عنوان : عقل و دین از دیدگاه مطهری و کانت
پژوهشگر: حسن عفتی
زیر تظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
متفکر شهید استاد مرتضى مطهرى، در مکتب حکمت متعالیه، رشد یافت و تـفـکر فلسفى و کلامى خود را بارور ساخت. از این نگاه، استاد، مـیراث بر سنت فکرى و شاخه اى روییده بر ریشه دیرپاى تفکر دینى است و از نگاه دیگر، چنان که حیات فکرى و آثار و اندیشه هاى او نـشان مى دهد، احیاگرى است که به جهان جدید بستگى دارد. او، به خـوبـى آگـاه است که انسان در جهان جدید، به دستاوردهاى علمى و فـلـسـفـى نـوینى دست یافته و به افقهاى تازه و پرسشهاى نو، در گـفـتـاگـوهـاى دیـن و فلسفه آشناست. عقلانیت سیاسى و اقتصادى و فـرهنگى مغرب زمین را فهم کرده و به ارزیابى پرداخته و به بوته نـقـد گذاشته است. سره را از ناسره جدا کرده و نگران افسون گرى نـاسره هاى آن است. باور دارد بذرهاى خردگرایى و عقلانیت هماهنگ و هـم تـراز را مـى تـوان در روح فرهنگ اسلامى باز یافت. از این روى، مـى کـوشـد تا نشان دهد پذیرش علم و خرد جدید، بناچار، به از مـیـدان بـه در بردن دین نمى انجامد، بلکه اگر این کار، سره از نـاسـره شـنـاسـانه و عالمانه صورت گیرد، در پرتو آن، هم مى تـوان بـه دیـن پاى بندى نشان و به دستورهاى آن گردن نهاد و هم مقوله ها و دریافتهاى دینى را از نو تفسیر کرد.
بـى گمان، چالش عقل و دین و تلاش تاریخى خردورزان و دینداران در پـدیـدآورى هـمـاهـنگى و سازگارى میان این دو مقوله، در درازاى تـاریـخ، چـگـونگى، چونى، ترکیب و درونمایه یکسانى نداشته است.عـقـل مـقوله اى سیال و رشد یابنده است; از این روى روشن گرى و بـیـان بـسـتگى و پیوستگى میان آن دو، به تلاش پیاپى نیاز دارد.مـتـفکر شهید به خوبى بر این امر آگاه بود; از این روى، در جاى جـاى آثار و در هر هنگام و مجالى به این موضوع دقیق مى شد و آن را شرح مى کرد.
عقل در نگاه مطهری
در انـدیـشـه شهید مطهرى، عقل به هر دو مفهوم: ارزشى و ابزارى جـایـگـاهـى درخـور دارد. ایشان مى کوشد تا ریشه دارى آن را در تفکر اسلامى، بویژه از چشم انداز شیعى آن، بنمایاند. اسـتـاد به عقل، نگاه ویژه اى دارد که از بینش و نگرش او بر مى خـیزد. در بینش استاد، عقل و اسلام از پایه، ریشه و بنیاد قوى و استوارى برخوردار است. وى، از قرآن و سنت گواهها و دلیلهاى بسیار عرضه مى دارد که عقل در اسلام جایگاه والا دارد و حجت است. (یاداشتهای استاد، ص/385 )
تـکـامـل دیـن به همپاى رشد عقل:
پیش از این یادآور شدیم که اسـتـاد روى این نکته و اصل تاکید دارد که: پیامبران، پیام وحى را بـه عـقـل مردمان مى رسانند. از این اصل، مطلب دیگرى نیز به دسـت مـى آیـد کـه معارف وحیانى پیامبران سازوار با سطح و توان عـقـلى مردمان هر عصر فرود آمده و این واقعیتى است که در تاریخ ادیـان اتـفـاق افـتـاده اسـت. یعنى وقتى تاریخ را مى نگریم مى بـیـنیم، همراه رشد و دگرگونى عقلانى بشر، ادیان و معارف وحیانى رشد و تکامل داشته اند. از همین روى، استاد، فرق و جدایى شرایع آسـمـانـى را در سـطـح و ژرفایى آموزه هاى آنها مى دانند; یعنى پـیـامـبران بعدى در سطح بالاتر و با مفهومهاى ژرف تر آموزه هاى وحـى را الـقـا کـرده اند. در مثل، میان آموزه ها و معارف اسلام دربـاره خداشناسى و جهان شناسى و معارف پیامبران پیشین، از نظر سـطـح مـسأل، تفاوت بسیار است. بشر در برابر تعالیم پیامبران، هـمـانـند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اول تا آخرین کلاس بـالا بـرده انـد; از ایـن روى از دیدگاه قرآن «تکامل دین» مطرح است نه «اختلاف ادیان». (وحى و نبوت ص/ ـ 166).
رابطه عقل و دین در نگاه استاد
بـه بـاور مـتفکر شهید، بین عقل و دین همیارى و دادوستد ژرف بر قـرار اسـت. ایـشان این دو را کامل کننده یکدیگر مى داند که در راسـتـاى هـم قرار دارند(مجموعه آثار ، ج365/4).عقل و برایندهاى عقلى تا سقف معینى نـیـازهـاى انـسان را پاسخ مى دهد و دین، پاسخ گوى نیازهاى فرا عـقـلـى بـشر است. عقل و علوم، زندگى طبیعى را سامان مى دهند و جـهـان را با انسان سازگار مى کنند و نیروى طبیعت را در اختیار او مـى نهند. دین، در جهت دهى و هدفمندى تلاشهاى عقلى و علمى مى کوشد(انسان و ایمان، ص18/ ـ 28).
در ایـن نـگاه، خرد و دین، براى گسترانیدن شناختهاى انسان آمده انـد. خـرد و عـلم به صورت افقى انسان را به جلو مى برد و دین، به انسان ژرفا مى دهد: دیـن مى گوید تمام این جهان که مى بینى در مقابل جهان غیب، که بر این جهان احاطه دارد، مثل یک حلقه است در صحرا. پیامبران از ایـن عـالـم چـیـزى کـم نکرده اند، بلکه عظمت آن عالم را به ما ارأه و نشان داده اند(مساله شناخت، ص167). بـرتـرى اسـاسى جهانى که دین ارأه مى دهد، با جهانى که علوم و فـلـسفه هاى بشرى ارأه مى کنند آن است که دین، واقعیتهاى جهان را مـحـدود و در مـیـان گـرفته به عناصر مادى و فانى شونده نمى دانـد. بشر را به واقعیتهاى غیر مادى و ثابت وجاودانه نیز توجه مـى دهد. قرآن نمى خواهد توجه به ماورإ طبیعت و امور معنوى را جـانـشـین توجه به طبیعت و امور مادى و محسوس کند. مى خواهد که بـشـر در عـیـن تـوجه داشتن به طبیعت، از جهان غیب و معنویات و ارزشهاى جاودانه غفلت نورزد. اسـتـاد، فرق نابغه ها با پیامبران را در این مى داند که نابغه هـا نـیـروى فـکـر و خـردورزى و حـسابگرى قوى دارند و با نیروى حـسـابـگـر عـقل بر روى انباشته هاى ذهنى خود کار مى کنند و به نـتـیـجه مى رسند. پیامبران الهى، افزون بر برخوردارى از نیروى خـرد و انـدیـشه و حسابگریهاى ذهنى، به نیروى دیگرى به نام وحى مـجـهـزنـد و از این راه چشم اندازى به گستردگى تمامى ارزشها و کمالها و جاودانگیها فرا روى بشر مى گشایند(وحى ونبوت ص147).
از ایـن چـشـم انـداز، فرو فرستاده شدن برنامه هاى وحى براى آن نـیـسـت که نیروى عقل راکد شود و وحى جاى عقل بنشیند، بلکه وحى مـى آیـد تـا عـقـل را از اسـارت خواهشها و شرارتهاى بشرى آزاد سـازد. گروهى جهت دار بودن عقلانیت دینى را با آزاد بودن تلاشهاى عـقـلـى ناسازگار دانسته اند. اینان پنداشته اند: جهت دار بودن بـه ایـن مـعناست که از ابتدا، نتیجه تحقیق معلوم است، چون بنا گـزیـر باید در چهارچوب و دایره خواسته هاى دین باشد! اما چنین بـرداشتى درست نیست. جهت دار بودن عقلانیت دینى، بدین معناست که عـاقـل دیندار، در انتخاب موضوع تحقیق خود، از روى تعهد عمل مى کـنـد و آهنگ آن دارد که تکاپو و حرکت عقلانى خود را از کژ راهه هـا بـه دور دارد. بـه هـر نـتـیجه اى که دست یابد، با هدفها و خواسته هاى دین نیز، سازگارى خواهد داشت.( یاداشتهای مطهری ص385)
بـراى بهتر روشن شدن ساحت عقل و دین، مى باید جداییها و فرقهاى آن دو بـه گونه رخشان تر نموده شود; چرا که اگر چنین امرى صورت نـگـیرد، چه بسا مساله عقلانیت از تعادل خارج گردد و مرزناشناسى در عـقـل گرایى و یا زیاده روى در دین محورى رخ نماید، آن گونه کـه امـروز مـهـم ترین چالش میان عقل و دین را در مساله حاکمیت سـیـاسى شاهدیم. با آن که هر دو طرف بر وفاق میان عقل و دین هم دل و هـم فکرند، گروهى به دیانت و اسلامیت سیاسى اعتقاد دارند و عـده اى دیگر بر عقلانیت سیاسى پاى مى فشارند و حاکمیت سیاسى را از ساحت دین و رهبردهاى دینى خارج مى دانند. هـمـیـن چـالش در بخشهاى اقتصادى و فرهنگى نیز، مى تواند اتفاق بـیـفتد. یـکـى از راهـهـاى شـنـاخـت ساحت عقل و دین و جداسازى آن دو از یـکـدیـگـر، آگـاهـى از وحـى و ارسال انبیإ است. وقتى هدف دین دانـسـته شد، به طبع، قلمرو دین شناخته مى شود و در نتیجه ساحت و قلمرو عقل و امور عقلانى به دست مى آید.
شـهـیـد مـطهرى، به طور کلى، هدف بعثت پیامبران را چنین شرح مى کند: مـطـلـبـى کـه مـورد اتفاق همه مى باشد آن است که انبیإ براى دسـتگیرى انسان و براى کمک به انسان آمده اند و در واقع یک نوع خـلا و نـقـص در زنـدگـى انـسـان هست که انسان فردى و حتى انسان اجـتماعى با نیروى افراد عادى دیگر نمى تواند آنها را پر کند و تـنها با کمک وحى است که انسان به سوى یک سلسله کمالات مى تواند حرکت کند (هدف زندگى، ص 8).
عقل از نظر کانت
کانت در نظریه استعلایی روشن از عقل تحت چهار عنوان بحث میکند که عبارتند از: انضباط عقل ، قانون عقل، معماری عقل، تاریخ عقل .
به نظر کانت، عقل در تمام کارهایی که بر عهده میگرد باید انتقادپذیر باشد اگر عقل با هر منع و تحریمی آزادی انتقاد را محدود کند در واقع به خود آسیب رسانده و خود را در معرض شک زیانباری قرار داده است. عقل فقط میتواند به شهروندان حکم دهد که به موجب آن مجازند بدون هیچ منع و اجازهای با رای مخالف خود را ابراز دارند.(فلسفه اخلاق؛ص118).
فرق ایمان و دین از نظر کانت
کانت معتقد است که فقط یک دین راستین وجود دارد و ایمان میتواند انواع گوناگون داشته باشد بنابراین این که بگوییم این شخص دارای این یا آن ایمان (یهود ...) بهتر از این است که بگوییم دارای این دین یا آن دین میباشد. این فرق بر تفسیر دین راستین به دین اخلاقی کانت مبتنی است که به ادعا او جز یک دین نمیتواند باشد اما ایمانها چون با واقعیتهای تاریخی آمیختهاند میتوانند شکلهای گوناگون داشته باشند.
هر چه ایمانهای تاریخی به قانون اخلاقی نزدیکتر باشند به دین راستین نزدیکتر میشوند کانت ایمان کلیساهای خاص را از ایمانهای دینی محض فرق میگذارد ایمانهای محض از آرمانهای عقل عملی تشکیل شدهاند در حالیکه ایمانهای خاص تجلی آن آرمانها از طریق کلیساهای تاریخی.
ایمانهای کلیسایی تفاوت خود را با یکدیگر نشان میدهند در عین حال کانت اطمینان دارد که این ادیان تا آنجا که در خصوص آرمانهای اصیل صادقا ند میتوانند وحدت و یکپارچگی ایمانهای دینی محض را به نمایش بگذارند. و عقل را عالیترین مرجع برای تفسیر متون و اعتقادات و احکام آسمانی معرفی میکند و حتی اعنقاد دارد عقل میتواند معین کند این اقلام و اعتقادات از سوی فرانازل شده یا نه. (عقل ودین ص69)
نتیجه:
کانت مفاهیم دینی را بر پایه عقل محض عملی و تقدم اخلاقی خود تفسیر میکند از این رو به دین آسمانی نزدیکتر میشود تا آنجا یک معتقد به خداوند و اوصاف او تبدیل میشود کانت آنجا که از عقل محض عملی سخن میگوید به تقدم عقل بر دین حکم میراند و از آنجا که به خدا و اوصاف او نزدیک میشود به تقدم دین و تعدم بر عقل و تعقل تمایل مییابد:
شهید استاد مطهری در پارهای از جدایی عقل و دین صحبت میکند و میگوید حوزه آن دو جدا است از این نظر شبیه کانت است اما در نهایت میگوید یک نوع همکاری بین عقل و دین وجود دارد.
منابع و مآخذ:
مطهری ـ مرتضی؛ پانزده گفتار ـ انتشارات صدرا ؛1386
مطهری مرتضی ؛ یادداشتهای مطهری: ناشر: انتشارات صدرا ؛1381
بخشایش رضا؛ عقل و دین از دیدگاه کانت، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ؛1385) منوچهر صانعی دره بیدی؛درسهای فلسفه اخلاق ؛انتشارات نقش ونگار تهران؛1386
مرتضی مطهری؛انسان وایمان؛انتشارات صدرا؛136
مرتضی مطهری؛مجموعه آثار؛اتشارت صدرا1368
مرتضی مطهری؛ هدف زندگی؛ناشرهدایت1360
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |