عالم مثال
پژوهشگر: سیده سمیرا موسوی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
یکی از مباحث مهم فلسفه ملاصدرا اثبات عالم مثال و تجرد خیال است .در میان حکمای اسلامی ، حکمای مشاء ، بویژه شیخ الرئیس وجود این عالم را منکرند . شیخ اشراق ضمن اذغان بوجود آن ، با طرح ادلّهای کوشیده است وجود آن را اثبات کند، اما به این علت که خیال را منفصل میداند ، اهل تصوف و عرفان بویژه محی الدین عربی در آثار خود علاوه بر قبول عالم مثال ویژگی های آن را ذکر کرده اما از ابراز استدلال و برهان در این زمینه خود داری کرده اند.
حکیم ، صدر المتألهین شیرازی در قبول وجود عالم مثال هم صدای عرفا و شیخ اشراق است و در کتاب اسفار ، براهین متعددی هم برای اثبات مثال متصل و هم مثال منفصل اقامه فرموده است . او با اثبات تجرد بعد خیال موفق شده است معاد جسمانی و حشر همه عوالم وجودیه و لزوم بازگشت جمیع موجودات به مبدأ اعلی را اثبات کند ؛ او معتقد است دار آخرت ، منحصر به عالم روح نیست ،بلکه مرتبه ای از عالم آخرت را عالم اجساد و اجسام و سماوات و نفوس ارواح جسمانی تشکیل میدهد . بدین منظور ملاصدرا قوة خیال متصل و تجرد آن را مطرح و اثبات کرده و از این طریق توانسته است کیفیت عذاب قبر و سکرات موت را تبیین و عوالم برزخی در قوس صعود و نزول را اثبات کند . با اصل حرکت جوهری و تجرد خیال که از ابتکارات بارز این فیلسوف است ، بسیاری از اشکالات موجود در باب معاد جسمانی مرتفع شده است.
عالم در لغت به معنای خَلق، همه مخلوقات و آنچه فلک آن را در برگرفته، میباشد و جمع آن عوالم است.عالم مثال عالمی است روحانی و از جوهر نورانی از یک جانب با جوهر مادی رابطه دارد از آن جهت که موضوع ادراک و دارای ابعاد و مقدار است و از طرف دیگر با جواهر معقول قائم به ذات و مجرد قرابت دارد از آن نظر که طبع آن از نور محض است این عالم نه جسم مادی مرکب است نه جوهر معقول مجرب چرا که نوعی برزخ است یعنی عالم وسط نوعی حد ،که یکی را از دیگری جدا می کند آن عالم حدی است .جهانی است وسط که بین جواهر مجرد لطیفه محض و جواهر مادی کثیف و کدر تمایز و جدایی به بار می آورد
عالم مثال
عالم مثال که آن را از جهت واسطه بودن میان عالم عقلی و طبیعت مادی برزخ می نامیم مرتبه ای از وجود که از ماده مجرد است اما آثار ماده از جمله کم و کیف و وضع را دارا است علت موجده آن از نظر حکمای مشا آخرین عقل از سلسله ی طولی عقول است
عالم مثال واسطه میان عالم جبروت و عالم ملک و شهادت است. عالم مثال یک عالم روحانی است که از طرفی به لحاظ داشتن مقدار و بدلیل محسوس بودن ،شبیه جوهر جسمانی است و از طرف دیگر ، بدلیل نورانیّت شبیه جوهر مجرد عقلی است . عالم مثال از جهت تجرد از ماده، عالمی روحانی و علمی و ادراکی است و از جهت تقدر و تجسم شباهت به عالم کون و فساد دارد . این عالم ، مانند جواهر عقلی از جهت امکان ذاتی ، بدون تراخی از مبدأ وجود صادر شده است. لذا آثار مواد جسمانی ،از جمله حرکت و تجدد وکون و فساد بر آن مترتب نیست. پس عالم مثال ازآن جهت که غیر مادی است ،شبیه عالم ارواح است و از لحاظ داشتن صورت و شکل و مقدار ، شبیه عالم اجسام است .
عرفا میگویند چون معانی از حضرت الهی فرود میآیند ، در مرحله جهان مثال ، یک صورت جسمانی و حسی ، مانند صورت خیالی ما میپذیرند و سپس به عالم ملک فرود میآیند؛ به همین علت جهان و عالم مثال را خیال منفصل مینامند.از نظر عرفا عالم مثال را به دو جهت ، مثالی میگویند یکی اینکه مشتمل بر صورتهای همة موجودات عالم جسمانی است ودیگر اینکه این عالم، شبیه نخستین مثالهای صوری و حقایق واقع در حضرت ختمی (ص) است . قیصری در شرح مقدمه خود بر فصوص الحکم می گوید : جمیع معانی و حقایق موجود در عالم، چه در قوس صعود و چه در قوس نزول دارای صورت مثالی است که با کمالات آن مطابقت دارد ؛ چون مثال محل ظهور حقایق است و هر حقیقتی از اسم ظاهر بهره دارد ، ارواح عقول به اعتبار تجلی وظهور در مراتب مثالی یک نحوه تبینی در این عالم دارند ، لذا حضرت ختمی ، خواجه کائنات(ص)، حضرت جبرئیل را در مقام سدره مشهود نموده است که دارای بالهای متعدد است و در خبر است که جبرئیل هر صبح و شام داخل نهر حیات میشود و بعد از خروج ، بال و پر خود را تکان میدهد و از قطرات آبهای بال و پر او ملائکه نامعدودی خلق میشود. عالم برزخ مشتمل بر عرش و کرسی و سماوات سبع و ارضیین است و از همین جا ، افراد هوشمند بر کیفیت معراج پیغمبر(ص) و شهود آن حضرت به انبیاء عظام در سماوات سبع پی میبرند.وجود انبیاء عظام در عوالم جسمانی مثالی ، همان ظهور آنهاست در این عوالم و در برداشتن عالم برزخ جمیع حقایق را .
علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار روایت ذیل را از حضرت امام صادق (ع) از طریق شیخ بهایی نقل میکند :
«ما من مؤمن الاوله مثال فی العرش، فاذا اشتغل بالرکوع والسجود ونحوها فعل مثاله فعله ، فعند ذلک تراه الملائکة عند العرش ویصلون ویستغفرون له ، و اذا اشتغل العبد بمعصیة أرخی الله تعالی علی مثاله لئلا تطلع الملائکة علیها، فهذا تأویل یامن أظهر الجمیل وسترا القبیح.»
ترجمه: برای مؤمن مثالی در عرش وجود دارد زمانی که او مشغول رکوع وسجود میشود مثال او هم مشغول به آن میگردد. در این هنگام ملائکه بر او درود فرستاده و برای او طلب مغفرت میکنند . در زمانی که آن بنده گناهی را مرتکب میشود و خداوند آن را برای مثال ضعیف میگرداند تا ملائکه بر گناه او اطلاعی پیدا نکنند و این است معنای دعای ای کسی که امر زیبا را ظاهر میگردانی و امر زشت را میپوشانی.
البته تذکر این نکته لازم است که منحصر کردن عوالم غیرمادی به عقل، نفس و مثال حصر عقلی نیست و ممکن است یک سری عوالم دیگر وجود داشته باشد که فلاسفه به آن نرسیدهاند، هرچند تقسیم موجود به مادّی و غیرمادّی حصر عقلی است
- عالم مثال به مرتبهای از وجود گفته میشود که واسطه بین عالم عقلی و عالم جسمانی است. در واقع موجودات این عالم اگرچه مادّی نیستند اما برخی از آثار ماده مانند کمّ و کیف و وضع و... را دارند.
برخی دیگر از اسامی این عالم عبارتند از: عالم اشباح مجرّده، عالم صور معلّقه، عالم مُثُل معلًقه، عالم خیال منفصل، عالم أظلّه و عالم أشباح.
- تعبیر به اشباح و مانند آن درباره این عالم به این معنا نیست که موجودات این عالم، صورتهایی کمرنگتر از موجودات جسمانی هستند و از نظر مرتبه وجودی ضعیفتر از آنها هستند بلکه این تعبیر نشان دهنده وجود صورتهای ثابت و تغییرناپذیری در آن عالم است که نه تنها ضعیفتر از موجودات مادی نیستند، بلکه قویتر از آنها به شمار میآیند. همچنین تذکر این نکته هم لازم است که اطلاق مثال بر این عالم به معنایی غیر از مثالهای افلاطونی است. زیرا آنها مجرد تام و از قبیل جواهر عقلانی هستند در حالیکه موجودات عالم مثال به این معنی حدّ فاصل بین مجرّد تام و مادّی هستند.
تفاوت صورت مثالی و برزخی با مثال افلاطونی
در فلسفه افلاطونی ، «مُثُل» صورتهای معقولی از اشیاء وحقیقت آنها هستند و صورتهای محسوس در عالم به منزله سایه ای از آن صور میباشند ؛ لیکن در عالم مثال یا برزخ، اشیای محسوس یک وجود مقداری و حسی در عالم حس و یک وجود مقداری و حسی دیگرـ ولی بسیط ترـ در عالم مثال دارند . حکما برای تمییز «مثل افلاطونی» با غیر آن ، مثل غیر افلاطونی را مُثُل معلّقه نامیده اند ؛ بعبارت دیگر ، مثل معلّقه اشباح مجردی هستند که حد واسط بین عالم محسوس و عالم معقولند و همچون آینه ای ازبالا عالم علوی واز پایین عالم سفلی را منعکس میکنند . در عالم مثل معلّقه ، هر کدام از افراد موجودات ، مثالی قائم بذات دارند ؛ زیرا همة آن چیزهایی که در خواب دیده میشوند صورتهای مقداری هستند که در عالم محسوس تحقق ندارند ، بلکه همه آنها از عالم مثالند ؛ اما مثل افلاطونی جوهر مجرد و از عالم عقولند و مدبّر همه انواع فلکی و همچنین بسایط عنصری و مرکبات آنها میباشند و چون مجرد از ماده و آثار ماده و از عقولند ونسبت به افراد انواع خود نسبت یکسان دارند؛لذا کلی نامیده میشوند و از آنجا که مدبر و حافظ نوع خود هستند ، ارباب انواع نامیده میشوند .
نظر عرفای اسلامی دربارة عالم مثال
از نظر ابن عربی عرصه خیال بسیار وسیع و گسترده است.یکی از وجوه گستردگی عرصة خیال این است که در آن،جمع اضداد امکان پذیر است.نیروی خیال به آسانی جمع ضدین میکند؛ اما در عالم حس این احتمال محال است. وجه دیگر برای وسعت خیال این است که نیروی خیال ، هم اموری را که دارای صورتند میپذیرد وهم اموری را که دارای صورت نیستند تصور می کند.
مثال بنظر این عربی بر دو گونه است: مثال مطلق یا مثال منفصل و مثال مقید یا مثال متصل.
مثال مطلق یک عالم مستقل و حقیقی است که صورت همة اشیاء در یک حالت مشترک بین لطافت و کثافت(روحانیت محض و مادی صرف) در آن وجود دارد و فرق آن با عالم امثال افلاطون این است که در مثال افلاطون صور مجرد اشیاء موجود است، اما در مثال ابن عربی صورت محسوس که شبیه معانی مجرده هستند موجود است.
مثال مقید همان عالم خیال است اما نه خیالی که حکمای مشاء معتقدند؛ چه این عالم بنظر ابن عربی مانند آیینه ای است که صور عالم مثال در آن منعکس است.پس فرق عالم خیال ابن عربی با عالم خیال مشاء و دیگر فلاسفه این است که بنظر حکمای مشاء، عالم خیال خزانه و اندوخته ای است از صور محسوسات که از راه حس به او تحویل و در آنجا بایگانی شده است اما بنظر ابن عربی عالم خیال عالمی نیست که صورتهای دریافتی از عالم حس در آنجا گنجانیده شده باشد ؛ بلکه عالمی است که صورتهای مجرد از عالم مثال مطلق در آن منعکس است.
ابن عربی در فص حکمة نوریه از کتاب فصوص میفرماید :
هر چه در عالم محسوس است، مثالی است از آن حقیقت که در عالم مثال است و هر چه در عالم مثال است، صورت آن است که در عالم ارواح است که عالم افعال است و آنچه در عالم ارواح است مثال آن است که در عالم اسماء است که آن را جبروت نامند و هر اسم ،صورت صفتی است از صفات الله و هر صفتی وجهی از ذات متعال است. او در جایی دیگر میگوید : هر چه در عالم است ،همه خیال است و از آن قبیل است که به تعبیر محتاج است و هر چه بصورتی دیده میشود بصورتی دیگر ظاهر خواهد شد.
موجودات عالم مثال
در عالم مثال، صورتهای جوهریّه عالم مادی به صورت ثابت و بیحضور ماده وجود دارند. مانند مفهومی که هر کدام از ما از موجوداتی که قبلاً آنها را دیدهایم در ذهن خود تداعی میکنیم.[7]
مثال متصل و منفصل :
برخی عالم مثال را دو قسم دانستهاند:
1. مثال متصل: به آن عالمی گفته میشود که موجودات آن قائم به نفوس جزئی میباشند. مانند مفهوم خیالی متصوّر که توضیح آن گذشت.
2. مثال منفصل: به عالمی گفته میشود که موجودات آن عالم وابسته به نفوس جزئی نیستند بلکه به صورت قائم به ذات و مستقل موجودند. مانند صورتهایی که در خواب دیده میشوند.[8]
مسئله ی مثل یا عالم مثال از مسائل بسیار کهن است و اول بار افلاطون آن را در فلسفه وارد ساخت ،رای افلاطون درباره ی مثل به منزله ی اقدامی در حل همین مسئله بوده است که همه ی اعمال و اشخاص ریشه و بنیادی دارند که ماهیت خالص و محضی است که به آن برمی گردد پس او به عالمی فوق و ماوراء حس قائل می شود که حقیقتش از عالم حس عادی بیشتر است .]9[
فهرست
________________________________________
[1] .ارض ملکوت هنری کربن .ص 213 ،منتخب از شرح فصوص الحکم ابن عربی ،فصل 6 ،ص 30
]2[.نهایة الحکمه ،علامه طباطبایی ،ص 413
[3] . مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج 2، ص 166 (درس 45).
[4] . آموزش فلسفه، ج 2، ص 166 و نهایة الحکمة، ، ج 4، ص 1238.
[5] . نهایة الحکمة، قم، ، ج 4، ص 1238 (تعلیقة 2).
[6] . آموزش فلسفه، ج 2، ص 165.
[7] . نهایة الحکمة، ج 4، ص 1239.
[8] . آموزش فلسفه، ج 2، ص 165.
]9[.مسائل فلسفه ،برتراند راسل ،ص118
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |