توحید
پژوهشگر: عظیمی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
در زمینهی توحید و خداشناسی مسئلهای مهم تر از اسماء و صفات نیست. اساساً شناخت و راه انسان در توحید از طریق شناخت اسماء و صفات حق تعالی است. بنابراین به همان اندازه که مسئله مبدأ اهمیت دارد، مسئله اسماء و صفات هم اهمیت دارد. شناخت اسماء و صفات حق از خصوصیات انسان است. اگر برخی فلاسفه انسان را با حیوان ناطق تعبیر کرده اند، می توان گفت انسان حیوانی است که درک اسماء و صفات دارد و خداونتد هم در قرآن وقتی در باب خلقت انسان سخن می گوید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا» (سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت.) را می آورد. در مسئله اسماء و صفات یکی از مهمترین اختلافات میان اشاعره از یک سو و حکما و معتزله از سوی دیگر است.
کلید واژه:
طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس.
اسماء و صفات حق:
1-ذات اقدس حق تعالی همه صفات کمالی وجودی را داراست، زیرا اوّلا، خلاف آن از نظر عقل محال است. ثانیاً وجود کمالات مختلف وجودی در موجودات مختلف حکایت از وجود آن ها در حقیقت وجود می نماید، چون وجود ممکن به لحاظ ذات خود عینی فقر و ربط به اصل واجب خود است، ثالثاً: کمالات ممکن است عارضی بر وجود آنهاست و از آنجا که هر امر، عرضی به امر ذاتی منتهی می گردد، این صفات کمالی ممکنات به به صفات ذاتی واجب تعالی باز می گردد.
توضیح اینکه، صفت بر دو نوع است؛ یا صفت وجود است، قطع نظر از نوع خصوصیت وجود و در همه موجودات کمال است، یا صفت وجود خاص یا موجود معینی است، نوع اوّل مانند علم و قدرت که کمال وجود است و هر موجودی که علم و قدرت داشته باشد، کمالی را داراست و نیز مانند بی حدی و بی نقصی که کمال سلبی وجود است و هر موجودی که از آن برخوردار باشد، از کمال برخوردار است، زیرا نقص و عیب آن کاسته شده است کمالات ذات اقدس حق تعالی بر دو قسم است :
1- کمالات ایجابی یا ثبوتی که حکایت از وجود کمالی عینی در ذات حق تعالی دارد و ما بازاء عینی دارد، مانند وجوب، حیات، قیمومیت.
2- کمالات سلبی که حکایت از رفع نقص و عیبی از وجود اقدس حق تعالی دارد مانند غنی، قدوسیت.
فعلیت صفات حق تعالی:
کلیه صفات حق تعالی، خواه حقیقی محض باشد و خواه اضافی محض و خواه بین آن دو، صفات محض است و نه بالقوه. زیرا:
اوّلاً اغیار مورد اضافه در انتزاع این صفات، اغیار موجودند، آن هم به وجود فعلی موجودند، نه اینکه بالقوه مجود باشند مثلاً صفت علم به ممکنات که طرف اضافه دارد، طرف اضافه آن همانند خود آن است، موجود است چنان که صفت رزاقیت وابسته به وجود موجوداتی است که روزی خور حق تعالی باشند و حق تعالی آنان را روزی عطا کند، ولی این موجودات وجود فعلی دارند.
از این رو صفات او فعلی اند و وابسته به موجودات بالقوه نیستند، به تعبیر دیگر او علیم است و با علم خویش معلوم را ایجاد می کند، بلکه همان علم، خود وجود معلوم است و چنین نیست که چیزی پدید آید و آن گاه صفت مربوط به آن در ذات حق تعالی به وجود آید، تا واجب تعالی از آن منفعل و متأثّر شود، اگرچه شناخت را به علیم بودن، ؟؟؟ آگاه ما به وجود های معلوم باشد.
ثانیاً قوه و فعل نشان می دهنده قوه و فعل نشان دهندهی امکان است و امکان نقیض وجوب، از این رو اتصاف واجب تعالی به قوه و فعل همان اندازه محال است که اتصاف او به امکان ممتنع است، نکتهی قابل توجهی که از فعلیت صفات حق تعالی به دست می آید، این است که صفات او پیوسته در تجلی است، زیرا انعطاف صفات نشان امکان ذاتی واجب الوجود است که امتناع آن بدیهی یا قریب به بداهت است. پس اوّلاً صفات حق تعالی منعطف از غیر نیست، و ثانیاً: تجلی آن ها وابسته به امری غیر از ذات او نیست.
پیوستگی و دوام تجلی صفات حق تعالی سبب می شود که:
الف) پیوسته جمال و جلال او که جامع صفات و اسمای جمالی و جلالی است در تجلی و ظهور باشد و مظاهر خویش را پدید آورد و بنابر این پیوسته مظاهر جمال و جلال وجود یابند.
ب) در هر جمالی جلالی نهفته است و در هر جلالی جمالی منطوی است جمال بدون جلال و جلال بدون جمال ممکن نیست.
صفات جمال و جلال:
هر چه متعلق به لطف و رحمت بگیرد، صفت جمال است آن چه مقتضی قهر است، صفت جلال است صفت جمالی مستلزم لطف و رحمت و قرب می باشند مثل اسم لطیف، نور، هادی و صفات جلالی فحشا قحر و غضب است مثل مانع، قهار پس در باطن هر جلالی جمالی مستور است، زیرا صفات جلالی ناشی از حجاب و احتجاب حق است بر حجاب سخرت و کبریایی، زیرا حقیقت حق از کمال احاطه بر اشیاء در حجاب عزت است.
صفت: هر کمال وجودی را صفت گویند و به تعبیر دیگر، تعینات ذات همان حقایق خارجیه هستند که اگر تنها ملاحظه گردند، وصف خوانده می شود و اگر از جهت ظهور ذات در آن ها و ارتباطی که آن ها با ذات مطلق دارند در نظر گرفته شود، اسم نامیده می شوند صفات بر اعتباری تعینی ذاتند و در مقام احدیت مستملکند در ذات و عینی ذاتند.
تقسیم صفات و اسماء:
1- صفاتی که گستره تام دارند، اسماء هم بر دو قسم است:
1- اسماء کلیه و اطهات اسما مانند اول، آخر، ظاهر، باطن، که جامع همه آن ها رحمن است.
2- اسماء جزئیه: که حکومت به مظاهرطولی دارد. برخی از صفات احاطه تامه بر اشیاء دارند و هیچ موجودی از حیطه آن صفات خارج نیست، برخی از صفات حیطه تامه به جمیع اشیا دارند، اگر چه بر اکثر اشیاء حکومت دارند، صفاتی که بر همه اشیاء احاطه دارند و مبدأ سایر اسماء محیطه نیز می گردد، عبارتند از حیات و علم قدرت و اراده، سمع بصر، که از آنها تعبیر با مهات صفات و ائمه ی سبحه و اسماء الهیه نمودند، این صفات منشاء اسماء کلی حقند، چون ذات به اعتبار صفتی از صفات، اسم است مثل عالم و قادر و مرید.
اهل عرفان به تقسیم دیگر ، اسم اول ، آخر، ظاهر و باطن می دانند، جامع این چهار اسم، اسم جامع است یعنی اسم الله و رحمن جمیع اسماء حسنی و صفات علیا در حیطه دو اسم واقع شده است. در بین اسماء حسنای حق، هر اسمی که حکومت آن ازلی باشد، مظهر آن محکوم به کلمه اسم «طول» است. حق تعالی به اعتبار این اسم ازلی است و ابتدای وجودی ندارد. چنانچه هر موجودی که ابدی باشد، مظهر اسم آخر است، ظهور هر موجودی ناشی از اسم ظاهر است و چون هر ظهوری بطونی دارد و هر رقیقه دارای حقیقتی است، بطون هر موجودی معمول اسم باطنی است.
بر یک نحو دیگر از تقسیم، اسماء الهیه منقسم می شوند: به اسماء ذات اسماء افعال اگر چه جمیع اسماء به اعتبار اسماء ذاتند و به ذات منتهی می شوند. لیکن به اعتبار ظهور ذات در این اسماء ذاتند و بذات منتهی می شوند. لیکن به اعتبار ظهور ذات در این اسماء، اسماء ذاتند و به اعتبار صفات، اسماء صفات و به اعتبار ظهور افعال، اسماء افعالند.
باید توجه داشت که هر مظهری که اسماء ذات در آن ظهور و تجلی نمایند، این تجلی را تجلی ذاتی گویند، و اگر حق به اسماء صفات تجلی نماید آن تجلی را تجلی اسمائی و صفاتی نامند و هکذا تجلی فعلی. اسماء الهیه اگر دارای حکم عموم باشند و صالح از برای قبول تعلقات متقابله و صفات متباینه باشند، این تقسیم از اسماء را اسماء ذات می نامند، این حقایق لازم وجود مثل حیات، علم، قدرت خصوصی ترین اسم از اسماء الله (هو) می باشد و به همین دلیل در ابتدا ؟؟؟ اخلاص واقع شده و در حقیقت قیام و قوام اسم الله و جمیع اسماء الله بوده و لذا در شرافت ذاتی این اسم در ترد اهل الله اختلافی موجود نیست.
اسماء و صفات مختلف که در تجلیات حق ظهور می یابند، هیچ یک در غیبت هویت ظهوری ندارند و بطون غیب هویت بگونهای است که در برابر آن هیچ ظهوری نیست. زیرا آن باطنی که در برابر ظاهر است، اسمی از اسماء و تعینی از تعینات است و حال آنکه غیب هویت نظیر مطلقی که جامع بین مطلق و مقید است، جامع بینی باطن و ظاهر بود. لذا در برابر آن چیزی ظهور ندارد. و علی هذا حق تعالی همان هستی مطلقی می باشد که نه دارای اجزاء مختلف درونی و نه دارای افراد متکثّره است. زیرا وحدت حقیقی، ذاتی اوست، یعنی وحدت حقیقی اولین اسمی است که از نظر به ذات او حاصل شده و اولین عبارتی است که در تعبیر از آن ذات مورد استفاده قرار می گیرد. اسم به اصطلاح اهل عرفان عبارت است از ذات به اعتبار معنایی ازمعانی است و هر یک از معانی حقیقه خارجیه چون به شرط لا اعتبار می شوند لا در معرض شهود عارف قرار می گیرد، نعت و صفتی و صفات الهی می باشد، این اوصاف اگر وجودی نباشد اوصاف جمالیه و اگر عدمی و صلبی باشند اوصاف جلالیه نامیده می شوند.
هر گاه این معانی را به شرط اعتبار شوند یعنی ذات در آینه آن صحفا و از طریق حجاب آن متعینی مشاهده شود، سعی از اسماء جمالی و یا جلالی الهی نظیر علیم، قدیر، سبوح یا قدوس حاصل می گردد. اسماء و صفات که معانی تکوینی و آینه حقیقی نیست به ذات باری هستند به دلیل امتیاز واقعی نسبت به یکدیگر آن گاه که در قالب مفهوم ظاهر می شوند در قابلیت حمل نسبت به ذات باری تفاوت پیدا می کنند، زیرا صفات بر ذات حمل نمی شوند و لیکن اسماء بر ذات حمل می گردند چون اسماء بر تعیینات خارجی می باشند بحث آنان پیراموم عینیت و یا جدایی اسم از مسمی ناظر بر یگانگی و یا مغایرت اسماء لفظی با ذات باری نمی باشد بلکه متوجه اسماء تکوینی است نظر به آن که حقیقت مقدس حق به حسب «کل یوم هو فی شأن» دارای شئون و ظهورات مختلف در مراتب الهی و ظهورات متعدد در حقایق امکانیه می باشد و جمیع مراتب وجودی ، حکایت ازکمالات حقیقت وجود می نماید کمالات مختلف در موجودات، حکایت از کمالات مختلف در اصل وجود می نماید، حق توسط اسماء تالیه خلع وجود و تعیین از ممکنات می نماید و توسط اسماء جمالیه جان و روح تازه به کالبد ممکن می دهد، تجلیات و شئون متعدد حق در مراتب ربویه حاکی از صفات و اسماء متعدد است که حق به اعتبار آن اسماء در مراتب وجودی تجلی نموده است صفات حق تعالی شأنه یا صفات ایجابی است که در مفهوم آن صفات عدم نیست و یا سلبی است که در مفهوم آن عدم اخذ شده است صفات ایجابی یا حقیقه محض است مثل اولین و آخرین که از دو اسم اول و آخر انتزاع می شود و اضافه به غیر در آن در مقام انتزاع لحاظ می شود. قسم دیگر از صفات که اضافه به غیر در آن ملحوظ است و متقوم به لحاظ غیر نیست، نظیر ربوبت، و علم اراده به اعتبار تعلق به ممکنات به بر اعتبار لحاظ این صفات در مقام احدیت ذات، جمیع صفاتی که در مقام احدیت ذات که لحاظ مقدور و معلوم و مراد در آنها نمی شود. صفات سلبی نظیر غنی و قدوسیت و سبوحیت، مفهوم غنی بی نیازی از غیر است که عدم در آم ملحوظ است و هکذا سایر صفات سلبی .
اسمائی که احکامشان منقطع می گردد به دو قسم اند:
1- یکی آن که حکمش به طور مطلق قطع شده و اسم حاکم بر آن داخل در غیب مطلق می گردد، مانند اسم حاکم بر نشان دنیوی.
2- دیگر آن که کلمه آن اسم به این صورت پذیرد که با ظهور کلمه اسم دیگری که کاملتر است کلمه اسم قبلی مستتر و پنهان گردد. این بدان جهت است که هر اسمی از اسمای حق را بر حسب ظهور رهن و ظهور احکامش دولتی است و همین طور هر یک از تجلیات صفاتی حق را دولتی است که با ظهور دولت یک اسم یا صفت اسم، اسماء و صفات دیگری از لحاظ حکم، تحت الشعاع آن قرار می گیرند.
پیدایش و دوام و فضای حقایق و اعیان و حوادث و ادوار راکوان و شرایع و سنن و جوامع و دول هر پیرایش مبنا است که دولتی اسمی ظاهر گشته، دولت و کلمه اسم دیگری بر پایان می آید باید توجه داشت که اسماء الهی دارای صورتهای معقولی هستند در علم حق به دلیل آن که حضرت حق به ذات علم به ذات صفات و اسماء خویش و این صورتهای قطعی از آن جهت که عینی ذات متجلی به تعیین خاص و نسبت معینی می باشند، در اصطلاح اهل الله به عنوان اعیان شایسته نامیده می شوند چه کلی باشند و چه جزئی، حتماً کلیات آنها را به عنوان ماهیات و حقایق و جزئیات آنها را به نام هویات می نامند، پس ماهیات عبارتند از همان صور کلیه اسمائیه که تعیین اولی آنها در حضرت علیّه است.
نسبت صفات خدا و انسان: علی رغم اشتراک برخی از صفات میان خدا و انسان نسبت دادن این گونه صفات به خدا با نسبت دادن آنها به انسان دو تفاوت اساسی دارد: به تعبیر دیگر اولاً به فرض انسان وار انگاری نیز همه صفات انسانی خدا قابل اطلاق نیست و ثانیاً همان صفاتی نیز که هم بر انسان اطلاق می شود و هم بر خدا، اطلاق آنها بر خدا یکسان نیست، بلکه دو تفاوت اساسی میان حمل و اطلاق آنها بر خدا و انسان وجود دارد:
1- صفات خدا ضرورت ذاتی بلکه ازلی دارد؛ ولی صفات انسان امکان ذاتی و ضرورت بالغیر و مانند آن دارد، بر فرض که خدا به همان معنی خیر یا خوب یا اخلاقی باشد که انسان خیر یا خوب یا اخلاقی است و بر فرض که حمل این گونه صفات بر خدا و خلق به صورت مشترک معنوی باشد، یکی به صورت ضرورت ذاتی و یا ازلی و دیگری به صورت ضرورت غیری است.
2- صفات خدا مطلق، بی حد و اندازه و کمال حقیقی است ولی صفات انسانی نسبی و محدود است.
چگونگی فنا در صفات حق: بیان این مقام آنکه انواع مختلفه کائنات که هر یک در حد خود تعیینی و نامی دارند مانند ملک و فلک و انسان و حوران که در نظر اهل حجاب به صورت کثرت و تعدد و غیریت متصور و مشهود هستند در نظر عارف الهی یکی شوند یعنی همه را از عرش اعلای تجرد تا مرز خاک به صورت نگارستانی مشاهده نمایند که در تمامت سقف و دیوار آن عکس، علم، قدرت و صورت و نقش و لطف و مهر و محبت الهی و عنایت یزدانی، قلم تجلی نگاشته و پرتو جمال و جلال حق بر آن افتاده است در این نظر دریاها و خشکیها افلاک و خاک عالی روانی بر هم متصل و پیوسته یکی خواهند بود و همه با یک نغمه و یک صدای موزون خبر از عظمت عالم ربوی دهند و در این مقام حقیقت توحید و کلمه «لا اله الا الله» متحقق شود یعنی همه صفات کمال را منجر به حق داند و در غیر حق باطل و عکس صفات کمال را ندارد و این مقام را ملمس خوانند.
چکیده:
نخستین کثرت و تفصیل حاصل در مراتب و تعینات حقیقت وجود، کثرت حاصل در مرتبه «واحدیت» است که از ناحیه اسماء و صفات بر ظهور می پیوندد. بدین قرار که آن وجود مطلق در مقام تعین واحدیت، د رکسوت اسماء و صفات تجلی کرده و ایجاد کثرت می نماید. به عبارت دیگر وجود با صنعتی از صفات تجلی نموده و نسبت به همین وجود متجلی با صفت دیگر دارای تعین و تمییز گردیده و هر تجلی با صفتی از صفات حقیقی از حقایق اسماء را متعین و متحقق می نماید فی المثل تجلی ذات با صفت رحمت از تجلی ذات با صفت علم یا حیوة یا قدرت می گردد. بنابر این اسماء الهی نتیجه تعینات و اتصافات و تجلیات ذات حق اند یا صفات گوناگون.
نتیجه گیری:
تعدد اسماء و نیز صفات، تعدد مفهومی است ولی مسما و موصوف واحد است که وحدت مفهومی اسماء و صفات قابل پذیرش است و گرنه تعدد لغو و بیهوده بوده نه کثرت مصداقی قابل پذیرش است و گرنه با توجه به عینیت ذات و صفات و اسماء تعدد در ذات لازم می آید که آن هم هر دو ممتنع است. ذات در عین وحدت حقیقی، متصل به همه اسماء و صفات است.
منابع و مآخذ:
1- کلیات عرفان اسلامی همایون همتی
2- فلسفه دینی کیت ای، یاندل، ولفمات پاتی برگ
3- مبانی عرفانی استاد یحیی کبیر
4- عرفان نظری یحیی یثربی
5- آشنایی با عرفان اسلامی سید مرتضی حسینی شاهرودی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |