مساله شرور
پژوهشگر: شمقدری
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مصالح کلی و منافع عمومی
در پاسخ به مساله شرور و اشکال آن در مورد عدل الهی، این طور نیز بیان شده است که این اشکال از نگرش جزئی به حوادث و نادیده گرفتن مصالح کلی و منافع عمومی ناشی گردیده است، با این وجود که از نظر عقل مصالح و منافع عمومی بر منافع شخصی و محدود مقدم است بر این اساس، باید سود و زیانهای جهان طبیعت را یک جا محاسبه نمود و اهداف و مصالح کلی را مقیاس قرار داد. ملاصدرا نیز در مورد مرگ که تلخترین حوادث طبیعی و شاخص ترین مصادیق شرور به شمار میرود، گفته است: «اگر در این پدیده ناگوار نیک تامل شود، معلوم خواهد شد که هم برای فردی که میمیرد و هم برای دیگران مفید است اگر مرگ نمیبود، تراکم نامحدود جمعیت عرصه حیات را تنگ نموده و زندگی بشری را غیر ممکن میساخت »
ضمن این که اگر این گونه نگاه کنیم: شرور بسیار اندک اند و در مقایسه با خیر عظیم و ضمن در نظر داشتن غیر قابل انفکاک بودن آن ها وجودشان ضروری است.
طرح یک اشکال:
بر این مساله یک اشکال وارد شده و آن این که : این که گفته اند در موجودات مادی خیر بر شر غالب است، صحیح نیست زیرا اشراف آنها انسان است و اکثر انسانها به خاطر این که مرتکب افعال ناروا گردیده و متصف به رذایل اخلاق و عقاید باطل میباشند، مصادیق شر کثیرند. و با توجه به این که حیات دنیوی موقت بوده و افراد یاد شده در سرای آخرت مستحق عذاباند،؛ از سعادت ابدی محروم میباشند.
پاسخ: انسان ها از نظر کمالات علمی و عملی سه دسته اند: 1-افرادی که در هر دو مورد درجه کمال رسیده اند. 2-افرادی که در نازل ترین درجه قرار دارند و فاقد هر گونه کمال علمی و عملی میباشند 3-انسان هایی که متوسط میان آن دو میباشند و خود مراتب مختلف دارند.
بدیهی است که اکثریت انسانها را همان گروه سوم تشکیل میدهند و دسته دوم، نسبت به مجموع افراد بشر در صد کمتری را تشکیل میدهند و شقاوت ابدی در سراسر آخرت از آن گروه دوم می باشند و دیگران اگر مستوجب عذاب نیز گردند، سرانجام مشمول رحمت واسعه خداوند خواهند شد.
تکمیل مطلب: تفاوت در ظرفیتها
در این جا بهتر است که مطلب را کامل کنیم پاسخ تا به این جا کمی ناقص به نظر میآید. زیرا در مورد جامعههای بشری ، گاهی بین جزء و کل تزاحم پیش میآید و به خاطر رعایت صلاح اجتماع، فردی از حقوق خودش محروم می شود، ولی در مورد نظام طبیعی جهان چنین نمیتوان گفت: زیرا در این جا به هیچ جزئی به خاطر این که مجموعه جهان زیبا گردد، ستم شده است و اختلافات و تفاوتهایی که مجموعه جهان را به صورت یک تابلوی کامل و زیبا در اورده است اختلاف های ذاتی است که به دلیل تفاوت ظرفیتهای ممکنات است.
قرآن کریم این مطلب را با یک تمثیل لطیف بیان کرده است قرآن به آب باران که از بالا می ریزد و تدریجا سیل تشکیل می دهد و آب در بستر نهرها و جویها و رودخانههای مختلف قرار میگیرد، مثال میزند و میفرماید:
«انزل من السماء ماء فسالک اودیه بقدرها»
«خدا از آسمان آبی فرود آورد و هر رودخانه به قدر ظرفیت خویش سیلان یافت.»
یعنی رحمت پروردگار، هیچ موجود مستعدی را محروم نمیسازد ولی استعداد و ظرفیت موجودات هم یکسان نیست هر ظرفی به قدری که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز می شود.
شهید مطهری میفرماید: «کسانی که در پاسخ اشکال شرور تنها به جنبه لزوم تفاوت در نظام کل، توجه کردهاند پاسخشان ناقص است، زیرا جزء ناقص حق دارد اعتراض کند که حالا لازم است در نظام کل یکی کامل باشد و یکی ناقص، چرا من ناقص، آفریده شدهام و دیگری کامل؟.... صرف این که بگوییم در نظام کل جهان زشت و زیبا، کامل و ناقص و تواما ضروری است، اشکال را حل نمیکند. این مطلب نیز باید ضمیمه و اضافه گردد که در عین حال هر موجودی از موجودات و هر جزئی از اجزاء جهان خط و حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است».
سوال: آیا خالق ماده و موجودات نمی توانست این خاصیت را در ماده قرار ندهد؟
تا اینجا گفته شد که عالم ماده ظرفی است که محدود به حدودی است و بیش از حد خود قابلیت جای دادن مظروف را ندارد واگر عالم ماده،دارتزاحم نباشد، لازمهاش این است که عالم ماده عالم ماده نباشد که مستلزم تناقض است.
حال پرسش این است که آیا خالق ماده اگر قادر مطلق است و قابلیتهای ماده را خود او تعیین میکند، آیا نمی توانست این خاصیت و این قابلیت و ظرفیت را دار ماده قرار ندهد و به ماده ظرفیت بیشتری بدهد؟
پاسخ: این سوال همانند سوال شخصی است که میپرسد آیا خدای جهان افرین قادر است که عالم هستی را درون یک تخم مرغ جای دهد؟ پاسخ این است که در قادر بودن خدا شکی نیست اما ماده ظرفیت چنین امری را ندارد و این امر محال عقلی است.
این سوال از همان ابتدا برای متفکرین اسلامی از جمله ابن سینا، قطب الدین شیرازی، صدر المتالهین، سهروردی، زکریای رازی و حتی در میان متفکرین غربی از جمله امپدکلس، ارسطو، لایب نتیز، الوین پلانتینگا و ... مطرح بوده است و همه آنها در پاسخ گفته اند اگر عالم مادی که تلازم اجتناب ناپذیر با شرور دارد، طوری خلق میشد که در آن اصلا شری محقق نباشد، دیگر این عالم مادی نبود و عالم دیگری بود که صرف خیر محض است و خداوند چنین عالمی را از پیش خلق کرده بود.
چرا خداوند عالمی را آفرید که از آن شر نیز انتزاع گردد؟
حال این سوال به طور جدی مطرح میگردد که آیا افاضه خیر بر جمع کثیر می تواند توجیهگر حصول شرور برای برخی اندک گردد؟ و اصلا چرا خداوند عالمی آفرید که از آن شر نیز انتزاع شود؟
مثلا «دیوید هیوم» میگوید: «اگر به شما کاخی را نشان بدهند که در آن هیچ اتاقی مناسب و مطلوب نیست، شما یقینا بدون این که ساختمان را وارسی بیشتر کنید، سازنده آن را نکوهش میکنید، اما اگر معمار بخواهد مهارت خود را به رخ بکشد و بگوید: اگر این دریا نیجره به صورت دیگری بود، نقایص بیشتری پیش میآمد، آن چه او میگوید ممکن است درست باشد، چون تعویض یک جزء در حالی که سایر اجزاء ساختمان بر همان منوال سابق باقی باشد، ممکن است نقایض را بیشتر کند، اما با این همه شما میگوید اگر معمار حسن نیست داشت چنان طرحی برای کل ساختمان میریخت و اجزاء را به نحوی تلفیق میکرد که همه یا بیشتر نقایص اصلاح شود.»
وی از این تشبیه نتیجه میگیرد که خدا اگر خیر خواه مطلق و قادر مطلق است، باید جهان را از اول به نحوی خلق میکرد که وجود شر لازم نباشد متالهان در پاسخ این طور میگویند: قدرت همه توان قادر مطلق فقط به ممکنات تعلق میگیرد نه به محالات عقلیو تصور موجود مادی بدون محدودیت و شر از احکام ممتنع هستی است به همین شکل احساس و ادراک در دو رنج برای بیماران که از آن به عنوان «شر» یاد میشوند مانند احساس لذت و شادی از لوازم اجتناب ناپذیر موجود زنده و ذی شعور است که حذف این ادراک مساوی با عدم آفرینش موجود ذی شعور مانند انسان است.
در ادامه حکمای مسلمان به پیروی از تقسیم ارسطو مجموع عوالم ممکن بر حسب فرض و احتمال تحقق خیر و شر در آن به پنج عالمتر ترسیم شده اند:
1- خیر محض که بر آن هیچ شری مترتب نیست: مانند عقول
2-خیر غالب: که خیر و شر در آن آمیخته اند اما منافع و خیراتش بیشتر است.
3- خیر و شر مساوی: خیر و شر به طور مساوی وجود دارند و مرحجی برای وجودش نیست.
4- شر غالب: عالمی که عدمش بر وجودش ترجیح دارد زیرا خیر آن اندک است.
5- شر محض: عالمی که هیچ گونه خیری به آن مترتب نیست.
ارسطو معتقد بود که از میان این پنج قسم مزبور، تنها قسم اول و دوم آفریده می شوند و سه قیم اخیر صلاحیت برای آفرینش ندارند اما استدلالات شیخه الرئیس ابنسینا بر تحقق و عدم تحقق این عوالم:
وی تحقق قسم اول(عالم خیر محض) را برای ذات واجب ضروری میداند زیرا خداوند جواد محض است و جواد کسی است که آن چه را که سزاوار است بدون هیچ گونه عوض و پاداشی افاضه میکند. موجودی که خیر محض است و هیچ شری بر آن مترتب نیست، از هر چیزی به موجود شدن سزاوارتر است، بنابراین صدور چنین عالمی از ذرات جواد واجب است. او وجود جواهر عقلی و مانند آنها را از مصادیق چنین عالمی می داند: «و اذا کان الجواد المحض مبدا از یضان الوجود الخیری الصواب کان وجود القسم الاول واجبا فیضانه، مثل وجود الجواهر العقلا و مایشبهها»
و منظور او از جواهر عقلی نفوسی است که مکتفی به ذات خود و ذات فعال خود باشند، مثل عقول، ملائکه مدبره و نفوس انبیاء و ائمه(ع).
اما فرض دوم: از آن جا که این قسم مشتمل بر خیر و کثیر و شر قلیل است، مقتضای وجود و حکمت واجب الوجود این است که این قسم نیز از افاضه وجود بی بهره نماند، بلکه اگر وجود به آن افاضه نشود خلاف حکمت است؛ زیرا ترک خیر فراوان به خاطر شر اندک خود مصداق شر کثیر است.
شیخ الرئیس پس از این استدلال بر وجوب ایجاد قسم دوم از سوی صانع حکیم چند نمونه میآورد که یکی از این نمونهها وجود آتش است. که یکی از مخلوقات مادی است و در عین این که منافع فراوان دارد، گاهی سبب شرور و خساراتهایی می شود. و اگر خداوند به خاطر شرور اندکی که از آن ناشی میشود، از آفرینش آن خودداری کند، این خود ظلم و شر کثیر است.
سه فرض دیگر نیز که شر محض یا شر غالب یا شر مساوی با خیر است، موجود نیست، زیرا آفرینش آن مخالف با جود و بخشش مبدا حکیم است.
لذا فلاسفه از این رهگذر، صدور چنین عالمی( خیر غالب) را به دلیل مساوقت «ترک خیر کثیر به دلیل شر قلیل با شر کثیر نه تنها ممکن میدانند، بلکه صدور آن را برای ذات واجب، ضروری می دانند علاوه بر ابن سینا، فیلسوفان دیگری همچون خیام، قطب الدین شیرازی، ملاصدرا، محقق لاهیجی و ... چنین عقیدهای دارند.»
فواید شرور:
شرور گذشته از ضرورت وجودشان در جهان ماده دارای نقشها و فواید خاص خود نیز هستند و هنگامی که انسان با شرور روبه رو میشود و با دیدهای تنگ به ان ها نگاه میکند، صرفا تلخی آن به کامش میریزد، اما اگر با چشمی باز به آن نگاه کنیم، می توان خوبی ها آن ها را به حساب آورد.
1-چشیدن لذت خیرها: اگر شرور رنجی نبود، ما هرگز طعم لذت را نمیچشیدیم و حتی اگر شری در عالم نبود، خیر اصلا مفهومی نداشت و به طور کلی تلاش و تحرک برای رسیدن به خیر و فرار از شر بی معنا بود اگر انسان داوطلب خیر است، به دلیل وجود شر است، وجود شر، خیر را در کام انسان شیرین کرده است و زندگی را برای ما معنا کرده است و ما را به شر خیر خواهی و کمال طلبی تحریک میکند. اگر شری نبود، زندگی دچار رکود و یکنواختی میشد و معنی حقیقی و کنونی خود را از دست می داد.
2-شرور مصبتها،علت خیرها و خوشبختیها: علاوه بر نقش پیشینی که برای شرور در جلوه دادن به خیرات ذکر شد، باید دانست که میان آنچه که ما به عنوان مصبت و بدی می خوانیم و آنچه به نام کمال و سعادت میشناسیم، رابطه علی و معلولی وجود دارد و بدی مقدمه، علت و زاینده خوبیها هستند.
قرآن کریم نیز میفرماید: «فان مع العسریسرا، و ان مع السعر یسرا» .
شرور، تضادها و کشمکشها، شلاق تکامل است و موجودات با این شلاق را ه خود را به سوی کمال میپیمایند به این مطلب، هگل فیلسوف آلمانی قرن 19 نیز اشاره دارد:
«نزاع و شر، امور منفی ناشی از خیال نیستند، بلکه امر و کاملا واقعی هستند و در نظر حکمت پلههای خیر و تکامل میباشند. تنازع قانون پیشرفت است. صفات و سجایا در معرکه هرج و مرج و اغتشاش عالم تکمیل و تکوین میشوند و شخص فقط از راه رنج و مسئولیت واضطرار به اوج علو میرسد.»
3-تنوع، شکوه و زیبایی جهان:
همان طور که در یک تابلوی نقاشی حتما باید سایه روشنهای گوناگون و رنگ آمیزی های مختلف وجود داشته باشد تا زیبایی را بنمایاند، وقتی که جهان را نیز جمعا در نظر میگیریم، ناچار باید بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومی، وجود پستیها و بلندیها، رنج ها و لذتها و ... همه لازم اند.
جهان چون چشم و خال و خط و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
اساساً اگر اختلاف و تفاوت وجود نمیداشت، از کثرت و تنوع خبری نبود اگر همه یکسان بودند، نه تحرکی بود و نه جنبشی و نه کششی و دیگر همه خوبیها و زیباییها وجودش و خروشها نابود می شد.
حوادث تلخ یا زنگهای خطر: شرور و حوادث تلخ طبیعی از جنبه حیات معنوی انسان نیز فواید مهم و قابل توجهی دارند که مهمترین آن تنبه و به خود آمدن انسان هاست سرگرمیو دلبستگی به مظاهر حیات مادی موجب غفلت از ارزشهای معنوی میگردد و هر چه میزان این دلبستگی افزایش یابد، فاصله انسان از معنویت و سعادت حقیقی بیشتر میگردد خداوند، برای بیدار نمودن انسان از خواب غفلت و توجه دادن او به ارزشهای متعالی از وسائط گوناگونی استفاده نموده است که یکی از مهمترین آنها حوادث تلخ و ناملایمات میباشد.
4- مصیبتها و اثر تربیتی: سختیها و گرفتاری ها و بلایا هم تربیت کننده فرد و هم بیدار کننده ملتهاست سختیهمچون کیمیا، خاصیت قلب ماهیت کردن دارد جان و روان آدمی را عوض میکند ملت هایی که در دامان سختیها و شدائد به سر میبرند، نیرومند و با اراده میگردند، مردم راحت طلب، نازپرورده، محکوم و بدبخت اند
5- بلایها و مصائب موجب ترفیع مقام:
مصائب و حوادث تلخ گاهی برای بندگان صالح و افراد بی گناه، حکم تکمیل و ترفیع را دارد و اگرچه از جنبه حیات مادی متالم و متضرر میگردند، ولی از جنبه حیات معنوی واخروی به پاداشهای بزرگی دست مییابند. بنابراین با این نگرش، حوادث تلخ در ذائقه انسان شیرین و گوارا میگردد به گفته مولوی:
هر بلا ذکر دوست آید رحمت است آن بلا را بر دلم صد منت است.
از این روست که خداوند، وقتی نسبت به بندهای از بندگانش لطف مخصوصی دارد، او را گرفتار سختیها میکند. جمله معروف البلاء للولاء نیز مبین همی اصل است. خداوند بندگانی را که دوست میدارد و می خواهد به کمال برساند، در بلایا غوطهور میسازد.
نتیجه:
پس به طور خلاصه میتوان گفت، شرور امور عدمی هستندو وجود حقیقی در خارج ندارندوجعل حقیقی به آنها تعلق نمیگیرد بلکه وجود آن ها بالتبع و بالعرض است در مورد وجودهای حقیقی که شر تلقی میشوند، نیز گفته شد که شریت آنها نسبی است و وجود لنفسه آنها یعنی وجود خودشان برای خودشان خیر است و وجود لغیره آنهاست که برای برخی موجودات شر تلقی می شود ضمن این که جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است و حذف برخی اجزاء آن مساوی با نابودی کل جهان هستی است. نیز شرور ذکر شده غیر منفک از جهان مادی می باشند.
همچنین عدم آفرینش کل جهان هستی که شامل خیرات کثیر است، به دلیل وجود شرور اندک، خود شر کثیر است بنابراین اقتضای حکمت، عدل الهی، آفرینش این جهان است.
ضمن این که برای همین اموری که شر تلقی میشود، فوایدی نیز ذکر شده در واقع زندگی بدو این شرور، فاقد تلاش و تکاپو و امید و معنا خواهد بود. پس وجود شرور در جهان ما ضروری است.
سخن آخر:
در باب شر و شرور مطالب فراوان است و اگر بخواهیم در این باب به تفصیل سخن برانیم، خود چندین کتاب مفصل خواهد شد ضمن این که نگارنده در این جا، فقط قصد اشاره ای کوتاه به مطالب مطرح شده در این باب در حد مقاله ای کوتاه داشته است و خواهشمند است که به کاستیهای این مقال،با دیده اغماض نگریسته شود.
و من الله توفیق اللهکتابنامه:
1- ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ الهیات شفا، مقدمه ابراهیم مذکور، بیروت: بی تا
2-ارسطو؛ اخلاق نیکو ماخوس، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی، دانشگاه تهران: 1356
3-بهشتی، احمد؛ تجرید، شرح نمط هفتم از کتاب «الاشارات والتبیهات» «شیخ الرئیس ابن سینا»، انتشارات بوستان کتاب، قم: 1385.
4- جعفری، محمدتقی؛ تحلیل شخصیت خیام،انتشارات کیهان، تهران: 1365
5-جواد آملی، عبدالله؛ مبداء و معاد، انتشارات الزهراء تهران: 1363
6- دورانت، ویل، تاریخ و فلسفه،ترجمه عباس زیان خویی، چاپ دانشجویی، تهران: 1371
7-شیرازی، صدرالدین(صدرالمتالهین)؛ اسفار،ج7، مصطفوی،قم: بی تا
8-طباطبایی، محمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم با حواشی مرتضی مطهری،جلد 5، دفتر انتشارات اسلامی، قم: بیتا
9- قدر دان قراملکی، محمدحسن؛ خدا و مساله شر، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم،چاپ اول، قم: 1377
10-مطهری،مرتضی، عدل الهی،دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دهم، قم: شهریور 1357
11-ملکیان، مصطفی؛ مساله شر(تقریرات دروس کلام جدید دوره تخصصی علم کلام) موسسه امام صادق، قم: بیتا
12- هیک، جان؛ فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، انتشارات بین المللی الهدی، تهران: 1372
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |