عنوان: صفات ذاتی خداوند
پژوهشگر: سعیده عنایتی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
صفات ثبوتی خدا را میتوان به صفاتی ذاتی و فعلی نیز تقسیم کرد:
صفات ذاتی: آن دسته از صفاتی است که از ذات الهی انتزاع میشود. این صفات را بدان جهت ذاتی نامیدهاند که همواره با ذات الهی بود و در انتزاع آنها نیاز به تصور موجودات دیگر نیست و ذات همواره منصف به آنهاست، مانند: علم، قدرت، حیات.
صفات فعلی: آن دسته از صفاتی است که از ارتباط خاص ذات الهی با مخلوقات انتزاع میشود. مانند: صفت خالقیت که از وابستگی وجودی مخلوقات به ذات الهی انتزاع میشود.
میتوان گفت: خداوند فقط یک صفت ثبوتی دارد و آن دارا بودن هر نوع کمال و یک صف سلبی دارد که آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است.
کلید واژه: ثبوتی ،ذاتی ،فعلی ،علم ،قدرت ،حیات ، خالق ،رزق ،اراده
مقدمه:
ایمان به آفریدگار بسیار آسانتر از ایمان به صفات او است. چنان که اکثر قریب به اتفاق مردم به خدا ایمان دارند، حتی اکثر مادی گراها، با تعداد اندکشان نفهمیده به خدا اعتقاد دارند. اما نه فقط هیچ یک از ادیان غیر از اسلام، صفات خدا را آن چنان که باید و شاید معرفی نمیکنند و در نتیجه پیروانشان به خدای واقعی اعتقاد ندارند، بلکه در اسلام هم با وجود روشنگریهای کلام الهی و راهنماییهای رسول اکرم و امامان معصوم (ع) اکثر مذاهب اسلامی در شناخت خدا و صفاتش کاستی دارد. حتی گاهی اوقات به شرک نزدیک میشوند بعضی خداوند با جسم و قابل رویت میدانند و برخی دیگر منکر شناخت صفات خداوند شدهاند.
بحث دربار? صفت خدا بسیار گسترده است. لذا بنده موضوع را جزئی کرده و بحث را به صفات ذاتی خداوند اختصاص دادهام. هدف من در این تحقیق شناخت صفات ذاتی خدا و انواع آن است. لذا به طور اختصار به توضیح این مطالب میپردازیم.
صفات واجب بر دو قسم است: 1- ثبوتیه 2- سلبیه
صفات ثبوتی یا صفات جمال صفاتی هستند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت میکنند و از ثبوت واقعیتی در ذات الهی حکایت میکنند، مانند علم، قدرت، خلق، رزق و ...
صفات سلبی یا صفات جلال صفاتی هستند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت میکنند. از خداوند نقض میشوند. مانند ترکیب، جسمانیت، مکاندار بودن، جهتدار بودن، ظلم و عبث و ... .
حقیقت صفت سلبی، عبارت است از سلب نوعی نقص و سلب، سلب کمال است و چون نفی نفی، نوعی اثبات است صفات سلبی نیز در نهایت از کمال ذات خداوند پرده برمیدارند.
میتوان گفت: خداوند فقط یک صفت ثبوتی دارد و آن دارا بودن هر نوع کمال است و یک صفت سلبی دارد که آن پیراسته بودن از هر عیب و نقصی است.
صفات ثبوتی حق تعالی دو دستهاند: صفات ذاتی و صفات فعل
صفات ذاتی یا حقیقی صفاتی هستند که هر چند از نظر مفهوم غیر از ذاتاند. ولی از نظر حقیقت و مصداق (وجود خارجی) عین یکدیگرند و عین ذاتاند و برای افتزاع آنها هم فرض ذات واجب تعالی بر تنهایی کفایت میکند؛ مانند: حیات، علم و قدرت.
صفات فعل یا اضافی، صفاتی هستند که زاید بر ذات حق تعالی بوده و از این دو انتزاعشان متوقف بر فرض غیر واجب تعالی است؛ مانند خالق، رازق و غیره، چه تا غیری فرض نشود، خداوند به خالق، رازق، محیی، ممیت و غیره، متصّف نمیشود. و از آن جا که غیر از واجب تعالی، موجودی جز فعل او نیست، صفات فعلی خداوند از مقام فعل او انتزاع میشوند.
به دیگر سخن، صفات ثبوتیه حق تعالی دو قسماند: حقیقی و اضافی. صفات حقیقی خود دو دستهاند: صفات حقیقی محض، و صفات حقیقی دارای اضافه، صفات دسته اول: مانند حّی، عالم و قادر. صفات دسته دوم مانند: خالق و رازق و صفات دست سوم هم چون: خالقیت و رازقیت.
مبدا هم? صفات ذاتی یا حقیقی محض واجب تعالی «حّی» است؛ یعنی چون واجب تعالی حّی است، عالم، قادر، مرید، متکلّم و غیره است. مبدا همه صفات فعلی و دارای اضافه واحب تعالی هم صفت «قیّوم» است؛ یعنی چون واجب فعالی هم به قدرت او که وصف ذات و عین ذاتش است، برگشت میکند. ولی صفات اضافی محض مانند: قادر، خالق و رازق بودن، اعتباری و زاید بر ذاتاند.
متکلمان برای حق تعالی هفت صفت ذاتی قائل شدهاند: حیات، علم، قدرت، سمع، بصر، کلام و اراده. ولی باید گفت: طبق آی? شریفه: لله الأسماءُ الحُسنی» همه نامهای نیکو از آن خداست. هر اسمی که حسن و نیکو باشد، خداوند داراست و در قرآن کریم و احادیث هم اسماء و صفاتی غیر از اینها برای واجب تعالی آمده است، مانند حکیم، عظیم، غنی، رفیع، حق، عزیز و غیره.
اسم در این جا به معنای نام نیست. بلکه صفت است؛ یعنی هر صفتی که کمالی را برساند. به نحو اکملش در واجب تعالی صدق میکند. در قرآن کریم صد و سی اسم برای خداوند آمده است؛ و در دعای جوشن کبیر هزار اسم.
حیات واجب تعالی:
حیات یک نوع ویژگی در موجودات زنده است که سبب مبدا درک و فعل میگردد و چون ثابت شد که خداوند موجودی است دانا و توانا، حیات هم به طریق اوی برای او ثابت میشود. زیرا موجود زنده جز این که دانا و توانا باشد چیز دیگری نیست. هرگز موجودی که دارای حیات نباشد، علم و قدرت ندارد.
به بیانی دیگر، هرگاه موجودی چون انسان که علم و قدرت زاید بر ذات اوست زنده بوده و حیاتش کمال وجودی برای آن میباشد؛ پس موجودی چون واجب تعالی که علم و قدرت عین ذاتش است و همه کمالات را هم داراست به « حّی» بودن سزاوارتر است. بنابراین چون واجب تعالی ذاتاً زنده است، به گونهای است که علم و قدرت دارد، یعنی ذاتاً به همه چیز علم دارد، و قدرتش همان مبدئیت ذاتیش نسبت به همه موجودات است.
خداوند نه فقط دارای بالاترین مرتب? حیات، بلکه زندگی بخش همه موجودات زنده دیگر هم هست و به قول قرآن کریم «الذی خَلَقَ الموتَ و الحیاه» آن کسی که مرگ و زندگی را آفریده و نه فقط حیات برای خداوند ثابت است بلکه وجود صفت حیات در خداوند است که منشا علم، قدرت، اراده، کلام، سمع و بصر او هم هست و نه فقط زنده است، بلکه ارزندهای است که هرگز نمیمیرد.
کلام واجب تعالی:
کلام در میان انسانها لفظی است که با دلالت وضعی و قرار دادی برآنچه در ضمیر میگذرد، دلالت دارد مسلمانان و بلکه همه پیروان ادیان آسمانی اجماع دارند که خداوند متکلم است.
اثبات کلام خدا:
ایجاد صداها و حروف که مراد را بفهماند امری ممکن است و خداوند بر هر چیز ممکنی قدرت دارد؛ پس معلوم میشود که خداوند قدرت تکلم دارد . دلیل نقلی بر کلام خداوند هم قول قرآن کریم است که میفرماید «کَلَّمَ اللهُ موسی تکلیما» خدا با موسی آشکارا سخن گفت.
علم خداوند
در علم خداوند و کیفیت آن اختلاف آراء بین علماء موجود است. بعضی برآنند که خداوند مطلقا به ذات خداوند به ماسوا علم ندارد، بعضی گویند علم به ذات خود دارد ولی علم به ماسوا ندارد.
قول نخست قول طبیعون است و دلیلشان این است که: اگر خدا علم به خود داشته باشد، چون علم از مقوله اضافه است و اضافه نسبت است و نسبت ضرع وجود منتبین است، پس علم مستلزم وجود منسوب و منسوب الیه است و نسبت شی به خودش صحیح نیست زیرا بین شی، و خودش اثنیینتی وجود ندارد –یعنی خدا و خودش دوتا نیست- لهذا خداوند علم به ذات خود ندارد.
دلایل علم بیپایان او:
دانشمندان و علماء عقاید و مذاهب از راههای گوناگون علم و اطلاع خداوند را از ذات و پدیدههای جهان مرموز هستی ثابت کردهاند: به دو دلیل اشاره میکنیم:
1- آفرینند? یک دستگاه قطعا از تمام ریزه کاریهای آن آگاهی کامل دارد. آیا میتوان گفت: سازنده یک هواپیما از قسمتهای علمی و فنی آن بیخبر بوده است یا نویسنده یک دائره المعارف از محتویات آن بیاطلاع میباشد.
و میدانیم که وجود مصنوعی از وجود صانع و سازنده خود حکایت میکند. همچنین صفات هر مصنوع بر صفات ویژه صانع و پدید آورنده آن گواهی میدهد، هرگاه مصنوعی براساس نقشه و اندازهگیری و دقت و بررسی و نظم و ترتیب آفریده شود حتما آفریننده آن فرد عالمی بوده که مصنوع خود را با علم وسیع خویش پدیدآورده است. بنابراین از اینکه تمام موجودات جهان از اتم تا کهکشان طبق نقشه و قوانین منظمی آفریده شدهاند و روز به روز بشر از وحدت و یک پارچگی جهان اطلاعات بیشتری بدست میآورد، باید گفت جهان هستی از مبدا دانا و عالمی سرچشمه گرفته، که از تمام خصوصیات آن آگاهی کامل دارد، و همه را مطابق نقشه قبلی آفریده است.
2- و دلیل دوم بر علم گسترده خدا و آگاهی وی از همه موجودات، رویدادهای جهان، همان احاطه نامتناهی بودن وجود اوست وجود محیط و نامتناهی، وجودی که در همه جا حاضر و بر هر موجودی ناظر است، طبعا از همه چیز آگاه خواهد بود ولی اگر در اسارت ماده درآید و در زندان زمان و مکان محبوس گردد ممکن نیست از همه چیز از همه جا مطلع و باخبر گردد.
سمع و بصر:
خداوند سمیع است، یعنی علم حضوری به مسموعات دارد و بصیر است یعنی علم حضوری به مبصرات دارد, و همین است معنای «و هو السمیع البصیر» بدیهی است که خداوند علم به مموعات، مذوقات هم دارد، ولی خدا را سمیع و بصیر میگویند و ذائق و لامس میگویند: زیرا لمس و ذوق به جسمانیات اطلاق میشود و بنابراین خداوند را ذائق نگفتند، تا آنکه عوام الناس دچار توهم نشوند و خدا را جسم ندانند.
قدرت الهی:
یکی از صفات ذاتی و ثبوتی خدا، «قدرت» و یکی از نامهای او «قادر» میباشد برخی از متکلمان قدرت را چنین تعریف کردهاند: فاعلی که کار خود را با اراده و اختیار خویش انجام میدهد، گفته میشود که نسبت به کار خودش «قدرت» دارد، پس قدرت عبارت است از مبدئیت فاعل مختار برای کاری که ممکن است از او سر بزند قادر به این معنا در برابر فاعل مجبور و به اصطلاح فاعل موجب است مانند آتشی که مبدا عمل است اما عمل حرارت و سوزاندن از سر اختیار و اراده صورت نمیگیرد. برخی از متکلمان قدرت را چنین تعریف کردهاند:
1- قدرت آن است که اگر بخواهد فعلی را انجم دهد و اگر بخواهد، آن را انجام ندهد.
2- قدرت به معنای صحت فعل و ترک آن است، یعنی امکان فعل و ترک عمل برای قادر میسر است.
در این تعریفها باید به معنای قوه و توانایی و امکان که متناسب خداوند است، توجه کرد. توانایی و قوه دو معنا دارد: یکی در برابر فعلیت و دیگری در برابر عجز و ناتوانی. معنی قوه و توانایی در برابر فعل به معنای بالقوگی و استعداد است. مثل اینکه میگوییم؛ نور، این قوه را دارد که درخت شود؛ یعنی قابلیت درخت شدن را داراست. معنای دیگر قوه و توانایی در برابر عجز و ناتوانی است. مثل اینکه گفته میشود: خداوند قادر است. در اینجا، معنای اول منظور نیست. چون، او عین فعلیت است. اما قدرت و توانایی در ما به معنای استعداد و آمادگی است. وقتی میگوئیم: من قدرت سخن گفتن دارم؛ یعنی استعداد و آمادگی این کار را دارم. قوه و توانایی به معنای اول در طبیعت و اجسام وجود دارد، مثل قوهای که در بذر درخت و نطفه انسان و حیوان وجود دارد؛ نطفه انسان، بالقوه انسان است. به این معنا، قوه، نقص است در ممکنانت که نمیتوان خداوند را به آن توصیف کرد. چون در ذات حق تعالی نقصی و عدم راهی ندارد، پس فعلیت او تام است بنابراین، وقه در باب خداوند به معنای فعلیت محض است، نه به معنای استعداد و آمادگی؛ یعنی امکان به معنای امکان استعدادی صحیح نیست. همچنین امکان فعل و ترک، به معنای امکان ماهوی هم صحیح نیست، زیرا که خداوند ماهیت ندارد که لازمم چنین ماهیتی امکان باشد.
نکته دیگر این است که قدرت به عدم تعلق نمیگیرد. زیرا نبود علت برای عدم کافی است، چون اگر علت تا مه یک شیء موجود شود. آن شی به ناچار موجود میشود و اگر علت آن شی ناقص باشد وجود پیدا نمیکند نه اینکه در عدمش محتاج به علتی است. از این جهت، از روی مسامحه میگویند: عدم علت، علت عدم است و از این باب علیت به معنای تاثیر است و در اینجا امکان تاثیر نیست بنابراین میتوانیم گوئیم که قدرت بر عدم تعلق نمیگیرد و قدرت برعدم، به تبع قدرت بر وجود است و از این دو هنگامی که میگوییم: اگر خدا نخواهد انجام نمیدهد. به این معانیست که به عدم، استمرار بخشیده چون عدم، وجودی ندارد تا استمرار داشته باشد.
اراد? الهی:
یکی دیگر از صفات ثبوتی ذاتی خدا ارد است. قرآن در این باره میفرماید:
«انما اقره اذا اراد شیئا ان بقول له لن فیکون»
فرمان از چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش؛ آن نیز بیدرنگ موجود میشود.
حال سوال این است که حقیقت اراده چیست؟
همه ما انسانها هنگامی به در کارهای اختیاری میپردازیم، در درون خود یک حالت نفسانی مییابیم که از آن به اراده تعبیر میکنیم. از این رو، ما اراده را به علم حضوری درک میکنیم ولی هنگامی که بخواهیم اراده را در قالب مفاهیم ذهنی یعنی علم حصولی درآوریم. با مشکلاتی مواجه خواهیم شد و هر گروهی به نحوی، آن را معنا کردهاند.
1- گروهی اراده را به اعتقاد به سودمندی فعل و کراهت را به اعتقاد به ضرر فعل معنا کردهاند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسیار مواردی که اعتقاد به سودمندی وجود دارد ولی انگیزه انجام عمل و اراده حاصل نمیشود.
2- گروهی دیگر اراده را به شوق نفسانی که به دنبال اعتقاد به سودمندی فعل میآید، معنا کردهاند. در نقد این نظر مطرح شده است که چه بسا مواردی که اراده حاصل میشود ولی شوقی وجود ندارد، مانند هنگامی که انسان برای معالجه بیماری، داروی تلخی را تناول میکند. و گاهی شوق موکد وجود دارد ولی اراده متحقق نیست مانند افعال حرامی که فرد متدین از آن پرهیز میکند.
3- گروهی دیگر گفتهاند که اراده کیفیتی نفسانی است که بین علم یقینی و فعل قرار دارد که از آن به قصد و عزم نیز تعبیر شده است.
به هر حال، این معانی اراده که برای انسان مطرح شده در مورد خدا روا نیست. زیرا که اراده انسانی همراه با محدودیت و نقص و صفات امکانی است. اگر ما جنبههای نقص و محدودیت آن را سلب کنیم. میتوانیم اراده را به خدا اطلاق کنیم، از این رو متکلمان کوشیدهاند که اراده را متناسب با خدا تعریف کنند که به برخی از آنها اشاره مینماییم:
1- اراده الهی به این معنا است که خدا افعال خود را بدون اجبار و اکراه انجام میدهد، زیرا که موجودی برتر از او وجود ندارد تا او را به عملی اجبار کند. این معنای اراده، همان با اختیار است.
2- اراده الهی به معنای علم خدا به نظام اصلح و احسن است.
3- اراده الهی در مقام ذات به معنای ابتهاج و رضایت خدا به ذات خویش است و در مقام فعل رضایت الهی به فعل خودش است.
4- اراده الهی به معنای اعمال قدرت و حاکمیت است.
دیدگاههای مختلف دربار? صفات ذاتی حق تعالی:
اندیشوران اسلامی در مورد صفات ذاتی حق تعالی دیدگاههای مختلفی ابراز داشتهاند. بدین بیان:
1- معتزله: بعضی از معتزله در مورد صفات حق تعالی معتقد بودهاند: چون دارا بودن صفت مستلزم نوعی کثرت در ذات است. از این رو صفات مخصوص ممکنات است، ولی واجب تعالی که هیچ کثرتی ندارد و از هر جهت واحد است، هیچ صفتی هم ندارد.
آنان چون دیدهاند که در قرآن کریم، صفات بسیاری هم چون علیم، قدیر، سمیع، مرید و ... به خدا نسبت داده شده است برای توجیه عقید? خود گفتهاند: گرچه واجب تعالی عاری از هر صفتی است ذاتش نائب مناسب صفات است؛ یعنی فعلی که از ذات حق تعالی صادر میشود. هم چون فعل کسی است که دارای این صفات است، مثلا معنای «واجب تعالی عالم است» این است که فعلی که از او صادر میشود متقن و محکم و دارای عنایت است.
اشکال: لازم? این عقیده آن است که ذات واجب تعالی با آن که فیاض هر کمالی است خودش فاقد کمال باشد این محال است.
2- بعضی دیگر گفتهاند: معنای صفات ثبوتی حق تعالی سلب مفاهیم مقابل این صفات است، مثلا مغای حیات، علم و قدرت برای حق تعالی، نفی موت، جهل و عجز از ذات اوست.
اشکال: فیاض همه کمالات، چگونه ممکن است خود فاقد صفات کمال باشد؟
3- کرّامیه: کرّامیه در مورد صفات ذاتی واجب تعالی معتقدند که این صفات زاید برذات حق تعالی بوده و حارث هستند.
اشکال: اگر صفات حق تعالی زاید و حارث باشند؛ علتشان یا ذات واجب است، که لازمهاش این است که ذات به خودش چیزی بدهد که فاقد است و این هم محال است؛ یا علت این صفات غیر از ذات واجب تعالی است، که لازمهاش تحقق جهت امکانی در ذات واجب تعالی و سلب کمالات وجودی از وی خواهد بود، که آن هم محال است.
4- بعضی دیگر گفتهاند: صفات ذاتی حق تعالی در عین این که عین ذات او هستند، همه مترادفاند؛ یعنی یک معنا دارند.
اشکال: اینان مفهوم را با مصداق اشتباه گرفتهاند، زیرا طبق برهان مصداق این صفات واحد است، ولی مفاهیم، این صفات با یکدیگر فرق دارند و به هیچ وجه اتحادی ندارند. از طرف دیگر لغت و عرف، مترداف بودن این صفات را تکذیب میکنند.
5- اشاعره: اشاعره معتقدند که حق تعالی واقعا دارای صفاتی است و از طرفی به حکم این که صفت غیر از موصوف است، صفات حق تعالی مغایر با ذات وی و زاید بر ذاتش هستند، و چون موصوف این صفات (واجب تعالی) قدیم میباشد. این صفات هم که زاید برذات واجب تعالی و از لوازم ذات وی میباشند، قدیم و ازلیاند.
اشاعره این صفات زاید و قدیم واجب تعالی را هفت تا دانستهاند: حی، علم، قدرت، اراده، سمع، بصر و تکلم و از این دو قائل به «قدما و ثمانیه با قدیمهای هشتگانه» هستند؛ یکی ذات واجب تعالی و هفت تا این صفات.
اشکال: اگر این صفات ذاتی، در وجودشان مستغنی از علت و قائم به ذات باشند، هشت واجب خواهد بود، که عبارتند از: ذات واجب تعالی و آن صفات هفتگانهاش، در حالی که تعدد واجب محال است.
نتیجه:
بنابراین، واجب تعالی دارای جمیع کمالات بوده و صفات کمال و مجال او هم بینهایت و غیر شمارش است. جلوههای صفات الهی جهان هستی و مخلوقات اوست، که در قرآن کریم از آن به «کلمات» یاد شده است. بنابراین، تمام صفاتی که برای واجب تعالی متمنع نیستند، مثل جسم بودن، شریک داشتن و غیره بلکه برای وی ممکناند، آنها را به نحو وجوب دارد؛ به عبارت دیگر، امکان هر صفت برای واجب تعالی مادی است با وجدان و فعلیت آن صفت برای او.
منابع:
1- الاهیات فلسفی، دکتر محمد محمدرضاییع بوستان کتاب قم، 1383
2- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، مرکز جهانی علوم اسلامی، 1377، چاپ اول.
3- رسائل عرفانی و فلسفی، شیخ محمد حسین فاضل تونی، چاپ طه، چاپ اول، قم، زمستان 86.
4- شناخت صفات خدا، جعفر سبحانی، چاپخانه علمیه قم، 1383.
5- فلسفه اسلامی، دکتر رحمت الله قاضیان، قم، موسسه کتاب بوستان، 1385.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |