موضوع: تقریرات برهان حرکت
پژوهشگر: فاطمه یزدانی داغیان
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
حرکت ازاموری است که هریک ازماازآغاززندگی باآن سروکارداشته ایم
وهرگزازپیش چشم اندیشه وفکرماناپدیدنمی شودمانندچیزی،کسی یاجسمی که ازنقطه ای معیین به نقطه دیگرحرکت می کند.این جسم درنقطه اولی ساکن بود(مبدا)ودرنقطه دیگری که منتهی یامقصداست هم ساکن می باشداین سکون اونسبی است.یعنی عدم حرکت آن، درطبیعت ساکن مطلق وجودنداردکه ازهرجهت ساکن باشدحرکت مجموعه ای ازبودن هاست.که ازهم جدا ومنفصلندوکناریکدیگر چیده شده اند.وقتی شی درجات ومراتبی راطی می کنداین حرکتش عبارت است ازمجموع بودن هامثلاشی درهرآنی اززمان دریک درجه است وان دیگر دردرجه دیگر.یکی از راه های اثبات وجودخداوندهمین برهان حرکت است.
حکمای طبیعی ازراه حرکت وتغیر،وبراثبات وجودواجب تعالی استدلال کرده اند.
صدرالمتالهین ابواب حرکت رادرالهیات بالمعنی الاعم ذکرفرموده است وحاج ملاهادی سبزواری آن رادرطبیعات ذکر کرده است مرحوم حاجی بر اساس حکمای اسلامی پیش از صدر المتالهین مشی کرده است .
آنها حرکت و سکون را از عوارض جسم طبیعی می دانند و حرکت را داخل در جسم طبیعی نمی دانند.
اما حرکت در جوهرکه به وسیله ملا صدرا اثبات شد،نظم مباحث را به هم زده و اثبات حرکت در جوهرباعث شدکه مباحث حرکت از طبیعیات منتقل به الهیات شود.
تعریف حرکت
حرکت عبارتست از:نحوه وجودی که شی بواسطه ان به تدریج از قوه به سوی فعل
می رود.مقصوداز تدریجی بودن حرکت این است که هر یک ازاجزای فرضی وجودآن،
فعلیت جزء فرضی پیشین قوه جزء فرضی پسین باشد.
اقوال در معنای حرکت
معنای حرکت نزد ارسطو :معلم اول(ارسطو)حرکت را چنین تعریف کرده است :
حرکت ،کمال اول است برای شیءبالقوه،از آن جهت که بالقوه است-مثلا جسمی که درمکانی قرارگرفته دارای دوکمال بالقوه است:یکی گذر از مکان اول به سوی مکان دوم که کمال اول برای آن است و دوم قرار گرفتن در مکان جدید که کمال دوم برای آن می باشد.حرکت کمالی است که مقدمه است نه هدف کمالی است که وجودش وابسته و متعلق به هدف و غایت می باشد.
معنای حرکت نزد افلاطون و فیثاغورث
افلاطون حرکت را خارج شدن ازیکسانی درآنات مختلف برای شیءواحدمی داندوفیثاغورث واقع شدن وتحقق غیریت برای شیءواحددرآنات مختلف می پندارد.
برهان حرکت ازدیدگاه حاج ملا هادی سبزواری
ایشان می فرمایند:هرموجودی که درنظر بگیریم از سه حال خارج نیست
1-من جمیع جهات شکفاوبالفعل وبه ثمر رسیده است هیچ حالت انتظاری درآن نیست
وهرکمالی که تصور کنیم برای آن بالفعل متحقق است مثل واجب تعالی
2-موجودی که صددرصدوبه تمام معنابالقوه است یعنی نقطه مقابل قسم اولیست مثل هیولای اولی
3-موجودی که ازجهتی بالفعل وجهتی بالقوه است ازآن جهت که بالفعل است فعلیت داردوازآن جهت که بالقوه است ناگزیر بایدازتنگنای قوت به فعلیت برسد خروج این موجودازتنگنای قوت به فعلیت دوگونه است :گاه دفعی وگاه تدریجی است اگراین خروج تدریجی ولادفعی شداین خروج حرکت می گویند اگر خروج ار قوه به فعل دفعه شدوتدریجی نشدبه آن کون وفسادمی گویندونیزمی فرمایند:حرکت به ناچاربه محرک نیاز دارد ومحرک ناگزیر بایدبه محرک غیرمتحرک منتهی شودوالاگرفتاردور می شود
اقسام حرکت
1-حرکت توسطی:یک معناویک اعتبارحرکت عبارتست ازبودن شیءمتحرک میان مبداومنتهابه گونی که هریک از حدود فرضی مسافت درنظر گرفت شودمتحرک در لحظه قبل ودرلحظه بعددرآن حد وجود ندارد .حرکت به این معنا یک حالت بسیط ثابت وغیرقابل تقسیم است .
2-حرکت قطعی :معنای دیگر حرکت عبارتست از بودن شیءمتحرک میان مبداومنتها
به گونه ای که نسبتی به هریک از حدود فرضی مسافت دارد ،حدی رارهاکرده وبه دیگری می رسد،((حدودی که هرکدام فعالیت قوه پسین ازخودوقوه فعلیت پس از خود می باشند)) این حرکت قابل تقسیم به اجزاء-گذراوتدریجی است.
سه نظریه درنحوه وجودحرکت:
1- اینکه حرکت توسطی درخارج موجوداست وحرکت قعطی امری ذهنی است
ابن سینا تامیرداماد این نظریه را پذیرفته اند .
2-حرکت قطعی در خارج وجود دارد و حرکت توسطی امری ذهنی است ملاصدرا متمایل به این نظریه بوده است.
3-اینکه هردو حرکت وجود دارند و بر خارج منطبق می شوند- این دو حرکت در واقع دو اعتبار از یک واقعیت واحدند – علامه طباطبایی پیرو آن است.
امور شش گانه ای که حرکت به آنها وابسته است:
1- مبدا و منتهای حرکت:مبدا نقطه ای است که حرکت از آن آغاز می شود و منتها غایت است که حرکت به سوی آن متوجه می شود .
درحرکت جوهری آغاز حرکت جوهری ماده اولالی است که قوه صرف است وپایان آن تجرد است که فعلیت محض می باشد درحرکت های عرضی آغاز آن ماده موضوع است که قوه ای است که همراه بافعلیت می باشدوپایان آن فعلیت است که واجد قوه است زیرا حرکات طبیعی عرضی به سکون ختم می شود.
حرکات عرضی قسری ،به هیئتی که اثر قسردرآن تمام می شود.
وحرکات نفسانی به آنچه متحرک کمال خود می داندختم می شود.
2- موضوع حرکت:
دوخصوصیت برای موضوع حرکت:1-موضوع حرکت باید یک امر ثابت باشد که حرکت بر آن جاری گردد و بر آن ادامه یافته و همواره بر آن تجدد گردد.
2-واجب است موضوع حرکت از هر جهت بالفعل نباشد مثلا عقل مجرد نمی تواند موضوع حرکت قرار کیرد –بلکه هر حرکتی نیازمند یک موضوعی است که حامل قوه و استعداد آن باشد.
3-فاعل حرکت:
در حرکت فاعل حرکت که محرک است با متحرک مغایر است زیرا اگر محرک همان متحرک باشد لازم می آید که شیء واحد از جهت واحده هم فاعل باشد هم قابل و این محال است.زیرا حیثیت فعل همان حیثیت وجدان است و حیثیت قبول شیءهمان حیثیت فقدان است و بدیهی است که معنی ندارد که شیء واحد از حیثیت واحده هم واجد باشد و هم فاقد.
محرک در حرکت جوهری :در حرکت جوهری فاعل و به وجود آورنده حرکت ،همان علت به وجود آورنده متحرک است و آن یک جوهر جدا از ماده (عقل فعال یا غیر آن )است که صورت جوهری را ایجاد کرده و ماده را به واسطه آن به پا می دارد .
محرک در حرکتهای عرضی در عرض لازم:فاعل و به وجود آورنده عرض لازم وجود ،همان علت به وجود آورنده ملزوم آن (که موضوع حرکت است)می باشد و آن جوهری مجرد و غیر مادی است که صورت و لازم وجود صورت را با یک جعل ایجاد می کند و به واسطه آن صورت،ماده را به پا می دارد.
محرک در حرکتهای عرضی در عرض مفارق:
اگر حرکت عرضی باشد و عرضی نیز مفارق و جدا شدنی باشد، فاعل نزدیک و بدون واسطه حرکت همان(( طبیعت)) یعنی صورت نوعی خواهد بود،به خاطر آن که منشا صدور افعال مربوط به هر نوع جوهری همان طبیعت آن نوع است .
مسافت حرکت:
مسافت حاصل از حرکت (( همان وجود مستقل سیالی است که بر موضوع متحرک جاری می گردد )) پس، از مسافت، مقوله ای از مقولات دهگانه مثل کم یا کیف انتزاع می گردد. اما نه از این جهت که مسافت یک وجود مستقل واحد متغیری است، زیرا لازمه آن وقوع تشکیک در ماهیت است و ان نیز عقلا محال است. بلکه این انتزاع از این جهت است که مسافت حاصل از حرکت منقسم است به اقسامی که وجود آنها آنی است و هر قسمی از این اقسام ، نوعی از انواع مقوله مباین با خود می باشد. مثل نمو جسم، زیرا نمو جسم، حرکت جسم در کم است و برای نمو جسم در هر آنی از آنات حرکت وارد می شود،که نوعی از انواع کم متصل است که مباین با نوعی از که در آن سابق وارد برجسم بود ونیز مباین است با نوع که در آنات بعدی ولاحق ، وارد می شود
زمان:
زمان مقداری است که اندازه حرکت را مشخص می کند مقدار حرکت همان زمان است .هر حرکتی زمان ویژه خود رادارد.زمان جزء نخستین وجزء آخرین ندارد:زیرا لازمه اش این است که ازاجزای فاقد مقدار وامتداد،که همان اجزای لایتجزی است،مقدارپدید آمده باشد و این محال است.
چیزی برزمان تقدم زمانی ندارد :زیرا لازمه اش آن است که پیش از زمان ،زمانی باشد تا ظرف وقوع پدیده مقدم برزمان بوده باشد واین مستلزم اجتماع نقیضین است.
مقولاتی که حرکت درآنها روی می دهد
حرکت درچهار مقوله کیف، کم ،این ووضع واقع می شود.
درکیفیات مختص به کمیات مانند استقامت ،راستی وکجی حرکت واقع می شود زیراجسمی که حرکت کمی دارد در کیفیات قائم به کم خود نیز حرکت می کند – کیفیات نفسانی چون مجردند وفاقد قوه می باشند حرکت درآنها روی نمی دهد – حرکت در کیفیات فعلی مثل حرارت وبرودت مسلم نیست .
حرکت کمی :
حرکت درکم عبارت از آن که کمیت جسم تدریجا وبه صورت پیوسته ومنظم تغییرکند مثل رشدکردن گیاه وحیوان که عبارتست ازافزوده شدن تدریجی حجم جسم بطور پیوست ومنظم جسم درحال رشد داری صورت نوعی واحدی است زیرا این جسم اجزای ضمیمه شده رابه صورت اجزای اصلی در می آورد.
حرکت دراین:
وقوع حرکت درمقوله این درجابجایی جسم از یک مکان به مکان دیگر مشاهده می شود. به اعتقاد علامه این درمقوله وضع مندرج است ومقوله ای جدا ومستقل از آن نیست.
حرکت وضعی :
وقوع حرکت درمقوله وضع مانند حرکت کره برمحور خودزیراوقت کره برمحورخودمی چرخد نسبت نقطه هایی که برسطح آن فرض می شودبه خارج از کره تغییر می کند واین تغییر موجب می گردد که وضع کره تدریجا وبطورپیوسته تغییر کند.
عدم وقوع حرکت درسایر مقولات
فلاسفه گفته انددرسایرمقولات که عبارتند از مقوله فعل وانفعال ومتی واضافه وجده وجوهر حرکت واقع نمی شود.
اما این که حرکت درفعل وانفعال واقع نمی گردد برای این که درمفهوم آن دو،تدریج اخذ شده پس فردی که وجود آنی داشته باشد برای فعل وانفعال وجود ندارد.وعلاوه براین وقوع حرکت درفعل وانفعال ،مستلزم وقوع حرکت درخود حرکت است واین را نیز فلاسفه جایز ندانسته اند .
همچنین حرکت درمقوله متی واقع نمی شود زیرا از آنجا که مقوله متی هیئت حاصل از شیء نسبت به زمان است واین هیئت نیزباتدرج زمان ،تدریجی است پس فردی که وجود آنی برای متی باشد وجود ندارد تا بگوییم حرکت که منقسم به آنیات است درآن واقع می شود .
عدم وقوع حرکت درمقوله اضافه برای این است که اضافه امر انتزاعی بوده ،تابع طرفین خود می باشد وبرای آن استقلالی مثل خود حرکت نیست .
وهمچنین حرکت در مقوله جده واقع نمی شود :
برای اینکه تغیر درآن ،تابع تغیر درموضوعش می باشد،مثلا تغیر هیئت حاصل از احاطه کفش برپا ،تابع حرکت کفش ویا پااست
دلیل بر نبود حرکت در جوهر:
وقوع حرکت در مقوله جوهر مستلزم آن است که حرکت بدون موضوعی که در طول حرکت ثابت و بر قرار باشد ،تحقق یابد و لازمه این امر آن است که حرکت بی آنکه متحرکی در کار باشد ،به وجود آید.
دلایل ملاصدرا بر حرکت جوهری:
ملاصدرا یگانه کسی است که قائل به حرکت جوهری است و آن را سر و صورت داده و بر آن اقامه برهان کرده است چنانکه نظایر این مساله از ابتکارات اوست:مساله اصاله الوجود ،تشکیک وجود و تجرد خیال.
ملاصدرا بر حرکت جوهری ،مسائل مهمه ای را بنیان گذاشته اند:مثل حدوث زمانی عالم جسمانی ذاتا و صفتا-وصول الی الغایات و الاستکمالات –وحدت حقه نفس ناطقه.
یکی از مسائل مهمی که ملاصدرا بر حرکت جوهری مبتنی کرده است حدوث زمانی عالم جسمانی است.همه اتفاق دارند بر اینکه هر موجود ممکنی ، حدوث ذاتی دارد و هیچ موجود ممکنی قدیم ذاتی نیست و قدیم ذاتی اختصاص به حق تعالی دارد.
صدر المتالهین می گوید:اگر قائل به حرکت جوهری باشیم،عالم جسم بشر اشره از جواهر و اعراضش متحرک و متغیر است و هر متغیری نیز حادث است. پس ذات و جوهر و اعراض عالم جسم ،حادثند به گونه ای که با دوام فیض نیز بسازد.
از سوی دیگر حکما معتقدند که وصول الی الغایات به نحو اتحاد و فنای ذاتی در عالم است.آنان می گویند علت غایی و مقصد انسان این است که مجرد شود،وبه موجودات مجرده برسد،یعنی انسان همچنان ترقی کند تا به ملائکه مقربین برسد
بدین معنا که در عقل فعال که ملکی است فنا یابد و این بدون حرکت جوهری ممکن نیست.
همچنین نفس ناطقه از بدو پیدایش تا آخر، وحدت حقه ظلیه دارد و یک چیز است. انسان در زمان کودکی می گوید "من"در زمان جوانی و پیری هم می گوید "من".این وحدت حقه ظلیه ای است که نفس ناطقه دارد،بدون حرکت در جوهر تحقق نمی یابد.
تبیین حرکت جوهری و اشاره به فروع آن
دلیل اول-ملاصدرا برای اثبات حرکت جوهری برهان های گوناگونی ذکر کرده است
مقدمه اول-حرکتهای عرضی دارای وجودی متحول ،گذرا و متغیرند.
مقدمه دوم-علت این اعراض متغیر همان طبایع و صورتهای نوعیه ای است که در موضوع این اعراض منطبع می باشند.
مقدمه سوم-علت یک پدیده متغیر باید خودش نیز متغیر باشد در غیر این صورت لازم می آید معلول ،به واسطه تغیرش از علت جدا شود و این محال است.
نتیجه مقدمات سه گانه فوق آن است که طبایع و صورتهای جوهری که علتهای قریب و بدون واسطه اعراض نو شونده لاحق به شی می باشند باید وجودشانمتحول و نهادشان متجدد باشد ،اگر چه ماهیتشان ثابت و بر قرار است چرا که درذاتی تغییر و تحول راه دارد.
دلیل دوم :این دلیل ازدو مقدمه تشکیل می شود:
مقدمه اول :اعراض ازمراتب وجود جوهربه شمار می رود وجود اعراض عین تعلق وارتباط ووابستگی به وجود جوهر است که موضوع آنها می باشد .
مقدمه دوم :تغییر ونو شوندگی اعراض بیانگر تغییر جواهری است که موضوع آنها می باشد پس
پس حرکتهای عرضی خود دلیلی بر حرکت جوهری است .
براهین ملا صدرابرنیازمندی حرکت به محرک :
برهان اول :ملا صدرا بحث رابه این شکل آغاز می کند که درتعریف حرکت گفته شده است که :شی متحرک ازآن حیث که متحرک است داری جهت قوه واستعداد است واگراین استعداد نباشد دراین صورت شی متحرک وحرکت معنا ندارد وخلاصه قوه واستعداد لازمه حرکت ومقوم ماهیت آن است .بعدمی گوید حرکت ازآن جهت که یک صفت امکانی است نیازمند به قابل است وهر صفت امکانی اگر بخواهد وجود پیدا کند به یک محل قابلی نیازدارد که درآن محل قابل موجود شود.وازآن حیث که حادث است بلکه عین حدوث می باشد نیازمند به فاعل است، زیرا هر حادثی نیاز به محدث دارد،بنابراین حرکت احتیاج به محرک دارد.یعنی حرکت به دوچیز نیازمند است ،ازحیث این که یک صفت وجود امکانی است نیازمند به متحرک وقابل است وازلحاظ اینکه حادث وبلکه نفس حدوث وتجدد است نیازمند به محرک ومحدث می باشد وبه عبارتی دیگر هرحرکتی محتاج به محرکی است که غیر از متحرک است.
برهان دوم : به بداهت عقلی محال است که مفیض عین مستفیض شد،به عبارت دیگر فاقد شی نمی تواند معطی آن باشد.
متحرک از آن جهت که حرکت را قبول می کند یعنی ندارد ، وفاقد ومستفیض است ومحرک حرکت رامیدهد یعنی دارد ومفیض است .
مقدمه اول: حرکت کمال است وبه عبارتی دیگر فیض است .
مقدمه دوم : محال است معطی کمال فاقد آن باشد .
نتیجه : معطی حرکت محال است فاقد حرکت باشد پس آنچه که حرکت را می پذیرد وخود آن را فاقد است نمی تواند معطی باشد پس معطی حرکت خارج از متحرک است یعنی محرک غیر از متحرک است .
اثبات محرک اول
یکی ازمسا ئلی که درباب حرکت مطرح می شوداثبات محرک اول است که از طرف ارسطو مطرح شد وبعد درکتب فلاسفه اسلامی هم آمده است .ارسطو خدارا به محرک اول تعبیرکرده است وبرهان او براثبات خداهمین برهان محرک اول است .
البته بعدهاکه مسئله وجوب وامکان وامتناع – شاید هم اول بار درفلسفه ابن سینا – مطرح شد براین مبنا براهین دیگری براثبات خدا که به عنوان واجب الوجودتعبیر می شد ، می آوردند.
خلاصه حرف ارسطو این است که : حرکت نیازمند به محرک است وهرمحرکی یا خود متحرک است ویا نه ،درصورت دوم که محرک غیر متحرک است همان خداست ودرغیراین صورت اگرمحرک نیز متحرک باشد خود حرکت آن نیز ازسوی محرکی است وهمین طور تاجایی که برسیم به محرکی غیر متحرک که همان خدا ومحرک اول است این استدلال برچنداصل ومقدمه مبتنی است که ذکر می کنیم :
مقدمات برهان محرک اول :
1-اصل اول اینکه هرحرکتی احتیاج به محرک دارد .
2- دوم اینکه طبیعت خالی ازحرکت وتغییرنیست،هرآنچه که درطبیعت واقع است وطبیعی است وآنچه که جسم وجسمانی است متحرک است که مقصودازحرکت دراینجا هرگونه حرکتی اعم ازتغییرات دفعی وتدریجی راشامل می شود.
3- سوم اینکه تلسل علل محال است. یعنی اگرعلل درطول یگدیگرقرارگیرندبایدمنتهی شوند به علتی که برای اوعلتی فرض نشود.
4- چهارمین اصل این است که هرعلتی با معلول خویش معیت داردیعنی علت از معلول ودراین مورد خاص محرک ازمتحرک خودنه تنها انفکاک زمانی بلکه تقدم وتاخرنیز ندارد ،محرک بایدهمواره همراه حرکت بوده باشدونمی تواند برآن تقدم زمانی داشته باشد.طابق این اصول گفته می شودکه حرکاتی که درطبیعت می بینیم ووجودشان بدیهی است ، اولا بنابراصل اول نیازمندبه محرک است وثانیا عامل این حرکت یاطبیعی است ویا ازغیر طبیعت منشا گرفته وبه عبارتی دیگر عامل آن یاجسم وجسمانی است ویا غیر جسمانی وغیرمادی درصوتی که شق دوم رااختیارکنیم که درهمان قدم اول به مقصود رسیده ایم ومحرک غیر متحرک – چون مادی نیست – اثبات شده ولی درصورتی که بگوییم عامل این حرکت یک امر مادی وجسمانی است که البته حرف درست همین است ، آنگاه این سئوال طرح می شود که اگر مبدا این حرکت جسمانی باشد دراین صورت طبق اصل دوم خود متغیر وحامل حرکت است ، بنابراین احتیاج به محرک دارد .آنگاه همین سئوال وجواب درمورد خود این محرک غیر متحرک نیز مطرح می شود تابه محرک آن برسیم وهمین طور نقل کلام به این محرک سوم می شود ، این سئوال همین طور ادامه می یابد وچون بنا به اصل سوم تسلسل علل محال است پس سلسله علل ومحرکات باید منتهی شوند به محرکی که خود متحرک نیست ومحرک اول همین محرک غیر متحرک است .
اثبات وجود خداوند ازطریق برهان حرکت :
برهان حرکت برای اثبات واجب بالذات متوقف برچند امر است :
1-وجود حرکت درخارج ، زیرااگرحرکت موجود نباشد احتیاج به محرک نخواهد داشت
2- نیازمندی حرکت به محرک ، چراکه اگرحرکت تنها به مبدا قابلی اکتفا کند – چنان که مادی مسلکان می پندارند – راهی برای اثبات اصل محرک نیست چه رسد به محرک نخست.
3- احتیاج حرکت به علت فاعلی وحقیقی ، نه فقط علت اعدادی ومجازی ، زیرا اگر حرکت فقط یک پدیده عرضی باشد وبه علت معده اکتفا کند ، تسلسل محرکها ، همانند تسلسل خود حرکات ، تسلسل تعاقبی می باشد نه دفعی وحکما تسلسل تعاقبی را روا می دانند0
4- تعمیم حرکت به معنا ی مطلق تحویل از نیستی به هستی ، یاتعمیم آن به برهان امکان ووجوب .زیرادرغیر این صورت ، برهان حرکت فقط وجودیک موجود مجرد وغیر مادی رااثبات خواهد کرد، نه وجودواجب الوجود بالذات را اما تعمیم حرکت به معنای مطلق تحول ازنیستی به هستی روح برهان حرکت رااز کالبد آن جدا می کند وآن رابه برهان متکلمان نزدیک می سازد . اما تعمیم آن به برهان امکان ووجوب ، موجب می گرددکه برهان حرکت به عنوان یک برهان مستقل قابل عرضه نباشد،
نتیجه
حکمای طبیعی از راه حرکت وتغییر ،براثبات وجود واجب تعالی استدلال کرده اندتقریربرهان ایشان آن است که محرک غیر از متحرک است بنابراین ،هرمتحرکی محرکی مغایر باخود دارد. آن محرک اگرخودش نیز متحرک باشد ، نیازمند محرکی مغایر باخود می باشد وبه ناچار برای آنکه دور یاتسلسل لازم نیاید ، زنجیره محرکها باید به محرکی که خود متحرک نباشد منتهی گردد .وآن محرک غیر متحرک ،از آنجا که ساحت وجودش از ماده وقوه مبری بود ودگرگونی وتحول درآن راه ندارد ، بلکه هستی اش ثبات دارد ، واجب الوجود بالذات می باشد ویا درسلسله علل خود سر انجام به واجب الوجود بالذات می رسد.
فهرست منابع:
1- سبزواری ، ملاهادی ، شرح منظومه ، ج 3، انتشارات : بوستان کتاب ، دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1383 .
2- طباطبایی ، محمد حسین ، بدایة الحکمة انتشارات : معونت پژوهشی دانشگاه الزهرا ، سال 1372 .
3- مطهری ، مرتضی ، حرکت و زمان در فلسفه اسلامی ( درسهای اسفار ) ، جلد 1 ، انتشارات : حکمت ، سال 1369 .
4- طباطبایی ، محمد حسین ، نهایة الحکمة ، جلد 2 ، انتشارت : دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1387 .
5- طباطبایی ، محمد حسین ، نهایة الحکمة ، جلد 3 ، انتشارت : بوستان کتاب ، دفتر تبلیغات اسلامی ، سال 1387 .
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |