عنوان تحقیق : چگونگی پیدایش کثرت در عالم عقل
پژوهشگر: ندا بسطامی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
حکیمان اسلامی در مباحث جهان شناختی ، اصول و قواعد بسیاری را اثبات کرده و از طریق این اصول و قواعد به تبیین و تعبیر حوادث گیتی و رابطه میان موجودات ، مهم تر از آن به تجزیه و تحلیل روابط میان عوالم مختلف هستی می پردازند . یکی از این قواعد جهان شناختی ، قاعده الواحد است . بر اساس این قاعده ، فلاسفه مدعی هستند که اگر موجودی از جمیع جهات ، واحد باشد از او تنها ، یک موجود ، صادر می شود . از سویی همه حکیمان مسلمان بر این باورند که حضرت حق ، بسیط الحقیقه است و از جمیع جهات ، واحد است ولی ما در عالم هستی موجودات متعدد ، مشاهده می کنیم . حال این سوال مطرح می شود که چه طور از حضرت حق که از جمیع جهات واحد است موجودات کثیر ، صادر شده اند . آیا می توان تبیینی خردپسندانه ، برای این مسئله ، ارائه داد که با قاعده الواحد ، منافات نداشته باشد ؟
تمام ذات در مقابل تمام این مفاهیم کمالیه واقع است و در عین حال ، ذات در کمال بساطت ، و وحدت خود باقی است و تعدد این مفاهیم کمالیه ، موجب تعدد آن نمی شود ، و ذات در این مرتبه واحدیت ، دارای تمام اوصاف جمالیه و اسماء حسنی است . در عین بساطت ذات و وحدت وجود حق با صدق مفاهیم و متکثره کمالیه بر آن ، از او یک وجود طویل و یک شعاع پهناور بسیط ، صادر شده است .
ترتیب صدرو ممکنات از حق تعالی :
منظور از ترتیب صدرو ممکنات که فعل حق و کلمات الهی می باشند . رعایت قاعده " الا شرف فالا شرف " است تا به پایین ترین مرتبه ای که اخس موجودات باشند . این صدور از اشرف به اخس را سلسله نزولی ممکنات می نامند ، به اصطلاح عرفای شامخ به تشأن و فاعلیت به تجلی موسوم است . چون عنایت یا علم عنایی حضرت حق مقتضی وجود افعال و ایجاد ممکنات از کتم عدم بوده پس بر حسب ترتیب و نظام خاصی از ناحیه مبدأ اعلی بدان ها ، افاضه هستی و افاده وجود شده است . مراد از عنایت همان علم حق تعالی به نظام أتقن و احسن و منظمی است که ظل نظام ذات مقدس او بوده و به همین جهت ، عنایت حق اول ، مقتضی افاضه نظام وجودی بر طبق آیه کریمه " قل کل یعمل علی شاکلته» می باشد و وجود أشرف ، شاکله ذات حق بوده و بایستی از حیث صدور نیز اشرف از ممکنات و متقدم بر آن ها باشد . علم خداوند به برترین وجوهی که موجودات باید بر ان وجوه باشند ، و نیز علم او به بهترین ترتیبات وجودی ،عین عنایت بوده ، پس اگر ما ، امری موجود را ترتیب دهیم ، لیکن نخست به نظام فاضل اندیشیده ،سپس موجوداتی که قصد ایجاد ان ها را بر طبق نظام فاضل و به مقتضای آن داریم ، ترتیب دهیم . در این صورت اگرآن نظام و کمال ، نفس فاعل باشد ، و موجودات هم بر مقتضای آن ،صادر گردند ، عنایت در آن جا ، حاصل آمده و نفس اراده می باشد و اراده نیز ، نفس علم بوده و سبب امر یاد شده ، این است که فاعل و عنایت واحد غیر متعدد می باشند .
پس به ترتیب ، نخست انوار قاهره اعلی یا عقول طولی – بر حسب دو اصطلاح اشراقیان و مشائیان – و بعد از آن مُثُل نوری یا طبقه عرضی عقول و پس از آن ، نفس کل و مثل معلقه یا عالم مثال و به عبارت دیگر ، خیال منفصل و سپس طبع کل و پس از آن صورت جسم مطلق و سرانجام هیولی یا ماده و عنصر، موجود شده و قوس نزولی به هیولی یا عنصر ، پایان می گیرد و این قوس نزولی است که در مقابل قوس صعودی بوده و مراتب هر یک نیز ، برابر دیگری است . لیکن نزولی ، بر حسب قاعده " الا شرف فالاشرف " و صعودی بر وفق قاعده " الاخس فالاخس " می باشد .
نخستین صادر ، عقل اول است: از نظر عقل و نقل ، صادر نخستین واحد است ، اما دلیل عقلی ، بسیار می باشد و از آن جمله ، مقرر است که واحد ، طبق قاعده معروف الواحد ، به جز واحدی ، از خود ایجاد نمی کند و نخستین چیزی که به عقیده حکما از ذات واجب الوجود ، صادر می گردد،
باید امری باشد ، واحد و بالفعل و نیز از حیث وجود و تاثیر در غیر مستقل و جز عقل ، چیز دیگری دارای چنین اوصافی نیست . زیرا عقل ، جوهری است در ذات و فعل خود مستقل و عرفای شامخ که به جای عقل اول ، فیض مقدس را ، نخستین تعّین حق تعالی دانند که در خارج از ذات متعیّن است ، اوصاف یاد شده را برای فیض عام ، و تعیّن اول ، قایل بوده و در این معنی با حکما اختلافی ندارند . متکلمان با این که منکر قاعده الواحد نیستند، می گویند چون صفات حق تعالی ، زائد بر ذاتش می باشند ، و ذات او دارای جهتی واحد نیست ، پس هیچ اشکالی ندارد که از ذات حق ، از هر جهتی ، چیزی صادر گردد. اما مسلم این است که از یک جهت ، دو چیز صادر نمی گردد. توضیح این که خداوند تعالی ، همه موجودات را به یک باره ، نیافریده و در مراتب آفرینش موجودی مقدم و موجودی دیگر مؤخر است . و از نظر نقلی هم آیه کریمه " قل کل یعمل علی شاکلته " در سوره اسراء ، ناظر بر این است که فعل و جعل هر فاعلی و جاعل ، در نور و ظلمت و خیر و شر و شرافت و خسّت و وحدت و کثرت و لطافت و دیگر جهات و صفات ، از هر حیث ، مشابه و هم شکل با فاعل و جاعل آن بوده و از نور محض نامتناهی به عدّت و مدت ، جز نور محض ، صادر و آفریده ، نخواهند شد . چنان که از ظلمت و شر و فساد هم ، غیر از تاریکی و بدی و تباهی نزاید و صدور شر اندک از خیر ، بالعرض بوده و درنتیجه هرگز از او واحد بسیط ذاتی ، جز واحد بسیط ، پدیدار نخواهد شد .
عقل را به اتبار صادر نخستین ، گاهی خرد کل و عنصر اول در عالم ابداع ، نامند و به تعبیر شرع ، انور نور ، حقیقت محمدی خوانند ، و مراد از عقل نخست ، همان آدم اکبر است که همه عوالم امر و خلق در آن ، جمع بود . او به تنهایی مظهر جمیع اسماء و صفات حق تعالی است . از عقل اول در لسان شرع ، به جوهره و در حدیث ختمی مرتبت به " اول خلق الله تعالی نوری " تعبیر شده و نیز دارای القاب و اوصاف بسیاری است ، مانند قلم اعلی و حق مخلوق و لوح محفوظ و غیره که در محل خود ، مذکورند .
مجرای قاعده الوالحد :
شیخ حکمای مشاء ، ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی ، عقیده دارند که موضوع و مجرای قاعده الواحد ، وحدت حقه حقیقی است ، لیکن برخی از حکمای متاخر مانند فاضل نوری و محقق اصفهانی ، معتقدند که مجرای قاعده الواحد ، هم واحد حقیقی صرف و هم غیر حقیقی ، به معنای اعم معنی واحد به وحدت حقه حقیقی و غیر حقیقی و حتی وحدت عددی و مانند آن می باشد .
بنابراین برای موضوع آن ، غیر از واجب الوجود، تعدد، قایل شده و مجرای قاعده را وسیع تر دانسته اند . واحدی که از واحد وجوبی صادر می گردد، یا نفس است یا عرض و یا صورت است و یا هیولی . اگر فرض شود که صادر اول ، نفس یا هیات و عرض باشد ، در این صورت ، لازم می آید که فاعل و مصدر آن ، فعل و صادر اول را بدون جسمی آفریده باشد و اگر صادر مزبور ، صورت و هیولی ، فرض شود پس در این حالت ، تلازم میان این دو ، باطل است و با توجه به همین جهات ، حکیم سبزواری می فرماید : اگر فرض شود که صادر اول ، نفس و هیات یعنی عرض باشد ، لازم می آید که بر حسب قاعده الواحد ، یکی از آن ها ، صادر گردد ، مراد این است که باید نفس بدون بدن و جسم از حق تعالی ، صدور یابد و یا تنها هیات یا عرض ، بدون موضوع و محل ، و لازم آن باطل است . زیرا نفس اگر چه در ذات ، نیازمند به بدن نیست ، در جهت دیگر خود یعنی فعل ، محتاج به بدن است و به همین دلیل ، علاقه لزومی در فعل ، همیشه باید با بدن باشد و صلاحیت صادر نخست بودن را ، فاقد است . عرض نیز در ذات خود ، نیازمند به موضوع است ، چه رسد در فعل . بنابراین عرض و موضوع آن ، دو چیز بوده و نمی توانند صادر اول باشند .
اما اگر صادر نخست را عرض نفسانی فرض کنیم ، آن هم فاقد نفس ، نیازمند به جسم است . اسم نفس برای چیزی وضع شده که یا بالذات به جسم تعلق تدبیری دارند و یا بالعرض . و قسم اخیر شامل عرض نفسانی است و بیان لزوم این است که صادر اول باید علت جمیع معلولات مادون خود بوده و واسطه تسطیر رقومات وجودی ممکنات دیگر باشد . پس اگر نفس را صادر نخستین بدانیم ، لازم می آید که علت متعلق خود ، یعنی بدن در شمار آید و در نتیجه باید علاوه بر ذات ، در فعل هم محتاج به بدن نباشد و این قول با حد و رسم و تعریف وجود نفس ، سازگار نبوده و باطل است و نفس بدون بدن، موجود نخواهد شد . و با بدن هم ، صادر نخستین نخواهد بود . زیرا با قاعده الواحد – به سبب تعدد – منافات دارد . هر گاه صادر اول را عرض بدانیم ،واجب می آید که عرض ، علت موضوع خود فرض شود زیرا صادر نخست ، علت جمیع موجودات مادون خود است و با این فرض لازم می آید که برای عرض ، وجودی مستقل از موضوع خود ، انگاریم ، در حالی که عرض « إذا وجد ، وجد فی الموضوع» و جدا از محل یا موضوع برای آن وجودی ، متصور نیست . و بر طبق قاعده فرعیه نخست باید محل و موضوعی باشد ، تا عرضی بر آن ، حمل گردد چون عرض باید با موضوع و محل خود باشد . بنابراین هر دو با هم نمی توانند ، صادر نخستین باشند و بدون موضوع هم ،وجود خارجی ندارند، تا مصداق فرضی صادر اول گردد. پس این فرض هم باطل است . اگر هر یک از هیولی یا صورت را ، صادر نخستین پنداریم ، تلازم میان آن دو، باطل خواهد بود . زیرا اگر هیولی را صادر اول فرض کنیم ، تقدم هیولی و فعلیت آن به صورت است ، بدین معنی که اگر آن را نخستین صادر بدانیم ، واجب خواهد بود که هیولی بدون صورت و به نحو استقلال دارای تقومی می باشد و در حقیقت چنین نیست . به علاوه تقدم هیولی بر صورت ، لازم می آید ، یعنی باید هیولی بر صورت ،تقدم لزومی داشته باشد . بدین دلیل که علت فاعلی آن است و چون هیولی و صورت با هم ، صادر نخستین باشند ، در این حالت صدور کثیر از واحد ، وجوبی لازم می آید که در بطلان آن تردیدی نیست و اگر تنها هیولی را صادر اول بدانیم ، وجود هیولی مجرد از صورت ، لازم آمده و آن هم محال است . و اضافه بر محذرورات یاد شده ، لازم خواهد آمد که قوه محض ، بدون هیچ واسطه ای از فعلیت تامه و بلکه مبدا و اصل کل محالات و فعلیات ، صدور یابد که این هم به هیچ وجه ، معقول نیست . حاصل این که ممکنات منحصر به جوهر و عرض بوده و جوهر هم یا جسم است یا نفس و عقل و جز عقل که درذات و فعل مستقل می باشد ، هیچ یک را صلاحیت برای صادر اول بودن نیست زیرا تکلیف هر یک از عرض و عرض نفسانی و صورت ، هیولا و نفس ، تعیین گردید و عدم صلاحیت هر یک برای صدور نخستین از مبدا و وجوبی به اثبات رسید و باقی می ماند جسم که آن هم چون تاخر از صورت و هیولی است ، بالطبع نمی تواند صادر اول باشد . علاوه بر این که جسم بر حسب است از هیولی صورت و از حیث ترکیب و تعدد در اجزا تشکیل دهنده آن ، صالح برای صادر اول بودن نیست و آن گاه که فرض صادر نخستین بودن جواهر و اعراض و نفس و جسم و صورت و هیولا باطل گردید . پس وحدت مبدا اقتضا می کند که عقل ، صادر اول باشد .
وحدت مبدا مقتضی است که عقل مفارق از ماده و مجرد و بسیط صرفی که دارای وحدت جعلی است به دلیل عدم ربط مرکب و باقی وحدات عددی ، بدان واحد حقیقی ، صادر نخستین باشد و دلیل این که عقل باید ، صادر اول باشد ، لزوم همسانی و مشاکلت فیض با مفیض می باشد . زیرا عقل ، ممکن موجودی است که در ذات و فعل خود به دیگر ممکنات نیازمند نبوده و تنها حاجت او به طور انحصار به به واجب الوجود است و از طرفی هرگاه در عالم وجود ، صادر اولی باشد ، باید همین عقل را صادر نخست دانست .
بنابراین قاعده الواحد در کمال متانت وصحت مبنی و در مجرای واحد حقیقی بوده و از همین مطلب نیز می توان به استعداد پی برد که عقل اضافه تر این که در میان علت و معلول سنخیت معتبر است و هیچ یک از جواهر و اعراض و اجسام و صورت و هیولی لاغیر از عقل ، سنخیت با مصور اول و فاعل مبدا نیست . پس در بحث ( اول من صدر ) دو قاعده ، موجود و مستند است . یکی قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد و دیگری لزوم سنخیت میان فاعل و قابل یا علت و معلول و این دو قاعده در زبان حکما ، جاری و در تداول اهل معقول دایر بوده و اجزای هیچ یک از این با قاعده بدون دیگری ، ممکن نیست و مناسبت صادر با مصدر خود باید تمام و کامل باشد .
اما دلیل نقلی در مورد صادر اول بودن عقل، قول سید کائنات ( ص) است که فرمود : ( اول ما خلق الله تعالی العقل ) و فرمایش امام موحدان و مولای اهل شهود و عرفان علی ( ع) می باشد که او را از عالم علوی پرسیدند ، فرمود : صور عاریه عن المواد ، خاصیه القوه والاستعداد ، تجلی لها فاشرقت و طالعها فتلالات ، القی فی هویتها مثاله و اظهر عنها أفعاله .
چگونگی پدید آمدن کثرت در عالم :
با این که عقل یا صادر نخستین ، واحد است و از واحد حقیقی هم بنا بر حکم قاعده الواحد ، جز یکی صادر نمی شود پس باید سبب حصول کثرت را در عالم دانست . زیرا هیچ عاقلی منکر کثرت موجود نیست . حکمای مشاء عقیده دارند که وجوب عقل اول مبدا عقل دوم است ، یعنی صادر نخست ، پس از مصدر وجوبی خود ، مصدر ثانی است برای صادر دوم ، ولی وجوب عقل اول غیری است و نه ذاتی . لیکن در مقام مقایسه با واجب الوجود که مصدر اول است ، در حالی که نسبت به معلول دوم که از او صادر شده دارای وجوب ذاتی می باشد . پس عقل اول به سبب همین وجوب اضافی ، مبدا عقل یا صادر دوم است . و بدین ملاحظه در صادر اول 6 اعتبار وجود دارد : یکی وجود عقل و دیگر ماهیت آن و سوم امکان ذاتی و چهارم وجوب غیری و پنجم تعقل ذات خود و ششم تعقل مصدر یا مبدا خویش و چون عقل اول به هریک از اعتبارات 6 گانه صادر می دارد، پس از اعتبار وجوب ان صادر دوم حاصل آمده و به نظر مشائیان اکثریت بدین طریق در عالم حاصل آمده .
اما چگونگی حصول کثرت در عالم در نظر مشاء : این حکیمان می گویند ک عقل اول اگر چه واحد است ، اما دارای اعتبارات 6 گانه ای می باشد که مذکور افتاد و صادر مزبور دارای وجود و ماهیتی است . وجود او را اضافه و نسبتی با مبدا وی می باشد که بدین اعتبار متصف به وجوب غیری است و به لحاظ اضافه به ماهیت خود ، متصف به امکان ذاتی می باشد و به وجه دیگر چون عقل اول مجرد است و هر مجردی نیز عاقل است ، بنابراین هم ذات خود و هم مبدا خویش را تعقل می کند، پس در این حالت به اعتبار وجوب خود ، مبدا عقل دوم می باشد و اگرچه فی الحقیقه واحد است ، لیکن دارای کثرت اعتباری بوده، وجوبش ، مبدا عقل دوم و امکانش که همان وجود و ماهیتش با هم است ، مبدا فلک اقصی بوده و به عبارت دیگر، عقل اول نه تنها به لحاظ اضافه به مبدا، بلکه از حیث کثرت اعتباری مستحق در خود ، متصف به امکان است . زیرا جهت اضافه به مبدا ، وجهه وجوبی و ضرورت دارد . وچون در حریم ذات صادر اول و ماهیت امکانی آن ، دارای نسبت استواء به دو جانب وجود و عدم است ،لذا به همین مناسبت، صادر نخست را متصف به امکان دانند و نیز چون لااقتضایی محض در ماهیت امکانی عقل اول ، موجب مغایرت آن با هر یک از وجود و عدم است در نتیجه با هر یک از آن دو ، مغایرت داشته و همین مغایرت سبب اتصاف به امکان خواهد بود وگرنه از حیث فنا در ذات حق تعالی ، تصور دوگانگی در آن خطا بوده و به همین ملاحظه نه تنها امکان و مغایرتی ندارد ، بلکه از حیث وجود و فعلیت و کمال خود از صقع حق تعالی و واجب به وجوب و موجود به وجود است . یکی از شبهات امام غزالی این است که امکان یا وجود عقل اول ، امری سببی است و چگونه امری سلبی می تواند مصدر چیزی واقع شود ، چه رسد به فلک اقصی. و نیز ماهیت ، بنابراین اعتباری بودنش ، چگونه می تواند محل صدور امری قرار گیرد ؟ حکیم سبزواری در پاسخ می فرماید : وجوب عقل اول، مبدا عقل دوم و امکان یا وجودش با اعتبار ماهیت و به تعبیر دیگر به اعتبار اضافه بودن آن به ماهیت عقل ، مبدا فلک اقصی یا اطلس می باشد . زیرا مراد از مصدر بودن آن برای فلک اطلس ، به لحاظ وجود آن و مشوب بودن به ظلمت امکان است . و این مصدر بودن از حیث ماهیت امکانی عقل است و نیز وجود عقل نخست از جهت این که محفوف به وجود خداوند و متنور به نور اوست ، مبدا نوری می باشد که همان عقل دوم بوده و در حقیقت ، وجود عقل مزبور در دو موضع یاد شده ، همان مبدا بوده و هر یک از وجود وماهیت، مانند جنس و فصل در بسائط ، موجود به وجودی واحدند . لیکن باید دانست که موجود بر دو گونه می باشد .یکی موجود به مصداق و دیگری موجود به وجود منشا انتزاع خود ، پس وجود عقل اول به منزله مصداق وجوب و منشا انتزاع ماهیت و امکان است و با این تعبیر ، به اعتبار وجوب خود ، مبدا عقل دوم است وبه اعتبار وجود یا امکان ذاتی خویش ، به ماهیت اضافه گردیده و مبدا فلک اقصی یا اطلس است و به همین لحاظ ، صادر نخستین را اول الصوادر و ثانی المصادر خوانند و بدین دلیل است که حکیم سبزواری فرماید : صادر اول با تعقل ذات خود ، مبدا ایجاد فلک اقصی بوده و وجه دانی یا فرودین علت است . برای معلول فرودین و پست تر و وجه عالی و برین ، علت است برای معلول و برتر . بنابراین ، تعقل ذات در عقل اول ، موجب ایجاد اطلس یا اقصی است و این معنی به اعتبار وجه دیگری است ، پس در اشارت به دو وجه صادر اول ، 2 اعتبار موجود است یکی به وجوب و دیگری به تعقل . بر این مبنی که وجوب عقل اول عین تعقل مبدا خود می باشد ، زیرا تعقل مجرد ، عین ذات وجود خود اوست . اگر چه عین ماهیت آن نباشد و به همین دلیل درباره ممکن – چه عالی و چه دانی – حکما گفته اند : هر ممکنی زوجی است ترکیبی از ماهیت و وجود . و بدین مناسبت از وجود عالی در مقام علت ، معلول عالی و از دانی نیز ، معلول دانی ، موجود می گردد و وجودی که به ماهیت اضافه می گردد ، همانند سایه می باشد که با صدور جسم تاریک از خود مناسبت دارد ، زیرا سایه یعنی نور ضعیف که نه ظلمت مطلق است و نه خورشید . و عقل اول به اعتبار ترکیب با ماهیت ظلمانی یا غسق ، موجب صدور جسم فلک اطلس بوده و هرگاه وجود صادر نخستین که نور أقرب است به حضرت نورالانوار اضافه گردد ، با صدور عقل دوم مناسب است و این عقل نیز فروغی دیگر از لمعات و شعشعه ذاتی نورالانوار یا نور خویش تاب بوده و در واقع ، عقل اول از تعقل مبدا و وجود خود از حیث اضافه به ماهیت موجب صدور عقل دوم ( فلک اقصی یا اطلس ) می باشد و نیز دو تعقل عقل اول یعنی استشعار و ادراک نورانیت و فروغ ذاتی مبدا خود و ادراک جمال و جلال خداوندی و معیت قیومی حضرت حق تعالی با او و قرب و اتصال صادر نخست که برترین نوع قرابت با حضرت نورالانوار می باشد . در ادامه می فرماید : همچنین از هر عقلی ، عقل و نفس و جسم و فلک دیگر ، پدید آمده ، تا به عقل دهم که از آن ، فیض خداوندی در عالم مواد ، حاصل می آید . بدین توضیح که از عقل دوم و فلک اقصی – به نظر حکمای مشاء – عقل و نفس و جسم فلک سوم و از ان چهارم و پنجم پیدا می آید ، تا عقول و افلاک نه گانه به استیفا و کمال رسد ، و بالاخره امر صدور به دهمین عقل ، یا همان عقل فعال منتها می گردد که به حول و قوت الهی ، تکمیل کننده نفوس ناطقه بوده و کدخدایی عالم عناصر به فرمان خداوندی به وی ، واگذار گردیده و چنان که از پیش گفته آمد ، فیض وجود از عقل دهم یا فعال در عالم مواد ، حاصل و پدید می آید و اذن الهی در همه موارد یاد شده به قدرت فعلی بوده و با کلمه کن وجودی ، یا همان وجود منبسط و مشیت فعلی و نفس رحمانی ، تحقق می یابد و در واقع مکمل نفوس ناطقه می باشد و در نتیجه از وجوب عقل دهم نفس ناطقه قدسی و از وجود مخلوط واضافه با ماهیت آن ، صورت نوعی پدید آمده و از امکانش نیز هیولای عناصر پدیدار می شود . و به همین جهات فقر ذاتی یا امکان عقل دهم است که به عالم هیولای عنصری ، هستی بالقوه بخشیده و به لحاظ وجوب غیری ، اعطا کننده وجود به نفس و امور این عالم است . آن گاه باید دانست که برای هیولا در عالم عنصر ، استعداد بی شمار و بدون پایانی در قبول صور بوده و نیز به حرکات افلاک 7 گانه شدید التاثیر هم کسب قابلیت می کند .
آرای ملاصدرا و اشراقیون و بحث پیدایش کثیر از واحد :
با تطبیق آرای ملاصدرا با آرای اشراقیون و مشائین درباره نظام فیض مشاهده می کنیم که ملاصدرا عناصر و اجزا سیستم فلسفی اشراقی را بر اجزا سیستم فلسفی مشایی ترجیح داده و از آن ها در تبیین نظام فیض ، قبول خویش بهره جسته است .
1. توجه به جهات و حیثیات عینی در پیدایش کثیر از واحد از سوی اشراقیون و ملاصدرا فیلسوفان مشایی ، عامل اصلی پیدایش کثرت در عقل اول و سایر عقول را حیثیات اعتباری معرفی می کنند فارابی درتقریر نظام فیض ، تابع نظام ثنایی است و بر این باور است که دو حیثیت در هر عقل ، یعنی تعقل مبدا و تعقل ذات خویش ، سبب پیدایش عقل دیگر و یک فلک می شود و این روند تا عقل دهم ادامه پیدا می کند اما از عقل دهم ، عقل و فلک دیگر ایجاد نمی شود ، بلکه عقل دهم ، سبب پیدایش هیولی مشترک و مدبر موجودات فلک مادون نیز است . ابن سینا نیز چون فارابی عامل اصلی پیدایش کثرت در عقل اول و سایر عقول را حیثیات اعتباری می داند . اما برخلاف فارابی ، تابع نظام ثلاثی است . یعنی معتقد است که سه حیثیت اعتباری – تعقل وجوب وجود ، تعقل امکان و تعقل ماهیت خویش – سبب پیدایش عقل دیگر و نفس و جرم فلک دیگر می شود و این روند تا عقل دهم ادامه می یابد .
اما در فلسفه اشراقی ، برخلاف نظر فلسفه مشایی ، این حیثیات اعتباری نیستند که سبب پیدایش کثرت در عالم هستی می شوند ، بلکه جهات خارجیه اشراقیه و قهریه میان انوار سبب پیدایش کثرت در عالم هستی می گردد .
مقارنه و تطبیق آرای ملاصدرا و عرفا درباره کیفیت پیدایش کثیر از واحد :
از نظر عرفا اولین صادر وجود عالم و منبسط است که جامع جمیع مراتب عوالم امکان است و به نحو جمعی بر همه مراتب امکانی احاطه دارد و در عین حال مبرا از حدود و نقایص همه آن هاست و به نحو بساطت و بدون تفرق و تشتت واجد همه آن هاست و بر همه موجودات امکانیه که مادون او هستند محیط است . و فقط واجب الوجود است که بر وجود منبسط و همه موجودات احاطه دارد . به نظر عرفا وجود منبسط لا به شرط است اما چون مقید اطلاق است لذا لا به شرط قسمی است ، نه لا به شرط مقسمی و چون هر لا به شرط هم در به شرط شی مستحق است و هم در به شرط لا ، لذا فاقد هیچ یک از تحصلات ، فعلیات و کمالات وجودیه وجودات امکانی نیست . بلکه به نحو بساطت و به طور قوت واجد کمالات مادون خود است . ملاصدرا در کتب مختلف خویش درباره صادر اول به شکل واحدی ، اظهار نظر نکرده است . بلکه در برخی کتب و رساله ها مثل ؟ ، صادر اول را عقل اول و در کتب و رساله های دیگر مثل عرفا ، صادر اول را وجود عام و منبسط معرفی کرده است . برخی از شارحان آثار ملاصدرا به صورت کلی بر این باورند که ملاصدرا درگیر تقریر مسایل فلسفی صاحب سبک سیاق مخصوصی است . به این معنی که ملاصدرا برای تبیین و تفسیر یک مسئله فلسفی بر اساس فهم عرضی ، ابتدا ، نظر جمهور حکما را مطرح می کند و بعد در مواضع مناسب، نظر نهایی و مقبول خویش را بیان می کند . بر مبنای این نظریه ، مواضعی که ملاصدرا عقل اول به عنوان صادر اول ، معرفی می کند، در واقع مُبین همراهی او با نظریه جمهور حکماست تا زمینه را فراهم کند . و بعد از آن نظر نهایی خویش را بیان کند . نظر نهایی ملاصدرا در این بحث آن است که صادر اول ، همان وجود عام و منبسط است.نظریه دیگر آن است که مدعی شدیم بیان این دو نظریه ، صادر اول یا وجود منبسط است، تفاوت بنیادی وجود ندارد . بلکه اختلاف ناشی از تفاوت الفاظ و عبارات است ، نه اختلاف در محتوا و بنیاد این دو نظریه .
2. حکیم و فیلسوف معاصر آیت الله حسن زاده ، بر این باور است که میان دو نظریه ملاصدرا هیچ منافاتی وجود ندارد و چون اول ما خلق الله عقل اول است که مورد قبول عارف وحکیم است اما اول ماصدر وجود منبسط است که اول ماخلق ، یکی از شئون و تعین های آن است . و کلمه خلق خود دلیلی قاطع بر این مدعا و شاهد صادق است . بر این مبنا در مواضعی که ملاصدرا اولین معلول را عقل اول معرفی می کند . مرادش اول ما خلق الله است و در مواضعی دیگر که از وجود عالم و منبسط سخن می گوید : مرادش اول ماصدرالله است . بنابراین بیان نظریات ملاصدرا درباره صادر نخستین ناسازگاری وجود ندارد .
3. نظریه دیگر برای جمع آرای ملاصدرا درباره صادر نخستین این است که گفته شود ، همه عقول در حکم شی واحد منتهی دومراتب هستند و از طرفی وجود منبسط هم شامل کمالات همه مراتب آفرینش است و در هر مرتبه با تعین خاص که ماهیت نامیده می شود ، همراهی می کند ، اما تذکر داده می شود که این سخن بدین معنا نیست که وجود منبسط را مقید گردانند، چون وجود منبسط مبرا از هر گونه قید و حد و امکانی است و تنها مقید به اطلاق است . بر این مبناست که گاهی ملاصدرا در این صادر را عقل اول و زمانی دیگر وجود منسبط معرفی می کند . حاج ملاهادی سبزواری در تعلیقه خودش بر جلد دوم الاسفار الاربعه وجه جمع دیگری را چنین بیان کرده است . اگر می بینیم که ملاصدرا در برخی مواضع مثل حکما عقل اول را به عنوان صادر اول و در موضع دیگر وجود منبسط را به عنوان صادر اول معرفی می کند بدین معنی نیست که هر دو حقیقت صادر اول باشند . بلکه اگر در اصول و مبانی پذیرفته شده از سوی عرفا و ملاصدرا قایل شود، متوجه خواهیم شد که از نظر آن ها ، وجود منبسط اصلا ًصادر نیست تا صادر اول باشد یا غیر اول ، بلکه وجود مراتب نفس ، صدور حقیقی اشراقی فعلی حضرت حق می باشد . در مقام و موقعیتی که وجود منبسط در آن قرار دارد . حتی در تحلیل عقلی و با تامل عقلانی نمی توان از دریافت اشراق نشانی گرفت . مقام صادر از عقل اول شروع می شود قبل از عقل اول ، صادر وجود ندارد که وجود منبسط را با صادر اول معرفی کنیم ، بلکه قبل از عقل اول ، مقام صدور مختص وجود منبسط است. حاصل این که از واجب الوجود ، دو چیز صادر نمی شود تا برخلاف قاعده از بسیط ، کثیر صادر گردد ، بلکه صادر ، غیر از یک حقیقت بسیط که تنها وجود است ، نیست و چیز دیگری که ما به ازاء ، داشته باشد ، صادر نمی شود و صادر بسیط است . منتها به حکم تضییق معلول از علت خود ، از لوازم این صادر بعد از صدور ، نقصان او، نسبت به علت آن است و لذا این صادر بعد از صدور ، متعانق با نقصان است و نقصان در خارج واقعیت ندارد، بلکه مصداق حقیقی نقصان ، همان وجود معلول است و در بحث های اصاله الوجود ، پیوسته آمده است که غیر از وجود ، چیزی اصالت ندارد و ماهیت هیچ و عدم است و واقعیت ندارد ، به این معنی نبود که حتی نقصان و عدمی بودن آن هم ، واقعیت ندارد ، بلکه مراد از این که ماهیت، واقعیت ندارد ، این است که ماهیت ، چیزی که موجود و اصیل باشد ، نیست و اگر تا به حال می گفتیم آنچه در خارج است ، غیر از وجود ، چیزی نیست ، برای فهماندن این معنی بود که گمان نشود ، ماهیت در خارج موجود است و الا موجودات ممکنه از وجود و ماهیت ، مرکب می باشند . و این ترکیب ، حقیقی است و آن ها از جهت دو حیثیت ، تحت مفاهیم ، واقع می شوند و چنان که به حمل شایع صناعی می گوئیم : عقل اول موجود است . در حالی که باید در حمل شایع صناعی ، مصداق محمول حقیقی در خارج باشد و در غیر این صورت ، حمل شایع ، نخواهد بود
فهرست منابع
1. اردبیلی ، عبدالغنی ، تقریرات فلسفه امام خمینی ( شرح منظومه 2) ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران ، 1381.
2. مطهری ، مرتضی ، مقالات فلسفی ، انتشارات حکمت ، زمستان 1366.
3. طباطبایی ، محمد حسین ، نهایت فلسفه ( ترجمه نهایه الحکمه ) ، مترجم : مهدی تدین به کوشش سید هادی خسروشاهی ، موسسه بوستان کتاب ، قم ، 1387.
4. مجموعه مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا ، ملاصدرا و حکمت متعالیه (ج 2) ، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا ، تهران ، بهار 1380.
5. رضا نژاد، غلامحسین ، حکیم سبزواری ، انتشارات کتابخانه سنایی ، تابستان 1371.
6. خسرو پناهی ، عبدالحسین ، شریعه شهود ( درباره استاد سید جلال الدین آشتیانی (ره) و پاره ای از آرای حکمی او ) ، سازمان انتشارات ، تهران ، 1385.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |