لیس کمثله شئ
پژوهشگر: مرضیه نوری
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
با تورق کتب گوناگون فلسفی می توان دریافت که بحث توحید واجب تعالی یکی از امور بسیار مورد توجه فلاسفه از قدیم تاکنون بوده است . عده ی کثیری از کسانی که ادعای تفکر فلسفی در فلسفه را دارند به نحوی به این بحث پرداخته اند.
روی دیگر سکه توحید واجب الوجود نفی شریک از اوست که هردو بحث تقریباٌ با وجود تفاوت هایی به یک موضوع می پردازد . وفاصله شریفه ی «لیس کمثله شی» عنوان گر نفی شریک از باری تعالی است. دراین تألیف سعی شده است که نظرات کسانی چون ابن سینا ، ملاصدرا و شیخ اشراق مورد بحث قرار گیرد و تحت عناوین جداگانه گردهم آیند .
آنچه درمنابع و مأخذ استفاده شده مورد توجه بوده است منابع کتابخانه ای از نوع فارسی و عربی بوده است . «والسلام»
چکیده:
مفهوم شریک به معنای مصداق دیگر یک مفهوم است . ابن سینا در طی دو بیان بارسیدن به تناقض معلولیت خدواند و نبود هیچ گونه مفهوم مقولی در خداوند هر گونه شریک را از او نفی می کند . جناب سهروردی نیز در طی سه بیان با رسیدن به تناقضات معلول بودن واجب ، محتاج بودن او وممکن بودن او مطلوب را به اثبات می رساند. ملاصدرا در بیان مفصلی در طی 5 برهان هرگونه مشارک در وجوب وجود را از باری تعالی نفی می کند و پس از آن با استفاده از سه برهان شریک الخالق را نیز نفی می کند . در آخر نیز هر گونه مشارکی را برای واجب در هر گونه مفهومی نفی می کند که در این قسمت از مبانی مانند وحدت حقه حقیقیه و اجب الوجود و نفی هرگونه نسبت مقولی در او استفاده می کند .
کلید واژه:
واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، تمایز، علت، معلول
معنای شریک:
مراد از شریک فرد و مصداق دیگر مفهوم است اگر مفهوم فقط یک مصداق داشته باشد این مصداق یگانه و به اصطلاح در مفهوم مذکور بی شریک و مثل است واگر بیش از یک مصداق داشته باشد هر مصداقی آز آن در مفهوم مذکور با مصداق دیگر شریک است.
توحید ذات یا نفی شریک از ذات باری:
هنگامی که فلاسفه از توحید ذات سخن می گویند مقصودشان نفی شریک از خداوند در خصوص مفهوم واجب بالذات است زیرا خداوند ماهیت ندارد تا برای اشاره به او ماهیت اورا بکارببرند. از همین روبرای اشاره به ذات او مفهوم واجب بالذات را که به او اختصاص دارد بکار می برند
بنا بر این توحید ذات یا نفی شریک از خداوند در ذات به معنای توحید واجب بالذات یا نفی شریک از خداوند در وجوب بالذات است که به این معنا است که واقعیتی که مصداق مفهوم واجب بالذات است و او را خداوند می نامییم یگانه مصداق آن است پس این واقعیت که در وجوب بالذات شریک و مثلی ندارد و به اصطلاح شریک الباری وجود ندارد یا به اختصار واجب بالذات های متعدد نداریم .
بیانات ابن سینا:
در این مجال به دو بیان ابن سینا یک در باب تو حید وجوب وجود واجب تعالی ودیگر در نفی هر گونه مماثل و مجانس و.... می پردازیم
- اگر تعین واجب الوجودی که در خارج متعین است به واسطه ی وجوب وجودش باشد پس هیچ واجب الوجودی جزء او نیست و اگر سبب تعینش به این جهت نباشد بلکه از ناحیه دیگری باشد پس او معلول خواهد بود. اگر چه که واجب الوجود بودن لازم تعیین باشد . نتیجه ی این فرض این است که وجوب وجود لازم ماهیت غیر خود یا لازم صفتی باشد و این امر طبق فرض دوم محال است . واگر وجوب وجود باشد پس آن به واسطه ی علتی خواهد بود. بنا بر این اگر تعین عارض و معروض یکی باشد آن علت ، علت است برای تعیین موجودی که وجوب وجود آ ن فرض گردید واین محال است واگر عروض تعین بعد از عروض نخستین باشد که سابق است سخن مادر آن تعین اول است و با قی اقسام نیز محال می باشد.
- دو امر مغایر، یا اشتراک در ماهیت نوعی دارند یا ندارند. در صورت اول آنها را مثلین می نامیم ودر صورت دوم یا بایکدیگر قابل جمع اند یا قابل جمع نیستند در صورت اول متخالفان نامیده می شوند ودرصورت دوم متقابلان.
تقابل یا میان دو امر وجودی است یا میان دو امری که یکی وجودی و دیگری عدمی است . صورت اول دو حالت داردیا اینکه تصور یکی مستلزم تصور دیگری نیست ویا هست. در صورت اول آنها را متضادان می نامیم و در صورت دوم متضایفان.
در صورتی که تقابل میان دو امری باشد که یکی از آنها وجودی و دیگری عدمی است تقابل تناقض و تقابل عدم و ملکه پیش می آید چراکه اگر در موضوع عدم قابلیت شرط نباشد تقابل تناقض واگر در موضوع عدم قابلیت شرط باشد تقابل عدم و ملکه خواهد بود.
با توجه به تعریف مثلین که عبارتند از دو فردی که در ماهیت نوعی بایکدیگر اشتراک دارند به خوبی واضح می شود واجب الوجود مثل ندارد چراکه ماهیت ندارد او نه تنها با فردی اشتراک در ماهیت نوعی ندارد بلکه با نوعی اشتراک در ماهیت جنسی هم ندارد بدین ترتیب او باهیچ چیزی تماثل ، تجانس ، تشابه ، تطابق ، توازی و تساوی ندارد.
بیانات شیخ اشراق سهروردی:
شیخ اشراق درباب توحید واجب تعالی 3 بیان داردکه به اختصار به آنها می پردازیم .
اول: واجب الوجود از آنجا که واجب الوجود است اقتضاء شخصی معین می کند پس واجب است که بیش از یک شخص نباشد. و اگر نه لازم می آید که معین شدن او به علتی غیر از ذاتش باشد پس در این صورت واجب محتاج به غیر خواهد شد و هر آنچه محتاج به غیر است ممکن است پس واجب الوجود معین ممکن است واین محال است .
دوم: بر فرض که واجب الوجود دو مصداق داشته باشد لاجرم بین آن دو اشتراکاتی وجود دارد که حداقل آن اشتراک در هین مفهوم واجب الوجود است و هم چنین امتیازاتی نیز خواهند داشت و لاجرم ، آنچه موجب امتیاز آنها است یا ذاتی است یا عرضی.
ذاتی نمی تواند باشد زیرا لازم می آید واجب جنس باشد و امتیازش فصل واز این امر لازم می آید که واجب الوجود مرکب باشد و هر جه مرکب باشد محتاج و ممکن است پس لازم می آید واجب الوجود ممکن باشد واین محال است.
و هم چنین نمی تواند عرضی باشد زیرا که مقتضای واجب الوجودی باشد بیش از یکی نخواهد بود . واگر مقتضای غیر واجب الوجودی باشد لازم می آید که معین بودن واجب الوجود. وابسته به غیر باشد واین محال است پس واجب الوجود بیش از یک نیست.
سوم: شایسته نیست که واجب الوجود بیش از یکی باشد زیرا اگر دو واجب را فرض کنیم یا در ماهیت مختلفند یا متفق . اگر متفق باشند یا همان ماهیت اقتضاء معین بودنشان را می کند یا غیر ماهیت اقتضاء می کند.
اگر ماهیت اقتضاء کند بش از یکی نخواهد بود و اگر غیر ماهیت اقتضاء کند، در معین بودن محتاج به غیر خواهد شد پس واجب الوجود نخواهد بود واگر مختلف باشند؛ ناگزیر در معنی وجود با هم مشترک خواهند بود ومعلوم است که معنی واجب الوجود جزء وجوب و وجود نیست پس لازم می آید که یکی از آن دو ممکن باشد واین محال است پس لازم می آید که واجب بیش از یکی نباشد.
بیانات صدر المتألهین:
دراین قسمت سعی بر این بوده است که بیانات ملاصدرا در طی 3 قسمت مشخص گرد آوری شود:
قبل از پرداختن به براهین مذکور لازم است به نکاتی در باب وحدت واجب اشاره شود:اینکه می گوییم واجب بالذات مصادیق متعدد ندارد از دیدگاه سطحی به این معنا است که جایز است مفهوم واجب بالذات مصادیق متعدد داشته باشد مع الوصف فقط یکی از آن ها موجود است و مابقی آنها به عللی مفقودند پس آنها ممتنع بالغیرند . اما ازدیدگاه فلسفی به این معنا است که اساساٌ محال است که این مفهوم مصادیق متعدد داشته باشد پس جز مصداق یگانه آن مابقی ممتنع باالذات هستند. پس از دیدگاه اول شریک الباری ممتنع بالغیر وازدیدگاه دوم ممتنع بالذات است .
در دیدگاه اول وحدت واجب تعالی ، وحدت عددی ودر دیدگاه دوم وحدت غیر عددی یاحقه مد نظر است . در وحدت حقه که اولین بار توسط شیخ اشراق به صراحت مطرح شده است نه تنها تحقق شریک الباری محال است بلکه حتی فرض آن نیز محال است همانطور که علامه طباطبای می فرمایند:
«لایمکن حتی فرض شریک او شرکاء له، فأن ذلک فرض محال لا فرض المحال»
یعنی حتی زمانی که شریک الباری را فرض می کنیم در واقع همان واجب تعالی را در فرض آورده ایم اما در فرضمان به خطا افتاده ایم .
چراحتی فرض شریک محال است ؟
زیرا خداوند صرف الوجود است و بنا بر قاعده ی مشهور «صرف الحقیقه لایتثنی ولایتکرر» صرف هر حقیقتی یگانه است که حتی فرض و تصور تعدد آن هم محال است یعنی واحد غیر عددی است
بنابر این اگر دو واجب فرض کنیم ، مابه الامتیاز این دو چه خواهد بود. زیرا هردو صرف وجود هستند پس با چیز دیگری قرین و همراه نیستند پس برای تمایز باید یکی از آن دو فرض واجب ، قرین چیز دیگری باشد، پس دیگر صرف وجود نیست وما در فرض خود به خطا رفته ایم و به تناقض می افتیم .
الف: واجب الوجود در مفهوم وجوب وجود همباز و مشارک ندارد.
برهان اول: واجب تعالی نفس واجب الوجود است و وجوب وجود عین ذات آن است نه اینکه عارض آن باشد پس اطلاق وجوب وجود بر واجب تعالی حقیقی و ذاتی است. اگر واجب الوجود بالذات متعدد باشد این افراد که حداقل دو فرد خواهند بود از نظر حقیقت و ذات یا متحدند یا مختلف هر دو قسم تالی باطل است پس مقدم نیز باطل است.
بیان بطلان قسم اول تالی:
اگر هر دو فرد حقیقتشان یکی باشد پس حقیقتشان وجود صرف خواهد بود. اگر هردو واجب فقط از همین حقیقت واجب الوجود بهره می برند وهیچ امتیازی بر یکدیگر ندارند ، تعدد معنا ندارد
واگر دو فرد امتیاز داشته باشند دو فرض پیش می آید:
1- هریک از واجب الوجود ها علاوه بر حقیقت «واجب الوجود» وجه امتیاز ی از هم داشته باشند پس هریک مرکب از واجب است و مابه الامتیاز هستند واین خلاف فرض است.
2- فقط یکی از واجب ها حقیقت وجود را دارد ودیگری ترکیبی از حقیقت الوجود و وجه امتیاز است پس دراین صورت یکی مرکب می شود ودیگری بسیط خواهد ماند . در نتیجه واجب فرضی مرکب به دلیل ترکیب از دایره وجوب وجود کنار می رود و مطلوب ثابت می گردد.
بطلان قسم دوم تالی:
اگر دو واجب از حیث حقیقت متحد نباشند دو فرض پیش می آید:
1- هریک ماهیت جداگانه ای دارند ووجوب وجود عارض بر آنها است.
2- ماهیت یکی وجوب وجود وماهیت دیگری حقیقتی غیر از وجوب وجود و عارض بر آن خواهد بود.
درفرض اول اشکال این است: دیگر واجب الوجودها واجب الوجود نخواهند بود بلکه ممکن الوجود و معلل به غیر است واین اشکال در فرض دوم تنها به یکی از آنها باز می گردد.
برهان دوم : دونکته مبنای این برهان است :
1- واجب الوجود ، وجود صرف و محض است.
2- وجود عین تشخص و وحدت است.
تعدد واجب الوجود ممکن نیست زیرا حقیقت وجود ووجوب هر دو یک چیز ند و هر دو حکایت گر یک حقیقتند و هر حقیقتی که محض الوجود باشد تعدد نمی پذیرد. پس توجه به نفس ذات مارابه وحدت حقیقت واجب می رساند.
برهان سوم: اگر دو واجب فرض شود چون حقیقتی مشتر ک خواند داشت پس می توان اثر هریک را بردیگری نسبت داد چون هردو از نظر وجوب وجود یکسانند. حال اگر اثر به یکی نسبت داده شود ترجیح بلامرجح است واگر به هردو نسبت داده شود صدور معلول واحد مشخصی از دو علت لازم می آید و هردو حالت محال است پس تعدد واجب الوجود نیز محال است.
برهان چهارم: در جهان دوواجب وجود ندارد زیرا دوتابودن متوقف برتمایز است و چون این تمایز نمیتواند از طرف عرض لازم باشد (زیرا عرض لازم حقایق مشترک یکسان است) پس امتیاز باید از عرض مفارق نشأت بگیرد و امتیاز به عرض مفارق نیازبه علت خارجی دارد و نیاز با وجوب وجود سازگار نیست.
واگر بگوییم: چه اشکالی دارد که علت خارجی نباشد بلکه خود ذات واجب باشد؟
پاسخ می دهیم: دراین صورت دور لازم می آید زیرا هرچیزی که می خواهد محصص باشد باید از قبل تعین یافته باشد.
واگرباز بگوییم: چه اشکالی دارد که هریک از واجب الوجود ها محصص دیگری باشد باز پاسخ همان است بااین تفاوت که دراین فرض دور با واسطه لازم می آید.
برهان پنجم : برای حمل مفهوم واحد بر مصادیق متعدد یکی از وجود اشتراک زیر باید وجود داشته باشد.
1- مشترک بودن افراد در نوع
2- اشتراک در ذاتی
3- اشتراک در امر عرضی
4- اشتراک در امور متباین
پس اگر برای مفهوم واحد واجب الوجود مصادیق متعدد وجود داشته باشدباید یکی ازوجوه اشتراک دربین آنها باشد. اگر وجه اشتراک تشکیل دهنده ذات یا جزء ذات باشد پس اختلافشان در امر عرضی است واما عرض لازم نمی تواند باشد وعرض مفارق هم نمی تواند باشدزیرا معلل غیر است و لازمه اش نیاز است و از جانب ذات واجب هم نمی تواند باشد زیرا دور لازم می آید واگر جزء مشتر ک جزء حقیقت واجب الوجود باشد لازمه ی آن ترکیب و نیاز است.
ب : واجب الوجود در آفرینش شریک و مثل ندارد:
برهان اول: از راه وحدت واجب در جود حقیقی:
همه اشیاء در قیاس با واجب تعالی حادثند و نسبت حق تعالی به آنها مانند نور خورشید است که خود ذاتاٌ روشن و روشن کننده غیر باواسطه یا بی واسطه است پس وجوب بالغیر یا وجود آنها از سوی حق تعالی است .
این دلیل دو مقدمه دارد:
1- وجود حقیقی منحصر در ذات واجب تعالی است وموجودیت دیگر اشیاء به اعتبار انتساب آنها به جاعل تام است.
2- تأثیر و ایجاد حقیقی آن است که علت وجود را به معلول اضافه کند بگونه ای که متعلق به خود باشد. این ارتباط سبب انتزاع وجود از معلول می گردد زیرا اگر شی به حقیقت وجود موجود نباشد نمی تواند مؤثر حقیقی واقع شود . پس ثابت شد که تأثیر حقیقی وایجاد به ذات حق تعالی اختصاص دارد و دوم اینکه وجود حقیقی منحصر به اوست پس جزباری تعالی هیچ مؤثری در وجود یافت نمی شود. .
برهان دوم : از راه ابثات وحدت شخصی عالم:
وجود جهانی غیر ازاین جهان ممکن نیست زیرا اگر جهانی غیر از این جهان موجود باشد آن هم باید کروی باشد زیرا شکل طبیعی اشیاء کروی است . اگر یکی بر دیگری محیط نباشد خلاء لازم می آید.
چون دو کره نمی توانند در تمام سطوح باهم مماس باشند و بین آنها و فضای خالی بوجود می آید ووجود فضای خالی محال است پس وجود دو عالم محال است پس جهان واحد شخصی است و مبداء آن نیز واحد شخصی است. .
برهان سوم : ازراه پیوند حقیقی و نظم منطقی موجودات:
ارتباط منسجم موجودات جهان و نیز نظم حکیمانه جهان نشان می دهد مبدع و مدبر آن موجودی واحد و پیراسته ازهر ترکیب است.
ج: واجب الوجود در هیچ مفهومی شریک ندارد یا نفی مطلق شریک:
مقدمه اول: در هرحمل گاه جهت وحدت در موضوع است و گاه محمول واگر در محمول باشد اقسامی دارد.
1- مماثل : وقتی محمول نوع باشد.
2- مجانس : وقتی محمول جنس باشد.
3- مشابهت : وقتی محمول کیف است.
4- مساوات : وقتی محمول کم است.
5- مطابقت: وقتی محمول وضع است.
6- مناسبت : اگر محمول اضافه باشد.
مقدمه دوم: شرافت هر موجودی به میزان وحدت اوست یعنی هرچه موجودی وحدتش قوی تر باشد شرافتش فزون تر خواهد بود . همه ی موجودات عالم به نحوی از وحدت بر خوردارند حتی کثرات عالم مانند عدد. حال چنانچه موجودی یافت شودکه ذاتش عین وحدت حقه حقیقیه باشد هیچ کثرتی نداشته باشد وجودش زائد بر ماهیتش نیست و البته هیچ ماهیتی به جز وجودش نخواهد داشت و سبب وحدت تمام اشیاء دارای وحدت خواهد بود.چون وحدت او بالذات است ووحدت غیر او بالغیر و وحدت او عین ذاتش است و وحدت غیر او به واسطه وحدت حق تعالی است همانطور که وجود حقیقی از آن اوست و سایر موجودات به واسطه او موجودند.
پس وقتی ثابت شد وحدت حق تعالی حقه حقیقیه است و به هیچ یک از اقسام وحدت غیر حقیقیه مانند مماثلت و مشابهت و مجانست و .... متصف نمی گرددنتیجه می گیریم حق تعالی در هیچ یک از مفاهیم شریک و همتا ندارد واز صفات زائد بر خوردار نیست زیرا مشابه و مساوی چیزی نیست تا به کم و کیف متصف شود و چون وضع ندارد مطابق چیزی نیست . به نسبت اضافه متصف می گردد اما از نوع اضافه ی اشراقیه و قیو میت ایجابی که در غیر او یافت نمی شود . پس نسبت اضافه مقولی ، با هیچ چیز ندارد. محازی و برابری هم با شی دیگری ندارد تابه این متصف شود.
ملا صدرا در کتاب اسفار جلد دوم در ذیل این مطلب اینگونه سخن می گوید:
«مشارکت دو چیز در یک معنای جامع ذاتی یا عرضی حاکی از یک وحدتی است که لازم اشتراک است وحدت یا حقیقه است که گاهی عین ذات موصوف است مانند وحدت واجب الوجود و گاهی عارض بر موصوف مانند وحدت ماهیات و یا وحدت غیر حقیقیه که جامع مشتر کی است مابین امور متعدده مانند وحدت زید و عمر و در انسانیت و یا انسان و بقر در حیوانیت . اتصاف واجب الوجود به وحدت حقیقیه خالی از اشکال بلکه عین ذات اوست ولی اتصاف واجب به وحدت غیر حقیقیه که لازمه مشارکت او با غیر در صفتی از اوصاف ومفهومی از مفاهیم است جایز نیست.
بنابر این هیچ موجودی از موجودات در هیچ صفتی از اوصاف ذاتیه و عرضیه مشارک بااو نخواهد بود و بنابراین واجب الوجودرا مجانس و مماثل و مشابه و مساوی و مطابق و محاز ی و مناسبی نیست زیرا جنس و نوع و کم وکیف ووضع و این و اضافه و امثال اینگونه مفاهیم عامه که قابل مشارکت غیر است بروی صدق نکند».
پس به طور کلی از سخنان ملا صدرا بر می آید که او معتقد است که خداوند در کلیه مفاهیم صادق بر او بی شریک و مثل است یعنی نه تنها در وجوب بالذات شریک ندارد بلکه در کلیه مفاهیم ؛ اعم از شی ووجود وعلم و قدرت و غیره شریک و مثلی برای او قابل فرض نیست. به این ترتیب مدعا این است که همانطور که واجب بالذاتی نیست جز خداوند ؛ شیئیتی نیست جز شیئیت خداوند، وجودی نیست جز وجود خداوند ، علمی نیست جز علم خداوند ...
نتیجه گیری :
در طی این تحقیق با براهین متعدد ثابت شد که واجب تنها یکی است و هیچ شریکی در هیچ معنایی ندارد . نه تنها در وجوب بلکه در هر مفهومی که بر او صدق می کند. حتی مفهوم وجود ، شیئیت ، علم و قدرت و.... که این نکته ی ظریف که فهم صحیح آن فرد را تابه اوج موحد بودن می رساند، توسط ملاصدرا به روشنی تصریح شده است.
علاوه برآن آنچه ملاصدرا در معنای وحدت در واجب بیان می داردمعنای دقیق و لطیفی است. آن جا که ابراز می دارد وحدت او حقه حقیقیه است یعنی وحدت عین ذات اوست و نه تنها شریکی برای او در عالم محقق نیست بلکه حتی فرض ثانی نیز محال است.
کتابنامه:
1- بهشتی ، احمد ؛ هستی و علل آن ، چاپ دوم ، موسسه بوستان کتاب ، تهران: 1387
2- دانش پژوه، محمد تقی ؛ فلسفه اشراق به زبان فارسی، چاپ اول، سروش ، تهران:1363
3- ذبیحی، محمد؛ ترجمه و شرح بخش نخست مبداء و معاد صدر المتألهین شیرازی ، چاپ اول ؛ دانشگاه قم ( انتشارات اشراق) ، قم :1380
4- شیرازی ، صدرالدین؛ اسفار اربعه سفر سوم جلد دوم ، ترجمه محمد خواجوی ، چاپ اول، مولی، تهران :1379
5- ـــــــــــ.،ـــــــــــــــــ؛ شواهد الربوبیه ، تعلیق و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، دانشگاه مشهد ، مشهد:1346
6- طباطبایی، محمد حسین؛ علی و الفلسفه الهیه ، چاپ دوم، اللواء الاسلامیه، بی جا:1412
7- ـــــــــــــــــ.،ــــــــــــــــــ؛ نهایه الحکمه ، دارالکتب الاسلامیه، تهران :1379
8- عبودیت ، عبدالرسول؛ درآمدی به نظام حکمت صدرایی، جلد دوم ، چاپ اول، سمت، تهران:1386
9- مصلح ، جواد ؛ فلسفه عالی یا حکمت صدر المتالمین، دانشگاه تهران ، تهران:1339
10- ملکشاهی، حسن؛ ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا، چاپ اول ، ادبی و تاریخی ، تهران :1369
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |