دوست، کسی است که از ستم و تجاوزگری باز دارد و بر انجام دادن خوبی و نیکویی یاری کند . [امام علی علیه السلام]
مقالات
رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار قسمت اول
شنبه 90 مرداد 8 , ساعت 10:22 صبح  

موضوع: رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار
الهیات فلسفی
جناب آقای دکتر حسینی شاهرودی
پژوهشگر: ریحانه شایسته
چکیده
یکی از مسائل مهمی که  ذهن بشریت ، بخصوص اندیشمندان مسلمان را به  خود مشغول کرده است ، مساله قضا و قدر و رابطه آن با جبر و اختیار است .
نظریات مختلف و گاها متضادی در این زمینه ارائه شده است که این نظریات با نوع نگرش افراد به موضوع جبرو اختیار و همچنین با نوع دیدگاه آن ها یه مساله جبر و اختیار ، رابطه مستقیمی دارد .
در قران ، هم آیاتی در موضوع قضا و قدر الهی  و هم آیاتی در زمینه  اختیار انسان وجود دارد که با تفسیر درست این آیات می توان بین قضا و قدر الهی و اختبار انسان پیوند مناسبی برقرار کرد.
از جمله نظریاتی که در ابن باب وجود دارد نظریه اشاعره است که بر طبق آن قضا و قدر از دلایل اعتقاد به جبرگرایی دانسته شده است ؛اما بر خلاف آنان  معتزله در مساله قضا و قدر جانب اختیار را گرفته و شیعه نیزدر این میان معتقد به امربین الامرین شده ، به شکلی که نه مستلزم جبر اشاعره شود و نه مستلزم شرک معتزله گردد .
شیعه بر اساس اصل بداء و همچنین نگاهی که به سرنوشت حتمی و غیر حتمی دارد ، توانسته تفسیر مناسب تری نسبت به بقیه آراء در مساله قضا و قدر و رابطه آن با جبرو اختیار ارائه دهد .
کلید واژه  : قضا ، قدر ، جبر ، اختیار، خدا ، انسان ، ماتریالیست ها، عرفا ،متکلمان ، شیعه ، معتزله ، اشاعره ، اصل بداء ،سرنوشت حتمی و غیر حتمی. 
مقدمه
در این تحقیق سعی کردم ابتدا هر یک از معانی قضا ، قدر ، جبر و اختیار را به صورت جداگانه مورد بحث قرار داده و معنای اصطلاحی و لغوی آن را به صورت خلاصه بیان کنم .
سپس قضا و قدر و جبر و اختیار در افق آیات مورد بررسی قرار گرفته و در قسمت اصلی تحقیق  آراء و نظریات مختلف در باب رابطه قضا و قدر با جبر و اختیار ، در هشت بیان به صورت اجمال بیان شده است.
در آخر هم به دو نکته اساسی در باب این موضوع پرداختم که یکی سرنوشت حتمی و غیر حتمی است و دیگری اصل بداء می باشد .
                امیدوارم  این تحقیق مورد توجه شما استاد کرامی قرار گیرد
 برای روشن شدن مطلب همان طور که گفته شد ، باید در ابتدا توضیحی کوتاه ، در باب معانی اصطلاحی و در بعضی موارد ، معانی لغوی ارائه  شود.
* جبر و اختیار
مسأله جبر را شاید نخستین بار ارسطو مطرح کرده باشد و البته به گفته برخی دانشمندان نخستین بار این مسأله در میان فلاسفه و حکمای هند مطرح بوده و پس از آن دانشمندان بصری ، این مسأله را مورد بحث و بررسی قرار دادند ، تا اینکه در500 سال قبل از میلاد دامنه علوم و معارف به سرزمین یونان کشیده شد .
آن گونه که از سخنان سقراط و شاگردانش استنباط می شود ، آنها در این مسأله جانب جبر را گرفته اند و اختیار را از انسان سلب کرده اند.
1-    نظریه جبر:
          به طور کلی در میان دانشمندان قدیم و جدید دو طرز تفکر درباره جبر  و به عبارت دیگر « این که اعمال و رفتاری که انسان انجام می دهد براساس اختیار نیست »  وجود دارد.
الف - نظریه ماتریالیست ها : 
آن ها معتقدند که جهان هــستی بر اساس یک نظام علی و معلولی است که هر علتی ، معلولی دارد و هیچ امری تصادفی نیست ؛ اگر معلولی را هم بدون علت دیدیم دلیلش آن است که ما از علت آن آگاهی نداریم نه این که آن معلول علتی ندارد ؛ و آنها با همین مقدمـه اراده و اختیـار انسان را محکوم عوامل ذهنی و خارجی کـــرده اند.
ب : نظریه اشاعره و جهمیه :
این ها در نقطه مقابل ماتریالیست ها هستند . زیرا که عموما نظام علی و معلولی را در جهان آفرینش قبول ندارند و تنها عامل پیدایش پدیده ها را اراده الهی می دانند و طبق این عقیده افعال ارادی که ما به انسان منتسب می کنیم را ، معلول مستقیم خواست خداوند قلمداد می کنند و می گویند که اراده انسان هیچ گونه علیتی در پیدایش اعمال او ندارد و تنها هنرش این است که « کالحجر جنب الانسان » ، مقارن اراده الهی وجود دارد. به همین دلیل معتزله و امامیه ، اشاعره را جبریه می خوانند.
البته اشاعره را در برابر جهمیه باید جبریه متوسطه نامید ، زیرا متکلمان جهمی افعال انسان را مخلوق خداوند می دانند و از انسان هر گونه قدرتی را سلب می نمایند و او را به منزله جمادات می پندارند و این گروه همان طور که  می بینید جبری محض اند .
  در این تحقیق مجالی برای رد و شرح نظریات جبری گراها وجود ندارد اما به طور خلاصه نظریات آن ها از راه نگاه به وجدان و فطرت وناسازگاری با اصل عدالت و ناسازگاری با موازین اخلاقی واجتماعی رد می شود .
2-    نظریه معتزله :
             معتزله می گویند خداوند انسان را آفریده و به او اختیار داده است و پیامبران را فرستاده است تا او را هدایت کنند و راه صحیح از غلط را به او نشان دهند و در این صورت است که عذاب و عقاب و ثواب معنی پیدا می کند و تکلیفی که به انسان داده می شود قابل توجیح است .
معتزله را به خاطر داشتن  چنین عقیده ای قدری یا تفویضی می گویند .
3-    نظریه شیعه :
            اعتقاد شیعه به « امربین الامرین  » معروف شده است .
           ملاصدرا می گوید : خداوند انسان را خلق کرده و به او اختیار داده است و آن چه انسان به  اختیا ر خود انجام می دهد مستند به خداوند نیز هست . هنگامی که به انسان و رفتار او بنگریم  افعال او از روی اختیار است ولی چون سلسله علل ومعلولات جهان را ملاحظه  کنیم که همه چیز را خدا آفریده و سلسله نظام که انسان در کار خویش رها نیست و قدرت او در طول قدرت خداوند است و اختیار او با اراده و اختیار حق تعارضی  ندارد. 
4-    نظریه عارفان :
             آن ها معتقدند که رابطه حق و خلق از نوع رابطه علت ومعلول نیست ، بلکه رابطه باطن و ظاهر است . آن ها بر اساس عقیده وحدت وجود و موجود که زیر بنای اندیشه صوفیه آن ها است ، جهان هستی را پنداری بی حقیقت می شمارند و در نتیجه اختیار را هم که متفرع  بر آن است نه تنها منکر می شود ، بلکه معتقد به آن را دوگانه پرست و گبر می دانند ؛ زیرا چنین کسی او و من گفته و خود را در برابر هستی مطلق دیده وسپس به مفاد جمله « لا موثر الوجود الا الله » تنها حق تعالی را موثر در دار وجود می شمارند و نسبت کارها را به انسان ، مجازی و صوری معرفی می کنند .
        * قضا و قدر
کلمات   قضا و قدر وقتی به صورت جداگانه مطرح می شود دارای معنای خاصی است و وقتی این دو کلمه  با هم عنوان می شود ، غــالبا منظورمان از آن ها « سرنوشت » است ، یعنی حوادث وپدیدهای عالم که در کتاب مبین  ولوح محفوظ نوشته شده است.  
        1- قضا :
       در لغت به معنی فیصله دادن است ، خواه فعلی  باشد خواه  به خدا نسبت داده شود یا به غیر خداوند . کلمه قضا درباره حکم هم هست ،البته این کلمه مترادف حکم نیست ، زیرا دربعضی موارد استعمال آن به معنای  حکم کردن غلط است .
•    قضا ازنظر ابن منظور:
          القضا الحکم ، القطع و الفصل وقضاء الشی احکامه امضاوه الفراغ منه فیکون           
          بمعنی الخلق .
•    قضا از نظر زبیدی :
           القضا الحکم والفصل و یکون القضا بمعنی الحتم والامر والامیال .
•    قضا از نظر صاحب المصباح :
           القضا بمعنی الاداء لغه  .
•    قضا از نظر راغب :
          القضا فصل الامر قولا کان ذلک او فعلا .
2-    قدر :
           در لغت قدر شی  به سکون دال ، به اندازه چیزی است و قدر به فتح دال به معنای حکم و قسمت و در واقع مرادف تقدیر است .
البته این کلمه درمعنای علم و اعلام و قدرت و تمکن و عکس آن ،  یعنی عسـر و ضیـق نیــز به کـار می رود .
•    قدر از نظر جوهری :
                      قدر الشی مبلغه والقدر مایقدره الله عزوجل من القضا.
•    قدر از نظر ابن منظور :
                    اقدر لقَدر و القَدَرالقضا والحکم و هو ما یقدره الله عزوجل من القضا یحکم من الامور
•    قدر از نظر زبیدی :
                       القدر القضا و الحکم  و ما یقدره الله عزوجل من القضا یحکم به من الامور والقدرایضا
                       مبلغ الشی و یضم والقدر ایضا الطاقه  والقدر التضییف ، التعطیم و تدبیر الامور.
•    قدر از نظر راغب :
                       والقدر و التقدیر تبیبن کمیه الشی فتقدیر الله الاشیاء  علی وجهین احدهما باعطاء القدره                      
        والثـانی بانَّ یجعلها علی مقدار مخصوص و وجه مخصوص جسما اقتضت الحکمه .
به طور کلی از گزارش های اهل لغت این نکته به دست می آید که اصطلاح قضا و قدر درباره خداوند و موضوع تقدیر، در دو معنای لازم و در طول یکدیگر به کار رفته است . معنا و مرحله اول وجود و ضرورت بخشیدن به اصل و جمود امکانی است ( القضا ) ؛ مرحله دوم ، افزودن بر وجود بخشی ، مقدار و خصوصیات و دیگر یقینیات و ویژگی های یک وجود خاص از سوی خداوند پیش از وجود آن ها مقدر و متعین شده است ( قدر ) .
اما قضا و قدر در معنای اصطلاحی را در ضمن نظریاتی که عنوان خواهم کرد ، بیان می کنم .
یکی از مسائلی که جبریون مطرح کرده اند و شبهه بسیاری از مردم عوام نیز هست ، این است که قضا و قدر باعث سلب اختیار از انسان ها می شود و این دو قابل جمع با هم نیستند .
جبریون می گویند خداوند همه کارهای انسان را در سرنوشت آدمی تثبیت کرده است ، این گونه که از مفاهیم قضا و قدر برای مجبور بودن انسان استدلال می شود ، از مفاهیم شانس و بخت و اقبال و تصادف صورت نمی گیرد ؛ بلکه شرکت مفاهیم قضا و قدر و تصادف فقط در این است که در هر دو مقوله اختیار انسان را در کارها نفی می کند ، با این تفاوت که قضا و قدر اختیار را به طور کلی منتفی می کند و تصادف برخی از کارها را منتفی می کند .
این سخن صدمه جبران ناپذیری را به شایستگی ادیان و برخی از مکاتب فلسفی وارد می کند . برخی از نویسندگان غربی بدون اطلاع از ادیان بخصوص دین اسلام چنین گفته اند که ادیان ، اعتقاد به قضا و قدر به معنای سلب اختیار را جزء برنامه اساسی خود قرار داده اند و لذا هر گونه فعالیت و کوششی و همچنین تمام اتفاقات را چه خوب و چه بد به گردن قضا و قدر انداخته اند و به این شکل به جای آن که عامل تحرک باشند ، باعث رکود شده اند و بدون توجه به معنای صحیح قدر حکم به عدم اختیار انسان نمودند .
علت این طرز تفکر را اگر در غرب به خاطر عدم اطلاع آن ها از ادیان ، بخصوص دین اسلام در نظر بگیریم ، در شرق علاوه بر این باید به  نکبت و ادباری که به جوامع آن ها روی آورده شده ، نیز اشاره  کنیم .
تاریخ ثابت کرده است که هر فرد یا جامعه ای که نتوانست و نخواست به آرمان های اساسی  و
اصلی خود دست پیدا کند خود را با کلماتی مانند قضا و قدر ، تصادف و شانس سرگرم کرد ، چنانکه پیامبر می فرمایند :
            « دورانی برای این امت پیش می آید که مرتکب معاصـی و تبهــکاری می گردند و بــرای                     توجیه این سقوط می گویند : قضا و قدر خداوندی این اقتضا می کرد ، اگر چنین اشخاصی را ملاقات کردید ، به  آن ها برسانید که از آن ها بیزارم . »        
پس اعتقاد به قضا و قدر به شکل یاد شده یکی از عوامل سقوط و بدبختی فردی و اجتماعی است .
اما برداشت درست از مفهوم قضا و قدر و ربط صحیح آن با مساله جبر و اختیار انسان ، از جمله مسایل فلسفی است که ذهن بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان بالخصوص مسلمان را به خود جلب کرده است و رساله ها و کتاب های بسیاری متنوع و گوناگون در این نوشته ها عنوان شده ، همان طور که گفتم این است ، که آیا تقدیر الهی حریت و آزادی را از انسان سلب می کند و اعتقاد  به وجود چنین عاملی چه نتیجه ای در بر دارد ؟
من در این تحقیق سعی دارم ، عنوان کنم که نه تنها قضای الهی  اختیار انسان را محدود نکرده و از بین نمی برد ، بلکه اختیار او را تحکیم و تثبیت می کند . بدین منظور شاید مهمترین کار در این زمینه  بررسی نظریات غلط در باب تعریف قضا و قدر باشد .
قضا و قدر و جبر و اختیار در قران و حدیث
آیاتی از قران صریحا حکومت و دخالت سرنوشت و این که هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد  ، مگر به مشیت الهی اشاره دارد و بعضی از آیات نیز نشان می دهد که انسان در سرنوشت خود مختار است و می تواند آن را تغییر دهد . در این جا این سوالات مطرح است که این دو نوع آیه  چگونه  ارتباطی با هم دارند ؟ آیا نمی توان آن ها را با هم جمع کرد ؟ چرا عده ای آیاتی را تاویل کردند و عده دیگر به همان آیات  براساس ظاهر تمسک جستند .
من در ابتدا تعدادی از این آیات را در این تحقیق عنوان می کنم ، سپس به بررسی آن ها بر اساس راه حل های ارایه شده می پردازم .
آیاتی که صریحا دخالت و حکومت سرنوشت و این که هیچ حادثه ای در جهان رخ نمی دهد مگر به مشیت الهی  ، عبارتند از :
•    مااصابه من مصیته فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله مسیر( حدید 22 ) .
•    و عنده مفاتیح الغیب لا یعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض  و لا یابس الا فی کتاب مبین (انعام  59 ) .
•    یقولون هل لنا من الامر شیئ قبل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما اربیدون لک یقولون لو کان لنا من . ( آل عمران 154) .
•    و ان من شی الا عندنا خزائنه و ما نزله الا بقدر معلوم ( حجر 21 ) .
•    قد جعل الله لکل شی ء قدرا ( طلاق 3 ) .
•      انا کل شی ء خلقناه بقدر ( قمر 49 ) .
•      فیض الله من یشاء و یهدی من یشاء ( ابراهیم 4 ) .
و اما آیاتی که نشان می دهد انسان در سرنوشت خود مختار است و می تواند آن را تغییر دهد عبارت است از:
•    ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما با نفسهم ( رعد 11 ) .
•    و حزب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه  یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله لباس الجوع و الخوف ( نحل 114) .
•    و ما کان الله لیظلمهم ولن کانوا انفسهم یظلمون (؟)
•    و ما ربک بظلام للعبید ( فصلت 46) .
•    اما هدینا سبیل اما شاکرا و اما کفورا ( دهر 3 ) .
•    فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر ( کهف 29) .
•    ظهر فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس ( روم 41 ) .
•    من کان یرید العاجــله عجلنا فیـــها ما نشاء لمن نرید لم جعـلنا له جهنم یصـــلیها مذمــــوما (اسری18-20) .
•    من کان یرید حــــرث الاخره نزد له  فی  ؟ ؟؟ و من کـــان یرید حرث الدنــــیا نوته  فیـــها  ( شوری 20 ) .
این دو دسته آیات از نظر علمای کلام معارض یکدیگر شناخته شده اند . به عقیده آن ها باید مفاد ظاهر هر دسته را پذیرفت و دسته دیگر را تاویل کرد که در فرق شیعه آن عده که دسته اول این آیات را تاویل کردند « قدری » و آن عده که قسمت دوم آیات را تاویل کردند « جبری » نامیدند .
البته باید ببینیم تعارضی که در این جا گفته شده ازچه نوع تعارضی است ، زیرا تعارض گاهی به این صورت است که یک سخن ، سخن دیگر را مطابقا و صراحتا نفی نمی کند اما لازمه صحت و راستی آن بطلان و کذب مفاد جمله اول است .
مسلما آیات قران صراحتا یکدیگر را نفی نمی کند ، بلکه علت این که این دو دسته متعارض شناخته شده اند ، این است که همه چیز به تقدیر الهی باشد ، انسان نمی تواند آزاد باشد و آزادی با مقدر بودن سازگار نیست ؛ از آن طرف لازمه این که انسان خود عامل موثر در خوشبختی و بدبختی خود باشد و سرنوشت خود را در اختیار داشته باشد که خوب یا بد این است که تقدیری در کار نباشد .    
البته یک بیان سومی هم می توان پیدا کرد که این دو دسته آیات با هم تعارض نداشته باشند که د بخش های بعد توضیح بیشتری راجع آن خواهم داد .
نکته دیگر این است که آیاتی بر جبرگرایی برمی گردد  غالبا باید آن ها را با توجه به صدور اسلام و در مقایسه با مجموع آیات در نظر گرفت ؛ ثانیا چون با برهان عقلی و ضرورت دین مخالفت دارند تاویل آن ها ضروری است ؛ ثالثا می بینیم که آیات بسیاری در زمینه مختار بودن نیز ذکر شده است که به راحتی نمی توان آن ها را تاویل کرد .
قضا و قدر در این آیات در معنایی به کار رفته که اگر دقت شود به هیچ روی با اختیار انسان منافات ندارد ، زیرا قضا وقدر به طور کلی در این آیات به دو دسته تقسیم می شود : آیاتی که ناظر بر اصل تقدیر درباره کل نظام هستی است که از قضا و قدر الهی خارج نیست و قسم دوم آیاتی که ناظر به انسان ، اعمال و اجل او است که در هر دو قسم از این آیات قضا و قدر به اختیار انسان لطمه ای وارد نمی کند .
آقای جعفر سبحانی در کتاب جبر واختیار خود برای قضا و قدر معانی مختلفی را ذکر کردند و عنوان نمودند که هیج کدام از این معانی به اختیار انسان لطمه ای وارد نمی کند .
قضا در آیات الهی به هفت معنی استعمال شده است :
علم ، اعلام ، حکومت ، حتمیت ، تکلیف ، آفریدن ، اتمام و معانی دیگر که می توان به این معانی ملحق کرد .
اما قضا به معنای علم واعلام اصلا به عوامل و فعالیت های انسانی ارتباطی ندارد .
اما قضا به معنای امر و تکلیف ، با در نظر گرفتن اینکه وسایل تکامل را خوامه از جنبه فردی و خواه از جنبـه اجتماعی برای انسان قرار داده ، ربـطی به اختیار انســان ندارد ، بلکه امر و تکـــلیف عامل  
تحرک انسان ها برای فعالیت ها می باشد .
          پس قضای خداوند آن است که با دستورات و تکالیف خود راه فساد را از صلاح مشخص کند و این امر نه تنها جبر نیست بلکه با اختیار همساز است  .
          اما قضا به معنای حکومت : صنعتی است که مخصوص خدا نیست بلکه هر جامعه که دارای حاکمی 
است باید حق را از باطل  جدا کند و تنها تفاوت این حاکمان با خداوند در این است که حکام ممکن است دچار اشتباه شوند ولی خداوند از اشتباه مبراست .
اما قضا به معنای حتمیت وآفریدن : درهیچ یک از آیات قرانی به کارهای انسانی مربوط نیست ، بلکه همیشه به آفرینش دستگاه طبیعت و آثار طبیعی کردارهای انسانی مربوط  می شود .
در هر صورت با وجود معانی بی شماری که برای قضا ذکر شده یک ریشه بیشتر ندارد ، یعنی هر کاری که با نهایت اتقان و استحکام و پایداری و استواری خاصی انجام گیرد .
قدر در قران به خلق و بیان و اخبار اطلاق شده است . در معدود آیاتی نیز به معنای ضیق ، آمده است . قدر به معنای حد و اندازه نیز می باشد . 
قدر به این معانی هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد.
  قضا و قدر در افق آیات روایات
به دنبال نزول آیات و پرسش های گوناگون مردم از حقیقت آن شاهد وجود روایات متعددی از سوی پیامبر و امامان در موضوع قضا و قدر و رابطه آن با اصل اختیار هستیم .
•      امام موسی کاظم (ع) درباره حقیقت قضا و قدر فرمود :
قلت ما معنی قدر ؟ قال (ع) : تقدیرالشی من طوله و عرضه
قلت ما معنی قضی ؟ قال (ع) : اذا قضی امضاه فذلک الذی لامر له 
•     امام رضا (ع) از شخصی به نام یونس که از حقیقت قضا و قدر پرسید ، فرمود :
القدر، هی الهندسه و وضع الحدود  من البقا و الفنا ؛و القضا ، هو الابرام و اقامه العین
•     امام رضا (ع) به وسیله اجداد خود از پیامبر اسلام و آن حضرت هم از امر خداوند روایت فرموده است که هر کس به قضای من راضی و به قدر من مومن نشد ، خدای دیگری را بیابد.
•     در سیره نظری و عملی امام علی شاهد تاکیدهای مکرر او بر تائید اصل قضا و قدر هستیم .
     حضرت قضا و قدر الهی را بدون شبهه ، متقن و علم محکم و امراستوار وصف می کرد ،   
     که زمام و مصدر امور از قضای الهی سرچشمه می گیرد . ودر جایی دیگر بر وجود قدر ،  
    اجل و کتاب برای شی تاکید می ورزد .
•    امیرالمومنین در حدیث اصبغ درجواب پیرمردی که از قضا و قدر پرسیده بود ، می فرمایند : 
  « سوگند به خدایی که دانه را شکافـت و روح را آفرید ، ما قدمی برنداشــتیم و به دره ای فرود 
                      نیامدیم و بر تلی فرا نرفتیم مگر به قـضای الهی .....البته این بدان معنــی نیسـت که قضا لازم
                      و قدر قطعی است ، زیرا اگر چنین  باشــد پاداش و کیفر، وعـده و وعــید و امرو نــهی باطــل      
                      خواهد بود . »

 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 240 بازدید
بازدید دیروز: 382 بازدید
بازدید کل: 2859891 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]