موضوع: اراده خدا و اختیار انسان
پژوهشگر: یونس امیرزاده
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
تفسیر ابن سینا از امر بین الامرین
وی می گوید نفس مضطر است به صورت مختار و حرکات آن نیز تسخیری می باشد همانند حرکات طبیعی، حرکات نفس بر حسب اغراض و دواعی می باشد پس نفس مسخر آن اغراض و دواعی است. تنها فرقی که بین نفس و طبیعت است این است که نفس اعزامش را درک می کند در حالیکه طبیعت اغراضش را درک نمی کند و افعال اختیاری در حقیقت جز در مورد خداوند صحیح نیست. مطابق اعتقاد شیخ انسان مضطر است اما منظور از این سخن مفطری که اشاعره بدان معتقد بودند که افعال انسانی را بدون واسطه به خداوند نسبت می داند و تنها انسان را کاسب افعال خویش می دانستند نیست بلکه منظور این است که انسان در اختیارش مفطر می باشد و اختیار انسان به دست خود انسان و با اختیار خودش نمی باشد بلکه به صورت مختار خلق شده است و مراد از اینکه او در اختیارش مجبور است این است که برای غیر انسان دخالتی در تمام فاعلیت انسان می باشد یعنی اینکه انسان فعل خود را از روی استقلال بدون اینکه دخالتی از جانب مسخر یا داعی زائد بر ذات او متوجهش باشد انجام نمی دهد. بنابراین شیخ آن اعتقادی که معتزله در اختیار دارند که انسان را بطور مطلق خالق افعال خویش می دانند قائل نیست. وی حرکات نفس را تسخیری و فاعلیت آن را نوع فاعل مسخر می داند.
مطابق تفسیری که ضد امر بین لاامرین در بالا از 2 حکیم اسلامی بیان کردیم چنین برمی آید که هر آنچه در عالم هستی است تحت قدرت و سیطره حق می باشد و مقدر اوست قدرت لایتناهی خداوند بر تمامی امور چه خیر و چه شر احاطه دارد قدرت حق همه اشیاء را در کام خود فرو برده است اما در عین حال موجودات جهان خود منشأ اثرند. بنابراین مسأله باید طوری تأویل گردد که هم به فاعلیت اشیاء و تأثیر آنها لطمه ای وارد نشود و هم قدرت قیومیه حق و اراده ازلی ابدی او را زیر سوال نبرد.
افعال انسانی در همان حال که فعل اوست فعل حق است و تحت قدرت و مشیت الهی واقع می شود زیرا همچنانکه از توحید افعالی برمی آید هیچ جزئی از اجزاء جهان خلقت خارج از احاطه قیومیه حق نیست تنها تفاوتی که میان تاثیر فاعل های طبیعی با افعال اختیاری انسان است این است که فاعلهای طبیعی نسبت به فعل خود دارای ادراک و اختیار نیستند در حالی که انسان به فعل خود آگاه و در انجامن یا ترک آن اختیار دارد.
تاثیر قدرت قیومیه حق در افعال انسانی از جهات مختلف می باشد از طرفی خداوند به انسان وجود و قدرت و اختیار بخشیده است بطوری که اگر اضافه حق به انسان نباشد اصولاً انسانی نیست تا چه رسد به اینکه دارای افعالی باشد و در انجام افعال خود دارای اختیار باشد این افاضه وجود و قدرت و اختیار به انسان هر آن و لحظه می باشد لحظه ای از جانب حق قطع نمی شود و فیض حق دائمی است و اگر لحظه ای قطع شود جهان نیست و نابود می شود.
علاوه بر این همچنانکه می دانیم انسان برای انجام افعال خود نیازمند به اسباب و وسائطی است بطوریکه بدون آن اسباب و وسائط فعل انسان تحقق نمی یابد این اسباب و مسببات از افاضات حق است همچنین تاثیراتی که خداوند به اشیاء داده است که انسان در افعال خود از این تاثیرات سود می برد نیز فعل حق است بنابراین می بینیم که هر فعلی دارای دو نسبت است نسبتی با فاعل قریب آن دارد و نسبتی با خالق حکیم آن و هیچ کدام از این دو نسبت منافی دیگری نیست اگر دیدگاه انسان درباره امور جهان این چنین باشد جهان در نظر او جلوه ای دیگر پیدا می کند.
رابطه جبر و اختیار با قضا و قدر الهی
یکی از مسائلی که با جبر و اختیار ارتباط پیدا می کند قضا و قدر الهی است این مسئله مورد اعتقاد جمیع مسلمین می باشد در قرآن کریم به این مسئله اشاره شده است در قرآن آمده است.
ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکمن الا فی کتاب من قبل ان نبرأها إن ذلک علی الله یسیر. هیچ مصیبتی در زمین رخ نمی دهد و یا بلائی متوجه جان شما نمی شود مگر اینکه بیش از آنکه آنرا بیافرینیم در کتاب مفبوط است و این کار برای خداوند آسان است بر طبق این مسئله جریان امور عالم مطابق یک برنامه و طرح غیرقابل تخلف صورت می گیرد و قدرتی نامرئی و بی نهایت مقتدر بنام سرنوشت و قضا و قدر بر جمیع وقایع عالم حکمفرماست و آنچه در حال صورت می گیرد و در آینده صورت خواهد گرفت در گذشته معین و قطعی شده است و هیچ گونه تخلفی از آن صورت نخواهد گرفت مسئله ای که مطرح است این است که آیا اعتقاد به قضا و قدر با جبریگری و نفی اختیار سازگار است؟ قبل از آنکه به بررسی این مسئله بپردازیم لازم است معنای واژه قضا و قدر را روشن نماییم.
راغب اصفهانی در مقررات واژه قصا را به معنای فیصله دادن و یکسره کردن هر کاری به وسیله قول و لفظ یا فعل و عنمل معنا کرده است. وی درباره واژه قدر می گوید قدر در اشیاء این است که خداوند هر چیز را به مقتضای حکمت بالغه خود به اندازه خاصی آفریده است.
از نظر حکما قضا و قدر از مراتب علم الهی است. ابن سینا قضا را به علم احاطه کننده الهی به معلومات خواه مبدع و مکون و قدر را به معنی ایجاب و حتمی شدن مسببات از جانب اسباب می داند.
ملاصدرا پنج مرتبه برای علم حق ذکر کرده است که عبارتند از: عنایه، قضا، قدر، لوح، قلم
وی قضا را عبارت از صور علمیه لازم برای ذات حق بدون جعل و تاثیر می داند و آنرا از اجزاء عالم نمی داند چون حیثیت عدمی و امکانی ندارند.
از نظر او قدر عبارتست از صور موجودات در عالم نفسی آسمانی بوجهی جزئی مطابق آنچه در مواد خارجیه شخصیه است مستند به اسباب و علل آنها که بواسطه آنها واجب هستند و لازم برای اوقات معین و مکانهای مخصوص هستند.
گاهی به جای واژه قضا و قدر در اصطلاح امروزی اصطلاح سرنوشت را بکار می برند. غالب مردم تصورشان از این مسئله چنین است که قضا و قدر الهی را همچون عاملی خارج از دستگاه خلقت که بر روی اراده انسانی اثر می گذارد و اثر اراده و اختیار انسانی را خنثی می کند و همچون نیروئی نامرئی که تاب و توان را از انسان می گیرد می دانند آنان با خود فکر کرده اند که اگر همه امور عالم مورد قضای الهی است که هست یعنی همه امور عالم در علم ازلی حق که در آن هیچ گونه تخلفی نیست قطعی شده است و گر حدود و موقعیت مکانی و زمانی امور عالم تعیین و اندازه گیری و مقدر شده است که هست. از جمله امور جهان افعال انسان است. حال اگر این مسئله را در مورد افعال انسان هم صحیح بدانیم پس افعال انسانی او قبلاً چه او بخواهد و چه نخواهد تعیین شده است بنابراین چیزی بنام اختیار و آزادی برای انسان باقی نمی ماند زیرا انسان در مقابل سرنوشت تعیین شده او که در علم حق حتی جزئیات آن هم رقم خورده بنابراین چه او بخواهد یا نخواهد فلان عمل را باید انجام دهد و از خود اختیاری نخواهد داشت بنابراین می بینیم اعتقاد به قضا و قدر به جبریگری منتهی می شود.
عمده اشکایل که به این نتیجه گیری منجر می شود ناشی از تفسیر ناصحیح از نظام هستی می باشد کسانی که چنین نتیجه ای از معنای قضا و قدر می گیرند جهان در نظر آنها به صورت مجموعه ای نامنظم از اجرایی است که هیچ گونه ارتباطی ندارد تشکیل شده است در نظر آنان در جهان نظام اسباب و مسببات وجود ندارد و اصل علیت و فروع آن از قبیل سنخیت علت و معلول و ضرورت علی و معلولی قابل قبول نیست بلکه در جهان هستی یک علت بیشتر نیست و آن خداوند است.
مطابق این تفسیر از هستی علم حق و اراده ازلی او در ازل تعلق گرفته است که یک حادثه بدون اینکه آن را در سلسله نظام علت و معلول درنظر بگیریم در فلان ساعت تحقق پذیرد.
بارانی ببارد یا بادی بوزد و همینطور در مورد افعال انسانی قضا و قدر الهی بر این تعلق گرفته است که چه انسان بخواهد و چه نخواهد در فلان ساعت این جا باشد و در ساعت دیگر در جای دیگر بنابراین جایی برای اختیار آدمی باقی نمی ماند.
آری اگر تفسیر ما از نظام هستی این چنین باشد نتیجه ای هم جز این نخواهد داشت. اما اگر تفسیری دیگری از هستی داشته باشیم و آن اینکه برای هستی نظام قایل شویم نتیجه دیگری بدست می آید.
بر طبق این تفسیر اصل علیت بر جهان هستی استوار است و هر معلولی از علت خاصی صادر می شود و هر علتی معلول خاص دارد و هر علتی (علت تامه) به معلول خود ضرورت می بخشد و هر معلولی ضرورت و قطعیت و خصوصیت مکانی و زمانی خود را از ناحیه علت خود می گیرد زیرا معلول قطع نظر از علت خود رابطه آن با خود امکان می باشد و هنگام انتساب آن به علت تامه و رابطه آن با علت تامه و وجوب می باشد. بنابراین سرنوشت هر معلول از جانب علت آن متعین می شود و در راس سلسله علت ذات باریتعالی است که علت العلل جهان هستی است.
علامه طباطبایی در این مورد می فرماید:
و از آنجا که ضرورت و وجوب عبارتست از متعین شدن یکی از دو طرف امکان است ناگزیر ضرورت وجوبیکه بر سراسر ممکنات گسترده شده است خود قضایی است عمومی از خدای تعالی. چون ممکنات این ضرورت را از ناحیه انتساب به خدای تعالی به خود گرفته اند که به خاطر آن انتساب هریک در طرف خود وجود پیدا کرده اند، پس ضرورت خوابیده بر روی سلسله ممکنات یک قضاء عمومی الهی است و ضرورت مخصوص به یک یک موجودات قضای خصوصی اوست چون گفتیم مقصود از قضا تعیین یکی از دو طرف امکان و ابهام است.
بنابراین جهان مجموعه ای نامنظم از اجزاء پراکنده ای که بطور اتفاقی پهلوی هم قرار گرفته اند نیست بلکه جهان مجموعه ای از اجزاء مرتبط الاجزاء است که هر چیزی جایگاه مخصوصی دارد و خارج کردن هر جزء از جایگاه مخصوص آن محال است. اگر ما چنین تفسیری از نظام جهان داشتیم قضا و قدر نتیجه ای دیگر خواهد داشت.
مطابق این تفسیر هر حادثه ای ضرورت و قطعیت و همچنین شکل و اندازه خود را از ناحیه علت خود می گیرد. از طرفی دیگر همه امور عالم در علم ازلی حق حدود و موقعیت مکانی و زمانی آن تعیین و قطعی شده است و همه امور مورد اراده ازلی الهی می باشند اما نه به صورت هرج و مرج و بدون برنامه و قانون بلکه بر طبق نظم و قاعده و قانون و از طریق مجرای خاص یعنی علت مخصوص آن.
بنابراین معنی قضا و قدر الهی این است که فلان زلزله در فلان مکان بوقوع پیوست اما از طریق مجرای اصلی آن. و هیچ اشکالی ندارد که امور جهان از طریق علت آن قطعیت و وجود پیدا کنند و در عین حال مورد اراده و قضا و قدر الهی باشد. زیرا گفتیم علل قریبه در طول علت بعیده هستند نه در عرض آن این امر در مورد افعال اختیاری انسان نیز به همین مشکل صادق است شکی نیست که برای تحقق افعال انسانی یکی از مقدمات که لازم است اراده و اختیار فاعل آنست. بدون اختیار انسان فعلی از او تحقق نمی یابد حال قضا و قدر در مورد افعال انسانی چنین است که افعال انسانی با همه خصوصیات و شئون آن حاصل شود که یکی از خصوصیان آن ارتباط آن با فاعل آنست. آنهم فاعلی که با اختیار افعال خویش را انجام دهد. در علم ازلی حق گذشته است که فلان فعل را انسان با اختیار در فلان ساعت انجام خواهد داد.
همچنین اراده الهی بر این تعلق گرفته است که انسان با اراده و اختیار آن فعل را انجام دهد نه به طور مطلق و نیز در همان زمان و مکان صورت پذیرد نه در هر زمانی و مکانی.
وقتی اراده و علم حق به امری با اوصافش تعلق گرفت. اگر آن عمل بدون اوصافش (مثلاً فعل انسان با وصف اختیاری) تحقق پذیرفت از اراده و علم الهی تخلف کرده است. بنابراین می بینیم اعتقاد به قضا و قدر نه تنها نافی اختیار بلکه موید آنست.
نتیجه:
فعل انسان هم به قدرت خداوند واقع می شود و هم به قدرت انسان و از آن محال لازم نمی آید زیرا قدرت خداوند قدرت مطلق و قدرت فعلیه است و قدرت بنده قدرت محدود و مقید است که در طول قدرت الهی می باشد و اشکال پیش نمی آید که فعل هم مقدور خداوند و هم مقدور بنده باشد. زیرا این دو قدرت در طول هم اند. اشکال از آنجا حاصل می شود که دو قدرت فعلیه در عرض هم بخواهند فعلی را انجام دهند.
منابع و مآخذ
1- انسان و سرنوشت، مولف استاد شهید مرتضی مطهری
2- بحار الانوار، مولف شیخ محمدباقر مجلسی
3- تفسیرالمیزان، مولف علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، مترجم محمدباقر موسوی همدانی
4- اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبائی
5- اصول کافی، محمدبن یعقوب کلینی رازی، با ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی
6- جبر و اختیار مولف، محمدتقی جعفری
7- تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام مولف عبدالرحمن بدوی، مترجم حسین صابری.
8- سرنوشت از دیدگاه علم و فلسفه، مولف جعفر سبحانی
9- طلب و اراده، مولف حضرت آیت ا.. عظمی امام خمینی، ترجمه و شرح سیداحمد مهدی
10- الملل و النحل، مولف محمدبن عبدالکریم بن ابی بکر احمد شهرستانی
11- تعلیقات، مولف ابن سینا، تحقیقات دکتر عبدالرحمن بدوی
12- رسائل ابن سینا
13- سیدحکمت در اروپا، محمدعلی فروغی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |