وجود ذهنی از دیدگاه علامه طباطبایی
پژوهشگر: سمیه محمدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
دیدگاه علامه درباره صورتهای ذهنی
علامه طباطبایی همچون فیلسوفان مسلمان ،صورتها علمی را مجرد از ماده میداندوپیدایش علم در عرصه ماده راغیر ممکن می داندوی در این باره می گوید :ان الصوره العلمیه کیفما فرضت،مجره من الماده،عاریه من القوه .
سپس براین ادعا چنین استدلال می کند که :صورتهای علمی از ان جهت که معلومند ،فعلیت دارند واستعداد وقوه هبچچ چیز ددرانها نیست واین خود دلیل برنبود ماده است علامه با تکیه بر مجرد بودن صورتهای علمیانها را در مرتبه وجودی قوی تر از واقعیات مادی بیرون از ذهن میداند ومانند بسیاری از فلاسفه مسلمان به اثاری ویژه برای انها ممعتقد استاو دراین باره می گوید: و اذ کانت (الصورة العلمیة) کذلک (مجردة من المادة) فهی اقوی وجوداً من المعلوم المادی الذی یقع علیه الحس وینتهی الیه التخیل والتعقل، ولها (الصورة العلمیة المجردة) آثار وجودها المجرد .
انچه تاکنون از علامه نقل شدمطابق باگفته فلاسفه قبل از خودش بوده است.امابعد از این ایشان روشی دیگر برمی گزیندوبه نوعی ابداع وی محسوب می شودعلامه اثار وواقعیتهای مدی بیرون از ذهنرا از صورتها ی علمی نفی می کند اما نه با توجبهی که فلاسفه قبل از وی می کردند فلاسفه قبل ازوی سلب اثار واقعیت بیرونی را باتبدیل وجود خارجی به وجودذهنی یک حقیقت واحد وماهیت توجیه میکردند واین در حالی است که علامه طباطباییمثل ملا صدرا صورتهای علمی اشیاءرامتعلق به واقعیات خارجی اشیاءنمی داندکه فقط با تبدیل وجودشان از ذهنی به خارجی اثار خارجی رارها کرده واثار ذهنی به خود گیرد،بلکه او از اساس این اثار رااز انچه حقیقتامعلوم ماست متعلق نمی داند.بنابراین بحث ا زترتب اثار یا عدم ترتب اثار در نظر ایشان یک بحث بی معنا خواهد بود.وی در این باره می گوید:اما اثار وجودها(الصوره العلمیه)الخارجی المادیالتی نحبسهامتعلقه للادراک ،قلیست اثارللمعلوم بالحقیقه الذی معلوم بالحقیقه یحضر عند المدرکحتی تترتب علیه اولا تترتب .
علامه صورتهای علمی را موجودات مجردی می داند که خود مبدا موجودات مادی بوده وتمام کمالات انها را داردازاین رو بدون توجه به واقعیات مادی هم موجوداند اگرچه مورد غفلت قرار گرفته ومشاهده نشوند،درحالیکه صورتهای علمی نزد فیلسوفان پیش ازوی با توجه به عالم ماده پدید امده اندوپیش از این توجه بی بهره ازهستی اند،علامه دراین باره می گوید:مبدا فاعلی لذالک الامرواجد لماهو کماله.
سخن علامه یاد اور اعتقادصدرادر نحوه وجودصورتهای علمی است انجا که می گوید:"همانا این نحوه از وجود صوری که کاستی های مادی از ان سلب می شودوجودی برتر وشریفترند پس اثبات این معانی جسمی برای این صورتهای علمی از جهت تحقق مبدا واصل معانی جسمی برای صورتهای ادراکی است.پس هماناین صورتهای مادی قالبهایی برای ان صورتهای مجرد هستندواماسلب صورتهای ادراکی ازاز معانی جسمی مادی انست که این صورتها برتر وشریف تر از انند که به هستی های پست مادی یافت شوند.این حیوان گوشتی (مادی) که مرکب از اضداد
است،(وجود)مثالی وسایه ان حیوان نفسانی بسیط است واگرچه بالاتر لز ان وجودمثالی نیزحیوان عقلی واحدی است که باوجود بساطتش شامل تمام اشخاص و اصناف مادی ونفسانی است که ذیل او قرار دارند وبه اینترتیب صورتهای علمی باوجود خارجی مجردشان نزد نزد انسان حاضر شده ودرپی ان علم حصولی پیش می اید.وانسان به ماهیت اشیاءو اثار خارجی اشیاءتوجه میکند که این حکایت از تقدم علم حضوری بر علم حصولی استوبا نظرغالب فلاسفه پیشین در حضوری بودن صورتی که ازحصول ان پدید امده است متفاوت است علامه در ادامه سخن 1پیش گفته اش می گوید :یحضر بوجود الخارجی للمدرک وهو علم الحضوری ویتعقبه الانتقال المدرک الی ما لذلک الامر من الماهیه والاثار المترتبه علیه فی الخارج.
نکته انکه کلمه "یتعقبه "دلالت بر پیشینی علم حضوری برعلم حصولی داردعلامه به صراحت می گوید :العلم الحصولی ماخوذ من معلوم حضوریهو موجود مجرد مثالی او عقلی حاضر بوجود ه الخارجی للمدرک
واینجاست که علامه می گویدما باید به واقعیتی که منشا اثار باشد رسیده باشیم یعنی همان واقع رابا علم حضوری یافته باشیم وانگاه علم حصولی بی واسطه از وی گرفته می شود .
ممکن است این سوال مطرح شود که حال که صورتهای علمی موجودات مجرد مثالی یا عقلی هستندکه پیش از علم حصولی وتوجه به ماهیت اشیاءمادی واثار خارجی نزد عالم حاضرند،پس علم حصولی که از توجه به عالم مادی پدید می اید چیستوچه موقعیتی داردهمچنین بااین دید چگونه مشکل معرفتی بشر حل می شود.علامه متعلق دانستن صورتهای علمی موجود درذهن را ناشی از ایهام قوه واهمه دانسته وان رااعتباری می داند که گریزی از ان ندارد. اوبراین باوراست که اتصال انسان باجهان مادی از راه حواس موجب ان می شود که انسان صورتهای علمی مجرد که موجوداتی مثالی یا عقلی اند را صورتهای متعلق به واقعیاتی مادی بپنداردوچون اثار خترجی انها رادرنمی یابد حکم کند که اینها ماهیاتی اند که از وجود خارجی منسلخ گشته اند وبه وجود ذهنی وجود یافته اند علامه دراین باره معتقد است که علم حصولی مجصول همین قوه واهمه است وبنابراین انرا اعتباری عقلی میداند که ازهمان واقعیات مجردوحاضرنزد عالم گرفته شده اند،علامه از این قوه باعنوان قوه تبدیل کننده علم حضوری به حصولی یاد میکند یعنی قوه نامبرده انهارا میاید وبه پدیدهایی بی اثر تبدیل میکندوعلم حصولی می سازد البته حکیم سبزواری بیش ازعلامه به این مطلب صراحت داشته است .پس علم حصولی بدون اتصال حواس ادمی با جهان خارجی محقق نخواهد شد ونفس حضور موجودات مثالی یا عقلی به تحقق علم حضوری نخواهد انجامید،چنان که علامه می گوید :باید دانست که این علم حضوری خود به خودنمی توواند علم حصولی به بار اورد.
ایشان این اتصال را علت اعدادی برای پیدایش علم حصولی می داند.وبنابراین علم حصولی را ویژه نفوسی می داند ک به بدن مادی تعلق داشته باشند تا از راه حواس این اعتبار عقلی را پدید اورند .
علامه به خوبی روشن می سازد که اتصال با جهان مادی در نزد او ،با علم حصولی متفاوت است علامه اتصال را به مراتب مقدم بر علم حصولی میداند چرا که اتصال زمینه ساز توهم وسپس اعتبار علم حصولی است همچنین اتصال نفس ادمی را اماده مشاهده ان موجودات مجرد مثالی یا عقلی می کند توضیح انکه موجودات مجرد عقلی یا مثالی اگرچه پیش از جلب توجه ادمی به انهاموجود بوده ومبدافاعلی واقعیتهایی هستند ولی توجه به انها پس از اتصال با جهان مادی بیرون ازذهنش رخ می دهد این بانظر فلاسفه مسلمان مبنی برا ینکه میگویند"من فقد حسا فقدعلما"
اما به نظر علامه این اتصال خالق صورتهای ذهنی نیستند بلکه فقط نفس را مستعد شهود انها می سازد که تااندازه ای شبیه نظر افلاطون است دراینکه علم تذکر است علامه این صورتهای علمی را معلول این اتصال نمی داند وحتی برای آن نقش اعدادی هم قایل نیست بلکه اتصال را مستعد شهود وتنبه می داند ؛ چنا نکه می گوید:والنفس اذا اتصلت من طریق الحواس نوعا من الاتصال بالخارج المادی استعدت لان تشاهد هذا الموجود المثالی او العقلی .
حال انکه صورتهای علمی مجرد نزد علامه ،مبدا فاعلی موجودات مادی بوده است وتمام کمالات انها را دارا می باشد نه تنها خدشه ای بر انها وارد نمی شود که از کمال بیرون نمایی برخوردار خواهند بود .چنانکه برخی حکما چون حکیم سبزواری حمل میان صورت علمی وواقعیت مادی به حمل حقیقه ورقیقه تعبیر می کند
غالب فلاسفه قبل از علامه صورتهای علمی را موجودات مجرد ی می دانستند که صورتهای ذهنی همان واقعیات مادی اند.ایشان می پذیرد که صورتهای علمی قائم با لذات اند.
توجه به این نکته لازم است که علامه وی ما هیا ت نوعیه را اعتبارات مبتنی بر توهم دانسته ودر نتیجه صورتهای ذهنی را هم ماهیت با واقعیت مادی نمی داند واین بر خلاف ان چیزی است که او از ارای صدرا برداشت می کند. چنانکه می گوید :فالصوره الخیالیه والعقلیه عنده(ره) یشارکان الفرد المادی فی الماهیت النوعیه .نکته انکه باید توجه داشت که تمام مطالبی که علامه درباره صورتهای ذهنی راجع به تجردشان گفته ،شامل تمام صورتهای علمی می شود وی صورت معقول ،متخیل ومحسوس را مجرد دانسته واتصال به ماده را زمینه ساز شهود صورتهای مجرد درهمه مراتب میداند اما این شهود به نحو تشکیکی می باشد.اودراین باره می گوید : «
وحقیقة الامر أن الصورة المحسوسة بالذات صورة مجردة علمیة واشتراط حضور المادة واکتناف الاعراض المشخصة لحصول الاستعداد فی النفس للادراک الحسّی، وکذا اشتراط الاکتناف بالمشخصات للتخیل، وکذا اشتراط التقشیر فی التعقل للدلالة علی اشتراط ادراک اکثر من فرد واحد لحصول استعداد النفس لتعقل الماهیة الکلیة المعبّر عنه بانتزاع الکلّی من الافراد.»
از ین رو نباید پنداشت که مراد علامه از صورتهای علمی مجرد ،فقط صورتهای معقول وکلی است ومنظورازاتصال نفس به خارج ،همان درک صورتهای محسوس است بلکه علامه اتصال به جهان مادی را چیزی جز برخی فعل وانفعالهای اجزای عصبی نمی داند اذا انرا معد برای مشاهده نفس ،صورتهای محمسوس مجرد به شمار اورده است .چنانکه می گوید : «فالصورة العلمیة المحسوسة اوالمتخیلة بما لها من المقدار قائمة بنفسها فی عالم النفس من غیر انطباع فی جزء عصبّی او امر مادی غیرها…و اذ لا انطباع للصورة العلمیة فی جزء عصبی و لا انقسام لها بعرض انقسامه، فارتباط الصورة العلمیة بالجزء العصبی، و ما یعمله من عمل عند الادراک ارتباط اعدادی بمعنی ان مایأتیه الجزء العصبّی من عمل تستعّد به النفس لان یحضر عندها و یظهر فی عالمها.»
البته چنانکه گذشت شهود موجودات مجرد ،مراتبی دارد که صورتهای محسوس ومتخیل ومعقول حاکی از ان هستند واین نشان دهنده این است که موجودات مورد علم حضوری عالم قرار می گیرند .
علمه درباره موجودات مجرد مثالی یا عقلی می گوید :حاضر بوجوده الخارجی للمدرک وان کان مدرکا من بعید.کلمه بعید دال بر ابن است که شدت وضعف درک حضوری متناسب شدت وضعف استعداد مدرک است.
وهرگاه مدرک از توهم وتوجه به اعتبارات علم حصولی رها شود به شهود عرفانی می رسد.در اینجاست که باید به تفاوت بین شهود موجودا مجرد مثالی یا عقلی در تمام علوم حصولی وشهود عرفانی توجه کرد که شهود عرفانی وقتی است که که عالم دچار توهم نباشد واز توجه به حقیقت علمش باز نماند بلکه حقیقت علم راانگونه که هست دریابد ،استادد مطهری در این باره می گوید :اگ حرف عرفا را بپذیریم که ا زدرون خودش یک اتصالی با وافعی با تمام عالم هستی دارد می توان گفت که انسان می تواند حقیقت همه اشیا را در یابد انها می گویند این"خود" واین "من" ی که توالان داری زیر این من ،من های دیگری هست که انها از این من جدا نیستند اما تو باید با این عمل خودت به اصطلاح از این شعوراگاهت به شعور نااگاهت برویواین خود که تو الان می بینی "خودفردی توست .اینکه الان می گویی من واین خود طفیلی است که درک می کنی اگر خوب در خودت فرو بروی به ان منی می رسی که ان من همه اشیا است ،همه اشیا است یعنی ان منی است که برهمه اشیا احاطه دارد.
پس نباید پنداشت که چون شهود عرفانی، شرایط خاص و ریاضتهای ویژة خود را دارد و فقط گروه اندکی به آن شهود عرفانی نایل میشوند درحالی که هرانسانی صاحب علوم حصولی است، پس نمیتوان شهود موجودات مجرد مثالی یا عقلی را پایه و اساس علوم حصولی دانست، زیرا شهود موجودات مجرد مثالی یا عقلی مساوی با شهود عرفانی نیست و چنان که گذشت علامه بر این باور است که تا این شهود انجام نپذیرد، علم حصولی پدید نمیآید. نتیجه آنکه علم حضوری به موجودات مجرد و مثالی ، باتوجه به ماده وجهان مادی، گاه مورد غفلت قرار گرفته و از این رهگذر این غفلت ، آدمی معلوم حضوری خود را صورت بی اثر همان امور مادی می پندارد وگاه مورد غفلت نبوده و به شهودی تام، مشهود آدمی قرار میگیرد .
البته توجه به این نکته لازم است که بنابرآنچه گذشت علاّمه ماهیات نوعیه را اعتبارات مبتنی بر توهم دانسته و در نتیجه صورتهای علمی را هم ماهیت با واقعیت مادی نمیداند واین برخلاف چیزی است که او از آرای صدرالمتألهین(ره) برداشت میکند چنان که میگوید: «فالصورة الخیالیة والعقلیة عنده(ره) (عندصدرالمتالهین) یشارکان الفرد المادی فی الماهیة النوعیة» (علامه طباطبایی) البته ممکن است تصور شود که این صور خیالی و عقلی مبهم بوده و هیچ تمیز و تمایزی در آنها یافت نمیشود چراکه در مرتبهای بالاتر و قویتر از موجودات مادی قرار گرفته و حدود و نقائص موجودات مادی در آنها راه ندارد، پس در این صورت معضل واقعنمایی علوم بر جای خواهد ماند، زیرا داشتن واقعیتی مجرد و کلی که نتوان میان او و دیگر مجردات، تمییزی داد، مشکل مطابقت را رفع نخواهد کرد.پس لازم است در صورت تکیه بر این روش در حل مسألة مطابقت صور ذهنی با واقع، به تمایز صور مجرد از یکدیگر توجه شود، در اینجا است که علامه طباطبایی مسألة اعدادی بودن اتصال به جهان مادی برای دریافت صور مجرد را پیش کشیده و از تمایز اشیاء مادی، تمایز اعداد و از تمایز اعداد، تمایز در صورتهای مجردی که به گفته او از دور درک شدهاند را نتیجه میگیرد.
جمع بندی مطالب ونتیجه گیری
علامه طباطبایی علم حصولی رااعتباری می داند ونیز ایشان تقسیم عل م به حصولی وحضوری را یک نظرسطی می داند وآن را مربوط به مراتب ?غازین اندیشه به حساب می اورد.اما علم به طور کلی به علم حضوری منهی می شودلذاتما علوم انسان در علم حضوری خلاصه می شود .علم در نظر ایشان از سنخ ماده نبوده هر چند که درتحققش ممکن است نیازمند برخی مراحل مادی بوده باشد.
از نظر ایشان صور علمی مجرد فوق مرتبه مادیات هستند وبه حکم تشکیکش در وجود علت انها به شمار می روند علم در این صورت واجد کمالات مادی خواهد بود وخود برای عالم با وجود خارجی اش حضوردارد به عبارت دیگر ایشان علم را مشاهده صور می داند واین مشاهده ذومراتب است نفوس قوی از نزدیک به تماشای آن می نشینندونفوس ضعیف از دور دستی برآن دارند در هر صورت علم شهود وحضوراست."العلم الحصولی اعتبار عقلی یضطر الیه العقل ماخوذ من معلوم حضوری هوموجود مجرد مثالی او عقلی حاضر وجودالخارجی المدرک وان کان من بعید."
البته می توان به صور علمی مجردکه نزد عالم حاضرند نگاه الی وقیاسی داشت.یعنی آنرا با خارج سنجید اما این سنجش ومقایسه راکه هیچ گونه اصالتی ندارد،علم حصولی می نامیم ،با این همه نباید از نظر دور داشت که علم فی نفسه با حضور وشهود مساوی است وعلم حصولی محصول اعتبار عقلی است.که از سر اضطرارصورت می گیرد .
به تعبیر دیگر می توان گفت که علامه قسم چهارمی بر اقسام علم حضوری می افزایدبا این توضیح که یک سلسله از خواص مادی از واقعیت های مادی خارج که از حواس واتصال با قوای نفس اتصال پیدا می کند از قبیل اثر مادی که هنگام دیدن مرئی پیدا می شود واعصاب با حواس مخصوص خود تحت شراط معین تاثیری در آن می کند وانرابه شکل مخصوص در می آورد .این قسم همان منتهی شدن هر گونه علم حصولی به حضوری
فهرست منابع
1-طباطبایی،محمد حسین،اصول فلسفه وروش رئالیسم،ج او2و3،بی تا، تهران،انتشارات صدرا
2 طباطبایی،محمد حسین ،نهایه الحکمه ،1404،قم ،موسسه النشرالسلامی
-3شیرازی،صدرالدین ،الاسفار الاربعه العقلیه ج1و3 ،حاشیه طباطبایی،ط
4-مطهری، مرتضی، 1377، شرح مبسوط منظومه.تهران: انتشارات حکمت
5-جوادی املی ،رحیق مختوم،ج1،ب4
-6دینانی،غلامحسین،شعاع اندیشه وشهوددرفلسفه سهروردی
7-شریف زاده، بهمن، مناط ارزش ادراکات ازمنظر شهید مطهری وعلامه طباطبایی ،مجله ،قبسات،شماره30و31،
-8عرب مومنی،ناصر، "نقدی بر نظریه وجودذهنی"،مجله کیهان اندیشه،اسفند1379،شماره17
-9علیزاده ،بیوک،"جایگاه معرفت شناسی درفلسفه اسلامی ،مجله فلسفه –کلام وعرفان ،دانشگاه امام صادق،زمستان 1377،شماره8
10-شریف زاده ،بهمن ،علم حضوری پایه ازرش معلومات،مجله ذهن ،شماره15
-11ابطحی،سید عبد الحمید، تاملات استاد در مسئله واقع نمایی،مجله ذهن ،شماره 15ص96
-12جایگاه علم ووجودذهنی در حکمت متعالیه ،مولوی
وردنجانی،عزیزالله،پایان نامه کارشناسی ارشد،irandoc.ac.ir
13-وجودذهنی از منظری دیگر،اکبری ،رضا،مقاله
www.rasekhoon.net-14،بی نا،بی تا،
15- ،رضایی،حسن، "وجود ذهنی"
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |