پلورالیزم دینی، چالشها وراهکارها
پژوهشگر: حسن رضا فهیمی
زیر نظر استاد دکترحسینی شاهرودی
مقدمه
درعصر حاضر یکی ازمسائلی که ذهن وزبان متکلمان وفیلسوفان دین رابه خود مشغول ساخته است،واقعیتی است بنام «تکثر جهان دینی»مهم ترین سؤالاتی که فیلسوف دین دراین زمینه باآن مواجه است این است که آیاهمه ادیان موجود،ازحقانیت بهره مند اند؟یا اینکه حق انحصاراًدردرون یک دین نهفته است وادیان دیگر درباتلاقهای باطل دست وپا میزنند؟ویااینکه هیچکدام ازحق وصدق بهره نبرده اند؟.علی الفرض اگر همه حقند،بادعاوی متعارض ادیان چگونه معامله باید کرد؟و...لذا پاسخها وراهکارهای متفاوت ارائه شده است که ازمیان آنهاسه پاسخ که سه گرایش نیز لقب یافته اند،مهم به نظر میرسد که عبارت اندازانحصار گرائی،شمول گرائی،کثرت گرائی.انحصار گرایان معتقد اندازمیان ادیان فقط یک دین دارای حقانیت است،آنهم دینی که خود به آن متدین اند،ادیان دیگر عموماً مهر باطل برپیشانی دارند.
شمول گرایان هرچند حقانیت رامنحصراً دریک دین دانسته اندورستگاری ونجات راازطریق همان دین موردنظر دنبال میکنند اما باعنایت وسخاوتمندی برای ادیان دیگر نیزحظی ازحقانیت وسعادت قائلند.
طرح « مسیحیان بی نام»را میتوان نمونه بارزی دانست که ازهمین دیدگاه نشأت گرفته است.کثرت گرایان، ازعالم دینی گلستان پرعطر ورنگ را به تصویر می کشند وتمام ادیان را«حق»،«خطوط راست»و«صراطهای مستقیم»معرفی میکنند،طبیعی است که دراین صورت کثیری ازدینداران هم محق خواهند بود.ما دراین جستاریکی ازاین گرایشها رامورد بررسی قرار خواهیم داد تا به بینیم آیا می شودبااین گرایش مشکلی راحل کرد یا نه وآن گرایش اخیر یعنی پلورالیسم دینی است.
تعریف پلورالیسم دینی
پلورالیسم دینی مرکب ازدوکلمه pluralism religiousاست کلمهplural به معنای جمع،جمعی ومتکثرآمده وپسوند آنism حکایت ازگرایش دارد.پس معنا میشود :کثرت گرائی،چند گرائی وبه معنای تعدد مقام ودارابودن بیش ازیک منصب درکلیسا نیز آمده وبه شخص کثرت گراpluralist گفته می شود.
واژه دومreligious دارای کاربردصفت وبه معنای«دینی»و«مذهبی» است.
پلورالیسم دینی دراصطلاح
پلورالیسم دینی دراصطلاح به مکتب وگرایشی اطلاق میشود که به تنوع،تعدد وحقانیت تمام ادیان معتقد است.
پیشینه تاریخی پلورالیسم دینی
گفته می شود اولین کسی که مسئله پلورالیسم دینی رامطرح کرده است،یوحنای دمشقی درسده های هفتم وهشتم هجری بوده وحتی رساله ی نیز دراین زمینه نوشته است،پس ازآن،کلمه پلورالیسم درقرن نوزدهم توسط خراسانی دراول رساله«بیان الفرقان فی نبوة القرآن» تحت عنوان وجه نگارش رساله،به این موضوع اشاره کرده اندیشمندان غرب واردفرهنگ مغرب زمین شد،ودرایران حدود پنجاه سال قبل آیة الله حاج شیخ مجتبی قزوینی وگفته است:« منور الفکر های امروز جدیت میکنند حقایق قرآن را به نحوی بیان کنند که باکلیه ی مذاهب وآئین ها وفق دهدودیانت یا اسلام به مذهب خاصی منحصر نشود. اسلام را مذهب بی رنگ میدانند،نه شیعه ونه سنی،نه شیخی ونه صوفی و... وازکیوان قزوینی یاد میکند که در نوشته جاتش این ایده را دنبال میکرده است،واین مطلب راآورده که زرتشت وقتی کارش بالا گرفت ازاوسؤال شد،اودرپاسخ گفت که دستور من این است که هردینی دارید به همان دین بمانید وخدارا با همان روش پرستش کنید زیراخداپرستیده می شود به هر طریقی گرچه ستاره پرستی». این مسئله به غزالی واخوان الصفا نیز نسبت داده شده است.
اما کسی که بحث پلورالیسم دینی بانام اوگره خورده وتوانست آنرا تئوریزه کند ودرعالم مذهب به انقلاب کپرنیکی معروف سازد،جان هیک پروتستان کالونی،کشیشی ازفرقه پرس بیترین در انگلستان است.
اوچندین سال درآمریکا مشغول تدریس بود وسپس بازنشسته شد،ازآنرو که اودرشرق انگلستان ـ بیرمنگهام ـ بامسلمانان ویهودیان وهندوها روابط دوستانه داشت،این نظریه را مطرح کرد،اونخست به اعلامیه پاپ درسال1854 مبنی برمعذوریت مسلمانان وطرح شمول گرائی اعتراض کرد که اگرمسلمانان معذور اند، چرا پیروان ادیان دیگر معذورنباشند؟. اینجا بودکه رسماً پلورالیسم دینی رامطرح ساخت ومدعی شد که همه ادیان حق وپیروان آنها مهتدی ورستگار اند.
آقای جان هیک خود نیز درمقاله ی«پلورالیسم دینی واسلام»این نظریه رابه مولوی و ابن عربی،عارفان مسلمان قرن سیزده وکبیر kabirونانکnanak
از هندوهادرقرن پانزده ودرغرب به زمان قبل ازعصرروشنگری نسبت میدهد.
ادله ومبانی پلورالیسم دینی
پلورالیست ها دلایل زیادی برای اثبات پلورالیسم دینی ارائه کرده اندکه دراین نوشتار دودلیل مورد بررسی قرار
میگیرد.
1) تجارب دینی وتفسیر های متعدد
پلورالیست ها معتقد اندپلورالیسم دینی ناشی از تنوع وتعدد تفسیر تجربه دینی است.تجربه دینی عبارت است از:مواجهه با امرمطلق ومتعالی یاواقعیت غائی وبه تعبیر دیگر مواجهه با امرقدسی ومینوی. این مواجهه صورگوناگون ومتفاوتی دارد«گاه به صورت رؤیا،گاه شنیدن بوئی وبانگی ،گاه دیدن روئی ورنگی،گاه احساس اتصال به عظمت بی کرانه ی وگاه قبض وظلمتی ،گاه بسط ونورانیتی...ادیان همه مسبوق به کشفی وتجربه ی غیبی وقدسی ووحیانی ازناحیه ی پیامبران بوده اند...صوفیان این تجربه را که عین وحی حق است وچیزی از وحی کم ندارد،برای رو پوش عامه ((وحی دل)) نامیده اند،هرچه هست وحی است... باری از وحی به زنبور داریم تا وحی به آدمی اعم ازعارفان وپیامبران وشاعران،این ها همه تجربه دینی اند».
این یک توصیف شخص پلورالیست از تجربه دینی است،لذا این تجارب لامحاله نیازمند تفسیر است،ازآنجا که این تجارب دردرون فضای فرهنگی جوامع انسانی شکل میگیرد وازطرف دیگرذهن وفهم بشری محدود وواقعیت غائی لایتناهی ونامحدود است ،بدین جهت تفسیر این تجارب درپیچ وخم مفاهیم،بسیار متنوع ومتعدد می شود.درادیان نظیر اسلام،یهودیت ومسیحیت اصل غائی به عنوان خیر متشخص وازآن به نامهای الله،یهوه وخداوند یاد شده ودرادیان دیگری مانند دین هندو براساس تفسیرمکتب توحید نامتصف وهم چنین درآئین بودا،واقعیت غائی به عنوان واقعیت نامتشخص ظاهر شده،دربعضی ادیان به صورت توحید ودربعضی به صورت تثلیث درآمده.
جان هیک دراینجا از یک اصل فلسفی بهره جسته است،همان اصل معروف کانت.کانت اصلی رادرفلسفه ی نقادی خویش ارائه کرد که عبارت بود از تفکیک میان «نومن»و«فنومن» به عبارت دیگر،تفاوت بین عالم پدیده وعالم پدیدار ومعتقد شد که شیئ فی نفسه غیرازآن است که برای ماآشکار می شود،به این معنا که واقعیت هیچگاه صاف ودست نخورده به دست ما نمی رسد وآنچه ازطریق حس وارد دستگاه ادراکی ما میشود،شیشه خورده ها پیدا میکند ورنگ آمیز میشود وازچهار محدودیت تاریخی ،اجتماعی،زبانی وجسمی متأثر میگردد،ازاین روانسان هیچگاه به واقعیت آنگونه که هست،دست نمی یابد.
آقای هیک با استقبال ازاین اصل،آنرایک اصل کارساز برای نظریه اش قلمداد میکندوتجربه دینی رابرمبنای همین اصل تبیین مینمایدومی گوید:« درمیان سنن دینی بزرگ به خصوص درمیان جریانهای عرفانی ترآنها عموماً میان حقیقت محض باغایت مطلق یاساحت ربوبی وواقعیت آنگونه که افراد بشر آنراتجربه نموده اند ومفهوم ساخته اند،تمایز قائل شده اند.
فرض غالب این است که واقعیت غائی لایتناهی است وازاین لحاظ فراتر ازدرک واندیشه وزبان بشری است،اگر مافرض کنیم که واقعیت مطلق واحد است اماادراکات وتصورات ماازاین واقعیت ،متعددوگوناگون است،زمینه برای این فرضیه فراهم خواهد شد که جریانهای مختلف تجربه دینی بیانگر آگاهی های مختلف ماازیک واقعیت محدود ومتعالی هستند که به صورت های کاملاً متفاوت توسط اذهان بشری ادراک گردیده،ازتواریخ مختلف فرهنگی تأثیر پذیرفته و برآنها تأثیرگذارده است».
اوازداستان فیلی که درمثنوی مولوی آمده نیز کمک میگیرد:برای گروهی ازمردان کور که هرگز بافیل مواجه نشده بودند فیلی آوردند،یکی ازایشان پای فیل رالمس کرد وگفت که فیل یک ستون بزرگ وزنده است،دیگری خرطوم حیوان رالمس کرد واظهار داشت که فیل ماری عظیم الجثه است،سومی عاج فیل رالمس کرد وگفت که فیل شبیه به تیغه گاو آهن است والی آخر.
البته همه آنها درست می گفتند اما هرکدام صرفاً به یک جنبه ی ازکل واقعیت اشاره می کردند ومقصود خودرا درقالب تمثیل های بسیار ناقص بیان می داشتند.ما نمیتوانیم بگوئیم کدام منظر صحیح است چرا که هیچ منظر نهائی ای وجودندارد که ما بتوانیم ازآن منظر مردان کور وفیل رادرنظر آوریم،حقیقت آن است که همه ی ماانسانهای کوری هستیم که دربند مفاهیم شخصی وفرهنگی خود گرفتار آمده ایم.
دراندیشه پلورالیستی،پیامبران نیز ازاین قاعده مستثنا نیستند، وحی که همان تجربه دینی ونیازمند تفسیر است وقتی پیامبران میخواهند دریافتهای خویش را ازامرقدسی تفسیر کنند لامحاله ازهمین محدودیت های چهارگانه متأثر می شوند وازاین طریق تعدد وتنوع ادیان پدید می آید.چنانکه این بیان پلورالیستیک درتبیین تجربه دینی پیامر اسلام درعبارت زیرانعکاس یافته است: «هم چنین است تجربه پیامبر اسلام ازنعیم اخروی وبهجت ولذت معنوی که درمقام بیان درقالب «حور»«زنان سیه چشم» درآمده است.وهیچگاه درقرآن ذکری ازموهای بور وچشمان آبی به میان نیامده است».
لذا میتوان گفت،ممکن است یک ذات معقول الهی واحد وانواع پدیدار داشته باشیم،چنانکه مردان کوردرداستان فیل.ودرنتیجه ادیان بزرگ جهان تشکیل دهنده برداشتهای متفاوت ازیک حقیقت غائی مرموزوحیرت افگن الوهی اند وهوالمطلوب.اما این دلیل ازجهات متعدد مورد مناقشه است که اینک بیان خواهیم کرد.
أ ـ تفاوت وحی وتجربه دینی
علاوه برآنکه درحقیقت وحی وتجربه دینی میان مطرح کنندگان آن اتفاق نظروجود ندارد مساوی دانستن آن باوحی نیز سخنی است غیرقابل پذیرش زیرا:
اولاًـ مؤسسان که شلایرماخرورودلف اتو است،تعریف احساسی ازآن ارائه داده اند که حاوی هیچگونه بارمعرفتی نیست،آقای شلایر ماخر تجربه دینی را احساس اتکای مطلق ویکپارچه به مبدأ یاقدرتی متمایز ازجهان میداند،احساسی که فراترازحیطه ی مفاهیم و تصورات بشری است،طبیعتاً چنین احساسی غیرقابل توصیف نیز خواهد بود آقای اتو هرچند دین را مرکب ازدو عنصرعقلانی وغیر عقلانی میداند امامعتقد است که اگرماازمفاهیم اخلاقی ونظری برای تبیین حقیقت غائی استفاده می کنیم ناگزیریم والا«دین دروجه خالص وپیراسته خود وابسته ومبتنی برآنها نیست،بلکه این عناصر عقلانی همگی اشاره به واقعیتی دارند که آنراتنها درواکنش احساسی اصیل،منحصر به فردوغیرعقلانی میتوان یافت»
براساس این مبنا مفاهیم نظری جز درحریم احساس کارآئی نخواهدداشت،درحالیکه براساس تلقی فیلسوفان اسلامی ازوحی،وحی ازسنخ علم حضوری است که نه تنها بار معرفتی رابه دوش میکشد بلکه عین معرفت است.
درتعریف وحی چنین آمده است: «وحی عبارت است ازمشاهده حقیقتی که آن حقیقت مقوم هستی انسان است وانسان باعلم حضوری ناب،مقوم هستی خودرا که خدا وکلام خدا است می یابد» درعلم حضوری سخن ازدانستن نیست بلکه نوعی یافتن است.
ثانیاًـ پلورالیستهاخود نیز معتقد اندکه تجربه دینی درتعامل بافرهنگ بشری است،برآن تأثیرمیگذاردوازآن تأثیرمی پذیرد دراین فرایندنه تنها تعامل وجوددارد بلکه فرهنگ بشری جزء تجربه قرار میگیرد،همان طور که درصراطهای مستقیم آمده،پیامبر اسلام تجربه خویش ازنعمت های اخروی رادرقالب وفضای فرهنگی خویش بیان کرد که بصورت حور«زنان سیه چشم»ظاهر شد وازموهای بور وچشمان آبی درقرآن خبری نیست،اما وحی نه تنهاازفرهنگ جوامع اثر نمی پذیرد بلکه برخلاف فرهنگ های پست ومنحط حاکم برجامعه ظهور می یابد،به عبارت دیگرفرهنگ وحیانی بافرهنگ پوچ بشری درتعارض است نه درتعامل.تعارض فرهنگهای موسی وفرعون،ابراهیم ونمرود،محمد وبوجهل شاهد گویای این واقعیت است.
توصیف پیامبر اسلام ازنعمت های مینوی متأثر ازفرهنگ جزیرة العرب نیست بلکه توصیف نعمت های واقعی است که برایش القاء شده است.
ثالثاًـ یکی ازویژگی های شاخص وحی،شریعت آفرینی است،دستورالعمل های اجتماعی،اخلاقی و...درزندگی فردی واجتماعی انسان ها دارد وازآنان میخواهد تابه قوانین مدونه عمل نمایند،صرف باشنیدن بوئی وبانگی ودیدن روئی و رنگی نمیتوان ازانسان ها چیزی مطالبه کردویابه آنها دستورداد.ازاین روتاکنون نه هیچ عارفی ادعای نبوت کرده ونه هیچ شاعری ادعای آوردن شریعت ونه تجربه خویش راوحی الهی خوانده اند ونه درمقابل پیامبر متبوعش چیزی تازه ی آورده اند،نه عارف شرقی ونه شاعر غربی،نه علاءالدوله سمنانی ونه خاتم العرفا محمد مولوی،نه سعدی ونه سپهری.
رابعاًـ شهود وتجربه عارفان همواره مصون ازخلط وخطا نیست،چنانچه خود معترفندکه اگر معیار وموازینی نباشد،ممکن است تجارب شان صرفاً تجربه شیطانی باشد،درحالیکه وحی همیشه مصون ازخطا است ونه تنها نیازمند به معیار نیست بلکه خود عین معیار است.سخن ابن عربی این تفاوت راروشن بیان کرده است: «اعلم ان لنا من الالهام لاالوحی فان سبیل الوحی قد انقطع بموت رسول الله».
به احتمال زیاد نظریه کثرت گرائی آقای هیک ازنظریات خود برانداز است،زیرا اگرمدعیات دینی به قول کثرت گرایان متأثر از پیش فرضهاوفرهنگ جامعه است،این نظر خود نیزاززیر چتر این قانون خارج نیست.آقای الوین پلنتنگا درنقد سخن آقای جان هیک میگوید:« اگر نیزدرجای دیگر ودرزمان دیگربه دنیا آمده بود،احتمالاً کثرت گرا نمی شد،بنا بر این اونیز بایدمطابق اصل خود دوباره((بلکه بیشتر)) درباره کثرت گرائی خود بیندیشد». یعنی او درجائی این نظریه را ابراز می کند که فضا فضای کثرت گرائی است.
ب ـ شکاکیت نتیجه پلورالیسم
بااصل فلسفی کانت نه تنها حقانیت واقع اثبات نمی شود،بلکه ابطال واقع اثبات می شود،تفاوت گذاشتن مطلق میان واقعیت آنچنان که هست وواقعیت آنچنانکه مینماید،نتیجه ندارد جز شکاکیت مطلق،اگرماازواقعیت غائی هیچ تصویر روشنی نداریم ونمیتوانیم وصفی ازآن ارائه دهیم وصرفاً بیان گر پدیدارها هستیم ونیز اگر حقیقت دردست هیچکسی نیست وهمه متدینان دردام تشبیه گرفتار اند،نمی توان گفت همه ادیان حق اند وصراطهای مستقیم،بلکه همه ناحق وصراطهای غیر مستقیم ومدعیات کاذبی درمورد خداوند اند،واین مطلب دقیقاً به معنای خروج ازمکتب رئالیسم وسقوط درنهانخانه ی ایدئالیسم است.درحالیکه نظریه کثرت گرائی جان هیک یک نظر کاملاً رئالیستی است که شرط آن تطابق فی الجمله عالم ذهن باعین است.
اما اگر می توانیم ازحقیقت محض تصویری(حداقل معرفت)داشته باشیم آنوقت چرانتوانیم گزاره های غیر متناقض نسبت به آن ارائه دهیم؟.ضمناًاستناد به تمثیل فیل مشکل معرفتی دیگری نیزداردکه مؤلفان کتاب عقل واعتقاد دینی به آن اشاره کرده است: «به داستان تمثیلی هیک باز گردیم مانمی توانیم هیچ چیز درباره فیل واقعی بدانیم،حتی نمی توانیم اطمینان داشته باشیم که فیلی وجوددارد.
همین امردرموردواقعیت غائی هم صدق می کنددرواقع نکته ی که میتوان ازداستان تمثیلی هیک میتوان آموخت این نیست که همه مردان کور درست می گفتند،بلکه این است که هیچکدام درست نمی گفتند.آنچه آنها لمس کردند،ستون،مار ویا تیغه گاو آهن نبود،بلکه یک فیل بود واین ادعا که آن فیل یکی ازآنها یاهمه آنها است،ادعائی کاملاً غلط است.پاسخ هیک این است که ماباید وجود یک فیل(یادربحث اصلی ما)وجود یک واقعیت فی نفسه متعالی راکه بر ماپدیدار می شود،مفروض بگیریم،اما اگر مانتوانیم هیچ چیز درباره ی خود واقعیت غائی بگوئیم،پس چه چیزرامفروض بگیریم؟مردان کور تنها درصورتی میتوانندفرض کنند که آنچه لمس میکنند،واقعاً یک فیل است که پیشاپیش بدانند یک فیل چگونه موجودی است».
مولوی نیزخوداین مطلب رادربیت بعدی توضیح میدهد ـ اوازداستان فیل درتاریکی استفاده کرده نه ازمردان کورـ که خطای حواس امررامشتبه کرد والا اگر:درکف هریک اگر شمعی بدی اختلاف ازگفت شان برون شدی.
2) هدایت عام ورحمت واسعه الهی
دلیل دیگر کثرت گرایان هدایت عام ورحمت گسترده الهی است،انحصار گرایان اعم ازمسیحی ومسلمان و...هدایت،نجات ورستگاری رامنحصردردین خویش میدانند.مسیحیان عیسی مسیح رایگانه تجلی خداوند وتنها طریق نجات ورستگاری معرفی میکنند ومعتقد اند که خداوند درعیسی مسیح تجسد یافته وشناخت«پدر» انحصاراً ازطریق اوامکان پذیر است وتنها ازطریق پاسخ گفتن مؤمنانه به خداوند توسط عیسی مسیح میتوان نجات یافت،دراسلام نیز هدایت درپرتو«دین خاتم»که مصداق اتم اهدنا الصراط المستقیم وناسخ شرایع سلف دانسته میشود،معرفی میگردد،یهودیان نیزخودشان راابناء الله ونجات یافته تلقی میکنند و...جان هیک درمقاله «پلورالیسم دینی واسلام»میگوید انتقاد اساسی به انحصار گرایان این است که تلویحاً رحمت واسعه الهی ورحمانیت اورا انکار میکنند ایشان سؤال میکند: «اگرخدا خالق کل نژاد انسانی است،آیا باورکردنی است نظامی را ایجاد کندکه درآن مقدر شود صدها ملیون زن ومرد وکودک یعنی اکثریت نژاد انسانی باهیچ خطائی ازجانب خود آنها به عذاب ابدی جهنم درآیند؟من میگویم((باهیچ خطائی ازجانب خود آنها))زیراخطای هیچکسی نیست که به عوض آنکه درمکانی زاده شوند،که انحصار گرائی حوزه محدود نجات تلقی میکند،درمکان دیگری زاده شده اند».
اگر سخن آقای هیک را به صورت قیاس بیان نمائیم به این شکل خواهد بود،اگرخداوند متعال اراده کرده است که اکثر انسانها به هدایت ونجات برسد،درآنصورت هدایت ورستگاری عام است(صغری)لیکن اراده خداوند تعلق گرفته است ـ چون رحمتش واسع است ـ به اینکه اکثر انسانهابه نجات ورستگاری نائل آیند(کبری)درنتیجه هدایت ونجات عام است ومتکثر نه محدود وانحصاری.آقای دکتر سروش همین مطالب را بارنگ وبوی اسلامی اش بیان کرده ومعتقد است که اگر ازمیان ملیاردها متدین فقط اقلیت شیعیان اثنا عشری ویااقلیت دوازده ملیونی یهودمهتدی اند ودیگران همه دضلالت وگمراهی بسر می برند،درآنصورت هدایت گری خداوند که بایستی به نحو حد اکثری تجلی یابد درکجا تحقق یافته است؟ آیا میتوان تصور کرد همین که پیامبر اسلام ازدنیا رفت،عده جاه طلب وحق ستیز دین اورا باکمترین زحمتی ربودند وهزاران مسلمان را تاپایان تاریخ ازفیض هدایت محروم ساختند؟مگر حضرت عیسی برای این آمد که جمع عظیمی مشرک شوند وآئین تثلیث برگیرند وکتاب ومقالش تحریف شود؟.اگر چنین باشدباید گفت برنامه الهی شکست خورده وبخش عظیمی ازعالم تحت سیطره ابلیس قرار دارد وخداوند بربخش کوچکی ازعالم حاکمیت دارد،درحالیکه اسم هادی خداوند نه اسم بی مسمی ایست ونه تجلی وتحققش تشریفاتی،سپس ایشان نتیجه میگیرد که: «همین ملاحظات بدیهی است که آدمی را وامیدارد تا پهنه هدایت وسعادت را وسیع تر بگیردوکید شیطان رابه تعلیم قرآنی ضعیف تر به بیند وبرای دیگران هم حظی ازنجات وسعادت وحقانیت قائل شود وروح پلورالیسم همین است».
این استدلال باواکنش شدید انحصار گرایان مواجه شده است وآن اینکه پس بادعاوی متعارض ادیان چه باید کرد؟به عبارت دیگریک دین میگوید عیسی همان کسی است که خداوند وعده داده تا اورا برای نجات بنی اسرائیل مبعوث کند که یهودیان این ادعای مسیحیت رانمی پذیرند،دین دیگر میگوید سعادت درشریعت محمد (ص) نهفته است وشرایع ممسوخ ومنسوخ دیگر نمیتواند موجب هدایت گرددو...
آقای اسمیت درکتاب « معنا وغایت دین» که جان هیک نیزدرکتاب فلسفه دین خویش ازاو صحبت میکند،مهم ترین معضل درراه وفاق دینی،همین مسأله رامیداند،زیرا هردینی بنیانگذاروکتاب مقدس خویش راداردوخواهان سعادت وخیر مطلق اند،با احساس این معضل بود که شورای دوم واتیکان کلیسای کاتولیک رومی وهمچنین آقای کارل رانرمسأله مسیحیان بدون عنوان رامطرح ساختند.آقای اسمیت باعقلانی دانستن این حرکت درپاسخ به یک مشکل واقعی،آنراکافی نمیداند چون این نظریه فقط درادیان توحیدی کارآئی دارد،امادرمورد بودائیان وهندوهای ناموحد وهمچنین پیروان ادیان دیگری که پیام مسیحیت راشنیده وبازهم ترجیح داده اند که بردین اجداد شان بمانند نمیتوان ازاین طرح استفاده کرد.
این جاست که او توصیه میکندکه پیروان ادیان باید به«بازسازی نظریه های دینی» روآورند ،پلورالیست ها به توجه به این مبناراه حلهای متفاوتی ارائه داده اند.
راه حل اول ـ بازی زبانی
ویلیام کریستین باالهام ازنظریه ویتگنشتاین مبنی بر اینکه گزاره های دینی نوعی«بازی زبانی»است که درحوزه دینی خاص معنا دارد،به ایراد مطلب پرداخته است.آقای کریستین معتقد است هردینی «نوعی صورت حیاتی است» با بازی زبانی خاص خودش،اگردردین هندو گفته میشود،آتمن برهمن است ودراسلام ازیگانگی الله سخن میرودودرمسسحیت مفاهیمی ازقبیل تجسد و وابن الله وجوددارد،هرکدام معنای خودرا درحوزه الهیات مخصوص به خود ایفا میکند،مثلاً درمسیحیت حرفی ازاینکه آتمن برهمن است یانیست وجودندارد و...هرقوم وجامعه ی کتاب خویش ،سنن خویش والهیات خویش رادارا است،وهریک ازگزاره ها درمتن حیات دینی خود قابل ارزیابی است،گزاره های یک دین رانسبت به دین دیگر نه میتوان صارق دانست ونه کاذب،نه موافق ونه مخالف.
راه حل دوم ـ تفکیک میان گوهروصدف دین
جان هیک اعتقاددارد که دین گوهری داردوصدفی،آموزه های دین صدف دین اند،گوهر دین متحول ساختن شخصیت انسان است،مانباید به گزاره های دینی مانند گزاره های علمی نگاه کنیم ودرباره صدق وکذب آنها پابفشاریم،این گزاره ها تازمانی که زندگی مارامتحوا سازدوحیات خود محورانه انسان رابه حیات خدا محورانه تبدیل نماید صادقند.اودیدگاه سنتی مسیحیت درباره تجسدرامردودوآنرا استعاره ی بیش ندانست،استعاره ی که تأثیر روح خدارا برزندگی انسانها بیان میکند وتأکید نمود که نباید به قضایائی که بصورت حقایق کلامی بیان میشود،حساسیت نشان داد بلکه بایستی جنبه وجودی وتحوا آفرینی آنها را مورد توجه قرار دهیم. عیسی تفاوتی باپیامبران دیگر ندارد وهمه برای این آمده اند که زیستن خودمحورانه انسان را به زیستن خدامحورانه تبدیل کند.ازاین رو اگر این آموزه هاراواکنشهای انسانهائی که به فرهنگهای گوناگون تعلق دارند،درمقابل واقعیتی که تجربه میکنند بدانیم وگزاره های ظاهراً متناقض ادیان را حقایقی که حکایت از تجربه زیستن داردبه شمارآوریم غالباً منافاتی با یگدیگر ندارند وسازگار به نظر خواهند رسید،مهم این است که واقعیت غائی مارا متحول سازد.
راه حل سوم ـ نگاه سیستمی به دین
دکتر سروش سؤالهای انحصارگرایان ومخالفان نظریه تکثر گرائی رامطرح ودرجواب به دونکته اشاره نموده است:
• ماباید نگاه سیستمی به دین داشته باشیم شناخت سیستمی به دین پیدا کنیم نه شناخت گزاره ای: «اولاً سخن برسرتناقض دوگزاره نیست،ادیان هرکدام شان یک سیستم اند،یعنی مجموعه ی بزرگی ازگزاره هابطوری که هرگزاره ای محفوف به گزاره های بسیار دیگری است،یعنی هیچوقت درعالم واقع دوتک گزاره باهم قیاس نمیشوند،بلکه دوسیستم یادودستگاه وارد مقایسه میشوندواین دوسیستم باآن حجم عظیم گزاره های مرتبط است که حکم به نقیض بودن شان بسیار مشکل است»
• ادیان شبیه حقانیت گزاره های اشاری است نه حقانیت نفس الامری «درادیان داستان این نیست که درنفس الامر یکی حق وبقیه باطل باشند چنان تقابل نفس الامری چون تقابل دونقیض میان آنها برقرار نیست)». گزاره های اشاری گزاره هائی است که صدق وکذب آنها بالنسبه اند یعنی به شخص وزمان ومکان بستگی دارد«من بیست سال دارم»یک گزاره اشاره ی است،اگرآنرا شخص بیست ساله بگوید صادق واگرچهل ساله بگوید کاذب است همچنین «امروز هوا گرم است» یک گزاره اشاری است که صدق وکذبش بستگی به این دارد که درچه روزی ادا شود،سرد یاگرم.
آقای سروش میگوید حقانیت ادیان ازهمین قبیل است زیرا پیروان ادیان،ادیان دیگر راباطل نفس الامری نمیدانند بلکه هرکدام رادرزمان خودشان حق میدانند،سپس ایشان سؤال میکند که اگر باقید زمان میتوان همه راحق دانست چرا قید های دیگری رانتوان اظافه کرد؟«مثلاً فرض کنید بگوئید برای مسیحیانی که دین اسلام به آنها نرسیده یادین اسلام را حق نیافته اند،مسیحیت حق است این سخن هیچ اشکالی منطقی ودینی ندارد».
نقدو ارزیابی دلیل دوم وراه حلهای ارائه شده
دراین جا احتمالاً میتوان نقدهای رامنوجه اصل دلیل دانست وهم متوجه راه حلهائی که ارائه شده اند اما نقدهائی که اصل دلیل رانشانه می روند
a) خلط میان هدایت تکوینی وتشریعی
? اولاًاین دلیل میان دو نوع هدایت تشریعی وتکوینی تمایزی قائل نشده است روشن است که هدایت الهی عام وفراگیر وهادی بودن خدا هم اسم بامسمی ایست،اما مقصود ازهدایت چیست؟اگر مقصود کثرت گرایان شکست برنامه الهی درهدایت تکوینی است،سخنی است غیر قابل پذیرش زیرا خداوند درهدایت تکوینی اش که عبارت ازنظم امور عالم وافاضه وجود به ممکنات است،شکست نخورده وآنرا محقق ساخته است.اگر مقصود هدایت تشریعی است ـ که قطعاً همین است چون بحث ادیان مطرح است ـ لازمه آن مهتدی بودن همه انسان ها نیست،درعالم تشریع هدایت به معنای ارائه طریق است نه ایصال به مطلوب،خداوند بااعطای عقل وارسال رسل راه رانشان داده است.همانطور که برنامه الهی درعالم تکوین شکست نخورده ،درعالم تشریع نیز شکست نخورده است.
? ثانیاً اگرهدایت لازمه اش مهتدی بودن همه انسانها باشد،درآنصورت تعارض آشکار با اراده واختیار انسانها خواهد داشت. خدا انسان رامختارآفریده واین موجود ظلوم وجهول بارامانت رابا اختیار به دوش میکشد،واین اوست که یکی ازدوطریق هدایت وضلالت را اختیار میکند،هدایت خداوند سبب است ومکانیسم آن اراده واختیار انسان،وتنها کسانی از مشعل هدایت بهره مند میشوند که دل به آن داده اند بالاتر ازاین اصلاً برخلاف حکمت الاهی است که انسان رامختار بیافریند وخودش اورا درطریق هدایت مسلوب الاختیار سازد انا هدیناه السبیل اما شاهداً واما کفورا.
? ثالثاً عام بودن هدایت الهی به این معنا است که درهمه اعصار باب هدایت باز واسبات آن فراهم بوده است.
b) تعارض دلیل دوم بادلیل اول
دلیل دوم پلورالیست ها اگر پذیرفته شود درآن صورت دلیل اول مخدوش خواهد شد.آقای هیک با استدلال به هدایت عامه ورحمت واسعه الهی ازاین نکته غافل شده است که با این استدلال اساس نظریه او یعنی تجربه دینی وتفسیر آن به عنوان پدیدارهای واقعیت مطلق متزلزل خواهد شد،زیرا این هدایت اگر بدون اراده واختیار انسانی موجب هدایت همه یا اکثر انسانها شود نتیجه آن سلب اختیار انسان است که آقای هیک خود نیز به آن ملتزم نیست واگربدون اختیار انسانی تحقق نمی یابد بلکه مکمل آن است دراین صورت ازدوحال خارج نیست:
1ـ اگر هدایت عامه موجب هیچ دستور العمل وتعالیم خاصی نیست،پس صرفاً همان رفتارهای آزادانه ی توأم با اختیار انسانی است که نمی توان آنرا هدایت الهی گذاشت.
2 ـ اگر مقتضی یکسری دستورات وتعالیم وفرامینی خاصی است که انسان باید آنرا انجام دهد،این نیست جز خروج از تجارب محض بشری وواکنش های صرفاً انسانی وقبول وحی بعنوان منشأ ومبنای ادیان واعتقاد به دستورات معینی درامرهدایت.
نقد وارزیابی راه حلها
راه حل اول:
این راه حل را که آقای کریستین ارائه کرد صرفاً احتمالاً یک راه حل ظاهری است که حتی خود کثرت گرایان نیزآنراقبول نکرده اند.جان هیک میگوید با این بیان باز هم تعارض باقیست زیرامنجی بودن عیسی رابرای بنی اسرائیل ،مسیحیان می پذیرند اما یهودیان مردود میشمارند واختلاف بر سر حقیقت عیسی است.
راه حل دوم:
راه حل دوم که مبتنی برتفکیک میان صدف وگوهر دین بود نیز احتمالاً راه به جائی نمی برد زیرا:
اولاً دراینکه گوهر دین چیست وصدفها کدامند اتفاق نظر وجود ندارد،بعضی مشترکات ادیان را گوهر دین میدانند،عده ی بهداشت روانی انسانهارا وبعضی اصول دین را واختلاف درصدف کماکان موجود است.
ثانیاً انسان موجودی است باور مند،باوری اورا متحول میسازد که صادق بودن آن برای او محرز باشد اگرانسان متدین باوربه درستی تک تک گزاره های دینی خویش نداشته باشد چگونه می تواند برای او تحول آفرین باشد،ازآنجا که عقلاً درگزاره های متناقض احتمال گذب میرود با این احتمال چگونه باور به صدق ممکن است؟
ثالثاً به قول آقای هیک اگرآموزه های دینی صدف اند وضرورت نداشته باشند ،گوهرادیان نیزپایدار نخواهد ماند زیرایگانه راهی که ممکن است شخص متدین ازآن طریق بتواند به گوهر دینش نائل آید ازطریق همین صدفها است واین معنا بانظر آقای هیک منافات دارد،زیرادراین صورت هرمتدینی انحصاراً به درستی گزاره های دین خود ـ که همان صدفها است ـ حکم میکند واین عین انحصارگرائی است،علاوه برآن این سؤال نیز مطرح است که گزاره های متناقض ادیان چگونه می تواند یک محکی داشته ودینداران رابه گوهرواحد رهنمون سازد؟.
راه حل سوم:
راه حل سوم نیز کافی به نظرنمیرسد زیرا:
اولاً طرح نگاه سیستمی به دین هرچند ظاهر جذاب دارد وکاملاً درست است که هردینی مجموعه ی ازگزاره ها،دستور العملها واصول وارزش ها است،امامشکل این جاست که این مجموعه یک مجموعه ی حقیقی نیست بلکه اعتباری است،یعنی دین به عنوان یک سیستم نیست جز همین گزاره ها ودستورالعملها وفیلسوف دین ناگزیر است ازاینکه باید به بررسی تک تک این اصول وگزاره های اعتقادی ،اخلاقی وتکلیفی بپردازد،دراین راستا اگر مشخص شود که فلان گزاره بافلان گزاره متناقض است باید بپذیرد که یکی حق ودیگری باطل است.
ثانیاً ادعای پلورالیست ها این است که بحث پلورالیسم درمختلفات است نه درمشترکات ادیان، دراینکه همه ادیان مثلاً خدارا خیر محض میدانند بحثی نیست،بحث جائیست که باهم اختلاف دارند،آنهم اختلاف عرضی نه طولی،حال میتوان پرسید که اختلاف درمختلفات مگر غیر ازهمین اختلاف گزاره ها ودعاوی متعارض است؟ مسلماً نه.
ثالثاً اینکه حقانیت ادیان ازمدل اشاری پیروی میکند احتمالاً مشکلی راحل نخواهد کرد زیرا گزاره های که مدل اشاری دارند درزمانی صادق ودرزمانی کاذب اند همچنین نسبت به اشخاص ومکان ها تفاوت پیدا میکند،امادرحقانیت ادیان بحث این نیست که ادیان هریک درزمان خود صادق بودند وامروز کاذبند بلکه حقانیت ادیان طولی وتشکیکی است ورابطه شان رابطه درجات ومراتب است،علاوه برآن درگزاره های اشاری باقید زمان ومکان و... یکی ازشروط تناقض منتفی است امادرحقانیت ادیان بحث،بحث عرضی وهمزمانی است. لذا نه نگاه سیستمی کارآئی دارد چون مختلفات دین همه ی دین نیست ونه طرح مدل اشاری،چون تناقضات درمختلفات است مختلفاتی که درزمان واحد ودرعرض هم اند.
درنتیجه به کارآئی نظریه کثرت گرائی دینی باید به شکل تردید نگاه کرد اما نبایدروشن بینی این نظریه را درساحت اجتماعی ،مخصوصاًدرزمان رشد افراط گرائی دینی وجزم گرائی متصلب نادیده گرفت، مدارا ونیک کرداری پیروان ادیان را نسبت به یکدیگر ـ چنانکه یکی ازدغدغه های مهم این نظریه است ـ سخن درست وقابل قبولی است، امادراین صورت ما با یک مسأله اجتماعی بیشتر روبرو خواهیم بود تابا یک مسأله منطقی ومعرفت شناختی. علاوه اینکه توصیه به مدارا وتساهل امر تازه ی نیست ،شاید همه ادیان این توصیه رادرمتون دینی خودداشته باشد.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |