عنوان: تکامل
پژوهشگران: زهره سلحشور ، کوکب دارابی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
تعریف تکامل
معنای تکامل از نظر لغوی:
از نظر لغوی تکامل عبارتست از« تغییری است که در یک شی صورت می پذیرد و در ضمن این تغییر حالت شی از طرف نقص به کمال سیر می کند».
دانشمندان زیست شناس با توجه به مثالها و شواهد،سعی می کنند تکامل را با الفاظ و عبارات مختلف که مجموعه ی آنها را می توان به صورت عبارات زیر جمع آوری کرد،تعریف نمایند:
1-تکامل یعنی انطباق و سازش برای زندگی بهتر در شرایط موجود:
تکامل را به عنوان « انطباق و سازش با عوامل اساسی محیط و یا کوشش برای انطباق با تغییرات حادث در عوامل اصلی محیط ،و یا کوشش برای سازگاری با عوامل اصلی محیط های جدید به منظور اشغال آنها » معنا می کنند.
2-دومین شکل تعریف تکامل:
« تکامل یعنی احراز تخصص برای زندگی در شرایط جدید یا محیط های جدید » مهمترین تفاوت این تعریف با تعریف قبلی آن است که عبارت «احراز تخصص » جایگزین «سازش و انطباق» گردیده است.
3- تکامل یعنی فرصت طلبی یا اپورتونیسم:
« موجودی که با سرعت بیشتر خود را با محیط های جدید یا تغییرات محیط سازگار و هماهنگ سازد.»
4-تکامل یعنی افزایش توان زیستی و سطح انتشار:
هدف و غایت روند تحول یا تکامل در جانداران ، حفظ و استمرار توان زیستن است و بنابراین هر کدام از گروه های جانداران که در حفظ و گسترش قلمرو زندگی خود موفق تر باشند، طبعاً تکامل بیشتر یافته اند و در صورتی که نوع تحول در موجودات زنده – به کاهش توان حیاتی منجر شود، در این صورت روند حاکم بر وضع آنها نوعی روند قهقرائی و خلاف تکامل خواهد بود. ضابطه ای که در طبیعت بیانگر میزان و سرعت تحول یا تکامل جانداران است سطح انتشار هر یک از گونه هاست.
5-تکامل یعنی افزایش سلطه و کنترل موجود زنده بر محیط :
این ضابطه اولین بار از طرف هاکسلی (1942) زیست شناس انگلیسی مطرح شده است.
6-تکامل یعنی میزان مراقبت از نوزاد:
میزان مواظبت از نوزاد بیش از آنکه تعریف خود روند تکامل باشد، ضابطه و ملاک ارزیابی درجه ی تکامل است.
آیا همه ی جانداران تحول می یابند؟
به طور خلاصه سرنوشت گونه های جانداران در طول تاریخ حیات یکی از حالات زیر را داشته است:
1-برخی از گونه ها از بدو ظهور بدون تغییر باقی مانده و تن به تکمل بیولوژی نسپرده اند.
2-برخی از گونه ها منشا اشتقاق گونه های دیگر واقع شده و اعقاب آنها به صورت گونه های متفاوت ادامه حیات داده اند. ولی خود گونه های قبلی قادر به استمرار حیات نبوده اند.
3- برخی از گونه های جانداران نیز نه با حفظ موجودیت گونه ای خود و نه با ایجاد گونه های تازه قادر به پایداری نبوده و به کلی افول و زوال یافته اند.
4- برخی در عین اشتقاق ، گونه اولیه و قبلی را نیز در کنار خود محفوظ داشته اند.
برگشت ناپذیری تکامل:
انجام تکامل بستگی به عوامل فوق العاده زیاد و موثری دارد، که ممکنست بسیار پیچیده نیز باشند . ترکیب مختلف عواملی که در هر یک از موارد تکاملی وجود دارد ، به خاطر کثرت انها یک واقعه تاریخی حقیقی را نشان می دهند، که طبق قوانین احتمالات به همان شکل به خصوص نمی توانند مجددا تکرار گردند.
به همین دلیل پاسخ به این سوال که آیا در شرایط مشابهی مثلا در یکی از کرات دیگر امکان امکان به وجود امدن فرم های موجود امروزی در روی کره ی زمین هست یا خیر مسلما منفی خواهد بود . البته شرایط انتخاب طبیعی مشابه باعث ایجاد سازش های همانند و همگرائیهای برابر می شود، همان طوری که می توانیم تعداد زیادی از آنها را در نمونه های باقی مانده عصر حاضر مشاهده کنیم ، اما هیچگاه صد درصد با یکدیگر برابر نیستند. عمل تکامل بر روی کره ی خاکی به صورت یک پدیده ی تاریخی بوده و به طوری که به اثبات رسیده برگشت ناپذیر می باشد.مثلا هنگامی که گروهی از پستانداران مجددا از خشکی به اب رفته و با زندگی در آن سازش نمودند (نهنگ ها) بدون آبشش باقی ماندند. و به زندگی با تنفس هوائی به وسیله ریه ادامه دادند. برگشت ناپذیری فقط در موارد بسیار پیچیده تکاملی مصداق دارد، در حالی که در موارد ساده ای ممکنست برگشت پذیری امکان داشته باشد.
موتاسیونهای برگشت پذیر و کسب مجدد صفات اجدادی ،هر دو یک تکامل برگشت پذیر را نشان می دهند ، اما در بوجود امدن انواع نقشی نداشته اند و تا آنجائیکه مطالعات نشان می دهد در هیچ مورد بازگشت به فرم اولیه صد در صد نبوده است. بدین ترتیب می توان گفت ، به وجود آمدن هر یک از گونه های جانوری پدیده ایست تاریخی با صفات مخصوص بخود، که قبلاً وجود نداشته و من بعد نیز به وجود نخواهد آمد.
از اینرو هر یک از گونه های جانوران ، که بدست انسان و تا حدود زیادی از رو ی سهل انگاری نابود شود غیر قابل جبران بوده و از آن پس هرگز بوجود نخواهد آمد .
تکامل و مذهب
قصه آدم در قرآن مجید
در آیات زیادی از قران به ویژه در سوره های بقره و اعراف و حجر و ص قصه خلق آدم بیان شده و در سوره های بنی اسرائیل و کهف نیز به این قصه اشاره شده است.
خلاصه آیات چنین است : خداوند به فرشتگان فرمود که در زمین خلیفه ای ایجاد خواهد کرد.فرشتگان پرسیدند : آیا کسی را خلق خواهی کرد که روی زمین فتنه و فساد راه اندازد؟ خداوند گفت : آنچه را من می دانم شما نمی دانید . و انسان را به دست خویش از خاک آفرید.
به موجب آیه 52 از سوره آل عمران،انسان از خاک است و بنا برآیه 26 از سوره حجر از صلصال (گل خشک صدادار)می باشد.چنان که می گوید «و لقد خلقنا الانسان من صلصال من مامسوره». یعنی : (حقیقت انسان را از گل خشکیده –لای ریخته شده- آفریدیم). و بر حسب آیه 11 از سوره صافات آفرینش انسان از طین لازب یعنی گل چسبنده بوده است چنانکه گوید :انا خلقنا هم من طین لازب. یعنی : ما آفریدیم انسان را از گل چسبیده.
جای دیگر می نویسد«و خلقنا من الماء کل شیء حی» . یعنی : و هر چیز را زنده از آب آفریدیم.
و در سوره حج آیه 5 می گوید : ما شما را از خاک و بعد از نطفه وپس از آْن علقه (خون بسته) و سپس از مضغه (پاره گوشت ) آفریدیم.
انسان از نظر مسیحیت
انجیل نیز مانند تورات انسان را آفریده دست خداوند می داند و آنچه تورات می گوید در انجیل هم مذکور افتاده است. مسیحیت می گوید خلقت انسان ازلی است و سرنوشتش محکوم به زوال و نابودی است.این دین به ثبوت انواع جانداران عقیده دارد و تکاملیون را کافر و ملحد می داند و هر بار کسی در مورد تغییر و تطور موجودات مسئله ای عنوان کرده او را به باد تکفیر گرفته و از
این رو مانع بزرگی در راه پیشرفت علوم طبیعی بوده است. به ویژه پیروان متعصب عیسی با ایجاد بدعتهایی در دین او ،صورت مسخره ای بدان داده اند.
پیامد های کلامی نظریه تکامل
در بررسی یحث و احتیاجاتی که از پی انتشار منشاء انواع داروین به میان آمد، حلاجی مسائل متعددی که مطرح شده بود،آسان نیست و در قسمت اعظم این مناقشه،بحثها با یکدیگر تداخل کرده است.
تکامل یک نظرییه زیست شناختی است که با( اصالت طبیعت تکاملی) که یک فلسفه توجیهی- تفسیری است خلط شده است.که بعضی ها هر دو را تایید و بعضی ها هر دو را تخطئه کرده اند.
1 )خداوند و طبیعت : معارضه با حکمت صنع
روایت رایج برهان اتقان صنع،خیلی آسیب پذیر از کار در آمده بود،چه تکیه گاهش سازگاری ساختمان بدن و اندامهای موجودات زنده با وظایف مفیدشان بود. حال این سازگاری با تطابق و انطباق ،با پیش کشیدن انتخاب طبیعی قابل تعلیل بود بی آنکه وجود طرح یا تدبیر پیش اندیشیده ای را ایجاب کند.مفیدیت معلول بود نه علت؛یعنی واپسین فرآورد یک روند ناآگاهانه است. علت وجود انواع موجود ،یعنی نوع هایی که اکنون وجود دارند،صرفا این است که تنازع بقا را از سر گذرانده اند و جان به در برده اند. در حالیکه هزاران نوع دیگر در آن تنازع از بین رفته اند.به جای تعجب از اینکه چشم ماهی در زیر آب می تواند باز باشد و ببیند ،حق این است که اگر وضع بر چنین منوالی نبود تعجب کنیم.علاوه بر این،بعضی شواهد یا بوده ها که همواره برای طرفداران اتقان صنع دردسر ایجاد می کرد –نظیر اندامهای زائد بی فایده و بقایای اعضای محو شده – اکنون به آسانی قابل تبیین بود.
داروین در بعضی از آثارش این نظر را مطرح کرده بود که قوانین تکامل حیات آفریده خداوند است.هرچند بعضی از انواع پدید آمده از تکامل ، محصول اتفقا بوده اند نه طرح و تدبیر قبلی.
2 )انسان و طبیعت :معارضه با اشرفیت انسان
در تمدن غرب انسان همواره تافته ای جدا بافته از سایر مخلوقات شمرده شده است.تنها انسان موجود عاقل،و عقل انسانی نوعا متفاوت با هر نوع هوشی که سایر حیوانات دارند،دانسته شده است.فقفط انسان بود که روح جاوید داشت.و همین موهبت بود که حد هستی حقیقی انسان و نمایانگر رابطه اش با خداوند بود.ممتاز بودن بشر او را از بسیاری جهات،خارج از طبیعت قرار می داد.با آنکه با سایر آفریدگان در اتکا به خداوند و تناهی (کرانمندی ) و تزمن (زمانمندی) برابر بود.اکنون به نظر می آمد که نظریه تکامل این بی همتائی مقام بشر را نقض کرده است.در واقع هم، داروین و پیروانش تفاوتهای بین صفات ممیزه انسان و حیوان را ناچیز یافته بودند.قبایل بدوی بازمانده، طبق توصیفی که داروین از آنها به دست می دهد،کمابیش همانا حلقه مفقوده بین انسان و حیوان اند.هاکسلی ادعا کرد که بین انسان و عالیترین میمون ها ، تفاوت کمتری هست تا بین عالیترین و پست ترین میمونها.انسان که در طبیعت جذب شده بود،محصول تغییرات اتفاقی وتنازع بقا و زاده بخت و اتفاق کور و قانون به نظر می آمد.
حسن اخلاقی انسان همواره یکی از متمایز ترین قوه های او به حساب می آمد.ولی داروین ادعا می کرد آن نیز از انتخاب طبیعی نشئت گرفته است.در سرآغاز تاریخ انسان،قبیله ای که اعضایش غرایز اجتماعی نیرومندی نظیر وفاداری و ازخودگذشتگی در راه خیر و صلاح عام داشته بوده اند،امتیازی بر سایر قبایل احراز کرده اند.و از آنجا که اختاق توانسته است جزو ارزشهای بقا درآید،رفته رفته معیارهای وجدان پدیدار شده اند.داروین در انقراض نژادهای وحشی ، که براثر منازعه با نژادهای متمدن تر از بین رفته اند شواهد بیشتری از جسمانی بودن پیشرفت اخلاقی
پیدا کرد.به همین ترتیب او در یکایک صفات عاطفی و عقلی انسان را تا منشاءاش در مراحل پیشین سیر تکاملی انسانی و فروتر از انسانی باز می جست.
حال می توان فهمید کگه چرا داروین در مورد اتصال انسان و حیوان بیش از حد اصرار ورزیده است.سنت قبل از داروین،چندان به انفصال مطلق قائل بود که داروین برای احراز ریشه داری انسان در طبیعت، در مقام فحص همه شباهتهایی که می توانست بیاید برآمد و از تفاوتها غافل ماند.درباره دامنه اشتمال وسیع نظریه تکامل بحث و برهانهای زیاتدی ارائه شده است و قبول این قول بسی آسان می نموده است که همه پدیده های انسانی می تواند به نحو مستوفا بر وفق یافته های زیست شناسی صرف،تعبیر تتبیین شود.طبیعی است که بعضی از اهل علم و اهل کلام هم در قبال چنین ادعاهایی واکنش نشان دهند و اصرار بورزند که انتخاب طبیعی نمی تواند موجودیت انسان را توجیه کند.
امروزه می توان دید که ظهور انسان در طی تاریخ طولانی جهان فصل نوینی را رقم می زند که بی ارتباط با فصلهای پیشین نیست و هنوز هم درگیر با عواملی است که در گذشته وجود نداشته اند.هنگامی که فرهنگ – و نه ژن – دستمایه اصلی انتقال از گذشته به آینده قرار می گیرد و زمانی که انتخاب آگاهانه سیر یا مسیر پیشرفت انسان را دگرگون می سازد ، چیزی به کلی متفاوت رخ می دهد.
علاوه بر این غالبا به نظر می آمد که هم مخالفان و هم مدافعان تکامل این اصل را مسلم گرفته اند که تبار انسان طبیعت او را تعیین می کند.بیشتر احساسات و هیجاناتی که با رد تخطئه این قول همراه است که شجره النسب ما به میمون می رسد،از آن است که ماخذ این قول معنای ان را تحت الشعاع قرار می دهد.عقیده به تکامل برابر با این اعتقاد بود که انسان چیزی جز حیوان نیست.هر دو طرف یعنی موافقان و مخالفان منشاء انسان را سررشته اهمیت او تلقی می کردند.منتها گرفتار این سوء تفاهم شده بودند که گویی سابقه قروتر از انسانی داشتن انسان
دلالت بر این دارد که انسان کنونی کاملا انسان نیست. این یک نوع واگشت گرایی (اصالت تحویل ، افراط در تحلیل ) ژنتیک یا زمانی است که اهمیت و اعتبار یک موجود را نه در کوچکترین اجزا آن – چنانکه رسم ماتریالیسم قرن هجدهمی بود – بلکه در بدوی ترین سرآغاز آن جست و جو می کرد.این یک برداشت فلسفی است که هم به شان و حرمت انسان صدمه می زند و هم غیر مستند است یعنی نتیجه ای نیست که از داده هد برآمده باشد.
3) روشهای معمول در علم : معارضه اخلاق تکاملی
اگر داروین و طرفدارانش معتقد بودند که نظریه تکامل بحث و برهان اتقان صنع و منزلت سنتی انسان را بی اعتبار کرده است می شد انتظار داشت که تلقی شان از آینده بدبینانه باشد.ولی در موج خوش بینی اواخر قرن نوزدهم ، کل تصویر تکامل با پیام امید بخشی همراه می نمود.در محیط عصر ویکتوریا اندیشه ترقی تکاملی جانشین دنیوی مشیت الهی شده بود.تقدیر کور جای خود را به پویش نیک انجام کل هستی داده بود که به منزله تضمین ثمر بخشی نهایی تاریخ و حتی کمال یابی انسان تلقی می شد.
ایمان به ترقی جای اعتقاد به خلقت و مشیت را گرفته بود و همانند آنها اطمینان می داد که جهان واقعا بی هدف و بی سرانجام نیست . نه قوانین یکسان و یکنواخت ونه بخت و اتفاق ، اگر به پیشرفت محتوم منتهی شوند واگر طبیعت نظامی منسجم ومعقول باشد، متضمن تهدیدی نیست.
4 )روشهای معمول در الهیات : معارضه با کتاب مقدس
مدتها پیش از داروین دانش علمی – از اختر شناسی کوپرنیکی گرفته تا زمین شناسی جدید – سایه تردیدی بر نص گرایی کتاب مقدس افکنده بود. به علاوه تحلیل علمی نصوص کتاب مقدس – تحقیقات تاریخی و ادبی که به انتقاد برتر مرسوم شده بود – به دلایل به کلی متفاوتی ، رفته رفته
خطا ناپذیری (معصومیت = مصونیت از خطا ) متون مقدس را مورد چون و چرا قرار داده بود. بدینسان مایه تعجب بود که بخشی از شور و غوغای مردم علیه تکامل تغییر جهت داده و به معارضه با وثاقت و اعتبار کتاب مقدس تبدیل شده بود.یک علتش این بود که برای نخستین بار اصول عقاید مهم کتاتب مقدس – هدفداری جهان ، شان و اشرافیت انسان و نمایش شکوهمند آفرینش انمسان و هبوط آدم – دستخوش تردید و تهدید شده بود.بسیاری از مسیحیان فقط یک راه برای دفاع از این معتقدات دینی می دانستند یعنی تایید و تحکیم اعتقاد به معصومیت ( مصونین از خطا = خطا ناپذیری )کتاب مقدس که مختص دوره اسکولاستیک سخت کیشی (سنت گروی ) پروتستان بود.
علاوه بر این بعضی از دانش ورزان پیشتاز تکامل را با آرا و افکار الحاد آمیز خود پیوند زده بودند و رجال محافظه کار کلیسا بی آنکه تمییزی بین آنها قائل شوند با هر دوی آنها مخالفت می کردند.این ادغام بین یک نظریه علمی و حمله بی محابا به دین پیشتر از این هم نزد شکاکان فرانسوی سابقه داشت ولی آن پدیده کمتر در آمریکا و انگلستان آشنا بود. خود داروین در انتقادش از دین محتاط بود ولی بعضی از طرفدارانش – مشهورتر از همه هاکسلی – حمله به مسیحیت را بع نام آزادی علم گسترش دادندت.از سوی دیگر چنانکه پیشتر اشاره شد بعضی از مقبولات و مسلماتی که قرنها جزو زمینه فکری غرب در آمده بئد ، با بعضی از آرا و اندیشه های مندرج در کتاب مقدس عجین شده بود.از حریم همین عادات ملاوف فکری با توسل به کتاب مقدس دفاع می شد.فی المثل برداشت سنتی از مقام و متزلت انسان به نظر بسیاری از مردم از روایت کتاب مقدس در مورد آفرینش یکباره آدم ابوالبشر به دست خداوند جدایی ناپذیر می نمود.
از نظر نص گرایان یعنی کسانی که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک می کردند هیچ نوع سازش با تکامل انسان نداشت. سفر تکوین ( =کتاب آفرینش یا پیدایش ، نخستین کتاب از عهد قدیم )
آفرینش انسان را به همین هیات کنونی که دفعهخ واحده انجام گرفته،شرح می دهد و اگر داروین می پندارد که انواع تحول می یابند قطعا اشتباه می کند. نظر فلیپ گوس این بود که خداوند به همه آن سنگواره ها نقشی دو پهلو و غلط انداز داده است تا ایمان انسان را بیازماید.دو قرن پیش اسقف اعظم اوشر ، ازروی سن اعقاب آدم محاسبه کرده بود که آفرینش بایستی در 4004 سال پیش از میلاد میسح رخ داده باشد.دیگران خاطر نشان می کردند که تکامل صرفا یک نظریه است نه یک امر واقع و در هر حال به اثبات نرسیده است.البته این ایرادها وارد بود.ولی حاکی از درک ناقص و خوب درنیافتن ماهیت پژوهش علمی است.زیار هرگز صحت هیچ نظریه علمی را نمی توان با یقین کامل به اثبات رساند یا آن را در مقابل تعدیل های آینده مصون دانست.البته مجال در غلتیدن به سراشیب تعصب یا احساسات هم وسیع بود چنانکه ویلبر فورس مصرانه از هاکسلی می پرسید آیا رد تبار مادری یا پدری خویش را از میمون گرفته است یا نه.
ولی بسیاری دیگر هم بودند که برداشتشان از کتاب مقدس اجازه قبول تکامل را می داد. اکثریت پژوهندگان پروتستان بین آرا و عقاید دینی سفر تکوین و هیئت قدیم که محمل ذآن عقاید واقع می شد،فرق می نهادند.اینان روایت کتاب مقدس را تعبیر شاعرانه و کنائی اذعان به اتکای جهان به خداوند می گرفتند.اذعانی که از نظر آنان با قول به تکامل – همچون شیوه آفرینشگری خداوند – ناسازگار نبود.نواندیشان ( = تجدد گرایان ) فراتر از این می رفتند.از نظر آنان کتاب مقدس سراپا و صرفا یک سند و ساخته بشری است و سابقه ای از بینش دینی تکامل یابنده انسان است.برداشت تکاملی از طبیعت ، طبعا تعیین کننده شیوه شناخت نواندیشان از خداوند بود.اینک خداوند را چونان نیرویی حال که دست در کهر جریانهای طبیعت است،می اندیشیدند.و یا چون روحی درون ماندگار که در سیره خلاقه حیات تا سطوحی همواره عالی تر جلوه گر است.متفکران کاتولیک از طرفین افراط یعنی هم از نص گرایی ( = ترک تاویل ) و هم از نواندیشی پرهیز می کردند.رم هر چند در بادی امر از پذیرفتن تکامل اکراه داشت رفته رفته موضعی اتخاذ کرد که حاکی از قبول اشتقاق انسان از اصل و نسب حیوانی و در عین حال تصریح به اشرفیت و بی همتائی
او به عنوان یک موجود روحانی بود.
ب )گرایشهای متباعد در الهیات :
1 ) واکنش های سنت گرایانه در برابر تکامل :
واکنش ها حتی در میان کلیساهای سنتی بسیار گونه گون بوده پروتستان های محافظه کار کلا از اذعان بر تکامل یا تحقیقات انتقادی مربوط به کتاب مقدس اکراه داشتند.هر چند سرانجام بسیاری از چنین گروه هایی به نوعی با این دو مسئله کنار آمدند.
این واکنش های محافظه کارانه در دهه های بلافاصله پس از داروین را باید با مجموعه مخصوصی از عقاید که به بنیاد پردازی ( = فاندامنتالیزم ) معروف است ، و یک جنبش متاخر و نقادی نماشده آمریکایی است فرق گذاشت.نام این گروه از یک سلسله جزوات که با عنوان فاندامنتالز ( = بنیاد ها ) در 1909 آغاز به انتشار کرد گرفته شده است. این جنبش یک واکنش آگاهانه و دفاعی در برابر نوخواهی ( = تجددطلبی ) بود که به گمان آنها همه اصول اصیل مسیحیت را در اره تطابق با فلسفه های تکاملی قربانی کرده بود. بنیادپردازان ( = فاندامنتالیست ها ) بر خلاف محافظه کاران معصومیت یا خطا ناپذیری کتاب مقدس را به معنای ظاهری اش حمل می کردند و اعتقاد راسخی به مرگ فدیه وار مسیح و رجعت او و مؤمن شدن آن کسی که مسیح را منجی خود بداند،داشتند.هواخواهان افراطی تر نه تنها به تکامل بلکه بهطور کلی به علوم و آموزش جدید حمله می کردند.زیرا آنها را دارای فحوای الحادی و مادی می دانستند.محاکمه اسکوپس در ایالت تنسی در سال 1925 آخرین موردی بود که این ستیزه گری علیه تکامل جلب توجه همگانی کرد.تلاش های بنیاد پردازان برای تسلط یابی بر حو.زه های علمیه و فرقه های عمده در سال 1930 به شکست انجامید.هر چند دنباله خود جنبش در میان فرقه های احیاگرانه کوچکتر ادامه یافت.از سوی دیگر برداشتها و نظرهای محافظه کارانه هنوز در میان بسیاری از فرقه های بزرگ
پروتستانی رواج شایانی دارد.
تکامل آنقدرها که در اصل برای محافظه گری پروتستان آشوب انگیز بود برای مذهب کاتولیک رومی نبود.در مکتب کاتولیک حقایق منزله ( = وحیانی ) تنها در کتاب مقدس نهفته نیست.بلکه هم در کتاب مقدس است و هم در سنتی که در تفسیر زنده و مجتهدانه کلیسا جلوه گر است،راه را برانعطاف و توسع و تنوعی که در تفسیر کتاب مقدس لازم است نمی بندد و مسئله سطوح و ساحتهای مختلف حقیقت همواره اجازه تاویل آیات و عبارات متشابهه ی بحث انگیز را می دهد.
پذیرش تکامل از سوی کاتولیکها محتاطانه ولی رو به افزایش است.از مدتها پیش از داروین بعضی مفسران شش روز آفرینش را تعبیر استعاری گرفته اند یا بر دوره های زمین شناختی حمل کرده اند.بعضی دیگر بر این قول اند که آرا کلامی یعنی اصول عقایدی که تعالیم اصلی و رسمی سفر تکوین را بیان می دارد باید از آرا و عقاید غیر رسمی که فرعی و جنبی اند و احتمالا حاوی عقاید علمی نادرست نویسندگان آن هستند متمایز شود.عده ای نیز در موافقت با بعضی از پروتستان های محافظه کار ادعا می کردند که الهام الهی صرفا در همان فحوای دینی است که نویسندگان کتاب مقدس خواسته اند افاده کنند.در روایات کتاب مقدس یک مورد هست که به جهت اهمیت اعتقادی یعنی کلامی اش همواره به عنوان یک واقعه تاریخی محقق الوقوع بر آن تاکید کرده اند:خلقت خاص روح آدم ابوالبشر. آموزه هبوط انسان و ابتلا و اتحاد همه ذریه آدم در ک گناه جبلی موروث، مستلزم وجود یک فرد واحد بود که تبار همه نوع بشر به او برسد.و منزلت مخصوص روح انسان را از آن می دانستند که از مداخله ماوراءالطبیعی در نظام طبیعی نشئت پیدا کرده است.
2) نهضت نوخواهی
سنت گرایان بدین سان در حفظ معتقدات قدیم با اندک جرح و تعدیلی کوشا بودند،حال آنکه
نوخواهان یا تجدد طلبان در کوششهایی که برای تطبیق و تطابق با تکامل به خرج میدادند راهشان را از آنها جدا کرده بودند.این نوخواهان منتقدان بیگانه و برکناری نبودند بلکه کسانی بودند که در داخله خود کلیسا می کوشیدند تا در پرتو معارف جدید تدوین و تنسیق جدیدی از آنچه خود جان کلام و جوهر اصلی مسیحیت می دانستند ارائه دهند.اینان احساس می کردند حال که باید از بغضی بخشهای سنت کهن دست شست می توان بخشهای دیگر را چنان احیا کرد که پشتوانه حیات دینی با نشاط تری قرار گیرد.اینان کتاب مقدس را یک مکتوب بشری می دانستند نه وحی مستقیم خداوند به انسان.یعنع سرنوشت سلوک بشر و کدح و کوشش او در طلب خداوند و یسر تکامل آرمانها و رشد بصیرت دینی.سیر تکوینی کتاب مقدس همانا تکامل مترقیانه آگاهی دینی و برآمدن از مراحل ساده بدوی و اوج و اعتلا یافتن در یگانه پرستی اخلاقی یعنی توحید عجین با اخلاق استواز نظر این محققان کتاب مقدس یک کتاب الهامی یا الهام یافته نیست هر چند که الهام بخش است و از این لحاظ نظیر سایر آثار بزرگی است که آرا و اندیشه های ژرفی را بیان می دارد.نخستین ابواب سفر تکوین را باید همچون بیان شاعرانه عقاید دینی در باب اتکا انسان به خداوند و تعبیر ادبی سامانمندی و نظام احسن و اصلح جهان تلقی کرد.ولی آرا و عقاید اصلی این نوخواهان نه متخذ از وحی اصیل بلکه از یک نوع الهیات طبیعی جدید بود.
برداشت و تصور تجدد طلبان از خداوند مقهور مفهوم تکامل بود.پس از داروین نظر غالب تجدد طلبان این بود که فعالیت آفرینشگرانه الهی را نباید امری خارجی یعنع مباین از اشیا و یکبار برای همه دانست بلکه درونی و جاری و ساری و زمانا مستمر است.اخص صفات دخداوند همانا حلول در طبیعت است نه تنزه و تعای از طبیعت.از نظر بعضی از این محققان خداوند به صورت یک نیروی کیهانی نابخود و بدون تشخص و هویت درآمده بود ویل از نظر اکثریت همان معنا و مفهوم سنتی خداوند که دارای وحدت و هویت شخصی سات محفوظ مانده بود هرچند نحوه ارتباطش با جهان جرح و تعدیل یافته بود. هر نوع دوگانگی بین حوزه های طبیعی و ماوراءالطبیعی را تخطئه و وحدت خداوند و انسان و طبیعت را تحسین و تایید می کردند و برآن بودند که یک
روح لاهوتی یگانه در همه جهان سریان دارد.این تاکید وحدانی یا یگانه انگارانه بازگو کننده مضامین مانوس رمانتیسیم و مینو گروی ( =ایده آلیسم ) فلسفی بود که بر اثر برداشت تکامل از طبیعت تعدیل یافته بود.نوخواهان یا تجدد طلبان تمایل به تالیه ( = به مقام خدایی رساندن ) جریان تکاملی داشتند و آن را منبع فیض و سرچشمه ارتقا می دانستند.
برداشت و تصور نوخواهان از انسان نیز فرق بارزی با اعتقاد قدما داشت.اینان نه گناهکاری و رودرروی خداوند ایستادن انسان بلکه اتحاد اخلاقی و اتحاد او را با خداوند مطرح می کردند.طبع انسانی سرشتی لاهوتی دارد چه انسان بارقه ای از خداوند است.خداوند در انسان و نیز در طبیعت حلول دارد و آرمانهای انسانی عطیه والای روح الهی است.از اینروی ، عشق و اشتیاق بشر سررشته شناخت اوست.دیانت در احوال و تجارب قلبی انسانی ریشه دارد و تعابیر کلامی ( = الهیاتی ) فرعی و ثانوی اند.نخست از روح و دل انسان است که ره به خداوند می توان برد.تلاشهای بشر و نه اراده و افعال خاص خداوند ملکوت الهی را مستقر می دارد.عیسی مسیح منجی مرسل نیست بلکه معلم بزرگ آرمانهای والا و منادب ابوت خداوند و اخوت انسانهاست.رستگاری انسان نتیجه کسب معرفت و پیشه کردن اهداف کریمانه و نجیبانه است نه امداد ماوراءالطبیعی یا هدایت یافتگی مقدر. بدین سان این برداشت از انسان همنوا با ایمان خوش بینانه رایج در اواخر قرن نوزدهم بود.
3) پدید آمدن الهیات اعتدالی
مناقشه های اولیه بر سر تکامل ، خواه و ناخواه متکلمان را به دو قطب مخالف رانده یود یکی سنت گرایی و دیگری نوخواهی.هر یک از این دو گروه دلخوش از کژیها و کاستیهایی که در موضع طرف مقابل بود،با استفاده از روشهای کلامی – که به نحو روزافزونی از نظر اکثریت رجال کلیسا ناپذیرفتنی شده بود – از برداشتها و معتقدات خویش دفاع می کرد. در اواخر قان نوردهم یک لیبرالیسم کلامی که از بسی وجوه حد واسط بین سنت گرایی ونوخواهی بود در حوزه تفکر
پروتستان حاکم شد . وجه توافقش با نوخواهی از آرا قدما درباره خداوند و انسان خیلی فاصله گرقته است.برجسته ترین مشخصه اش در رهبرد روشمندانه نوینش بود یعنی اعتنا به تجربه انسانی به جای الهیات طبیعی ( عقلی ) یا وحیانی ( نقلی ). سه تحول مهم که ریشه های فکری اش قبلا در همین قرن پا گرفته بود به تشکل کلام لیبرال یا الهیات اعتدالی کمک کرد.از آنجا که این سه تحول در پیگیری سیر اندیشه بعد اهمیت دارند لازم است که حوصله به خرج دهیم و به شرح آنها بپردازیم.
نخست ، پیشرفتهای پژوهشهای مربوط به کتاب مقدس رهیافتهای تازه ای نسبت به وحی پدید آورد.در آلمان و سپس در انگلستان، در دانشگاهها و سپس در حوزه های علمیه روشهای عینی تحقیقات تاریخی و ادبی نظیر آنچه در بررسی سایر اسناد کهن معمول می شد برای تحلیل نص کتاب مقدس به کار گرفته شده بود.در پرتو این پژوهشها پنج کتاب اول عهد عتیق که سنتا منسوب به خود موسی است،نشانه هایی از چند مؤلفی بودن به دست داد.بررسی دقیق داستانهای مکرر و تفاوت سبکها،واژگان ، و فکر، دلالت بر این داشت که این کتابها ( اسفار خمسه ) در هیات کنونی شان مجموعه ای از چندین روایت و متعلق به زمانهای مختلف است.بعضی از بخشها نظیر توصیف جزئیات اجرای شعائر کاهنان در معبد بزرگ اورشلیم معلوم شده است که در عصر تبعید یا اسارت بابلی یعنی 800 سال پس از مئسی به رشته تحریر درآمده است.تحلیل مشابهی از انجیل یوحنا و تفاوتهایی که با سایر اناجیل هم از نظر سبک و سیاق هم از نظر محتوا دارد محققان را به آنجا رسانده است که آن را صرفا سیره مسیح که بیش از نیم قرن بعد از تصلیب او نوشته شده بدانند.
دومین تحول یا جریان مؤثر در پدید آمدن الهیات اعتدالی اعتنا به تجربه دینی به عنوان مبنای توجیه عقاید دینی است.این سرآغاز نوین در اوایل قرن منبعث از آثار و افکار فریدریش شلایر ماخر بود که غالبا او را مؤسس الهیات اعتدالی می نامند.به نظر او مبنای دیانت نه تعالیم وحیانی
است چنانکه در سنت گرایی مطرح است نه غقل معرفت آموز است ، چنانکه در الهیات طبیعی( عقلی ) مطرح است، نه حتی اراده اخلاقی چنانکخ در نظام فلسفی کانت مطرح است؛بلکه در انتباه دینی است که با همه آنها فرق دارد.دیانت موضوع تجربه زنده است نه عقاید رسمی مرده.و قابل تحویل به اخلاق یا حکمت عملی یا حکمت نظری نیست بلکه باید با خودش سنجیده شود و بر وفق معیارهای خودش فهمیده شود.شلایر ماخر همانند نویسندگان و حکمای نهضت رمانتیک بر این رای بود که خداوند را با دل – آگاهی ( = علم حضوری ) می توان شناخت نه با استدالال غیر مستقیم.
4) فلسفه های طبیعی تکامل
گروههایی که تا کنون بررسی کردیم – سنت گرایان و نوخواهان و اعتدالیان ( = لیبرالها ) – همه طرفدار خداشناسی دینی بودند و همه خود را جزو جامعه مسیحی به شمار می آوردند هر چند که به تفاریق معتقدات قدیمی را جرح و تعدیل میکردند. ولی تعبیر و تفسیر اهی دیگری هم از تکامل بود مه به کلی به تخطئه خداشناسی دینی می پرداخت.پیش تر اشاره ای به نظرگاههای اصالت طبیعی بعضی از تکامل گرایان نخستین کردیم.داروین از اعتقاد مبهم به یک قدرت متعالی در زمان نگارش کتاب منشاء انواع به لاادریگری و بی تفاوتی در قبال مسائل دینی که در اندیشه سالهای اواخر عمرش نمایان است سیر کرد. ت. ه . هاکسلی تا جائی پیش رفت که با اعتبار یا وثاقت کتاب مقدس و بحث و برهان اتقان صنع درافتاد و انسان را محصول نیروهای بی هدف و نا بخود دانست ولی معتقد بود سلوک انسان نباید تقلید شیوه های وحشیانه تکاملی گذشته باشد.تمدن گلستانی است که انسان در دل جنگل ساخته است و همواره باید آن را هرس و حراست کند.در اصالت طبیعت هاکسلی انسان در متن و در برابر یک طبیعت دژ خوی استیلا طلب قرار دارد.
تکامل و اسلام
موضع کاملا مخالف
محمد حسین طباطبایی:به عقیده او در هر حال نظر قرآن خلقت ثبوتی و دفعی می باشد و نظریه تکامل از دید قرآن مردود است.
محمد تقی مصباح یزدی : نظریه خلقت قرآن را معجزه می داند و تصریح می کند که حقیقت اعجاز قرآن از منظر نظریه های علمی قابل فهم نیست.
موضع میانه رو
مرتضی مطهری:داستان خلقت بشر در قرآن را زبان سمبلیک می داند.
ناصرمکارم شیرازی:
با این که بسیاری کوشش دارند میان این فرضیه [تکامل] و مسئله خداشناسیتضاد قائل شوند و شاید از یک نظر حق داشته باشند؛ چرا که... جنگ شدیدی میان اربابکلیسا از یک سو و طرفداران این فرضیه از سوی دیگر به وجود آورد...ولی امروزه برایما روشن است که این دو با هم تضادی ندارند؛یعنی ما چه فرضیه تکامل را قبول کنیم وچه...رد کنیم ،در هر دو صورت می توانیم خداشناس باشیم...آیات قرآن هر چند مستقیمادرصدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست،ولی ظواهر آیات(البته در خصوص انسان) بامسئله خلقت مستقل سازگارتر است،هر چند کاملا صریح نیست.ظاهر آیات خلقت آدم،بیشترروی خلقت مستقل دور می زند؛اما در مورد سایر جانداران،قرآن سکوت دارد.
موضع موافق
علی مشکینی:قرآن به تکامل تدریجی و پیوستگی نسلی تصریح کرده است.
نتیجه گیری
تکامل از دیدگاه زیست شناسی هنوز ادامه دارد و دانشمندان زیادی از قرن ها پیش در مورد تکامل نظریات مختلفی ارائه کردند . از این واژه تعاریف مختلفی ارائه شده است که در تمامی انها سیر از نقص به سوی کمال به گونه های مختلف بیان شده است .
تکامل از دیدگاه دین مسیح کاملا رد شده است ولی از دیدگاه اسلام ایات مختلفی بر این دلالت می کند که می توان این نظریه پذیرفت مانند (و خلقنا من الماء کل شیء حی) و اگر آیات مربوط به خلقت انسان را آیات نمادین در نظر بگیریم در این زمینه نیز مشکلی پیش نخواهد آمد.
فهرست منابع و مآخذ:
1-ا.رنان ، کالین ،تاریخ علم کمبریج ،ترجمه ی حسن افشار ،نشر مرکز ، چاپ اول ، تهران ، 1366
2-اوژه ، دکترگ ، تکامل ، ترجمه ی محمد فرهت و روح الله صبحیان ، انتشارات دانشگاه فردوسی ، مشهد ،1357 .
3-باربور ، ایان ، علم و دین ، ترجمه ی بهاء الدین خرمشاهی ، مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ دوم ،تهران ، 1374 .
4- حوائجی ، نصرالله ، عقاید داروین و زنتیک ، انتشارات آسیا ، چاپ دوم ، تهران ، 1370 .
5-دمپی یر ، تاریخ علم ، ترجمه ی عبد الحسین آذرنگ ، انتشارات سمت ، چاپ چهارم ، تهران ، 1384.
6-نیشابوری ، اصغر ، نقد و بررسی نظریه های تکاملی ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، تهران ، 1367.
7- http://fa.wikipedia.org/
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |