برهان حدوث
نصیب الله جباری
یکی از براهینی که برای اثبات وجود خدای متعال اقامه شده برهان حدوث است. این برهان در الهیات اسلامی ـ به ویژه نزد متکلمان از اهمیت ویژهای برخوردار است و در کتب کلامی به گونههای مختلف تقریر شده است و طریق حدوث در احادیث اسلامی و علوم طبیعی بیان گردیده است. انشاءالله تفصیل آن در این نوشتار خواهد آمد.
دانشمندان الهی حادث و پدیده بودن جهان را دلیل بر نیاز آن به موجود، یعنی خدای متعال دانسته و برهان خویش را اینگونه به رشته تحریر در آوردهاند:
1ـ جهان حادث است 2ـ هر چه حادث است به پدید آورنده نیاز دارد در نتیجه جهان به پدید آورند. نیاز دارد مقدمه اول این استدلال از طریق مشاهدة حسی بدست میآید زیرا هم مشاهدة سطحی و هم کشفیات علمی به حرکت و تغییر جهان گواهی میدهند چنان که برهان فلسفی نیز آن را تأئید میکند.
علامه طباطبائی در تقریر برهان حدوث چنین گفته است:
هم مشاهدة ابتدایی به ثبوت رساند و هم با کنجکاوی علمی بدست میآید که اجزاء جهان با هم ارتباط وجودی دارند و این ارتباط و به هم پیوستگی نه تنها در میان یک دسته ویژهای از اجزاء جهان میباشد بلکه تا هر جا باریکبین شده و به بررسی بپردازیم رشتة ارتباط را محکمتر مییابیم.
مقدمه دوم این استدلال نیز بدیهی است و این بدیهی بودن از تأمل در حقیقت و تغییر حدوث بدست میآید. زیرا حدوث عبارت است از وجودی که مسبوق به عدم است و چیزی که متغیر و متحول است هیچ گاه ثبات و قرار ندارد و هر حالتی از آن مسبوق به عدم است و چون این ویژگی عمومیت دارد حدوث نیز عمومی و فراگیر است.
البته از آنجا که حدوث بر دو قسم، حدوث ذاتی و زمانی است و در برهان حدوث عدهای بر قسم اول و عدهای بر قسم دوم تاکید کردهاند لازم است ابتدا به شرح اقسام حدوث بپردازیم.
اقسام حدوث
1ـ حدوث زمانی: منظور از حدوث زمانی یک موجود، یعنی آن موجود پس از اینکه در برههای از زمان وجود نداشته پا به عرصه وجود گذارده است، با توجه به این معنا، مقصود از ایجاد کنند.
شی است که این موجود را از عدم به وجود آورده و پس از آنکه در زمانی وجود نداشته ایجاد کرده است.
2ـ حدوث ذاتی: منظور از حدوث ذاتی آن است که یک موجود صرفنظر از اینکه حدوث زمانی نیز داشته یا نه ـ در ذات خود به گونهای است که به خودی خود نمیتوانسته وجود پیدا کند همچنان که مانعی نیز بر وجود پیدا کردن در ذاتش نبود و ذات دیگری به او هستی بخشیده است.
تفاوت افکار متکلمان اسلامی با فیلسوفان در همین جاست: متکلمان عالم و احادث زمانی دانسته و با توجه به آن به اثبات ذات باری پرداختهاند، اما حکما و فلاسفة اسلامی برای استدلال بر وجود خدا، نیازی به اثبات حدوث زمانی عالم نمیبینند و تنها حدوث ذاتی آن را کافی میدانند؛ زیرا حدوث ذاتی یعنی اینکه عالم در ذات خود محتاج به علت و محدث است و این برای اثبات احتیاج آن به خالق کافی است. در نظر اینان، با توجه به تغییراتی که هر لحظه در مجموعة هستی رخ میدهد و عالم همچون هستی سیال است، اثبات میشود که در هر لحظه به خالق نیاز دارد.
شهید مطهری در تبیین مقصود حکما میفرماید:
مخلوق بودن یا معلول بودن یک معلول، ملازم با این نیست که یک زمان نباشد و بعد وجود پیدا کند. اگر چیزی ذات خودش ذاتی است که (ممکن) است، یعنی اقتضای هستی و نیستی در ذاتش نیست و هستی او هستی است؛ اما هستیای که قابض از غیر است، از جای دیگر به او رسیده است، ذاتش متکی و قایم به غیر است. این مناط معلولیت است، خواه سابقة عدم زمانی داشته باشد، خواه نداشته باشد، عدم زمانی هیچ دخالتی ندارد در این که یک شیء بخواهد معلول باشد یا نباشد، خداوند قیوم عالم است، خالق است. به همان معنا که قیوم عالم است (الله لا إله الّا هُو الحُّی القّیوم) اگر ما فرض کنیم یک موجودی از ازل تا ابد بوده، ولی از ازل تا ابد در حالت قایمیت است، قائم به حق است و خداست که قیوم است؛ یعنی، وجود او ناشی از وجود خداست. همین که وجود او ناشی از وجود خدا ـ یعنی متکی به وجود خداست ـ فیضی است از خدا. این همان معنای مخلوقیت و معلولیت است.
آن شهید بزرگوار سپس به منطق قرآن در باب حدوث عالم اشاره نموده و نظر قرآن را ناظریه حدوث ذاتی عالم دانسته است. ایشان پس از رد عقیده کسانی که خالق بودن خداوند را منحصر به اول خلقت میداند میفرماید:
ما در قرآن هرگز چنین منطقی را پیدا نمیکنیم، شما در کجای قرآن پیدا میکنید که خدا یعنی همان که روز اول، عالم را خلق کرد؟ در قرآن خدا خالق است، یعنی همان که الآن تمام جریانهای عالم را به وجود میآورد، خدا را الان خالق میداند، یعنی همیشه خالق میداند، نه روز اول، نه فقط الان. خدا آفریننده است به عنوان اینکه همه چیز را همیشه خدا خلق میکند. از نظر قرآن فرقی نمیکند که عالم ما از نظر گذشته محدود باشد یا نباشد. ما مخصوصاً در تعبیرات دعایی دربارة خداوند مثلاً میگوئیم یا قدیمُ الاحسان، قدیم الاحسان یعنی چه؟ یعنی ای کسی که همیشه تو نیکوکار بودهای، همیشه احسان میکرد ای. احسان خداوند یعنی خلقت ایجاد کردن یا به مخلوقات خودش فیض رساندن، پس خداوند همیشه محس بود.
برهان حدوث در روایات
در روایاتی دربارة اثبات صانع از امامان معصوم به ما رسیده، به برهان حدوث اشاره شده است. به عنوان مثال، حضرت علی (ع) در توصیف خدای متعال میفرماید:
«اَلدَّل علی قِدمِه یُحدُوث خلقه یَحدُوث خلقه علی وجوده … مُستشهدُ یُحدوثِ الاشیاء علی ازّلیه)
به وسیله حادث و پدیدهع بودن آفریدههایش بر قدیم و همیشگی بودن و نیز بر وجود و هستی خود، ما را راهنمایی کرد… و با حدوث اشیاء بر ازلی بودن خود استشهاد نموده است.
امام صادق (ع) در روایتی به تغییراتی که در خلقت و روحانیت انسان به وجود میآید، مانند وجود پیدا کردن پس از نیستی، بزرگ شدن پس از کوچکی، قوی شدن پس از ضعف و ضعف پس از قوت ـ بیماری پس از عافیت و عافیت پس از بیماری … اشاره نموده است. آن حضرت میخواستهاند مخاطب منکر را متوجه نمایند که همة این تغییرات، نشانة حادث بودن انسان است و با توجه به این مقدمه، به وجود محدث انتقال یابد و باز ازآن حضرت نقل شده است که فرمود:
إن الاشیاء تدُلُ علی حدُثها دوران الفلکُ بما فیه و هی سبَعهُ و تَحرکُ الارض و مکن علیها و انقلاب الازمنهِ و اختلافِ الوقتِ و الحوادث التی تحدُثُ فی العالم مِن زیادهِ و نُقصانِ و مَوتَ و بکلی و اضطرار النَّفسِ إلی الاقرادِ باَنَّ لها صانِعاً و مُدَبراً.
اشیاء با توجه به چرخش فلکهای هفتگانه با آنچه در آنهاست و حرکت زمین و آنچه بر روی آن است و تبدیل زمانها و رفت آمد وقتها و حوادثی مانند زیادی و نقصان و مرگ و پیری که واقع میشود، بر حادث بودن خود دلالت دارند و با توجه به همینها نفس ناچار میشود که ا قرار کند صانع مدبری دارد.
امام رضا (ع) در پاسخ شخصی که دلیل حدوث عالم را جویا شده بود به وجود خود آن شخص اشاره نموده و فرموده: (أنت لم تکن ثُم کنتُ و قد علمتُ انّکَ لم تُکوِّن نفسک و لاکوَّنکَ من هُوَ مثلک)
تو نبودی سپس به وجود آمدی، در حالی که میدانی تو خودت را نیافریدهای و مثل تو هم (سایر افراد) تو را نیافریده است.
حضرت با دو جملة اول این روایت، اثبات حدوث نموده و با جملات بعدی، فهماندهاند که موجود حادث احتیاج به محدث دارد و از آنجا که هر کس با فطرت خویش میفهمد که نه خود و نه دیگران قدرت آوردن او را از عدم به صحنه وجود نداشتهاند. درک میکند که خالق قادر همیشه موجود، او را خلق نموده است.
برهان حدوث به شیوة علوم طبیعی
آنچه در علم فیزیک ثابت شده است قانون ترمودینامیک است که اثبات میکند جهان مسبوق به عدم بوده و پیش از مدتی بلکی معدوم بوده است.
قانون ترمودینامیک
همة علوم در حقیقت علم خداشناسی است و علم خداشناسی منحصر به علوم حوزوی نیست «و فی کل شی آیه در همه چیز نشانه پروردگار موجود است.
لاوَازیه یکی از دانشمندان قرون وسطی مدعی بود که ماده نه کم میشود و نه زیاد و این را تا مدت مدیدی دانشمندان پذیرفته بودند. علم در قرن بیستم ثابت کرد که مدعا باطل است. زیرا ماده کم میشود و همین مسئله به نام ترمودینامیک نامیده میشود و مورد پذیرش همة دانشمندان بوده و هست. این قانون میگوید ماده به تدریج به انرژی تبدیل و مصرف میشود تا آنکه ماده بکلی نابود شود طبق این قانون نه تنها ثابت شده که جهان ابتدایی داشته و از عدم به وجود آمده است بلکه دانشمندان فیزیک توانستهاند عمو جهان را نیز از بدو پیدایش تاکنون تعیین کنند پس از این راه نیز حادث بودن جهان ماده ثابت شده.
بیان مسئله، طرح اشکال و پاسخ به آن
جهان در وجود خود متغیر و متحول میباشد یعنی پس از نیستی، هستی میپذیرد، زیرا در هر راهی به محاسبة حوادث جهان بپردازیم سرانجام به حرکت عمومی ]حرکت وضعی، مکانی و یا حرکت جوهری[ خواهیم رسید و حرکت، هستی است پس از نیستی و وجودی است آغشته به عدم و به مقتضای قانون علت و معلول هر موجود حادثی، علت وجود میخواهد.
اشکال:
اگر چه ماده در حرکت و تغییر دائمی است و حرکت و تغییر نیز ملازم با تجدد و حدوث است ولی همین ملازمه موجب میشود که تجدد و حدوث برای ماده امری ازلی و ثابت باشد یعنی متغیر و متحرک بودن ماده، امری ازلی و ثابت خواهد بود و آن چه ازلی و ثابت است بینیاز از علت است.
پاسخ:
حرکت و تغییر صفت ماده و ماده صفت، موصوف (متحرک) است و در نتیجه ماده نسبت به حرکت، نقش قابل و پذیرنده را دارد. و در این جهت فرق نمیکند که حرکت از ماده قابل انفکاک باشد یا نباشد و به حکم عقل و گواهی تجربه در پیدایش یک پدیده، وجود قابل کافی نیست، بلکه وجود فاعل نیز لازم است.
بدین جهت محال است که محرک عین متحرک باشد.
بنابراین به حکم قانون علیت، حرکت به علتی غیر از ماده قابل آن احتیاج دارد ـ خواه حرکت لازمه لاینفک ماده باشد یا از آن انفکاکپذیر باشد.
این سخن با قانون جبر در فیزیک منافات ندارد، زیرا مفاد آن قانون، این است که جسم در حفظ حرکتی که دارد به عامل خارجی نیاز ندارد و تنها در تغییر جهت یا سرعت حرکت نیازمند عامل بیرونی است مفاد اصل عقلی مزبور این است که حدوث حرکت به علت خارجی نیاز دارد، گر چه ممکن است آن علت، حرکت را وصف لازم و لاینفک جسم قرار دهد به گونهای که در ادامة حرکت به علت خارجی نیاز نداشته باشد.
از بیان فوق نادرستی فرضیه مواد ازلی و متحرک در تفسیر و پیدایش پدیدههای جهان نیز روشن شد.
نتیجه:
برهان حدوث را میتوان به زبان ساده مطرح کرد.
این که میبینیم در عالم ما نبودیم و به وجود آمدیم و شب روز پشت سر هم میآیند و همچنین فصلهای سال در حال تبدیل است و همچنین نباتات و جمادات، زیرا کوهها هم متغیر است، بطوری که زمینشناسان از رگههای کوهها ارتباط آنها را با زمانهای گوناگون بدست میآورند انسان سیر میشود، گرسنه میشود، پیر میشود … خلاصه همه چیز در حال تغییر است.
منابع مآخذ:
1. اصول فلسفه و روش رئالیسم
2. المطالب العالیه ج 1 فخر رازی
3. قواعد العقائد محقق طوسی
4. نهایه الحکمه
5. فیزیک برای همه لاندائو ترجمة محمد یاسین
6. اثبات وجود خدا، به قلم چهل دانشمند، ترجمة احمد آرام
7. نهجالبلاغه
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |