موضوع : اثبات وجود و توحید خدا از دیدگاه ماتریدی و اشاعره
پژوهشگر: محبوبه اعظمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
گزاره «خدا وجود دارد» یکی از مهمترین گزاره ها در کلام اسلامی و غیراسلامی و حتی فلسفه دین بوده، آن چه مسلم است این است که در تمام خداباوران به ویژه مسلمانان با اعتقاد عمیق به وجود خداوند در پی اقامه دلیل و برهان برای اثبات وجود خدا برآمده اند. به خاطر روشن شدن موضوع و آشنایی با آن براهین اندک مطالبی را بیان می کنم.
واژگان کلیدی: وجود، حدوث، احدیت، ضرورت
مقدمه
الله موجود است:بحث از خدا یا خداشناسی،در هردین و مکتب اهمیت ویژه ای دارد،و اعتقاد وجود خدا را در راس هر مکتبی می توان قرار داد.از همین روی این صحبت در کلام و اندیشه ماتریدیان و اشاعره نیز اهمیت فراوان دارد.اما باید توجه داشت که اهمیت تمام مباحث مربوطه به خداوند یکسان نیست.برخی مباحث خداشناسی،همچون وجود خدا و براهین اثبات آن،هرچند فی حد نفسه اهمیتی فوق العاده دارند،در میان اکثر مذاهب و فرقه های اسلامی وجه مشترک به شمار می آیند و از این روی،در بحث از کلام ماتریدیه،هرچند مطرح می شوند،وجه امتیاز نیستند.برخی دیگر از مباحث،همچون بحث صفات ذات وصفات فعل در بحث کنونی مابیشتر اهمیت دارند؛چرا که ماتریدیان در این مبحث کاملا متفاوت با دیگر فرقه های اسلامی می اندیشند.
بحث از خداشناسی که معرکه آرای میان گروهای مختلف مسلمانان بوده است،اهمیتی ویژه دارد.
خداشناسی:
در بحث از خداشناسی،نخستین پرسشی که ممکن است ذهن با آن مواجه شود،این است که منظور ازخداشناسی چیست.به تعبیر دیگر،هنگامی که بحث از خداشناسی مطرح می شود.ممکن است فرد،بسته به زمینه ذهنی و فرهنگی خود،تصورات مختلفی در این باره داشته باشد و سطوح مختلفی از خداشناسی به ذهن وی خطور کند.از این روی لازم است با مطرح ساختن برخی سطوح خداشناسی روشن سازیم که در مکتب ماتریدیه و اشاعره مقصود از خداشناسی چیست.
به طور کلی سه سطح عمده از خداشناسی را می توان مطرح ساخت.
1-شناخت ذات خدا:
آیا بشر یاهر موجود دیگری،می تواند ذات خدا و کنه حقیقت آن رابشناسد به عموم متکلمان و الهی دانان مسلمان از فرقه های مختلف،براین باورند که هیچ آفریده ای؛چه انسان و چه غیراو،نمی تواند ذات خداوند را بشناسد.استدلالی که براین مدعا اقامه کرده اند این است که علم و شناخت مستلزم نوعی احطه علمی فاعل شناسا بر متعلق شناسایی است؛اما از آن جا که خداوند وجود مطلق و نامتناهی است و دیگر موجودات همگی محدود و متناهی اند،چنین شناختی امکان پذیز نیست.قرآن کریم نیز بر این معنا تاکید دارد:ولا یحیطون به علما(طه،110)در این میان،ماتریدیان واشاعره هرچند به صورت مستقل به این موضوع نپرداخته اند،از لابلای کلمات ونیز ازشیوه بحث هایشان به خوبی پیداست که در این باره با دیگر متکلمان مسلمان هم رای و براین باورند که شناخت ذات الهی وکنه حقیقت آن ناممکن است.
2-شناخت موجود بودن خدا:
مرتبه دیگر خداشناسی،عبارت است از این که بدانیم خداوجود دارد.سخن الاهی دانان و متدینان به ویژه متکلمان مسلمان این است که این نوع شناخت نه تنها امکان دارد،که پایه واساس دیگرسطوح خداشناسی است.ماتریدیان در این باب هم صدابا دیگر فرقه های اسلامی،خداشناسی به این معنا را امری ضروردانسته اند.
3-شناخت اوصاف وافعال الهی:
مرتبه دیگر خداشناسی،شناخت اوصاف وافعال خداوند است.پس از این که انسان درمرتبه پیشین
به اصل وجودخدااذعان کرد و گزاره <<خداوجود دارد>>راپذیرفت،درصد شناسایی تفصیلی افعال واوصاف خداوند بر می آید،پیش ازورود به بحث صفات،لازم است بحث مقدماتی دیگری رانیز مطرح سازیم وآن این که از منظرفرقه های اسلامی،شناخت خداوند امری لازم و واجب است.اما باید پرسید خداشناسی چه لزومی دارد؟به عبارت روشن تر،متفکران اسلامی برسر این که معرفت وشناخت خداواجب عقلی یاشرعی است،اختلاف نظردارد.مکتب های عقل گرایی همچون معتزله وعدلیه،بر این باورندکه معرفت خداوندواجب عقلی است وپیش از این که شریعتی در کار باشد.عقل انسان را وامی دارد تا دراحوال خود و جهان اطرافش تامل کند وبه وجودخالق هستی پی ببرد.اماگروههایی همچون اهل حدیث واشاعره برآن اند که لزوم معرفت خداوند تنها از راه شرع فهم می شود،وبدون شریعت،چیزی برآدمی واجب نیست.در این میان،ماتریدی که از نظرروش به عدلیه بسیارنزدیک است،به پیروی از ابوحنیفه،لزوم معرفت خدارا واجب عقلی می داند و معتقد است حتی اگر خداوند پیامبری نمی فرستاد و دینی به دست مردم نمی رسید،بازهم شناخت خدا از راه عقل برانسان هاواجب بود.با این حال،هرچند اکثریت ماتریدیان در این قول از ابومنصورپیروی کرده اند،شماری از آنان نیز وجوب و لزوم معرفت خدارا شرعی می دانند.اندیشه ماتریدی تاحدود یک قرن فقط در حوزه سمرقند رایج بود و به دیگر مراکز ماوراء النهر وحتی درمیان حنفیان بخارا راه نیافت و حنفیان بخارا اکثرا از اهل حدیث پیروی می کردند.
ابوالیسربزدودی،هرچند بر مذهب ماتریدی است،برای تقریب دیدگاههای حنفیان بخارا با اندیشه های ماتریدیان گاهی جانب عالمان بخارا را می گیرد.وی در این مساله نیز بابخاراییان هم رای،ومعتقد است
که لزوم ایمان به خداوند شرعی است.بزدودی می پرسد آیا شان عقل الزام وایجاب است یاخیر،وی معتقد است شانعقل ایجاب نیست،وازاین روی،عقل چیزی رابر انسان واجب نمی سازد.بنابراین انجام هرکاری یا امتناع از هر چیزی تنها با خطایات الاهی واز طریق انبیا بر انسان واجب می شود و مادام که خداوند پیامبری نفرستد وپیام او به دست افراد نرسد،چیزی برآنان واجب نیست
ولی ابومنصور ودیگر ماتریدیان که شناخت خداوند وایمان به اورا واجب عقلی می دانند،معتقدند این نه عقل است که شناخت خدا را واجب می سازد،بلکه خداوند شناخت خود را از طریق و به سبب عق واجب می سازد بنابراین هرچندشان عقل الزام وایجاب نیست والزام وایجاب بردست خداوند است،عقل وسیله وسبب این الزام است
افزودن براین،اثبات واجب های شرعی چندمرتبه متاخر از شناخت خداست ونمی توان گفت باید خدارا از طریق شرع شناخت؛زیرا اولا،انسان بایدازطریق عقل واستدلال به شناخت خدا وتوحید و عدل وحکمت وبرخی صفات او دست یابد و سپس از همین طریق به امکان وجواز فرستادن پیامبران از سوی خداوند و امکان تکلیف برآدمیان،وسپس به شناخت پیامبر ازطریق تدبر درمعجزات اوپی ببرد،تا احکام شرع براو ثابت گردد.
همچنین ماتریدیان به آیه ان انذر قومک من قبل ان یاتیهم عذاب الیم(نوح،1) استدلال می کنند که مفاد آن نزول عذاب پیش از آمدن نذیر وبیم دهنده است.بنابراین روشن می شود که پیش از آمدن نذیرو قبل از ورود شرع نیز شناخت خداوایمان به او واجب است.
آنان آیاتی همچون<<وماکنا معذبین حتی نبعث رسولا(اسراء،5) که به ظاهر برعدم لزوم شناخت خدا وایمان به او یا دست کم برعدم عذاب غیرمومنان
پیش از ورود شریعت دلالت دارد و مخالفان نیزبدان استثناء کرده اند،
برعذاب استیصال حمل می کنند ومعتقدند پیش ازبعثت انبیا،خداوند بندگان را به عذاب استیصال مبتلا نخواهد ساخت
نتیجه این بحث درباره افرادی پدیدار می شود که پیش ازدست یافتن به دعوت انبیا از دنیا بروند وخدارا نیز از طریق عقل خود نشناسند.بنابردیدگاه ابومنصورماتریدی وپیروان وی،که شناخت خدارا واجب عقلی می دانند،چنین افرادی کافر از دنیا می روند وحکم آنان خلودجهنم است.از نظر ابومنصورماتریدی،صبی عاقل نیز که به درجه استدلال رسیده باشد،مشمول این حکم است.اما بنابردیدگاه آنانی که شناخت خدا را واجب شرعی می دانند،حکم این افراد خلود در آتش نیست،بلکه آنان درحکم مجانین واطفال اند.
اثبات وجود خدا ازدیدگاه ماتریدیان واشاعره: الله نام ذاتی است واجب الوجود ومجمع تمام صفات کمال ومبرا از جمیع سمات نقص وزوال،وآفریننده و نظم دهنده همه پدیده ها وآفریدگار زمین و آسمان ها و همه گیاهان وجانداران وانسان هاست.جوامع کوچک ونوپای بشری در دوران طفولیت نوعی وقبل ازآن که نوعا به درجه رشد وبلوغ عقلی برسد و از خاصیت تفکر واستدلال و(دلالت اثر برموثر) آگاهی پیدانماید،به گونه فطری همواره اعتقادداشته که یک موجود نامرئی در چکونه بودن سرنوشت او ودر تغییر وتحول حوادث وپدیده های جهان کاملا موثر می باشد وارتباط با آن موجود را از راه کرنش وثناگویی وکمک خواستن از اواز راه دعا ومناجات را موجب خوشبختی انسان وحداقل سبب رفع ودفع بلاهای سماوی دانسته است.گزاره (خداوجود دارد)یکی از مهمترین گزاره ها در کلام اسلامی وغیر اسلامی وحتی فلسفه به ویژه فلسفه دین بوده.
و مباحث دراز دامنی را درپی آورده است. آن چه مسلم است این است که تمام خداباوران،به ویژه مسلمانان،با اعتقادعمیق به وجود خداوند،درپی اقامه دلیل وبرهان برای اثبات وجود او برآمده اند. ماتریدیان نیز دراین زمینه اهتمام ویژه ای داشته اند. ابومنصور ماتریدی،در این باب،به تدوین کتاب التوحید پرداخته است که حاوی براهین متعددی دراثبات وجود خداوحاکی از مبارزه ومقابله خستگی ناپذیر دربرابر گروههای مختلف الحادی همچون دهریان:طبیعت گرایان وماده پرستان است.از این روی،ابومنصور وبه پیروی از وی،ماتریدیان،براهین متعددی رامطرح ساخته اند که از آن میان سه برهان حدوت،امکان،ونظم در خور توجه اند.اشاعره هم همچنین براهین راذکر کرده اند.
1- برهان حدوت:
در میان متکلمان مسلمان برهان حدوت اهمیت ویژه ای دارد؛ چنانکه شاید بتوان گفت دست کم در میان متکلمان پنج سده نخست، مهمترین برهان به شمار می آمد.این امر درباره ماتریدیان نیزصادق است.عموم ماتریدیان دربحث وجودخدا به برهان حدوت تمسک جسته و حتی بسیاری ازآنان به همین برهان بسنده کرده اند. تمام براهمیتی که ابومنصوروپیروان اودر این بحث اقامه کرده اند، به برهان حدوت باز می گردد.ابومنصورخود نیزبه رغم ارائه براهین متعدد برای اثبات وجودخدا تاکید دارد که اگر برهان حدوت نمی بود دیگر دلیلی برای اثبات وجود خدا وجود نمی داشت. به هرروی برهان حدوت آن گونه که در آثار ماتریدیان آمده است بر دو مقدمه بنیان گرفته است یکی مقدمه جزئی وصغرای قضیه است که بسیارمهم وبرگرفته از دانش
حسی است. عالم باتمام اجزای خود حادت است. مقدمه دوم نیز که کبرای قضیه به شمار می آید ازاین قراراست. هرحادتی نیازمند محدت است. در نتیجه وجود خداوند به منزله محدت جهان اثبات می شود. مقدمه نخست این برهان برجهان شناسی ماتریدیان مبتنی است. ماتریدیان در تبیین حدوت عالم یعنی در تبیین و اثبات مقدمه نخست این برهان کوشیده اند تا ابتدا جهان را به جواهر و اعراض تقسیم کنند وسپس باتوجه به بدیهی بودن حدوت و دگرگونی های گوناگون در اعراض و با توجه به این که جواهرهیچ گاه خالی ازعرض نیست ،به حدوت جواهر برسند و حدوت مجموع عالم به مفهوم ماسوی الله را نتیجه بگیرند.
مقدمه ی دوم را برخی از ماتریدیان بدیهی دانسته و تبیینی را برای آن نیاورده اند. اما برخی دیگر آن را این گونه تبیین کرده اند که وجود امرمحدت جایزاست و امرجایزالوجود ناگزیرجایزالعدم است. از این روی امری که وجود و عدمش جایز باشد وجودش مقتضای ذاتش نخواهد بود بلکه مقتضای غیراست و به اقتضای غیر پا به عرصه وجود نهاده است ، و لازم است آن غیر نیز امری واجب الوجود باشد نه جایزالوجود؛ زیرا اگر او نیز امری جایزالوجود باشد نیازمند غیرخواهد بود. بنابراین ناگزیر آن غیرامری واجب الوجود است که همانا خداوند قادر و خالق است.
ماتریدیان در تبیین این که چرا وجود امر حادت نمی تواند مقتضای ذات آن باشد این گونه استدلال آورده اند که اگر احدات امر حادت از جانب خودش باشد مستلزم محال و در حقیقت مستلزم دور است؛ زیرا امر حادت پیش ازاینکه به وجود آید معدوم است و معدوم نمی تواند تاثیری داشته باشد در نتیجه نمی توان تصور کرد که ایجاد و احدات امر حادث به
مقتضای ذاتش باشد و بنابراین به مقتضای غیر خواهد بود . بدین ترتیب این استدلال متوقف براستحاله دور و تسلسل است که هرچند اکثریت ماتریدیان صریحا بر آن نپرداخته اند. از لابه لای کلمات آنان می توان آن را استخراج کرد؛ هرچند برخی از آنها به تفصیل درباره آن سخن گفته اند.به هر روی برخی از ماتریدیان برهان حدوت را مهم برگرفته از آیاتی همچون «اولم ینظروافی ملکوت السماوات والارض»(اعراف،185)؛ «وسنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق»(فصلت،53) می دانند.
2- برهان وجوب و امکان
به رغم اهمیت فراوان برهان حدوت در کلام اسلامی، با راهیابی و شیوع مباحث فلسفی در محافل اسلامی و پیشرفت علم اشکالاتی براین برهان وارد آمد. این اشکالات هرچند نتوانست برهان حدوت را از درجه اعتبارساقط واز ردیف مباحث کلامی خارج سازد، ذهن متکلمان را به برهان های دیگر یا دست کم تقریرهای متفاوتی از همان برهان معطوف ساخت. در این میان ماتریدیان متقدم همانند دیگرمتکلمان متقدم تنها به برهان حدوت بسنده کرده و به برهان دیگری نپرداخته اند. اگر هم کسانی همچون ابومنصور ماتریدی براهین متعددی اقامه کرده اند. در حقیقت می توان آن را مصادیقی از برهان حدوت دانست. اما ماتریدیان متاخر که با اشکالات فلسفی برهان حدوت مواجه شده اند ضمن دفاع از این برهان و یا فشاری بر استفاده از آن به اقامه براهین دیگری نیز دست زده اند که برهان وجوب و امکان از آن جمله است. این برهان تقریرهای تفاوتی دارد. براساس تقریر یکی از ماتریدیان متاخر وجود موجودات ممکن در عالم خارج دلیل بروجود واجب و خداوند است. زیرا اگر واجب الوجودی در کار نباشد،<<موجود>>در موجود ممکن منحصر می گردد،ولازمه انحصار «وجود» در موجودات ممکن عدم تحقق هیچ موجودی در عالم خارج است؛ زیرا شی ممکن خود نمی تواند به وجود آید؛ چنان که نمی تواند به طور مستقل و بودن اتکا به واجب چیز دیگری را ایجاد کند. در نتیجه اگر واجب الوجود نباشد هیچ موجود بالذات یا بالغیری تحقق نخواهد یافت .
بنابراین تقریراز برهان وجوب و امکان، موجودات ممکن به لحاظ افراد چه متناهی باشد چه غیرمتناهی، صرفا به این جهت که ممکن اند نیازمند وجود واجب اند و از این روی، تحقق خارجی موجودات ممکن برهان و دلیلی بر وجود واجب است. به عقیده کمال الدین بیاضی، این برهان از اثبات محال بودن دور یا تسلسل بی نیاز است.
با این حال هرچند این برهان در قیاس با برهان پیشین مترقی تر به نظر می آید، ماتریدیان صرفا ذکر آن به صورت فوق بسنده کرده و از مباحث دقیق و موشکافانه فلسفی در بحث وجوب و امکان نیز تبیین و تقریر مبادی آن همچون اصل علیت، گذشته اند. این برهان در حقیقت نسخه ای دیگر از برهان حدوت است و تفاوت جدی و ماهوی با آن ندارد
.3- برهان نظم:
برهان نظم ازجمله براهین کهنه وعمده ای است که استفاده از آن در کلام اسلامی سابقه ای به قدر سابقه خود علم کلام دارد این برهان پرکاربردترین و پر نفوذ ترین برهان در میان براهین مختلف خداشناسی است و تاثیر ژرف آن برعموم انکارناپذیر است. برهان نظم نیز برمقدمه ای که از جهان محسوسات و دانش حسی برگرفته شده استواراست: هرگاه انسان به جهان پیرامون خود، به ویژه عالم جانداران و به خصوص خود انسان و کارکرد اعضا و بدن او بنگرد، نظم و تدبیر شگفت آوری را در آنها می یابد
که نمی تواند خود به خود و به وسیله ماده ی بی شعور پدید آمده باشد، بلکه از وجودی قدرتمند، دانا و حکیم حکایت دارد که می تواند آن را در جهان پدید آورد.
بیشتر ماتریدیان به ویژه متقدمان آنان بر برهان حدوت تکیه و تاکید دارند وکمتر به برهان نظم یا دیگر برهان پرداخته اند. درآثار ماتریدیان متقدم همچون ابومعین نسفی،نجم الدین عمر نسفی، بزودی، صابونی و لامشی اشاره صریحی به برهان نظم وجود ندارد. وتنها تلویحانی وجود دارد که می توان آن را بر برهان نظم حمل کرد؛ لیکن ماتریدیان متاخر کمابیش به این برهان پرداخته اند؛ اما آنچه در آثار آنان می توان یافت مطالب پراکنده و نامنظم است و آنان نیز تقریری نظام مند از این برهان ارائه نکرده و به نتیجه ای که می توان از آن به دست آورد به روشنی نپرداخته اند. کسی که از همه بهتر به این برهان پرداخته و تقریری بهتر از دیگران به دست داده است، کمال الدین بیاضی از ماتریدیان قرن یازدهم هجری است. بیاضی این برهان را به دو صورت تقریر می کند، بنابر تقریر نخست،«هریک از اجسام دارای صفحه معین و شکل و صورت مشخص است و از نهایت اتقان و احکام برخوردار است و این امر بی شک امری جایز است و امور جایز نیز مرجح لازم دارد که اگر مرجح آن یک مجود واجب و حکیم باشد مطلوب ثابت است، واگر ممکن باشدناگزیر باید به امر واجبی ختم شود وگرنه دور یا تسلسل لازم خواهد آمد» بنابراین نظم و انتقال موجود در اجسام امری ممکن و نیازمند علت است و این علت در نهایت باید امری واجب باشد.تقریر دوم بیاضی از این برهان که در حقیقت این تقریر را می توان برهان نظم نامید اندکی روشن تر است و بیشتر به نظم موجود در عالم هستی توجه دارد. براساس این تقریر«کسی که در شگفتی های آثار و احوال پدید آمده در عالم طبیعت که در احکام و اتقان به درجه نهایت می رسند مخصوصا در صورت ها و اشکال و تخطیطات مقداری و اوضاعی که در رحم برای حیوانات به وجود می آید و صور نوعیه و قوا و نیروهایی که به آنها افاض می شود و حکمت ها و مصالحی که در آنها مراعات می گردد.... تامل ورزد، و اندکی ازتفطن و زیرکی برخوردار باشد و تقلید چشم بصیرت آن را کور نکرده باشد ضرورتا در می یابد که این احوال و آثار شگفت انگیز جهان به نیرویی بسیط یا مرکب و بی شعور نخواهد بود.
نتیجه ای که از این تقریر می توان فهمید این است که نظم موجود در جهان نشان دهنده ناظمی هدفمند و با شعوراست ولی اینکه آیا این ناظم هدفمند و باشعور واجب الوجود است از این تقریر نمی توان فهمید و باید این قسمت از برهان را به فطرت انسانی وانهاد یا از برهان های دیگری استمداد جست.
4- برهان های دیگر:
اصلی ترین برهان هایی که در آثارماتریدیان به چشم می خورد همان سه برهان قبلی است که اشاعره نیز همین براهین را ذکر کرده اند و براهین اثبات وجود خدا به این سه تا محدود نمی شود براهین دیگری نیزوجود دارند که هرچند اکثر آنها را می توان به برهان حدوت بازگردانید .الف: برهان شر:
در یکی ازاهمیتی که ابومنصورماتریدی بروجود خداوند اقامه کرده است می توان به استفاده عجیب او ازشر اشاره کرد. وجود شر همواره برای متکلمان و فیلسوفان مانعی برای اثبات وجود خدا به شمار می آمده است. اما ابومنصور ماتریدی بدون توجه به معضل وجود سحر و با مسلم دانستن حقیقت و وجود سرور و قبایح وجود آنها را دلیلی بروجود خدا می داند.
به تعبیروی:«...اگر عالم خودبه خود به وجود آمده بود،می باید هرچیزی ،برای خودبهترین ونیکوترین صفات وحالات راپدید می آورد،ودراین صورت،شرور و زشتی هاوجود نمی داشت،(درحالی که این هاوجود دارند و وجود این هادلیلی براین است که جهان خودبه خود به وجود نیامده ،بلکه به واسطه غیر ازخود پدید آمده است»
ب: برهان تغییر:
یکی دیگر از براهینی که ماتریدی به ان اشاره کرده و بیاضی ان را به نقل از ابوحنیفه آورده است برهان تغییر است. این برهان را شاید بتوان با برهان حرکت در فلسفه یکی دانست. بنابراین برهان عالم همواره در حال دگرگونی و تغییر احوال است و تغییر نیز نیازمند مغیری است که خود تغییر نپذیرد و نیازمند مغیر نباشد. از این روی تغییر و دگرگونی در عالم هستی دلیلی بر وجود مغیر صانع واجب الوجود است.
ج: برهان حی و میت:
ابو منصورماتریدی ددر این برهان ابتدا عالم را بخش جاندار و بی جان تقسیم می کند. دربخش جاندار جهان هرشی جاندار و زنده ای از آغاز کار خود جاهل و از پدیدآوردن مانند خود ونیز اصلاح مفاسد خود عاجز است. پس روشن می شود که این شی جاندار از جانب غیرپدید آمده است و در صورتی که موجود جاندار از ناحیه غیر پدید آمده باشد و خود از ایجاد خود یا مانند خود عاجز باشد موجود میت و بی جان به این امر سزاوارتر است. در نتیجه تمام عالم به دست غیر، یعنی خدای قادر دانا پدید آمده
الله واحد است:
در طرح بحث توحید دو رویکرد وجود دارد: رویکرد نخست آن است که چون توحید یکی از صفات سلبی خداوند است، باید به منزله یکی از صفات سلبی و در بحث صفات مطرح شود؛ رویکرد دوم هرچند می پذیرد که توحید یکی از صفات سلبی خداوند است، به دلیل اهمیت آن، آن را جدای از بحث صفات ودر فصلی جداگانه مطرح می سازند. اکثریت ماتریدیان از رویکرد دوم پیروی کرده اند. ماتریدیان و اشاعره همچون دیگر نحله های جهان اسلام برآموزه مهم توحید تاکید دارند و همه انان بدون استثنا، در کتب کلامی و اعتقادی شان این آموزه را مطرح ساخته اند و حتی برخی از آنان علم کلام و اصول دین را علم توحید نامیده اند در این بخش تفسیر توحید را از دیدگاه ماتریدیان و اشاعره بیان می کنیم.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |