عقل وایمان از دیدگاه علامه طباطبایی و کانت
پژوهشگر: اقدس حاجی آبادی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
چکیده
درباره ماهیت ایمان و ارتباط آن با عقل میان متکلمان اسلام و مسیحیت اختلاف رأی و نظر وجود دارد. گروهی از متکلمان مسیحی و شماری از متکلمان اسلامی مانند اشاعره میان عقل و ایمان نگاه بیگانگی دارند و گروه دیگر ماهیت ایمان را معرفتی و عقلانی دانسته و باور های ایمانی را قابل استدلال می دانند . در اسلام رابطه تنگاتنگی میان عقل و ایمان وجود دارد تا جایی که قرآن انسان را به تعقل تشویق نموده و عقلانیت ایمان را ستوده است.
مقدمه
یکی از مهمترین مسائل در فلسفه ی دین ، رابطه ی ایمان و عقل است . در این مسئله پرسش هایی مطرح است : آیا اعتقاد دینی عقلانی است یا اینکه اساساً ایمان فعالیت ضد عقلانی یا دست کم غیر عقلانی است ؟ اگر نتوانیم ادعاهای اعتقاد دینی را با عقل اثبات کنیم، آیا پذیرش آنها معقول است؟ برای مثال اگر نتوانیم هیچ دلیل عقلانی بر وجود خدا اقامه کنیم آیا با وجود این باور وجود خدا عقلانی است؟
در جهان مسیحیت در بحث رابطه ایمان وعقل دو دیدگاه متضاد مخالف وجود دارد:
1. نخستین دیدگاه بر آن است که باور های دینی با عقل سازگار است که به آن عقلگرایی می گویند.
2.دومین دیدگاه بر آن است که ایمان و یا به تعبیری باور های اعتقادی با عقل ناسازگار است که به آن ایمانگرایی می گویند . در طول تحقیق به اختصار واجمال به بیان این دیدگاه ها خواهیم پرداخت .
کلید واژه ها :
ایمان ، عقل ، مسیحیت ، کانت ، علامه طباطبایی
معنای لغوی عقل
واژه ی عقل در زبان عربی از ریشه ی لغوی" عقال "گرفته شده است .عقال ریسمانی است که با آن بازو های شتر را می بندند تا از حرکت باز ایستد و از حرکت های خطرناک او جلوگیری شود . به پارچه ای که عرب ها دور سر خود می بندند نیز عقال می گویند . معنای اصلی آن در لغت عرب"منع ،نهی، امساک،حبس و جلوگیری "است .
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در باب معنای لغوی عقل چنین می نویسد: "عقل در اصل لغت به معنای بستن وگره زدن است لذا طنابی را که با آن پا و یا زانوی شتر را می بندند، عقال می گویند واین عمل را عقل نامیده می گویند"عقل البعیر" یعنی شتر را عقال کن. و به همین معناست ادراکهایی که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و عقد قلبی نسبت به آنها بسته است و نیز مدرکات آدمی و آن قوه ای که در خود سراغ دارد و به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد، عقل می نامند. در جای دیگر می نویسد : عقل که مصدر برای" عقل –یعقل" است به معنای ادراک و فهمیدن چیزی است البته ادراک و فهمیدن کامل و تمام. عقل هم معنای مصدری دارد که همان درک کامل چیزی است و هم معنای اسمی که آن حقیقتی است که خوب و بد را تشخیص دهد و شخص آن را تصدیق کند و به مقتضای آن عمل کند .
عقل در کتاب و سنت
عقل در کتاب و سنت از معنای لغوی دور نیفتاده ، به همان معنا لحاظ شده و به آن بسیار سفارش شده است. اگرچه عقل در قرآن به کار نرفته ولی مشتقات فعلی آن فراوان به کار رفته است. علامه طباطبایی در باره علت به کار نرفتن عقل در قرآن فرموده است: گویا عقل به معنای امروزی آن از اسمهای مستحدث بالغلبه است به همین دلیل در قرآن به شکل اسمی استعمال نشده است .
قرآن کریم مکررا با نهیب "افلا تعقلون ،افلا یعقلون "انسان را به عقل ورزی تشویق می کند .قرآن عقل را نیرویی می داند که انسان در امور دینی از آن منتفع می گردد و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می کند و در صورتی که از این مجرا منحرف شود ، دیگر عقل نامیده نمی شود گر چه در امور دینی عمل خود را انجام دهد .
عقل دو وجه دارد : وجه نخست آن شناخت و شناختن است که از معنای لغوی آن همچون معرفت ،ادراک و فکر و استعمال به دست آمده است . وجه دوم آن باز داشتن و نگه داشتن است که از معانی چون امساک و منع و نهی استفاده می شود. در حکمت الهی و بسیاری از روایات به عقل از جنبه معرفت و کمال که در حکمت نظری و عملی برای انسان تحصیل می شود ،توجه شده است .چنان که پیامبر (ص) فرمودند: به تحقیق همه خیرات به عقل به دست می آید و کسی که عقل ندارد ، دین ندارد .
برخی عقلگرایی را در جهان اسلام از آن معتزله دانسته و استدلالی کردن اصول دین و ایمان در اوائل قرن دوم هجری به عنوان یک حرکت منظم فکری را موجب پدید آمدنمذهب اعتزال شمردهاند و برخی از اندیشمندان دامنه عقلگرایی را به زمانی جلوتراز آن برده و مدعی شدهاند که در کتاب و سنتبرخورد عقلانی با مدعیات دینی شدهاست و خطبه اول نهجالبلاغه و متن قرآن و روایات را دلیل این مدعی گرفت علامهطباطبایی نقطه شروع جریان عقلی را مباحثات کلامی حفاظ حدیث و قرآن، در عهد نبیاکرم(ص) با یکدیگر و با ارباب ملل به ویژه یهود و نصاری در شام و حبشهمیدانند. از روایات اسلامی چنین استفاده میشود که عقل، شرع داخلی و شرع عقلخارجی است و در میان فقهاء افرادی چون شیخ مفید بودهاند که عقلگرا بودهاند وگرایش عقلانی را در فقه و کلام رواج دادهاند و علاوه بر تاکید بر قاعده ملازمه میان عقل و شرع، عقل را از منابع چهارگانه استنباط احکام شرعی دانستهاند.
عقل در حوزه های مختلف از جمله اقتصاد ، سیاست ، فلسفه ، شریعت و اخلاق کاربرد در خوری دارد. و از منظرهای مختلف تعریف های مختلف می شود لذا از امام صادق (ع) سؤال شد عقل چیست؟ فرمودند:" العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان " عقل آن چیزی است که به وسیله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آید .
عقل در اصطلاح فلاسفه
فلاسفه دو معنا برای عقل قایلند:
1. موجودی که ذاتاٌ و فعلاٌ مجرد بوده و بدون تعلق به نفس و بدن موجود است . فلاسفه به مقتضای قاعده الواحد و قاعده امکان اشرف ودلایل دیگر، وجود سلسله ای از عقول را تصویر کرده اند که واسطه فیض الهی هستند. از خدا تنها یک موجود که آن عقل اول است صادر گشته و از آن عقل دوم ، تا به عقل دهم که عقل فعال نام دارد برسد. عالم طبیعت از عقل فعال صادر گشته است . این عقول طولی اند و در میانشان رابطه علیت است.
2. عقل یکی از قوای نفسانی است. طبق این معنا، عقل مستقل نبوده بلکه با نفس متحد است و یکی از قوا و مراتب آن است .عقل بشری در مقابل قوه خیال و وهم و حس قرار دارد و قادر به ادراک کلیات است این عقل به ملاحظه مدرکاتش دو نوع است: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری دارای چهار مرتبه است : عقل هیولانی ،عقل بالملکه، عقل بالفعل وعقل بالمستفاد .
عقل محض یا عقل کلی همانند نور است که با همه چیز هست اما هیچ یک ، از آن چیز ها نیست. عقل به دلیل مجرد بودن ، وسیع تر از نور است ، زیرا نور گرفتار محدودیت های مادی است ، اما عقل که ماورای ماده است از قیودات نیز رها بوده و از توانایی های خاصی برخوردار است . حکما در تعریف عقل گفته اند : جوهری است مجرد که در عمل و تصرف احتیاج به ماده ندارد و منفعل از ماده نیز نمی باشد .
این جوهر کلی مجرد از ماده در هر انسانی است و هر کس به قدر توان خود می تواند با آن ارتباط برقرار کند و بر اساس سعی و تلاش خود می تواند ارتباط خود را با عقل و علم روشن تر سازد .
علامه به پیروی از قدما عقل را به سه نوع تقسیم می کنند :
1.عقل بالقوه : یعنی مرحله ای از عقل که در آن مرحله از معقولات چیزی در عقل بالفعل موجود نیست.
2.عقل تفصیلی : در آن مرحله یک یا چند معقول بالفعل وجود دارد که هر کدام از معقولات دیگر تمییز داده می شود.
3. عقل اجمالی است که در آن معقولات زیادی بالفعل وجود دارد ولی از همدیگر متمایز نیستند.. سپس به مراتب عقل پرداخته و از قول قدما می گوید : برای عقل چهار مرتبه ذکر کرده اند:
1عقل هیولانی: مرتبه ای از نفس انسانی است که از همه معقولات خالی است.
2.عقل بالملکه : مرتبه ای است که بدیهیات را تعقل می کند.
3.عقل بالفعل : مرتبه ای است که نفس انسانی امور نظری را تعقل کرده و از بدیهیات استنتاج می کند.
4.عقل مستفاد : نفس همه معقولات بدیهی و نظری مطابق با حقایق عالم علوی و سفلی را تعقل می کند و می تواند همه را یکجا نزد خود حاضر کرده و بدان توجه نماید بدون اینکه چیزی مزاحم و مانع وی باشد.
به طور کلی فلاسفه هم در گذشته وهم در حال بر اهمیت عقل تاکید می کردند . افلاطون که بر مبنای وجود سه قوه شهویه و غضبیه و عقلیه، انسان ها را مورد بررسی قرار می دهد، برترین قوه ی وجودی انسان را عقل می داند، به پیروی از افلاطون فلاسفه ی مشاء همچون ابن سینا بر اهمیت عقل تاکید کردند گر چه تفاوت هایی در برداشت از عقل دارند. در دنیای غرب نیز کم و بیش بر اهمیت عقل صحه گذاشته اند و تعابیر متفاوتی از آن نزد خود داشته اند. دکارت به عنوان یکی از بنیان گذاران خردگرایی در تاریخ معاصر محسوب می شود.
عوامل پیدایش عقلگرایی
گرایش به تفکر را بیش از هر چیز باید در خود اسلام جستجو کرد . قرآن پیوسته انسان را به تفکر و تعقل فرا می خواند. تورات دین شریعت و تاریخ است و مسیحیت دین ایمان و اخلاق ، اسلام گذشته از اینها و مقدم بر اینها آدمی را به شناخت انسان و جهان دعوت می کند و او را به اتخاذ یک بینش روشن در مقابل هستی ، تاریخ ، شریعت و اخلاق دعوت می کند. عقلگرایی در اسلام بدون شک از عوامل بیرونی اثر پذیرفته است. گسترش اسلام و مواجهه ی مسلمانان با فرهنگ های دیگر دو تأثیر مهم در اندیشه ی اسلامی بر جای گذاشت : از یک سو علوم و اقکار بیگانه به تدریج بر ذهنیت جامعه اسلامی اثر گذاشت و از سوی دیگر دانشمندان اسلامی را برای دفاع از مبانی دینی ادیان و فلسفه های معارض بر انگیخت .
ایمان
ایمان از باب إفعال و از ماده" أمن" است ، به معنای کسی که قلبش مطمئن و آرام است . چنین برداشتی را می توان از این آیه نیز دریافت : مؤمنان کسانی هستند که به خدا و رسول ایمان داشته و هیچ گونه شکی ندارند. ریب به معنای نداشتن اضطراب است و مؤمن کسی است که تردیدی در باور های او نباشد و قلب او در ایمان مطمئن باشد . ایمان از سنخ معرفت است و در آن اکراه و شک و تردید وجود ندارد .ایمان دارای زیادت و نقصان و مراتب است.
واژه ی ایمان به معنای اذعان و تصدیق، ،عقد قلبی وتصدیق جزمی همراه با التزام عملی است . در جای دیگر می فرماید : ایمان همان آرامش و سکون علم خاص در نفس نسبت به هر چیزی که ایمان به آن تعلق گرفته و لازمه اش التزام نسبت به آن چیزی است که ایمان بدان پیدا کرده است . . در تعریف و ماهیت ایمان التزام در عمل نهفته است و عمل از مقومات ایمان است نه از مظاهر آن . چنانچه در روایتی از علی (ع) نقل شده است : الایمان معرفه بالقلب واقرار باللسان ،عمل بالارکان.
بنابراین ایمان فقط اعتقاد قلبی و معرفت باطنی و اقرار به زبان نیست بلکه التزام درعمل هم می باشد به این نکته علامه تصریح کرده است که ایمان به هر چیز عبارت است از علم به آن علاوه بر التزام به آن به نحوی که آثار علمی آن در عملش ظاهر گردد.
علامه معتقد است که تعلق و وابستگی قلب به خضوع در مقابل خداوند متعال ، حقیقت و گوهر ایمان را شکل می دهد . ایمان همان تسلیم شدن در مقابل مبدأ هستی است . کسی که ایمان الهی را با قلب خویش گره زند و این کار را از روی معرفت و آگاهی انجام گیرد قطعاٌ آثار ظاهری هم خواهد داشت. علامه در باره آثار ایمان می گوید: مادامی که دواعی باطل و تسویلات شیطانی بر ایمان انسان غالب نگردد و ایمان محدود و مقید به برخی از اوقات و احوال نباشد ،آنگاه ایمان آثار خود را ظاهر و آشکار کرده و آدمی را به اعمال صالح و صفات پسندیده دعوت خواهد نمود. . اگر روح ایمان در در باطن کسی خانه کند عقاید و اعمال او را تغییر خواهد داد و صورت او را با سیرت او هماهنگ می سازد.
رابطه عقل و ایمان از دیدگاه متکلمان اسلامی
در تاریخ تفکر اسلامی ایمان دینی با عقلانیت رابطه ی عمیقی دارد حتی راه ورود به ایمان و دیانت تحصیل عقاید صحیح به کمک براهین عقلی است . اسلام در باب رابطه ی عقل و دین بر آن است که عقل و دین دو موهبت الهی است که خداوند به بشر ارزانی داشته است آدمی به عقل و دین است که به سعادت جاودانه می رسد عقل دین را و دین عقل را تأیید می کند . برای نمونه به برخی از آیات و روایات اشاره می کنیم : قرآن مجید اصولاٌ نزول قرآن را برای تعقل می داند انا انزلناه عربیاٌ لعلکم تعقلون در آیه ای دیگر می فرماید بدترین جنبندگان کسانی هستند که تعقل نمی کنند . امام صادق (ع) در روایتی فرمودند : العقل دلیل المؤ من . در جای دیگر فرمودند :هر کس عاقل است دین دارد و هر کس دین دارد به بهشت می رود .
از این آیات و روایات استفاده می شود که در اسلام اهمیت زیادی به عقلانیت داده شده است .به نظر نمی رسد که هیچ فرقه ی اسلامی به طور کلی عقل را انکار کرده باشند.
دیدگاه علامه پیرامون عقلانیت و دین
علامه طباطبایی مانند بسیاری از فلاسفه اسلامیمعتقد بود که برای اعتقاد به خداوند و اساسیترین مسائل دین میتوان استدلال عقلیکرد و هر چه از طریق وحی دانسته میشود، دارای برهان عقلی است و در یک کلمهعرفان و برهان و قرآن هماهنگاند و از هم جدایی ندارند و میان حکم عقل و حکمشرع ملازمه است از دیدگاه علامه طباطبایی تمامی باورهای دینی و مدعیات مذهبیدارای بنیان عقلانی و برهانی است و در شریعت هیچ گزارهای وجود ندارد که عقل باآن مخالف باشد، ممکن است عقل نسبتبه مسائلی نفیاً یا اثباتاً ساکتباشد و بهعلت عدم تصور ابعاد مساله حکمی نداشته باشد اما مخالفت و تضادی با گزارههایدینی ندارد گرچه در میان فلاسفه افرادی چون کندی و ابن سینا و سنت توماس بهتوافق کلی و هماهنگی کامل عقل و دین معتقد نبودند و فقط برخی از باورها وجزمهای دینی را با عقل قابل اثبات میدانستند .
دیدگاه علامه در ارتباط عقل و ایمان
ایشان استفاده از عقل و علوم عقلی را برای فهم دین، لازم و ضروری میداند و براین باور است که «اثبات خدا و واجب الوجود، و صفات کمالیه خداوند مانند وحدانیت و احدیت و لوازم وجود او از نبوت و معاد، نتیجه مباحث عقلی محض است کهدر متن الهیات مطرح میشود».
علامه در این باره میگوید: «اینها مسائل اصول دین است و باید از راه عقلاثبات شوند تا ثبوت و حتمیت مطالب تفصیلی کتاب و سنت تامین شود و گرنه احتجاج واستدلال به حجیت کتاب و سنت از خود کتاب و سنت احتجاجی است ،دوری و باطل حتیمسائلی که از اصول دین مانند وجود خدا و وحدانیت و ربوبیت وی در کتاب و سنت وارد است به همه آنها از راه عقل استدلال شده است». گرچه علامه بابت دفاع عقلانی از دین با تنشهای سنگین خطابی مواجه شد اما با استقامت و صلابت خالصانه منشأتحولات درخشانی شد که در تاریخ فرهنگ معاصر ایران قابل بررسی است.
علامه طباطبایی بارها در مقابل مخالفین به دفاع عقلانی از دین تصریح کرد کهبرای تامل بیشتر به ابعاد درگیری فکری، نگاهی به کلمات علامه میاندازیم:
«موجود بودن مسائل و معارف الهی در متن کتاب و سنت ما را از وضع علمی مخصوصبه همین مسائل در سطحی عالی بینیاز نمیکند».
علامه معتقد است" اشتغال به علوم عقلی به منظور تحکیم مبانی دینی اسلام و مذهب و فعلیت دادن به اهداف دین بودهاست».
از دیدگاه علامه طباطبایی (ره) روش فلسفی شیعه همان است که در کتاب و سنتنمونههای بارز و بسیاری از آن مباحث وجود دارد. لکن ، برای فهم بیشتر باید آیات و روایات را بازکرد.
ایشان بر این باور است که «مقایسه کتب فلسفی با مجامع روایی و علمی اهلبیتمعصوم (ع) نشان میدهد که در سیر تاریخی کتب فلسفی روز به روز به ذخائر علمی وروایی اهل بیت (ع) نزدیکتر میگردد تا اینکه در قرن 11هجری تقریبا به همدیگرمنطبق میگردند و دیگر فاصلهای میان فلسفه و روایات معصومین (ع) جز اختلاف درتعابیر و عبارات نمیماند».
علامه معتقد است که فهم و ادراک معارف اسلام همان و تصدیق و پذیرش آن همان . ویدر آثار مختلف خود تصریح میکند اکثر اشکالات و ایراداتی که علیه مبانی اسلام وقرآن و معارف دین توسط دانشمندان غربی و روشنفکران غیردینی و یا صاحبان افکارالتقاطی مطرح شده است، ریشه در جهالت و نادانی و عدم اطلاع از اسلام ناب دارد ویا از غرض ومرض آنان حکایت میکند.
حجیت واعتبار عقل از دیدگاه غربی ها
دانشمندان غربی پیرامون اعتبار عقل و حدود آن به چند دسته تقسیم شده اند : عقل گرایان افراطی ، ایمان گرایان افراطی، عقل گرایان معتدل.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |