همنشینی دانشمندان عبادت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
مقالات
بر هان نفس
یکشنبه 87 خرداد 19 , ساعت 8:42 صبح  

بر هان نفس
استاد محترم: جناب آقای دکتر شاهرودی
تهیه و تنظیم: عبدالسلام عرب پور
بهار 87
فهرست
مقدمه 2
حدوث نفس  
تجرد نفس 3
دلایل بر حدوث نفس از دیدگاه حکمای طبیعی 3
علت نفس جسم و امور جسمانی نیست 4
دیدگاه ابن سینا درباره نفس 5
دیدگاه شیخ اشراق درباره نفس  6
دیدگاه صدرالمتألهین درباره نفس 7
نتیجه گیری 9
 منابع و مآخذ  11

مقدمه:
این خانه که پیوسته در آن چنگ و چغانه است * از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه است؟
این صورت بی چیست، اگر خانه کعبه است * وین نور خدا چیست اگر دیر مغان است؟
آنچه نفس، این موجود بی همتای لهی را از دیگر موجودات متمایز می سازد صفت بقاء و جاودانی آن است.
من در این مقاله سعی کردم مسئله حدوث نفس و بقای آن را مورد بررسی قرار دهم آنچه در این مقاله خواهید خواند در ابتدا برهان حدوث نفس و توضیح مقدمات آن است و در ادامه دیدگاه های سه فیلسوف بزرگ، مانند ابن سینا، شیخ اشراق و ملاصدرا، در باره نفس را خواهم آورد و در پایان نتیجه مقاله آورده شده است.
امیداوارم که مورد توجه شما عزیزان واقع شود.
               والسلام
        عبدالسلام عرب پور
                 بهار 87
 
یکی از برهانهایی که به توسط آن وجود خداوند متعال را اثبات می کنند، تأمل در احکام نفس انسانی است که توسط حکمای طبیعی بیان شده است و آن این که نفس در مرحله ذات مجرد از ماده است و از آن جهت که نفس است همراه با پیدایش بدن است پس حادث است.
چرا که تمایز نفوس از یکدیگر در صورت تعلق به بدن محال است. از طرفی دیگر تناقض غیر محال است.
تجرد نفس
نفس ذاتاً مجرد است. در فلسفه اسلامی این قاعده را داریم که در کل مجرد عاقل، بذاته» هر مجردی عاقل به ذات خود می باشد. عکس این قضیه نیز صادق است. یعنی هر عاقل مجرد است. ملاصدرا آیه «انّ الله لطیفُ خبیر.... حج/63» را بر مبنای این قاعده تفسیر کرده است. او خبیر را به معنای مجرد از ماده می گیرد خبیر یعنی عالم و هر علمی مجرد است. همانگونه که هر مجردی عالم به ذات خویش است. این قضیه نیز از قضایای تحلیلی است که به قول کانت نفی آن موجب تناقض می شود به محض اینکه تجرد را فرض کنید، علم آگاهی را نیز در نهاد آن مفروض گرفته اید. نفس انسان هم چون مجرد است عاقل به ذات است و بر عکس هر چه عاقل به ذات باشد مجرد خواهد بود. (سفر نفس . 127). تجرد نفس بر دو قسم است: تجرد ذاتی، تجرد فعلی، که اولی عبارت است از فقدان ماده در ذات چیزی. و دوم عبارت است از بی نیازی چیزی به ماده در انجام کارها و تأثیرات است خود. بنابراین نفس در ذات خود مجرد است و خالی از ماده است. ولی به لحاظ فعلی، به ماده نیاز دارد یعنی در انجام کارهای خود نیاز به بدن و ابزار مادی دارد.
دلایل بر حدوث نفس از یدگاه حکمای طبیعی.
ما شک نداریم که بدن حادث است و اگر نفس قدیم باشد باید بدون بدن وجود داشته باشد و هنچنین شکی نیست که تمایز نفوس از یکدیگر به واسط? بدن ماست و اگر بدن وجود نداشته باشد نفوس از یکدیگر متمایز نیستند. و اگر میان نفوس تمایز وجود داشته باشد وجود هم ندارند پس نفس پیش از بدن وجود نداشته و همراه بدن یا پس از آن پدید آمده است. دلیل دیگر این که اگر نفس قدیم باشد باید پیش از بدن معین وجود داشته باشدو و از سوی بدن معین حادث است و از دیگر سو نفوس بدون بدن از هم تمایز ندارند. پس یا نفوس پیش از بدن وجود ندارند و حادث هستند و یا در بدن دیگری وجود داشته اند و وجود داشتن در بدن دیگر متناخس است و محال، پس نفس به همراه بدن یا پس از بدن پدید آمده است. و دلیل سوم این که اگر نفس پیش از بدن وجود داشته باشد از دو حال خارج نیست یا ماده است یا مجرد. نفس را نمی توان مادی فرض کرد چرا که بنابر فرض نفس بدن ندارد و پیش از بدن است. مجردم نمی توان فرض کرد زیرا اگر نفس مجرد باشد از آنجا که نوع مجرد منحصر به فرد است باید نفس تنها یک فرد داشته باشد و حال آن نفوس متعدد بلکه بی نهایت هستند. پس پیش از بدن وجود نداشته است و به همراه بدن پدید آمده است.
بنابراین هنگامی که ثابت شد که نفس، حادث است بنابراین این نتیجه را می دهد که هر حادثی ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی به علت نیاز دارد. علت نفس هم باید موجودی غیر از جسم و جسمانی باشد.
علت نفس ،‌‌ جسم نیست:
جسم نمی تواند علت نفس باشد زیرا: اگر جسم علت به وجود آمدن نفس باشد لازمه اش این است که هم اجسام دارای نفس باشند و حال آنکه این نسیت و بسیاری از اجسام، فاقد نفس است. و از سوی دیگر از آنجا که نفس مجرد است و مجرد از جسم اقوی تر است اگر جسم علت بوجود آمدن نفس باشد لازمه اش این است که اضعف علت پیدایش اقوی باشد و این محال است. دلیل دیگر این که از آنجا که جسم بذاته فاقد نفس است. اگر علت پیدایش نفس باشد لازمه اش این است که فاقد چیزی معطی آن باشد. که محال است. پس جسم نمی تواند علت پیدایش نفس باشد.
امر جسمانی هم نمی تواند علت پیدایش نفس باشد زیرا در آن صورت خواه نفس دیگری باشد و خواه صورت جسمی یا عرض جسمانی باشد اثر گذاری آن مشروط به وضع خواهد بود در حالی که نفس، چون مجرد است وضع ندارد. پس معلول امور جسمانی نیست (ترجمه و شرح نهایت الحکم?/223).
دلیل دیگر این که نفس چون مجرد و منزه از زمان و مکان بود، و باقی و پایدار است.گوهر قوی تر وجودش والاتر از هر نوع امر مجانی زوال پذیر و محتاج به زمان و مکان است می باشد و معنا ندارد که موجود ضعیف تر و پست تر نسبت به موجود قوی و والاتر علیت داشته و آن را به وجود آورد، زیرا مستلزم آن است که علت، کمالی را که فاقد آن است اعطا کند.
بنابراین نتیجه برهان نفس این می شود که علت به وجود آورنده امری است است برتر از عالم طبیعت و آن یا واجب الوجود است ویا موجودی مجرد که در سلسه علل خود به واجب تعالی می رسد.
دیدگاه ابن سینا درباره نفس
ابن سینا قائل به این است که نفس حادث است. بنابراین ناچار به اثبات دو مطلب است.1- عدم تأثیر فساد در بدن در فساد نفس. 2- فساد ناپذیری نفس به طور کلی. (هیچ عاملی نمی تواند باعث فساد نفس شود). ابن سینا در مورد اثبات اولی چنین می گوید: اگر نفس با زوال بدن از بین برود حتماً نفس  و بدن با هم رابطه ای داشته باشند. و قال و هم مقدم را باطل می داند و می گوید: میان نفس  بدن یا رابطه و پیوندی برقرار است یا نه.اگر پیوندی نباشد مرگ یکی از آن دو باعث مرگ دیگری نمی شود و اگر پیوندی باشد، این رابطه و پیوند یا به حسب ماهیت آن دو است یا رابطه شان در وجود است. اگر رابطه شان ماهوی باشد در آن صورت ماهیت نفس تعقل نمی شود مگر به واسطه ی تعقل بدن و بالعکس پس لازم می آید نفس و بدن متضایفان باشند زیرا رابطه ماهوی تنها در متضایفان ، قابل تصور است. و این یعنی نفس و بدن تحت مقوله اضافه داخل شده اند. حال آنکه هر دو جوهرند. اگر رابطه آنها (نفس و بدن) وجودی باشد از آن جاکه رابطه وجودی تنها در مدار علیت فرض صحیح دارد  باید گفت یا نفس علت بدن است یا بدن علت نفس.
ابن سینا می گوید نفس نمی تواند علت بدن باشد زیرا نفس و بدن با هم حادث شده اند و نفس بر بدن تقدم زمانی ندارد، تقدم ذاتی هم ندارند زیرا اگر نفس علت بدن باشد و بدن معلول آن آنگاه تنها علت عدم بدن عدم نفس است حال آن که در بسیاری از اوقات نفس موجود است اما بدن از بین می رود پس نفس علت بدن نیست اگر بدن علت نفس باشد باید ببینیم کدام یک از انواع علل چهار گانه است.بدن نمی تواند علت فاعلی نفس باشد زیرا جسم بما هو جسم، نمی تواند چیزی را به وجود آورد یا فاعل کاری باشد. بدن علت مادی نفس هم نیست زیرا نفس مجرد است و بدن ماده. پس نفس فاقد علت مادی است. پس بدن یا علت نمایی نفس است یا علت صوری. اگر چنین رابطه ای بین نفس و بدن برقرار باشد شایسته آن است که نفس را علت صوری آن بدانیم، زیرا نفس مجرد است و نسبت به بدن از شرافت وجودی برخوردار است. بنابراین بدن علت صوری یا نمایی نفس نیست.
نتیجه این که:روشن شد که بین نفس و بدن هیچ رابطه ضروری ناشی از علیت یکی برای دیگری برقرار نیست. از این رو هیچ کدام مستلزم عدم دیگری نخواهد بود و این مطلوب ماست که نفس در اثر فساد بدن نابود نمی گردد.
ابن سینا در مورد اثبات دومی (فساد ناپذیری نفس به طور کلی) چنین می گوید: نفس اگر فاسد شود باید قوه فساد داشته باشد. نفس قوه فساد ندارد پس فاسد نی شود.
بیان تالی هر امر فساد پذیری که الآن موجود است فعلیت بقا دارد، روشن است که قوه فساد در فعلیت بقا در امر مغایر هم اند. پس یا در اشیاء مرکب یافت می شوند یا در امور بسیطی که حال در مرکبند، زیرا چنین چیزی که هم قوه فساد دارد و هم فعلیت بقاء باید دو جهت داشته باشد. یعنی مرکب باشد نفس از آن جا که بسیط است یا قوه فساد دارد یا فعلیت بقا. امری که فقط قوه فساد داشته باشد اصلاً موجود نمی شود پس نفس فساد ندارد و هرگز فاسد نمی شود.
دیدگاه شیخ اشراق درباره نفس
شیخ اشراق دلایل متعددی را برای اثبات بقای نفس آورده است. از جمله: 1- رابطه نفس و بدن رابطه شوقی است که داخل مقوله اضافه است و اضافه ضعیف ترین اعراض است. حال اگر بطلان بدن باعث بطلان نفس شود لازمه اش این است که ضعیف ترین اعراض،  مقوم وجود جوهر باشد و این محال است. پس نفس با بطلان تو فانی نمی شود
2- بطلان نفس یا باید به ذات خود باشد و یا به واسطه ای حصول چیزی که عدمش دخالتی در بقای نفس دارد و یا به جهت بطلان امری که وجودش در وجود نفس دخیل است. هر سه صورت ناممکن است. چون که شیء نمی تواند مقتضی عدم خود باشد زیرا در آن صورت اصلاً پدید نمی آید. و نفس نه ضدی دارد و نه مانعی که مزاحم آن باشد. چه این که نفس مجرد از محل و مکان است و شرطی هم برای تحقق خود ندارد نه از جوهر و نه از اعراض، پس نفس باقی است.
3- نفس بالفعل موجود است و هر چیزی که نابود می شود و از بین می رود حتماً دارای قوه فناست و چون نفس واحد است و «من حیث هی» بالفعل است و شیء واحد بقا و فنا بالفعل وجود ندارد پس نفس باقی است.
دیدگاه صدرالمتألهین درباره نفس
ملاصدرا نیز مانند ابن سینا قائل به حدوث نفس است و برای بقای آن برهانهایی را ارائه کرده است. اول این که نفس با فساد بدن فاسد نمی شود صدرالمتألهین معتقد است که رابطه نفس و بدن رابطه ای لزومی و ضروری است. این رابطه نه همانند رابطه متضایفات است که ناشی از عروض مقوله برطرفین است و نه نظیر رابطه دو معلول علت واحد که مستقیماً باهم ارتباط ندارند. همچنین رابط? نفس و بدن، رابطه علت تامه، با معلول خویش نیست، بلکه رابطه دو شی ء متلازم با یکدیگر است که هر کدام از حیث خاصی به دیگری نیاز دارد و در وجود با هم متلازمند. بدن در تحقق خود نیازمند پیوند با نفس است بدین معنا که هریک از افراد نفوس به صورت علی البدل، برای تحقق بخشیدن به آن تفاوت می کند. ملاصدرا برخلاف حکما که می گفتند تقدم نفس بر بدن یا زمانی است یا ذاتی. تقدم نفس بر بدن را ذاتی می دانست و می گوید که ملازمه میان نفس و بدن مشکلی را ایجاد نمی کند یعنی بدن تا زمانی بدن است که با نفس در ارتباط باشد و پس از مفارقت، بدن دیگر بدن نیست بلکه جسمی است که صورت نوعیه دیگر یافته است. هر چند ممکن است در ظاهر مشابه همان بدن قبلی باشد. بنابراین وجود بدن مشروط به وجود نفس است و پس از انتقال نفس از نشئةطبیعت به نشئة دیگر بدن متقدم خواهد شد.
به عبارت دیگر طبق نظر ملاصدرا نفس از بستر ماده برمی خیزد و پس از طی مسیر کمال به مرحله تجرد رسیده، از ماده و بدن رها می‌شود محال است که با وجود نفس، بدن برود. هر جا بدن از بین رفته ابتدا از تدبیر آن منصرف شده است و عکس این مطلب صحیح نیست. و دوم این که فساد نفس محال است.
زیرا اثبات این مدعا که نابودی بدن، سبب نابودی نفس نمی شود بدین معناست که نفس به هیچ وجه قابل فساد نیست، چرا که ممکن است سبب اسباب دیگری موجب نابودی نفس گردد.
حکمای اسلامی وبرهان بر عدم فسادناپذیری نفس ارائه کردند که صدر آن دو را نقل و مورد نقد و ارزیابی قرار داده است و سپس نظرنهایی خود را آورده است.
برهان اول: نفس ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی در وجود خویش نیاز به علت دارد. پس نفس دارای علت است و مادام که علت تامه شی به تمامیت خود باقی است معلول (نفس) ضرورتاً باقی خواهد بود. بنابراین اگر نفس معدوم گردد. باید به علت معدم شدن علتش چیزی از اجزاء علت تامه اش باشد. روال نفس به علت زوال علت فاعلی اش محال است زیرا علت فاعلی نفس، جوهر عقلی مفارق از ماده است که هیچ گاه نابود نمی شود و از آن جا که نفس مجرد است نمی توان برای آن علت مباشر در نظر گرفت. و محال است که ورال نفس به دلیل عدم علت صدری باشد زیرا نفس خود صورت است و اگر نفس علت صوری دیگر داشته باشد وفقدان آن علت نابودی نفس باشد، تسلسل پیش می آید به همین دلیل محال است که عدم علت غایی سبب نابودی نفس شود از آن جایی که زوال هر کدام از علل چهارگانه محال است نتیجه می‌شود که انعدام نفس به صورت مطلق امکان ندارد.
برهای دوم: اگر نفس را زوال پذیر بدانیم زوال یا فساد به عنوان یک پدیده حادث مطرح است و هر حادثی مسبوق به استعداد است. پس باید در نفس استعداد از بین رفتن باشد این استعداد نیازمند ماده حامل است. این ماده حامل استعداد، یا خودش نفس است یا ماده دیگری غیر از نفس . خود نفس نمی تواند باشد، زیرا حامل امکان فساد یک شیء باید پس از فساد آن شیء باقی باشد حال آن که نفس پس از انهدام، خود باقی نخواهد بود. پس باید ماده دیگری حامل این قوه باشد حال اگر این ماده هم قابل زوال باشد اشکال قبل می آید ناچار باید به ماده ای برسیم که زوال پذیر نباشد. این امر از آن جا که جزئی از نفس است نمی تواند امری مادی باشد. پس می باید امری مجرد و غیر قابل زوال باشد و این امر همان نفس است چرا که مراد ما از نفس چیزی جز جوهر مجردی که قابل صدر باشد نیست پس نیست پس نفس زوال نمی پذیرد و جاودانه است.
صدرالمتألهین در ارزیابی این براهین می گوید این دلایل اگر دلایل تامی باشند. بیش از این ثابت نمی کنند که جوهر بسیط و مجردی که هیچگونه تعلقی به ماده ندارد و از احکام و خواص ماده مبر است، از بین نمی رود منهدم می گردد. بنابراین از این دلایل نمی توان امتناع فساد را نتیجه گرفت. زیرا نفس مجرد تام نیست. بلکه نحوه وجود نفس، وجود تعلقی و مرتبط با ماده است. به عبارت دیگر از آن جا که حکما توجهی به ذاتی بودن و وجودی بودن تعلق نفس به بدن نداشته و آن را موجودی کاملاًً مجرد پنداشته اند، چنین دلایلی را در مورد نفس جاری می دانسته اند. اما با تصوری که صدرالمتالهین در مورد نفس ارائه می دهد این دلایل با بحث نفس بیگانه بود.
نتیجه گیری:
دانستیم که بقا نزد فلاسفه اسلامی به معنای فسادناپذیری است و هر سه فیلسوف مورد بحث، نفس را باقی و فساد ناپذیر دانسته اند. ابن سینا نفس را جوهری مستقل می داند که تنها در مقام فعل به بدن محتاج است لذا نزد وی، فساد بدن مانند شکستن کشتی است که هیچ ضرری به ناخدا (نفس) وارد نمی سازد همچنین می گوید که نه تنها فساد بدن بلکه هیچ عاملی دیگری هم نمی تواند موجب نابودی نفس گردد. چرا که نفس بسیط است و اجزاء ندارد. پس تضاد در او نیست. لذا فاسد نمی شود و باقی است. سینا معاد روحانی را با براهین عقلی اثبات کرده و از اثبات معاد جسمانی اظهار عجز نموده، تأکید می کند که عقل انسان با براهین عقلی قادر به اثبات و تبیین آن نمی باشد لذا تنها از طریق دلایل نقلی قابل پذیرش است.
شیخ اشراق نفس را نور اسفهبدی و مدبر بدن معرفی نموده و آن را امری کاملاً متمایز می شمرد. از نظر وی نفس با بدن رابطه شوقی و تدبیری دارد و از بدن در جهت دستیابی به کمالاتش استفاده می کند.
صدرالمتالهین پس از اثبات فساد ناپذیری نفس، به تبیین معاد جسمانی همت گمارده است وی با تکیه بر اصولی مانند اصالت وجود عنیت تشخیص وجود» تصویری از معاد ارائه می دهد که طبق آن نفس در آخرت یعنی پس از مفارقت از بدن به وسیله قوه خیال، بدن مثالی می آفریند و در عین حال وحدت شخیصه او خدشه دار نمی گردد.

منابع و مآخذ
1- طباطبایی ، علامه سید محمد حسین – ترجمه و شرح نهایه الحکمه -نگارش علی شیراوانی ج 3- 1386
2- حایری یزدی، مهدی، 1302-1378- سفر نفس: تقریرات استاد دکتر مهدی حائری یزدی / عبدالله نصری – تهران – نقش جهان، 1380
3- یثربی، یحیی، 1321- حکمت اشراق سهروردی، گزارش حکمت اشراق، با تطبیق و نقد همراه با متن حکمة اشراق- 1380.
4- خردنامه صدرا- 37- 35- فصلنامه علمی ترویجی فلسفه اسلامی. شماره 35- بهار 1383.

 


نوشته شده توسط شاهرودی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

مقالات

شاهرودی
مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 374 بازدید
بازدید دیروز: 515 بازدید
بازدید کل: 2859643 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
وضعیت من در یاهو
لینک های روزانه

طهور [802]
[آرشیو(1)]
فهرست موضوعی یادداشت ها
فلسفی[82] . عرفانی[5] . قیامت صغری، برزخ، قیامت کبری، نفخ صور، عذاب[3] . توحید- نظم - مبدا- واجب الوجود- منشا انتزاع- وحدت وجود- نظم علی[3] . عظمت، علم، رحمت، محبت، ربوبیت، اراده و مشورت، خلقت، حکمت، عدل، ه[2] . فقر الی الله ، فقر ذاتی انسان[2] . مقولات، ارسطو،کانت، علامه طباطبایی[2] . ملاصدرا،علامه طباطبایی،خلود،قضای الهی،اعتیاد،فطرت . ملاک مسلمان، فرقه . ملاک نیازمندی ،حدوث وقدم ، امکان ماهوی ، امکان فقری( امکان وجودی . ناسخ.نفس.بدن.عالم . نظام احسن، شرور ، خیر ، عنایت، عدم، نسبیت، ثنویت. . نفس،تجرد نفس،بقا،معاد . نور، نورالانوار، توحید، صفات و اسماء، ذات، انتزاع. . هدایت، شریعت، محرمات، ورع . هستی- مابعد الطبیعه- وحدت- علم- حیات . واجب الوجود، حد، برهان، صفات و اسماء، ذات، مفهوم، انتزاع . واجب الوجود، وجوب وجود، شریک ، وحدت ، وحدت حقه، کثرت ، ماهیت ، ت . واحد ، صدور ، صادر اول ، عقل ، نور ، فیض منبسط ، وحدت و کثرت ، و . واژگان کلیدی: قیامت، مواقف، میزان، واحد سنجش، حساب، پرسش. . واژگان کلیدی: علم حضوری- معرفت- نفس- علم حصولی- معلوم بالذات- مع . واژه: قضاء و قدر-سرنوشت-عدل الهی-جبر- . وجوب ، امکان ، امتناع . وجوب، امکان، امتناع ،امکان فقری، معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی من . وجود ذهنی، وجود عینی، اتحاد عاقل و معقول، حمل اولی و شایع، علم ح . وجود رابط، وجود محمولی، وجود رابطی، هلیات بسیطه، هلیات مرکبه، نس . وجود رابط، وجود مستقل، علت و معلول، رابطی . وجود- لفظ مشترک- اشتراک لفظی وجود- اشتراک معنوی وجود . وجود، اصالت، اعتباریت، براهین، اصالت وجود، ملاصدرا . وجود، حدوث، احدیت، ضرورت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتبار، عینیت . وجود، ماهیت، اصالت، اعتباریت، توحید، حرکت جوهری. . وجود، هایدگر، ملاصدرا ، تشکیک وجود، نیهیلیسم . وحدت وجود ، وحدت شخصی وجود ، وحدت تشکیکی ، جوهر ، صفت ، حالت ، ت . یمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی . فلسفه ،سفسطه ،سوفسطائیان ،تاریخ فلسفه . عشق – مکتب اشراق – ماهیت عشق – منشأ عشق – سیریان عشق – اقسام عشق . عشق، عشق مجازی، عشق عفیف، هوس . فیض، دوام فیض، فاعلیت وجودی. . قدرت، اراده، علم، واجب تعالی، صفات، جمال، کمال، فعل، قادر، مطلق . قرب الهی، روح، جسم مادی، مانعیت ،معاد روحانی، معاد جسمانی، حرکت . قضا ، قدر ، سرنوشت ، جبر ، اختیار ، آزادی ، قضا و قدر حتمی ، قضا . کبر، تکبر، متکبر، منازعه با خدا، موانع قرب، الحاد . مرگ، قبر، ثواب، عقاب، فشار قبر . معاد جسمانی، حشر، اعاده معدوم، تناسخ، صورت نوعیه، تشخص، تجرد . معاد، معادجسمانی، کیفیت معاد، شبهه آکل و ماکول، . معقولات . معنای حیا. آثار حیا. مراحل حیا. حیای منفی. جلوه های حیا. حیا و م . عقل – نفس – عقل منفعل – عقل فعال – عقل نظری – عقل عملی - عقل متص . عقل اول، وجود منبسط، حقیقت محمدیه، نظام فیض . عقل، دین، عقل گرای حداکثری، عقل گرایی انتقادی، عقل گرایی اعتدالی . عقول عرضی، ارباب انواع، مثل افلاطونی، امشاسپندان، انوع مادی، ارب . علت- معلول اشاعره- ضرورت علی- صانعیت خدا- انکار علیت- عادت- فاعل . علت،معلول،حدوث،امکان ،ضرورت . علم . علم اجمالی،کشف تفصیلی،عنایت،قضاء،قدر،لوح و قلم . علم حضوری،خودآگاهی، شهود، مشاهده، ابصار، معرفت خیالی، مشاهدات در . علم واجب الوجود – علم عنائی – علم تام – نظام علمی واجب - معلوم ب . علم،وجود ذهنی،نفس،صدرالمتالهین . علیت، مناط احتیاج به علت، ضرورت، معیت، فقر، امکان، تجلی . عوامل وجود، ناسوت، حرکت، حادث، شرور، علم صوری‌، علم حضوری، کثرات . عین، ذهن، حرکت جوهری نفس، حدوث جسمانی آن، اتحاد عاقل و معقول. . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، عقل فعال ، فعالیت ذهن، خلاقیت نفس حضو . عینیت، اتحاد عاقل و معقول، وحدت استعلائی نفس، فعالیت ذهن، خلاقیت . غرور- فریفتگی- خودخواهی- غرور علمی- غرور عابدان- غرور سلاطین- غر . غفلت – ضعف نفس – مرگ – پیروی از نفس – هدف – شیطان – جهل . فاعل بالطبع، فاعل بالقصد، فاعل بالرضا، فاعل بالعنایه، فاعل بالتج . 1- خشم و غضب 2- عفو و بخشش 3- کنترل غرائز 4- کظم غیط 5- صبر 6- ب . 1- مرگ 2- غلظت 3- هول و هراس 4- جاودانی 5- قبر 6- قیامت . 1. ابن سینا 2. صدرالمتألهین 3. علم 4. علم الهی 5. صور مرتسمه . آیه ولایت، حضرت علی، فخر رازی . اتحاد - احوال - ارادت - خرقه اندازی - خنا - زعاقت - سمود - مشاهد . ادراک حسی ، ادراک عقلی و کلی ، صور جزئی ، صور کلی ، علم حضوری، ع . ادراک ، اتحاد ، معقول بالذات ، تضایف . اراد ه، علم اجمالی، علم تفصیلی ، اشاعره ، علامه طباطبایی ، معتزل . اراده- استعانت- ایمان-پشیمانی- ترک- توبه-روح-سعادت- شقاوت- کمال- . اراده,حقیقت اراده,حقیقت اراده درانسان,ریشه تاریخی بحث,دیدگاه اشا . اراده، استعانت، ایمان، پشیمانی، ترک، توبه، روح، سعادت، شقاوت . استغنا- تکدی- درویش- زهد- صوفی- فقر- فنای نفس- قناعت . اسماء ذات، صفات، افعال – امهات اسماء – امهات صفات – جمال الهی – . اشتراک وجود، انقسام وجود، واجب و ممکن، تشکیک وجود، وجود،مفهوم وج . اصالت - اعتباریت- حقیقت- وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصالت- اعتباریت- حقیقت - وحدت - مشترک - بساطت - تشخص - تصور - تع . اصل علیّت، حکمت متعالیه، فلسفه اسلامی. . اعاده معدوم ،غزالی ،عبدالجبار معتزلی . امکان شناخت- راه های شناخت- علم حصولی- علم حضوری- بساطت خداوند . انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی . اومانیسم سکولار،سکولاریزاسیون،انسان گرایی،دنیاگروی، آزادی،فردگرا . بازی زبانی, شباهت خانوادگی, تسمیه, زبان خصوصی, ادراکات اعتباری و . باقلانی، اشاعره، جوهر فرد، عرض، قدرت الهی . بداهت- وجدانیات- ثبوتی- و-دت- اشتراک- تباین . برهان صدیقین، ابن سینا، ملاصدرا ، مفهوم وجود ، حقیقت وجود . برهان وجودی، برهان جهان شناختی و غایتگرایانه، برهان اخلاقی، برها . تسلیم - خالص - اخلاص- دین- راضی- صدق - عمل ادمی- میل ادمی- نفس . تشکیک- کثرت- وحدت وجود . تناسخ - مرگ - معاد جسمانی - حرکت جوهری - قوه - فعل . توبه، رجوع و بازگشت، تصمیم، ترک معصیت، سلوک عرفانی، مخالفت با نف . توحید، توکل، خوف، رجاء، معصیت، پایه دین، توحید ذاتی، خائف . توکل - متوکل - اسباب و علل - حقیقت توکل . تولد، تولید، اشاعره، کسب افعال. . تکامل، تطور، داروین، مذهب . ثبوتی، ذاتی، فعلی،علم، قدرت، حیات، خالق، رزق، اراده . جبر، اختیار، تفویض، امر بین الامرین، اراده، انسان و سرنوشت. . جوهر، عرض، نومن، فنومن. . حرکت،زمان، دازاین، حرکت توسطیه، حرکت قطعیه. . حصولی . حضوری . حیات، کمال وجودی، سریان وجود، سریان حیات . حکمت الهیه ، علوم عالیه ، حقیقت وجود ، ذلّ عبودیت ، فقر و فاقه ، . حکمت الهیه، علوم عالیه، حقیقت وجود، ذلّ عبودیت، فقر و فاقه، علم . خدا، جهان، تقابل خدا و جهان، صدور عالم، روح، هبوط، جسم . خشیت – خوف – امید- عذاب – بهشت- رجاء- امل- نعمت . خوف ، آخرت، عذاب ، افضل ، قیامت، خائفان ، صفات، مقربان، غفلت، رج . ذکر، درجه ، قلب ، تطمن القلوب، آرامش ، تنهی عن المنکر . رابطه، رابطه دین و أخلاق، ادراکات اعتباری، علامه طباطبائی، ایمان . راه فطرت ، برهان فطرت ، برهان اجماع عام . رسوم خلقی، حضرت جمع، بقا، فنا، سقوط شهود . رضایت، سخط ،رضای عوام ،رضای خواص . زهد، زهد اسلامی، زهد کوفی، رهبانیت، ترک دنیا، پشمینه پوشی، مراتب . شرور، خیر، شر، خدا، نظام احسن، عالم طبیعت، جهان مادی، ضرورت، قدر . شناخت-معرفت-شناخت فلسفی-شناسایی . . شوق ، اشتیاق ، محبت ، دیدار. . شک دستوری – کوجیتوی دکارت – دکارت – غزالی – شک- فلسفه تطبیقی . شک، شکاک، شکاکیت، شکاکان معروف . شکر، معرفت نعمت ، ارکان شکر حقیقی،تقسیم شکر، محابّ ، مکاره ، است . صدق، کذب، ملاک، مطابقت، انسجام، پراگماتیسم . طمس، تجلی، اکوان، اعیان ثابته، تعینی، منطوی، منفعل، اقدس، مقدس. . عاقل، معقول، معلوم بالذات، معلوم بالعرض، اتحاد . عالم مثال ـ صور معلقه ـ مثل معلقه ـ عالم خیال ـ خیال متصل ـ خیال . عجب -معجب-عجب به عبادت –عجب به ورع و تقوی –عجب به حسب و نسب –عجب . عدل الهی- ظلم- عدل و حکمت- حسن و قبح .
نوشته های پیشین

فلسفی
وجود خدا
توحید
وحدت و بساطت
برهان صدیقین
صفات خدا
علم
جبر و اختیار
شرور
عوالم وجود
عدل الهی
حدوث و قدم جهان
عرفان عملی
عرفان نظری
صدور وحدت از کثرت
موضوعات تحقیق
فهرست منابع
سرفصلها
مهر 1387
شهریور 1387
مرداد 1387
اردیبهشت 1387
آبان 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 1388
مرداد 1388
مهر 1388
آبان 1388
دی 1388
بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
خرداد 89
تیر 89
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
شهریور 90
مرداد 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
لوگوی وبلاگ من

مقالات
لینک دوستان من

پایگاه طهور
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آفرینش از دیدگاه سهروردی
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت دوم
تجرد و ادامه حیات نفس پس از مرگ قسمت اول
اعاده معدوم از دیدگاه غزالی و قاضی عبدالجبار معتزلی
عنوان: علم الهی از دیدگاه ابن سینا
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت دوم
عنوان: قاعده الواحد از دیدگاه ملاصدرا قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت دوم
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
جایگاه مثل در معرفت شناسی و هستی شناسی سهروردی قسمت اول
[عناوین آرشیوشده]