موضوع: شرح آیه (لیس کمثله شی)
پژوهشگر: عاطفه غلامی
زیر نظر استاد دکتر دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه:
مفهوم واجبالوجود مفهوم عمیق و گستردهای است که میتوان با تحلیل و دقت در لوازمش، حقایق زیادی را به دست آورد. طی یادداشتهای گذشته وجود چنین حقیقتی در عالم با دلیل عقلی اثبات شد. پس از روشن شدن اصل واقعیت واجبالوجود گفتیم که با تحلیل عقلی و دقت در چنین مفهومی میتوانیم صفات و ویژگیهای آن را اجمالا درک کنیم. ضمن آخرین یادداشت در این خصوص، راز کمال مطلق بودن و بیانتهایی واجب را بیان کردیم. با این توضیحات مشخص شد حقیقتی که در فلسفه به عنوان واجبالوجود اثبات میشود، دقیقا همان ویژگیهای خدای قادر متعال و بیانتهای ادیان را دارد و چیزی جز آن نیست. اکنون با توجه به همان نکات میخواهیم یکی دیگر از ویژگیهای مهم واجب یعنی یگانگی و یکتایی او را اثبات کنیم.
در این بحث نیز میتوانیم با تحلیل منطقی و دلیل عقلی ثابت کنیم که واجبالوجود یکتا و یگانه است و اساسا از نظر عقل، وجود دو واجب در هستی امکانپذیر نیست. اما پیش از ذکر دلیل این موضوع لازم است به این نکته توجه کنیم که توحید و یگانگی خداوند دارای ابعاد و جنبههای گوناگونی است که هم? این ابعاد مبنای عقلی و منطقی دارد. معمولا توحید را به توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی تقسیم میکنند. هر یک از جنبههای توحید نیز دارای مفاهیم و معارفی عمیق و ارزشمند است که آشنایی با آنها میتواند تاثیر شگرفی بر نگاه و زندگی انسان بگذارد. به جرات میتوان ادعا کرد که خلاصه و عصار? هم? تعالیم توحید نظری، ثمراتی باور نکردنی را در توحید عملی به همراه دارد.
خدا نظیر و مانندی ندارد
خداوند، پاک و منزه و بی مثل و مانند است. او به چیزی شباهت ندارد و هیچ چیز هم شبیه او نیست و هر تصوری که به مخیله انسان عبور می کند خداوند بر خلاف آن است. چونکه خود می فرماید:
(لیس کمثله شئ وهو السمیعُ البصیر) _ (شوری:11)
"هیچ چیز مانند خداوند نیست و او بسیار شنوا و بینا است".
اما همانندی موجودات در برخی از صفات با خداوند، صرفاً از جهت نامگزاری آنها است نه حقیقی. وقتی گفته می شود: فلانی عالم، دانا، زنده، موجود، توانا و حکیم و مهربان است، نسبت این صفات به او فقط جنبه ی لفظی و مجازی دارد نه حقیقی. ولی نسبت به خداوند حقیقی است. یعنی صفاتی چون: علم، قدرت، حیات، حکمت، رحمت و... به طور کامل و مطلق در خداند وجود دارند ولی نسبت به سایر افراد نسبتی اضافی، ناقص و غیر حقیقی را دارا می باشد. خداوند می فرماید:
(وللهِ المثلُ الأعلی وهو العزیز الحکیم) _ (نحل:60)
"خدا دارای صفات عالی است و او با عزت و با حکمت است".
انسان، ضعیف و نا توان، ولی خداوند قوی و نیرومند است. انسان فقیر است و خداوند غنی و بی نیاز، انسان زاد و ولد می کند ولی خدا نه زاده است ونه زاده شده، انسان ناقص و فراموشکار، اما خداوند کامل مطلق است و لغزش و نسیان ندارد. انسان محکوم به فنا است و میمیرد ولی خدا زنده ی مطلق، جاوید و فنا ناپذیر است. خداوند می فرماید:
(اللهُ لا الهَ إلاّ هو الحقیُّ القیّوم لا تأخذُهُ سنةُ ولا نومُ له ما فی السمواتِ وما فی الأرض مَنْ ذا الذی یشفعُ عندهُ الا باذنه یعلمُ ما بینَ ایدیهم وما خلفهم و لایُحیطون بشیءٍ مِنْ علمِهِ الا بما شاءَ وَسِعَ کرسیُّهُ السموات والارضَ ولا یَؤدُهُ حفظُهما وهُو العلیُّ العظیم) _(بقره:255)
"خدایی بجز الله وجود ندارد و او زنده ی پایدار (و جهان هستی را) نگهدار است.
او را نه چرتی و نه خوابی فرا نمی گیرد از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه ی او؟ می داند آنچه را که در پیش روی مردمان است و آنچه را که در پشت سر آنان است چیزی از علم او را فرا چنگ نمی آورند جز آن مقداری را که وی بخواهد.. فرماندهی و فرمانروای او آسمانها و زمین را در بر گرفته است و نگاهداری آن دو وی را درمانده و نا توان نمی سازد و او بلند مرتبه و سترگ است".
آیه به نکات زیر اشاره دارد:
1- خداوند در صفت خدایی تنها و یگانه است و جز او هیچ کس شایستگی پرستش و عبادت را ندارد. زیرا او زنده ی حقیقی و بر پا دارنده ی آسمانها و زمین می باشد.
2- از مشابهت و همانندی با سایر موجودات زنده، پاک و مبرّا است. به چرتزدگی، خواب، سستی و کسالت دچار نمی شود.
3- مالکیت آسمانها و زمین از آن خداست و تمام آنچه که در آنها موجود است، همه تسلیم قدرت او یند و هیچ چیز از قبضه ی قدرت و فرمانروای او خارج نمی باشدز
4- در پیشگاه خدا هیچ کس نمی تواند شفاعت و یا میانجیگری کند؛ مگر به اجازه و خواست او.
5- علم خدا برهمه چیز، اعم از گذشته، حال و آینده، احاطه ی کامل دارد.
6- هیچ کس نمی تواند چیزی از علم او را به دست آورد، جز آن مقداری که وی بخواهد.
7- فرماندهی و فرمانروای او، تمام عرصه ی گیتی و آسمانها و زمین را در بر گرفته است.
8- حفظ و نگهداری آسمانها و زمین، خداوند را خسته و درمانده نمی کند و او بلند مرتبه و بزرگ است.
از پیامبر (صلی الله علیه وسلم) پرسیدند، خدا را برایمان توصیف کن. خداوند این سوره را نازل فرمود:
(قل هو اللهُ احد، الهُ الصّمدُ، لم یَلِدْ ولم یولد و لم یکن له کُواً اَحَدُ)_ (اخلاص).
"بگو که خدا یکتیا یگانه است. خدا سرور والای برآورنده ی امید ها و بر طرف کننده ی نیازمندیها است. نزاده است و زاده نشده است".
یعنی هیچ مثل و مانند و همتای ندارد.
تمام آنچه در آیات قرآن کریم و سنت مطهر رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در مورد مشابهت ظاهری مخلوقات در برخی صفات، با خدا آمده است؛ بدون ارتکاب تشبیه، هماندی یا تعطیلی صفات، همه را پذیرفته و هماهنگ با گذشتگان و سلف صلاح خود به آنها ایمان آورده ایم.
حضرت اما شافعی (رضی) در این باره کلام زیبایی دراد و می فرماید:
(آمنتُ بکلام الله علی مراد الله و بکلام رسول الله علی مراد رسول الله)
به کلام خدا آن طور که مراد و منظور اوست و به سخنان رسول خدا آن طور که قصد و نظر اوست، ایمان آوردیم.[1]
خداوند مثل ندارد:
یکی از صفات سلبیه خداوند اینست که:خداوند مثل ومانندی ندارد وبقول قران(لیس کمثله شی)
توضیح مطلب:در منطق اموختیم مثلان عبارتند :از دو موجودیکه در یک ذات و ماهیت با یکدیگر شریک و همسانند و در عوارض خارجیه از یکدیگر امتیاز دارند فی المثل زید وعمرو مثلانند یعنی در خارج به دو وجود موجودند وهر یک دارای مشخصاتی هستند ولی ماهیت هر دو انسان یعنی حیوان ناطق است .اگر خداوند مماثلی میداشت لازم می امد که هر کدام از مماثلان دارای ماهیتی باشند که با دیگری مشترکند و دارای وجود خارجی باشد که از یکدیگر ممتازند پس لازم می اید ترکیب از ماهیت ووجود ویا جنس وفصل ترکیب مستلزم احتیاج است و احتیاج مستلزم امکاناست و امکان قسیم واجب است پس واجب الوجود بودن خداوند وجود مثل را نفی می کند پس ذات خداوندی من جمیع الجهات بی همتا بوده(ولم یکن له کفوا احد).ولی گروهی از معتزله گفته اند:خداوند در مرحله ذات و ماهیت با سایر ذوات وماهیات همانند بوده و امتیازی ندارند تنها تفاوت حق با سایر موجودات در اینست که ذات الهی دارای حالت وخاصیتی است به نام حالت و وصف الوهیت.[2]
اثبات وحدانیت خداوند و نفی تعدد:
یعنی اثبات انکه ذات خداوند یکتاست و وجود نظیر و همتا برای او ممتنع است.در این مورد براهین متعددی اقامه شده است:
1.کمال مطلق و نا محدودیت خداوند:مقدمه اصلی این دلیل ان است که ذات خداوند نامتناهی کامل ومطلق است وهیچ گونه محدودیتی در ان تصور نمی شود زیرا وجوب وجود اقتضا می کند که ذات الهی فاقد هیچ کمالی نباشد چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد.حال اگر دو خدا فرض کنیم لازم است بین ان دو تمایز باشد زیرا با انتفای هر گونه تمایزی،فرض دو بودن منتفی خواهد شد.در این صورت،با دو احتمال مواجهیم:
احتمال اول اینکه یکی از دو خدای مفروض،کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات ودیگری ناقص و محدود و فاقد برخی کمالات خدای اولی باشد.در این صورت معلوم است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل نقص ومحدودیت نمی تواند خدا باشد.بدین ترتیب به جای تعدد،به توحید می انجامد.
اما احتمال دوم:هر یک ازدو خدای مفروض دارای کمالی باشد که دیگری فاقد ان است.نتیجه این احتمال ان است که هیچ یک از انها خدا نباشد و این خلاف فرض است.دلیل این مطلب این است که براساس احتمال دوم،دو خدای مفروض،از وجود وعدم ترکیب می یابندحال انکه روشن شد که ذات خدا از هر ترکیبی مبراست.بدین ترتیب فرض تعدد واجب الوجود در یک صورت به توحید می انجامد و درصورت دوم،مستلزم امری محال است.در نتیجه تعدد خدا فرض معقولی نخواهد بود.
2.برهان تمانع:یکی از ادله مشهور توحید،نامیده می شوداز این دلیل،تقریرها ی گوناگونی ارائه شده است که در ذیل به یک تقریر اشاره می کنیم:
هر گاه دو خدا فرض کنیم با سه احتمال رو به رو می شویم:
1:تنها یکی از ان دو می تواند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کند،ولی دیگری قادر به چنین کاری نیست.دراین صورت،روشن است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی،به دلیل مغلوب بودن اراده اش ،نمی تواند خدا باشد.
2.هر دو می توانند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کنند.
3.هیچ کدام نمی تواند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کند.
دو احتمال اخیر نیز به نوعی با فرض اولیه ما،یعنی فرض وجود دو خدا،سازگار نیست،زیرا احتمال دوم،مستلزم مغلوب شدن اراده خدایان مفروض واحتمال سوم مقتضی عجز و ناتوانیانها از غلبه بر دیگری است و این دو معنا،یعنی(مغلوب شدن اراده)و(عجزازغلبه بر دیگری)با وجوب وجود منافات دارد.بنابرین ،احتمال دوم و سوم نیز نامعقول است وچون احتمال دیگری در در بین نیست،فرض تعدد خدایان باطل است.
وحدت حقیقی و وحدت عددی عددی
در پایان بحث از توحید ذاتی مناسب است نکته ای را یاداور شویم:
وحدانیت و یکتایی خداوند در نظر بسیاری از مردم در قالب(وحدت عددی)تصور می شودفیعنی معنای(یکی بودن خدا)همان معنایی است که معمولا از عبارت(یک خورشید)ویا (یک زمین)مورد نظر است.لیکن تاملات عمیق عقلانی از یک سو و تعالیم عمیق قران و سنت اسلامی از سوی دیگر،معنای عمیق تری از توحید ذاتی را در اختیار ما نهاده است که گاه از ان به (وحدت حقیقی)تعبیر میشود.
وحدت عددی در مواردی است که شیئی تحت مفهوم عامی قرار دارد ،به گونه ای که وجود مصادیق متعدد برای ان مفهوم ،ممکن است.بنابراین در کنار شی واحدی که وحدت عددی دارد،می توان شی دو وسه یا مشابه با ان را فرض کنیم به گونه ای که که اگر انها را در کنار هم قرار دهیم به عدد دو وسه می رسیم.اما در واحد حقیقی،به هیچ وجه با مفهوم عامی که می تواند مصادیق مختلف داشته باشد رو به رو نیستیم،بلکه در این جا شی واحد به گونه ای است که اساسا فرض دو،سه برای ان ممتنع است.با تامل در ذات خدا روشن می شود که وحدت از قبیل وحدت عددی نیست زیرا چنین نیست که که بتوان وجود یک یا چند خدای دیگر را در کنار خداوند واحد،ممکن شمرد بلکه خداوند یکتا وجود محض و نامحدود و خالی از هر گونه قید وشرطی است و فرض وجود فرد دیگری از این وجود،محال است.[3]
توحید در ذات:
توحید ذات عبارت است از بی مانندی ذات حق از لحاظ وجوب وجود و قدم ذاتی و استقلال و لایتناهی بودن، همه ما سوا اعم از مجرد و مادی ممکن بالذات و حادث بالذات است و قائم به او و محدود است. «لیس کمثله شی ء» (شوری/11)؛ خدای یکتا را هیچ مثل و مانندی نیست. و «له المثل الاعلی» (روم/27)؛ آن ذات یکتا را در آسمان و زمین مثال عالی تر است. یا «فاطر السماوات والأرض جعل لکم من أنفسکم أزواجا ومن الأنعام أزواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شیء وهو السمیع البصیر ،شوری: ?? » پدید آورندهی آسمانها و زمین که برای شما از نوع خودتان همتایانی آفریده است، و از چارپایان نیز انواعی [قرار داده است؛ و شما را در آن آفریده است؛ همانند او چیزی نیست و اوست که شنوای بیناست. و یا «لم یکن له کفواأحد، سوره توحید: ?» او را هیچ کس همتا نیست. هیـچکس در ذات شبیه خداوند متعال نیست. دختر و پسر خدا نداریم، تثلیث در اسلام جایی ندارد. خداوند در هیچ وجودی حلول نمـىکند و جمع نمـىشود. حتی در روز قیامت هم نمـىشود خدا را به صورت جسم دید.. حتی خدا را نمـىتوانیم درک کنیم، و در عقل ما نمـىگنجد. هیچ گاه معنای ازل و ابد و خالد را نمـىفهمیم، و ....
توحید ذاتی:
توحید ذاتی به معنی یگانگی و یکتایی خداست. اما توحید ذاتی نیز دو جنب? عمیق و زیبا دارد. خداوند هم واحد است و هم احد. به عبارت دیگر دو نوع توحید برای خدا مطرح است. یکی توحید واحدی و دیگری توحید احدی. توحید واحدی به معنی یگانگی خداوند است. یعنی جز ذات مقدس او هیچ واجبالوجود بالذاتی نیست واوهیچ شریکی ندارد.اماتوحیداحدی به معنی یکپارچگی و بساطت ذات خداوند و عاری بودن او از هر نوع جزء و ترکیب است.
توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی نیازی اوست؛ یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن غنی است ؛ همه چیز به او نیازمند است و از او مدد میگیرد و او از همه غنی است (یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی)[4]و به تعبیر حکما واجب الوجود است.
و دیگر اولویت یعنی مبدأیت و منشأیت و آفرینندگی اوست. او که مبدأ و خالق موجودات دیگر است؛ موجودات همه از او هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حکما علت اولی است.
این اولین شناخت و اولین تصوی است که هر کس از خداوند دارد. یعنی هر کس در مورد خداوند می اندیشد و به اثبات یا نفی و تصدیق و یا انکار می پردازد، چنین مفهومی در ذهن خود دارد که آیا حقیقتی وجود دارد که وابسته به حقیقت دیگر نیست، همه حقیقت ها به او وابسته اند و از اراده او پدید آمده اند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟
توحید ذاتی یعنی این حقیقت دوئی بردار و تعدد پذیر نیست، مثل و مانند ندارد (لیس کمثله شی ء) [5]؛ در مرتبه وجود او موجودی نیست( لم یکن له کفوا احد) [6].
اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود، مثلا حسن فردی از نوع انسان است- و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است- از مختصات مخلوقات و ممکنات است؛ ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدأ و منشأ و از نظر مرجع و منتهی یگانه است. جهان نه از اصل های متعدد پدید آمده و نه به اصل های متعدد باز می گردد؛ از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده (قل الله خالق کل شی ء)[7] و به همان اصل و همان حقیقت باز می گردد (الا الی الله تصیرالامور) [8] و به تعبیر دیگر، جان هستی یک قطبی و یک کانونی و تک محوری است.
رابطه خدا و جهان، رابطه خالق با مخلوق یعنی رابطه علت (علت ایجادی) با معلول است، نه رابطه روشنایی با چراغ یا رابطه شعور انسانی با انسان. درست است که خدا از جهان جدا نیست[9]، او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستند(هو معکم اینما کنتم)[10] اما لازمه جدا نبودن از جهان ، این نیست که پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است. اگر این چنین باشد خدا معلول جهان می شود و نه جهان معلول خدا؛ چون روشنانی معلول چراغ است و نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند. همه اینها صفات مخلوق و ممکن است. خداوند از صفات مخلوقین منزه است سبحان ربک رب العزة عما یصفون.[11]
توحید ذاتی در قران:
اولین قسم از اقساوم توحید نظری،(توحید ذاتی)است که خود دارای دو بعد است:
1.اعتقاد به بساطت ذات که گاه به ان(توحید احدی)گفته می شود.
2.اعتقاد به یکتایی ذات الهی و نفی شریک و همتا از او که گاه (توحید واحدی) خوانده می شود.با توجه به شیوع نسبی اعتقاد شرک امیز به وجود دو یا چند خدا قران کریم بر بعد دوم تاکید بیشتری دارد،هر چند از برخی ایات می توان اصل توحید احدی وبساطت ذات را نیز استفاده کرد.
قران در سوره شوری ودر بیان توحید واحدی،یا صراحت تمام یکتایی و بی همتایی خدا را اعلام می دارد:لیس کمثله شی و هو سمیع البصیر(شوری.11) هیچ چیز مانند او نیست و اوست شنوای بینا.
ذات الهی از هر جهت نامتناهی و غیر محدود است و سایر موجودات،همگی محدودند وطبیعی است که ذات نامحدود را نمی توان به موجودات محدود قیاس کرد و فاصله بین متناهی و نامتناهی هیچ گاه پر شدنی نیست.و به صراحت بر بی همتایی ذات الهی تاکید می کند.[12]
ایات سوره توحید:
قل هو الله احد
بگو همو الله یگانه است.
در زبان عرب چنانچه بخواهند به مضمون یک جمله ای ( بعد از کلمه ای ) اهمیت و نهایت توجه را بدهند، از " هو " استفاده میکنند. یعنی گوینده سخن قصد اهتمام فوق العاده ای به محتوای جمله را در ادامه داشته باشد. اگر میفرمود " قل الله احد " یعنی کلمه " هو " را نمی آورد چنانکه در آیه بعدی یعنی " الله الصمد " نیاورد، منظور رسانده نمیشد؛ یعنی بگو خدا یگانه است هم، همان معنی را می داد ولی برای تاکید؛ توجه و اهتمام و عطف توجه خاص به اینکه چه چیزی میخواهد بگوید یا از چه چیز یا کسی میخواهد بگوید؛ کلمه " هو " که بمعنی " همو " یا " او " ست را آورده است.
کلمه مقدسه " الله " نیز اسم خاص خداوندی است. " احد " یک صفت است از ریشه " وحدت ". البته چنانچه بخواهیم از طریق معنی لغوی به متن پی ببریم؛ در اینجا تا حدود زیادی بدور خواهیم افتاد. بقول شاعر:
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
همانطور که کلمه " واحد " وصفی از ریشه وحدت میباشد و این دلالت میکند بر کثرت؛ چون وقتی گفته میشود واحد؛ یعنی " یک " و عدد لازم می آید و پس ناچارا دو؛ سه و..... نیز بایستی داشته باشیم؛ یعنی موجودیت " واحد " به نوعی وابسته به موجودیت غیر واحد میباشد و این با ذات احدیت حق تعالی منافات دارد. لذا در زبان عرب برای بیان یگانگی که لازمه اش کثرت نباشد از کلمه " احد " استفاده میشود. یعنی وقتی گفته میشود او " احد " است؛ از جهت منطق ادبی ضرورت وجودی ثانی و ثالث برای این یکتا و یگانه متصور نیست. لذا " احد " یعنی یگانه هم در خارج از ذهن و هم در داخل و متن ذهن. مهم این است که بدانیم و معرفت داشته باشیم و خداوند را یگانه عددی ندانیم. این یکی و یگانه بودن از جهت ریاضی نیست؛ چرا در ریاضی یک گفته میشود؟! چون دو یا سه و... نیست.
مرحوم علامه طباطبائی در ج 20 ص 886 تفسیر المیزان در بیان معنی احد میفرمایند:
"... مثالیکه بتواند تا اندازه ای این فرق را روشن سازد؛ اینستکه وقتی میگوئی: ( احدی از قوم نزد من نیامده ) در حقیقت هم آمدن یک نفر را نفی کرده ای و هم دو نفر و سه نفر ببالا را؛ اما اگر بگوئی: ( واحدی از قوم نزد من نیامده ) تنها و تنها آمدن یک نفر را نفی کرده ای و منافات ندارد که چند نفرشان نزدت آمده باشند. و بخاطر همین تفاوت که بین دو کلمه هست؛ و بخاطر همین معنا و خاصیتی که در کلمه ( احد ) هست، می بینیم این کلمه در هیچ کلام ایجابی بجز درباره خدایتعالی استعمال نمیشود( و هیچوقت گفته نمیشود جاء نی احد من القوم – احدی از قوم نزد من آمد)..."
لم یلد و لم یولد.......
و لم یکن له کفوااحد؛ خواهد بود. یعنی موجودی زاینده بطوریکه موجود دیگری از او متولد شود نیست ونیز خودش از کسی یا چیزی متولد و زائیده نشده ( لم یولد ) یعنی فرزند کسی نیست. اول میفرماید که فرزند ( زائیده ) ی ندارد – لم یلد – و بعد میفرماید که فرزند ( و زائیده ) کسی دیگر نیست. یعنی پدر و مادری ندارد. و نیست هیچکس در همتائی ومانندی او !
" ولم یکن له کفوا احد "
آیه آخر در تتمیم و تکمیل آیه قبل از خودش میباشد. وقتی اصل زاد و ولد را نفی میکند؛ باید اینکونه بیاید که یگانه و بی همتاست.. چون انسان یا هر موجود دیگری با زادن و زائیدن دارای مانند وشبیه و همتا خواهد شد.
نکته ظریفی که در اینجابذهن خطور میکند اینکه؛ منظور از زادن؛ صرف فرزند آوردن؛ شاید نباشد ( گرچه یک معنی آن این است ) بلکه " یلد " میتواند بمعنی جدا شدن ذره ای از وجود یک موجود هم باشد، که در اینصورت لازم می آید ترکیب و تجزیه و کثرت و..... که با واژه " لم " این حالت را از خداوند متعال نفی و سلب میکند.
حتی در بین معتقدین بخداوند در بعضی از پیروان ادیان هم نوعی ثنویت و تثلیث را قائل هستند، این آیات در جواب و پاسخ بدانها نیز میباشد. در مسیحیت که حضرت مسیح (ع) را بعضی ها فرزند خدا؛ یا در پیروان بعضی از دیگر ادیان؛ فرشتگان را فرزندان حضرت باریتعالی میدانند، با این آیات بطور کامل تمامی این اعتقادات شرک آمیز را نفی و نسخ میکند. البته این اختلاف در معتقدین به خداوند در بعضی از ادیان فی الواقع در ذات خدا نیست که همگی بالاتفاق، واجب الوجود – خداوند – را در ذات، بلاشریک میدانند، بلااستثناء. حتی کفار که قائل به یک واجب الوجودی در نهایت هستند؛ اما در فعل یا عمل و تدبیر، اختلاف هست و لذا مشرک شده اند. که همان قائلین به داشتن پدر؛ مادر و فرزند و شبه آن برای خدا، میباشند. نوعی شرک در فعل یا تدبیر، این است که؛ عده ای معتقدند که خداوند تدبیر بخشی از امور عالم را و یا حتی تدبیر امور عالم را در بخشی از مناطق؛ به موجودی خاص مثل یک فرشته خاص یا..... سپرده است و این موجود ( غیر خدا، فی فرشته ) مستقلا، با اختیارات تامه، تمشیت امور را در آن حوزه بعهده دارد و خداوند خود را کنار کشیده و نقشی در آن ندارد [13]
رابطه توحید و علم:
توحید اولین اصل از اصول دین ماست و اعتقاد به آن می تواند تعین کننده و به نوعی تداوم دهنده اعتقادات بعدی ما باشد و استحکام در این عقیده ما را در تمام زمینه ها رشد می دهد
توحید = خدارا به یگانگی و یکتایی قبول داشتن
تَوَ= تنها – تک – طناب یک رشته بافته شده
وَحَد= یکتا و تنها ماند
با توجه به معانی نوشته شده می توان به معنای زیبای طناب یک رشته بافته شده توجه کرد که به نوعی معرف اتصال ما به خود اوست و عنوان می کند که درست است که او تنها است اما یک رشته اتصالی وجود دارد که ما را به او وصل می کند و این همان وجود روح مشترک ماست که خود می فرماید : از روح خود در او دمیدم . همانطور که می دانیم اصول دین علمی فطری است وهمه به نوعی به آن علم دارند مگر آنکه حجابی بر آن آمده باشد و بر خلاف فروع دین که تقلیدی است در اصول دین تقلیدجایز نمی باشد
اعتقاد به یگانگی و وحدت خدا بسیار مهم است و خداوند در آیه 48 سوره نساء نیز اشاره می کند(انَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاءُ وَمَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْماً عَظِیماً (48) ) شرک به خود رااز گناهان غیر قابل بخشش معرفی می نماید و خداوند با بیان این تاکید به این مساله اشاره می نماید که ای انسانها اگر می خواهید به علم برسید و باقی اصول و فروع دین خود را درک کنید باید اول به توحید برسید و این نشان ازعظمت توحید است .
"توحید محک علم است و برای رسیدن به علم واقعی اول باید به توحید برسیم "
علمی کامل است که ما را به یگانگی خداوند برساند و به نوعی به همان رشته طناب اتصال دهد . پس ما تنها زمانی که به مقام بالای وحدانیت رسیدیم می توانیم بگوییم که تازه وارد علم شده ایم و می توانیم اولین گام را برداریم .
آغاز سن تکلیف برای ما وارد شدن به دنیای علم و کنکاش در آن و رسیدن به علم درون خود است پس باید زمینه را با انجام اعمال خوب در خود افزایش دهیم تا بتوانیم بهتر به علم الهی دست بیابیم.
نتیجه گیری:
با توجه به دلایل عقلی ثابت شد که خداوند یکتاست و وجود دو خدا غیر قابل تصور است واحدیت خداوند یعنی یگانه بودن هم در خارج از ذهن و هم در داخل ومتن ذهن پس خداوند یگانه است و هیچکس جز او شایستگی پرستش را ندارد پس بر همین مبناست که جهان از نظر مبدا و مرجع یگانه است.
منابع ومآخذ:
1.علی،محمدی،شرح کشف المراد،انتشارات دارالفکر
2.سعیدی مهر،محمد،اموزش کلام اسلامی،کتاب طه
3.مطهری،مرتضی،مجمومه اثارج2
4.www.ahmad shah masood.com
5.ایت الله العضمی مکارم شیرازی،تفسیر نمونه ج20،27.ص368
_____________________________________
[1].ahmad shah masood
[2].شرح کشف المراد؛علی محمدی
[3].آموزش کلام اسلامی؛محمد سعیدی مهر
[4] فاطر\15
[5] شوری\11
[6] توحید\4
[7] رعد\16
[8] شوری\53
[9] «لیس عن الاشیابخارج ولافیهابوالج»نهج البلاغه
[10] حدید\4
[11]مجموعه آثارج2،مرتضی مطهری.
[12].آموزش کلام اسلامی؛محمد سعیدی مهر
[13].تفسیر نمونه؛مکارم شیرازی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |