برهان حدوث
پژوهشگر: خدیجه مرادزاده
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
مسئله حدوث وقدم یکی از مسائل فلسفه الهی است .چون حدوث وقدم از عوارض موجود بما هو الموجود است .
مسئله حدوث وقدم از دو منظر برسی می شود .1-از نظر مقیاس ونسبت 2-از نظر حقیقت وحال شی در جوهر و ذات شی
1- مانند مقا یسه دو مو جو دکه در افق ز مان بسر می برند که با هم در نظ ر گر فته شوند و انکه عمرش کمتر است حادث و دیگری قدیم
است .
که اینگونه تعریف در عرف کاربرد دارد .واز منظر دوم معنای جامعیست که تمام اقسام حدوث را در بر می گیرد .که حادث عبارتست :وجود مسبوق به غیر وقدیم عبارتست وجود غیر مسبوق به غیر
از تعاریفی که در باره حدو ث گفته شده وبر حسب کیفیت ان حدوث اقسامی دارد .
1- حدوث زمانی 2-حدوث ذاتی 3- حدوث دهری 4-حدوث اسمی
که مهمترین اینها از نظر بحث فلسفی حدوث زمانی و ذاتی است .
حدوث زمانی انست که وجود زمانی چیزی مسبوق به عدم زمانی همان چیز باشد .که حدوث و قدم زمانی هیچ تاثیری در نیاز مندی یا بی نیازی او به علت ندارد بلکه نیاز مندی یا بی نیازی شی به علت امکان ذاتی شی است .
که اجزائ زمان وکائنات که شامل غنصریات است حادث زمانی اند وحدوث زمانی مخصوص عالم ماده بوده وبه مجردات راه ندارد .چون مجردات فراتر از افق زمانند وبه هیچ وجه همراه با عمود زمان نمی باشند بلکه حادث به حدوث ذاتی اند .و چیزی در عالم خلقت راه پیدا نمی کند مگر به حدوث ذاتی .
ولی مطلق زمان قدیم زمانی است .وحدوث ذاتی عباتست از انچه وجودش از غیراست و ذاتا مسبوق به غیر است وحدوث ذاتی از ابتکارات فلاسفه است واز لحاظ حدوث ذاتی بین مجرد و مادی امتیازی نیست .وهر ممکنی متصف به حدوث ذاتی است هر چه ماسوای الله است حادث به حدوث ذاتی است .
که محور اصلی بحث در حدوث وقدم عالم اثبات حدوث عالم است .و رسالت برهان حدوث اثبات حدوث جهان در مقابل قدم جهان است .ونکته مهم در برهان حدوث اینکه هر حادث نیاز به محدث دارد .زیرا حدوث علامت امکان است.
حدوث وقدم زمانی هیچ تاثیری در نیازمندی یا بی نیازی شی به علت ندارد علت این نیازمندی امکان ذاتی است.
تعریف حدوث وقدم:
در تعریف حدوث وقدم باید گفت:موجود به اعتباری دو قسم است . یا حادث است یا قدیم
که هر کدام اقسامی دارد که مهمترین انها از نظر بحث فلسفی حدوث ذاتی وزمانی است .
فلاسفه و برخی از متکلمین در تعریف حدوث میگویند :مسبوق بودن وجود چیزی به عدم ان چیز بعد هر یک از حدوث و قدم
راتقسیم کرده اند به حقیقی و اضافی .
که حدوث حقیقی نیز بر دو قسم است .حدوث زمانی وذاتی . که منشا این تقسیم از ان جا ست که حدوث را تعریف کر ده اند
به مسبو قیت شی به عدم ان .
وبعد –مسبوقیت به عدم به دو گونه است .یکی عدم مقابل که همان عدمیستت که مقابل وجود است .وحدوث زمانی را تعریف کر ده اند .
مسبوقیت وجود شی به عدم مقابل .
ودر تعریف حدوث ذاتی گفته اند :مسبوقیت وجود شی به عدم مجامع وعدم مجامع عدمی است که با وجوددشی قابل اجتماع است .که منظورر از ان همان لیسیت ذاتی است .
که در واقع همان امکان ذاتی شی است که لازمه هر امر ممکنی است .وبرخی از متکلمین حدوث را به دو صورت تعریف کرده اند.
1-وجوددچیزی مسبوق به عدم ان چیز
2-وجود چیزی مسبوق به وجودچیز دیگر
که تعریف نخست را حدوث زمانی وتعریف دوم را حدوث ذاتی میدانند .
در واقع حدوث وقدم دو صفت اند برای وجود ولی ماهیت را به اعتبار اتصاف وجودی به هر یک از این دو حادث یاقدیم می گو یند .
لفظ حادث مشترک معنویست .چون حادث به این معنی است که مسبوق به عدم باشد .
اگر این مسبوقیت به زمان باشد .حادث زمانی گویند واگر به ذات باشد حادث ذاتی گویند وقدم نیز به همین صورت است.
ریشه تاریخی بحث حدوث وقدم ذاتی وزمانی:
پس از روشن شدن معنای حدوث ذاتی وزمانی ببینیم ریشه این بحث مطرح چه بوده .سیر تاریخی این بحث به این نحو است
1-از نظر حکما عالم طبیعت قدیم زمانی است .یعنی هر چه به عقب بر کردیم به اغازی برای زمان نمی رسیم .که در ان زمان
صورت مجرد وجود داشته باشد .همیشه حوادث وواقعیات زمانی بوده اند .
که حکما انرا به صورت قاعده ذکر کرده اند .
هر چیزی که حادث باشد قبل از ان ماده ای وجود داشته وقبل از ان مدت زمان لایتناهی وجود داشته .
2-ارسطو قایل به د و واجب الوجود بوده است.به دو مبدا قایل بوده مبدا فاعلی ومبدا قابلی او معتقد بود ماده عالم قدیم و صو رت عالم حادث است .
وخلقت محصول دو امر فاعلی وقابلی است .ماده قدیم است خدا هم قدیم است .از تاثیر ان فاعل (خدا)دراین منفعل (ماده)وصورت دادن خدا به ماده عالم به وجود امده است
.ارسطو به دو واجب الوجود معتقد بود .1-واجب الوجود فاعل 2-واجب الوجود قابل
افلاک هم ماده شان قدیم است وهم صورتشان فقط حرکت شان حادث است .
ولی از نظر ارسطو افلاک که عالم کون و فساد نامیده می شودئ صورتهای ان حادث وماده ان قدیم است .
3-مسئله سوم مسئله ایست که فلاسفه انرا مطرح کرده اند اینکه شی به علت احتیاج دارد ایا علت این احتیاج حدوث است .واگر شی حادث نبود بی نیاز از علت بود .
افلاک که هم ماده وهم صور تشان قدیم است ایا بی نیاز از علتند .
انها گفتند :حدوث و قدم زمانی هیچ تاثیری در نیاز مندی یا بی نیازی شی به علت ندارد .بلکه ملاک نیازز مندی شی به علت امکان ذاتی است.واگر شی ممکن بالذات باشد نیاز مند به علت است .
خواه حادث زمانی باشد خواه قدیم زمانی.
افلاک در عین اینکه ماده و صورتشان قدیم زمانی است باز معلول و نیاز مند به واجب الوجود اند بدون اینکه حدوث زمانی داشته باشند .
از همین رو حکمایی مانند ابن سینا در عین اینکه ماده عالم وافلاک را قدیم زمانی می داند عقول و مجردات را هم قدیم زمانی می داند .چون میان دم ذاتی و زمانی تفکیک قائل شده انها را واجب الو جود نمی داند بلکه ممکن و معلول واجب الوجود می داند .
حدوث ذاتی :
حدوث ذاتی از ابتکارات فلاسفه و حکما ست .چون متکلمین که قائل به حدوث زمانی عالمند به این مسئله نپر داخته اند دراثبات حدوث ذاتی دو برهان اقامه شده .
1-هر ممکنی از ناحیه ذاتش مستحق عدم واز ناحیه غیر مستحق وجود است انچه ما بالذات است بر انچه ما با لغیر است تقدم دارد پس ان مممکن محدث است به حدوث ذاتی وعدم ممکن بر وجوش تقدم ذاتی ندارد .
2-ماهیت ممکن غیر از وجودش که از ناحیه غیر است می با شد .انچه که وجودش از ناحیه غیرش باشدذاتا مسبوق به غیر است وهر چه چنین باشد حادث ذاتی است .
قلمرو حدوث زمانی :
شرایع حقه بر انند که ماسوی الله حادثند پس انچه در مفهوم الله باشد از مفهوم عالم جداست .
مفهوم الله ذاتی که جمیع صفات و کمالات را دارد پس مفاهیم اسماء واجب الوجود و صور علمیه سابق بر ایجاد و صفات فعلیه سابق بر مخلو قات .
از مفهوم عالم به معنای غیر خدا خارج است .چون اگر صور علمیه حادث زمانی باشند لازم است که خدا در زمانی به صفت جهل متصف باشد و اگر اسماء ذاتیه حادث باشد لازم است
که در زمانی مصداق ان عنوانها نباشد و سلب عنوانها از او همراه سلب مباءیت او باشد اگر او مصداق حی نباشد .
حیات در او نیست .پس عالم که حدوث زمانی ان ثابت بود .
به حسب عقل و نقل به معنی ما سوی الله می باشد و اسما و صفات خداوند ذاتی یا فعلی از مفهوم عالم خارج اند چنانکه در قران امده
و لن تجد لسنته الله تحویلا چون قیومیت و انشا و ابداع او نه از او زایل می شود و نه در او حادث می شود .
تفاوت نظر متکلمین با فلاسفه در باره حدوث زمانی عالم:
صدر المتالهین مطرح کرده که حکما به دلیل پی نبردن به حرکت جوهری نتوانسته اند مسئله حدوث عالم را به معنای واقعی حل کنند لذا نا چار اقسام دیگری از حدوث را مطرح کردند که از جمله ان حدوث ذاتی یا دهری است .
نظر متکلمین در باره حدوث زمانی عالم اینکه کل عالم یک وجود است این کل یک هستی است
یک نقطه و ان تولدی دارد یعنی در یک لحظه ای از نیستی به هستی امده
که حدوث زمانی در این معنا انست که که اشیا در مقطعی از زمان نبوده اند بعد به وجود امده اند
که در این نظر اصل زمان مشکل دارد .
نظر فلاسفه نقطه مقابل این است که برای ان دو دلیل ذکر کرده اند .1- برهان لمی 2- برهان انی
با توجه به برهان لمی می گو یند :خدا ازلی است خلق او نمی تواند ازلی نباشد .
یعنی خدا همیشه بوده پس عالم همیشه بوده .
که این نظر فلاسفه عکس استدلالی است که بعضی ها می گویند :خدا همیشه بوده پس عالم همیشه نبوده .
فلاسفه می گویند ":چون عالم فیض خداست و فیاضیتت انقطاع نا پذیر است ودائم الفیض است محال است که از ازل ودر لا یتناهی خلقی نداشته باشد .
وبعد از یک ان خلقش شروع شود .
ودر برهان انی خلاصه بحث شان این است که هر حادثی برای حدوث زمینه قبلی می خواهد و بدون ان محال است که حادث شود .از طرف دیگر فلسفه می گو یند کلیات عالم قدیم زمانی است و جزئئات عالم حادث است .
این انسان به عنوان فرد انسان جزئی و حادث است .
ولی انسان کلی حادث نیست .انسان کلی همیشه بوده بعلاوه افلاک به صورت جزئی همیشه بوده از نظر فلاسفه صورتها وماده ها قدیم اند و جوهر ها برخی حادث و برخی قدیم اند ولی اعراض حادثند .
هر حادث زمانی مسبوق به قوه وجود است .
هر پدیده زمانمندی مسبوق به قوه وجود و تحقق است .چونکه پیش از به وجود امدنش باید وجودش ممکن باشد قاعده این است که هر پدیده که در مقطع خاصی از زمان تحقق می یابد یا حادث زمانی وجودش بسته به قوه و استعداد و امکان است و محال است که پدیده مادی از عدم و نیستی محض به وجود اید و وجودش کاملا ابداعی و بی سابقه باشد چنانچه استاد مطهری می فر ماید :
به عقیده فلاسفه هر حادث و پدیده ای مسبوق به ماده قبلی ا ست .پس این که بشر نمی تواند از هیچ چیزی بسازد مربوط به عجز بشرنیست بلکه این کار محال و ممتنع است طبق این نظریه شرط اول پیدایش مصنوع وجود ماده است و هر حادثی پیش از وجود ممکن الوجود است این امکان یک امر وجودی است نه یک اعتبار عقلی .
وامر وجودی که پیش از حادث تحقق دارد قوه نامیده می شود .بنابراین ثابت می شود هر حادث زمانی مسبوق به قوه وجود است
امکان و قوه جزء اعراضند نیاز به مو ضو عی دارد که حامل انها باشد که ان مو ضوع ماده نا میده می شود .
که نخستین بار توسط ابن سینا استدلالی برای این مدعا بیان شده که صدر المتالهین با اندکی تغییر انرا در اسفار اورده
1-هر پدیده حادث پیش از تحقق ممکن الوجود است که هم وجود بر ان صدق می کند هم عدم .
و حادث زمانی قبل از تحقق نه واجب و نه ممتنع است .
2-امکان غیر از قدرت فاعل بر فعل است
3-امکان امر وجودی است و در خارج وجود دارد نه امر انتزاعی و عقلی محض و امکان دارای اصطلاحات گوناگون است .
حدوث زمانی عالم محال است:
درباره حدوث زمانی عالم .به معنای هر چه غیر خداست .معنای حدوث زمانی عالم ان است که پیش از افرینش عالم پاره ای از زمان بوده است که فقط خدا وجود داشته است
وهیچ خبری از عالم نبوده این در حالی است که طبیعت زمان کمی و امکانی است .که معلول خدای متعال و فعل اوست
زمان بخشی از عالم است و معنا ندارد که عالم که زمان جزئی از اوست حادث زمانی باشد
زیرا خارج از زمان قطعه قبلی زمان وجود ندارد تا بگوئیم عالم در ان قطعه از زمان معدوم بوده و سپس به وجودد امده مقتضای حدوث عالم به حدوث زمان است .
و حدوث زمان عبارتست از مسبوق بودن زمان به عدم زمانی یعنی پیش از تحقق زمان زمانی بوده است
که زمان در ان نبوده است .لازمه حدوث زمانی عالم این است که زمان پیش از ان که موجود شود موجود بوده است و این تنا قض است.پس جهان طبیعت حادث ذاتی است.
اثبات حدوث ذاتی ممکنات :
فلا سفه مدعی اند هر شی دارای ماهیت ذاتا حادث است .
و چنین استدلال کرده اند هر شی ماهیت داری ممکن است وهر ممکنی بالذات استحقاق عدم دارد و استحقاق وجودش از جانب غیر است .
انچه بالذات برای چیزی ثابت است مقدم است بر انچه بالغیر ثابت است در نتیجه وجود هر ممکنی ذ اتامسبوق به عدم می باشد .و تاخر ذاتی نسبت به ان دارد بنا بر این هر ممکنی حادث است .
شکالی که بر این استد لال وارد است اینکه هر ممکنی ذاتا استحقاق عدم دارد نا تمام است چون اگر ممکن ذاتا اقتضای عدم داشته باشد ممکن نیست بلکه ممتنع است .
ممکن ان است که نسبتش به وجود و عدم یکسان است .وذاتا نه موجود بر ان صدق میکند و نه معدوم .ودر نتیجه نمی توان گفت :وجود ممکن از جانب غیر است .
ومسبوق به عدم ذاتی ان می باشد در پاسخ به این اشکال گفته اند :مقصود از اینکه ممکن ذاتا اقتضای عدم دارد به خاطر ان است که ممکن ذاتا استحقاق وجود ندارد که این معنا ذاتا بر ماهیت صادق است .
اگر شی ممکن رااز مرحله ذات ماهیت تا وجود خارجی برسی کنیمم شی به حسب تحلیل عقلی مراتبی را طی می کند .
در ابتدا ماهیت شی را می بیند بعد امکان را به عنوان امر لاز م برای ماهیت اعتبار می کند در مرحله بعد نیاز مندی ماهیت به علت را طرح می کند .
در مرحله بعد علت ا نرا ایجاب می کند وبعد ماهیت وجوب بالغیر پیدا میکند ودر مرحله بعد علت انرا ایجادی کند و سر انجام ان ماهیت در مرتبه بعد موجود می گردد .
پس وجودی که شی ممکن از علت خود دریافت میکند در مرتبه ذات ماهیت تحقق ندارد پس وجود ممکن مسبوق است به عدم ان وجود.در مرتبه ذات ماهیت واین همان حدوث زمانی ماهیت است .حدوث زمانی عالم محال است.
حدوث زمانی برای موجودات طبیعی قابل تصور است .ولیکن نسبت به اصل عالم قابل تصور نیست.
حدوث زمانی به معنای پدید امدن شی پس از معدوم بودن ان در زمان سابق است حادث زمانی بودن اصل عالم به معنای پیدایش عالم پس از حضورزمان است.
که پیش از افرینش عالم زمانی بوده که مقارن ان فقط خدا وجود داشته .و هیچ خبری از عالم نبوده این در حالی است. که طبیعت زمان کمی و امکانی است معلول خدای متعال و فعل اوست .
و زمان بخشی از عالم است و معنا ندارد .عالم که زمان نیز جزئی از اوست حادث زمانی باشد .زیرا خارج از زمان قطعه قبلی زمان وجو د ندارد تا بگوئئم عالم در ان قطعه معدوم بوده و سپس به وجود امدهمقتضای حدوث عالم حدوث جهان است.
و حدوث زمان عبارتست از مسبوق بودن زمان به عدم زمانی .یعنی پیش از تحقق زمان .
زمانی بوده است که زمان در ان نبوده است لازمه حدوث عالم این است که زمان پیش از ان که موجود شود موجود بوده است .و این تنا قض است .پس جهان طبیعت حادث ذاتی است .
متکلمین برای گریز از این اشکال زمان پیدایش عالم را زمان موهوم دانسته اند و اشکال ان این است که موهوم بودن زمان به موهوم بودن حدوث عالم منجر میشود .
قول متکلمین برای حادث بودن اصل عالم مستلزم حادث بودن خداوند است .
چون انها قائل به اراده ذاتی خداوند نیستند و اراده خدا را حادث میدانند وخدا را محل حوادث می دانند و هر چه محل حوادث است خود حادث است .
سبب نیاز ممکن به علت .امکان است نه حدوث :
در این که هر ممکنی نیاز مند است شکی نیست .اگر بی نیاز بود واجب بود .واز امکان فراتر بود .
ایا سبب نیاز امکان است یا حدوث . گروهی از اهل کلام بر انند که حدوث سبب احتیاج است ولی تحقیق اقتضا دارد که تنها سبب نیاز امکان است و حدوث در این امر دخالتی ندارد .
چون انجا که حدوث علت احتیاج بیان شود به ممکن منتهی می شود .انچه عین نیاز و حاجت به غیر است ممکن است و علت نیاز همان امکا ن ا ست .
در سلسله حوادث مادی ه رهر حادثه معلول علت تامه خود می باشد نسبت به علت تامه خود حدوث علی دارد و علت نامبرده نسبت به ان قدیم علی (نه زمانی )است .
و از نظر دیگر حدوث بعد از وجود است چون کیفیت مسبوقیت وجود را به عدم حدوث می گویند .
پس از صفات اوست .
و صفت متاخر از موصوف نیاز مند به اوست .
دلیل احتیاج به علت باید قبل از وجود باشد تا در اثر تحقق ان علت به او افاضه شود و به ان وجود بدهد و انگاه وجود یافت شود .
بنا براین حدوث که متاخر از وجود است نمی تواند دلیل احتیاج به علت شود .
که او نیز مقدم بر ایجاد و بر وجود است .
چون لازم می اید چیزی بر خودش چندین مر تبه مقدم با شد .
ولی اگر امکان را سبب نیاز بدانیم هیچ محذوری لاز م نمی اید چون امکان جزءاعتبارات طولی ماهیت است.
جزء اعتبارات طولی ماهیت از این نظر است
که گاهی به اعتبارات عرضی هم تقسیم می شود اعتبارات طولی همانند تقرر و امکان –احتیاج ووجوب وایجادووجود اعتبار می شود پس روشن می شودکه ممکن برای همیشه نیازمند است خواه در حدوث و خواه در بقا ء
فهرست منابع:
تر جمه و شرح بدایته الحمه جلد 3 ترجمه علی شیروانی
حدوث وقدم اسماعیل واعظ جوادی
شرح نهایته الحکمه جلد2 ترجمه علی شیروانی
بدایع الحکه علی مدرس زنوزی
شرح مبسوط منظومه جلد 4
رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه ایته الله جوادی املی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |