موضوع: مقایسه برهان صدیقین فلاسفه اسلامی با وجودشناختی فلاسفه غرب
پژوهشگر: کاظم زاهدی ( کارشناسی ارشد فلسفه)
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
بعضی چنین می پندارند که در حوزه وتمدن اسلامی ،فلسفه مستقل وخاصی نداریم،هرچه داریم بازگویی همان مسائل فلسفی گذشته است . یا به تعبیری همان فلسفه یونانی اسکندرانی است که لباس عربی به تن کرده است ولی فلسفه اسلامی اگر از منظر خاص خود ودر پرتو کل سنت فلسفی اسلامی که یک تاریخ مستمرو طولانی دوازده قرنه داشته وهنوز هم مطرح وزنده است، نگریسته شود،مانند هر امر دیگر اسلامی مشخص میشود که ریشه در قرآن و احادیث دارد واز اتقان وظرافت خاصی برخوردار است. واسلامی بودن فلسفه اسلامی نه تنها به خاطر این واقعیت است که در جهان اسلام وتوسط مسلمانان پرورانده شده است،بلکه به خاطر این است که اصول والهام بسیاری از مسائل ومنابع اسلامی اخذ کرده است .
مسلمانان سرآغاز حکمت وفلسفه را از پیامبران دانسته اند ومعتقدند فلسفه وحکمت ازمشکات نبوت ناشی میشود وهرمس حکیم را با ادریس پیامبریکی دانسته اند.
هدف این مقاله مقایسه بین دو دیدگاه درباب یکی از براهین اثبات وجود خداست،دریک طرف نگرش فیلسوفان اسلامی ودر طرف دیگر نگرش فیلسوفان مغرب زمین است.
همواره در مقایسه دوتفکر است که قدر ومنزلت دو تفکری مشخص میشود چنانچه از حضرت علی (ع)نقل شده است :«اضربوا بعض الرای ببعض فانه یتولد منه الصواب.»(غررالحکم)
به این خاطر ابتدا تقریر های مختلف برخی از فیلسوفان اسلامی از برهان صدیقین وسپس تقریر های مختلف برهان وجود شناختی فیلسوفان غربی را می آوریم ودر پایان به مقایسه می پردازیم.
? برهان صدیقین از دیدگاه فیلسوفان اسلامی
? انواع براهین اثبات وجود خدا :
براهین اثبات وجود خدارابه لحاظی به دو دسته تقسیم کرده اند،یک دسته،مخلوقات را واسطه ی استدلال قرار میدهند وبا کمک مخلوقات به خداوند میرسند،ولی دردسته دیگر،مخلوقات واسطه وجود خدانیستند بلکه ازخود حقیقت هستی ومفهوم هستی به خدا میرسند.براهین دسته اول را انی ودسته دوم را لمی یاشبه انی خوانده اند.
برهانی راکه اینک درصدد نقل،نقد وبررسی آن هستیم یعنی برهان صدیقین و وجود شناختی از نوع دوم میباشند.
?برهان صدیقین
برهان صدیقین برهانی است که برای اثبات حق تعالی از خود ذات حق به ذات حق استدلال میشود واز چیزی غیر از حق تعالی بر ذات او استدلال نمی شود وبه اشکال متفاوتی بیان شده است که ما به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1)برهان صدیقین از نظر ابن سینا :
اصطلاح برهان صدیقین رانخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود براثبات وجود خدا اثبات کرد.او این برهان را در اشارات چنین تقریر میکند:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود،اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت میشود واگر ممکن الوجود است وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد.حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد وهمینطور تا بی نهایت ادامه دارد. وچون دور وتسلسل باطل است باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد بلکه واجب باشد واین واجب الوجود همان خداست.
او بعد ازتقریر برهان می فرماید:
«تامل کن که چگونه در اثبات مبدا اول ووحدانیت ویکتایی وی وپاکیش از عیبها بیان ما به تامل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟وچگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق وفعل او محتاج نشد،واگرچه آن هم بر وجود او دلیل است؟ ولکن این روش محکمتر وشریفتر است یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است،بر وجود واجب تعالی گواهی میدهد چنانکه هستی او برهمه هستیها که بعد از او قرار گرفته اند گواهی میدهد»
واین آیه که «به زودی نشانه های خودمان را در آفاق ودر نفسهای آنهانشان خواهیم داد تاوجود حق بر آنها روشن گردد»در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است،می گویم:این حکم مخصوص جماعتی است.وبعد از آن می فرماید:«آیا برای اثبات وجود خدا کافی نیست که او برهر چیزی گواه است»،می گویم:این حکم صدیقین است که به آن استشهاد میکنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او.
بعضی،از جمله ملاصدرابر این عقیده اند که برهان شیخ،برهان صدیقین نیست؛زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود میشود وحال آنکه در برهان ابن سینا نظر به مفهوم وجود شده است.
صدر المتالهین در اسفار می فرماید:....هذا المسلک(یعنی برهان شیخ الرئیس)اقرب المسالک الی منهج الصدیقین ولیس بذلک کما زعم،لان هناک یکون النظر الی حقیقه الوجود، وهاهنا یکون النظر فی مفهوم الوجود.
ولی به نظر میرسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به وجود به خدا نمیرسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظرکه حاکی ومشیر به حقیقت وجود است،شروع می کند. به این اعتبار می توان آن را جزء براهین لمی یا شبه لمی یا صدیقین قرار داد که مخلوقات واسطه اثبات وجود خالق نیستند.
2)برهان صدیقین ازنظر صدر المتالهین
ملاصدرا در اسفار ،برهانی را ارائه می دهد که میگوید این برهان،برهان صدیقین است ودر عبارتی می فرماید:
بدان که راههابسوی خدا فراوان است؛ زیرا او دارای فضائل وکمالات متعددی است «و هر طایفه ای قبله ای دارد که خداوند آن را تعیین می کند».ولی بعضی از این راهها محکمتر ،بهتر ونورانیتر از بعض دیگر است.ومحکمترین وبهترین برهان ،برهانی است که حد وسط آن غیر از واجب نباشد.دراینصورت راه با مقصد یکی خواهد بود،وآن راه صدیقین است که آنان از خود او برخودش استشهاد میکنند وسپس از ذات برصفات و از صفات بر افعال وسپس در ادامه بیان میکند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره میکند:«او لم یکف بربک انه علی کل شئء شهید»
?اما تقریر برهان صدیقین ملاصدرا :
در این برهان ملاصدرا از حقیقت هستی ووجود به ضرورت ووجوب آن پی میبرد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
الف?اصالت وجود واعتباری بودن ماهیت؛ پس ازآن که پذیرفتیم که واقعیاتی درخارج وجود دارند وما ازهریک ازاین واقعیات دو مفهوم در ذهن خودانتزاع می کنیم:یکی وجود ودیگری ماهیت.ودرجای خود به اثبات رسیده است که واقعیت خارجی مصداق ومابازاء وجود است وماهیت امر اعتباری است که از حد واقعیت خارجی انتزاع میشود.
ب?تشکیک وجود؛ملاصدرا عقیده دارد که وجودهای خارجی چه ضعیف وچه قوی،چه علت وچه معلول همه مراتب یک حقیقت هستندومابه الاختلاف ومابه الاشتراک که به آن تشکیک وجود می گویند.
ج?بساطت وجود؛وجود،حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد نه جزء چیزی است،چون چیزی غیر از وجود نداریم.
د?ملاک نیاز معلول به علت؛ ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبت به علت وبه عبارتی دیگر ضعف مرتبه وجود آن است.وتا کمترین ضعفی درموجودی وجود داشته باشد باالضروره معلول ونیازمندبه موجودعالیتری خواهد بود وهیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بر اساس این مقدمات چهار گانه، برهان صدیقین از نظر ملاصدرا چنین تقریر میشود:
مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه آن که دارای کمال نامتناهی وبی نیازی واستقلال مطلق میباشد،عین ربط ووابستگی است؛واگر آن مرتبه اعلی تحقق نمی داشت،سایرمراتب هم تحقق نمی یافت زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجوداین است که مراتب مزبورمستقل وبی نیازاز آن باشند،درحالیکه حیثیت وجودی آنهاعین فقروربط ونیازمندی است.
به عبارت دیگراگرهمه مراتب مادون که همه وابسته وعین ربط اند به یک وجود مستقل وغنی منتهی نشوندلازم می آیدکه آن مراتب مادون نیزمحقق نشود،ولی چون وجودات وابسته وجود دارندباید وجودمستقل غنی نیزوجود داشته باشد؛زیراوجود رابط بدون مستقل تحقق پیدا نمیکند.
این برهان علاوه بر اینکه ازمزایای برهان ابن سینابرخوردار است ازچندجهت برآن برتری دارد:
1)دراین برهان نیازی به ابطال دور وتسلسل نیست بلکه خودش برهانی برابطال تسلسل وعلل فاعلی نیز هست.
2)به کمک این برهان نه تنها وجود خدا بلکه صفات کمالیه اونیز قابل اثبات است مانند: وحدت کمال،فعلیت واستثناء و...
3)برهان صدیقین ازنظرعلامه طباطبایی
علامه تقریرخودراازبرهان صدیقین درپاورقی اسفاروجلدپنجم اصول فلسفه وروش رئالیسم به این صورت بیان میدارد:
واقعیت هستی واقعیتی است که با آن سفسطه را رد میکنیم ومی یابیم که هر موجود با شعوری ناگزیراز اثبات آن است؛این واقعیت هستی ذاتا زوال ورفع را نمیپذیرد،حتی فرض زوال ورفع آن مستلزم ثبوت ووضع آن است.(حتی اگرفرض کنیم واقعیت زائل شده است،درفرض بطلان وزوال هم اوراتصدیق کرده ایم)یعنی اگرزوال وبطلان همه واقعیت هارادر لحظه ای یا ومطلقافرض کنیم،دراین صورت هرواقعیتی واقعاباطل وزایل شده است نه به طورمجازی ووهمی.
همچنین اگرسوفسطایی اشیاءراموهوم می پندارد،یادرواقعیت آنهاشک می کند،نزد اوواقعااشیاءموهوم ومشکوک هستند.(درکنار زوال ورفع واقعیت آن رااثبات کرده ایم)وچون اصل واقعیت ذاتاعدم وبطلان رانمی پذیرد پس واجب الوجود بالذات است.پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد واشیایی که واقعیت دارند درهستی خود محتاج وقائم به واجب الوجودهستند.(یعنی وقتی در واقعیت اشیا نظر میکنیم می بینیم یاسابقه زوال یالاحقه زوال دارندوازاینجا میفهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق وواجب ،قیام دارند)پس روشن شد که اصل وجودواجب الوجود بالذات،برای انسان ضروری است وبراهینی که بروجود اواقامه شده است درحقیقت منبهات هستند.
تقریربرهان صدیقین ازنظر علامه،نیازی به هیچ مسئله فلسفی ومقدمات تقریر ملاصدرا ندارد.
?برهان وجودی متفکران غربی
1)برهان وجودی آنسلنم
قدیس آنسلم دونوع برهان وجودی اقامه کرده است که نتایج آنها یکسان نیست ومقدماتشان نیز اندکی تفاوت دارند گویی وی نخست برهان اول را اقامه کرده است آنگاه به نقص آن پی برده ودرصدد اصلاحش برآمده است.برهان اول اثبات میکند که ازصرف تصورخداوند،وجود وی لازم می آید ولی برهان دوم علاوه بر وجود ،وجوب وجود وضرورت وجود اورا اثبات می کند.
1)تقریر اول:او می گوید مسلما خدا وجود دارداگرچه احمق در قلبش گفته است که خدا وجود ندارد.
اودر پروسلوکیون دوم ،برهان خود راباتصور خدا«باعنوان چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد»آغاز کرده است.از آنجا که داشتن تصور چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کردمستلزم این است که حداقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنی وجود داشته باشد.سوال این است که آیا این تصور،وجود خارجی نیز دارد؟آنسلم چنین استدلال می کند که چنین موجودی باید در خارج نیز وجود داشته باشد چه درغیر اینصورت ما میتوانیم دوباره چیزی را که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد،تصور کنیم واین خلف است.بنابراین آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کرد باید وجود واقعی یا خارجی هم داشته باشد.
او در عبارتی می گوید:حتی احمق می پذیرد که چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کردحداقل در ذهن وجود دارد؛زیراهنگامی که اواین جمله رامی شنود می فهمد.هرآن چه فهمیده می شوددر ذهن وفهم وجود داردومسلما آن چیزی که از آن بزرگتر نتوان تصور کردنمی تواند فقط در ذهن وجود داشته باشد؛زیرا اگر فرض کنیم فقط ذر ذهن وجود دارد،می توان همان چیز راطوری تصور کردکه هم در ذهن وهم در خارج وجود داردپس این دومی بزرگتر از اولی است واین خلف است.
2)تقریر دوم:آنسلم در تقریر دوم علاوه براثبات وجود خدابه ضرورت وبی همتایی وجود اونیز اشاره میکند؛یعنی برغیر قابل تصور بودن عدم وجود خدا اشاره دارد.
این تقریر به صورت مختصر چنین است:
الف) منطقا ضروری است که هرچه برای مفهوم موجود واجب،ضرورت دارد،مورد تصدیق قرارگیرد.
ب)وجود واقعی منطقابرای مفهوم موجود واجب،ضرورت دارد
ج)بنابراین منطقاضروری است اذعان کنیم موجود واجب وجود دارد.
?همین برهان درقالبی منفی اینگونه مطرح میشود:
الف)منطقا غیرممکن است که آنچه برای مفهوم موجود،واجب ضروری است مورد انکارقرار گیرد(زیراگفتن اینکه آنچه ضروری است،ضروری نیست متضمن تناقض خواهد بود).
ب)وجود واقعی منطقابرای مفهوم موجود واجب،ضروری است.
ج)بنابراین منطقاغیرممکن است که وجودواقعی موجود واجب،مورد انکارقرارگیرد.
ویابه تعبیری می گوید:چیزی که بزرگترازآن نتوان تصورکردبه صحیح ترین وکامل ترین نحووجود دارد،زیرا هرچیزی راکه بتوان بدون وجود، تصورکردوجود برای آن بصورت امکانی است.چیزی که از آن بزرگترنتوان تصور کرد،نمی تواندتصور شود که وجود نداشته باشد(پس وجودش ضروری است)زیراآنچه راکه بدون وجود نتوان تصور کرداز آن که بتوان بدون وجودتصور کرد،کاملتر است،بنابراین فقط آنچه که بدون وجودنتوان تصور کردبامفهوم چیزی که بزرگترازآن نتوان تصور کرد،مناسب است.
اودر ادامه می گوید اگرچنین وجودی رابتوان تصور کرد،آن بایدوجود داشته باشد،زیراتصوروجودی سرمدی که وجودش درنقطه ای پایان پذیردیاهنوز به وجود نیامده باشد،فی نفسه متناقض است.
?تدوین دکارت ازبرهان وجودشناختی
دکارت ادعاکرده است که دقیقاهمانطور که تصوریک مثلث بالضروره متضمن خواص مشخص آن ازجمله تساوی مجموع زوایای داخلی آن بادوقائمه است،همچنین تصور موجود کامل مطلق بالضروره متضمن صفت وجود است.تناقض تصور موجود کامل بدون وجود کمترازتناقض تصورمثلث بدون سه زاویه نیست.
دکارت دربرابر این اعتراض که میگوید:برای اینکه شکلی مثلث باشد،داشتن سه زاویه امری ضروری است ولی این نتیجه نمی دهدکه مثلث واقعا در خارج تحقق داردوهمچنین در مورد مفهوم کمال مطلق ازاینکه وجود برای آن ضروری است وجود خارجی آن لازم نمی آید.
چنین پاسخ میدهدکه مفهوم یاماهیت مثلث،شامل صفت وجود نیست ولی تصورومفهوم کمال مطلق شامل صفت وجود است وفقط دراین مورد خاص است که مامحق هستیم که وجود راازمفهوم استنتاج کنیم.
?برهان وجود شناختی از دیدگاه کانت
کانت در کتاب«یگانه مبنای اثبات وجود خدا»یک برهان وجودشناختی که کاملا متفاوت ازشکل دکارتی است،مطرح کرده است.اودرقسمت دوم کتاب،این برهان رابابرهان غایی تکمیل میکند.کانت درکتاب نقدعقل محض برهان وجودشناختی دکارت رامورد نقدوبررسی قرارمیدهدوآن رانمیپذیردوحتی بعدهاآن نوع برهان وجوشناختی راکه خود اختراع کرده بوددرنظرنمی گیردبلکه بانفی مابعدالطبیعه عقل گرایانه نظری،آن برهان نیزازبین میرود زیرا اوازنقص بنیادی همه براهین وجودشناختی که ممکن نیست وجودچیزی راازصرف مفاهیم آن بدست آوریم رنج میبرد.
?نقادی کانت بر برهان وجودشناختی
انتقاد کانت بر برهان وجودشناختی بردو پایه استوار است :
اولا کانت میگویداساس این برهان این است که اگرماایده کمال مطلق را درذهن داریم متناقض خواهدبود که بگوییم چنین موجودی وجودندارد زیرامفهوم کمال مطلق ضرورتا شامل محمول هستی ووجود است.همچنین میگوید این استدلال درهیچ جایی اشاره ندارد که چراضروری است که موضوع خدارادرذهن داشته باشیم.درست است که اگرموضوع رادرذهن داشته باشیم ووجودآن رانفی کنیم گرفتارتناقض می شویم ولی بدون تناقض میتوانیم تصمیم بگیریم که ازاثبات موضوع ومحمول هردو خودداری کنیم.به عبارتی انکار این امرکه خداوجودداردصرفا انکار یک محمول نیست بلکه انکار موضوع وبدان جهت انکارهمه محمول های آن است.پس اگرماموضوع ومحمول را بهنحویکسان نپذیریم هیچ تناقضی وجود ندارد،زیراچیزی باقی نیست تاتناقض باشد.
ثانیاکانت انکار میکندکه وجود یک محمول واقعی باشد پس کانت درحقیقت انکار میکند که وجود،صفتی یاکمالی ازکمالات کمال مطلق باشد،بلکه وظیفه وجود قرار دادن یک متعلق دربرابر مفهوم است نه افزایش محتوای یک مفهوم.پس یک شئ واقعی وبالفعل ازنظر محتوا چیزی بیشتر از یک شئ ممکن وخیالی ندارد.مقدارصددلار واقعی برابر با صددلار خیالی است.
کانت درنقادی عقل محض میگوید:هرتعداد ونوع محمولی که ممکن استدرمورد یک شئ تصور کرد ولی هنگامی که میگوییم که این شئی هست،کمترین اضافه ای به آن شئی نشده است والا دقیقا همان چیزی که وجود دارد نخواهد بود،بلکه چیزی بیشتر از آن چیزی که تصور کرذه ایم خواهد بود.بنابراین ما نمیتوانیم که بگوییم دقیقا متعلق مفهوم ما وجود دارد.اگرماشئی ناقص راتصور کنیم،شئ ناقص باگفتن اینکه وجود دارد نقص آن برطرف نمیشود،بلکه برعکس آن شئ باهمان نقصی که من آن راتصور کرده ام وجود دارد زیرا درغیر این صورت آنچه وجود دارد با آنچه من تصور کرده ام متفاوت است.
بنابراین هنگامی که من یک موجودی رابه عنوان واقعیت متعالی وبی نقص تصور کنم این سوال هنوز باقی است که آیا چنین تصوری درواقعهم وجود دارد یانه؟
هم چنین او می گوید:قضایای وجودی تحلیلی نیستند که وجود را ازصرف تحلیل موضوع بدست آوریم،بلکه ترکیبی یا تالیفی اند وتنها راه اثبات وجود یاعدم شئ خاص تجربه است.
•مقایسه بین برهان صدیقین فلاسفه اسلامی ووجودشناختی فلاسفه غرب
بعضی از متفکران مسلمان خواسته اند برهان صدیقین را با برهان وجود شناختی در فلسفة غرب که آنسلم و دکارت و متأخران آنها عرضه کرده اند تطبیق دهند و هر دو را مشروب از یک سر چشمه بدانند. گر چه هر دو برهان بر آن اند که اتکای خویش را در اثبات باری تعالی از موجودات و اشیای محدود و ناقص مادی بردارند و راهی پیش گیرند که خود وجود بدون در نظر گرفتن موجودات محدود دال بر وجوب خویش باشد ولی در نوع استدلال و پیشبرد آن با یکدیگر تفاوت عمده دارند. زیرا برهان وجود شناختی با بررسی مفهوم وجود و تقسیمات آن سعی می کند که حکم وجوب ذهنی را به عالم خارج نیز بکشاند در حالی که در برهان صدیقین از ابتدا بحث پیرامون مفهوم وجود نیست و از آغاز حقیقت وجود منظور شده است . به تعبیری دیگر این هرم هستی در برهان صدیقین اساسا در حاق واقع بنا شده است و رأس آن که باعث قوام هرم است وجوبی عینی دارد در حالی که در برهان وجود شناختی این هرم در ذهن بنا می شود و رأس آن سر از ذهن بیرون می آورد و خود را در خارج مطرح می سازد. همین امر باعث شده است که هم خداشناسان هم ملحدان در موفقیت برهان هستی شناختی تردید کنند در حالی که برهان صدیقین از این مشکل برکنار است .
?برهان صدیقین دو مزیت بر برهان وجودشناختی دارد:
1)ضرورتی که در برهان وجودشناختی اثبات میشود ضرورت ذاتیه است،یعنی مادامی که ذات موضوع یاتصور بزرگترین موجودکامل مطلق در ذهن باشدحکم برضرورت وجودآن میکنیم.
اگرکسی چنین تصوری از موجود کامل مطلق درذهن نداشته باشد حکم به ضرورت آن هم دیگروجود ندارد ولی ضرورتی را که در برهان صدیقین اثبات میشود،ضرورت ازلیه است که حتی از فرض عدم موضوع،باز وجود آن لازم میاید ومحمول در هرصورت برای موضوع ضرورت دارد که این تفاوت اساسی بین دوبرهان است .
بنابراین اشکالاتی را که کانت در برهان وجودشناختی وارد کرده است بر برهان صدیقین وارد نیست واگر کانت با برهان صدیقین آشنا بود آن اشکالات رابرآن وارد نمیکرد.
2)دربرهان وجودشناختی هنگامی که میگوییم خدا بالضروره موجود است،ضرورت برای خدا به حمل اولی است وبه حمل شایع,خدا ممکن الوجود است چون یکی ازمخلوقات ذهنی ما است پس وجود تصورخدا در ذهن به حمل شایع ممکن الوجود است.ومابرای اینکه وجود خدا رادرخارج اثبات کنیم باید به حمل شایع ضرورت وجود را برای خدا اثبات کنیم .حمل اولی ومفهومی ضرورت وجودخارجی رابرای خدااثبات نمی کند.
دربرهان صدیقین حمل محمول یعنی ضرورت وجود برموضوع به حمل شایع است،هرچند دربرهان صدیقین موضوع؛مفهوم وجودویاحقیقت وجود است ولی آن مفاهیم حکایت ازخارج میکنند وعنوان حاکی ومشیر دارد زیرا ابتدا وجود درخارج اثبات می شود سپس مفهومی از آن درذهن حاصل میشود که از آن حکایت می کند وبعد ضرورت ازلیه را بر آن حمل میکنیم ومی گوییم«حقیقت وجود ضروری الوجود است به حمل شایع»بنابراین واجب الوجود درخارج اثبات می شود.
اما همانطور که قبلا اشاره شد ضرورت وجود دربرهان وجود شناختی به حمل اولی است زیرا خدا یا کمال مطلق که قبلا درخارج اثبات نشده است که مفهوم کمال مطلق درذهن عنوان حاکی ومشیر داشته باشد پس دراین برهان خدا به حمل اولی ضروری الوجود است وبه حمل شایع ممکن الوجود.
وحمل اولی وضرورت مفهومی موضوع را درخارج اثبات نمی کند درنتیجه دربرهان وجودشناختی نمی توان ازذهن به خارج آمد مثل اینکه مفهوم وجودرادرنظر می گیریم ومی گوییم وجود داشتن برای مفهوم وجود ضروری است واین ضرورت وجود خارجی رااثبات می کند واین تفاوت اساسی بین دو برهان است.
?پی نوشت ها:
1)بوعلی سینا،اشارات وتنبیهات،3/66
2)صدرالمتالهین ،اسفار،6/14،پاورقی علامه طباطبایی
3)صدر المتالهین،اسفار،6/16،پاورقی مرحوم حاجی سبزواری
4)اتین ژیلسون،مبانی فلسفه مسیحی،محمدمحمدرضایی،سیدمحمود موسوی
5) پل ادواردز،براهین اثبات وجود خدا در قلسفه غرب
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |