وجود ذهنی از دیدگاه علامه طباطبایی
پژوهشگر: سمیه محمدی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
شناخت، یگانه راه ارتباط انسان با جهان بیرون از خویش است و بدون آن حیات انسانی و رشد و تکامل آن ممکن نیست. توجه به این موضوع بوده که انسان را با پرسشهای مهمی دربارهی ارزش علم و چگونگی مطابقت آن با واقعیات بیرونی، روبهرو کرده است. مطابقت صورتهای نقش بسته در ذهن با جهان بیرونی که از آن با عنوان ارزش علوم و ادراکات یاد کردهاند، از مسائلی است که اندیشة بشر را در برهههای گوناگونی از تاریخ اندیشه به خود معطوف داشته و هم اکنون نیز از جایگاه بلندی در بین مسائل گوناگون دانش معرفتشناسی برخوردار است، تا آنجا که می توانیم آن را پایه و ریشة اغلب مسائل این دانش بدانیم. در این نوشتار سعی برآن می شود که نظرات
علامه طباطبایی درباره وجودذهنی مورد بررسی وتحقیق قرار گیرد چرا نظر ایشان در باره وجودذهنی را می توان به عنوان یکی از نوآوری های ایشان دانست که بانظر فلاسفه ماقبل خود متفاوت بوده است.این مقاله درواقع ادامه مقاله ادراک حسی وعقلی از نظرعلامه طباطبایی است که ادراک حسی به عنوان بخشی از ادراکات به تفصیل، تحقیق شده است .
پیش گفتار
استاد شهید مرتضی مطهری میگوید: مسألة تعیین ارزش و اعتبار معلومات را از جهتی میتوان اساسیترین مسائل شمرد زیرا راه رئالیسم از ایدهآلیسم با سوفیسم و راه فلسفة جزمی (دگماتیسم) … از راه فلسفة شکاکان ،سپتیسیسم از همینجا جدا میشود.
علامه محمد حسین طباطبایی از معدود دانشمندانی بودند که با بهرة وافر از مکاتب سینوی، صدرایی و لطایف عرفانی از سویی و مواجهه با اندیشههای نوین مغرب زمین به ویژه تفکر مارکسیسم ازسوی دیگر، کوشیدند تا راه را برجویندگان حقیقت، هموارسازند و گامی نو، در مسیر تابناک دانش بردارند.
تاریخچه وجود ذهنی
مبحث وجود ذهنی ازمباحث جدید مطرح شده درفلسفه اسلامی است که سیری تطوری داشته است بامراجعه به اثاریونانی واسکندریه هیچ تعبیری معادل ان یافت نمی شوددر اثار فیلسوفان مسلمانی چون کندی وفارابی که نظر می افکنبم حتی درارای ابن سینا این عنوان دیده نمیشود.اولبن فیلسوفی که وجود ذهنی را در اثار خود به کار برده است ،شیخ اشراق است .هرچند نظر نهایی وی درباره علم انسان نظریه اشراق نفس است .وکاملادر مقابل نظریه وجود ذهنی است اما دربرخی ارائش که صبغه مشایی دارد از این اصطلاح استفاده می کند .امااین مساله به طور مستقل برایش مطرح نبوده است .اولین بار فخر رازی به طور مستقل به طرح این مبحث می پردازد درفصل ششم از فصلهای باب اول –فی الوجود-کتاب المباحث المشرقیه .
وی در کتاب خود باتذکر دلیلی به اثبات وجودذهنی می پردازدو باز درجایی علم داشتن انطباع صورت معلوم نزد عالم رابه دلیل محالاتی که لازم می اید رد می کند بعدها دربین متکلمان وفلاسفه خواجه طوسی در کتاب تجرید الاعتقادش این مبحث رامطرح می کند ونیز در کتابهایی که به تاسی از تجرید الاعتقاد نوشته شده است مثل کتاب مواقف وشرح مواقف،المقاصد وشرح المقاصد نیز وجود ذهنی تطور یافته است .ودر اثار متاخر از فخر رازی مثل حکمه العین والحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه هم ذکر شده است.البته قبل طرح مبحث توسط فخر رازی پیش زمینه هایی هم برای طرح کردن این مسئله بوده است از جمله در اثار فارابی که علم راکیف نفسانی می دلنست وبنابراین از دید وی وسایر فلاسفه مشایی علم حصول صورت معلوم است نزد عالم که این حصول یا باواسطه است یابی واسطه ،وچون این تعریف ازعلم شبهاتی را به وجود میاورد پس راهی به جز ارائه تبین دیگری ازماتهیت علم باقی نمی ماند .به خاطر اینکه در نظر برخی همچون ابالحسیین بصری ماهیت علم از سنخ اضافه به معلوم خارجی است.اما خود این نظر هم خالی از اشکال نبوده از جمله عدمتعلق علم به معدوم هابه طور کلی چرا که هر چهدر خار ج هست موجود است وجزئی، ناگفته نماندکه مسئاه وجود ذهنی در صورتی قابلطرح است که وااسطه ای میان وجود و عدم که معتزله ان را -ثبوت –وبرخی هم -حال - می نامند راردکرده اند
اختصاص نداشتن فصل مستقل ممکن است این توهم رابرای برخی به وجود اورد که این بحث توسط برخی متکلمین مطرح شده است ونخستین بار نیز امام فخررازی انرا به عنوان فصل مستقلی ذکر کرده است وسپس خواجه طوسی وشارحان ان،واز این طریق به کتب فلسفی راه پیدا کرده است
تعبیر وجود ذهنی در اثار بوعلی به کاررفته ست یک معنا ناظر به موجود در عقل است وبا مساله علم تناسب دارد ودیگری ناظر به صورت ذهنی معلوم بوده وبا مساله وجودذهنی هماهنگ است
تعریف وجوذهنی
فلاسفه مسلمان وجود رابه دو بخش عینی وذهنی تقسیم کرده اند وجود ذهنی یعنی وجود موضوعات در ذهن هنگامیکه تور شوند.این موجوات ممکن است در خارج مصادیقی داشته باشند یا نداشته باشند:مثل مفهوم اجتماع نقیضین ،معدوم. مبحث وجودذهنی خود دارای دو جنبه است :1)وجودشنلسی 2)شناخت ششناسی .وجود شناسی به نوعی وجود اشاره دارد ان نوع از وجود که چنان ضعیف شده است که خواص واثار وجود خارجی را ازدست داده است .وجنبه شناخت شناسی به بررسی تشکیل علم واگاهی انسانن درراطه اوبا جهان خارج می پردازد .درفلسفه رب این دو بخش ار وجود ذهنی به طور جداگانه مورد بررسی قرار می گیرد در مباحث منظم فلسفی شناخت شناسی مقدم بر وجود شناسی است .
اقوال در وجودذهنی
مساله وجود ذهنی را وجود ظلی نیز نامیده اند از جمله مسایل عمیق است که در بسیاری اثار حکما واندیشمندان مطرح گشته است 1.کسانیکه وجودذهنی راانکار کرده وحقیقت علم ادراک را چیزی جز اضافه میان نفس وشی خارجی نمی داند
2.قول فاضل قوشچی :وی براین است که انسان به هنگام ادراک یک موجود جوهری ،در ذهنش دو چیز حاصل می شودیکی معلوم است ک جوهروکلی بوده وقائم به ذهن نیستدوم ی خارجی که علم وجزیی است وچون کیف نفسانی است از اعراض قائم به ذهن است .
3.قول به شبح:انچه در ذهن انسان حاصل می شود جز شبح اشیا چیز دیگری نست .در این نظر انچه از جهان خارج انسان ادراک می نماید به هیچ وجه ماهیت واقعی اشیاءنیست این قول را نیز می توان نوعی انکار وجود ذهی دانست .
قول منسوب به سید سند:وی براین است که انسان از ادراک حقایق اشیاء ناتوان نیست ولی حقیقت هر یک از اشیاءبه مجرد اینکه معلوم انسان واقع شوند انقلاب ودگرگونی به وجود می اید واز خصلت کیف نفسانی برخوردار می گردد .
5.قول محقق دوانی:وی براین عقیده است که عنوان کیف بر صور علمیه در ذهن جز در مورد صورت علمیه کیف نتنها براساس یک نوع تشبیه انجام می پذیرد وی علم را از مقوله معلوم دانسته وکیف بودن انرا نوعی سامحه می دانداما حقیقت این است که عنوان کیف برصور علمیه ازروی تسامح نبوده است .
اگر کسی منکر وجوذهنی شود در تبین واقع نمایی علم دچار مشکل شده است وگرفتار سفسطه می شود چون نمی تواند اثبات کند که انچه درذهن وجوددارد با واقعیت خارجی مطابق است پس دچارشک می شود.
کسانیکه به وجود ذهنی اعتراف کرده اند، حقیقت علم ووادراک را مساوق با وچود به شمار اورده اند
صدرا در کتاب "اسفار"علم وادراک را از سنخ هستی به شمار اورده وان را از مقولات ماهوی بیرون دانسته است همین فیلسوف در مبحث وجودذهنی همان کتاب اسفار علم را از مقوله کیف به حساب می اورد واشکالات متعدد وبغرنج وجودذهنی رااز این طریق حل کرده است ایشان برای حل مساله از اختلاف در حمل اولی ذاتی وحمل شایع صناعی استفاده کرده است.
ادله اثبات وجودذهنی
1.قول به شبح باطل است ،توضیح این نظر اینکه علم ووجودذهنی عبارت ازحصول صور بانقشی از شی خارجی درذهن ادراک کننده یادربعضی از جهات عصبی ان ،در حالیکه این ونفس شباهتی با شی خارجی دارد نه این که عین خارجی ان باشد .
2.مفاهیم کلی که درذهن لحاظ می شوند نمی توانند در خارج موجود شوند زیرا لازم می اید که امر واحد به صفات متعدد متصف گرددوحال انکه در خارج نیستند پس باید در ذهن تقرر یابند .
اما چند دلیل برای اثبات وجودذهنی هست ازجمله انها می توان به این موارد اشاره کرد :1)از طریق علم به معدومات یعنی ما به اشیایی علم داریم که در خارج نیستند
2)ازطریق حکم ایجابی صادق بر اشیایی که در خارج وجودندارند مثل حکم به اجتماع نقیضین وارتفاع نقیضین
البته این دو تا دلیل قابل نقد است
3)مفاهیم کلی که درذهن لحاظ میشوند ولی نمی توانند در خارج وجودداشته باشند
نقد ادله اثبات وجود ذهنی
مدعا دروجودذهنی این است که اشیا علاوه بروچود خارجی وجود دیگری به نام وچودذهنی دارند ازاین نعریف دو نکته بر می اید که درمقام بیان وجود ذهنی لاز م است به ان اشاره شود.1-بحث وجودشناسی وجودذهنی واینکه وجود بردو قسم است وجود خارجی ووجودذهنی 2-جنبه معرفت شناسی وجودذهنی واینکه موجودات ذهنی باموجودات خارجی اتحاد ماهوی دارند واین ادعای حکمت متعالیه است .ادله اثباتی وجودذهنی ناظر به جنبه وجودشناسی وجودذهنی بود.
این ادله چه چیزی را اثبات می کنند
همه انها بر این حقیقت تاکید می کنند که چیزی در ذهن وجود دارد ،به گونه ای که اگر درخارج هم وجودنداشته باشند ،درهر حال در ذهن هست .جان کلام این است که اگر اموری درخارج وجود نداشته باشند وما نسبت به انها علم پیدا کنیم اینها حتما درذهن موجودند.این مطلبی است که بدیهی است وحتی افراطی ترین سوفسطاییان ان را منکرنیستند .
دروجودذهنی ادعا اینست که ماهیات اشیاخارجی درذهن حاصل میشود به نحوی که صورت ذهنی باصورت خارجی در ماهیت شان یکی اند ولی معدومات که در خارج نه ماهیتی دارند ونه وجودی تا بگوییم ماهیت ذهنی انها با ماهیت خارجیشان مطابق است،یانه .
بدین ترتیب دلایل وجودذهنی نه تنها مدعا رااثبات نمی کند بلکه خلاف مقصود را می رساند وبیشتر بیانگر عدم مطابقت صورتهای ذهنی با خارج است ،زیرا علم به معدومات وعلم به کلیات هیچ گونه مطابقتی با خارج ندارند با این حال براهین وجودذهنی قول به اضافه را ابطال می کند ،لازمه وجود ذهنی تحقق مصداق واقعی برای هر صورت علمی ومعنی ذهنی است ،زیرا تا وجود خارجی که وجودذهنی از ان حکایت کند وجود نداشته باشد وجودذهنی نمی تواند وجودداشته باشد.
اشکال وجودذهنی
درمساله وجودذهنی مساله اساسی انطباق عالم خارحی باعالم ذهن مطرح می شود .برخی فلاسفه مسلمان برانند که انچه در ذهن شکل می گیرد همان ذات وماهیت است نه یک تصویر .مساله وجودذهنی از مسایل دشواری بود که بسیاری از حل ان عاجز مانده بودند زیرا علم وادراک کیفیتی است عارض برنفس وذهن انسان می شود وبنابر این سبب می شود که جوهر شی خارجی در ذهن به کیفیات نفسانی تبدیل گردند درحالیکه تبدل جوهر به عرض غیر ممکن است به دلیل استحاله تبدیل مقولات به هم دیگر ونیز انحفاظ ذاتیات ،از سوی دیگر هنگامیکه به یک شی از لحاظ کمیت ان یا اعراض دیگر غیراز کمیت ان اگاهی حاصل شود وبه ذهن سپرده شود ذهن انرا به کیفیت نفسانی تبدیل می کند در حالیکه طبق تعریف وداده های فلسفی –منطقی، مقولات دهگانه ارسطویی به تمام ذات مباین وجدای از هم اند وبه هیچ وجه به هم تبدیل نمی شوند . البته این مشکل رابا افزودن یک شرط به شرایط هشتگانه می توان حل کرد،همان کاری که صدرالمتالهین کرد.
نواوری علامه طباطبایی در بحث وجود ذهنی
می توان گفت ایشان به جنبه معرفت شناسی وجودذهنی بیشتر توجه کرده است با این توضیح که ایشان درمبحث وجودذهنی برخلاف اکثرفلاسفه عمل میکنند یعنی فلاسفه معتقدند، از عین است که به ذهن منتقل میشویم ،اماایشان معتقدند از ذهن به عین منتقل می شویم در نظر ایشان انچه برای ما ظاهر وروشن است وجودذهنی است وان چیزی که باید اثبات شود وجود خارجی اشیاء است.
وجودذهنی از نگاه علامه طباطبایی
وچودذهنی ازنگاه معرفت شناسی یعنی مفهوم حاکی از ماهیت خارجی واز نگاه هستی شناسی یعنی وجودی خارجی ومحصول نفس.مرحوم علامه در کتاب نهایه الحکمه در بحث وجودذهنی می فرماید :المعروف من مذهب الحکماان لهذه الماهیاتالموجوده فی الخارج المرتبه علیها اثارها الخارجیه بعینها...وهذا النحو من الوجود هو الذی نسمیه الوجود الذهنی وعلمنا بماهیات الشیاء.ازنظر مرحوم علامنه وجودذهنی علم به ماهیات است که در مقابل قول به شبح ئقول به اضافه قراردارد واگر قول به وجودذهنی را ن÷یریم حکایت علم را انکار کرده وراه معرفت به خارج رابسته ایم زیرااگررابطعه ذهن وخارج از جهت ماهیت برداشته شود ،سفسطه لازم می اید در نتیجه همه علوم ما بهحجهل بازگشت می کند ودور لازم می اید به این دلیل که حکایت موجود در ذهن از خارج متوفق برمحکی وشی خارجی است وهم به ان شی،متوقفببرحکایت تصور موجود درذهن ازان شی خارجی است .
ایشان وجودذهنی رایک مفهوم مقوله ای میداند که در خارج تحت ان قرار دارد وانسان اگرچه جوهر جسم نامی متحرک بالاراده وناطق استئلیکن انسان در ذهن فقط مفهوم اینها را دارد .
مطابقت از نظرعلامه طباطبایی
علامه در این بحث قائل اند به اینکه وجودذهنی حکایت از ما وراء خودش دارد"وبالجمله شان الوجود الذهنی الحکایه لما وراءمن ان یترتب اثار المحکی علی الحاکی .
ایشان حکایت وجود ذهنی از خارج را ذاتی ان می داند به صورتیکه محال است وجودذهنی از شی داشته باشیم اما ان شی در خارج موجود نباشد وامور غیر ماهوی واقع مقدر دارند که وجودذهنی از ان حکایت می کند .
در واقع علامه طباطبایی در یک نظر وجودذهنی وخارج را متضایفان می دانند که بودن یکی بدون دیگری معقول نیست .واین حیثیت موجودذهنی از نگاه غلامه ویژگی مهم وجودذهنی برای بحث از نگاه هسی شتا سانه وحکایت ذاتی از ماوراء خویش است وحتما باید در مقایسه با خارج به وجود امده باشد واین حیثبت قیاسی معرف حکایت محسوب می شود .واقعیت علم واقعیتی نشان دهنده وبیرون نماست بنا براین فرضی که کاشف از علم نباشد فرضی محال است ونیز فرض علم بیرون نما وکاشفی داشتن یک مکشوف بیرون از خود فرضی است محال "والحکایه وعدم ترتب الاثار حکمها قیاسا الی الخارج"
نکته مهم در بحث علامه اینست که ایشان حیثیت حاکی بالذات از خارج وقیاسی بودن وجودذهنی را ویژگی وجودذهنی از حییت وجود ان می داند وانرا مقدمه بحث انطباق قرار می دهد ومعتتقد است که خطایی در این علم را ندارد وخا انجاست که مادر مقام تطبیق باشیم وبخواهیم ان را بایک وجود خارجی مقایسه کنیم .معلومات تصوری که به نحوی قابل انطباق با خارج اند منتهی به حس اند در مرتبه وجود حس خطایی رخ نمی دهد در ادراک حسی مفرد خطا مطرح نمی شود در حکمی که در مرتبه حس است نیز خطا نبوده وخطا هر جا که مطرح شود در مرتبه ادراک وحکم ومقایسه با خارج است .
علامه پس از انکه به تبین ویژگی وجودذهنی در نظر سایر فلاسفه پرداخت نظر کارشناسی خود رااین گونه بیان می دارد که بازگشت تمام علوم حصولی به علم حضوری است .این مسئله جایگاه خودش را در بین فلاسفه بعد از خودش نشان داد.
وعلم ان هاهنا نظرا ادق من هذاالنظر وذالک بارجاع العلمالحصولی الی العلم الحضوری .
چون در علم حضوری خطایی نیست وعلم حصولی هم که به علم حضوری بازگشت می کند ،پس در علم حصولی هم خطای رخ نمی دهد.
توضیح بیشتر انکه : چون هر علم وادراکی خاصیت کاشف از خارج را دارد ، باید رابطه انتقال با خارج را داشته باشد وغیر منشا ءاثار باشد .از این رو باید به موجود منشا اثارکه منطبق علیه اوست رسیده باشیم یعنی همان واقع راباعلم حضوری یافته باشیم وانگاه علم حصولی بی واسطه از ان گرفته میشود( که همان علم حضوریبا سلب منشایت اثاراست)وبا به واسطه تصرفی که قوه مدرکه دروی انجام داده باشد.
علامه معتقد است که در مرتبه حس خطایی راه ندارد زیرا در عمل حس در پیدایش اثر طبیعی در حاسه هیچ گونه حکمی موجود نیست لذا خطا وثوابی نیز موجودنیست سپس علامه درادامه ودر نتیجه می فرماید:1-در مرتبه عمل طبیعی اعضای حاسه خطایی نیست 2-در مرتبه انجام یافتن ادراک حسی خطلیی نیست 3-در مرتبه حکم در متن ادراک حسی پیش از تطبیق به خارج خطایی نیست
نکته:ارجاع علوم حصولی به علوم حضوری یکی از مهمترین مباحث بحث شناخت است که علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه مطرح نموده اند و شاگردان ایشان از جمله شهید مطهری و استاد مصباح در بحث مطابقت از آن استفاده کرده اند.
علامه در وجود ذهنی مطابقت صور ذهنی را از این طریق توضیح می دهند و قائل به مطابقت صور ذهنی با خارج هستند؛نظر ایشان در باب ارجاع علوم حصولی به حضوری در واقع کلیدحل مبحث در تصورات و تصدیقات است.
نظر علامه در باب بداهت کاشفیت علم
ابشان در اواخر مقاله چهارم در کتاب اصول فلسفه وروش رئالیسم به موضوع واقع نمایی علم توجه کره است البته ناگفته نماند که برخی علامه را به عنوان یک فیلسوف جزم گرا می شناسند
(یکی از دلایلی که واقعگرایان و از جمله علامه طباطبایی در دفاع از رئالیسم اقامه کردهاند، استدلال مبتنی بر فطریات و مبتنی بر عقل متعارف است. و بیشک این استدلال موثرترین استدلال نیز هست. در حقیقت جز در لحظاتی، آن هم در یک بحث فلسفی نمیتوانیم بپذیریم که اشیا و اعیان خارجی وجود ندارند. اگر بخواهیم چیزی برای بحثهای فلسفی در اختیار داشته باشیم نمیتوانیم همه اندیشهها و عقاید فطری و درونی خود را نادیده بگیریم .استدلال فطری بر این فرض استوار است که انسان توان طبیعی برای کسب شناخت دارد، به شرط آنکه این توان و استعداد را چنان که شایسته است به کار گیرد. مبادی معینی وجود دارند که صدقشان به شهود و فطرت وابسته است ـ یعنی بدون اینکه دربارهشان به استدلال و تعقل روی آوریم و یا آنها را مورد آزمایش قرار دهیم، به صدق آن مبادی علم داریمـ آنها خودْ پیدا هستند. به عبارت دیگر، نیاز به دلیل و گواه ندارنده و خود گواه خویشاند، و بدیهی است و از این جهت برای ما از هر امری یقینیتر است تا آنجا که نسبت به وجود آن، حتی برای سوفسطاییان و ایدئالیستها هم در زندگانی عادیشان، قطعیّت علمی حاصل است و همانند ما (رئالیستها) با نظام خاصی که بر زندگی انسانی حاکم است زندگی میکنند.
استاد مطهری در در این باره می گوید :مرحوم علامه استدلال تنبیهی شیخ اشراق را از نظر حکمای اسلامی امری مسلم ومفرض دانسته است یعنی این یک فرضیه نیست بلکه علم وادراک است ،پس اولن حرفی که فیلسوف با سوفسطایی دارد همین جاست که آیا اساسا علم وادراکی در خارج هست ،که این مساوی است با مطابق بودن ویا اساسا علم وادراکی وجودندارد. که این همان مساوی بودن علم با جهل است .دیگر حد وسطی اینجا در کار نیست .
اشکال برنظر علامه وپاسخ ازآن اشکال
برخی براین باورند که ادله علامه در ینجا مصادره به مطلوب است ،زیرا بیان این مطلب که اگر علم ما مطابق با خارج نباشد جل مرکب لازم می آید.یا سفسطه خواهد شد مورد انکار خصم نیست بلکه عین ادعای اوست واین چیزی نیست جز مصادره به مطلوب .اما پاسخی که مرحوم مطهری به این شبه داده است این است که استدلال علامه جنبه تنبیهی دارد واستدلال منطقی نیست که اشکال مصادره به مطلوی بر آن وارد شود نکته دیگر در همین زمینه اینکه کاشف بودن علم به نحو اجمالی ست وهیچ کس مدعی عدم خطا در شناخت بشری نشده است به این دلیل تا جایی که ادراک بدیهی وروشن از معلوم داشته باشیم اصل برآن است که برآن اعتماد کنیم مگر آنکه شواهدی قوی بر خلاف این یافت روشن ازمعلوم داشته باشیم وبه استناد ان از صحت ادراکات اولیه خود دست برداریم،به این ترتیب اتکابه بداهت ودرک وجدانی خود نقطه ضعف نیست بلکه مرحله معرفت شناختی آن بر هر گونه استدلال مقدم است ،ومصادره خواندن یک بحث تنبیهی ناشی از خلط مراتب معرفت شناختی گزاره های پایه و تئوری هاست.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |