مسئله ی شر و ارتباط آن با الهیات فلسفی
پژوهشگر: رنجبر
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
یکی از مهم ترین مسائل کلام سنتی در همه ی آیین های آسمانی مانند اسلام و مسیحیت را تشکیل میدهد.اما این مسئله کهن در یکی دو دهه ی اخیر تبدیل به یکی از جنجالی تری ن مباحث کلام جدید فلسفه دین شده و از این رو بر اهمیت و حساسیت بحث در میان موافقان و مخالفان اندیشه های دینی افزوده شده است.این شبهه از جهت این که ناظر به بنیادی ترین اصل ادیان الهی ،یعنی اثبات یا نفی وجود خدا ،تقیید و تحدید صفات اوست ،صحنه ی رو در روی عالمان متاله و ملحد شده است.
ماهیت شر:
خیر چیست؟شر چیست؟در نظر ابتدایی به نظر میرسد این دو معنا و مفهوم،نیازی به تعریف نداشته هر انسانی از همان آغاز زندگی با این کلمات آشنا ست.
اما در تعریف ماهوی و منطقی آنها دشواری های فراوانی است؛همان طوری که تعریف مفاهیم بدیهی
نظیر مفهوم وجود و علم ،مفاهیم تعریف ناپذیر بوده و باید و باید در شناسایی آنها به تعریفی لفظی و شرح الاسمی بسنده کرد.با این وجود اهل فن به ذکر تعاریفی چند برای مفهوم خیر و شر پرداخته اند:
1.مساوقت خیر و شر:
حکمای متقدم و به تبع آنها فلاسفه ی اسلامی ،خیر و شر را به وجود و عدم تعریف کرده اند؛به این بیان که وجود مساوق خیر وشر است.
2.تعریف مصداقی خیر و شر:
در تعریف مصداقی، به جای این که چند مفهوم را در کنار هم بچینیم و حد و رسمی را تشکیل دهیم از خود مصداق استفاده می کنیم .و این به دو طریق ذیل صورت می گیرد:
1.نشان دادن مصادیق(تعریف اشارهای)2.نام بردن مصادیق(تعریف تسمیه ای)
استدلال صدرالمتآًلهین:
مقصود فلاسفه از شر ،قسم دوم (شر حقیقی عدم است)و ایراد[دوانی]بر فلاسفه موجه نیست.زیرا الم عبارت است از ادراک منافی عدمی-مانند گسیختگی اعضای بدن –و غیر آن،با علم حضوری که درآن علم و معلوم متحد است؛نه با علم حصولی،تا دو امر متفاوت [همان طوری که دوانی ادعا کرده است ]به نام تفرق اتصالی و صورت حاصله از تفرق در صقع نفس انسانی وجود داشته باشد،بلکه فقط یک شیءوجود دارد وآن هم حضور امر عدمی که ألم واقعی است.
لایب نیتز در کتاب مشهور خودش "تئودیسه(Theodic (مصادیق شررا سه گونه ذکر میکند:
شر متافیزیکی:
شری که دامن گیر عالم امکان ،اعم از عالم ماده و مجردات شده است و علت آن هم محدودیت و کرانی عالم امکان نسبت به خدای بی کران است.فلاسفه ی اسلامی از این شر به عدم کمال مطلق تعبیر می کنند.شر متافیزکی در کلمات ارسطو آمده استو علت آن هم وجود"ماده"و"هیولی"که امر عدمی است،ذکر میکند.وی درباره ی نظر افلاطون میگوید:
بنا بر نظر ایشان همه ی چیز ها جزء واحد «خدا»،در شر شرکت خواهند داشت،زیرا خودش یکی از دو عنصر (صورةو ماده)است.
2.شر طبیعی:
این شر به شرور طبیعی جهان مانندزلزله،آتشفشان ،ودرد و رنج اطلاق میشود.
3.شر اخلاق:
به شروری گفته میشوند که ازاراده و اختیار انسان نشأت می گیرد؛مانند گناهان و افعال ناشایست.
مسئله شر:
مسئله ی شر را میتوان به طور خلاصه چنین بیان کرد:اگر خداوند قادر مطلق و عالم مطلق باشد،میتواند مانع بروز شر شود.
اگر او (خیر خواه)باشد،خواستار این امر است.بنابر این به نظر میرسد که اگر خداوند وجود داشته باشد ،هیچ شری نباید وجود داشته باشد .اما شر وجود دارد .پس آیا نمی توانیم نتیجه بگیریم که خداوند وجود ندارد ؟
منتقدانی نظیر جی.ال. مکی معتقدند که دو گزاره ی:
1)قادر مطلق ،عالم مطلق و خیر (خیر خواه)محض است.2)شر وجود دارد منطقاً ناسازگارند.اگر رأی این منتقدان درست باشد،باید از اعتقاد به وجود خداوند دست شست.
از آنجا که که گزاره ی دو آشکارا صادق است،و گزاره های منطقا ناسازگار نمی توانند هر دو صادق باشند ،پس گزاره (1)باید کاذب باشد.
بنابراین خداپرستان برای دفاع از عقلانیت دیدگاه شان ،اید نشان دهند که گزاره های (1) و (2) بداهتا ً ناسازکار نیستند.برای رسیدن به این هدف راههای متعددی وجود دارد.
از آنجا که همه ی گزاره های صادق ،با یکدیگر سازگارند،خداپرستان میتوانند ازطریق اثبات صدق گزاره ی (1)،سازگاری گزاره های (1)و (2)را اثبات کنند.
تعریف خیر و شر با توجه به متون اسلامی :
به طور خلاصه می توان گفت: شر به معنای عام همان چیزی است، که نوعا کسی نسبت به آن رغبت نمی کند. در مقابل، خیر مورد میل و علاقه همگان می باشد. بسیاری از تعاریف درباره خیر و شر بیانگر تصویر مزبور از خیر و شر است؛ از جمله می توان به تعریف بوعلی سینا اشاره کرد که می فرماید: «خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است... اما شر امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهراست». ملاصدرا نیز می گوید: «خیر چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و میل دارد و با آن سهمی از کمال ممکن خود متحقق می شود، اما در مورد شر حکما گفته اند که آن ذاتی ندارد». همچنین در دائرةالمعارف روتلج آمده است: «شر نتیجه شدیدترین گناه اخلاقی ماست. شر تحمیل آسیب غیرعادلانه خطرناک روی احساس موجودات است. قتل، شکنجه، برده گیری و...
نسبی بودن شرور :
صفاتی که اشیا به آن متصف می گردند، دو گونه متصور می باشند:
(1 آن صفات برای این اشیا، حقیقی هستند؛ یعنی اتصاف موضوع به صفت، ذاتی است؛ به عبارت دیگر، برای اتصاف موضوع به صفت دخالت دادن هیچ امر دیگری ضرورت ندارد و لازم نیست آن صفت را در مقایسه با موضوع دیگری، به این موضوع نسبت دهیم، بلکه ذات موضوع مستلزم چنین وصفی است. مثلا، اتصاف انسان به حیات، حقیقی است و دیگر لازم نیست در تصور این وصف، انسان مرده ای را نیز تصور کنیم، بلکه خود موضوع محقق وصف است.
(2آن صفات برای موضوع، غیرحقیقی و نسبی هستند؛ یعنی ذات موضوع مستلزم چنین وصفی نیست، بلکه این موضوع در مقایسه با موضوع دیگری، متصف به چنین وصفی می شود. از این رو، در مقایسه با موضوع ثالثی فاقد این وصف می شود. مثلا، بزرگ تر و یا کوچک تر بودن، یک وصف اضافی و نسبی برای اشیاست. ممکن است کتابی در مقایسه با کتابی دیگر، بزرگ تر از آن باشد، ولی همین کتاب در مقابل کتاب دیگری، کوچک تر از آن باشد. از این رو، وصف کمیت از مقولات اضافه می باشد. شر و بدی نیز از اوصاف حقیقی اشیا نیستند؛ یعنی ذات وجودی چیزی، مقتضی شر و بدی نمی باشد، بلکه از اوصاف اضافی و نسبی هستند که در قیاس با موقعیت خاصی به موضوعات نسبت داده می شوند، در حالی که همین بدی ها نسبت به موقعیت دیگری خیر و کمال محسوب می شوند. مشکلات و مصایبی که بر انسان ها وارد می شوند از آن حیث که موجب عسر، حرج و سختی می شوند، به شریت متصف می گردند، اما از آن حیث که موجب تکامل و پرورش روح می شوند، خیر و کمال قلمداد می گردند. از این رو، حکمت خداوند اقتضا می کند که برای رسیدن انسان به خیرهای برتر و اعلی، این مصایب و سختی ها را در مسیر زندگی او قرار دهد.
شرور و عدل الهى:
بحث شرور یکى از بحث هاى دیرینه در تاریخ فلسفه و الهیات است. سابقه دارترین شکل این بحث، در مبحث توحید مطرح گریده است. پدیده ى شرور سبب شده است که کسانى راه دوگانه پرستى را برگزینند و به دو آفریدگار معتقد شوند، یکى آفریدگار خیرات و دیگرى آفریدگار شرور
منشأ این اعتقاد نادرست این بوده است که آنان شر را هم چون خیر امرى وجودى و متضاد با آن مى دانسته اند، و از طرفى، چون که میان فعل و فاعل و خلق و خالق باید سنخیت و هماهنگى وجود داشته باشد، صدور خیر و شر از یک آفریدگار را محال مى دانستند و در نتیجه به دو آفریدگار معتقد شدند.
شر و قدرت مطلق:(جی.ال.مکی.)
ساده ترین صورت مسئله ی شر این است:(1)خداوند قادر مطلق است؛(2)خداوند خیر محض است؛(3)با این حال شر وجود دارد.این سه قضیه متناقض به نظر می رسند،به نحوی که اگر دو تای آنها صادق باشند،قضیه سوم کاذب خواهد بود.در عین حال این سه قضیه،اجزای اصلی غالب نظریات کلامی را تشکیل می دهند:از یک سوفرد متأله باید به این قضایا معتقد باشد و از سوی دیگر نمی تواند به نحو سازگاری به هر سه آنها معتقد باشد.این سه قضیه به خودی خود متناقض به نظر نمی رسند.برای ظاهر ساختن تناقض نهفته در آنها نیازمند پارهای مقدمات یا قواعد شبه منطقی هستیم که واژه های «خیر» و«شر»و «قادر مطلق»را به یکدیگر مرتبط نمایند.آن مقدمات عبارتنند از :1)خیر نقطه ی مقابل شر است به نحوی که فرد خیرخواه تا آنجا که بتوانند ،شر را ار میان بر می داردو2)توتناییهای قادر مطلق را به هیچ حد و مرزی نیست.لازمه ی مقدمات مذکور این است که اگر کسی هم خیر مطلق باشدو هم قادر مطلق ،شر را به کلی از بین می برد.از این روی دو قضیه«قادر مطلق وجود دارد»و«شر وجود دارد»با یکدیگر ناسازگارند .
مسأله ی شر:
بحث را با آنچه آنرا الحاد نامیده ایم آغاز می کنیم.مقصود از الحاد طبیعی تلاش برای اثبات این مطلب است که خدا وجود ندارد یا اینکه باور به وجود خدا ،دست کم،غیر قابل استدلال یا نامعقول است.شاید مقبول ترین و موًثرترین بخش الحاد طبیعی با مسأله معروف شر سر و کار داشته باشد.بسیاری از فیلسوفان بر این باورند که وجود شر برای متألهان مشکل آفرین است و بسیاری معتقدند که وجود شر (یا دست کم تعدد و تنوع شرور،آن گونه که ما بالفعل می یابیم)ایمان به خدا را غیر قابل اثبات و یا به لحاظ عقلی نامعقول می سازد.
جهان فی الواقع حاوی شرور فراوانی است که دیوید هیوم برخی از آنها را فهرست کرده است:
دمئا گفت:هر چند آسیب های خارجی که از ناحیه حیوانات،انسانها و سایر عوامل بر ما هجوم می آورند،مجموعه ی دهشتناکی از تیره بختیها را تشکیل می دهند،با این حال در مقایسه با آسیب هایی کهاز درون ما و از وضعیت سر در گم روح و بدن ما بذ می خیزند،هیچ اند.آشفتگی های روحی اگر چه پنهانترند،شاید کمتر از آشفتگی های جسمانی ملال آور وآزاردهنده نباشند.ندامت،شرمساری،دلتنگی،خشم،ناامیدی،نگرانی،و...کیست که تا کنون بدور از ستمی که از ناحیه این امور عذاب آور هجوم می آورد،زندگی را س÷ری کرده باشد؟تا کنون چه تعدادی به ندرت حالات احساسی بهتری داشته اند؟کار سخت و تنگدستی،که چنین مورد تنفر همگانند،بخش اندکی از رقم بسیار بالای شرور را تشکیل می دهد و آن انسانهای انگشت شمار صاحبِ امتیاز ،که از آسایش و
توانگری بهره مندند،هرگز به خرسندی و یا سعادت حقیقی نمی رسند.اگر تمامی کامیابی های زندگی در یک جا جمع شوند،انسان کاملا ً خشنودی را نخواهند ساخت ولی اجتماع تمام ناخوشی ها،انسان واقعاً
بی نوایی را خواهد ساخت.
چرا خدا شر را روا می دارد؟
بدین ترتیب جهان بوضوح شامل شرور فراوانی است.مباحث الحادی غالبا ً با یک سؤال آغاز می شود:اگر خدا همانقدر خیر خواه است که اخدا پرستان مسیحی ادعا می کنند،براستی باید همانقدر که ما در قبال تمامی این شرور متأثر می شویم،متأثر شود.اما او اگر آنقدر که آنان مدعی اند قدرتمند است،پس احتمالا ً در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام می دهد.در این صورت چرا او شر را روا می دارد؟این کار برای آنان که به اندازه ی او قدرتمند است ،آسان باشد.هیوم مطلب مذکور را اینگونه بیان می کند :
آیا او می خواهد از شر جلوگیری کند ولی توانایی ندارد؟در این صورت او ناتوان خواهد بود آیا او قدرت دارد ولی نمی خواهد ؟در این صورت او بدخواه است.آیا او هم قادر است و هم می خواهد؟در این صورت شر از کجا آمده است؟
چرا اساسا ً شوم بختی در جهان وجود دارد؟مطمئنا ً تصادفی در کار نیست. در این صورت ناشی از علتی است .آیا قصد الهی نشأت می گیرد ؟اما او خیر خواه مطلق است.هیچ چیز نمی توتند استواری این استدلال را متزلزل سازد؛[استدلالی] چنین کوتاه،چنین واضح،چنین قاطع...
بدین ترتیب هیوم بر این سؤال پای می فشرد:اگر خدا خیر خواه مطلق و هم چنین فعال مایشاء یا قادر مطلق است،چرا شری در جهان وجود دلرد؟چرا شر را روا می دارد؟
حال یک پاسخ می تواند این باشد که دلیل خداوند را برای داشتن شر یا آفریدن جهانی حاوی شر است،مشخص کنیم(شاید شر به نحوی برای تحقق خیر ضروری باشد).چنین پاسخی برای سؤال هیوم،گاهی یک دادباوری[نظریه عدل الهی]نامیده می شود.
کلید واژه ها:
شر،خیر،الهیات فلسفی،شرور ،عدل الهی،صفات حقیقی ،صفات غیر حقیقی،قادر مطلق،الحاد طبیعی،
چکیده:
اندیشه شر و مسائلی که سراسر تاریخ به متفکران عرضه کرده است، قاطعانه مبین شکاف عمیق در بینش آدمیان نسبت به طبیعت و تجربه ی بشری بوده است: تمایز فلسفی بنیادین بین رهیافت طبیعی- علمی و معنوی- مذهبی. در عرصة ناتورالیسم علمی سروکار با توصیف و تبیین بوده است و علی الاصول نسبت به هرگونه ارزیابی اساسی بی اعتنا بوده اند. ولی مذهب، عمیقترین واکنش آدمیان به امر متعال، کلاً و در اساس ارزشگزارانه بوده است. قضاوتها در عرصة مذهب با رفتن به ورای عرصة توصیف و تبیین، درحکم فتوی بوده است، فتوای عبادت یا فتوای محکومیت. پایان"
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |