خداوند متعال واحد است، یعنی در ذات خود واحد است اما نه از طریق عدد؛ یعنی نمی توان پس از او احدی را در خدایی تصور کرد؛ بلکه واحد بودن خداوند به این معناست که خداوند در ذات و صفات خداوندی شریک، شبیه و نظیر ندارد.
3- توحید در الوهیت و ربوبیت:
توحید مراتب مختلفی دارد که برای موحد شمردن فرد، اعتماد به برخی از آنها همچون توحید در وجوب وجود، توحید در خالقیت، توحید در ربوبیت و توحید در الوهیت ضروری است. اما اعتقاد به برخی دیگر نشانه کمال توحید است. با توجه به اهمیت فراوان توحید در الوهیت، برخی از ماتریدی شناسان سلفی بر ماتریدیان چنین اشکال گرفته اند که آنان در کلام خود تنها به توحید در خالقیت و ربوبیت پرداخته و از توحید در الوهیت غفلت ورزیده اند، در حالی که قرآن بر توحید در الوهیت بیشتر تاکید دارد و شعار اصلی پیامبر نیز توحید در الوهیت (لا اله الا الله) بود، نه توحید در خالقیت.
3-محمد تقی مصباح یزدی،معارف قرآن،ج1،ص49-51
دکتر احمد الحربی می گوید: ماتریدیان همانند دیگر فرقه های کلامی به توحید در الوهیت نپرداخته اند و هیچ یک از آنان به ان توجه نکرده اند... آنان میان توحید در الوهیت و توحید در خالقیت خلط برده و گمان برده اند که معنای الاهیت همان قدرت بر اختراع و پدید آوردن است، و از این روی بر این اعتقادند که مقصود از آیه «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»(انبیاء،22) توحید در ربوبیت است... آنان گمان کرده اند که اگر این مرتبه از توحید را با دلیل اثبات کنند نهایت توحید را اثبات کرده اند و هرکس که به این مرتبه ایمان بیاورد... مؤمن موحد به حساب می آید. در حالی که قضیه از این قرارنیست.
حقیقت این است که هرچند ماتریدیان و اشاعره مراتب توحید را به تفصیل مطرح نکرده اند و میان توحید در الوهیت و توحید در ربوبیت به روشنی تفکیک ننهاده اند، چنین هم نیست که انان اصلا به توحید در الوهیت نپرداخته و از آن به کلی غفلت ورزیده باشند. اولا، ابومنصور ماتریدی در «تاویلات اهل السنة» ذیل آیه «والهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم»(بقره،163) به بحث از توحید در الوهیت به همان معنایی که حربی مطرح ساخت پرداخته است و برخی دیگر از ماتریدیان واشاعره به توحید در الوهیت پرداخته اند و این که توحید در الوهیت نتیجه توحید در ربوبیت و مترتب بر ان است و انسان کسی را سزاوار پرستش می داند و در برابر او کرنش می کند و وی را خالق و رب و مدبر هستی خویش بداند. پس با اثبات توحید در ربوبیت می توان توحید در الوهیت را نیز نتیجه گرفت.
بنابراین ماتریدیان و اشاعره هم به توحید درربوبیت و خلاقیت معتقدند وهم به توحید در الوهیت ایمان دارند.
اثبات بسیط بودن الله تعالی
خداوند وجودی است بدون علت، ازلی و همیشگی، دوا و تغییر امکان ندارد. وماهیت او عین ذات اوست و بسیط و نامرکب است. چون بسیط است تعریف پذیر نیست زیرا تعریف یا به جنس یا به فصل یا بسیط بودن خداوند منافات دارد.
در کتاب ابوالمنتهی ماتریدیه: خداوند متعال فردی بسیط است که جزئی برای او نیست و مرکب نمی باشد پس حد و تعریف الله به ذکراجزایش نمی باشد و تعریف الله به صفات فعلیه به اعتبار تعلق آن است به مفاعیل وحدی برای خداوند نمی باشد. چون حد تعریف ماهیت است به ذکر اجزایش و واجب الوجود (خداوند) فردی بسیط است. جزئی برای او نیست و حد به معنای نهایت می آید و نهایتی برای خداوند نمی باشد. چون نهایت و محدودیت از خواص اجسام است و خداوند منزه است از جسمیت. پس از خواص و عوارض جسمیه هم منزه و پاک است.
پس خداوند مرکب نمی باشد(مرکب از اجزاء عقلیه مثل جنس و فصل نمی باشد و همچنین مرکب از اجزای خارجی مثل جوارح چرا که اگر این اجزا عقلی و خارجی مرکب می بود در این صورت در تقوم حقیقتش محتاج به آنها می بود و احتیاج از نشانه های حدوت است و خداوند متعال قدیم و ازلی و واجب لذاته می باشد.
پس خداوند بسیط است و مرکب بودن در او راه ندارد یعنی ذاتی که انفسام و تجزیه شدن را حقیقتا نمی پذیرد یعنی بعضی از اجزایش از بعضی دیگر به صورت جداشدن در خارج و نه وهما و نه فرضا اجزایش قابل جداشدن از یکدیگر نمی باشد. پس خداوند بسیط و غیرمرکب است.
خداوند بسیط است یعنی کسی که بی نهایت مطلق است و در تمام ابعاد و جنبه ها نامحدود است و به هیچ چیز محدود نیست و اگر مرکب می بود محدودیت شامل خداوند و خداوند نمی تواند محدود به اجزا و ترکیب باشد. پس نامحدود بودن خدا به این معناست که هم در کمیت و هم در کیفیت یکتاست. یعنی هم یکی است و هم دارای اجزا و ترکیب نیست. پس اوست که هست و هستی اش هم بسیط مطلق است و این همان توحید ذاتی است و محدودیت یعنی منتهی شدن به نیستی و این یعنی نقص، بنابراین محدودیت همان نقص و ضعف است و در حالی که خداوند تمام کمال و همه چیز است.
خداوند را نمی توان به طور مطلق شناخت چون که از حیطه قدرت و توان یک موجود محدود مثل انسان شناخت نامحدود خارج است خواه در حیطه فکر یا در حیطه قلب و درک باشد.
موجود نامحدود به خاطر نامحدود بودنش تفاوت ماهیتی نسبت به محدود دارد چرا که موجود نا محدود بسیط و بی نهایت است پس هیچ شباهتی با محدودها نمی تواند داشته باشد. لذا محدود نمی تواند نامحدود را بشناسد مگر به اندازه انطباق هستی محدود با ظهورات نامحدود به نحوی که آن نامحدود در قالب محدودیتها خود را نشان داده و ظهور کرده باشد و اجازه انطباق هستی محدود با ظهور خود را داده باشد و نه در حیطه ای که نامحدود تفاوت ماهیتی و اساسی با محدود دارد بنابراین انسان ها به اندازه هستی خود می توانند بسیط مطلق را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کنند.
نتیجه گیری
به نظر من بحث توحید و خداشناسی راس و سر منشا تمام امور دین است و دین بدون توحید و خداشناسی هیچ جایگاهی نمی تواند داشته باشد و مقصد خلقت انسان هم در دنیا خداشناسی است چنان چه در آیه «وماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون» که مراد از لیعبدون، لیعرفون است که انسان برای این خلق شده که پروردگار خود را بشناسد و عبادت او را به نحو احسن انجام دهد.
از این رو ماتریدیان و اشاعره کانون توجه شان به این مساله مهم قرار گرفته و در این مسیر هم راه اعتدال و میانه روی و به دور از هر افراط و تفریطی را در پیش گرفته اند و بهترین راههای عقلی و نقلی را برای پیروان خود نشان داده اند تا با پیمودن این راهها آنان بتوانند مقصد خود را دریابند.
منابع و مآخذ
1) جلالی، سید لطف الله، تاریخ و عقاید ماتریدیه، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب 1386.
2) امین، شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، دارالاضواء، بیروت، 1406 ق.
3) ابوعذبه، الروضة البهیمة فیها بین الاشاعره والماتریدیه، تصحیح و تقدیم عبدالرحمن عمیره، عالم الکتب، بیروت 1409.
4) اشعری، ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانة، تحقیق عباس صباغ، دارالنفائس، بیروت 1414.
5) اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، چ دوم، (بی نا)،(بی جا)، 1405.
6) احمذیان، حاج ملا عبدالله، سیر تحلیلی کلام اهل سنت از حسن بصری تا ابوالحسن اشعری، نشر احسان، چاپخانه مهارت.
7) جعفریان، رسول، تاریخ اسلامی ایران، دفتر دوم: از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان، کانون اندیشه جوان، قم 1378 ش.
8) ماتریدی سمرقندی، ابومنصور محمدبن محمد، تاویلات اهل السنة، تحقیق و ارجاع شراف جاسم محمد الجبوری، مطبعة ارشاد، بغداد 1404.
9) ماتریدی سمرقندی، ابومنصور محمدبن محمد، التوحید، تحقیق فتح الله خلیف، دارالجامعات المصریة، اسکندریه، مصر(بی تا).
10) بروکلمان، کارل، تاریخ الادب العربی، ترجمه (به عربی) عبدالحلیم النجار، چاپ دوم ، دارالکتاب الاسلامیة(بی تا).
11) مادلونگ ویلفرد، « ماتریدیه در یک نگاه»، ترجمه محمد کاظم رحمتی، مجله کتاب ماه، شماره 51و52 دی و بهمن 1380ش.
12) ماتریدی سمرقندی، ابومنصور محمدبن محمد، پندنامه، در مجله فرهنگ ایران زمین، چاپ نهم، به کوشش افشار، تهران 1345ش.
13) ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «کلام ماتریدی»، کیهان فرهنگی، شماره 130و131، آذر واسفند 1370ش.
14) جلالی، سید لطف الله، «پژوهشی در باب ماتریدیه»، مجله معرفت، شماره 78، خرداد 1383ش.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |