نگاهی به تنوع براهین خدا شناسی
پژوهشگر: فرشته کیانی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
اثبات وجود خداوند یکی از مسائلی است که همواره ذهن فیلسوفان و متکلمان و عارفان را به خود مشغول داشته است.
دلیل تنوع و زیادی دلایل اثبات وجود خداوند چیست؟در این مقاله پس از ذکر یک مقدمه کلی در مورد براهین،روش پیشینیان در اثبات صانع مورد بررسی قرار گرفته است.در قسمت بعد از تقسیمات دلائل خدا شناسی سخن گفته ایم و راه های گوناگونی که از آن راه ها می توان خدا را اثبات نمود از جمله راه حس و علم یا راه طبیعت،راه دل یا راه فطرت و راه استدلال یا راه فلسفه را ذکر کردیم.در این کار بیشتر به مقایسه ی پاره ای از نظرات پرداخته ایم.در آخر استنباط ما این است که دلیل تنوع براهین این است که برهان ها نسبت به یکدیگر نقش مکملی دارند و در واقع نقایص برهان قبل از خود را رفع می کنند.
مقدمه:
بشر از همان آغاز همیشه خود را نیازمند به یک قدرت برتر می دید و همواره وجود او را احساس می کرد. متفکران زیادی به این مسأله پرداخته اند و راه های زیادی بر اثبات آن ارائه کرده اند.
پیشینیان همواره وجود یک قدرت برتر را حس می کردند و این قدرت برتر در دوره های مختلف متفاوت بوده است.این عامل پرستش هر چیزی که فکر کنیم بوده است ،از مار و سوسمار گرفته تا ماه و خورشید و باران.کم کم فشر فهمید که اینها نمی توانند رب او باشند و به این پی برد که یک موجودی ورای تمام این موجودات معبود اوست و از آن زمان در پی اثبات وجود اوست.براهین زیادی از راه های مختلف ارائه نموده اندو هر کدام از این براهین برای تکمیل برهان قبلی آمده اند.
مواد و روش :
در این مقاله از کتاب های فلسفی که به مباحث خداشناسی پرداخته اند استفاده شده است. آثار شهید مطهری در این کار کمک شایانی نمود.
برخی از دیدگاه ها:
یکی از اساسی ترین دغدغه های انسان و یکی از موضوعات محوری و اساسی ادیان مسئله ی وجود خداست. در باب اثبات و عدم وجود خدا نظریه های مختلفی وجود دارد.
مقصود از اثبات واجب الوجود آن است که مفهوم واجب الوجود در خارج فرد و مصداقی دارد و این مفهوم ساخته و پرداخته ی ذهن آدمی نیست،تمام موجودات به علم بسیط علم به وجود صانع دارند-علم بسیط آن علمی است که موجود دارای علم باشد ولی علم به علم نداشته باشد،علم مرکب آن است که علم به علم هم دارد-به همین خاطر است که انبیاء مردم را به توحید دعوت می کردند نه به اثبات خدا،چون همه می دانستند که خدایی هست و وجود ممکنات از خودشان نیست ،لیکن مظهری برای او قائل می شدند. برخی از فیلسوفان و متکلمان وجود خدا را بدیهی و بی نیاز از دلیل و به عبارتی فطری می دانند و فیلسوفان و متکلمان مسلمان بر این عقیده ی خود به قرآن و روایات معصومین تمسک می کنند. قرآن در این باره می فرماید: « مگر درباره ی پدیدآورنده ی آسمان ها و زمین- تردیدی هست؟» (سوره ی ابراهیم، آیه ی 15). متفکران اسلامی از آیات و روایات استنتاج کرده اند که وجود خداوند بدیهی تر از هرچیزی است. از این رو چگونه می توان از امور بدیهی فروتر بر بداهت آشکار وجود او استدلال کرد؟!.
در میان متفکران غربی برخی نظیر پلانتینگا بر این عقیده اند که خدا یک امر بدیهی است و بداهتش مانند همه ی امور بدیهی دیگر است. بنابراین اثبات وجود او نیازی به استدلال و برهان ندارد. برخی دیگر مانند کیرکه گارد بر این عقیده اند که قبل از هر استدلال عقلی باید به وجود خدا ایمان آورد و هرگونه استدلال فلسفی در باب خدا را کاملاً بی فایده و موجب هدر دادن توانایی و فرصت عبودیت خدا می داند چون آدمی را به چیزی بی ثمر مشغول می دارد و از آنچه پرثمر است یعنی عبادت باز می دارد. اما در مقابل برخی دیگر از فیلسوفان و متکلمان برآنند که وجود خدا بدیهی نیست و نیاز به استدلال و برهان دارد، که بعداً به شرح آن می پردازیم.
روش پیشینیان در اثبات صانع:
بشر از آغاز خلقت تا به امروز همیشه خود را در هر مرحله ای که در مسیر ترقیات خود پیموده است مقهور عوامل طبیعی و یا محکوم گردش سرنوشت یافته است و ناخودآگاهانه در برابر عوامل یا آثاری که آنها را قدرت های قاهره به حساب می آورده است سر تعظیم و تکریم برای به دست آوردن خیر و یا دفع گزند فرود آورده است. تجلیات این مقهوریت در طول تاریخ به صورت قدرت های شناخته شده یا ناشناخته ی طبیعت مانند صاعقه و طوفان و زلزله و باران و... نمودار شده و قربانی های زیادی از حیوان و انسان برای جلب مهر و یا برای مصون ماندن از خشم آنها در صفحات تاریخ و ادوار مختلف دیده می شود که شاید هنوز هم در بعضی از جوامع انسانی وجود داشته باشد. هر عاملی و هر موجودی که در زندگی و حیات بشر نقش اساسی و یا بیم و امید را دربرمی داشته است و انسان به نحوی از آن ضرر یا سود می دیده است مورد پرستش واقع می گردیده است که این عامل پرستش از مار زهرآلود گرفته تا سوسمار و از ماه گرفته تا خورشید هزاران سال بشر را به خود مشغول داشته است.
در برخی از جوامع به تدریج کلیه موجودات و عوامل را در دو دسته قرار دادند: دسته(خیر زای) و دسته(شر زای) و کم کم به جای آنکه قدرت را در عوامل مختلف قدرت ببینند در خیر واحد و یا شر واحد جست وجو کردند و آنها را منشعب از دو منبع متضاد به حساب آوردند و بیم و امید به سوی این دو منشاء گرایش یافت. در کشور ما ایران این منشاء خیر،یزدان یا(سپنتا مینو) ومنشاء شر،اهریمن یا(انکره مینو) شناخته شده و معرفی شده است. در کتاب مقدسی آمده است که در پارس آتشگهی است که آن را قدیم تر می دانند و در آنجا کتابی است که زرتشت نوشته است و ابتدای کتاب این آمده است:«بیگمان باش به روز رستاخیز و بیگمان باش به هستی ایزد تعالی و فرشتگان او». «هر ایزد تعالی را به پارسی خدای- و بار خدای- و خداوند خوانند. و خدای گویند یعنی او اوست که به خودی خویش است و کسی او را نیاورده است و مصنوع نیست.» کم کم هرچه بر وسعت فکر و تجربیات بشر افزوده می شد به همان نسبت بر حیرتش از خلقت و ناتوانیش در چنگال سرنوشت نیز افزوده شد. او شاهد زادن و مردن غیر ارادی و غیر اختیاری خود و سایر موجودات دیگر بود. او عملاً دیده بود که همه ی عوامل قدرت و عوامل خیر وشر دستخوش تغییرند و زوال پذیرند و موجودات و اشیاء زوال پذیر نمی توانند منشاء و مصدر و خالق این خلقت عظیم و حیرت زا باشند. بشر با توجه به حکم طبیعت دریافت که شعور و سنجش و تدبیر و زوال ناپذیری لازمه ی این محرک و منشاء است و متوجه صانع و خالقی زوال ناپذیر و ابدی گشت.
در کتاب ریگ و دا که از قدیمی ترین آثار آریائی است و از مطمئن ترین کتاب ها از نظر جمع آوری معتقدات ادوار ماقبل تاریخ است راجع به مبدأ کل(خدا) چنین می نویسد:«در آغاز نه هستی بود و نه نیستی، نه هوا و نه آسمان در بالای آن قرار داشت. آیا آنچه که بود حرکت می کرد و چه کسی آن را به حرکت درمی آورد؟ آیا آن موقع آبها وجود داشتند و آیا... در آن موقع واحد به تنهایی و بدون آنکه از خارج کمک بگیرد نفس می کشید و غیر از او هیچ نبود. این نحوه ی اندیشه ها و تفکرات درباره ی خالق و مخلوق تقریباً تا سده ی ششم و هفتم پیش از میلاد جامعه ی متمدن بشری را به خود مشغول می ساخت. تا اینکه در طول این دو سده ناگهان موج نهضت فکری برمی خیزد و افکار نوین فلسفی و مذهبی و عملی پایه ریزی می شود. مثلاً در ایران زرتشت و نخستین راهنما و پیغمبر آرائی نژاد ظهور می کند و مردم را با سه اصل گفتارنیک- کردارنیک و پندارنیک به یزدان شناسی دعوت می کند. در هندوستان بودا و در چین کنفسیوس پیدا می شوند و تعالیم اخلاقی و مذهبی خود را شروع می کنند. در قسمت دیگر جهان یعنی در سرزمین یونان حکما پا به عرصه ی وجود می گذارند و بشریت در مسیر جدیدی از تفکر و تجزیه و تحلیل امور می افتد.
کسنوفانس اولین کسی است که با قبول محرومیت ها و ناگواری های بسیار اعتقاد خود را راجع به یک صانع واحد اعلام داشت و او را ازلی و ابدی و همه دانش و همه بینش خواند و گفت تغییر و تبدل در او راه ندارد.
با توجه به مطالب فوق می توان گفت که وجود خداوند بدیهی است و نیازی به برهان و استدلال ندارد. همان طور که گفتیم بشر همیشه قدرتی برتر ازخودش را قبول داشته است پس میل به خداپرستی در ذات و فطرت موجودات از ازل بوده است ولی با الفاظ و گونه های مختلف، وجود خداوند در همه ی ادوار بین تمام موجودات حس شده است.
برخی از فیلسوفان و متکلمان برآنند که وجود خدا بدیهی نیست و نیاز به استدلال و برهان دارد. تقسیم بندی های گوناگونی برای براهین اثبات واجب وجود دارد.
نمونه ی زیر تقسیم بندی از نگاه آقای جوادی آملی است: براهین به سه دسته تقسیم می شوند: 1- براهینی که معیوب هستند و افاده ی یقین نمی کنند و در حقیقت برهان نیستند. 2- براهینی که معیوب و فاسد نیستند ولی ناقص اند. یعنی برای اثبات واجب تمام نیستند و در نهایت تنها وصفی از اوصاف و اسمی از اسماء او را اثبات می کنند. چنین براهینی برای اثبات واجب به متمم نیاز دارند و به برهان دیگری که ذات واجب را اثبات می کند توجه می کنند. مانند برهان حرکت یا حدوث که ناقص است و عاجز از اثبات ذات واجب است. 3- براهینی که صحیح و کامل هستند مانند برهان صدیقین.
مصباح یزدی در کتاب آموزش فلسفه دلایل اثبات وجود خدای متعال را فراوان و دارای اسلوب های گوناگون می داند و به طور کلی آنها را به سه دسته تقسیم می کند: دسته اول- دلایلی که با مشاهده ی آثار و نشانه های الهی در جهان شکل می گیرند مانند برهان نظم که از را ه انسجام و همبستگی میان پدیده ها وجود یک ناظم و مدبر حکیم را برای جهان اثبات می کند. دسته دوم- دلایلی است که با توجه به نیازمندی جهان وجود آفریدگار بی نیاز را اثبات می کند. مانند برهان حدوث. دسته سوم- دلایل فلسفی خالص است که مقدماتشان عقلی است. مانند برهان امکان و برهان صدیقین. این قسم از براهین ویژگی های خاصی دارند: نخست آنکه بی نیاز از مقدمات حسی و تجربی اند، شبهاتی که پیرامون دلایل مطرح می شود به اینها راه نمی یابد و از اعتبار منطقی بیشتری برخوردارند.
تنوع و تقسیمات دلائل خدا شناسی:
در بررسی تعداد دلایل اثبات وجود خدا، دیدگاه های مختلفی مطرح می باشند که باید آنها را از یکدیگر تفکیک نمود. مثلاً دیدگاه عرفان نظری در این زمینه بسیار متفاوت خواهد بود با آنچه که از دیدگاه عقلی و فلسفی مطرح است. در برخورد با آیات قرآن کریم و استفاده از آنها نیز دیدگاه ها بسیار متفاوت است. عارف معتقد است که همه ی هستی جلوه ی حق است، پس خدا هرگز غایب نیست تا درپی اثبات و کشف او باشیم. این ما هستیم که در حجابیم و او را شهود نمی کنیم و الا او نه تنها نورانی و موجود است بلکه اصل وجود و حقیقت نور اوست، پس غیبت و عدم برای او محال ذاتی است. این دیدگاه با نگاه یک فیلسوف یا متکلم که نخست خدا را به عنوان یک امر محتمل الوجود فرض می کند تا با دلایل عقلی و تجربی آن را اثبات کند، بسیار تفاوت می کند. از دیدگاه عرفان همه ی هستی، اسماء و صفات حق اند و هر موجودی وجهی از وجود خداوند است، پس هر موجودی می تواند به اندازه ی توان و سعدی وجود خود حق نما باشد و راه را نشان دهد. پس راه های رسیدن به خداوند منحصر در چند طریق محدود نخواهد بود و گفته اند: راه های به سوی خداوند، به تعداد نفس های مخلوقین و یا به تعداد موجودات ذی نفس است. در فلسفه وجود خدا به عنوان یک امر بدیهی تلقی نمی شود، بلکه قضیه نظری و نیازمند اثبات شمرده می شود. فیلسوفان در تقسیم بندی دلائل اثبات خدانظرات مختلفی دارند در اینجا تنها به ذکردیدگاه شهیدمطهری وکلی ترین تقسیم بندی یعنی تقسیم ادلّه به انی و لمی اکتفا می کنیم.
دیدگاه شهید مطهری
استادمطهری سه راه کلی رادرباب اثبات وجود خدا ذکرمی کندکه هرسه راه را درست می داند:
راه دل یا راه فطرت:
خداشناسی، فطری هرآدمی است یعنی هرآدمی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روحی خود خدا را می شناسد بدون اینکه نیاز به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد. مقصود در اینجا فطرت عقل نیست، بلکه فطرت دل است. فطرت دل یعنی انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود متمایل و خواهان خدا آفریده شده است. در انسان خداجویی و خداخواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است، غریزه ی خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبه ی معنوی است بین کانون دل و احساسات انسان از یک سو وکانون هستی یعنی مبدأ اعلی و کمال مطلق از سوی دیگر. انسان بدون اینکه خود بداند تحت تأثیر این نیروی مرموز هست. پاسکال محبت را برتر از عقل می داند و بنیاد علم و اعتقاد را بر اشراق قلبی قرار می دهد می گوید: به وجود خدا دل گواهی می دهد نه عقل و ایمان از این راه بدست می آید. دل دلائلی دارد که عقل را به آن دسترس نیست.
راه حس و علم یا راه طبیعت:
مطالعه احوال موجودات نشان دهنده ی این است که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزاء جهان را تشکیل می دهند حساب شده اند. هرچیزی جایی دارد. جهان مانند کتابی است که یک مؤلف آگاه تألیف می کند. هرجمله و سطر و فصلی محتوی یک سلسله معانی و مطالب است. نظمی درکار است که هدف را نشان می دهد. نمونه های زیادی در طبیعت وجود دارد که نشان می دهد جهان تصادفی خلق نشده است بلکه نظمی و هدفی درکار بوده است مانند خلقت جانداران که تقریباً از اوایل پیدایش حیات، جنس نر و ماده که برای ادامه ی نسل ضرورت دارد به وجود آمده است. راه یابی اشیاء ازجمله آثار و علائمی است که دلیل بر دخالت نوعی قصد و تدبیر است. یعنی هرموجودی از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو راه خود را به سوی آینده می شناسد.
راه عقل یا راه استدلال و فلسفه:
اگرچه که این راه دشوارترین راه هاست اما از یک نظرکامل ترین آنهاست. راه دل و فطرت از نظر شخصی کامل ترین راه هاست. یعنی برای هر فرد بهتر و لذت بخش تر این است که از راه دل به خداوند راه یابد. از جنبه ی فردی و شخصی قطعاً راه اهل دل کامل تر است ولی شخصی است یعنی نمی توان آن را به صورت یک علم قابل تعلیم و تعلم برای عموم درآورد. راه مطالعه ی حسی و علمی خلقت از نظرسادگی و روشنی و عمومی بودن بهترین راه هاست اما این راه فقط ما را به منزل اول می رساند. یعنی همین قدر به ما می فهماند که طبیعت مسخر نیروی ماوراءالطبیعی است و این اندازه برای شناخت خدا کافی نیست. خداشناسی و مسائل مربوط به آن تنها از طریق عقل و فلسفه است که به صورت یک علم مثبت، نظیر روانشناسی و گیاه شناسی و... درمی آید. چه قدر اشتباه است که می گویند راه مطالعه در خلقت، ما را از پیمودن راه های دشوار و پرپیچ و خم فلسفی بی نیاز می کند. فلاسفه براهین زیادی برای اثبات واجب اقامه کرده اند.اگربخواهیم براهین فلسفی را در این موضوع تقسیم بندی کنیم از نظرکلی دارای سه شکل می باشند: برهان ارسطویی یابرهان حرکت،که ازحرکت عالم به محرک نخستین عالم پی برده می شود. برهان سینوی که از راه امکان عالم و اشیاء عالم به واجب الوجود بالذات پی برده می شود.برهان صدرایی که از حقیقت هستی، خدارا اثبات می کند.
تقسیم ادله به انی و لمی:
در علم منطق برهان به دو قسم لمّی و انی تقسیم می شود. برخی معتقدند که تنها برهان لمی است که مفید یقین می باشد، چراکه براساس قاعده:«موجودات معلول و دارای سبب، جز از راه علت و سببشان شناخته نمی شوند.» تنها برهان لمی است که درآن از علت به معلول می رسیم و از وجود علت، بر وجود معلول استدلال می کنیم و اما در برهان انی که از معلول به علت می رسیم، یقین حاصل نمی شود. در ادله ی اثبات وجود خدا نیز تقسیمی براساس این معیار صورت گرفته است. برخی معتقدندکه اصلاً دلیل لمی در فلسفه راه ندارد و بر وجود واجب نیز نمی توان برهان لمی اقامه کرد، ولی پاره ای می گویند که با یک تحلیل منطقی می توان بسیار از براهین فلسفی را برهان لمی دانست و در باب خداشناسی نیز بسیاری از فیلسوفان تلاش کرده اند برهان معروف به برهان صدیقین را به صورت لمی تقریر نمایند.
برهان انی برهانی است که از طریق مخلوقات وجود خدا ثابت می شود. برهان لمی یا برهان قبل از تجربه، برهانی است که مخلوقات، واسطه اثبات وجود خدا نیستند بلکه از نظر و توجه به حقیقت وجود یا مفهوم کمال مطلق، وجود خدا ثابت می شود. نظیر برهان وجودی آنسلم.
نقش مکملی دلائل اثبات وجود خدا:
براهین وجود خدا در کیفیت ذات دارای تسلسل می باشند. منظور ما از این تسلسل آن است که چند رشته دلیل مربوط و وابسته به هم بوده و یکدیگر را اثبات می نمایند به طوریکه اگر یک دلیل به خودی خود برای اثبات صحت این موضوع کافی نباشد چون با چندین دلیل که از رشته های دیگر اقامه شده مطابقت می نماید از این جهت نتیجه ی مجموع این دلائل قاطع و نافذ است. شاید شایع ترین و روشن ترین رشته ی دلائل این است که بهترین وسیله ی تغییر و تفسیر مبدأ عالم کون، همانا اعتقاد به وجود خدا می باشد.
ایرادات اساسی به دلائل خداشناسی:
1-دلائل عقلی برای اثبات وجود خدا معمولاً برای دیگران ترغیب کننده و متقاعدکننده نیستند. ویلیام جیمز معتقد است که دلیل چنین امری این است که نیازهای درونی و روانی انسان عمیق تر از نیازهای عقلی اوست. در واقع قوه ی عقلانی انسان پس از آنکه احساساتش تأثیر بپذیرند تحت تأثیر استدلال قرار خواهد گرفت. امتناع روانی بر استدلال عقلی مقدم است. 2- استدلال های خداشناسانه منطقاً بی اعتبارند. همانگونه که کافمن استدلال می کند: آیا می توانیم وجود خداوند را با برهانی معتبر که خداوند در هیچ یک از مقدمات ظاهر نشود به اثبات برسانیم؟ زیرا روشن است که اگرخداوند در هیچ یک از مقدمات ظاهر نشود در نتیجه هم ظاهر نخواهد شد. اگر ظاهر شود برهان باید بی اعتبار باشد. یعنی به لحاظ منطقی نتیجه نمی تواند گسترده تر از مقدمات باشد. 3- دلائل به نحو وجودی ناکافی هستند. اگرکسی بتواند استدلالی عقلی برای اثبات وجود خدا عرضه کند از چنین مطلبی نتیجه نمی شود که خداوند واقعاً وجود دارد. زیرا همیشه چنین امکانی وجود دارد که آنچه عقلاً گریزناپذیر است واقعی نباشد. این انتقادها ناروا نیستند.مخصوصا برای براهین خداشناسی که عدم وجود خداوند را عقلا غیر قابل تصور می گیرد.اما خداشناس ممکن است که برای نشان دادن غیر قابل انکار بودن وجود خداوند و ارتباط عملی این حقیقت با نیاز های عملی انسان ها در تلاش باشد.خداشناس نباید از اطمینان قلبی خود کناره گیری کند.خردمندان موضعی را بدین سبب نمی پذیرند که نا مدلل ترین بدیل است و بدینگونه نیز نیستند که در مورد خداشناسی چنین استثنایی را قائل باشند.تجربه ی مذهبی نیاز انسانها را به خدا آشکار می سازد و اگر دلیل بتواند در اطمینان بخشیدن به انسان ها کمک کند که خدایی وجود دارد تا چنین نیازی ارضا شود چه بهتر از این .از طرف دیگر ،اگر استدلالها ی خداشناسی به استدلال های نامعقول منجر شود ،باید نتیجه گرفت که ممکن است خدا وجود داشته باشد اما دلایل خوبی برای اعتقاد به وجود خداوند تا کنون پرداخته نشده است .فقط آزمون همه از براهین می تواند به قضاوت در اینکه کدامیک چنین اند منجر شود.
نتیجه
بعد از بررسی برخی از نظریات و دیدگاه ها و پرداختن به ایرادات اساسی دلائل خدا شناسی از جمله این ایراد که برهان ها کامل نمی باشند و دارای نقص می باشند به این نتیجه رسیدیم که می توان این نواقص را با ارائه ی دلائل بعدی تکمیل نمود .براهین نسبت به یکدیگر نقش تکمیل کننده و مکملی بر عهده دارند. برای نمونه برهان نظم بر اثبات وجود خداوند کفایت نمی کند و باید برهان دیگری نظیر برهان وجوب و امکان لازم است تا برهان نظم را تکمیل کند .
منابع
1-الدر،جان ؛ ایمان به خدا در قرن بیستم،انتشارات نور جهان،چاپ ششم،تهران،1346.
2-تونی،فاضل؛ رسائل عرفانی و فلسفی،انتشارات مطبوعات دینی قم،1386.
3-جوادی آملی؛ تبیین براهین اثبات خدا،انتشارات اسراء،قم،1384.
4-حکیم الهی،هدایت الله ؛ استنباط ما از خدا و خلقت،انتشارات مهر.
5-غرویان،محسن ؛ سیری در ادله اثبات وجود خدا،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی،چاپ دوم،قم،1377.
6-گیسلر،نورمن ؛ فلسفه دین،مترجم:حمید رضاآیت الهی،انتشارات حکمت ،چاپ اول،1375.
7-محمد رضایی ،محمد ؛الهیات فلسفی،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه،چاپ اول،قم،1383.
8-مصباح،محمد تقی ؛آموزش فلسفه،جلد اول،انتشارات سپهر،تهران،1365.
9-مطهری،مرتضی ؛مجموعه آثار،جلد 6،انتشارات صدرا،چاپ چهارم،تهران،1375.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |