توحید محبت
استاد: جناب آقای دکتر حسینی شاهرودی
گردآورنده: سارا مرتضوی زاده
بهار87
محبت به عنوان یک نیازدرزندگی انسان وتامین سلامت روحی و روانی اونقش بسزاییدارد.به زندگیش حلاوت خاصی می بخشدوکسانی که به جهت غرق بودن در خود ،از برقراری پیوند روحی با دیگران محروم و از ارزش و اهمیت آن بی خبرند از لذتهای عاطفی و معنوی در زندگی خود بی نصیب می مانند و به این سبب روح و جوهر دین هم ،غیر از محبت چیزی نیست. و برا ی کسی که دارد به سوی خداوند حرکت می کند (سالک) زیر بنای همه احوال محبت است و او بدون محبت از همه نفحه ها و نسیم رحمت خاص خداوند بی بهره خواهد بود.(آشنایی با عرفان اسلامی ص 297)
آیات و روایات بسیاری راجع به محبت به یکدیگر یعنی محبت انسان به انسان ، محبت خدا به انسان ،محبت انسان به خدا ، محبت رهبران الهی به انسان ، محبت انسان به رهبران الهی توحید و محبت است، که بحث ما راجع به توحید و محبت است.
معنای محبت :
بعضی گفته اند: محبت تشویشی بود که از محبوب در دل ها افتد(ترجمه رساله قشریه ص 563)
عز الدین کاشانی :محبت میل باطن است به عالم جمال یا که لذتی است و حقیقت آن حیرت است و سر گشتگی یا به قول جنید : محبت افراط میل است. (ترجمه رساله قشریه)
این همه ابهام بدین خاطر است که محبت یافتنی است نه گفتنی ، چشیدنی است نه شنیدنی. ازین رو حقیقت آن برای هر کس یک جور است.
اقسام محبت :
1. کسانی که خداوند را تنها بر خوان نعمت خور و خواب می شناسند
2. کسانی که او را بر خوان نعمت های قلبی و روحی می شناسند.(آشنایی با عرفان ص298)
باید دانست که محبت وجوه بسیار دارد و بواعث محبت در وجود انسان بر انواع است : اول محبت روح است و پس محبت دل و پس محبت عقل و پس محبت نفس (عوارف المعارف ص188)
محبت که یک اصل از زندگی انسان است،باید برای خدا باشدوحب غیر خدا کاذب است که نه مشکلی از محب می گشاید ونه نشاطی به او می رساند.از طرف دیگر انسان نمی تواند هم به خدامحبت داشته باشد هم به غیرخدا،زیرا انسان دو حقیقت نیست و دو دل ندارد،"ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه"(احزاب/4)وبه حکم اینکه انسان یک قلب بیشتر ندارد باید تسلیم در برابر یک کانون باشد،مهر یک معشوق را در دل بگیرد،یک مسیر معین را در زندگی تعقیب کندوگرنه اهداف پراکنده ،او را به بیهودگی وانحراف از مسیرتوحیدی وفطری می کشاند لذا امیرمومنان حضرت علی(ع) در تفسیر ان آیه می فرمایند:"دوستی ما ودوستی دشمنان ما در یک قلب نمی گنجد،چرا که خدا برای یک انسان دو قلب قرارنداده است که بایکی دوست بدارد وبا یکی دشمن.دوستان ما در دوستی ما خالصند همانگونه که طلا در کوره خالص می شود.هرکس می خواهداین حقیقت را بداند قلب خود را آزمایش کند،اگرچیزی از محبت دشمنان ما درقلبش بامحبت ما درآمیخته است ازما نیست وماهم ازاو نیستیم(نورالثقلین،ج4،ص234).
هرچه معرفت سالک به یگانگی و حضور فراگیر خدای متعال بیشتر باشد ، مظاهر جمال وی و رحمت گسترد : او را آشکار تر می بیند و هر چه جمالش را بیشتر ببیند ، او را بیشتر دوست دارد که اگر در این دوستی عنان از دست بدهد و در کنترل ذهن و بدن خویش ناتوان شود عاشق می شود. برخی هم گفته اند : اِذا تَمَّ التوحید ،تَمَّتِ المُحبه (قوت القلوب ص 86)
و در حدیث آمده است که خداوند فرمود :ای عیسی اگر ببینم قلب بنده ای را که در آن اثری از محبت دنیا و آخرت نیست آن دل را از دوستی خود پر کنم (نفاس النفوس ص 27، ترجمه رساله قشریه ص522) و خالی بودن دل برای محبوب به این خاطر است که محبوب برای او همه چیز است ، کمترین و بیشترین خواسته و نیاز و لذت او محبوب است . فَالمقربون مِن المُحبین اِنَّما نعیمهم بِالله و روحهم و راحتهم اِلیه من حیث کان بلاؤهم منه (قوت القلوب ص89) همه دردشان اوست و هم دوایشان هم خوشی شان و هم ناخوشی شان :هم راحتشان اوست و هم زحمتشان.
اگر انسان ذره ای محبت ازغیرخدا دردلش باشد درتمام ابعاد در زحمت است چون هیچ کاری ازغیرخداساخته نیست؛نه می داند نعمت را ازچه کسی خواهد ومشکلش را با چه کسی درمیان بگذارد ونه در رویدادهای سنگین عاملی دارد که او را آرام کند؛زیرا تنها عامل آرامش یادخداست"الابذکرالله تطمئن القلوب"(رعد/28)
وحال صفات انسانی،که فقط خدا در دلش است:او کسی است که معتقد است همه ی کمالها وجمالها از آن خداست،محبت او فقط به خدا تعلق می گیردو دیگر کمالها وجمالها عاریه است.انسان وقتی محبتی به کسی دارد به واسطه ی آن است که او جمال وکمالی دارد و وقتی دانست که این کمالها عاریه است وآنکس که کمال ذاتی و جمال ذاتی دارد فقط خداست،نباید جز او را دوست بدارد وکسانی را دوست بدارد که در شعاع محبت خدا وبه خاطر خدا باشد و این طبیعی است که،وقتی انسان کسی را دوست دارد این علاقه به متعلقات آن هم سرایت کند.
لازمه ی محبت به خدا این است که هرچه تعلقی به خدا دارد،موردعلاقه قرارگیرد تاجایی که انسان که کل هستی نیازمند به خداست و هستی چیزی جزفقرونیازنیست یعنی به جایی می رسد که از تمام درودیوار یک چیز می بارد وآن هم خداست(ای آنکه ازشدت ظهور پنهانی).
اگر خدا شناخت خود رانصیب و روزی کسی کند وموحد شود یعنی انسان به جزخدا به چیزی محبت نداشته باشد در تعلق به زندگی ومال وجان،این انسان صاحب محبت استقلالی واصیل است.
خلاصه اینکه اگر انسان محبوبی غیرخدا نداشته باشد،معبودی جزاو را هم نخواهدپرستید،ولی این مقام برای هر انسانی به سادگی میسرنخواهدشد،تنها کسی که خدا محبوب اوست وبرای لقای او عبادت می کند؛او موحدخالص است.امام صادق(ع)فرمودند:"ماخداراعبادت نمی کنیم مگربر اساس محبت واین مقامی است که دردسترس هرکس نیست."
انسان تا به مراتب عالیه کمال ارتقا نیابد به این مقام دسترسی پیدا نمی کندوارتقایش نیازبه طهارت وقداست جان دارد.درقرآن آیات بسیاری پیرامون محبت خدابه انسان وانسان به خدا وجود دارد.ازجمله نشانه هایی که خداوند برای کسانی که دوستشان دارد بیان می کند این است:
که آنها به خدا عشق می ورزند وجز به خشنودی او نمی اندیشندو هم خداآنها را دوست دارد وهم آنها خدارا دوست دارند
.2- در برابر مومنان خاضع و مهربان هستند
3- در برابر دشمنان وستمکاران سرسخت و پرقدرتند
4-جهاد در راه خدا به طور مستمر از برنامه های آنهاست
5- در راه انجام فرمان خدا ودفاع از حق،ازملامت هیچ ملامت کننده ای هراس ندارند.
و اینها با تلاش انسان به علاوه فضل الهی که به هرکس که بخواهد وشایسته ببیند میسراست(ذلک فضل الله یوتیه من یشاء).
قرآن دعوت می کند انسان به غیرخدامحبت پیدا نکند لذا هرچه راکه ازدست رفتنی وازدست دادنی است شایسته ودرخور محبت نمی داند،زیرا اگر انسان به امرزوال پذیری دل بست،باید به انتظار رنج هجران او به سربرد.کسانی که دلبسته ی دنیا هستند هنگام مرگ به سختی جان می دهند زیرا جدایی از این دلبستگی ها رنج آوراست.
حب وعلاقه به امور دنیوی بسیارمذموم است،انسان باید آسوده زندگی کند وبه چیزی علاقه یابد که ازبین رفتنی نیست یعنی جوری باشد که انسان نه ازآمدنش خوشحال باشد ونه ازرفتنش نگران"لکیلا تاسوا علی مافاتکم ولاتفرحوابماآتاکم"(حدید23)به خاطرآنچه ازدست داده اید غمگین نشویدوبه آنچه که خداوند به شما داده است شاد ودلبسته نباشید.
انسان همیشه درجهان هستی با مشکلات،گرفتاری ها وحوادث ناگواری روبروست وغالبا ازخود سوال می کند؛"بااینکه خداوندمهربان ورحیم وکریم است این حوادث دردناک برای چیست؟"قرآن می گوید هدف این بودکه شما دلبسته واسیر زرق وبرق این جهان نباشید واین مصائب زنگ بیدارباشی است برای انسان های عاقل.
رسیدن به محبت خاص الهی مستلزم گذشتن از جان و مال و فرزند و خانمان را اگر مانع وصول به حبیب باشد و گر نه دروغ گفته که او را دوست می دارد. گفته اند محبت ، موافقت حبیب باشد به شاهد و غایب (ترجمه رساله قشریه ص599). باید در آزمایش های سخت الهی گرانمایه ترین کالاها را در سینی اخلاص نهاد ودرراه محبوب حقیقی نثار کرد.
قرآن می فرماید:"لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون "شما هرگز به مقام برونیکی وبه مرتبه ی ابرارنمی رسید مگر اینکه آنچه را که محبوب شماست در راه محبوب نثار و انفاق کنید. لا یزال العبد یتقرب الیّ بالنوافل حتّی أحبّه (مجمع البحرین ج5 ص485).محب باید وقتی شب فرا می رسد ، خوشی و شادی او فرا رسد و همانند کبوتری که به وقت غروب به سوی آشیانه خود پرواز می کند به سوی شب پرواز کند و بدان آرام گیرد و از خلوت یار سهمی ببرد و از همه انقطاع نماید و در تاریکی که اغیار پنهان می شوند ، دل سوی او دارد و چشم به او دوزد و زبان به نجوای با او بدارد. اگر محب در انجام موافقات محبوب جان سپارد به یقین حق محبت را ادا کرده (آشنایی با عرفان اسلامی ص309)
هوای کوی تو چو در دارم به دل هرگز غمی جز تو ندارم
جدا از خلق همی پیوسته گشتم سر کویت همه عمر نشستم
همه فرزند و همسر وا نهادم به یک لحظه نه چشم از تو نهادم
به جز دیدار تو قصدی ندارم اگر چون ابر پیوسته ببارم
اگر جانم شود با نیزه پاره نخواهم کرد بر غیری نظاره
از لوازم دوست داشتن ذکر محبوب است که شیرین تر ین لذت است. حتی اگر سرزنش شود بر این کار و دیگر اینکه آنچه او می پسندد ، بپسندی و انجام دهی حتی اگر مورد پسند تو نباشد و باید آن را دوست داشته باشی تنها به این دلیل که محبوب تو آن را می پسندد و در مقابل هر کاری که انجام می دهی نباید ذره ای انتظار داشته باشی از محبوب. حقیقت محبت آن است که بنده خط خویش را فراموش کند از خدای (ترجمه رساله قشریه ص562) و سپس اگر اندک توجهی به او شد این توجه را بزرگ بداند و طاعت بسیارِ خود را اندک بشمارد و هنگامی که به فقر و نیازمندی خویش به محبوب مطلوب آگاهی داشته باشد این اولین نشان محب و محبوب است زیرا محب طالب است و محبوب مطلوب.(( یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو غنی الحمید ))
از دیگر نشانه ها این است که مشاهده محبوب و وصال به او از شوق و محبتش نکاهد و نه سختی ها و بلا ها و موانع وصول و هر چه نزدیک گردد به شوق و محبتش افزوده شود. محب دیگر همه وجود و صفات محبوب را زیبا می بیند و سپس محب باید ، محبت خود را پنهان کند. یکی این که افشای آن با جلال الهی سازگار نباشد ، دیگر این که محبت از اسرار محبوب است و افشای آن موجب عجب به نفس و عسر است و نتیجه اش فنا فی الله یعنی شهادتی که خون بهایش اوست، می باشد." الهی: محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است که آن اثر است نه این ، با این که اعداد است و علّیت و معلولیت نیست ، پس محب تو بما که علت مطلق مایی تا چه اندازه است؟ یُحِبُُّهُم کجا و یُحِبّونَهُم کجا؟!"
نتیجه :
به نظر من: محبت برای انسان یک امر لاینفک است نوزاد اگر نوازش مادر یا پرستار نباشد هیچ رشد عقلی نمی کند وفقط یک حیات نباتی پیدا می کند.خداوند که ولی ماست اگر از روح خودش در ما نمی دمید،اگر مارا به حال خودمان وامی گذاشت که هر کاری کنیم هیچ حیاتی نداشتیم.همه ی پستی بلندی های زندگیمان فقط محبت او به ما است که تذکر دهد که راه کجاست. " ما رایت الا جمیلا ".
محبت خدا به بنده ها اینقدر زیاد است که آتش جهنم هم برای سازندگی است نه انتقام.گویند عشق اول در دل معشوق پدید می آید ومعشوق جلوه ای به طرفش نشان می دهد وبعد اگر طرف حجابی نداشته باشد وچشمش باز باشد آن جلوه را می گیرد وعاشق می شود.خداوند به مثال معشوق است که به علت محبتش بسیار جلوه می کندتا مگر کسی آن بارقه را بگیرد و هدایت شود " لولا انت لم ادر ها انت " (اگر تو نبودی ، کجا تو رامی توانستم بشناسم و اگر تو نخواسته بودی ، هرگز تو را ندیده بودم تا چه رسد تو را بشناسم و شایسته محبت ورزی به تو باشم) و این عاشق اشیا را عین ربط ونیاز به خداوند می بیند.به جایی می رسد که در همه چیز خدا را می بیند دیگر هیچ جز رضای او برایش مهم نیست"به صحرابنگرم صحرا ته وینم/به کوه و دشت مثال قامت رعنا ته وینم".
خداوند در همه جا حضور کامل دارد وجایی وجود ندارد که او نباشد ودر واقع از شدت حضور پنهان گشته لذا عاشق خدا که حجابی برای دیدن ندارد جز او چیز دیگری نمی بیند.
و فقط می توان گفت خدایا آنگونه که حق توست تو را نپرستیده ایم و نشناخته ایم.
الهم اجعل حبک احبّ الی من نفسی و سمعی و بصری و اهلی و حالی و من الماء البارد
منابع و مآخذ:
1. قشیری،عبدالکریم بن موازن،ترجمه رساله قشریه، تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1345
2. شهاب الدین سهروردی ،عوارف المعارف،مترجم: ابومنصور بن عبدالمؤمن اصفهانی، انتشارات علمی و فرهنگی 1374
3. ابوطالب قلی،محمد بن علی،بیروت، قوت القلوب ، دار الکتب العلمیه،1417 ق
4. حسینی شاهرودی ، سید مرتضی، کوی نیکنامان ، مشهد،آفتاب دانش 1384
5. حسینی شاهرودی ، سید مرتضی، آشنایی با عرفان اسلامی ، مشهد،آفتاب دانش 1384
6. برهانی ، سید مجتبی ، سیری در معارف قرآن ،قم ، بیت الاحزان 1385
7. مصباح یزدی ، محمد تقی ،معارف قرآن ، قم ، راه حق ، 1373
8. عز الدین کاشانی ، محمود بن علی ، مصباح الهدایه ، تهران ،1325
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |