نظام احسن
استاد: شاهرودی
گردآورنده: راضیه یزدانی
مقدمه
بحث نظام احسن، یکى از مباحث مهم فلسفى است که در اندیشه فلاسفه اسلامى، به طور عام و در دستگاه فلسفى صدرالمتالهین به طور خاص، جایگاه ویژهاى دارد. همیشه، در ذهن فلاسفه و دیگر اندیشمندان، این سؤال مطرح بوده که آیا نظام جهان موجود، بهترین نظام استیا نه؟ در ابتدا، چنین به نظر مىرسد که جهان عارى از هر گونه نقص و شر، بهترین نظام است; یعنى جهانى که در آن مصایب، بلایا و مرگ ومیر نباشد بهترین نظام است. آنگاه این سؤال مطرح مىشود که چرا جهان حاضر چنین نیست؟
از سوى دیگر، با پیشرفتسریع علوم، هر روز پردهاى از رازهاى طبیعتبرداشته مىشود و با به میدان آمدن نظریههاى گوناگون معلوم گردیده که نظام جهان، از نظر علم، بسیار پیچیده و دقیق است. بنابراین، از یک سو، دانشمندان خود را با نظامىبرتر مواجه مىیابند و ازسوى دیگر، وجود شرور و نقایص شبهه برتر نبودن نظام جهان را مطرح مىکند. هنر فلاسفه هم در این است که با اثبات نظام احسن و طرح دیگر مباحث در زمینه آن، این تعارض ظاهرى را از میان برداشتهاند.
ریشه بحث نظام احسن
از نظر ریشهیابى تاریخى، بحث نظام احسن از خلال ارتباط سهبحث فلسفىدیگر،یعنىبحث علم بارىتعالى، بحث عنایت و بحثخیر و شر، قدبرافراشته است. به عبارت دیگر، ایده نظام احسن را مىتوان در مرکز ثقل مثلثى دانست که راسهاى آن مثلث را این مباحث تشکیل مىدهد:
لذا، بحث نظام احسن با هر سه بحث دیگر ارتباط دارد، همچنان که خود این سه بحثبا یکدیگر مرتبطاند.
عنایت و رابطه آن با نظام احسن
نخستین بار، شیخالرئیس بحث عنایت را به صورت یک بحث اساسى مطرح کرد و در نهایت طرح علم و عنایتبارىتعالى، به نظام احسن رسید. شیخ اشراق نظر شیخ مشاء را در باب علم نپذیرفت و این بحث همچنان ادامه پیدا کرد تا آنکه صدرالمتالهین این بحث را به شکل منطقى تبییننمود. بیانبرهان و سیر آن را در نکات زیر خلاصه مىکنیم:
1- شیخ الرئیس;، در آثار خود، مانند شفاء و تعلیقات بحث عنایت را مطرح کرده است; مثلا، در الهیات شفاء چنین گفته است:
«و خلیق بنا اذا بلغنا هذالمبلغ، ان نحقق القول فىالعنایة ولاشک انه قداتضح لک مما سلف منا بیانه انالعلل العالیة لایجوز انتکون تعمل ما تعمل لاجلنا، او تکون بالجملة یهمها شىء و یدعوها داع و یعرض لها ایثار. و لا لک سبیل الى ان تنکر الآثار العجیبة فى تکون العالم و اجزاء السموات و اجزاء الحیوان و النبات، مما لایصدر ذلک اتفاقا، بل یقتضى تدبیراما، فیجب انیعلم ان العنایة هى کون الاول عالما لذاته بما علیه الوجود فى نظام الخیر، و علة لذاته للخیر و الکمال بحسب الامکان و راضیا به على النحو المذکور، فیعقل نظام الخیر على الوجه الابلغ فى الامکان، فیفیض عنه ما یعقله نظاما و خیرا الف - واجبالوجود مستکمل به فعلش نیست و غایتش خارج از ذاتش نمىباشد.
شیخ به این مطلب با قاعده کلى «العلل العالیة ... لاجلنا» اشاره مىکند. این قاعده گاهى چنین بیان مىشود که «العالى لایستکمل بالسافل»; علل عالى اغراضى در مادون خود ندارند که به آن کامل گردند، بلکه افعال آنها رشحاتى از برکات ذاتشان است. فوق واجب هم کمالى نیست، پس غرض از فعلش ذاتش مىباشد.
• واجبالوجود به نظام خیر، علم ذاتى دارد.
واجبالوجود نسبتبه اشیا، قبل از ایجاد آنها، علم تفصیلى دارد و ماهیات اشیا، طبق همان نظام موجود نزد خداى متعال حضور داشته است. البته حضور این ماهیات نزد ذات واجب به نحو دخول - چه عینیت و چه جزئیت - نبوده است، بلکه آنها یک نحو قیامى به ذات واجب، به صورت ثبوت ذهنى داشتهاند.
• واجبالوجود ذاتا علتخیر و کمال است. واجب ذاتا اقتضاى خیر دارد و شرور به قصد ثانوى در قضاى الهى داخلاند.
• واجبالوجود به این نظام خیر رضایت دارد.
مرحوم علامه در حواشى اسفار «رضا» را به خصوصیتسبب، یعنى سازگارى سبب با مسبباتش ارجاع مىدهد. (2)خ) 2- خلاصه تبیین شیخ از نظام احسن چنین است که حقتعالى، قبل از ایجاد اشیا، به اشیا و نظام احسن علم داشته است. علم واجبالوجود به اشیا علم فعلى است; یعنى علمى که ابتدا آن علم وجود دارد، سپس به واسطه وجود آن علم، 1- بنا به نظر شیخالرئیس، علم واجب به اشیا، قبل از ایجاد آنها، علم حصولى است; یعنى ماهیات اشیا طبق نظام
موجود در خارج، براى ذات واجب حاضر بودهاند و نوعى ثبوت ذهنى داشتهاند ولى به نظرشیخاشراق، علم واجبتعالى به جهان علمحضورىاست;یعنىتمام اشیا، از ازل تا ابد، با وجود عینىشان نزد واجب حضور دارند. بنابراین، عالم عین علم خداوند و عین معلوم است. جهان، به تمام هستىاش، براى پروردگار حضور دارد. از این نظر، جهان مرتبهاى از علم خداست.
2- عنایتسابقى که مشاء مطرح کردهاند، به نظر شیخ اشراق، صحیح نیست; زیرا بحث عنایت متکى بر نظر مشائین در علم واجب تعالى است و با حضورى بودن علم واجب، نظر مشائین نیز درباره عنایتسابق باطل مىشود. 3- اگر عنایتسابقى که مشائین مطرح کردهاند، صحیح نیست پس نظام احسن را چگونه مىتوان تبیین نمود؟ پاسخ شیخ اشراق این است که نظام احسن ناشى از ترتیب مجردات عقلى و نسبتهاى موجود میان آنهاست. به عبارت دیگر، نظام عجیبى که در عالم مشاهده مىکنیم سایه نظام عقلى است. خود نظام عقلى نیز ترتیب عجیبى دارد و اضافات اشراقى گوناگونى میان موجودات این نظام برقرار است. در نتیجه، این عالم نیز سایهاى از نظام عالم عقلى است و نظام احسن در این عالم انعکاسى از نظام احسن عالم عقلى مىباشد.
صدرالمتالهینرحمه الله قهرمان نظام احسن
گرچه شیخالرئیس بحث عنایت را مطرح کرد ولى چنان که دیدیم به دلیل ابتناى آن بر بحث علم و نظر خود شیخ در این باب، مورد نقد اشراقیون قرار گرفت. بحث عنایت و نظام احسن، مانند بسیارى از مباحث فلسفى دیگر، به ابتکار صدرالمتالهین کامل شد. سخن صدرالمتالهین با شیخ اشراق در دو نکته خلاصه مىشود:
1- شیخ اشراق علم خدا را نسبتبه اشیا علم حضورى مىداند. در این صورت، این اشکال مطرح مىشود که وجود اشیا متاخر از ذات واجب است. لذا; اثبات علم واجب پیش از وجود معلولات، مشکل مىشود; چون علم عین معلوم است، در حالىکه حقتعالى در ازل نیز به اشیا علم داشته است. در علم حضورى، علم عین معلوم است و تقدم علم بر معلوم معنى ندارد. شیخالرئیس نظام علمى را از نظام عینى جدا مىداند. لذا، از این جهت، اشکالى بر او وارد نمىشود. شیخ اشراق گرچه خود مبتکر قاعده امکان اشرف است، ولى در بحث علم، توفیق استفاده از آن را نداشته تا این معضل را بااین قاعده حل نماید. صدرالمتالهین; در تعلیق حکمة الاشراق به این مطلب تصریحکردهاست:
«لم یبین مما ذکره ان علمه تعالى بالاشیاء اذا کان بنفس ذواتها النوریة و هى متاخرة عن ذاته تعالى او بنفس الاضافة الاشراقیة الیها فلا شک فی انها ایضا متاخرة فعلمه بالاشیاء قبل وجودها على اى وجه کان و کان علیه انیبین ذلک اذا بطل العنایة الازلیة و لم یتعرض له اصلا هیهنا و لا فى سائر کتبه، على ان القاعدة التى للامکان الاشرف یجری فی اثبات الحقائق الکمالیة لذاته تعالى على وجه اعلى و اشرف لکن جریانها فیه على وجه لایستلزم کثرة و تجسما و نقصا اصلا فى غایة الدقة و اللطافة و کانه لمیظفر بکیفیة ذلک...» (5)خ)
تطبیق قاعده امکان اشرف، بدون لزوم تکثر، تجسم ونقص در ذات بارى از ابتکارات صدرالمتالهیناست و هیچیک از فلاسفه اسلام در این مطلب بر او سبقت نگرفته است.
2- صدرالمتالهین تبیینى را که شیخاشراق از نظام احسن دارد نیز قبول ندارد. صدرالمتالهین در تعلیقات حکمة الاشراق این تقریر را اینگونه رد مىکند: «پاسخ شیخ درباره نظام احسن این است که سبب این نظام، نظام ترتیب انوار عقلى و نسب اضافات اشراقى میان آنهاست.» ولى این پاسخ اشکال را رفع نمىکند; چون وقوع هر نظام عجیبى از روى اتفاق نیست. پس مىتوان پرسید که سبب حسن نظام عالم عقول و ترتیب آنها چیست؟ شیخ در پاسخ، دو راه دارد: یا جواب مىدهد که مبدء هر نظام عجیبى، نظام دیگرى قبل از آن است که لازمه این جواب تسلسل این نظامها تا بىنهایت است و یا پاسخ مىدهد که مبدء نظام عقلى نظام الهى موجود در صقع ربوبى است. پس عنایت الهى اثبات مىشود، در صدرالمتالهین، با یافتن پاسخى بر مساله علم، برهان نظام احسن را از طریق عنایت کامل کرد. چنان که دیدیم، با نظر
شیخ اشراق مساله علم واجب به اشیا قبل از وجود آنها، حل نمىشود; یعنى باز هم این سؤال باقى مىماند که آیا ممکن است که علم به اشیا قبل از ایجاد آنها باشد و درعین حال، حضورى همباشد؟ پاسخ صدرالمتالهین ایناست که چنین چیزى امکان دارد; زیرا در حق تعالى، علم اجمالى عین کشف تفصیلى است;چون ذات حق صرفالوجود است وهیچ حدى براىآن متصور نیست و هیچ کمال وجودى بیرون از ذات او نیست. پس هر آنچه در تفاصیل خلقت از کمالات وجودى با نظام وجود دارد در حق تعالى، به نحو اعلى و اشرف، بدون تکثر وجود دارد. پس اشیا قبل از ایجاد، به علم اجمالى، که عین کشف تفصیلى است، معلوم حق تعالى هستند.
با هموار شدن بحث علم واجب، صدرالمتالهین، در بحث عنایت، سه معادله عینیتبرقرار مىکند:
الف - عینیت ذات با علم به نظام احسن ب - عینیت ذات با سبب تام این نظام ج - عینیت ذات با رضایتبه این نظام نتیجه این سه مقدمه این است که اولا، نظام عینى عین نظام علمى است و ثانیا، نظام عینى همانند نظام علمى نظام احسن است.
تبیین نظام احسن از نظر صدرالمتالهین
چنان که گذشت، صدرالمتالهین قهرمان نظام احسن است و مبانى این بحثبه دست او استوار گشته است. وى، علاوه بر اینکه نظام احسن را با تکمیل بحث عنایت تبیین نموده، بحث مستقلى را در اثبات نظام احسن مطرح نموده و با دو که به طور خلاصه، به بیان هر یک مىپردازیم: روش لمى و انى نظام احسن را اثبات کرده است (7)
الف - روش لمى در اثبات نظام احسن
روش لمى در اثبات نظام احسن در سه مرحله صورت مىگیرد که بیان مفصل و بحث در تمام مقدمات آن، از عهده این مختصر خارج است. این سه مرحله به طور خلاصه عبارتند از: نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن بودن موجودات واقع در مراتب صعود، نظام احسن بودن مجموع عالم.
1- نظام موجودات واقع در مراتب بدو، نظام احسن است; زیرا هرچه در مراتب بدو واقع است اشرف از فرد و نوع آن متصور نیست. اشرف بودن فرد واقع در مراتب بدو از این جهت است که موجودات مجرد نوع منحصر در یک فرد هستند و کثرت افراد در آنها راه ندارد. علت اینکه نوع این موجودات اشرف مىباشد آن است که طبق قاعده امکان اشرف، تا وقتى که موجود اشرف، ممکن باشد حقتعالى موجود اخس را ایجاد نخواهد کرد. بنابراین، در ایجاد، نخست موجود اشرف ممکن فیض وجود را دریافت مىکند.
2- نظام موجودات واقع در مرتبه صعود، نظام احسن است; این موجودات چون از روى اتفاق و یا اراده ناقص و قصد زاید به وجود نیامدهاند، بلکه نظام معقول، که حکما آن را "عنایت" نامیدهاند، مصدر این نظام است پس در این عالم، چیزى اتفاقى در مقایسه با علل و اسباب، وجود ندارد و هیچ چیزى منافى با ذات علل و اسبابش نیست.
3- نظام مجموع عالم، نظام احسن است; صدرالمتالهین نخستبیان مىکند که مجموع عالم شخص واحدى است که داراى وحدت طبیعى مىباشد. وحدت این عالم مانند وحدت چیزهاى متغایرى نیست که با اجتماع و انضمام، چیز واحدى شدهاند; یعنى مانند اجتماع آجرهاى کنار هم چیده شده و یا افراد یک لشکر نیست، بلکه چون رابطه على میان موجودات مجموعه این عالم وجود دارد و در ترتیب از اشرف به اخس ایجاد شدهاند پس این مجموعه یک وحدت ذاتى دارد.
وى پس از تقریر این مطلب، بر نظام احسن بودن این مجموعه چنین استدلال مىکند: نظام دیگرى که بدل این نظام فرض مىشود - حال چه برتر از نظام فعلى باشد یا مساوى با آن - از دو حال خارج نیستیا از نظر ماهیت نوعى، مخالف این نظام است و یا مخالف آن نیست. هر دو صورت باطل است. بطلان شق اول از این جهت است که خود وى اثبات کرده است مخالفى براى موجودات این عالم - چه عرض و چه جوهر - ممتنعالوجود است. براى بطلان شق دوم، صدرالمتالهین وجوه گوناگونى بیان مىکند; یکى، همین وجهىاست که در بحث عنایت گذشت; یعنى علم حق تعالى به نظام خیر، که عین ذاتش مىباشد، وجود این عالم را اقتضا کرده است. پس غیر این نظام ممکن نیست.
ب - روش انى در اثبات نظام احسن
این روش از طریق مشاهده ارتباط موجودات با یکدیگر و مشاهده نظام جارى در این عالم روشن مىشود; نظامخاصى که در هرنوع و اشخاص، داراى مصالح و منافعى است که تعجب را برمىانگیزد. صدرالمتالهین نمونههایى را مشروحا بیان مىکند.
بیان مرحوم علامه طباطبایىرحمه الله در نظام احسن
مرحوم علامه در نهایة الحکمة پس از تشریح عنایت واجب، بیان جالبى درباره نظام احسن دارند که خلاصه آن همان حسن این بیان مرحوم علامه در این است که از راه رقیقه بودن نظام عینى براى نظام علمى، نظام احسن را بر سه مرتبه عالم تطبیق نمودهاند و از این راه، که در سلسله طولى عالم هر مرتبهاى سایه مرتبه بالاتر و بالاخره مرتبه نخست (عالم عقل) سایه نظام ربانى است، نظام احسن را اثبات کردهاند.
لایب نیتس و نظام احسن
فیلسوف آلمانى، گوتفرید ویلهلم لایبنتیس ( G.W.Leibniz 1646-1716م.)، یکى از دانشمندانى است که در شکلگیرى تاریخ تفکر غربى بیشترین تاثیر را داشته است. او نظام احسن را با عنوان: «بهترین همه جهانهاى ممکن» ( The best of possible Worlds) تعبیر مىکند. لذا، به عنوان فیلسوف «بهترین همه جهانهاى ممکن» مشهور شده است. براى توضیح نظر او، باید دو نکته را مطرح کنیم:
1- مفهوم جهانهاى ممکن Possible Worlds) )
2- اصل بهترین (The princeple of the best)
1 - جهانهاى ممکن بنا بر نظر لایب نیتس، تعداد جهانهاى ممکن بىنهایت است و جهان کنونى یکى از این جهانهاى ممکن است. جهان 1- داراى بیشترین تاثیر با کمترین هزینه;
2- بسیار کامل; یعنى داراى قوانین کاملا ساده و پدیدههاى بسیار غنى. البته روشن نیست که این عبارتها در نظر وى از ارزش یکسان برخوردارند یا نه.
در امر خلقت نیز، خدا از میان جهانهاى ممکن فقط یکى را انتخاب کرده که همان جهان فعلى است. منظور لایب نیتس از جهان فعلى چنین است: «رشتهاى از وضعیتها یا اشیا که شامل هر چیز در گذشته، حال و آینده مىشود.» (11)خ)خدا جهان فعلى را چنان آفرید که غیر از موارد معجزات، طبق قوانین نسبتا سادهاى جریان مىیابد و انسان مىتواند با فعالیتهاى علمى این قوانین را کشف کند. (اینکه معجزات طبق قوانین طبیعى، صورت مىگیرد یا استثنایى نیز در این قوانین وجود دارد، بحث دیگرى است.)
2 - اصل بهترین
لایب نیتس با این اصل سقراط، که مىگوید: «هیچ کس کارى را که واقعا براى خود بد مىداند، انجام نمىدهد و هر شخص همیشه چیزى را که بهترین کار مىداند، انجام مىدهد»، موافق است و با به کار بردن این اصل درباره خدا، به برهان اشرفیت جهان کنونى مىرسد. برهان وى چنین است:
(1) اگر خدا چیزى را بهترین بداند، پس آن چیز بهترین است. (2) اگر خدا اراده کند که چیزى موجود شود پس آن چیز موجود خواهد شد.
پس جهان کنونىکه خداآن راآفریده، بهترین جهان ممکن است.
رابطه نتیجه با مقدمات روشن است; زیرا این جهان به وجود آمده است. پس حتما خدا وجود آن را اراده کرده و خدا نیز - طبق اصل سقراط - چیزى را اراده مىکند که بهترین باشد و اگر خدا چیزى را بهترین بداند واقعا بهترین است; چون در علم خدا خطا راه ندارد.
لایب نیتس، صورت کلى این اصل را و گاهى کاربرد خاص آن را، یعنى «خدا جهان کنونى را چنین آفریده است»، «اصل بهترین» مىنامد. او معتقد است که در بسیارى از موارد، سؤالاتى را که درباره جهان کنونى استباید با اشاره به آنچه بهترین استیا آنچه که به نظر مىرسد بهترین است جواب داد، نه با علل مکانیکى.
خلاصه نظر وى این است که ما چهار نوع سؤال با «چرا» داریم:
1- مانند: «چرا در معدن آب جمع شده است؟» در این صورت، مىتوان جواب داد: «در معدن، چیزى که کار پمپ تخلیه آب را انجام دهد، نداریم.» در چنین سؤالهایى، که پرسش از وضعیت ممکن و محتملى است، مىتوان با وضعیتهاى دیگرى از جهان کنونى پاسخ داد.
2- ممکن استسؤال کلى از این باشد که چرا جهان فعلى چنین و چنان است; مثلا، «چرا اجسام یکدیگر را مىربایند و نیروى جاذبه آنها با مجذور فاصله آنها نسبت عکس دارد؟» بنا به نظر او، چنین سؤالهایى را باید با این سخن جواب داد که خدا چنین جهانى آفریده است; زیرا بنا به علمش، این بهترین جهان ممکن است. البته تمام سؤالاتى که از قبیل نوع دوم هستند سؤالاتى از قوانین فیزیکى نیستند. مىتوان چنین پرسید: «چرا این موجود خاص موجود است».
3- با «چرا» مىتوان از حقایق ضرورى سؤالهایى کرد; مانند «چرا ریشه دوم2 عددى گنگ است؟» این سؤال رامىتوان بابرهانپاسخ گفت.
4- سؤالهایى مانند «چرا گربههاى سیاه، سیاه هستند؟» پاسخى ندارند. (این همان مطلبى است که در فلسفه ما چنین بیان مىشود: «جعل تالیفى میان ذات و خودش و ذاتیاتش امکان ندارد.»)بنابراین، لایب نیتس معتقد است که بسیارى از سؤالهاى مهم درباره جهان فعلى را مىتوان با اشاره به آنچه که بهترین است، پاسخ گفت.
در اصل بهترین، که اشاره دارد به اینکه خدا به بهترین جهان ممکن جامعه عمل مىپوشاند، «بهترین» به معناى «ساده از نظر فرضیهها و قوانین وغنى از نظر پدیدهها» است. بنابراین، در خلق جهان کنونى، خدا تنوع پدیدهها رابه حداکثر و پیچیدگى قوانین را به حداقل رسانده است. نتیجهاى که لایب نیتس مىگیرد این است که دانشمند، در تبیین پدیدههاى طبیعى، باید سادهترین فرضیهها را ترجیح بدهد.
بحث تطبیقى و نقد لایب نیتس
1- مفهوم جهانهاى ممکن، که لایب نیتس نخستین بار مطرح کرده، سرفصل مباحث فراوانى در منطق موجهات و فلسفه غرب بوده و منطقدانان ریاضى از آن بسیار سود بردهاند.
2- برهان لایب نیتس بر نظام احسن شبیه برهانى است که حکماى اسلام در بحث عنایت مطرح کردهاند، با این تفاوت که صلابت آن را ندارد; زیرا:
الف - در مقدمه نخست، که به علم خدا تمسک جسته است، هیچ تبیینى از کیفیت این علم ندارد، در حالى که فلاسفه اسلام با مناقشات بسیارى، این بحث را تکمیل کردهاند. چنان که دیدیم عینیت نظام عینى با نظام علمى، که بهترین تبیین از نظام احسن است، از نتایج همین بحث علم بارىتعالى است.
ب - حسن دیگر براهین حکماى اسلام در این است که با استفاده از قاعده امکان اشرف و دیگر اصول فلسفى، نظام احسن را هم بر مراتب هستى و هم برکل مجموعه هستى تطبیقکردهاند ولى برهان لایبنیتس ازاین جهت مبهم است.از سوى دیگر، عینیت نظام عینى با نظام علمى، که تقریر برترى از نظام احسن است، با این برهان فاصله زیادى دارد.
3- ساده بودن از نظر فرضیه و قوانین، که لایب نیتس در مفهوم بهترین بر آن تکیه دارد، مورد اتفاق نظر تمام دانشمندان نیست. خود لایب نیتس با نیوتون هم عصر بوده و از زمان او تا عصر ما، جهشهاى بزرگى در علم پیدا شده و نظریات بسیار پیچیدهاى به عرصه فیزیک و دیگر علوم تجربى پا گذاشته است. دانشمندان نیز بناچار، قوانین را با فرمولها و معادلات پیچیدهاى بیان مىکنند ولى مسلم است که نظام جهان کنونى از نظر پدیدهها بسیار غنى است. •
بحث شرور و نظام احسن
یکم- از دیر باز، این پرسش مطرح بوده که چه گونه نظام، احسن است و حال آن که شرور و آفتها، بیماریها و حوادث طبیعی و... هر از چند گاهی، طبیعت و انسانها را میکوبد و میکاهد؟ وجود انسانهای معلول جسمی و روانی و به کمال نرسیدهها، اندک نیست.82
جی. ال. مکیازملحدان مشهور معاصر میگوید مسئلهِشر در سادهترین صورتاش چنین است: - خدا، قادر مطلق است،
2- خدا خیر (خیر خواه) محض است،
3- بااین حال، شر وجود دارد.
یعنی، از صدق و صحت قضیه ی سوم،به کذب و نفی دو قضیهِ اوّل استدلال شده است. اگر وجود شرور، یقینی و وجدانی است، پس خدای قادر مطلق خیر خواه محض، وجود ندارد.
دانشمند ان الهی از مشکل شرور، پاسخهای گوناگونی دادهاند که تنها به بیان یکی از آنها بسنده میشود. پیش از هر چیزی، یاد آوری این نکته لازم است:
بعد از آن که برهان لمّی و انّی اثبات نظام احسن کرد، اگر موردی در ظاهر بر خلاف دادهِ قطعی عقل در آمد، حتماً این نا همخوانی در ظاهر است و در واقعیت تنافی نیست.
پاسخ
شهید مطهری میفرمایند،
مسئلهِ نظام احسن و اشکال شرور، از مهمترین مسائل فلسفه است که در شرق و غرب، موجب پیدایش فلسفههای <ثنویّت> و <مادیگری> و بدبینی گردیده است. تا آن جا که من اطلاع دارم، فلاسفهِ غرب، پاسخ قاطعی برای مشکل ندادهاند. امّا فلاسفه و حکمای اسلام، با تجزیه و تحلیل اشکال، به پاسخ صحیح رسیدهاند.
- شرور، یعنی نبود چیزی یا نبود کمال یک چیز، و خیرات، یعنی آن چه که مورد درخواست و توجّه قرار میگیرد. پس خیرات، وجودی اند و شرور، نیستیها. نیستی، هیچگاه نیازمند آفریدگار نیست، پس فلسفهِ ثنویت به هم ریخت.
شرور و آفتهای طبیعی، از وجود طبیعت مادّی جدا نشدنی است، یعنی، ضعف، در پذیرش مخلوقات است و گرنه عنایت باری تمام است. آن چه اصالتاً و جداً مورد ارادهِ قرار گرفته، وجود خیرات است، امّا شرور بالتبع و بالعرض مطرح هستند.87
- همین امور به ظاهر شّر و آفت همراه بایک سلسله خیرات و کمالاتاند، که اگر نبودند، فواید زیادی فوت میشد. عنایت الهی موجب پیدایش آنها میشود ؛ چون، ترک خیر کثیر، شّر خواهد بود.
- مقیاس در تعیین نظام احسن، تنها انسان و یا محدودهِ خاص نیست، بلکه کل نظام درنگاه کلان مراد است که بالوجدان، در نهایت حسن و استحکام است. خلاصه این که کلام، همان نظر مشهور است که از معلم اوّل به یادگار مانده است او میگوید، شرور و کاستیها که نسبت به خیرات بسیار نا چیزاند، لازمهِ طبیعت مادی اند. برطرف کردن این کاستی، تنها، در سایهِ دست کشیدن از اصل این آفرینش است.
دوم - دلیلی برای اعتقاد به تحقق بهترین جهان در میان عوالم ممکن وجود ندارد. چرا نتوان برای هر جهانی، ممکن جهان بهتری فرض کرد؟ آیاآفریدگار، به کسی تعهد داده است که بهترین جهانی را که میتواند، بیافریند؟ آیا اگر جهان مادون را پدید آورد، حق کسی ضایع شده است ؟
اگر خدا جهانی بیافریند که از کمال کمتری برخوردار باشد، آیا مرتکب ظلم شده است؟ دربارهِ موجودی که نبوده است، نمیتوان گفت، چون خلق نشده، به او ظلم شده است. مثلاً، مصرف دارویی موجب میشود طفل در رحم، بسیار با هوش به دنیا آید، حال اگر مادر از خوردن چنین دارویی خودداری کند، کسی او را ظالم میداند ؟
این قضیه، مورد پذیرش است که به وجود آوردن عمدی چیزی که نسبت به آن چه میتوانست موجود شود، از کمال کمتری بر خوردار است، خطا است؛ ولی این،مطلب،تنها، در مورد ما انسانها صادق است ؛ چون در مقابل خدا و کار خود، مسؤلیت و تعهد داریم، در حالی که انتظار احسن از خداوند به خاطر همین قیاس، باطل است؛ چون خداوند در برابر کسی تعهد به تفضل نداده است.
پاسخ به شبههى شرور در رابطه با نظام احسن
فلاسفهى الهى در پاسخگویى به اشکال شرور در رابطه با نظام احسن و اکمل به بررسى اقسام فرضى موجود از نظر خیر وشر پرداخته و با استناد به عنایت و حکمت الهى نتیجه گرفتهاند که تنها دو قسم از آن مى تواند تحقّق داشته باشد، یکى خیر محض و دیگرى خیر کثیر و غالب، اما تحقّق فروض دیگر که عبارتند از: خیر و شرمساوى، شر کثیر و غالب، و شر محض محال است. اما آنچه شریّتش مساوى با خیریّتش مى باشد، یا شرّیّتش غالب بر خیریّتش است با عنایت الهى که مقتضى نظام احسن است منافات دارد، و این بر خلاف موجودى است که جهت خیرش غالب بر جهت شرّش مى باشد، زیرا موجود نکردن خیر کثیر به خاطر شرّ قلیل، خود مصداق شرّ کثیر است و با عنایت و حکمت الهى منافات دارد.(1)
زیبایى مجموعه یا نظام کامل
نکتهى دیگرى که در پاسخ به شبهه شرور از نظر احسن بودن نظام طبیعت باید به آن توجه نمود، اصل انداموارگى عالم طبیعت است که از قدیمترین دوران تاریخ فلسفه مورد توجّه حکماى الهى بوده است، بر این اساس جهان یک واحد تجزیهناپذیر است که پدیدههاى آن با یکدیگر رابطهى تکوینى و حقیقى دارند، و در نتیجه قضاوت صحیح در بارهى احسن بودن آن در گرو مطالعهى مجموعهى موجودات و نظام کل است، و در نظام کل و توازن عمومى وجود پستىها و بلندىها، فراز و نشیبها، تاریکى و روشنایىها، رنج و اذیّتها همه و همه لازم است و باید گفت:
جهان چون خدّ و خال و چشم و ابروست که هر چیزى بجاى خویش نیکوست
اگر نیک و بدى بینى مزن دم که هم ابلیس مى باید هم آدم
و نیز صحیح گفتهاند که: «ابروى کج ار راست بدى کج بودى».
و نیز: «از شیر حمله خوش بود و از غزال رم».(2) پى نوشتها
مراجع
- نهایة الحکمة، مرحلهى 12، فصل 18.
- شرح منظومه، حکیم سبزوارى، العلّة و المعلول، غرر فی البحث عن الغایة.
عدل الهى، ص 179 ـ 183 رجوع شود.
- ابوعلى سینا، الهیات شفاء (چاپ کتابخانه آیةالله مرعشى نجفى)، مقاله تاسعه، فصل سادس، ص 415 -616.
- صدرالمتالهین،اسفارالاربعه (مطبعه علمیه قم)،ج7، پاورقى ص57.
- در علم فعلى، دو اصطلاح وجود دارد; گاهى علم فعلى در مقابل ذاتى به کار مىرود ولى در اینجا، علم فعلى در مقابل علم انفعالى است.
- قطبالدین شیرازى، شرح حکمةالاشراق، (انتشارات بیدار)، ص 365.
- همان، ص 362 (تعلیقات صدرالمتالهین).
- همان، ص 364.
- صدرالمتالهین، همان ج7، ص 108 - 118.
- ر.ک.به: علامه طباطبایى، نهایةالحکمة، (مؤسسةالنشر الاسلامى)، ص 308
- برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب (نشر پرواز، 1365)، ترجمه نجف دریابندى، ج 2، ص 812، و نیز:
- B. Russell, The Philosophy of Leibniz, PP. 66-69,Routledge, 1992
- benson Mates, The Philosophy of Leibniz, P. 69,Oxford
- Ibid, P.71
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |